جاوید اشکانی: یکی از ویژگیهای زبانهای هند و اروپایی وندافزایی است. این زبانها از هندوستان تا اروپا، از امریکا تا استرالیا و در دیگر سرزمینها رواگمندند و از نگرِ گستردگی یکی از مایهوَرترین شاخههای زبانی در جهان به شمار آیند. این زبانها دارای شاخههای گوناگونیاند که در گُذر روزگار هر یک جداگانه دُچار دگرگشت شده و اندکاندک از هم دور گشتند. گمان بر آن است که ریشهها و سرشاخههای بنیادین آنها یکی بوده و مردمانی که به آن زبانـ[ـها] گفتوگو میکردند [و میکنند] همان گروهگان «هند و اروپایی» باشند.[۱] از این رو، هنگامیکه از شاخهی زبانهای هندو[ایرانی]اروپایی سخن میگوییم، آماج آن زبانهای همخانوادهای هستند که ساز و کارواژهسازی کموبیش یکسانی دارند. اگرچه در دیرندِ روزگار از هم دور شدند، ولی همان ساز و کار هم چنان برجای است.
وندافزاییی دستگاهِ واژهسازی چیست و چگونه کار میکند؟ دستگاه وندافزاییی واژهسازی (در اینجا زبان هند و اروپایی و ایرانی) آن سامانه زبانی است که بتواند بر پایهی پیکره دستوری خود واژهسازی کند و آن، دربردارنده «وندافزاها» (= پیشوند، پسوند، میانوند) و «همنهش»(ترکیب) تکواژ است.[۲] به دیگر سخن توان گفت: دستگاه دستوری زبان دربردارنده «واژهسازی»، «واجشناسی-ریختشناسی-آواشناسی»، «گفتشناسی»(نحو) (= syntax، به پارسیگ: xūbgōbišn) و«چمشناسی» (= semantics) بوَند. آماجِ این جستار تنها به دستگاه وندافزایی و همنهشی(ترکیبی) واژههاست.
شاید به دلیری توان گفت زبان پارسی، با دستگاه وندافزاییاش، یکی از پُربسامدترین و واژهسازترین زبانهای جهان است. نشانه و بروندادِ آن، واژههای گستردهای است که در فرهنگنامهها و واژهنامههای دانشی(فنی، تخصصی) نگاشته و فرادست دانشجویان و پژهشگران برنهاده شده است. دو روش بنیادینِ واژهسازی «وندافزایی» و «همنهش»اند. در روش نخست، وندی به پایهی واژه افزوده شود تا واژهی تازه سازد. در روش دوم، دو یا چند تکواژ کنار هم آیند و واژهای تازه سازند.[۳] در نمونههای زیر، یک تکواژ آزاد (= free morpheme) و یک تکواژ [وا]بسته (= پسوند، bound morpheme) واژههای تازهای میسازند.
چند نمونه از پارسیگ. پسوند -īzag پسوند کِهِی است:[۴]
cašmīzag چشمیزک (سیاهدانهی دارویی)
dumbīzag دُمچه، دنبالچه
dušīzag دوشیزه، شاهدُخت
kadīzag کلبه، سراچه، کریچه
kenīzag دخترک/ دخترچه، کنیزک
kulīzag کُلیچه (کلوچه)
maškīzag دستارخوان
murvīzag مرغک، گنجشک
nāyīzag نایژه
xūgīzag خوکچه
در نمونههای بالا، تکواژ آزاد به همراه تکواژِ وابسته (پسوند-īzag ) واژه تازهای ساخته است. چنان که گفته شد، هر تکواژِ [آزاد] میتواند پیشوند و یا پسوند گیرد، مانند تکواژ «بین» که با افزودن پیشوند «نا» و پسوند «ا»، واژه «نابینا» را میسازد. زین رو، برای ساختن هر واژهی تازه، دستِ کم نیاز به یک تکواژ آزاد و یک یا چند تکواژ وابسته/ وند است، همانند واژهی «پیشگفتارها» که دربردارنده یک تکواژ وابسته پیشین «پیش»، یک تکواژ آزاد «گفت» و دو تکواژ وابستهی پسین «ار و ها» است، بدین گونه: «پیش+گفت+ار+ها». در زبان پارسی، نمونههایی از این دست بیشمارند: «فراپیشانگارهها» یا «فرامیهنپرستی/ گرایی» (= ultranationalism)؛ ولی باید درنگریست که گاهی ساختار همنِهِشِ تکواژ دگر تواند بود. برای نمونه بنگرید به واژه «دانشمند». این واژه از سه تکواژ ساخته شده است که هر کدام از آنها یک تکواژ «وابسته» توانند بود: «دان» + « ــِش» + «مند» که هیچ یک به تنهایی نمیتوانند در گفتار (= سَهمان) به کار روند.[۵] بدین سان، روش واژهسازی دستگاه زبان پارسی از گوناگونی ویژهای برخوردار است که آن هم از ویژگیهای زبانهای هند و اروپایی است.
