نگاهی به دگردیسی واک‌ها در گویش‌های روستایی

سامان حسنی: به‌دنبالِ بررسی «کوتاه‌شدنِ واژه‌ها در گویش‌های روستایی»، بایسته است که به بررسی «دگردیسی واژه‌ها در این گویش‌ها» بپردازیم. انجام این کار در هم‌سنجی با پارسی نوشتاری شدنی می‌شود و دربرگیرندۀ واژه‌هایی است که در زبان نوشتاری یافت می‌شوند. نگربه‌اینکه دگردیسی هم در زبان نوشتاری هم در گویش‌های روستایی رخ داده‌است، بهتر است این هم‌سنجی را «دگردیسه‌بودنِ زبان نوشتاری با گویش‌های روستایی» بنامیم. چون هنگامی‌که واژه‌ای از پارسی نوشتاری را با واژه‌ای از گویش‌های روستایی می‌سنجیم نمی‌توانیم به‌آسانی به چگونگی دگردیسی در آن‌ها پی ببریم. چنانچه گونۀ پارسیگ [= پهلوی] این واژه‌ها را داشته‌باشیم، با یاری آن می‌توان دریافت که این دگردیسی چگونه رخ داده‌است. برایِ‌نمونه، واژۀ «بام» را بنگریم. این واژه در زبان پارسیگ به دیسۀ «بان» است و در گذر به پارسی نو به دیسۀ «بام» درآمده‌است و در گویش‌های روستایی «بون» خوانده می‌شود. چنان‌که می‌بینیم، در پارسی نو واک «ن» به‌دیسۀ «م» درآمده ولی در گویش‌های روستایی واک «ن» به همان دیسۀ پارسیگ به‌جای مانده‌است، حال‌آنکه واک «الف» به واک «و» دگردیسه شده‌است. این نمونه، خود، روشن‌کنندۀ پیچیده‌بودن دگردیسی واژه‌هاست.

در دگردیسی «واک‌های باآوا» به یکدیگر هر گویشی روش ویژۀ خود را دارد. برایِ‌نمونه، در شماری از گویش‌هایِ مرکزیِ ایران، بسیاری از «واک‌های باآوا» به «واکِ باآوایِ کوتاهِ [ـِ]» دگردیسه شده‌اند؛ مانند: «آب» که شده «اِو»، «شَب» که شده «شِو» و «دُو» که شده «دِو».

در زیر به دگردیسه‌بودنِ واژه‌ها در گویش‌های روستایی با زبان پارسی نوشتاری نگاهی می‌افکنیم:

واک «الف» در نوشتار، واک «و» در گویش‌ها

 واک «الف» به‌گونه‌ای گسترده در بسیاری از گویش‌ها به دیسۀ واک «و» خوانده می‌شود؛ مانند:

آسان = آسون

آسمان = آسمون

باران = بارون

بام = بون

بهانه = بُونه [+ افتادن واک «ه»]

نان = نون

خانه = خونه

لانه = لونه

شانه = شونه

جان = جون

واک «و» در نوشتار، واک «ی» در گویش‌ها

به این گونه از دگردیسی، که در بسیاری از گویش‌ها روی داده‌است، می‌بایست پُرنگر بود. چون در جاهایی می‌تواند گمراه‌کننده باشد؛ مانند: دگردیسه‌شدنِ «پول» به «پیل»، «پونه» به «پینه»، «موش» به «میش» و «دور» به «دیر».

انگور = انگیر

اندود = اِنید [+ افتادن نخستین واک «د»]

پول = پیل

پونه = پینه

تنور = تنیر

توت = تیت

تون = تین

توله = تیله

خورد = خیرد

خون = خین

دور = دیر

شوهر = شی‌یَر = شی

شوی = شی

کوزه = کیزَه

کوچه = کیچه

لوله = لیله

موش = میش

چراغ‌موشی = چراغ‌میشی

هنوز = هَنی [+ افتادن واک «ز»]

یادآوری (۱): در شماری از گویش‌های مرکزی ایران واژۀ «دیر» هم برای زمان هم برای جای به کار می‌رود.

