دکتر جلال متینی
مقدمه
در آثار منظوم و منثور زبان فارسی از قرن سوم تا حدود قرن هفتم و هشتم هجری عموماً چون فعل در یکی از وجههای شرطی، التزامی و تمنایی به کار رفتهباشد، پس از ضمایر متصل فاعلی (= شناسهی فعل: ـَم، ای، ـَد، ایم، اید، اَند) یک «ی» افزوده شدهاست. این «ی» در تمام شش شخص فعل (اولشخص، دومشخص، و سومشخص اعم از مفرد و جمع) بیاستثنا به کار رفتهاست، با این تفاوت که استعمال آن در سومشخص مفرد و جمع متداولتر بودهاست. مثالهای زیرین طرز کاربرد افعال را در وجوه مورد بحث روشن میسازد:
اگر اینجا بودمی، وی را برده کردمی.[۱]
گفت: یا امّ ایوب، اگر تو بودیی اندر این راه با صفوان معطل، کردیی این فعل که بر عایشه میگویند رضی الله عنها؟[۲]
اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاریک بودی جاودانه[۳]
چنانستی که در آیت تقدیم و تأخیرستی. [۴]
چرا مهتران بیرون نیامدند تا ما با ایشان حرب کردیمی. [۵]
کاشکی که بدانیمی که در باقی عمر بر ما چه قضا رفتست، تا از دست ما چه خواهد آمد، کاشکی باری قضای کفر نیستی. [۶]
اگر پیغامبر فرمان شما کندی، شما بدان بزومند شویدی. [۷]
عضله جسمی بود از گوشت سرخی وز عصب مرکب، چنانکه گویی تاههای بسیار به یک جای جمع کردندی چون ریسمانی.[۸]
امروز ما فارسیزبانانِ ایران فعلهایی را که در عبارتهای مذکور در فوق با حروف سیاه چاپ شدهاست و نیز افعال نظیر آن را در وجوه مذکور بی «ی» به کار میبریم. البته در آثار این دورهی طولانی افعال در وجوه مورد بحث بی «ی» نیز به کار میرفتهاست ولی کثرت استعمال این «ی» در وجوه شرطی و التزامی و تمنایی بهحدی است که میتوان آن را از اختصاصات بارز نظم و نثر کهن فارسی شمرد.
علاوهبراین، در بعضی از متون این دوره صورت دیگری نیز از افعال در وجوه شرطی، التزامی و تمنایی به کار رفته که بسیار شاذ و نادر است؛ مانند:
تو اگر امروز حرب کردتی اسیر شدی…و چون گوشت خوک بخوردتی کافرت کردندی. [۹]
کاشکی بیامدی و هر دینی که بخواستی ما موافقت او کردمانی. [۱۰]
بایستی چون شما را ناپارسایی او معلوم شد، غوغا نکردتانی. [۱۱]
شواهد این ساخت بسیار کم و نیز محدود است به اولشخص جمع و دومشخص مفرد و جمع. ولی اکثر شواهد مربوط است به اولشخص جمع. ازطرفِدیگر، در بین تمام آثار منظوم و منثور فارسی تنها در چند متن معدود این طرز استعمال به چشم میخورد چنانکه در تمام شاهنامهی فردوسی، هدایه المتعلمین فی الطب، حدود العالم من المشرق الی المغرب، تفسیر قرآن مجید (معروف به تفسیر کمبریج)، قابوسنامه و دهها کتاب دیگر حتی یک مثال هم برایِ این طرز استعمال فعل وجود ندارد.
نخستینبار شادروان محمد قزوینی در مقدمهی تذکرهالاولیای عطار (چاپ لیدن) دربارهی اینگونه افعال نوشت «در عبارت این کتاب بعضی استعمالات غریب و مخصوص یافت میشود که نظیرش یا هیچ دیده نشده یا اقلاً در عبارات نثر به نظر نرسیده و مخصوص به شعر است و این استعمالات غریب از این سه قسم خارج نیست… و دیگر آنکه برایِ شرطیهی ماضی و مطیعی ماضی (درخصوصِ موردِ تمنی)… در این کتاب برایِ مفرد مخاطب غالباً «کردتی» استعمال میکند… و بهجایِ متکلم مع الغیر «کردمانی» استعمال میکند.»[۱۲] وی سپس به ذکر مثالهایی از تذکرهالاولیاء میپردازد و ازجمله عبارتهای «تو اگر حرب کردتی…» و «کاشکی بیامدی و هر دینی…» را نقل مینماید. پس از گذشت سالها شادروان ملکالشعرای بهار در معرفی سبک نگارش اسکندرنامه، از آثار قرن ششم هجری، در زیر عنوان «کردتانی و کردمانی» و با ذکر عبارت «بایستی چون شما را ناپارسایی او معلوم شد غوغا نکردتانی» از همین کتاب دربارهی این فعلها نوشت «این صیغه از صیغ بسیار کهنهی دری است که عوض اولشخص، دومشخص و سومشخص جمع ماضی در موارد التزامی و انشایی از شرطی یا تمنایی که بایستی فیالمثل کردیمی و کردیتی و کردندی بگویند، کردمانی و کردتانی و کردشانی (این صیغهی آخری هنوز به نظر حقیر نرسیدهاست و محتاج تفحص زیادتری است) میآوردهاند… و باید آن را «جمعهای انشایی خاص» نام نهاد.»[۱۳] پس از بهار، چند تن از محققان (شادروان محمد پروین گنابادی در تاریخ بلعمی که بهاتفاقِ ملکالشعرای بهار آن را به چاپ رسانیدهاست،[۱۴] و آقایان ژیلبر لازار در کتاب «زبانِ قدیمیترین آثار نثر فارسی»،[۱۵] هیوبرت دارک در تصحیح سیرالملوک (سیاستنامهی) خواجه نظامالملک،[۱۶] عسکر حقوقی در کتاب «تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازی»،[۱۷] محمد استعلامی در مقدمهی تذکرهالاولیای عطار، چاپ تهران،[۱۸] و علی رواقی در مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران[۱۹]) آرای خود را دربارهی افعالی که با پسوند «مانی» و «تانی» به کار رفتهاست اظهار داشتهاند. ایشان دربارهی طرز ساختمان، قدمت و موارد استعمال اینگونه فعلها اتفاقنظر ندارند و حتی برخی آن را نتیجهی خطای کاتبان دانستهاند.