بایسته است یادآوری گردد که دو گون(نوع) تکواژ آزاد[۶] داریم: یک، تکواژِ واژگانی (= lexical morpheme). دو، تکواژ دستوری (= functional morpheme). تکواژ دستوری (= بسته) مانند بندواژهها (چون، زیرا، هنگامیکه و …)، هرنامها(ضمیرها)، میانجیواژهها(حروف اضافه)، کرانواژها (قیدها) و دیگرها که نمیتوان وندی به آنها افزود.
تکواژهای واژگانی هم واژههای آزاد (= باز) و خودایستاییاند که میتوانند پیشوند و پسوند (= وندها) گیرند، مانند «آغاز، نیاز، نهاد، گزارش، پندار» و دیگرها که وندی به پیش و پسِ آنان توان افزود. و نیز تکواژهای برگرفته(مشتقها) (= derivational morphemes) از کارواژههایی مانند «گفتن»: گفتار،گفته، گویا، گویایی، گویش، گویشور، گویشمند و دیگرها که میتوان پیشوند و یا پسوندی به آنها افزود.
برای آنکه نشان دهیم بنمایهی دستگاه واژهسازی زبان پارسی چه اندازه بیکران است چند نمونه را وامیکاویم. پیش از آن، چنان که یادآور شویم، روشهای واژهسازی با افزودن وند(ها) به بُن یا ستاک کارواژه و یا افزودن وند به یک تکواژ آزاد (خودایستا) به دست میآید که میتواند گسترشپذیر باشد. دانسته است که کارواژههای زبان پارسی دارای مادههای «کنون» و «گذشته»اند: برای نمونه، بنگرید به مادههای «ساز sāz[7]» و «ساخت sāxt» و واژههای برساخته از آنها در زیر.
نمونه یک
ساز: سازش، سازمان، سازمند، سازشمندانه، سامان، سازگار، سازگان(سیستم).
با فزودن وند یا واژه: سازشکار/ ی، سازشپذیر/ ی، سازشی، سازمانی، سازمانده، سازماندهنده، سازشگر، سازشنامه، سازگار/ ی، سازنده، سازندگی، سازندگان، سازه.
همراه با کارواژه: سازیدن (ساختن)، سازگار کردن/ بودن/ شدن، سازماندهی کردن، سازمان دادن، سازنده بودن، و دیگرها.
ساخت: ساختار، ساختمند، ساختمندانه، ساختگی، ساختمان، ساخته، ساختن.
میتوان وند یا واژههای دیگری به آن افزود: ساختنی، ساختارگرا/یی، پسا ساختارگرا/ گرایی، پیشساخته.
و یا دو بهری: ساختمانسازی، ساخت و پاخت، ساخت و پاخت کردن، ساخت و ساز/ کردن، ساخته و پرداخته، ساخته شدن/ بودن[۸] و دیگرها.
میتوان به دو ماده کارواژههای بالا یعنی «ساز/ ساخت» پیشوند و پسوندی افزود. مانند ناسازگاریها، سازشناپذیر، فراسازمانی؛ برساخته، روساختها، زیرساختها، و نمونههای دیگر.
نمونه دو
اگر یک نامواژه «داد» را چونان تکواژ آزاد و بُنِ واژه در نگر آوریم، با افزودن واژه و تکواژهای وابستهی دیگر میتوان بیشمار واژه ساخت. بنگرید:
داد: دادخواه/ ی، دادخواهی کردن، دادبخش، دادباخته، دادبُرده(محکوم له)، دادخواست/ دادخواست دادن، داد خواستن، دادرس/ ی، دادرسی کردن، دادستان/ ی، دادستاننده، دادسرا، دادگاه/ ی، دادگر/ ی، دادگستر/ ی، داد گستردن، دادگزار، دادگزارنده، دادگزارندگی، دادنامه، دادنامه نوشتن.
