دکتر محمد حیدری ملایری
سرپرست: پرویز شهریاری
با همکاری گروهی از مؤلفان،
بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹،
با همکاری مؤسسۀ انتشارات فرانکلین،
۷۹۲ ص، وزیری
چند سالی است که ناشران ایرانی را تب تولید فرهنگ و دایرهالمعارف گرفته است. بالا رفتن سطح معلومات مردم و گسترش نسبی میزان پژوهش در ایران، و همچنین تخصصیتر شدن رشتههای علمی، وجود کتابهای مرجع را سخت ضروری ساخته است.
پیش از پرداختن به اصل موضوع ببینیم کتابهای مرجع چیستند و به چه کاری میآیند. مقصود از تدوین کتابهای مرجع پدید آوردن منبعی است که دربرگیرندۀ مطالبی دربارۀ موضوعها و مفهومهای گوناگون باشد. به سبب نظم الفبایی موضوعها در کتابهای مرجع میتوان بدون اتلاف وقت دربارۀ «هر» موضوع اطلاعاتی بهدست آورد. همچنین معمولاً از این کتابها برای بهیاد آوردن مطالبی که فراموش شدهاند، یا کنترل درستی برخی نوشتهها استفاده میشود.
کتابهای مرجع انواع گوناگون دارند. ولی میتوان آنها را به دو دستۀ عام و خاص تقسیم کرد. کتابهای مرجع دستۀ اول معمولاً جامعتر و پرحجمترند. حال آنکه کتابهای دستۀ دوم بیشتر به مطالب تخصصی میپردازند.
مقصود از این توضیحات شرح کاربردهای کتابهای مرجع نیست، بلکه فقط تکیه بر «حیاتی» بودن اهمیت اینگونه کتابهاست. اشاره به این نکته است که تألیف و ترجمۀ کتابهای مرجع به دقت و وسواسی بیش از حد معمول نیاز دارد و پدیدآورندگان چنین کتابها باید به مسئولیت سنگینی که انتخاب کردهاند آگاه باشند. تأکید بر این مطلب است که فرق است بین کتابهای مرجع و هر نوع کتابی دیگر. و مهمتر از همه اینکه پدیدآورندگان این کتابها باید «مایۀ» لازم را داشته باشند. این اشارهها هرگز نمیتوانند اهمیت فرهنگها را چنانکه باید جلوهگر سازند.
در کار تألیف و تنظیم کتابهای مرجع هزار نکتۀ باریکتر از مو وجود دارد که بیتوجهی به هر یک از آنها سبب خرابی دستگاه عملکنندۀ فرهنگ و نابسامانی آن خواهد شد؛ در نتیجه از سودمندی آن کتاب هرچه بیشتر خواهد کاست. وجود غلط در کتابهای مرجع نابخشودنی است و به سبب توجه به همین نکتهها بوده است که تدوین دایرهالمعارفها و فرهنگهای معتبر جهان سالها به طول انجامیده است.
در سالهای گذشته انواع و اقسام فرهنگها از سوی برخی ناشران ایرانی بهچاپ رسیدهاند. و با کمال تأسف باید گفت که اکثر پدیدآورندگان و ناشران این کتابها به مسئولیت سنگینی که برعهده داشتهاند توجه نکردهاند. در این آشفتهبازار هر کس تنها به فکر جیب خود بوده است، و اکثراً با بیرون دادن کتابهای بیارزش از نیاز جامعه به کتابهای مرجع سوءاستفاده کردهاند. البته نباید فراموش کرد که در این میان تنها یک کتاب به معنی صحیح «دایرهالمعارف» بیرون آمده است، و سخنان ما متوجه آن نمیشود. کتاب نامبرده دایرهالمعارف فارسی مصاحب است که یکی از کتابهای ارزشمند زبان فارسی بهشمار میرود. ناگفته نماند که این کتاب ممکن است کاستیهای فراوان داشته باشد، ولی پدیدآورندگان آن به مسئولیت خود آگاه بودهاند و کار را جدی گرفتهاند.
در چنین اوضاع و احوالی وقتی که بنیاد فرهنگ ایران کتابی به نام فرهنگ اصطلاحات علمی انتشار میدهد انتظار میرود که این کتاب معتبر و گرانقدر باشد. زیرا هدف بنیاد فرهنگ از تهیۀ آن خدمتی صرفاً علمی بوده است.
در نشریۀ کارنامۀ بنیاد فرهنگ ایران که به سال ۱۳۵۰ انتشار یافته این فرهنگ چنین توصیف شده است: «فرهنگ واژهها و اصطلاحات علمی جدید کتابی است که تاکنون در ایران به مانند آن تدوین و تألیف نشده. در این فرهنگ بیشتر واژههای علمی رشتههای فیزیک و شیمی، ریاضی و نجوم، گیاهشناسی، زمینشناسی، کانیشناسی، جانورشناسی، زیستشناسی، با معادل فرانسوی و انگلیسی آنها درج گردیده و کار مطالعه و تحقیق را برای دانشجویان و دیگر کسانی که در رشتههای علمی فحص و غور میکنند به مقدار زیاد آسان و هموار کرده و آنان را از مراجعه به فرهنگهایی که لااقل در این مباحث و مسائل نارسایند بینیاز داشته است.