آقای پرویز خانلری در کتاب تاریخ زبان فارسی، باتوجهبه شواهدِ موجودِ اینگونه افعال در تاریخ بلعمی، دیوان غضائری، دیوان فرخیسیستانی، شرح تعرف، قصص قرآن مجید، کشفالاسرار و عدّهالابرار میبدی، سیاستنامه، اسکندرنامه، تذکرهالاولیا، دارابنامه و سمک عیار، نوشتهاند این صیغههای شاذ و نادر در وجههای شرطی و التزامی و تمنایی به کار رفتهاست و باآنکه «رواج عام ندارد اما در بعضی از آثار این دوره دیده میشود. ساختهایی [= صیغههایی] است که در آنها بهجایِ شناسههای فعل و افزودن پسوند «ی» به آخر هر صیغه، ضمایر مفعولی یا اضافه [(ـَم، ـَت، ـَش، ـِمان، ـِتان، ـِشان)] بعلاوهی «ی» میآید. از این ساخت شنوندهی [= دومشخص = مخاطب] مفرد و گوینده [= اولشخص متکلم] و شنوندهی جمع در بعضی از متون دیده میشود: کردتی (که در بعضی موارد بهصورتِ «کردیی» نیز میآید و ممکن است صورت اخیر تصرف یا اشتباه کاتب باشد)، کردمانی و کردتانی. در صیغهی گویندهی مفرد بهسببِ آنکه در شناسهی فعل و ضمیر مفعولی یکسان است، نمیتوان گفت که به کدامیک از این دو صورت تعلق دارد. دیگر کس [= سومشخص = مغایب] مفرد و جمع (دیدشی-دیدشانی) نیز در متون موجود یافت نشدهاست…»[۲۰] و سپس ایشان با استقصای تمام شواهدی متعدد از متون مذکور در فوق نقل کردهاند که از آن جمله است:
ملک گفت: اگر ایشان بگرفتمانی بکشتمانی.[۲۱]
اگر ما وی را بیافتمانی به وی تبرّک کردیمی.[۲۲]
اگر آن روز ما را خبر بودی بازپس فرستادمانی.[۲۳]
چرا به حکم و فرمان نرفتی… تا آنچه واجب بودی بفرمودمانی.[۲۴]
کاشکی یوسف را بازیافتمانی تا خاک پای او گشتمانی و از او بحلی خواستمانی.[۲۵]
و دربارهی صیغهی مخاطب جمع افزودهاند «برای صیغهی شنوندهی جمع نیز مثالها بسیار نادر است که در موارد دیگری غیر از وجه شرطی است [ظاهراً مقصود وجه التزامی است که شاهد «بایستی که چون شما را ناپارسایی او معلوم شدی غوغا نکردتانی» را از اسکندرنامه نقل کردهاند]؛ اما صورت دیگری از آن در وجه شرطی دیده میشود که چنین است:
اگر استوران از حدیث مرگ آن بدانندی که شما دانید هرگز گوشت فربه نخوردیتان. (کیمیا ۲۳۴)
شما نیک مردمان بودیتان اگر نه آن بودی که… (خوابگزاری ۴۷).[۲۶]
در اینجا ذکر این مطلب را نیز لازم میداند که تمام شواهدی که برایِ استعمال صیغههایی نظیر کردمانی، رفتمانی و امثال آن در متون مختلف معرفی گردیده مربوط به استعمال فعل است در یکی از وجوه شرطی، التزامی یا تمنایی. مگر چند مورد که چنین صیغهای در تفسیر ابوالفتوح رازی در وجه خبری استعمال شدهاست؛ ازجمله:
زید از قم گوید که ما در عهد رسول (ص) در نماز سخن گفتمانی با یکدیگر و چون یکی در نماز پهلوی یکی ایستاده بودی از او بپرسیدی که نماز چند کردی؟ او جواب دادی…» (ج ۱/۴۰۹)[۲۷]
ما آمدیممان، مترسیتان
آنچه تاکنون به عرض رسید مقدمهای است برایِ طرح موضوعی دیگر که در چند سطر اخیر به آن (دربارهی استعمال صیغههایی نظیر: نخوردیتان و بودیتان) اشارهای مجمل گردید و نیز بررسی این مطلب که آیا علاوه بر استعمال صیغههایی با «مانی» و «تانی» در وجوه شرطی، التزامی و تمنایی ساخت دیگری هم در زبان فارسی وجود داشتهاست که از جهت یا جهاتی به «مانی» و «تانی» شبیه ولی ساختمانش با آنها متفاوت باشد؟ و اگر چنین ساختی وجود دارد، در چه مواردی و برایِ بیان چه مقاصدی به کار میرفتهاست؟ و نیز پاسخ به این سؤال که آیا ساختی که از آن سخن خواهیمگفت هنوز در ایران زنده است یا نه؟
تاآنجاکه نگارندهی این سطور به خاطر دارد، دربارهی بهکاربردنِ فعل با پسوند «مان» (یا: یمان) و «تان» در تألیفات محققان تنها اشاراتی بسیار مختصر -بیشتر بهصورتِ مستقل بلکه درضمنِ بحث از «مانی» و «تانی»- به شرح زیرین شدهاست:
شادروان بهار در زیر عنوان «مان-مانی» نوشته است «در قزوین لهجهای است که ضمایر متکلم مع الغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بهشکلِ «مان»، «تان»، «شان» میآورند. ولی در ادبیات ظاهراً بسیار شاذ و نادر است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم مع الغیر و دومشخص جمع با یاء مجهول ترکیب میکردهاند؛ چون: کردمانی و کردتانی…»[۲۸] بدینترتیب، بهار به استعمال این «ضمیر» پس از اولشخص و دومشخص جمع در لهجهی قزوین تصریح میکند ولی استعمال آن را در آثار ادبی نفی مینماید. در تاریخ بلعمی هم که به تصحیح ملکالشعرای بهار و به کوشش محمد پروین گنابادی در سال ۱۳۴۱ منتشر گردیدهاست عبارت «اگر ما دزد بودمانی، آن درمها که اندر جوال ما بودی بازنیاوردمانی.» در نسخهبدل (نسخهی متعلق به شادروان سعید نفیسی) بهصورتِ «اگر دزدان بودیمان نیاوردیمی» ذکر گردیده و در زیرنویس همان صفحه آمدهاست که «بودیمان هم لهجهای است قدیم به همان معنی.»[۲۹] یعنی به معنی «بودمانی» در نسخهی اساس متن مصحح.
