کوشش‌های کسروی در پیراستن زبان فارسی

کسروی

علیرضا مناف‌زاده*

پس از انتشار رساله‌ی نامدار احمد کسروی زیر عنوان “آذری یا زبان باستان آذربایگان” (۱۳۰۴)، محمد قزوینی در دی‌ماه ۱۳۰۵ گفتار ستایش‌آمیزی بر آن نوشت که با این جمله آغاز می‌شود: “در این رسالۀ صغیرة‌الحجم عظیمة‌الفایده مؤلف فاضل آن آقای سید‌احمد کسروی تبریزی یکموضوع بدیع دلکشی را انتخاب نموده و در اطراف آن تحقیقات علمی فاضلانۀ خود را تمرکز داده است و آنموضوع عبارتست از حل این دو مسئلۀ ذیل: …”

محمد قزوینی در دو سوم گفتارش به تصدیق و ستایش کار کسروی پرداخته، اما در یک سوم آن از شیوه‌ی نوشتن او سخت گله کرده و گفته است: “هرطور خواننده این رساله را زیر و رو کند و مکرر بخواند و مکرر فکر کند، حدس نمیتواند بزند که اصل و مبدئی که وجهة‌العین مؤلف درین شیوۀ انشا بوده چه بوده است و مقیاس و سرمشق و هادی و امام ایشان درین اسلوب عجیب چه و کیست و چون لفظ را غالباً بلباس و معنی را ببدن تشبیه کرده‌اند و چون در تحریرات مؤلف فاضل معانی در حد کمال و جمال است و اگر قصوری باشد بشرح مذکور فقط در طرز تعبیر است در نظر خواننده بلااراده این تشبیه مجسم می‌شود زنی بسیار صبیح‌المنظر ملبس بلباسی بسیار عجیب …”

کسروی می‌کوشید هر چه بیشتر از شمار مصدر‌های مرکب در زبان فارسی بکاهد و فزونی این مصدرها را نیز بیش از هر چیز، نتیجه‌ی بی‌در و پیکر بودن زبان فارسی و جاخوش کردن واژه‌های عربی در آن می‌دانست؛ زیرا در گذشته هنگامی که نویسندگان و چامه‌سرایان واژه‌های عربی را می‌گرفتند و برای هنرنمایی در گفتارها و چامه‌هاشان به‌کار می‌بردند، با استفاده از همکردهای فارسی (فعل‌های کمکی) مصدرهای مرکب از آن‌ها می‌ساختند، مانند: تقاضا کردن، تناول نمودن، میل کردن، تضرع نمودن، توجه کردن و جز این‌ها. سپس همین رفتار را با واژه‌های فارسی می‌کردند و، برای مثال، به ‌جای آنکه بگویند: نالید و زارید و گریست و پراکند و زیست، می‌گفتند: ناله کرد و زاری نمود و گریه کرد و پراکنده ساخت و زندگی کرد

قزوینی درپایان گفتارش افزوده است: “راقم سطور چندی پیش قصۀ “قهوه‌خانۀ سورت” تألیف برناردن دوسن‌پیر فرانسوی را که مؤلف فاضل از زبان اسپرانتو بعربی ترجمه کرده‌اند و در مطبعۀ “العرفان” در صیدا به طبع رسیده است مطالعه کردم و تا آنجا که معلومات ناقصۀ من از عربی اجازه میدهد دیدم که در نهایت خوبی از عهده برآمده‌اند و عربی امروزه را بدون اینکه خود را محتاج باستعانت از کلمات وحشیۀ جاهلین مانند دردبیس و خیتعور و جعندل و نحوذلک بدانند در کمال فصاحت و سلاست مینویسند خوب چه خوب میبود اگر ایشان زبان مملکتی را هم که در آن متولد شده و در آنجا نشو و نما کرده‌اند و این ‌همه مقالات فاضلانه راجع بتاریخ و جغرافی و لغت و سایر علوم و فنون متعلقه بآن مینویسند… بهمین درجه از سلاست و انسجام مینوشتند و در حق آن تا این اندازه اظهار بی‌مرحمتی و بی‌قید و بندی نفرموده اصل “عجمی فالعت [“قالت” باید باشد] به ما تشاء” را دربارۀ آن اجرا نمینمودند.”