این واژهها تنها برآمده از «یک» بُن واژه پارسی «داد» چونان تکواژ آزاد است. اگر نیک بنگریم دستگاه وندافزایی [و واژهسازی] زبان پارسی همان چیزی است که محمود حسابی گفته است: با ۲۵۰ پیشوند و ۶۰۰ پسوند و ۱۵۰۰ ریشه میتوان ۲۲۶ میلیون واژه ساخت که هیچ زبانی به پای آن نرسد. [۹] شاید بتوان گفت به نگرِ توانمندی واژهسازی هیچ زبانی دارای چنین ویژگی نباشد، گرچه برخی بر این باورند که «از نگرگاه مفهومسازی زبانهای آلمانی و یونانی در شمار توانگرترین زبانهای جهاناند».[۱۰]
نمونه سه
در این نمونه تنها یک وند (پیشوند) با واژههای دیگر میآید تا ویژگی بی همتایی و یگانگیی واژهسازی زبان پارسی را برنمایاند:
پیشوند «اَبَر» به چم بَر، بالا، فراز، در برابرِ پایین: «۱-اَبَرآدمی، ۲-اَبَرآرزو، ۳-اَبَرآرمان، ۴-اَبَرآستان (بلندآسمان، برزینآستان)، ۵-اَبَرفرگاه، ۶- اَبَراختر، ۷-اَبَرتوان، ۸-اَبَراُمید (بزرگامید) ۹-اَبَرانگل، ۱۰-اَبَراندرزگوی، ۱۱-اَبَر اوج شدن، ۱۲-اَبَربخشا،۱۳- اَبَربخشاینده، ۱۴-اَبَربخش، ۱۵-اَبَرپادزهر، ۱۶-اَبَرپایه، ۱۷-اَبَرتر، ۱۸-اَبَرتن، ۱۹- اَبَرچهر(متافیزیک)، ۲۰-اَبَردریا، ۲۱-اَبَردریاپیما (کشتی بزرگ)،۲۲-اَبَردریاشناسی (فَردریاشناسی، پهنابشناسی)، ۲۳-اَبَردیوسوسمار، ۲۴-اَبَررایانه، ۲۵-اَبَررسانه، ۲۶-اَبَررسانگر، ۲۷-اَبَرستاره، ۲۸-اَبَرسنجه، ۲۹-اَبَرسین (نام کوه باستانی و بلند)، ۳۰-اَبَرشهر، ۳۱-اَبَرفروشگاه، ۳۲-اَبَرکار (گرانپایه، بلند پایه)، ۳۳-اَبَرکارشناس، ۳۴-ابَرکوه، ۳۵-اَبَرگر(بُرزشمند)، ۳۶-اَبَرگر بخشنده (خداوند بخشنده بُرزشمند)، ۳۷-اَبَرماس، ۳۸-اَبَرماند، ۳۹-اَبَرماند بردن (کارواژه)، ۴۰-اَبَرماندپذیر/ خور، ۴۱-اَبَرماند گذاشتن (کارواژه به چم به جای گذاشتن مردهریگ)، ۴۲-اَبَرمرد، ۴۳-اَبَرمن (روانشناسی: یاده، من، نهاد)، ۴۴-اَبَرمند/ ی، ۴۵-اَبَرمنش/ ی، ۴۶-اَبَرجهان، ۴۷-اَبَرنام، ۴۸-اَبَرنفتکش، ۴۹-اَبَرنواختر، ۵۰-اَبَرنیادی(متافیزیکی)، ۵۱-اَبَر نیرو».[۱۱]
باز هم میتوان هر یک از واژههای بالا را گسترش داد. در اینجا تنها از یک وند، «اَبَر»، برای ساختن واژه بهره گرفته شد.
بدین سان، دستگاه واژهسازی زبان پارسی از راه وندافزایی واژههای بی شماری توانستی ساختن. در نمونه زیر پارسیگزار(گردانشگر، مترجم) از برابرهای ناب پارسی برای واژهنامه زیستشناسی به شیوه وندافزایی بهره گرفته است:
درآشام[۱۲] absorption، درآشامپذیرabsorbable ، درآشامپذیری absorbability ، درآشامندگیabsorbance ، درآشامنده absorbent ، درآشامی absorption، درآشامیدن (to) absorb .