آقای لازار مثال دیگری از طرز استعمال این صیغه در نسخهی خطیِ تاریخ بلعمیِ محفوظ در کتابخانهی ملی پاریس دادهاند: «دریغا که ما ندانستیم که عرب بدین ضعیفی است وگرنه حرب کردیمان و این شهر را بندادیمان.» (ورق a 462) و اظهارنظر کردهاند که در این ساخت پسوند «ی» (ī) پیش از ضمایر متصل قرار گرفتهاست.[۳۰]
آقای عسکر حقوقی در «تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازی» نوشتهاند صیغهی «کردیتان» در این کتاب تنها یک بار آمده است: «نه زمین فراخ بود تا هجرت کردیتان در زمین، آنگه حقتعالی بیان کرد که اینان دروغ میگویند.» و درموردِ ساختمان و طرز استعمال آن افزودهاند که «استعمال دو صیغهی «کردمانی» و «کردیتان» که صیغهی بسیار کهنهی دری است بهجایِ صیغهی جمع متکلم و مخاطب. ضمناً باید اشاره نمود که صیغهی «کردیتان» دراصل «کردتانی» است که عوضِ اولشخص و دومشخص و سومشخصِ جمع ماضی درموردِ التزامی و انشایی از شرطی یا تمنایی که بایستی فیالمثل کردیمی و کردیتی و کردندی بگویند، کردمانی و کردتانی و کردشانی میآوردهاند… شیخ [مقصود ابوالفتوح رازی است] همین صیغهی «کردتانی» را به هیئت «کردیتان» آورده یعنی یای استمراری را در آخرِ فعلِ «کرد» اضافه کرده و بعد «تان» را به آن ملحق ساختهاست».[۳۱]
آقای محمدامین ریاحی در مقدمهی مفتاحالمعاملات، از آثار قرن پنجم هجری تألیف محمد بن ایوب طبری، ضمن بحث از فعلهای شرطی در زیر عنوان ««یمان» شرطی طبری» نوشتهاند: «نادرتر از آن [صورتی است که در آن اولشخص جمع ماضی شرطی بهجایِ «ـیمی» و «مانی» به «ـیمان» ختم میشود.»[۳۲] آنگاه اضافه کردهاند که «در مفتاحالمعاملات این صورت شایعترین شکل ماضی شرطی است که به کثرت ۱۷ بار (در ۷ مورد) به کار رفته و حق این است که به نام محمد بن ایوب طبری و منصف این کتاب [= مفتاحالمعاملات]، آن را «مان شرطیِ طبری» بنامیم».[۳۳] ایشان تمام شواهد استعمال این صیغه را در مفتاحالمعاملات ذکر کردهاند. براساسِ تحقیق ایشان در این کتاب «کردیمان» ششبار، «خواستیمان» پنجبار، «بکاستیمان» سهبار و «گفتیمان»، «گردآوردیمان»، و «گرفتیمان» هریک یک بار آمدهاست. ازجمله در این عبارت:
«وگر مربع متساویالاضلاع بودی بر این کردار که ضلع دهده بودی، ضرب کردیمان ده را در ده، حاصل آمدی صد، و او تکسیر سطح این مربع متساویالاضلاع بودی. وگر خواستیمان که قطرش بدانیم، ضرب کردیمان ده را در ده، یعنی مثل خویش، برآمدی صد، و ده دیگر را در مثل خویش، برآمدی صدی دیگر، گردآوردیمان، دویست بودی، جذر گرفتیمان، برفتی چهارده، و دو سبع بتقریب. و ای مساحت قطرش بودی». (۱۹۴)[۳۴]
از طرف دیگر منوچهری دامغانی نیز یکبار فعلی را در وجه شرطی با همین ساخت به کار بردهاست:
بدخو نبُدی چونین، بدخوت که کرد آخر؟ بدخو نشدستی تو، گر زان که نکردیمان خدمت نکنی ما را، وز ما طلبی خدمت |
بدخوتر از این خواهی گشتن سر آن داری با خوی بد از اول چندانت خریداری یاری نکنی ما را، وز ما طلبی یاری[۳۵] |
آقای پرویز خانلری نیز چنانکه اشاره گردید ساختهای «نخوردیتان» و «بودیتان» را «صورت دیگری از «آن» (مقصود: تانی) در وجه شرطی» دانسته و دو عبارت از کیمیای سعادت و خوابگزاری را بهعنوانِ شاهد نقل نمودهاند.[۳۶]
دربارهی صیغههایی که با «مان» (= یمان) و «تان» به کار رفتهاست و در سطور فوق به آن اشاره گردید چند موضوع روشن است:
الف- موارد استعمال این ساخت بسیار کم و محدودست به دو مورد در تاریخ بلعمی و یک مورد در هریک از سه کتابِ تفسیر ابوالفتوح رازی، کیمیای سعادت، و خوابگزاری، و هفدهبار در مفتاحالمعاملات، و یکبار در دیوان منوچهری؛
ب- از این ۲۳ شاهد، ۲۰ مورد اولشخص جمع است و تنها سه مورد دومشخص جمع؛
ج- تمام این افعال –بهجز یک مورد در تفسیر ابوالفتوح رازی- در وجه شرطی به کار رفتهاست؛
د- دربارهی ساختمان این صیغه نیز اتفاقنظر وجود ندارد.
