دادخدا سیمالدیناف (فرنشین پیشین پژوهشگاه زبان و ادبیات فرهنگستان علوم تاجیکستان): دو پاره شعر از سرودههای مردم بخارا، که پیشتر موردِتوجه چندی از دانشمندان چون عبدالحسین زرینکوب و احمدعلی رجایی قرار گرفتهبود، بار دیگر در پژوهش تازهای از دکتر علیاشرف صادقی بررسی گردیدهاست. این جستار در نقد نظر دکتر صادقی است.
داستان سرود اهل بخارا
دراینزمینه، دکتر صادقی در تقویت نظر احمدعلی رجایی چنین نگاشتهاست که بهخاطرِ تفصیلات بیشتر و آگاهی خوبتر از موضوع در زیر بیان میشود:
«در تاریخ بخارا، در داستان فتح بخارا بهدستِ سعید بن عثمان، سردار عرب در سال ۵۶، چنین نقل شده که پادشاه بخارا دراینزمان خاتونی بود. این خاتون ”زنی بود شیرین و باجمال، سعید بر وی عاشق شد و اهل بخارا را از این معنی سرودهاست به زبان بخاری“».
مؤلف تاریخ بخارا و مؤلفان دیگر که این داستان را آوردهاند، این سرودها را نقل نکردهاند. اما ابوجعفر محمد بن حبیب بغدادی (متوفی در ۲۴۵) دو پاره از آن را بهصورتِ زیر آوردهاست:
کور خمیر آمد
خاتون دروغ کنده
و آن را به زبان خراسانی دانستهاست.
احمدعلی رجایی در معنی این شعر چنین نوشته: «نخست باید توجه کرد که ”ورآمدنِ خمیر“ غیر از معنی حقیقی آن، که بالاآمدن و رسیدن خمیر و آمادهشدنش برای پخت است، مجازاً و دراصطلاح بهمعنیِ ”مستی و جفتجویی زن و میل همخوابگی“ است که هماکنون در قسمتهایی از خراسان و بخارا، خاصه یزد، این اصطلاح برجاست با صورتهای مختلف مانند اینکه گویند ”فلان زن یا دختر خمیرش ورآمد“، یعنی مست است و جفتجوی…، بنابراین شاید پارۀ اول در اصل بودهاست: ”گو ور خمیر آمد“ که بعد ”واو“ آن افتاد، ادغام شدهاست».
به نظر وی البته میتوان بههمینصورت هم که هست، آن را پذیرفت، بافرضِآنکه دنبالۀ سخنی باشد. فی المثل خطاب به خاتون در پارۀ قبل گفته شدهباشد که از «پوشیدهداشتنِ عشقت چه حاصل که خمیرت ورآمدهاست».
دکتر صادقی در ادامه میافزاید: «ولی اینجانب همان نظر اول را ترجیح میدهد که دراینصورت به وزن نیز خللی وارد نمیآید. یعنی:
گو(و)ر خمیر آمد
خاتون دروغ گنده»
پس از بازسازی واژگانی چون «کور» به «گو(و)ر» (gu-war) و «کنده» به «گنده» (ganda) دکتر صادقی به این نتیجه میرسد: «گنده هماکنون نیز در تداول مردم بخارا به کار میرود بهمعنیِ ”زشت و بد و ناپسندیده“ و در این جمله، بههمینصورت که هست، فعل سومشخصِ مفرد است و برابرِ تداول مردم بخارا درست به کار رفته…»
نتیجهگیری نهایی مؤلف در خاتمه چنین است: «با شرحی که گذشت اینجانب پیشنهاد میکند که دو پارۀ موردِبحث از سرود مردم بخارا را بدینصورت بنویسیم و معنی کنیم: ”گو ور خمیر آمد“ (= بگو خمیر ورآمده). یعنی بگوی مستم و جفتجوی و ”خاتون دروغ گنده“ به این معنا که: ”ای خاتون! دروغ بد است!“»
زبان بخارا و اطرافِ آن در دوران اول اسلام زبان سغدی بود
صورت اصلی سرود نیاز به تغییر ندارد
بنابر آثار تاریخنویسان دورۀ اسلامی، ملکۀ بخارا یا خاتون از فرمانروایان قدرتمند دوران خویش بوده، در عداوتِ سخت با اعراب قرار داشتهاست. درموردِ این ملکه تاریخنویسان، ازجمله نرشخی، حکایت و روایتها آوردهاند (مراجعه شود به این منابع: تاریخ بخارای نرشخی، ۱۹۶۹، ۲۲-۲۳)
همچنانکه در بالا ذکر شد، این دو پاره شعر بازمانده است از آن سرودههای مردم بخارا از داستان فتح بخارا ازسویِ سعید بن عثمان و سرنوشت ملکه در آن زمان. این دو پاره از آن سرودهها یک نمونۀ نظم عامیانۀ پارسی دری دورۀ اول در وزن هجایی میباشند که این یکی از دلیلهای کهنبودنِ این اشعار به شمار میرود. نوشتۀ این دو پاره بهگونۀ:
کور خمیر آمد
خاتون در وغ کنده
نیاز به هیچگونه بازسازی و اصلاح ندارد. پارۀ اول ازنگاهِ تعداد هجاها دارای شش هجا و پارۀ دوم دارای هفت هجا است.