این چند جمله را از مقاله‌ی محمد قزوینی به همان صورتی آوردیم که در “بیست مقاله” (چاپ ۱۹۳۵، بمبئی) آمده است. اکنون دو نمونه‌ از نثر کسروی را از کتاب “آذری یا زبان باستان آذربایگان” می‌آوریم تا ببینیم گله و آزردگی قزوینی از چه بود: “پس از مغولان در ایران شورش بس سختی برخاست؛ زیرا چون ابوسعید در سال ۷۳۵ درگذشت و او را جانشینی نبود، میان سران مغول کشاکش افتاد که هر یکی پسری را به پادشاهی برداشتند و با هم به جنگ و کشاکش برخاستند و هنوز یک‌ سال از مرگ ابوسعید نمی‌گذشت که سه پادشاهی بنیاد یافت و برافتاد و تا سالیانی این کشاکش و لشکرکشی پیش می‌رفت و ایرانیان که این زمان بسیار خوار و زبون می‌بودند زیر پا لگدمال می‌شدند.” یا: “درباره‌ی زبان آذری هم می‌باید گفت: زبان مادان است که پس از درآمدن ایشان به آذربایجان و این پیرامون‌ها با زبان بومیان پیشین آذربایگان درآمیخته و رنگ و شیوه‌ی دیگری پیدا کرده. می‌خواهیم ‌بگوییم: این، پدید‌آمده از زبان مادان است و خود آن نیست.”

کسروی معتقد بود که چیرگی زبان عربی بر زبان فارسی و فزونی گرفتن مصدر‌های مرکب سبب فراموش شدن بسیاری از زمان‌ها شده است. از همین‌رو فارسی‌زبانان امروز نمی‌توانند بسیاری از حالت‌ها و معناها را بفهمند و بفهمانند

۱

آزردگی و گله‌ی قزوینی از نثر کسروی به سبب ناروشنی و نارسایی آن نبود؛ زیرا با ستایشی که از کار او کرده، پیداست همه‌ی آنچه را که او در آن کتاب نوشته نیک فهمیده است. خرده‌ای که به کسروی گرفته این است که او با چنین نثری “در حق زبان فارسی اظهار بی‌مرحمتی و بی‌قید و بندی” می‌کرده و فارسی را مانند عربی با “سلاست و انسجام و فصاحت” نمی‌نوشته و گویا فارسی “سلیس و منسجم و فصیح” همان بود که قزوینی می‌نوشت.

محمد قزوینی می‌پنداشت که خود فارسی را نرم و هموار و روان می‌نویسد. البته از جهتی حق داشت؛ زیرا نثر پسندیده‌ی بسیاری از ادیبان در آن زمان همان بود که قزوینی می‌نوشت و با همین نثر بود که کسروی سر جنگ داشت.

قزوینی در پی آن نبود که نوشته‌هایش را همه بخوانند و بفهمند. مخاطبان او کسانی بودند که می‌بایست معنای همه‌ی واژه‌ها و جمله‌های عربی را که او بی‌دریغ در نوشته‌هایش به ‌کار می‌برد از پیش بدانند؛ اما کسروی می‌خواست زبان نوشتار را از انحصار کاست ادیبان درآورد و در دسترس همه‌ی مردم قرار دهد.به ‌عقیده‌ی کسروی، درآمیختگی بی‌حساب زبان فارسی با عربی، چنانکه در نثر قزوینی می‌بینیم، آسیب‌های جبران‌ناپذیر به این زبان زده و آن را به ‌کل سترون کرده است.

به ‌عقیده‌ی کسروی، درآمیختگی بی‌حساب زبان فارسی با عربی در میان سرآمدان فرهنگی ما عادت‌های زبانی ناسازگار با طبع زبان فارسی پدید آورده، چنانکه اکنون برای ترم‌ها و نام‌هایی که از زبان‌های فرنگی می‌گیرند، خود به خود معادل‌های عربی می‌سازند، مانند دارالشوری، استیضاح، تصویب، دارالمجانین و جز ‌این‌ها که بسیاری از مردم معنای درست آن‌ها را نمی‌فهمند و ناگزیرند همه را نفهمیده به یاد بسپارند. درحالی که معنای معادل‌های فارسی مانند مهمانخانه، راه‌آهن، ایستگاه، آزمایشگاه، دوربین، دوچرخه و جز ‌این‌ها را می‌فهمند و به ‌آسانی یاد می‌گیرند

در واقع، آنچه قزوینی زبان فارسی می‌نامید، آمیزه‌ای بود از دو زبان فارسی و عربی، چنانکه مردم عادی برای فهمیدن آن می‌بایست هم فارسی بدانند و هم دستور زبان و صرف و نحو عربی بیاموزند.