خوشبختانه آگاهی ما درموردِ استعمال این صیغهها محدود به همین چند کتاب و همین چند شاهد نیست. چنانکه قبلاً اشاره گردید، شادروان بهار به وجود لهجهای در قزوین تصریح میکند که در آن «ضمایر متکلم مع الغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بهشکلِ «مان»، «شان» میآورند» و سپس میافزاید این صیغهها «در ادبیات ظاهراً بسیار شاذ و نادر است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم مع الغیر و دومشخص جمع با یای مجهول ترکیب میکردهاند؛ چون: کردمانی و کردتانی…»[۳۷] بهار باآنکه به وجود چنین لهجهای در قزوین اشاره میکند ولی شاهدی برایِ آن ذکر نمینماید و پیداست که «مانی» و «تانی» را صورت دیگری از «مان» و «تان» دانستهاست. همچنانکه در زیرنویسِ یکی از صفحات تاریخ بلعمی (تصحیح بهار و گنابادی) نیز دیدیم، اظهارنظر شدهاست که «بودیمان» هم لهجهای است قدیم و به همان معنی.» یعنی «بودیمان» در مثال موردِنظر برابر است با «بودمانی».[۳۸]
اینک برایِ دنبالکردنِ این بحث هم لهجهی قزوین را مورد بررسی قرار میدهیم و هم برخی از آثار منظوم فارسی را که تاکنون موردِتوجه صاحبنظران و محققان قرار نگرفتهاست تا شاید ضابطهای برایِ بهکاربردنِ اینگونه افعال به دست بدهیم:
لهجهی قزوین
درموردِ لهجهی قزوین که شادروان بهار تنها به اشارتی بسنده کردهاست دو مطلب ذیل دارای کمال اهمیت است:
۱- نخست «رسالهی لغات فرس قدیم اهالی رامند» را از نظر میگذرانیم که در سال ۱۲۷۶ هجری قمری به دستور علیقلیخان اعتمادالسلطنه، وزیر علوم دورهی ناصری، به دست مردی که ظاهراً مقدمات علوم آن زمان را کسب کرده بودهاست گردآوری شده.[۳۹] آقای منوچهر ستوده، که این رساله را در کمال دقت و پس از رفتن به رامند و سخنگفتن با اهل محل به چاپ رسانیدهاند، نوشتهاند «لغاتی که گردآوری شده از یک دِهِ معین نیست و گویا نویسنده هرچه از هرجا شنیده یکجا گرد کردهاست و دقت کافی هم که در اینگونه کارها لازم است نکردهاست.»[۴۰] از شواهدی که در دو بخش این رساله آمدهاست اطلاعاتی درموردِ طرز ساختمان فعل در لهجهی بلوک رامند قزوین به دست میآید که باآنکه مفصل و کامل نیست بسیار سودمندست. ازجمله آنکه میبینیم بهجایِ ضمایر جمع متصل فاعلی (شناسههای فعل در سه ساخت جمع: ایم īm، اید īd، اَند and) الفاظ دیگری به شرح زیر در این لهجه مستعمل بوده که از آن جمله است:
الف- در اولشخص جمع: «ـمون» یا «ـون»: ما داشتیم: اما دردمون، ما داشتهایم: اما دیرون، ما داشته باشیم: اما میدردمون (ص ۶۳)، ما خواهیمداشت: اما دردمونبی، میداشتیم: امید ردمون (۶۲)، مینویسیم: منویسیون (۷۰)، مینوشتیم: مینوشتنمون (۶۹)، نمینوشتیم: نمینوشتمون، بخواهیم: مکومون، خواهیمنوشت: مکوبنویسون (۷۰)، نبودیم: نویمون (۶۶)، ما هستیم: اماییمون (۶۵).
ب- در دومشخص جمع: «ـیون»، «ـیا»: شما داشتهبودید: شما میدردیون، شما خواهیدداشت: شما دردیونبی، میداشتید: میدردیون (ص ۶۲)، شما داشتید: شما دردیون، نخواهیدداشت: نمکویونبی (۶۳)، مینوشتید: مینوشتیون، شما خواستهاید: شما کوسهیون (۶۹)، نمیشدید: نمیگردستیا (۶۸)، نخواهیدشد: نمکوگردا (۶۸)، بنویسید: بنونسیا (۷۰)، میشدید: میگردستیا (۶۷).
ج- در سومشخص جمع در دو سه مورد: «ـشون»: ایشان داشتهبودند: اوندیون میدردشون، ایشان خواهندداشت: اوندیون دردشونبی (۶۲)، ایشان داشتهاند: اوندیون دردشونبی، نخواهندداشت: نمکوشونبی (۶۳)، میخواهند: میکوشون (۶۹)، نخواهندبود: نکوستشونبی (۶۷)، میخواستند: میکوشون (۶۸).
برطبقِ تحقیق آقای منوچهر ستوده درحدودِ سال ۱۳۳۴ شمسی تلفظ اکثر این افعال در لهجهی مردم شال، که مرکز لهجهی رامندی است، با صورتی که گردآورندهی «رسالهی لغات فرس قدیم اهالی رامند» ضبط کرده متفاوت بودهاست. ایشان نوشتهاند درموردِ تمام کلمات مذکور در رسالهی موردِبحث با اهل محل «بحث و فحص شد و تلفظ زندهی آنها را که امروز رایج است [با الفبای لاتین] ضبط کردیم… و اگر لغتی امروز استعمال نمیشود ولی در متن رساله آمدهاست… ازبرایِ آن تلفظ لاتین نگذاشتیم…»[۴۱]
از شواهد موجود در این رساله نمیتوان چنین نتیجه گرفت که استعمال ساخت موردِبحث اختصاص به وجه شرطی یا التزامی دارد، چه گردآورندهی رساله همهی مثالها را در وجه خبری آوردهاست.
ازطرفِدیگر میدانیم که، علاوه بر لهجهی بلوک رامند، استعمال ضمیر اولشخص جمع بهصورتِ «ـمون» در محاورات مردم قم و در لهجههای سدهی اصفهان، کردی، و کرمانشاهی نیز رواج دارد.[۴۲]
۲- اما اگر ساختمان و تلفظ افعال در یکصدوسی سال پیش در لهجهی بلوک رامند چنانکه باید روشن نیست، ازجمله بهسببِ آنکه کاتب رساله طرز تلفظ کلمات را بهدقت با اعراب ضبط نکردهاست، خوشبختانه لهجهی زندهی شهر قزوین –همانطوریکه بهار تصریح کردهاست- ما را در این تحقیق یاری تواند کرد. براساسِ لهجهی قزوین که هماکنون رایج است علاوه بر آنکه مردم این شهر صیغههای جمع افعال را در اولشخص و دومشخص بهصورتِ رایج در فارسی امروزین (نظیر: آمدیم، آمدید) به کار میبرند، صیغههای مختوم به «مان» و «تان» را نیز در وجههای مختلف استعمال میکنند.
عبارتهای زیر نمونهای است از طرز استعمال ساخت موردِبحث در محاورات مردم قزوین:
نترسیتان: نترسید.
آمدیمان، نبودیتان: آمدیم، نبودید.
زدیمان و خوردیمان و رفتیمان: زدیم (کنایه از ساز زدن) و خوردیم و رفتیم.
گفتیمان و رفتیمان: گفتیم و رفتیم.
اگر ما گفتهبودیمان که شما به ما بدی کردهبودید، دروغ نگفتهبودیم. (در مواردی: نگفتهبودیمان): اگر ما گفتهبودیم که شما به ما بدی کردهبودید، دروغ نگفتهبودیم.
این رَ ما به شما گفتهبودیمان، اما شما گوش نکردید (در مواردی: نکردیتان): این را ما به شما گفتهبودیم، اما شما گوش نکردید.
کاش شما میآمدیتان تا ما حرفامان رَ به شما میزدیمان: کاش میآمدید تا ما حرفهایمان را به شما میزدیم.
دَمِ دَمَه خِلِزی، پامان سُرید، خوردیمان زمین، سَرمان دَنگینَّه صَدا کرد، دِلِمان هُفینَّه تپید. (دمه خلزی نام محلی است در قزوین).[۴۳]
آثار منظوم فارسی یهودیان ایران
بهجز این لهجهها، طرز استعمال صیغههای اولشخص و دومشخص جمع افعال با «مان» و «تان» در برخی از آثار منظوم فارسیِ یهودیانِ ایران نیز اطلاعات تازهای در اختیار ما قرار میدهد.