غرض نخستین در تألیف این فرهنگ تعریف درست و روشن مفاهیم علمی است تا در هر مورد پژوهندگان بتوانند برای رفع شبهه بدان مراجعه نمایند، و غرض دوم آنکه در مقابل هر اصطلاح واحد بیگانه لفظ واحدی در زبان فارسی بهکار رود.
آنچه بیشتر بر اعتبار و اهمیت این فرهنگ میافزاید این است که گروهی از استادان و صاحبنظران بنام هر رشته در تنظیم این اثر همکاری کرده و پس از مدتها بررسی و مراجعه به بسیاری از فرهنگهای معتبر علمی کشورهای بزرگ و پیشرفته چنین اثر بدیعی فراهم آوردهاند.»
بیگمان بنیاد فرهنگ ایران در کمتر از دهسالی که از تأسیس آن میگذرد از نظر حفظ و نگهداری میراث فرهنگ ایران خدمتهای ارزندهای کرده است. گواه این مدعا فهرست کتابهایی است که در این مدت انتشار داده. برای نمونه تنها به کتابهای مربوط به ادبیات زبان پهلوی توجه شود، بلی، جا دارد که بنیاد فرهنگ از نشر این کتابهای پرارزش به خود ببالد؛ ولی تدوین و چاپ کتاب فرهنگ اصطلاحات علمی نهتنها چنان اثری نیست که بنیاد فرهنگ به آن افتخار کند، بلکه چنانکه خواهیم دید باعث تأسف نیز میتواند باشد زیرا مگر نه اینکه اثر بنیاد فرهنگ نباید همتراز همان دایرهالمعارفهای اطلاعات عمومی باشد که بر بساط مبتذلفروشان هر گوشه و کنار فراوان ریخته شدهاند؟ کمتر کتابی را میتوان یافت که تا این حد به خوانندۀ خود بیاحترامی کند و او را به بازی بگیرد. کمتر فرهنگ علمیای پیدا میشود که تا این اندازه ناشر غلطها و بیدقتیها باشد. و بازهم در کمتر کتابی اینقدر سهلانگاری و بیمسئولیتی خودنمایی میکند.
برای اینکه داوری نادرست نکرده باشیم باید یکیک این نکتهها و ایرادها را شرح داد. قبلاً باید گفت که اظهارنظر دربارۀ مطالب همۀ رشتههای این کتاب دستکم از نویسندۀ این مقاله ساخته نیست. ازاینرو، مقالۀ حاضر فقط به مطالب مربوط به رشتههای اخترشناسی و فیزیک فرهنگ اصطلاحات علمی میپردازد، و دربارۀ سایر رشتههای آن سکوت میکند، مگر مطالبی که کلی باشند و به روش تدوین فرهنگ مربوط شوند. و بحث دربارۀ رشتههای دیگر به دیگران واگذار میشود.
شرح نکتههای مربوط به این دو رشته نیز در یک مقاله یا دو مقاله نمیگنجد. ازاینرو، در نوشتۀ خود به کلیترین و اساسیترین مسائل میپردازیم، و از وارد شدن در جزئیاتی که ممکن است باعث ملال خوانندگان شود خودداری میکنیم -البته نباید فراموش کرد که کتاب مورد نظر ما یک فرهنگ علمی است، و در علم مسئلۀ جزئی و کلی مطرح نیست؛ همۀ مسائل مهماند- رویهمرفته، در این مقاله ایرادهای ما از این قبیل نیست که چرا فاصلۀ نزدیکترین کهکشان را که در حدود ۲/۲ میلیون سال نوری است ۶/۱ میلیون سال نوری داده است (صفحۀ ۳۲۵). یا آنکه چرا دورۀ انتقالی پلوتون که ۴۳/۲۴۸ سال است ۸/۲۴۸ سال نوشته شده است.