چیرگی زبان عربی بر زبان فارسی چنان بود که وقتی سرآمدان فرهنگی و سیاسی ما می‌خواستند برای نخستین بار واژه‌های فرنگی مانند کنفرانس و کمیته و کمیسیون را به فارسی ترجمه کنند، ناگزیر بودند بگویند: هیأت مشاوره، هیأت اجرائیه، هیأت تفتیش و جز‌ این‌ها که مردم چیزی از آن‌ها سر در نمی‌آوردند.

۲

کسروی خواهان پیراستن زبان فارسی از همه‌ی واژه‌های عربی نبود. او می‌گفت: واژه‌هایی مانند جمله، کتاب، جلد، فهم، طلب و جز این‌ها تا زمانی که از هنجارهای زبان فارسی پیروی می‌کنند، آسیبی به آن نمی‌رسانند؛ زیرا نیازی نیست که از روی دستور زبان عربی واژه‌های دیگری از آن‌ها بسازیم؛ یعنی به جای تجلید عربی به ‌سادگی می‌گوییم جلد کردن یا به ‌جای تفهم و تفهیم و مطالبه می‌گوییم فهمیدن و فهماندن و طلبیدن.

البته او می‌کوشید هر چه بیشتر از شمار مصدر‌های مرکب در زبان فارسی بکاهد و فزونی این مصدرها را نیز بیش از هر چیز نتیجه‌ی بی‌در و پیکر بودن زبان فارسی و جاخوش کردن واژه‌های عربی در آن می‌دانست؛ زیرا در گذشته هنگامی که نویسندگان و چامه‌سرایان واژه‌های عربی را می‌گرفتند و برای هنرنمایی در گفتارها و چامه‌هاشان به‌کار می‌بردند، با استفاده از همکردهای فارسی (فعل‌های کمکی) مصدرهای مرکب از آن‌ها می‌ساختند، مانند: تقاضا کردن، تناول نمودن، میل کردن، تضرع نمودن، توجه کردن و جز این‌ها. سپس همین رفتار را با واژه‌های فارسی می‌کردند و، برای مثال، به‌جای آنکه بگویند: نالید و زارید و گریست و پراکند و زیست، می‌گفتند: ناله کرد و زاری نمود و گریه کرد و پراکنده ساخت و زندگی کرد.

به عقیده‌ی کسروی، مصدرهای ساده بر توان زایندگی زبان می‌افزایند. مشتق‌ها (به ‌گفته‌ی کسروی: جداشده‌ها) را از مصدر‌های ساده آسان‌تر و بسامان‌تر می‌توان ساخت. از همین رو، تاجایی که می‌توانست مصدر ساده می‌ساخت. مانند کوتاهیدن و درازیدن و ازانیدن (به معنای: از آن خود کردن، تملک) و داورزیدن (به معنای قضاوت کردن) و جز ‌این‌ها.

دلیری کسروی در ساختن مصدرهای به اصطلاح “جعلی” مایه‌ی دلگرمی برخی از نویسندگان و اهل علم شد تا با اعتماد به‌نفس برای بعضی از ترم‌های علمی، مصدر ساده بسازند، چنان‌که مصدرهایی مانند یونیدن و کهرباییدن ساختند.

۳

به ‌عقیده‌ی کسروی، درآمیختگی بی‌حساب زبان فارسی با عربی در میان سرآمدان فرهنگی ما عادت‌های زبانی ناسازگار با طبع زبان فارسی پدید آورده، چنانکه اکنون برای ترم‌ها و نام‌هایی که از زبان‌های فرنگی می‌گیرند، خود به خود معادل‌های عربی می‌سازند، مانند دارالشوری، استیضاح، تصویب، دارالمجانین و جز ‌این‌ها که بسیاری از مردم معنای درست آن‌ها را نمی‌فهمند و ناگزیرند همه را نفهمیده به یاد بسپارند. درحالی که معنای معادل‌های فارسی مانند مهمانخانه، راه‌آهن، ایستگاه، آزمایشگاه، دوربین، دوچرخه و جز ‌این‌ها را می‌فهمند و به ‌آسانی یاد می‌گیرند.