این ساختها در یوسف و زلیخا و موسینامهی شاهین شیرازی (قرن هشتم هجری) که بزرگترین شاعر فارسیزبانِ یهود خوانده شدهاست، در فتحنامه و قصهی هفت برادران عمرانیِ (اوایل قرن دهم) دومین شاعر بزرگ یهود که ظاهراً در شیراز به سر میبردهاست و همچنین در منظومهی انوسی اثر بابایی بن لطف از اهالی کاشان، که به سال ۱۰۹۷ق. آن را به نظم آوردهاست، دیده میشود. در این آثار، تا آن حدی که از خط عبری به خط عربی برگردانیده شده و به چاپ رسیده و نگارندهی این سطور آنها را دیدهاست، اینگونه افعال به دو صورتِ کاملاً متمایز از یکدیگر به کار رفتهاست.[۴۴]
۱- بهکاربردنِ «مان» یا «تان» بهترتیب پس از صیغههای اولشخص جمع و دومشخص جمع (نظیر: آمدیممان = آمدیم + مان. شویدتان = شوید + تان)
الف- اولشخص جمع در دو مورد:
کنون ما چون رویممان ای جهانگیر | ابی این طفل، حیران نزد آن پیر؟ |
یوسف و زلیخا، ص۹۹-۹۸
ز بهر غلّه اینجا آمدیممان | به سر وقتی چنین از ملک کنعان |
یوسف و زلیخا، ص۹۵
ب- دومشخص جمع در چهار مورد:
دریده جامه و فریادتان چیست | بگوییدتان به من کاین ماتم از کیست |
یوسف و زلیخا، ص۶۴
تویی یوسف؟ بگفتند، گفت: آری. | مداریدتان به خاطر هیچ باری |
یوسف و زلیخا، ص۹۹
بگفت این و به فرزندان بفرمود که که تا بر جانب یوسف روانه |
برسازید هریک کار خود زود شویدتان باد عمرش جاودانه |
یوسف و زلیخا، ص۱۰۲
در آن دم چون خطاب آمد ز معبود | که گردیدتان سوی یردن روان زود |
فتحنامه، ص۲۱۲
در برخی از شواهد مذکور، برایِ مراعات وزن شعر باید یکی از دو حرف «م» را در اولشخص جمع و حرف «د» را در دومشخص جمع تلفظ نکنیم.
۲- بهکاربردنِ «مان» (یا بهقولی: «یمان») و «تان» بهترتیب در دو صیغهی مذکور بهصورتِ نداریمان، کنیمان، کنیتان، بدانیتان، مترسیتان. یعنی به همان صورتی که در تاریخ بلعمی، تفسیر ابوالفتوح رازی، کیمیای سعادت، خوابگزاری، مفتاحالمعاملات و دیوان منوچهری آمدهاست. در آثار منظوم فارسیِ یهودیان حداقل ۲۸ مورد از این طرز استعمال (۱۸ مورد اولشخص جمع و ۱۰ مورد دومشخص جمع) آمدهاست.
بهعلاوه چنانکه گفته شد، در آثار منظوم فارسیِ یهودیانِ ایران، دامنهی استعمال اینگونه افعال وسیعتر از دیگر آثار است چه این ساخت فعل در آثار سه شاعر موردِبحث در وجههای خبری، امری و التزامی نیز به کار رفتهاست:
وجه خبری
تغافل بیشازاین بر ما تو مپسند | نداریمان به غیر از تو خداوند |
انوسینامه، ص۲۹۹
زمانی گله بسپردیم او را | به عشرت ما شدیمان سوی صحرا |
یوسف و زلیخا، ص۶۵
پی آن گرگ را در دشت دیدیم همه در زحمت و غم هر زمانی |
پی آن جملهمان بسیار دویدیم (کذا) ندیدیمان از آن مهر و نشانی |
یوسف و زلیخا، ص۶۶
ز بهر غلّه اینجا آمدیممان | به سر وقتی چنین از ملک کنعان (کذا) |
یوسف و زلیخا، ص۹۵
اگرچه کار گل آماده برجاست به داد آمد دل فرعون ز بیداد |
چو زان کمتر شد اکنون خوب و زیباست بگردیمان ز دادش دیگر آباد |
موسینامه، ص۵۱
تو میدانی که ما را هست بسیار نیاریمان شدن در کوه و صحرا تلف گردند اندر گاه و بیگاه |
ز هر نوعی رمه بیرون ز اشمار که داریمان بسی حیوان و سهها (کذا) اگر تعجیلشان رانیم در راه |
فتحنامه، ص۲۱۱
بدو گفتند: ایا فخر زمانه پُرآب است گلّه و بهتر ز هر بار |
بمانی در تنعم جاودانه ببردیمان ز دست ای پیر هشیار |
موسینامه، ص۳۲
ایا مادر حلالم کن حلالم به دست کافران اکنون به زاری دریغا در بلای جاودانی چه سازم، چون کنم، چاره ندارم دریغا از جوانی برنخوردیم به دست کافران گشتم گرفتار |
که من در محنت و رنج و زوالم ندارم هیچگونه رستگاری فتادیمان یکایک ناگهانی… به ناگاهی سرآمد روزگارم به سر زاری و سر اندوهی مردیم (کذا) چه سازم چون ندارم چارهی کار |
قصهی هفت برادران، ص۲۳۲
توضیح آنکه، در ابیات منقول از «قصهی هفت برادران» شاعر برایِ فاعل (یکی از هفت برادر) گاهی فعل اولشخص مفرد نظیر ندارم، سازم، کنم، گشتم آوردهاست و گاهی فعل اولشخص جمع مانند برنخوردیم، مردیم و فتادیمان.