سرود اهل بخارا دارای واژههای سغدی است
پژوهشگران قبلی باتوجهبه واژۀ «خمیر» (xamir) در پارۀ نخست، در شناخت و شرح این دو پاره شعر ازراهِ بازسازی و اصلاح به دریافت معنی دیگر رسیده، از واقعیت معنا بیرون رفتهاند که این علت اشتباه در شناخت این پارهها و شرح معنی گردیدهاست.
باتوجهبه عبارت «اهل بخارا را از این معنی سرودها است به زبان بخاری» در تاریخ طبری، میتوان به این نتیجه رسید که این سرودهها به زبان اهل بخارا ایجاد گردیده بودهاند که زبان بخارا و اطراف آن در دوران اول اسلام زبان سغدی بود.
پژوهشگران زبان و آثار سغدی براساسِ منابع چینی و عربی درموردِ وضع زبانی در سغد، ازجمله در بخارا و سمرقند، به نتیجههای درست علمی رسیدهاند.
در رابطه به گسترش و مقام زبان سغدی و رسمالخطِ سغدی در سرزمین بیکرانی از بخارا تا به دیوار چین، پرفسور و. ا. لیوشیتس دراساسِ نوشتهها و یادداشتهای جهانگردان چینی این موضوع را خیلی دقیق بررسی کردهاست.
بنابر نگاشتۀ این دانشمند، سیوآن ستزان، سیاح چینی، که سالهای ۶۲۹ تا ۶۳۰ در آسیای میانه و شمال افغانستان سفر کردهبود، سرزمین گستردهای را به نام سغد (در چینی: سولی) یاد کردهاست که به این سرزمین وادی زرافشان، استروشن، وادی قشقه دریا و چاچ شامل بودند. این سیاح زبان سرزمینهای یادشده را «سولی» (= سغدی) نامیدهاست.
مجموع این سرودهها مثل سرودههای دیگر محلی پس از منسوخشدنِ زبان سغدی و گسترش زبان دری به دست فراموشی رسیدهاند. همچنانکه از تاریخ میدانیم، آثار محلی سرزمینهای گسترش زبانهای شرقی ایرانی، ازجمله سغدی، یکجا با این زبانها گرفتار چنین سرنوشت گردیده و [به]همینطریق بینشان ماندهاند.
سیاح دیگر چینی، خای چائو، هنگام مسافرت خویش در سال ۷۲۸ به آسیای میانه، شش شهر ماوراءالنهر را ازنگاهِ عمومیت زبانی در یک گروه شامل ساختهاست که اینها همه شهرهای سرزمین سغد میباشند.
بنابر نوشتۀ پرفسور و. ا. لیوشیتس، در این شهرها و ولایتهای سغدْ زبانِ سغدی بهحیثِ زبان گفتاری و نوشتاری تا به عصر نهم فعال بوده و زمانِ ازاستفادهخارجگردیدنِ سغدی پس از قرن یازدهم آغاز گردیدهاست.
براساسِ آثار تاریخی نویسندگان عرب در زمان فتح بخارا ازسویِ سعید بن عثمان به سال ۵۶ هجری (=۶۷۵ میلادی) و قرن بعدی، زبان بخارا و اطراف آن سغدی بودهاست. آنچه این سرودهها درآنزمان، یعنی قرن اول اسلام، در بخارا و یا از جانب مردم بخارا سروده شدهاند، به زبان محلی این مردم، یعنی سغدی، میباشند.