اکنون ایرادهای کلی به این فرهنگ را برمیشماریم و به تشریح یکیک آنها میپردازیم. این ایرادها از این قرارند:
۱- نامفهومی تعریفها
چنانکه در آغاز این مقاله اشاره شد مقصود اصلی از تدوین فرهنگها به دست دادن سریع تعریفها و اطلاعات نسبتاً مختصر است. منطق حکم میکند که هنگام روبهرو شدن با مفهومی تازه نخست تعریف آن داده شود تا معلوم شود که این مفهوم دربارۀ چیست؛ و بعد به تشریح آن تعریف و دادن اطلاعات بیشتر پرداخته شود. به سخنی دیگر، نتیجۀ تشریح باید تعریف نخستین را تأیید کند. این روش نهتنها بدین سبب که توسط معتبرترین کتابهای مرجع جهان بهکار میرود پذیرفتنی است، بلکه ظاهراً کاراتر و ثمربخشتر از آن تاکنون دیده نشده. مثلاً اگر شما بخواهید خواننده را با مفهوم «نافلز» آشنا سازید میگویید: نافلز عنصری است که خصوصیتهای فلز را نداشته باشد. و میتوانید خواننده را به «عنصر» و «فلز» رجوع دهید. بعد اگر خواستید اطلاعات بیشتری دربارۀ نحوۀ ترکیب و واکنش نافلز با عنصرهای دیگر بدهید به شرح و تفسیر بیشتر میپردازید.
فرهنگ حاضر در بیشتر موارد این روش را بهکار برده است، ولی نه در همهجا. و این نشاندهندۀ آشفتگی و منظم نبودن کار است. گفته بودیم که فقط دربارۀ اخترشناسی و فیزیک سخن میگویم، ولی صحبت از «نافلز» شد، ببینیم که فرهنگ حاضر آن را چه تعریف کرده است. زیر عنوان «نافلز» چنین آمده است: «عنصری است که غالباً در ترکیب با سایر نافلزها بهراحتی میتواند یون منفی تشکیل دهد.» این تعریف نیست بلکه Circulus in Probando یا «دوران» است که چیزی عاید خواننده نمیکند. «بهراحتی» یعنی چه، مگز نافلز هم احساس دارد؟ در علم ما فقط با کمیتها سروکار داریم، و «بهراحتی» هیچ اطلاع دقیقی به خواننده نمیدهد.
مثالی از فیزیک. زیر عنوان «انتشار تابش» چنین آمده است: «سرعت پخش تابشهای گرمایی از یک جسم گرم به محیط مجاور به دمای جسم و شکل سطح جسم بستگی دارد. سطوح سیاه غیر صیقلی بیشترین قدرت انتشار، سطوح صیقلی برای کمترین قدرت انتشار تابشهای گرمایی را دارند.» نخست آنکه بالاخره این چند سطر مطلب تعریف «انتشار تابش» را در اختیار خواننده نمیگذارد. دوم آنکه شکل سطح جسم مطرح نیست. مسئله، ماهیت و جنس سطح است نه شکل آن. سوم آنکه این پدیده به دمای محیط هم وابسته است، ولی اشارهای به آن نشده است.
نمونهای دیگر. زیر عنوان «ایجاد جفت» چنین آمده است: «به وجود آمدن یک الکترون و یک یوزیترون در اثر برخورد یک فوتون یا یک ذرۀ سریع با میدان هستۀ اتم است.» نخست آنکه «یوزیترون» غلط چاپی است ولی در غلطنامۀ کتاب نیامده، و ظاهراً باید «پوزیترون» باشد. دوم آنکه چگونه ممکن است یک فوتون یا یک ذرۀ سریع با میدان هستۀ اتم برخورد کند؟ مگر میدان هم جسم دارای ابعاد است؟ چنین چیزی امکان ندارد. فوتون و ذره میتوانند با میدان هستۀ اتم تأثیر متقابل interaction داشته باشند.
نمونهای دیگر. زیر عنوان «بارن» barn چنین آمده: «واحد سطح است که در اندازهگیری مقطع ضربه در برخوردهای هستهای بهکار میرود» این تعریف گنگ و مغلوط است. سطح مقطع، سطح به معنای هندسی نیست، بلکه مفهومی است که احتمال تأثیر متقابل را میرساند، و خاص هسته هم نیست. هر ذرۀ بنیاد میتواند سطح مقطع داشته باشد.
زیر عنوان «ثابت پلانک» ابعاد ثابت پلانک را انرژی در زمان داده که دوپهلو و نادقیق است. زیرا مثلاً ارگ در ثانیه را هم میتوان حاصلضرب ارگ و ثانیه دانست و هم حاصل تقسیم ارگ بر ثانیه -چنانکه خود این فرهنگ هم واحد سرعت را مسافت در ثانیه داده است- بهتر بود نوشته میشد ارگ ثانیه یا ارگ ضرب در ثانیه. در همینجا اشاره شده که اغلب بهجایِ علامت k را بهکار میبرند. چنین چیزی نیست، و نخستین بار است که چنین قراردادی در فیزیک وضع میشود.