یادآوری (۲): درست است که به «موش» می‌گویند «میش»، ولی هنگامی‌که می‌گویند «هوای گرگ‌و‌میش» نگرشان به «موش» نیست بلکه به «میش» است.

یادآوری (۳): در گویش‌های روستایی به‌گونۀ ساده‌ای از چراغ می‌گویند «چراغ‌میشی» و در گویش‌های شهری و زبان نوشتاری به آن «چراغ‌موشی» می‌گویند. به نگر می‌رسد که «چراغ‌میشی» درست باشد، چون این‌گونه چراغ‌ها را در گذشته بیشتر در آغل گوسفندان و… روشن می‌کردند.

یادآوری (۴): «تون» یا «تین» به بخشی از گرمابه‌های خزینه‌ای می‌گفتند که با سوزاندن هیزم در آن، آب خزینه را گرم می‌کردند.

 واک «ب» در نوشتار، واک «و» در گویش‌ها

هرچند واک «و» در گذر از پارسیگ به پارسی نو در بسیاری از واژه‌ها به واک «ب» دگردیسه شده‌است (مانند: «وهار» که شده «بهار» و «ورف» که شده «برف»)، نمونه‌هایی هم داریم که واک «پ» در زبان‌های کهن به‌دیسۀ «ب» در پارسی نو و به‌دیسۀ «و» در گویش‌ها درآمده‌اند؛ مانند: واژۀ «آپ» که در پارسی نو شده «آب» و در گویش‌ها شده «اِو» و واژۀ «خشَپا»ی اوستایی که در پارسی نو شده «شب» و در گویش‌ها شده «شِو».

آبله = اِولَه

باز = وا [+ افتادن «ز»]، مانند دروازه

شب = شو

شب‌پره = شِوپره [پروانه]

آب = اِو

آبستن = اِوِس [+ افتادن واک‌های «ت» و «ن»]

آسیاب = اَسیو

آفتاب = اَفتو

ابر = اِور

زبر = زِور

کبک = کِوک

سرداب = سردو

مهتاب = مافتو

خواب = خِو

تاب = تِو

کبود = کِوو [+ افتادن واک «د»]

سبز = سِوز

لب = لِو

گردن‌بند = گَردِوَن [در اینجا «ن» از پایان «گردن» و «د» از پایان «بند» افتاده‌است]

بَر = ور (مانندِ ورشیده)

واک «ر» در نوشتار ، واک «ل» در گویش‌ها

در شماری از واژه‌ها، در گذر از پارسیگ به پارسی نو، واک «ل» به‌دیسۀ «ر» درآمده‌است؛ مانند: «بلک» که شده «برگ» و «سولاخ» که شده «سوراخ». آیا این دگرگونی همه‌جا رخ داده‌است؟

استخر = اِسِل [+ افتادن واک‌های «ت» و «خ»]

انجیر = اِنجیل

تار = تال

برگ = بلک

سوراخ = سوراخ

یادآوری (۵): در اینجا هم باید به یکسان‌خوانده‌شدنِ نامِ یک میوه (اِنجیل = انجیر) و یک نسک (اِنجیل) پُرنگر بود.

واک «ژ» در گویش‌ها، واک «ج» در نوشتار

واک «ژ» در گذر واژه‌ها از پارسیگ به پارسی نو به واک «ج» دگردیسه شده‌است ولی در گویش‌های روستایی به همان دیسۀ گذشته به‌جای مانده‌اند؛ مانند:

لجن = لژن

هیجده = هژده

کج = کژ

لاجورد = لاژورد

واک «ن» در نوشتار، واک «م» در گویش‌ها

پنهان = پِنوم

گنبد = گُمذ

دنبه = دُمَه

زنبیل = زَمیل

 واک «ب» در نوشتار، واک «ف» در گویش‌ها

کبوتر = کَفتر

کوبیدن = کُفتن

طناب = تِناف

واک «ف» در نوشتار، واک «و» در گویش‌ها

افسار = اِوسار

درفش = دِرِوش

واک «د» در نوشتار، واک «ت» در گویش‌ها

سبد = سبت

دنبک = تُمَک

واک «خ» در نوشتار، واک «غ» در گویش‌ها

کلوخ = کُلُغ

استخوان = اِسِغون

 واک «ق» در نوشتار، واک «خ» در گویش‌ها

سماق = سماخ

یقه = یخه

 واک «گ» در نوشتار، واک «ه» در گویش‌ها

گِرِک = گره

یادآوری (۶): به نگر می‌رسد که «گرک» دیسۀ پارسیگ واژۀ «گره» باشد که در گویش‌های روستایی به همان گونه به‌جای مانده‌است ولی در زبان نوشتار واک «گ» از آخر آن افتاده و به‌جایِ آن واک «ه» نشسته‌است.