در رابطه به این موضوع نوشتههای تاریخنویسان عرب را میتوان شاهد آورد. دراینمورد مقدسی در احسنالتقاسیم (ص ۴۹۱) چنین آوردهاست: «سغدیان را نیز زبانی جدا است که نزدیک به روستاییان بخارا میباشد و چند گونه است که همگی آنها را میفهمند. من پیشوای بزرگوار، ابوبکر محمد بن فضل، را دیدم که بدان بسیار سخن میراند. کمتر شهری از آنها که یاد کردم، یافت میشود که روستایش زبان جداگانه نداشتهباشد».
این را نوشتۀ ابن حوقل در صورهالارض بار دیگر تصدیق میکند که او آورده: «زبان مردم بخارا همان زبان اهل سغد است، جزآنکه بعضی از کلمات را تحریف میکنند و آن را زبان دری است» همین قول عیناً در مسالکالممالک استخری نیز آمدهاست.
از این دلایل تاریخی چنین برمیآید که این سرودهها در بخارا نخست به زبان اهل بخارا ایجاد شده و بعداً پارههایی از آن به پارسی دری خراسان برگردان شده و زمانی چند درمیانِ مردمْ سرِ زبانها بودهاند. ازاینرو، آن همان پارسی دری خراسان است.
مجموع این سرودهها مثل سرودههای دیگر محلی پس از منسوخشدنِ زبان سغدی و گسترش زبان دری به دست فراموشی رسیدهاند. همچنانکه از تاریخ میدانیم، آثار محلی سرزمینهای گسترش زبانهای شرقی ایرانی، ازجمله سغدی، یکجا با این زبانها گرفتار چنین سرنوشت گردیده و [به]همینطریق بینشان ماندهاند.
«خمیر» صورت سغدی «امیر» است
این دو پاره سرود موردِبحث درمجموع شامل هفت واژه بوده، آن را میتوان چنین خواند:
koor-i xamiir aamad
xaatun dar war-i kanda
در اینجا مصراع نخست شش هجا و مصراع دوم هفت هجا دارد.
از این شمار سه واژه (xamiir, xaatun, war) ازطریقِ زبان سغدی، دو واژه (koor, kanda) مشترک و دو واژه (aamad, dar) مخصوصِ زبان دری است. کاربرد واژگان در این اشعار دلیل چگونگی تأثیر سغدی یا زبان محلی بخارا میباشد.
شرح این پاره شعر براساسِ آوا نوشت بالا چنین است: خمیر «xamiir» در پارۀ اول نه بهمعنایِ آمیختۀ آرد و آب که برای پختن نان آماده میکنند، بلکه آن گونۀ سغدی عنوانِ عربی واژۀ امیر «amiir» در این سرود به شمار میرود.
استفادۀ «xamiir» برعوضِ «amiir» در صوتیات محلی سغدی دلیل کهنبودنِ این پارهها میباشد.
در «وغ»، دروغ، گنده، کنده
واژۀ دیگر که در شرح این دو پاره سرودهها مهم ارزیابی میشود، این «wagh» (وغ) بوده که آن در نوشت «دروغ» با پیشوند «dar» (در) یکجا نوشته شده، به واژۀ «darugh» (دروغ) درمقابلِ «راست» یکسان گردیدهاست. این واژه نیز به زبان سغدی مربوط است.
واژۀ سوم نه «ganda» بلکه مطابق نوشت آن در متن «kanda» بوده، معنای آن «ویران» و «خرابه» است. این سه واژه در شرح این دو پاره شعر و درک معنا، معما و مشکلات کردهاند. حالآنکه این پارهها برای آن زمان و مردمان آن سرزمین و معیار زبانی آن دور مشکلاتی نداشتهاند.
پارههای مذکور در یک سبک ویژۀ محلی دری با عناصر سغدی برای مردم خراسان نیز مفهوم بودهاند، درغیرآن، چنین واژهها در گونۀ دری سرودهها استفاده نگردیده، بلکه به برابریهای دری عضو میشدند.
واژۀ «خمیر» (xamiir) بهمعنایِ «امیر» گونۀ آوایی زبان سغدی است. این شیوۀ نوشتِ سغدی مخصوصِ آثار سغدی کوه مغ میباشد. واژۀ عربی «امیر» در صوتیات خوارزمی نیز بهگونۀ «xmyr / xamiir» (خمیر) به کار رفتهاست.
واژۀ سغدی «ghmyr» بهمعنایِ «امیر» تنها در یک نامه به دیوشتیج، حاکم سغد، نُه بار استفاده شدهاست.