نمونهای دیگر. «پیزوالکتریسیته» چنین تعریف شده است: «مجموعهای است از پدیدههای برقی که ناشی از اثر فشارها یا دگر شکلهایی است که بر اجسام مختلف اعمال میشود.» این تعریف نامفهوم و نادرست است. مجموعۀ پدیدههای برقی کلیبافی است، و معلوم نیست یعنی چه. «اجسام مختلف» کدام اجسام هستند؟ چه کسی بر آنها اعمال میکند؟ «دگرشکلها» به چه معنی است؟ «دگرشکل» ظاهراً اصطلاح تازهای است، و این فرهنگ قاعدتاً باید آن را توضیح داده باشد. میرویم و میبینیم که زیر «دگرشکل» چنین آمده: «نوعی از ژنها است که بر روی رنگینتنهای قرینه قرار دارند.» تکلیف خواننده در این میان چیست؟
میبینید که در تعریف کمترین دقتی نشده است. اصولاً کسی که چیزی را نفهمد نمیتواند آن را برای دیگران بیان کند. تعریف سادۀ «پیزوالکتریسیته» که کار هر کسی هم هست چنین است: «تأثیر متقابل برق و تغییر شکل مکانیکی. هرگاه برخی از بلورها تحت فشار قرار گیرند روی دو وجه مقابل آنها بارهای مجزای مثبت و منفی پدید میآیند. برعکس، بعضی از بلورها چون در میدان برقی قرار گیرند منقبض یا منبسط میشوند. این پدیده خاص بلورهای آنیزوتروپ، از قبیل کوارتز، نمک راشل، و تیناتات باریوم است.»
خوانندۀ این مقاله اطمینان داشته باشد که از حیث دادن نمونههای فراوان اصلاً در مضیقه نیستیم، و میتوانیم نمونه پشت نمونه ارائه دهیم، ولی میخواهیم بحث را خلاصه کنیم. خواننده برای دیدن بیدقتیها و ابهامها و سهلانگاریهای بیشتر میتواند به عنوانهای زیر مراجعه کند: «اثر کونتون»، «اصل متممیت»، «گیسوان برنیکه»، «بقای مقدار حرکت»، «تابع موجی»، «دمای تبدیل»، «صورت فلکی»، «فاراده»، «اصل همافزایی هویگنس»، «الکترونیک» و اینها چند نمونهای بیش نیستند.
۲- غلطهای فاحش در مطالب
در این قسمت میخواهیم فقط چند تا از غلطهای فرهنگ اصطلاحات علمی را معرفی کنیم. به نخستین آنها توجه شود. قبلاً باید به چند نکته اشارهای مختصر کرد. در صورت فلکی دب اکبر ستارهای هست که در اخترشناسی نوین زتا – دب اکبر نامیده میشود. این ستاره دو نام دیگر هم دارد یکی «عناق» (در کتاب «صورالکواکب» صوفی) و دیگری «مئزر». این نام دوم به اروپا رفته و انگلیسیزبانان این ستاره را Mizar مینامند.
یکی نفر اخترشناس فرانسوی به نام شارل مسیه Messier در قرن هجدهم نخستین کسی بود که فهرستی از سحابیها و خوشههای ستارهای تهیه کرد. فهرست او ۱۰۳ سحابی و خوشه را در بر میگرفت. هماکنون برای نامیدن سحابیها و خوشهها از فهرست مسیه استفاده میکنند. مثلاً چون مسیه سحابی موجود در صورت فلکی جبار را زیر شمارۀ ۴۲ فهرست کرده است امروزه این سحابی را M42 یا مسیه ۴۲ مینامند – M حرف اول نام مسیه است و ۴۲ شمارۀ آن سحابی است. همچنین M51 یعنی سحابیای که در فهرست مسیه دارای شمارۀ ۵۱ بوده است. اکنون به اصل مطلب بازمیگردیم. اگر کتابی M51 را بنویسد مئزر ۵۱ چه میتوان گفت؟ آیا این مطلب غلط فاحش نیست؟ در فرهنگ مورد نظر ما این غلط بارها تکرار شده. مثلاً زیر عنوان صورت فلکی «تازی» نوشته شده است: «کهکشان معروف مئزر ۵۱ و خوشۀ گلبولی مئزر ۳ در این صورت فلکی هستند.» در صفحۀ ۲۰۰ غلط اندر غلط شده. مسیه شمارۀ یک «مئزرا» چاپ شده است. همچنین زیر عنوان «شلیاق» مئزر ۵۷ وجود دارد. در همینجا یک غلط دیگر هست که بهتر است برای کوتاهی سخن چشمپوشی کنیم. زیرا عنوان «مثلث» نیز به کهکشان مارپیچی مئزر ۳۳ اشاره شده است.
