«محمداعظم رهنورد زریاب» -داستاننویس، پژوهشگر و روزنامهنگار- در سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شهرکابل دیده به جهان گشود. پدرش زاده غزنه و مادرش از مردمان شمال افغانستان بود. خانواده او همه دلبستهی فرهنگ و هنر بودند؛ به ویژه برادرش. زریاب دانشآموختهی روزنامهنگاری است و این رشته را تا کارشناسی ارشد در دانشگاه «ویلز جنوبی» بریتانیا دنبال کرده است.
زریاب در سالهای پایانی دههی ۶۰ به فرنشینی [ریاست] انجمن نویسندگان برگزیده شد و کوششهای شایان نگرشی نیز انجام داد. از سال ١٣٧٣ خورشیدی کابل را بدرود گفت و به مونپولیه فرانسه رفت؛ اما پس از سامانگیری دولت موقت از سوی وزارت فرهنگ به کار دعوت و به سمت دستیار وزیر فرهنگ برگزیده شد.
او با «سپوژمیرئوفی» -نویسنده نامیافغانستان- ازدواج کرده است.
از نوشتههای اوست: آوازی از میان قرنها، دوستی از شهر دور، مرد کوهستان، نقشها و پندارها (داستان)، گلنار و آیینه (رمان)، حاشیهها، گنگ خوابدیده، پایان کار سه رویینتن (پژوهش هنری)، شمع شبستان (مجموعه خاطرات) و اختر مسخره (فیلمنامه).
آنچه در دنباله در «پارسیانجمن» میخوانید، گپ مهری شاهحسینی با محمداعظم رهنورد زریاب است که چند سال پیش انجام گرفته است.
شما به عنوان شخصیت فرهنگی افغانستان که هم دارای سمتهای فرهنگی بودهاید و هم به گونهی جدی کار نویسندگی را دنبال کردهاید، بیتردید تاثیر ادبیات ایران بر افغانستان را طی دهههای گذشته به روشنی دیدهاید. از نظر شما چه راههایی برای تبادل فرهنگی هر چه بیشتر میان ایران و افغانستان وجود دارد؟
شما آگاهی دارید که در حدود چندی پیش روسای جمهوری ایران و افغانستان و تاجیکستان در شهر دوشنبه نشستی داشتهاند. در این نشست پذیرفته شد که برای محکم ساختن روابط فرهنگی در هر ماه میبایست این سه کشور نمایندههایشان یا در کابل یا در دوشنبه یا در تهران با هم دیداری داشته باشند. متاسفانه این تصمیم عملی نشده و من انتظار دارم با عملی شدن این تصمیم گامهای موثری در جهت کار مشترک به ویژه در زمینههای فرهنگی برای این سه کشور به وجود بیاید.
خوشبختانه ما با زبان فارسی مشکلی نداریم؛ چه از رهگذر رسمالخط و چه از نظر خواندن؛ اما تاجیکها با خط فارسی مشکل دارند؛ زیرا رسمالخط آنها سیریلیک است. البته در آغاز دهه ۹۰ جنبشی در تاجیکستان به وجود آمد که تلاش داشتند رسمالخط را تغییر دهند؛ اما با گذشت زمان این جنبش ضعیفتر و کمرنگتر شد. در حال حاضر نمیدانم چنین تصمیمی وجود دارد یا نه؟ منظورم تغییر خط آنها به خط نیاکانشان است؛ ولى به هر صورت این سه کشور باید پیوندهاى بیشتر فرهنگى داشته باشند. به عقیده من تاجیکها باید خط را تغییر دهند و به خطی رجوع کنند که از هزار سال پیش با آن مینوشتند.
درباره خط تاجیکستان سازمان غیر دولتی پیوند فارسیزبان کوششهای درخوری را انجام میدهد؛ اما پرسش دیگر اینکه در ١۶ شهریور ماه سال ١٣٨۵ درپایتخت جمهوری تاجیکستان، شهر دوشنبه، ششمین انجمن تاجیکان و فارسیزبانان جهان نشستی داشتند که همزمان بود با تجلیل پانزدهمین سالگرد استقلال جمهورى تاجیکستان و ٢٧٠٠ سالگی شهر کولاب و سال تمدن آریایی که بنا به دعوت دولت تاجیکستان در آنجا حضور داشتم. در نشستی که اعضای انجمن غیر دولتی پیوند در آن شرکت داشتند، شاعر نامی افغانستان «لطیف پدرام» با تاسف میگفت که در افغانستان کوشش دارند زبان پشتو را جایگزین زبان فارسی درى کنند. نظر شما در این رابطه چیست؟
من کاملاً با این سخن مخالفم. نه، امکان ندارد که پشتو جانشین زبان فارسی یا زبان درﻯ شود. بر عکس این تلاشها در گذشته وجود داشته و میخواستند پشتو در کنار زبان درى زبان سراسرى شود. در قانون اساسی افغانستان که در دهه ۴۰ تصویب شد، زبانهاى درى و پشتو هر دو زبان رسمى شناخته شدهاند و در قانون اساسى که ما داریم نه تنها زبانهاى درى و پشتو زبان رسمى هستند؛ بل همه زبانهاى افغانستان زبانهاى رسمى هستند؛ به این معنى که در هرجا زبانى که اکثریت با آن صحبت میکنند در آن منطقه همان زبان، زبان رسمى است. مثلاً زبان نورستانى در نورستان یا زبان پشهاى در مناطق پشهاى رسمى است.