گونههای آوایی «x» و «gh» در آغاز واژههای سغدی «x’twn» و «gh’twn» «خاتون» و مثالهای فراوان دیگر در آثار سغدی مثل واژههای «xamiir» و «ghmyr» است. کاربرد «xamiir» برعوضِ «amiir» دلیل تأثیر اصلی سغدی در این پاره میباشد.
واژۀ «خاتون» در سغدی «xtwn / gh’twn» که از سغدی به آثار فارسی دری وارد گردیدهبود، بعداً این واژه از زبان اهل بخارا بار نخست در کتابهای عربی دربارۀ فتح بخارا اقتباس گردید و در زبان عربی بهگونۀ «خواتین» جمعبندی شد.
بازخوانی بیت در پرتو دادههای تازه
نوشتِ «کور خمیر» (koor-i xamiir) قالبی است که در آن معینکننده قبل از معینشونده جای دارد. این قالب گونۀ دیگر قالب «امیر و کور» است. قالب صفت «کور» با اسمهای شخص و نام شخص امروز در تاجیکی نیز از قالبهای معیاری سنتی محسوب شده، کاربرد فراوان دارد.
واژۀ «کور» هم برای زبان فارسی دری و هم سغدی مشترک است: فارسی دری «koor» (از فارسیمیانه «koor»)، سغدی «kwr / qwr». در عبارت «koor-i xamiir» یعنی «کور امیر» در پارۀ مذکور در «koor» در بیان علت کوری یک چشم امیر آمدهاست. پس میتوان به این نتیجه رسید که سعید بن عثمان با داشتن این نقص چشم درمیانِ مردم با این نام یاد میشدهاست.
املای «در وغ» در پارۀ دوم که پژوهشگران آن را «daroogh» «دروغ» خواندهاند، نه یک واژه بلکه از دو بخش، یعنی «در» و واژۀ سغدی «war»، ترکیب یافتهاست.
در سغدی بغ بهمعنایِ «خدا، سرور» (از ایرانیباستان «baga») در ترکیب نامهای محلی سرزمین سغد و خارجِ آن به گونههای آوایی «war-, far-, bar-» و از همین ریشه «Bghn [Baghn]» «معبد، پرستشگاه» (از ایرانیباستان «bagina») با گونههای آوایی «warn-, farn, barn-» به کار رفتهاست که املای چنین نامهای جغرافیایی از آثار دورۀ اسلامی معمول است.
در پارۀ دوم نه در جزء نام، بلکه بهتنهایی در ترکیب اضافی با صفت «کنده»، یعنی «ویران، خرابه، فروریخته»، به کار رفتهاست. واژۀ «kand» بهگونۀ «kand» در ترکیب کندومند “kand-u-mand” یا کَندمَند «kand-mand» در فرهنگنامههای پارسیدری (لغت فرس، برهان قاطع، آنندراج و غیره) بهمعنایِ عمارت یا بنای خرابشده و ازهمریخته نیز معنی شدهاست.
این واژه در آثار، بهویژه آثار دورۀ اول، درموردِ خرابههای بناها و شهرها رایج بودهاست. صفت «kanda» در این معنی در بیان وغ «wagh» این جای خرابه آمده، چگونگی وضع این جای را تشخیص میکند. گونۀ دیگر آوایی «wagh» که «bagh» میباشد، همچون نام محل (شهرستان روستا) در احسنالتقاسیم ازجانبِ مقدسی یاد میشود. پس «wagh» بهتنهایی همچون نام محل نیز به کاررفتهاست.
گونۀ دیگر آوایی این واژۀ «fagh» (از سغدی «Bgh») در فرهنگنامههایِ کهنِ پارسیدریِ بهمعنایِ «بت، صنم» مخصوصِ زبان فرغانه خوانده شدهاست. ازاینرو، این واژه با گونههای آوایی در این مناطق معنای مکان پرستش بت را نیز داشته میتواند.