نمونۀ دیگر. زیر عنوان «اعتدال ربیعی» نوشته شده است: «یکی از نقاط تقاطع منطقهالبروج با تواس سماوی است.» این تعریف غلط است. بهجایِ منطقهالبروج باید گفت «دایرهالبروج». در همینجا آمده است که: «این نقطه در مختصات استوایی (بعدومیل) اجرا سماوی اهمیت زیادی دارد.» این نقطه در مختصات استوایی اهمیت زیادی دارد یعنی چه؟ ظاهراً میخواهد بگوید که به کمک این نقطه است که بعدومیل اختران را اندازهگیری میکنند. این مطلب هم نادرست است. به کمک این نقطه نمیتوان میل سماوی را تعیین کرد، زیرا میل، فاصلۀ زاویهای بین اختر و معدلالنهار است. به کمک این نقطه بعد و طول سماوی را میتوان اندازه گرفت. طول سماوی زاویهای است که در دستگاه مختصات دایرهالبروج نسبت به نقطۀ اعتدال ربیعی اندازهگیری میشود. طول سماوی و میل یک چیز نیستند.
نمونۀ دیگر. فرمولهای طول موج سری بالمر و سری لیمن غلط هستند.
نمونۀ دیگر. زیر عنوان «حجار» آمده است که این صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی واقع است. این مطلب نادرست است. صورت فلکی نامبرده در نیمکرۀ جنوبی آسمانی قرار دارد.
نمونۀ دیگر. زیر عنوان «اورانوس» آمده است که این سیاره چهار قمر دارد. این مطلب غلط است. تعداد قمرهای اورانوس پنج است.
نمونۀ دیگر. زیر عنوان «اتاق حباب» آمده که: «دستگاهی است که در مسیر ذرههای یوننده شیاری متشکل از حبابهای یک مایع ظاهر میکند.» شیاری در کار نیست. ذرههای یوننده از خود ردی برجا میگذارند. (ضمناً به «یک مایع» توجه شود.)
نمونهای دیگر. زیر عنوان صورت فلکی «نرمار» رجوع داده شده بهصورتِ فلکی «شجاع» و در آنجا هیچ اشارهای به «نرمار» وجود ندارد، که نباید هم داشته باشد. نتیجه میگیریم که این فرهنگ «نرمار» را مترادف «شجاع» میداند. حال آنکه اصلاً چنین نیست، و این دو هر یک صورت فلکی جداگانهای است. ظاهراً دانشمندان فرهنگنویس فرهنگ اصطلاحات علمی Hydra و Hydrus را که نامهای لاتین آن دو صورت هستند یکی پنداشتهاند.
نمونهای دیگر. زیر عنوان «سیرکم» Circum نوشته شده: «پیشوندی است دارای ریشۀ یونانی.» این پیشوند لاتینی است نه یونانی. دیگر آنکه ضبط فارسی این پیشوند هم نادرست است.
نمونۀ آخر. در صفحۀ ۳۲۵ نوشته شده که ستارۀ دنبالهدار بیلا به وسیلۀ ونبیلا از اهالی استرالیا کشف شد. این شخص اتریشی است، ولی کسی که این مطلب را تهیه کرده Austria را Australia خوانده و او را استرالیایی پنداشته است. ضبط «ون» هم باید «فون» باشد.
۳- ارجاعهای کور
یکی از مهمترین عاملهای کار کتابهای مرجع برای به دست دادن اطلاعات به خواننده، سیستم ارجاعهای آنهاست. از آنجا که در زیر هر عنوان نمیتوان همۀ مطالب مربوط به آن مفهوم را نوشت، باید خواننده را به قسمتهای دیگری از کتاب مرجع که دربارۀ یکی از جنبهها یا مسائل نامبرده بحث میکند رجوع داد. این کار باید با آگاهی و دقت بسیار انجام گیرد تا خواننده بتواند بدون اتلاف وقت مطالب مربوط را در قسمتهای گوناگون فرهنگ بیابد و بخواند. یکی از بدترین نقصهای هر فرهنگ وجود «ارجاع کور» در آن است، یعنی آنکه خواننده به مطلب یا عنوانی رجوع داده شود، ولی او پس از ورق زدن بسیار چنان چیزی را پیدا نکند. این مسئله علاوه بر آنکه باعث وازدگی و دلسردی خواننده میشود سبب میشود که او اعتماد خود را نسبت به فرهنگ از دست بدهد. بهویژه اگر ارجاعهای کور فراوان باشند اعتبار فرهنگ هرچه کمتر خواهد شد.
سرپرست فرهنگ مورد بحث ما در پیشگفتار خود مینویسد: «در متن شرح هر مفهوم، هر جا به اصطلاحی اشاره شده است که اطلاع بر آن برای روشنتر شدن آن شرح لازم است، با حروف سیاه مشخص شده است و خواننده میتواند آن را در جای خود پیدا کند.» با کمال شرمندگی باید گفت که چنین چیزی نیست، و این فرهنگ مالامال از ارجاع کور است. خوانندۀ این کتاب همچون توپ بازی از این سو به آن سو رانده میشود، و سرانجام هم چیزی را که میخواهد نمییابد. به چند نمونه توجه فرمایید.
زیر عنوان «اثر گرمایی جریان برق» به قانون ژول رجوع داده شده است که در فرهنگ وجود ندارد.