وارونۀ آن را هم می‌توان دید. در گویش‌های مرکزی ایران به مردمک چشم «بَبَه» می‌گویند ولی در واژه‌های بازمانده از زبان آذری کهن به آن «ببک» می‌گویند که می‌تواند دیسۀ پارسیگ این واژه باشد که در گویش‌های مرکزی ایران واک «ک» از آن افتاده و به‌جایِ آن واک «ه» نشسته‌است.

 واک «م» در نوشتار، واک «ن» در گویش‌ها

بام = بون

 واک «د» در نوشتار، واک «ذ» در گویش‌ها

گنبد = گمذ

 واک «ه» در نوشتار، واک «خ» در گویش‌ها

خنک = هُنِک

 واک «ه» در نوشتار، واک «و» در گویش‌ها

دهن = دون

 واک «ف» در نوشتار، واک «خ» در گویش‌ها

فشار = خُشار

 واک «ب» در نوشتار، واک «م» در گویش‌ها

قورباغه = قُرماغه

 واک «ه» در نوشتار، واک «الف» در گویش‌ها

کره = کِرا

واک «ه» در نوشتار، واک «ی» در گویش‌ها

شوهر = شی‌یَر

 واک «گ» در نوشتار، واک «و» در گویش‌ها

گراز = وِراز

 واک «ک» در نوشتار، واک «غ» در گویش‌ها

کلاغ = غِلاغ

 واک «س» در نوشتار، واک «ز» در گویش‌ها

مگس = مگز [زنبور]

دگردیسی واک‌های «ز + گ» به واک «چ»

مزگت = مَچِد

رزگ (در گویش ملایری) = رچ (در گویش‌های مرکزی)، رد پا

یادآوری(۷): مزگت به چم «نمازخانه» است. این واژه به عربی رفته و مسجد شده‌است.

دگردیسه‌بودنِ دو واک یا بیشتر در واژه‌ها

چنانچه در نمونه‌های بالا دیدیم، در شماری از واژه‌ها بیش از یک واک دگردیسه شده‌است؛ مانند:

بام = بون

گنبد = گُمَذ

پنهان = پِنوم

شوهر = شی‌یَر

مزگت = مَچِد

سخن پایانی

 هنگامی‌که کوتاه‌شدن و دگردیسه‌بودنِ واژه‌ها بررسی شوند، آنگاه با سه دسته واژه روبه‌رو خواهیم‌شد: دستۀ نخست واژه‌هایی هستند که با پارسی نوشتاری هم‌سان‌اند؛ دستۀ دوم واژه‌هایی هستند که در گویش‌ها یا پارسی نوشتاری دگردیسه یا کوتاه شده‌اند؛ دستۀ سوم واژه‌هایی هستند که در زبان نوشتاری پیدا نمی‌شوند. هرچندکه از چگونگی کوتاه‌شدن و دگردیسی این دسته از واژه‌ها نمی‌توانیم به‌آسانی آگاه شویم، همین دسته از واژه‌ها هستند که به کارمان خواهندآمد، چون می‌توانیم آن‌ها را جایگزین واژه‌های بیگانه کنیم و در واژه‌سازی از آن‌ها بهره‌مند شویم.