کسروی با خودداری از سخن‌بافی و جمله‌پردازی و سجع و درازنویسی، فارسی نوشتاری را از انبوه اصطلاح‌ها و عبارت‌های ناهموار و بیهوده‌ای که درطی قرن‌ها، منشیان و قافیه‌بافان و چامه‌سرایان بر آن بار کرده بودند، پیراست

به گفته‌ی کسروی، زبان زنده، زبانی است که بتوان در آن برای معناهای تازه از مایه‌های خود زبان و نه زبانی بیگانه، واژه‌های نو ساخت. می‌گفت: کسانی که زبان را پدیده‌ای مقدس می‌انگارند و گمان می‌کنند زبان فارسی نباید از حد و مرزی که حافظ و سعدی برای آن تعیین کرده‌اند، فراتر برود، از کارکرد زبان چیزی جز سخن‌بازی نمی‌فهمند و می‌خواهند ایرانیان به همان حال زمان حافظ و سعدی بازبمانند. ما امروز به صدها معنی تازه نیاز داریم که به فکر سعدی و حافظ نمی‌رسید.

او می‌گفت: پیشینیان ما چندان به‌فکر معنای دقیق واژه‌ها نبودند. از همین رو، بیشتر وقت‌ها واژه‌ها را به‌جای هم به‌کار می‌بردند و بسیاری از آن‌ها را از معنای اصلی‌شان تهی می‌کردند. در حالی که ما امروز نیازمند معنای دقیق واژه‌ها هستیم. برای مثال، اگر به واژه‌ی “ستیز” در برهان قاطع بنگرید می‌بینید آن را چنین معنی کرده است: جنگ و خصومت و سرکشی و لجاجت و خشم و کین و عناد و تعصب و ناسازگاری. حتی بعضی از واژه‌ها معناهای دور از هم دارند. برای مثال، در برهان قاطع ذیل واژه‌ی “راد” چنین آمده است: “راد بر وزن شاد، کریم و جوانمرد و صاحب‌همت و سخاوت را گویند و به ‌معنی شجاع و دلاور هم هست و حکیم و دانشمند را نیز گفته‌اند و به‌معنی سخنگوی و سخن‌گزار و قصه‌خوان هم آمده است.”

کسروی برای ساختن واژه‌های نو بر اهمیت پسوندها و پیشوندهای فارسی بسیار پای می‌فشرد

کسروی معتقد بود که با چنین زبانی سخن دقیق و جدی نمی‌توان گفت و پیشنهاد می‌کرد هر واژه‌ای را جز در معنای ویژه و بی‌آلایش آن نباید به‌کار برد. می‌گفت: چه چیزی جز سخن‌بازی فارسی‌زبان را وامی‌دارد مصدر “نمودن” را که به معنای “نشان دادن” است، به‌ معنای “کردن” به‌کار ببرد و بگوید: “با این‌همه جفا که دلم را نموده‌ای …” معتقد بود واژه‌ها در اصل برای بیان معناهای دقیق پدید آمده‌اند. برای مثال، فرق است میان گرفتن و ستاندن، ترسیدن و هراسیدن، شنیدن و نیوشیدن، توانستن و یارستن، شایستن و سزیدن، شرم و آزرم، پند و اندرز، جهان و گیتی و جز ‌این‌ها؛ اما در زبان فارسی بنا به‌عادت فرقی میان آن‌ها نمی‌گذارند.

۴

کسروی معتقد بود که چیرگی زبان عربی بر زبان فارسی و فزونی گرفتن مصدر‌های مرکب سبب فراموش شدن بسیاری از زمان‌ها شده است. از همین‌رو فارسی‌زبانان امروز نمی‌توانند بسیاری از حالت‌ها و معناها را بفهمند و بفهمانند. آنگاه از متن‌های کهن فارسی مثال‌هایی می‌آورد و نشان می‌دهد که در گذشته از برخی زمان‌ها در زبان فارسی استفاده می‌کرده‌اند و اکنون نمی‌کنند.