در «اشعۀ کیهانی» به فراجو رجوع داده شده که چنین چیزی وجود ندارد.
زیر عنوان «انتشار راست خط نور» به سایه رجوع داده شده که وجود ندارد.
رویهمرفته، کمتر صفحهای را میتوان یافت که در آن ارجاع کور وجود نداشته باشد. تنها در دو صفحۀ ۴۲ و ۴۳ به عنوانهای زیر رجوع داده شده که هیچ یک وجود ندارد: «ماشین گرمایی»، «بازده»، «مکانیک کوانتایی»، «مدل ذرهای»، «مدل موجی»، «بخار فوق اشباع». اینهمه ارجاع کور در تنها دو صفحه واقعاً تأسفانگیز است.
۴- ضبط غلط و نابجای نامها
یکی از کارهای اساسی فرهنگها دقت در نحوۀ ضبط نامهای خاص بیگانه است. اصولاً باید نامهای بیگانه را تا آنجا که آواشناسی زبان فارسی اجازه میدهد مطابق اصل تلفظ میشود. به این مسئله نیز در این فرهنگ بیتوجهی شده است، و بیشتر نامهای خاص به تلفظ فرانسوی داده شدهاند. مثلاً نام «کامپتن» و «لایمن» و «فارادی» انگلیسی بهصورتِ «کونتون» و «لیمن» و «فاراده» ضبط شدهاند. همچنین معلوم نیست که نام نیلس بؤر، دانشمند دانمارکی، و نام ماخ، فیزیکدان اتریشی، روی چه حسابی «نیلز بوهر» و «ماک» ضبط شدهاند.
نکتۀ دیگر آنکه تلفظ برخی از نامهای عربی رایج در اخترشناسی غلط ضبط شدهاند. مثلاً نام صورت فلکی «ارنب» (به معنی «خرگوش») با کسر «الف» ضبط شده که درستش با فتح «الف» است. واژۀ اول نام ستارۀ «رجل الجبار» (به کسر حرف اول و سکون حرف دوم) که «پای جبار» معنی میدهد با فتح اول و ضم دوم ضبط شده که غلط است. فرهنگنویس پنداشته که «رجل» به معنی «مرد» است. نام وسیلۀ معروف اخترشناسی قدیم «اصطرلاب» با فتح اول ضبط شده که پیروی نابجایی از تلفظ عربی است. این واژه در فارسی با ضم حرف اول تلفظ میشود، و در فرهنگهای دهخدا و معین نیز فقط همین تلفظ داده شده است. تهیهکنندگان این قسمت نمیدانستهاند چه میکنند، زیرا همینها تلفظ «شعرای یمانی» را به فتح اول دادهاند، که تلفظ عربی آن به کسر اول است.
نام صورت فلکی تنین (به کسر اول به معنی «اژدها») به فتح اول ضبط گردیده که درست نیست. ستارۀ «ابطالجوزا» بهصورتِ «ابطلجوزا» نوشته شده (صفحۀ ۲۰۲)، و کلمۀ سوم نام صورت فلکی «الجائی علی رکبته» غلط است.
خوانندۀ این مقاله با مشاهدۀ چنین غلطهایی در این فرهنگ از نویسندۀ مقاله انتظار نداشته باشد که وارد بحث مفصل این نکتۀ ظریف شود که چرا واژۀ «هیدروژن» با همزه (بهصورتِ «ئیدروژن») ضبط شده است. اگر ملاک، تسلط آواشناسی فرانسه بر زبان فارسی است -که چنین چیزی نیست- چرا «هلیوم» بهصورتِ «ئلیوم» نوشته نشده است؟
۵- حجیم کردن بیهوده
یکی دیگر از ایرادهای اساسی این فرهنگ حجیم کردن مصنوعی آن است. این کار به وسیلۀ وارد کردن مطالب غیرضروری در فرهنگ انجام گرفته است که فایدۀ آنها افزودن بر حجم کتاب است.
مثلاً در پایان فرهنگ نامبرده دو واژهنامۀ مفصل انگلیسی به فارسی و فرانسه به فارسی چاپ شده است. متن اصلی فرهنگ هم که قاعدتاً فارسی به انگلیسی و فرانسه است. خاصیت این واژهنامهها این است که اگر کسی به اصطلاحی انگلیسی یا فرانسوی برخورد به کمک واژهنامۀ انگلیسی-فارسی یا فرانسه-فارسی میتواند معادل فارسی آن را بیابد (البته اگر در فرهنگ وجود داشته باشد) و در متن اصلی فرهنگ توضیحات مربوط به آن مفهوم را بخواند.