من با گفته آقاى لطیف پدرام موافق نیستم که مىگوید یواشیواش میخواهند زبان پشتو را جانشین زبان درى کنند.
در حال حاضر تقریباً زبان درى، زبان رسمى افغانستان است و مردم با درى مینویسند، شعر مىگویند یا داستان مىنویسند و حتى کوشش داریم این زبان را شستهتر و رفتهتر بسازیم و واژههاى بیگانه حتى واژههاى زبانهاى دیگر افغانستان که در آن وارد شده، بیرون کنیم و جانشین آنها واژههاى ناب درى بسازیم. به طور مثال همین حالا در تلویزیون طلوع که من در آنجا فعالیت دارم دیگر نمیگوییم ستره میگوییم دادگاه عالى. به هر حال این تلاشها وجود دارد.
شما چقدر از ادبیات پشتو بهره میبرید و آنها چگونه؟ این بده بستان چگونه است؟
من فکر مىکنم که همیشه وضعیت چنان بوده که پشتونها از ادبیات درى استفاده کردند. به طور مثال همین اکنون در مناطق پشتوننشین وقتى کودکى مىخواهد با سواد شود، گلستان سعدى مىخواند، مولانا و حافظ مىخواند. یک مورخ بزرگ افغانستان که در ایران نیز چهرهى شناخته شدهاى است به نام استاد عبدالحى حبیبى مىگفت، ما زبان درى را از بیهقى و حافظ و سعدى آموختهایم؛ یعنی همین حالا هم آثار تعلیمى زبان فارسى برای کودکان در مساجد پشتوننشین وجود دارد.
آیا شما نوشتههای زبان پشتوها را میخوانید و آیا به این زبان چیره هستید؟
صحبت پشتوها را کاملاً میفهمم؛ ولى پشتو خوانده نمىتوانم. در ضمن ما در گپ زدن کند هستیم. منظورم نسل من و فرهنگیان افغانستان است. غالباً در صحبت مشکل داریم به خاطر اینکه زبان پشتو براى مذکر و مونث فرق مىکند. ضمیرها براى مونث و مذکر یکسان نیست، مثل فرانسه و عربى؛ اما در فارسى چنین نیست. از این رهگذر ما مشکل داریم؛ چون عادت کردهایم ضمیرى را که براى زن میگوییم براى مرد نیز بگوییم. فعلها هم در پشتو برای زن ومرد فرق میکند. آموختن زبان پشتو براى فارسىزبانان اندکى سخت است؛ ولى پشتونها (به خاطر سادگی فارسی) این مشکل را ندارند. آنها خیلى زود مىآموزند.
با این همه در حال حاضر زبان فارسى درى زبان اکثریت مردم افغانستان است و به واسطه همین زبان ما توانستهایم با ایران تبادلهاى فرهنگى خود را حفظ کنیم.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
بادرود بر استادشوکا همزبانان گرامی، گاه باشنیدن گویش دری از سوی همتباران گرامی غرق در خوشی میشم اما باشنیدن واژگان بیگانه نامفهوم ولسوالی وپوهنتوم و…غمگین میشوم.اگر دری رسمی است که هست چرا واژگان دری در همه ی موارد بکار نمی رود.؟
واژه های پوهنتون ( دانشگاه )، ولسوالی ( شهرستان) و… توسط نظام های حاکم بالای فارسی بان های افغانستان تحمیل شده است.اما خوشبختانه با دگرگونی های اخیر و گسترش شبکه های اجتماعی آهسته اهسته واژه های ناب پارسی جایگاه خود را در گویش فارسی زبان های افغانستان پیدا میکند.
مشکلی که تا هنوز پا بر جاست، موضوع قانون اساسی و یک ماده جنجالی آن بنام مصطلحات ملی است، بر اساس این ماده کاربرد واژه های دانشگاه، شهرستان و… جرم پنداشته شده و حتا پیگرد قانونی را در قبال دارد.