وجه امری
به سرهنگان چنین گفت آن ستمکار روان گردید از آنجا چست و بیدار که از فرمان فرعون ای دلیران |
که زودی از شما گردان هشیار منادی دردهیتان گرد بازار بدانیتان ایا فرخندهشیران |
موسینامه، ص۵۱-۵۰
بگفتا شه ندارد با شما کار | به خانه در رویتان با خر و بار |
یوسف و زلیخا، ص۹۸
شما زینجا رویتان سوی بابم بگوییدش که فرزند تو زنده است |
به پیش خسرو عالیجنابم شه مصرست و نزدت کم ز بنده است |
یوسف و زلیخا، ص۱۰۰
هم اندر [دم] به سرهنگان بفرمود اگر قتال را جایی بیابید |
رویتان در پی قتال در زود به زندانش برید از ره شتابید |
موسینامه، ص۲۷
دریده جامه و فریادتان چیست | بگوییدتان به من کاین ماتم از کیست؟ |
یوسف و زلیخا، ص۶۲
امر منفی (نهی)
تویی یوسف؟ بگفتند، گفت: آری | مداریدتان به خاطر هیچ باری |
یوسف و زلیخا، ص۹۹
مترسیتان که حق در راه و بیراه | دلیلیتان بکرد [او] گاه و بیگاه |
موسینامه، مقدمهی کتاب ص۶۸
وجه التزامی و…
به ما بخش این زمین را ای خداوند تمامت رمهها را جا بسازیم بود میراث ما این ملک نیکو به معبودی که موجود است دایم که گر فرمان دهی ما را که مأوا در آنروزی که از فرمان داور روند بر جانب کنعان شتابان به خدمت ما دگر همراه باشیم زن و فرزند و گاو و گوسپندان به گاه حرب با گبران مکار سراسر کافران را ای هنرور برایِ دادران خویش یکسر پس آنگاهی که از جا بازگردیم کلیمالله چو این میثاق و سوگند به میراث آن ممالک را سراسر برآمد روزگاری زین روایت کلیمالله چو با معبود پیوست یهوشوع ز فرمان جهانبان در آن دم چون خطاب آمد ز معبود همان ساعت به فرمان جهانبان یکی را از پی ایشان فرستاد پس آنگاهی بر ایشان آن هنرور بیاد آرید عهد خویش یکسر که با موسی کلیمالله در آن روز که چون یعقوبیان از امر یزدان زن و فرزند و جنس و مال وحیوان روان گردیم با ایشان سراسر مرا آن دم خطاب آمد ز یزدان چه میگویید ای گردان صفدر چه آن ناماوران از یوشع آن راز هر آن امری که فرمودی تمامت |
که بنشانیم از وی زاد و پیوند زن و فرزند را مأوا بسازیم بسازیمان وطن اینجا به هر سو… به سلطانی که ذات اوست قایم… بگیریمان در این وادی به هرجا روان گردند از اینجا قوم عبر که تا سازند مسخر ملک کنعان به چشم آن لعینان خاک پاشیم بمانیمان در این وادی خندان… بکوشیمان به جان ای شیر جبار درآریمان ز پا از لطف داور کنیمان این ممالک را مسخر ابا اولاد خود دمساز گردیم شنید او در زمان پیر خردمند… بر ایشان بخش داد از امر داور… بیا بشنو ز نو اکنون حکایت از این دنیای فانی رخت بربست چه شد او جانشین ابن عمران که گردیدتان سوی یردن روان زود یهوشرع وصی و شیر سبحان دو سبط و نیم را یکسر خبر داد… چنین فرمود کای قومان سرور: شما ای نامداران هنرور بکردید عهد ای گردان پیروز روان گردند از اینجا سوی کنعان برانیمان در این وادی شتابان کنیمان ملک کنعان را مسخر که میباید شوند بر سوی کنعان روان گردید از اینجا هرچه زودتر شنیدند، جمله گفتند: ای سرافراز بجا آریم ای صاحب کرامت |
فتحنامه، ص۲۱۳-۲۱۱
از آنچه تاکنون دربارهی بهکاربردنِ صیغههای مختوم به «مان» و «تان» گفتهایم نتایج زیر به دست میآید:
۱- باتوجه به صیغههای: رویممان، آمدیممان، بگوییدتان، شویدتان، مداریدتان، و گردیدتان موجود در برخی از آثار منظوم فارسیِ یهودیانِ ایران آشکار میگردد که در ساختمان این صیغه اساس بر این بودهاست که در صیغههای اولشخص و دومشخص جمع پس از ضمایر متصل فاعلی (= شناسههای فعل)، ضمایر متصل مفعولی یا اضافی (مان، تان) را نیز میافزودهاند (مصدر مخفف یا ریشهی فعل + شناسهی فعل + ضمیر متصل اولشخص جمع یا دومشخص جمع مفعولی یا اضافی).
۲- صورتهایی نظیر شدیمان، ندیدیمان، بگردیمان، بودیتان، بدانیتان، رویتان، نخوردیتان با آنچه در بند اول گفته شد تفاوتی جز این ندارد که:
الف- در صیغهی اولشخص جمع چون دو حرف «م» در پی هم قرار گرفتهاند، «م» شناسهی فعل و «م» ضمیر متصل مفعولی یا اضافی در یکدیگر ادغام شدهاست. یعنی «شدیمان» دراصل بودهاست شدیممان و پس از ادغام دو «م» در یکدیگر بهصورتِ «شدیمان» درآمدهاست.
ب- در صیغهی دومشخص جمع چون دو حرف قریبالمخرج «د» و «ت» در پی هم آمدهاند، حرف «د» شناسهی فعل در حرف «ت» ضمیر متصل مفعولی یا اضافی ادغام گردیدهاست. پس صیغههایی نظیر بودیتان دراصل بودهاست بودیدتان و پس از ادغام بهصورتِ «بودیتان» درآمدهاست.
۳- پس آنچه در پایان صیغههایی نظیر ندیدیمان و رویتان و… آمده «مان» و «تان» است نه «یمان» یا «ی (ī) + مان» و «یتان».
۴- این ساختها صورت دیگری از فعلهای مختوم به «مانی» و «تانی» نیست.
۵- بهکاربردنِ ضمایرِ متصل مفعولی یا اضافی در این ساخت باآنکه هم زائد مینماید و هم خلاف قیاس، در زبان فارسی بیسابقه نیست زیرا رأی آقای خانلری -که قبلاً نقل کردیم- در مورد صیغههایی که به «مانی» و «تانی» ختم میشود آن است که «مان» و «تان» هم در این صیغهها ضمیر مفعولی یا اضافی است. ایشان در این باب بهروشنی نوشتهاند که این صیغهها «ساختهایی است که در آنها بهجایِ شناسههای فعل [= ضمایر متصل فاعلی] و افزودن پسوند «ی» به آخر هر صیغه، ضمایر مفعولی یا اضافه بهعلاوهی «ی» میآید.»[۴۵] پس ساختهایی نظیر کردتی، کردمانی، کردتانی مرکب است از مصدر مخفف + ضمایر متصل مفعولی یا اضافی (ـَت، ـِمان، ـِتان) + ی.
۶- بهکاربردنِ صیغههای مختوم به «مان» و «تان» اختصاصی به وجه شرطی ندارد. باتوجهبه آثار منظوم فارسیِ یهودیانِ ایران و لهجهی مردم قزوین و یک شاهد از تفسیر ابوالفتوح رازی معلوم میشود که این ساخت در وجه خبری و امری و التزامی نیز به کار میرفتهاست همچنانکه امروز نیز استعمال آن در وجوه مختلف در لهجهی قزوین متداول است.