مجموعۀ واژهنامههای فرانسه و انگلیسی و فارسی و فارسی به انگلیسی و فرانسه به چیز دیگری نیاز ندارد، و اگر واژهای در این فرهنگ وجود داشته باشد به کمک این سیستم میتوان آن را یافت. ولی این فرهنگ پا را از این هم فراتر گذاشته و کلمههای فرانسه را با خط فارسی در قسمت اصلی فرهنگ، یعنی زیر عنوانهای زبان فارسی وارد کرده و هر یک را به معادل فارسی آن اصطلاح رجوع داده است. معلوم نیست از این کار چه فایدهای حاصل میشود. پس واژهنامههای فرانسه و انگلیسی به فارسی برای چیستند؟ این کار اگر هم در یکی دو مورد به زودتر یافتن اصطلاحی کمک کند سودش بیشتر متوجه حجیمتر کردن فرهنگ است.
مطلب دیگر آنکه این کتاب کوشیده است تا پیشوندهای یونانی و لاتینی رایج در زبان علمی را معرفی کند و شرح دهد. این کار خوب است، ولی باید حساب و کتابی داشته باشد.
دربارۀ اینکه باید پیشوندهایی را که بعضی از اصطلاحهای انگلیسی و فرانسۀ این کتاب با آنها ساخته شده توضیح داد بحثی نیست. ولی بسیاری از پیشوندهای معرفی شده انتزاعی هستند، و هیچ اصطلاحی در این فرهنگ وجود ندارد که به کمک آنها ساخته شده باشد. به عنوان نمونه به پیشوندهای زیر توجه شود: «اپیستو-» opistho به معنی «عقب، پس»؛ «دلیکو-» dolicho به معنی «دراز»؛ «انیکو-» onycho به معنی «ناخن»؛ «داسی-» dasy به معنی «انبوه»؛ «کوان-» choan به معنی «قیف»؛ و بسیاری دیگر. در این فرهنگ هیچ اصطلاحی نیست که با این پیشوندها ساخته شده باشد. در این صورت میتوان پرسید پس برای چه آمدهاند؟ مگر این کتاب فرهنگ زبانشناسی است؟ (بیآنکه بخواهیم وارد این مسئله شویم میگوییم که ضبط اکثر این پیشوندها به خط فارسی درست نیست.)
از اینها گذشته، مگر در اصطلاحشناسی علمی فقط از پیشوند استفاده میشود؟ چرا بهجایِ این پیشوندهای زاید پسوندهای بهکاررفته در فرهنگ تشریح نشدهاند؟
۶- بدگزینی اصطلاحها
برخی از اصطلاحهای فیزیکی و اخترشناسی این فرهنگ نارسایند، حال آنکه رساتر و جامعتر از آنها در زبان فارسی وجود داشتهاند. مثلاً در این فرهنگ واژۀ «گشتاور» که هم فارسی است و هم رسا در برابر moment به کار نرفته و واژۀ «عزم» بر آن ترجیح داده شده است. همچنین اصطلاحهای «زلزلهشناسی» seismology، «نظریۀ میدان متحد» unified field theory، «فرایند» process، «همرفت» convection، «همافزایی» superposition، «برقکافت» electrolysis، «همسیما» coherent، «همستادی» isostasy نارسایند.
ولی یک نکتۀ مهم را باید دربارۀ اصطلاحهای فرهنگ مورد نظر توضیح داد. این کتاب به تواناییهای دستگاه صرفی زبان فارسی توجه دارد و از آن برای بیان مفهومهای علمی و فنی استفاده کرده است. در این فرهنگ تعداد فراوانی مصدر ساختهشده از اسم و نیز اسم مصدر بهکار رفتهاند که هرچند ساختن بعضی از آنها ضروری بهنظر نمیرسد، ولی نیت عمل خیر است.
دربارۀ اصطلاحهای این فرهنگ نکتههای دیگری مطرح میشوند که بهتر است صرفنظر کنیم.
۷- فراوانی غلطهای چاپی
اجازه بدهید که نمونه نیاوریم. این فرهنگ گنجینهای است از انواع غلطهای چاپی -غلطهایی که مفهوم را بهکلی دگرگون کردهاند- در غلطنامۀ ضمیمۀ این کتاب تعداد اندکی از غلطهای چاپی تصحیح شدهاند، که جزء بسیار کوچکی از کل غلطهای چاپی کتاب هستند، و غلطهای مهم چاپی به وظیفۀ خود که همانا منحرف کردن ذهن خوانندگان است مشغولاند.
۸- کاستیها
مقصود از کاستی در اینجا این است که فرهنگ مورد بحث بسیاری از مطالب و مفهومهایی را که به مطالب موجود در فرهنگ سخت وابستهاند حذف کرده است. و این کار یکی از بزرگترین نقصهای هر کتاب مرجع بهشمار میرود. مثلاً هنگام تعریف «امواج الکترومغناطیسی» لازم است که صریحاً به «موجهای رادیویی» اشاره کرد و در جای خود دربارۀ آن توضیح داد. این کتاب چنین کاری را نکرده است.