برای مثال، در سفرنامه‌ی ناصرخسرو آمده است: “و هر روز در بصره به سه جای بازار بودی. اول روز در یک‌ جا داد و ستد کردندی که آن را سوق‌الخُزاعه گفتندی و میانه‌ی روز به جایی که آن را سوق عثمان گفتندی؛ و آخرِ روز به جایی که آن را سوق‌القَدّاحین گفتندی و حال بازار چنان بود که آن کس را که چیزی بودی به صراف دادی و از صراف خط بستدی …”

کسروی زمان این جمله‌ها را “گذشته‌ی همیشگی” [کاری که پیاپی، همواره و بنا به عادت انجام گیرد] می‌نامد. امروز به جای کردندی، گفتندی، بودی، دادی و بستدی می‌گویند: می‌کردند، می‌گفتند، می‌بود (یا بود)، می‌داد و می‌ستاند. درحالی که زمان این فعل‌ها گذشته‌ی استمراری ناقص (یا به‌گفته‌ی کسروی: گذشته‌ی همان‌زمانی) است و آن را در جایی به ‌کار می‌برند که همزمان با وقوع فعل، فعل دیگری نیز واقع شود، مانند: هنگامی که رسیدم کاغذ می‌نوشت. یا: من می‌نوشتم که معلم آمد. کسروی برای نشان دادن فرق این دو زمان (گذشته‌ی همیشگی و گذشته‌ی همان‌زمانی) باز از سفرنامه‌ی ناصرخسرو مثال می‌آورد، در آنجا که می‌گوید: “کودکان بر در گرمابه بازی می‌کردند، پنداشتند که ما دیوانگانیم؛ در پی ما افتادند و سنگ می‌انداختند و بانگ می‌کردند. ما به گوشه‌ای بازشدیم و به تعجب در کار دنیا می‌نگریستیم.” در اینجا فعل‌های می‌انداختند، می‌کردند و می‌نگریستیم، گذشته‌ی استمراری ناقص‌اند و نباید آن‌ها را به‌جای گذشته‌ی همیشگی به‌کار برد.

پیش از کسروی، سره‌نویسانی مانند جلال‌الدین میرزا قاجار کوشش‌هایی برای پیراستن زبان فارسی از واژه‌های عربی کرده‌ بودند، اما کار و کوشش کسروی بر بنیاد برنامه‌ای سنجیده و اندیشیده استوار بود. درست است که از سبک ویژه‌ی کسروی کسی پیروی نکرد، اما نثر فارسی، به‌ویژه نثر رساله‌نویسی، پس از او در راهی گام برداشت که او گشود و در جهتی دگرگون شد که او نمود. امروز بسیاری از ایرانیان در باره‌ی زبان فارسی و گرفتاری‌های آن از ایده‌هایی دفاع می‌کنند که همه را برای نخستین‌بار کسروی مطرح کرده است. دریغ است که از او نامی نمی‌برند

کسروی می‌خواست زمان‌هایی مانند آینده در گذشته (یا به‌گفته‌ی خودش: گذشته‌ی آیندگی) را نیز در فارسی باب کند. این زمان، چنانکه از نام آن پیداست، وقوع فعلی را در آینده‌ی نزدیکی نسبت به فعلی دیگر در گذشته (ماضی مطلق) نشان می‌دهد. مانند “خواستی گفت، خواستمی نوشت، خواستندی رفت.” چنانکه ناصرخسرو می‌گوید: “آن روز که بامداد سلطان به فتح خلیج بیرون خواستی شد، ده هزار مرد به مزد گرفتند …” تا پیش از کسروی کسی به این ‌زمان‌ها در متن‌های کهن فارسی با این دقت توجه نکرده بود.

کسروی چون زبان پهلوی می‌دانست و چندین زبان خارجی را از عربی و انگلیسی و ارمنی نیک آموخته بود، توانایی‌های زبان‌های گوناگون را باهم می‌سنجید و گیر و گرفتاری‌های زبان فارسی را بهتر تشخیص می‌داد. می‌خواست حتا برخی زمان‌های رایج در زبان‌های دیگر را که در فارسی معادلی ندارند، وارد زبان فارسی کند. به همین سبب، بعضی‌ وقت‌ها جمله‌هایش مایه‌ی شگفتی خواننده‌ی فارسی‌زبان می‌شود. بنابراین، بهتر است خوانندگان نوشته‌های او نخست با دیدگاه‌هایش در زمینه‌ی زبان آشنا شوند.