۷- اگر بپذیریم که آنچه در صیغههای مختوم به «مانی»، «تانی»، «مان» و «تان» آمدهاست «ـِمان» و «ـِتان» ضمایر متصل مفعولی یا اضافی است و در صیغهی دومشخص مفرد در افعالی نظیر ببخشیدتی، بودتی، کردتی:
صواب کرد که پیدا نکرد هردو جهان وگرنه هر دو ببخشیدتی به گاه عطا |
یگانه ایزد دادار بینظیر و همال امید بنده نماندی به خالق متعال |
(غضائری) گنج بازیافته ۱۴
گر به لاهور بودتی دیدی | که چه کرد از دلیری و ز هنر |
فرخی ۱۲۵
اگر بیش کردتی، بیش گزیدمی (تذکرهالاولیاء، ۱/۶۴)
نیز «ـَت»، ضمیر دومشخص مفعولی یا اضافی است چنانکه آقای پرویز خانلری تصریح کردهاند.[۴۶] آیا نمیتوان گفت «ـَش» ای را که تاکنون اهل تحقیق «ش» فاعلی یا زائد خواندهاند و شواهدش نیز در نظم و نثر کهن فارسی زیاد است[۴۷] «ـَش» ضمیر سومشخص متصل مفعولی یا اضافی است؟ چند مثال برایِ بهکاربردنِ «ـَش»:
کیخسرو بعد از آن درگاه ایزد گرفتش و از پادشاهی دست بداشت. (تاریخ بلعمی)
گرفتش فش و یال اسب سیاه | ز خون لعل شد خاک آوردگاه |
شاهنامه ۶/۱۷۱۲/۳۹۷۳
پیغامبر را هدیه فرستادش با پسر خویش. (مجمل التواریخ و القصص، ص۲۵۳)
۸- بدینترتیب، براساسِ شواهد موجود در برخی از آثار منظوم و منثور زبان فارسی و لهجهی قزوین، از شش ضمیر متصل مفعولی یا اضافی چهار ضمیر در مواردی یا بهجایِ ضمایر متصل فاعلی (در افعالی نظیر کردتی، کردمانی، کردتانی) یا پس از ضمایر متصل فاعلی (در افعالی نظیر رویممان، گردیدتان، شدیمان، نخوردیتان) یا پس از فعل سومشخص مفرد (در فعلهایی مانند «گرفتش» نه به معنی گرفت او را، بلکه بهجایِ گرفت) استعمال شدهاست.
[۱] – تفسیری بر عشری از قرآن مجید، تصحیح جلال متینی، تهران ۱۳۵۲، ص۲۱۹.
[۲] – همان کتاب، ص۲۳۸.
[۳] – شهید بلخی، به نقل از پیشاهنگان شعر پارسی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص۱۳.
[۴] – تفسیری بر عشر…، ص۲۵۲.
[۵] – تاریخ بلعمی، ص۲۶۶ (به نقل از: پرویز ناتلخانلری، تاریخ زبان فارسی، چاپ دوم، تهران، ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ج۳/۱۳۸).
[۶] – تفسیری بر عشر…، ص۳۰۵.
[۷] – تفسیر قرآن مجید (معروف به تفسیر کمبریج)، تصحیح جلال متینی، تهران ۱۳۴۹، ج۲/۲۵۲.
[۸] – ابوبکر ربیع بن احمد الاخوینی، هدایه المتعلمین فی الطب، تصحیح جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴، ص۵۷.
[۹] – فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرهالاولیاء، به اهتمام رینولد آلن نیکلسن، با مقدمه و حواشی محمد قزوینی، لیدن ۱۹۰۵م. ، به ترتیب صفحات کا، کب (مقدمه به قلم قزوینی).
[۱۰] – همان
[۱۱] – اسکندرنامه، به نقل از محمدتقی بهار، سبکشناسی، تهران ۱۳۲۱، ج۲/۱۴۲.
[۱۲] – تذکرهالاولیاء، صفحات یط، ک، کا (مقدمه به قلم قزوینی).
[۱۳] – سبکشناسی، ج۲/۱۴۲. به نظر میرسد که مقصود بهار «کردیتی» در عبارت «فیالمثل کردیمی و کردیتی…» «کردیدی»است زیرا صیغۀ دومشخص جمع ماضی مطلق از مصدر «کردن» «کردید» است نه «کردیت».
[۱۴] – تاریخ بلعمی، ترجمۀ ابوعلی محمد بن بلعمی، تصحیح محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۴۱، ص۳۱۰ ح۱. در توضیح عبارت «و اگر ما دزد بودمانی، آن درمها که اندر جوال ما بودی باز نیاوردمانی» نوشته شدهاست «بودمانی هم لهجهای است قدیم به همان معنی بودیمی یعنی میبودیم و نیاوردمانی به معنی نمیآوردیم.»
[۱۵] – Gilbert Lazard, La Longue des plus Anciens Monuments de la Prose Person, Paris 1963. p.330
آقای لازار نوشتهاند این ساخت مرکب از پایۀ فعل (Radical Verbal) و ضمیر متصل و پسوند ī است. از این صیغه اولشخص جمع بیشتر به کار رفتهاست، درحالیکه استعمال صیغههای دومشخص مفرد و جمع آن بسیار نادر است.
[۱۶] – خواجه نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، تصحیح هیوبرت دارک، تهران ۱۳۴۰، ص۶۶-۳۶۵. آقای هیوبرت دارک در زیر عنوان «ماضی شرطی استمراری – مرسوم در نثر کهن فارسی» نوشتهاند: «در فارسی متقدمان فعل ماضی شرطی استمراری نهتنها با آوردن «می» بر سر فعل ساخته میشدهاست بلکه همچنین یا را در آخر فعل اضافه میکردند… اما در دوران بسیار قدیم، که سیرالملوک متعلق به آن است، علاوهبر پیوستنِ یا در آخر فعل، که برایِ همۀ اشخاص فعل…بکار رفتهاست، «ـات» و «ـامان» و «ـاتان» افزوده میشدهاست… «کردتی» برایِ دومشخص مفرد و «کردتانی» برایِ دومشخص جمع در این کتاب یافته نمیشود بااینکه در یک جمله دو وجه ماضی بعید شرطی ملاحظه میشود. بیشتر نمونههای این افعال را نیکلسن در تذکرهالاولیای چاپ خودش (ج۲ ص۷) به دست دادهاست. در یکی از نسخههای خطیِ موردِنظر ما نمونهای از وجه «بودیمی» و «کردیمی» آمدهاست اما شاید این را یکی از کاتبان ساخته و جایگزینِ وجوهِ غیرمأنوس «کردمانی» و «بودمانی» کردهاست، دستورهای زبان هم شاید راه درستی را اتخاذ کردهاند که وجوه «کردیمی» و «کردیدی» را نپذیرفتهاند.