زیر عنوان «پوزیترون» آمده است که «در برخی تباهیهای هستهای و ضمن ایجاد زوج بهوجود میآید.» خواننده برای فهمیدن این مفهوم باید بداند که زوج چیست. در فرهنگ زیر «زوج» یا «ایجاد زوج» خط سیاه کشیده نشده، یعنی اینکه نیازی به دانستن این مفهوم نیست. اصولاً چنین مفهومی در فرهنگ وجود ندارد. آنچه هست «ایجاد جفت» است که خوانندۀ عادی نمیتواند آن را بیابد.
دیگر آنکه تعریفی که از «جرم اتمی» داده امروز کهنه شده است، زیرا بنا به تصمیم مراجع علمی بینالمللی از سال ۱۹۶۱ به بعد جرم اتمی بر مبنای ایزوتوپ کربن تعریف میشود.
خواننده به کمک این فرهنگ پی نخواهد برد که این نوار راه شیری که شبها در آسمان میبیند چیست. چون اشارهای به آن نشده است.
اصولاً یک ایراد مهم این فرهنگ این است که عنوانهای اصلی آن از روی ضابطۀ حسابشده و معینی انتخاب نشدهاند. چرا باید مفهوم نسبتاً مهجور «دیژیت» در اخترشناسی وارد شده باشد ولی «رادیوتلسکوپ» که مهمترین افزار اخترشناسی رادیویی است وجود نداشته باشد؟ آیا «چرتکه» در علم این قدر اهمیت دارد که هفده سطر از فرهنگ را بگیرد و شکلش هم چاپ شود، ولی «تلفن» وارد نشود؟ یا چرا «ترازوی جریان» در فرهنگ وارد شده ولی «ترازوی پیچشی» torsion balance وجود ندارد؟ روی چه حسابی عنوان «هیپرونها» هست ولی «باریونها» نیست؟ در این کتاب عنوان «وزن مخصوص» وجود ندارد. همچنین دربارۀ «اهرم» و قانونهایش مطلبی نیست. «قانون ژول» وجود ندارد.
این فرهنگ تعدادی از صورتهای فلکی آسمان را حذف کرده است. چرا، معلوم نیست. مثلاً صورتهای فلکی «قلم»، «نرمار»، «هندی»، «برساووس»، «باطیه»، و «بادبان» تشریح نشدهاند.
دربارۀ مفهومهای معمولی فیزیک از قبیل «درداده»، «بازداده»، «نوفه» noise؛ و «غولپیکران» در اخترشناسی مطلبی وجود ندارد. نهتنها زیر عنوان صورت فلکی «ثور» به خوشۀ معروف «پروین» اشارهای نشده، بلکه اصلاً این عنوان در فرهنگ وجود ندارد. و اینها فقط جزء کوچکی از کاستیهای فرهنگ هستند.
۹- شکلها
مطالب گفتنی هنوز فراواناند. فقط به شکلهای این فرهنگ اشارۀ کوتاهی میشود. در پایان این کتاب شش صفحه به شکلها اختصاص داده شده است که ۴۱ شکل را در بر میگیرند. ولی معلوم نیست که این شکلهای معدود روی چه حسابی انتخاب شدهاند. آیا برای این فرهنگ تقریباً ۸۰۰ صفحهای، که متعلق به هفت رشتۀ علمی است، ۴۱ شکل کافی هستند؟ و آیا در میان مطالب این کتاب چیزی مهمتر از «چرتکه»، «سیفون»، «زنگ اخبار»، «بالههای ماهی»، و «محورهای مختصات» وجود نداشته که شکلشان داده شود؟
نتیجه
چنانکه از نوشتههای بالا برمیآید، این فرهنگ کتابی است پر از غلطهای علمی و چاپی، و انباشته از آشفتگیهای گوناگون. کوتاه آنکه فرهنگ اصطلاحات علمی رقتانگیز است. این کتاب چیزی نیست که بتوان به سبب عرضهاش به جامعۀ علمی ایران سپاس گفت. شاید تنها سودش این باشد که ناشران ایرانی را عبرت آموزد، تا بدانند که تدوین و چاپ فرهنگ علمی با چاپ کتابهای دیگر از زمین تا آسمان فرق دارد. فرهنگهای علمی را نمیتوان تألیف و ترجمه کرد مگر گروهی مؤلف و مترجم کارکشته و دقیق در اختیار داشت و ویراستارانی تیزبین و با حس مسئولیت بر آنها گماشت.
برگرفته از: حیدری ملایری، محمد (۱۳۵۳)؛ «نقدی بر فرهنگ اصطلاحات علمی»؛ کتاب الفبا؛ جلد چهارم؛ تهران: امیرکبیر؛ رویههای ۱۹۵ تا ۲۰۴.
دیدگاهی بنویسید.