کسروی نخستین کسی بود که به حالت‌های گوناگون مصدر “بایستن” در جمله، مانند باید، بایستی، می‌بایست و جز این‌ها سروسامان بخشید و پس از او بود که دستورنویسان در این باره سخن گفتند و پیشنهادهای او را بی‌آنکه نامی از او ببرند، به‌عنوان هنجار دستوری در کتاب‌هایشان گنجانیدند. بگذریم از اینکه هنوز هم بسیاری از فارسی‌زبانان این مصدر را نادرست به‌کار می‌برند.

۵

کسروی برای ساختن واژه‌های نو بر اهمیت پسوندها و پیشوندهای فارسی بسیار پای می‌فشرد. می‌گفت: دو راه اساسی برای ساختن واژه‌های نو در زبان فارسی وجود دارد. یکی به‌هم پیوستن دو کلمه است، مانند پیشرفت، پسرفت، بداندیش، شهرنشین، بد‌خواه و جز این‌ها، و دیگری استفاده‌ی هرچه بیشتر از پسوندها و پیشوندهای فارسی است که بسیاری از آن‌ها به حال خود رها شده‌اند و کسی توجهی به‌ آن‌ها نمی‌کند. به‌عقیده‌ی او، از بسیاری از این واژه‌های نو مصدر هم می‌توان ساخت. برای مثال، می‌توان گفت: ما در این چند سال پیش‌ رفته‌ایم. اما اکنون فارسی‌زبانان به‌عادت کهن می‌گویند: “پیشرفت کرده‌ایم” که از نظر دستوری غلط است. او از پیشوند‌هایی مانند “پاد”، “دُژ”، “فرا”، “نا”، “بر” و جز ‌این‌ها و پسوند‌هایی مانند “گان”، “آک”، “آد”، “گری”، “کده”، “دیس” و جز ‌این‌ها، واژه‌های فراوان ساخت که بسیاری از آن‌ها اکنون جزو سرمایه‌ی واژگانی زبان فارسی‌اند‌.

نثر کسروی کم و بیش در همه‌ی نوشته‌های گرانقدری که از خود به‌ یادگار گذاشته، روشن و روان و ساده است. او نه ‌تنها کوشید تا گریبان زبان فارسی را از واژگان و نحو عربی برهاند، بلکه با خودداری از سخن‌بافی و جمله‌پردازی و سجع و درازنویسی، فارسی نوشتاری را از انبوه اصطلاح‌ها و عبارت‌های ناهموار و بیهوده‌ای که در طی قرن‌ها، منشیان و قافیه‌بافان و چامه‌سرایان بر آن بار کرده بودند، پیراست.

سبک او در همه‌ی نوشته‌هایش یکسان نیست. شاید به این سبب که تا پایان زندگانی‌اش درباره‌ی زبان و بهبود آن می‌اندیشید. کسروی انبوهی از واژه‌های فراموش شده‌ی فارسی مانند خودکامگی و انگیزه و شوند و جز این‌ها را از متن‌های کهن بیرون کشید و دوباره در زبان فارسی باب کرد. در بعضی از نوشته‌هایش اثر زبان مادری‌اش را می‌توان دید به‌ویژه در نوشته‌هایی که از روی سخنرانی‌هایش نوشته‌اند؛ اما از این عیب می‌توان چشم پوشید و نباید آن را بهانه کرد و خدمتی را که او به زبان فارسی کرده، نادیده گرفت.

پیشینیان ما چندان به‌فکر معنای دقیق واژه‌ها نبودند. از همین رو، بیشتر وقت‌ها واژه‌ها را به‌جای هم به‌کار می‌بردند و بسیاری از آن‌ها را از معنای اصلی‌شان تهی می‌کردند. در حالی که ما امروز نیازمند معنای دقیق واژه‌ها هستیم

پیش از او، سره‌نویسانی مانند جلال‌الدین میرزا قاجار کوشش‌هایی برای پیراستن زبان فارسی از واژه‌های عربی کرده‌ بودند، اما کار و کوشش کسروی بر بنیاد برنامه‌ای سنجیده و اندیشیده استوار بود. درست است که از سبک ویژه‌ی کسروی کسی پیروی نکرد، اما نثر فارسی، به‌ویژه نثر رساله‌نویسی، پس از او در راهی گام برداشت که او گشود و در جهتی دگرگون شد که او نمود. امروز بسیاری از ایرانیان در باره‌ی زبان فارسی و گرفتاری‌های آن از ایده‌هایی دفاع می‌کنند که همه را برای نخستین‌بار کسروی مطرح کرده است. دریغ است که از او نامی نمی‌برند.