دراینمورد، «wagh» به «پرستشگاه» و یا «معبد» ارتباط داشته، صفت کنده برای آن یعنی وغ کنده «wagh-i kanda» بهمعنیِ «وغ خرابه و ویران» است. ازاینرو، معنی این دو پاره چنین است:
«koor-i xamiir aamad» یعنی زمانی که کور امیر (سعید بن عثمان) به بخارا وارد شد، خاتون، ملکۀ بخارا، باید در جایی پناه میبرد و فرار میکرد که این از پارۀ دوم معلوم است:
«Khatun dar wagh-i kanda” یعنی «خاتون در این مکان خرابه، پرستشگاه یا معبد خرابه» پناه میبرد و موضوع غصب بخارا ازسویِ سعید بن عثمان و پناهبردنِ خاتون، یعنی ملکۀ بخارا، در این دو پاره بیان شده که آن به زبان دری خراسان در این دو پارۀ یادداشتهای حبیب بغدادی ذکر شدهاست.
لعنت به سعید ابن عثمان و حمله اعراب
”خاتون دروغ گنده“
واژهء گند با همان معنی بخارایی امروزه هم در گویش لری کاربرد دارد.
در گویش لری لرستان گَن و در لری بختیاری گند گفته میشود.
دوست عزیز گویش لری ایرانی که از مریخ نمیاد اونهم از هم خانواده های زبان پارسی است
کورَ خمیر امذ
خاتون دروغ گنده
برای خوانش اینچنین سروده ها باید هم زبان دانست و هم تاریخ –
بخش نخست گفته ایشان درست است و بخش دوم بر بنیاد تاریخ نه –
داستان سعید بن عثمان پسر خلیفه سوم بر این گونه است که زمان معاویه در مدینه زنان اموی سروده ای میخواندند که میگفت خلیفه بعدی سعید است و از انجا که معاویه میخواست یزید را نامزد کند اورا خواست و پس از گفتگویی بلند برای بازکردنش از سر خود او را به سال ۵۶ هجری به گشایش شهرهای خراسان فرستاد سعید به بخارا رفت و چون نمیتوانست انرا بگشاید با خاتون سازش کرد که خاتون به انان زر بپردازد و انان با بخاری کاری نداشته باشند و به گشودن سمرقند روند و برای اینکه عربها میترسیدند که بخاریان به همراه سغدیان انان را از پس و پیش برگیرند پیمان بر این شد که گروهی از نوجوانان بزرگزاده بخارا نزد سعید بفرستند و انان به سمرقند روند و هنگام برگشتن ان نوجوانان به خانواده هایشان بپیوندند زمستان و بسیار سرد بود سعید به سمرقند رفت و کاری از پیش نبرد و هنگام بازگشت خاتون پیام فرستاد که نوجوانان را باز فرست گفت ترسم انان بیاییند و سپس بر ما تازید و مارا بکشید بگذار از شهر بگذرم و انان را پس میفرستم و او از شهر گذشت و به همراه ان بزرگزادگان از بخارا به نشابور و سپس به مدینه رفت و ان بزرگزادگان را به بردگی گرفت و در باغ خویش بکار واداشت و گسیلان خاتون بخارا در پی انان بجایی نرسیدند – ان آزاد زادگان خواری ندیده روزی سعید را بدام انداخته و خوار بکشتند و بکوهی پناه بردند تا سپس از مدینه بسوی خراسان گریختن گیرند و زانسو مسلمانان سپاهی درپی ایشان انگیختند و ان بیگناهان را بکشتند
بر هر سر خار خون نیکان بینم
هر گوشه این خاک جوانی خفته
– بدست دادن این نوجوانان از سوی خاتون بخارا به سعید بن عثمان و سپس ربوده شدنشان خشم بخاراییان را بر خاتون برانگیخت
و سروده انان همانگونه که امده دراینباره بلند بوده و این یک پاره کوتاه از انست که پس و پیشش افتاده
کورَ خمیر امد
خاتون دروغ گنده –
امیر کور امد
خاتون دروغ گنده
و شاید اینگونه گفته میشده
کورَ خمیر امد
ختون دروغ گنده
نیاز به هیچ روشنگری نیست و هر پارسی زبانی تواند بخواند همسنگ « یاری چو شیر امد بیدل دچار گشته »
بخارا انزمان شهری نوساز بود و اگرچه انسوی رود است از بلخ بشمار بود و چون نوساز بود مردم ان از همه جا امده بودند و پارسیشان چون زبان روستاهای گرداگردش سغدی نبود و دری بود و این سروده هجایی نیست و موزون و عروضی است و بیگمان پس و پیش ان افتاده
بیگمان انزمان پارسیان امیر را امیر و همیر و خمیر میگفتند مانند ایرپد و هیرپد و خیرپد – خورامان و هورآمان و اورامان – اوجستان هوجستان و خوجستان و خوزستان – و صدها واژه دیگر –