[۱۷] – عسکر حقوقی، تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازی، تهران ۱۳۴۶، ج۱/۱۵۶. ایشان نوشتهاند: «با کمی دقت معلوم میشود که دو هیئت «مانی» و «تانی» در دو مورد یکی در جمع متکلم و دیگری در مورد مخاطب در آنزمان [زمان تألیف تفسیر ابوالفتوح رازی] استعمال میشد که در دو صورت یکی فعل استمراری و دیگری بهجایِ یای بعد از تمنی و ترجی و تشبیه است. در ساختن هیئت فعلهای مزبور باید مصدر را مرخم کرد یعنی نون مصدری را از آخر آن انداخت و بعد هیئت «مانی» و «تانی» را به آن ملحق کرد. در آخر فعلهایی که به هیئت مزبور ساختهشدهاند یای تمنی و ترجی و یای شرطی و یای استمراری آورده چون «کاشکی بمردمانی» و «اگر دانستمانی» و «به آن خیر برسیدمانی.»
[۱۸] – فرید الدین عطار، تذکرهالاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۴، ص۲۶، ۲۷ (مقدمۀ مصحح). آقای استعلامی نوشتهاند: «این افعال -که هنوز در لهجههای محلی ایران نظایری دارد- در نسخۀ اصیل و قدیمی [تذکرهالاولیاء] که پایۀ این تصحیح است بیشتر بهصورتِ «میکردیم» و به همان شیوۀ رایج آمدهاست. ولی در بیشتر نسخههای جدیدتر -تاآنجاکه دیده شدهاست- استعمال اینگونه فعل بیشتر دیده میشود و به نظر میرسد که شاید این استعمال از دخالت کاتبان در کتاب وارد شدهباشد.»
[۱۹] – علی رواقی، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، سال ۱۶/۹۳-۳۸۱. به نقل از مفتاحالمعاملات، مقدمۀ مصحح، ص۳۳/ح ۱.
[۲۰] – پرویز ناتلخانلری، تایخ زبان فارسی، چاپ دوم، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ج۳/۱۴۸، ۱۵۹- ۱۵۶، ۱۶۵.
[۲۱] – تاریخ بلعمی، ص۸۴۰، به نقل از تاریخ زبان فارسی، ج۳/۱۵۷.
[۲۲] – قصص قرآن، ص۱۷۹، به نقل از همان کتاب، همان صفحه.
[۲۳] – سمک عیار، چاپ دانشگاه تهران، ج۳/۳۲۱، به نقل از همان کتاب، ص۱۵۸.
[۲۴] – سیاستنامه، ص۹۱، به نقل از همان کتاب، ص۱۴۸.
[۲۵] – قصص قرآن مجید، به اهتمام یحیی مهدوی، ص۸۱، به نقل از همان کتاب، ص۱۴۸.
[۲۶] – تاریخ زبان فارسی، ج۳/۱۵۹، ۱۴۸.
[۲۷] – تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۱/۱۵۷.
[۲۸] – سبکشناسی، ج۱/۳۴۸.
[۲۹] – ر.ک. زیرنویس ۱۴.
[۳۰] – ر.ک. زیرنویس ۱۵.
[۳۱] – تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۱/۱۵۵.
[۳۲] – محمد بن ایوب طبری، مفتاحالمعاملات، تصحیح محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۴۹، ص۳۳ مقدمۀ مصحح.
[۳۳] – همان کتاب، ص۳۴ مقدمۀ مصحح.
[۳۴] – همان کتاب، همان صفحه.
[۳۵] – منوچهریدامغانی، دیوان منوچهری، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص۱۰۳-۱۰۲.
[۳۶] – تاریخ زبان فارسی، ج۳/۱۵۹.
[۳۷] – سبکشناسی، ج۱/۳۴۸.
[۳۸] – ر.ک. زیرنویس ۱۴.
[۳۹] – رسالۀ لغات «فرس قدیم» اهالی رامند، تصحیح منوچهر ستوده، در: فرهنگ ایران زمین، ج۳/۲۲، مقدمۀ مصحح.
[۴۰] – همان رساله، همان صفحه.
[۴۱] – همان رساله، ج۳/۲۳.
[۴۲] – مفتاحالمعاملات، ص۳۵ ح ۳، مقدمۀ مصحح.
[۴۳] – به نقل از آقای ناصر یگانه.
[۴۴] – منتخب اشعار فارسی از آثار یهودیان ایران، به کوشش آمنون نتضر، تهران ۱۳۵۲، ص۴۸-۳۷؛ مقدمۀ کتاب و نیز ص۹، ۱۷۹، ۲۹۸. دربارۀ آثار فارسی یهودیان ایران نیز ر.ک. پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، چاپ سوم، تهران ۱۳۵۴، ج۲/۷۰-۵۹ در زیر عنوان خط عبری؛ اهمیت آثار ادبی فارسی یهودیان (Judeo-Persian)، به قلم جلال متینی، ایراننامه، سال ۱/ش۳، ص۴۴۶-۴۲۴. بیتهایی که بهعنوانِ شاهد در صفحات ۱۵۷ تا ۱۶۱ ذکر شده منقول از کتاب «منتخب اشعار فارسی از آثار یهودیان ایران» است.
[۴۵] – تاریخ زبان فارسی، ج۲/۱۵۷.
[۴۶] – همان کتاب، ج۳/۱۵۸. شواهد از همین کتاب نقل گردیدهاست.
[۴۷] – ازجمله سبکشناسی، ج۱/۴۰۴. ملکالشعرای بهار نیز این «ش» را «شین ضمیر اضافی یا مفعولی» دانسته که «بدون احتیاج درموردِ فاعلی به فعل الحاق» نمودهاند و درنتیجه «شین زاید» است. هر سه شاهد از سبکشناسی نقل گردیدهاست.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموند رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
درود
هم اکنون مردم خجند (تاجیکستان) هنگام تعارف به میهمان می گویند ” گیریتان” “خوریتان” یعنی بردارید و بخورید.
درود. در کرماشان نیز به کار میرود. به ویژه در زبان گورانی ا گویش هورامز که از گویش های زبان گورانی است.
بچیمان : برویمان
خواهشمندم دربارهی این جستاد در این زبان ا گویش نیز بپژوهید!