درباره‌ی پیشنهادهای کسروی برای پیراستن و پروراندن زبان فارسی بسیار می‌توان سخن گفت. بی‌شک بعضی از پیشنهادهایش پذیرفتنی نیستند، اما مخالفان او تاکنون جز تکرار سخنان ادیبان نیمه‌ی اول قرن گذشته، سخن تازه‌ای در رد پیشنهاد‌های او نگفته‌اند.

اینک چند نمونه‌ از نثر کسروی:

“شورشیان گیلان چون قزوین را بگشادند، می‌بایست بی‌درنگ آهنگ تهران کنند و از آن‌سوی، سردار اسعد که هم این‌زمان به اسپهان درآمده بود، با سپاه بختیاری بیرون شتابد. ولی چنانکه دیدیم، آنان تا دیری در قزوین بماندند. سردار اسعد نیز در اسپهان بیکار روز می‌گذاشت. انگیزه‌ی این‌ کار تلاش کارکنان روس و انگلیس و دودلی بلکه دوگروهی خود آزادیخواهان بود.” (از تاریخ هیجده‌ساله‌ی آذربایجان)

“پس از پیدایش اسلام و برافتادن پادشاهی ساسانیان که سرتاسر ایران از رود فرات تا رود جیحون و از خلیج فارس تا قفقاز و دربند به‌دست تازیان افتاد، در رشته‌کوهستان البرز مردمانی که عمده‌ی ایشان دیلمان و تپوران بودند، تازیان را به سرزمین خود راه نداده یوغ بندگی آنان را به گردن نپذیرفتند و با همه‌ی زور و توانایی که در آن وقت کشورگشایان تازی را بود، و کوه و دشت از سهم و هیبت ایشان می‌لرزید، مردم این یک قطعه کوهستان رام و زبون ایشان نشده، استقلال و آزادی خود را از دست ندادند.” (از شهریاران گمنام)

“دین، شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن به آیین خرد است. دین آن است که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی را که خدا به‌ایشان داده، چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندان‌هایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دهی ویرانه نماند و زمینی بی‌بهره نباشد.” (از شیعیگری)

*پژوهشگر تاریخ

جستارهای وابسته

  • آسیب‌شناسی جنبش پارسی‌گراییآسیب‌شناسی جنبش پارسی‌گرایی احمد کسروی: «جنبش زبان فارسی که نتیجه کوششهای چندین کسان است یگانه آسیب آن همانا بی‌مایگی نویسندگان و تندروی ایشان می‌باشد. ... برای جلوگیری از این آسیب باید ازیکسو کار را با شکیبایی و آرامی پیش برد و ازسوی دیگر، کتابهای باستان را که ازجمله آنها کتابهای پهلوی است دردسترس نویسندگان گذاشت.» […]
  • بارگیری «واژه‌نامه‌ی زبان پاک» کسرویبارگیری «واژه‌نامه‌ی زبان پاک» کسروی پارسی‌انجمن: احمد کسروی تبریزی ـ تاریخ‌نگار، زبانشناس و اندیشمند ـ از سره‌نویسان بنام بود که با چیرگی بر برخی‌از زبانهای ایرانی و فرنگی و نیز با دانشی گسترده در زمینه‌ی زبانشناسی، واژه‌های بسیاری را زِ نو زنده کرد یا برساخت که بخشی از آنها اکنون در گفتار و نوشتار روزانه‌ی پارسی‌زبانان به کار […]
  • احمد کسروی: زبان آیینه‌ی اندیشه‌هاستاحمد کسروی: زبان آیینه‌ی اندیشه‌هاست
  • بارگیری «نوشته‌های کسروی در زمینه‌ی زبان فارسی»بارگیری «نوشته‌های کسروی در زمینه‌ی زبان فارسی» حسین یزدانیان: امیدمند است این کتاب راهنمایی باشد برای کسانی که به کار پیراستن زبان فارسی می‌کوشند، و راهگشایی باشد برای کسانی که می‌خواهند برای واژه‌هایی که سیل‌آسا به زبان فارسی یورش آورده چاره اندیشند، و سرانجام برای کسانی که می‌خواهند در اندیشه‌ها و نوشته‌های کسروی […]
  • دو نبیگ ارزشمند درباره‌ی زبان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان و اراندو نبیگ ارزشمند درباره‌ی زبان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان و اران در این نوشتار، خوانندگان با دو نسک «آذری یا زبان باستان آذربایجان» نوشته‌ی احمد کسروی تبریزی و «آذربایجان و اران» نوشته‌ی «پرفسور عنایت‌الله رضا» آشنا می‌شوند و همچنین می‌توانند، کتاب نخستین را به گونه‌ی Pdf بارگذاری […]
  • چالشهای امروزِ زبانِ فارسیچالشهای امروزِ زبانِ فارسی پارسی‌انجمن: دکتر رضا امینی در جُستارِ «چالشهای امروزِ زبانِ فارسی» به دشواریهای پیشِ روی زبانِ پارسی از دو سویه‌ی زبانی و نازبانی پرداخته است.