 

جستارهای وابسته

  • گویش‌های روستاییگویش‌های روستایی واژه‌های گویش‌های روستایی می‌توانند جایگزین درخوری برای واژه‌های بیگانه در زبان پارسی باشند. این واژه‌ها دو گونه‌اند: نخست واژه‌هایی هستند که در زندگی روستایی و کشاورزی کاربرد دارند و دیگر واژه‌هایی هستند که در شهرها و در پارسی نوشتاری جایشان را به واژه‌های بیگانه […]
  • نگاهی به کوتاه‌شدنِ واژه‌ها در گویش‌های روستایینگاهی به کوتاه‌شدنِ واژه‌ها در گویش‌های روستایی سامان حسنی: از نکته‌هایی که در گردآوری گویش‌های روستایی باید بدان پُرنگر بود همانا کوتاه‌شدنِ واژه‌هاست که در این جستار به آن می‌پردازم. کوتاه‌شدنِ واژه‌ها به چند دیسه روی می‌دهد. یکی ترادیسش واک‌هایِ با آوای بلند (آ، ای، او) به واک‌های با آوای کوتاه (ـَ ، ـِ ، ـُ) است. دیگری افتادن واک‌هاست. سدیگر، افتادن واک پایانی واژه‌ها است […]
  • نگاهی به گذر واژه‌ها از پهلوی به پارسی نونگاهی به گذر واژه‌ها از پهلوی به پارسی نو سامان حسنی: زبان پهلوی زبانی است توانمند و نسکهای چندی از این زبان با واژه‌های فراوان به یادگار مانده است. بسیاری از این واژه‌ها وارد زبان پارسی شده‌اند؛ ولی بسیاری دیگر به فراموشی سپرده شده‌اند. با در نگر داشتن چگونگی روند دگردیسی واژه‌ها در گذر از زبان پهلوی به زبان پارسی می‌توان واژه‌های فراموش شده را دوباره در زبان پارسی به کار گرفت […]
  • نگاهی به چم واژه‌ها در گویش‌های روستایینگاهی به چم واژه‌ها در گویش‌های روستایی سامان حسنی: گویش‌های روستایی گنجینه‌های بسیار ارزشمندی هستند که ما را درراستایِ توانمندنمودنِ زبان پارسی یاری می‌رسانند. نوشتۀ زیر نخست می‌نگرد به واژه‌هایی که بخشی از چم آن‌ها فراموش شده‌است. آنگاه به واژه‌های هم‌چم و همدیس می‌‌پردازد. سپس به چندگونگی واژه‌ها می‌نگرد و درپایان، به چند نمونه از واژه‌هایی که در لغت‌نامه دهخدا […]
  • «سِر»: چم و کاربرد آن«سِر»: چم و کاربرد آن در گویشهای روستایی واژه‌های بسیاری هستند که می‌توان آنها را جایگزین واژه‌های بیگانه کرد. یکی از این واژه‌ها، واژه "سِر" است که در گویشهای مرکزی ایران روایی دارد. ناگفته نماند واژه‌ای که سخن از آن است با واژه "سِر" که در فرهنگها به چم "راز و پوشیده" آمده پیوندی ندارد. واژه "سِر" دارای چندین چم است: "بی‌حس"، "خواب زمستانی" و "لایه سفت و […]
  • زبان پارسی‌نو: شکوفایی، آمیختگی و پالایشزبان پارسی‌نو: شکوفایی، آمیختگی و پالایش سامان حسنی: زبان پارسی، با ریشه در زبان اوستایی، دارای پیشینۀ درازآهنگ سه‌هزاروچندسدساله می‌باشد و سه دوران را پشتِ‌سر گذاشته‌است: پارسی‌باستان، پارسی‌میانه و پارسی‌نو. در این جستار به زبان پارسی‌نو می‌پردازیم و راهِ پُرفرازونشیبش، از شکوفایی تا زمین‌گیرشدنش زیرِ بارِ واژه‌های بیگانه، و خیزش دوباره‌اش را […]

2 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. در واژه هایی مانند دور و موش که در پاره ای از گویش های روستایی دیر و میش گفته می شوند واک ی کوتاه ادا می شود اما در گفتن خود دیر و میش پیچیدگی ویژه ای هست بنا بر این گفتن دیر بیانگر زمان و دیر بیانگر جای با هم یک جور نیست همچنین میش جونده و میش(گوسفند)
    sahelsahel.ss99@gmail.com

دیدگاهی بنویسید.


*