5 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. ای کاش منابع را هم بنویسید. مطب بی منبع ناقص است. مثلا من می خواهم بروم در این باره مطالعه کنم. در کدام نوشته قزوینی باید بگردم تا این سخنان او را ببینم یا در کدام نوشته کسروی، داورزیدن به معنای قضاوت آمده است؟
    لطفا اگر ممکن است منبع را بنویسید یا به صورت نظر در بخش نظرات بگذارید. لازم است. سپاس.

    ——–
    دوست ارجمند اگر نیک بنگرید، جناب مناف‌زاده، منبع خود را در درون نوشته آورده است: «این چند جمله را از مقاله‌ی محمد قزوینی به همان صورتی آوردیم که در “بیست مقاله” (چاپ ۱۹۳۵، بمبئی) آمده است.» با این حال اگر نیاز به خود جستار دارید به این پیوند بنگرید:
    http://www.azarpadegan.com/?content=DetailsArticle&id=125
    درباره‌ی کسروی نیز کتابی از واژه‌های برساخته‌ی او به گونه‌ی اینترنتی در دسترس است که می‌توانید بدان بنگرید.
    شاد باشید
    سردبیر پارسی‌انجمن

  2. امیدوارم اندیشه‌ی نویسنده از نوشتن این تکه «نثر کسروی کم و بیش در همه‌ی نوشته‌های گرانقدری که از خود به‌ یادگار گذاشته» دشمنی با دین نباشد. چراکه با خواندن همان نبی «شیعیگری» می‌داند که مرگ کسروی پیامد گمراهی وی از دین بود.

  3. گونه‌ی نگاه کسروی به واژه‌سازی همان نگاهی است که فرهنگستان کنونی دارد. فرهنگستانی که واژه‌های فرنگی را برداشته و واژه‌های نیمه‌بیگانه (بیشتر نیمه‌عربی) جایگزین می‌کند.

    از دیدگاه من، اگر می‌خواهیم کاری کنیم باید سراسری انجام دهیم و اگر نمی‌خواهیم کاری کنیم هرگز انجام ندهیم.
    پس اگر می‌خواهیم واژه‌سازی کنیم برای همه‌ی واژه‌های ناپارسی باید برابر بگذاریم چه جاافتاده و چه جانیافتاده و اگر می‌خواهیم گروهی را خودی بشمار بیاوریم بهتر است رنج به خودمان ندهیم.

    بسیاری از واژه‌های جاافتاده هم چم ریزبینانه‌ای ندارند و با سره سازی می‌توان درباره‌ی آنها بازنگری و زبان را بروزرسانی کرد.

    یادآور می‌شوم:
    آنچه کسروی در نوشته‌ی بالا گفته که نمودن نباید بجای انجام دادن بکار برود:
    “با این‌همه جفا که دلم را نموده‌ای …”
    از دید من درست است چراکه:
    «با این همه جاف که به دلم نشان دادی» مانیک خردپذیری است.

  4. با درود، بخواهش آن کتاب‌(هایی) را که کسروی درباره‌ی جداسانی معنایی «شنیدن» و «نیوشیدن»، زمان‌ جمله‌ها، گونه‌های «بایستن» و وندهای پارسی سخن می‌گوید، بنمایید.

دیدگاهی بنویسید.


*