نمونه چهار
در دو نمونه زیر، روش واژهسازی بدین گونه باشد: یک نامواژه (نام) + یک گزارواژه/ نام/ وند. در این نمونه نامواژهی نخست در همه یکی است. افزودههای آن، یکی از گزینههای بالاست که با / نشان داده میشود:
کار: «۱-کارآزموده/ کارآزمودگی ۲-کارآشوب ۳ -کارآفرین ۴-کارآگاه ۵-کارآمد ۶- کارآموخته ۷- کارآموز/ ی ۸- کارا ۹-کارایی ۱۰- کارافزار ۱۱-کارانه ۱۲-کاربان (اپراتور) ۱۳- کاربر ۱۴-کاربرد ۱۵- کارپذیر ۱۶- کارپرداز/ ی ۱۷-کارجو ۱۸- کارچاق کن ۱۹- کارخانه ۲۰- کارخانهدار ۲۱- کاردار ۲۲- کاردان/ ی ۲۳- کاردرمانی ۲۴- کاردستی ۲۵-کاردیده ۲۶- کارساز ۲۷- کارسنج ۲۸- کارشکنی ۲۹-کارشناس/ ی ۳۰-کارفرما ۳۱-کارکرد ۳۲- کارکرده ۳۳- کارکشته/ کارکشتگی ۳۴- کارکن ۳۵-کارگر ۳۶- کارگردان ۳۷- کارگریزی ۳۸- کارگزار/ ی ۳۹- کارگزین/ ی ۴۰- کارگشایی ۴۱- کارمایه(انرژی) ۴۲- کارمزد ۴۳- کارمند ۴۴- کارنامک /کارنامه ۴۵- کارنگار ۴۶- کارنما ۴۷- کارورز/ ی ۴۸- کاره ۴۹- کاریابی».[۱۳]
زیست: ۱-زیستآزمون ۲- زیستآمار ۳-زیستآمایی ۴- زیستآواری ۵- زیستا ۶- زیستسپهر۷- زیستافروزش ۸- زیست[اقلیم]شناختی/ شناسی ۹– زیستالکترونیک ۱۰- زیستایستا ۱۱-زیستایی ۱۲- زیستباوری ۱۳- زیستبوم ۱۴ – زیستبومشناسی ۱۵ – زیستپادی ۱۶– زیستپالا ۱۷-زیستپرور ۱۸- زیستپیدایی ۱۹– زیستتابی۲۰– زیستتباهی ۲۱–زیستتکنولوژی ۲۲– زیستتوده ۲۳، زیستجا ۲۴– زیستجغرافیا ۲۵– زیستچینه/شناسی ۲۶– زیستخوان ۲۷– زیسترخساره ۲۸– زیستردهشناسی ۲۹– زیستریاضیات ۳۰، زیستزایشی ۳۱– زیستزایی ۳۲– زیستزبانشناس ۳۳– زیستجانداران ۳۴– زیستزمینشناسی ۳۵– زیستسپهر ۳۶– زیستسکونی ۳۷– زیستسنجش/ ی ۳۸– زیستسنگ زیستسیستماتیک ۳۹– زیستشناختانه۴۰– زیستشناختی ۴۱– زیستشناس ۴۲– زیستشناسی ۴۳– زیستشیمی ۴۴– زیستفرسایش ۴۵– زیستفیزیک ۴۶– زیستکره ۴۶– زیستگاه ۴۷– زیستمند ۴۸– زیستمهندسی».[۱۴]
همنهش(ترکیب)[۱۵]
در نمونههای زیر، تکواژ آزاد به همراه یک پسوند پارسیگ میآید. از همنهشِ ناموارهها سه گونه آمیخته ساخته شود:
- آنهایی که هسته دارند، «آمیختههای درونهستهای»؛
- آنهایی که بی هستهاند، «آمیختههای برونهستهای»؛
- و «آمیختههای همپایه».
«آمیختهای درونهستهای که بهرِ دومش همچون هسته است. چونان: kadagxvadāy/ kadexvadāy ’سرورِ خانه‘. در این آمیخته «xvadāy» (سرور) هسته و «kadag» (خانه) وابستهی هسته است و به هسته بازبرد دهد.»[۱۶]. چند نمونه:
dēvāndād دیوانداد (دیوآفریده)
gyānabespār جانسپار
jādaggōb کارگزارِ دادی
kārnāmag کارنامه
šāhan-šāh شاهنشاه
آمیختههای همنشینی
از همنشینی دو بهر گزاری و گزارده ساخته شود:
āzādmard آزادمرد
dānāgayyār دانایار
dušyār تنگسالی/ خشکسالی
آمیخته روایی
آمیختهی روایی یک آمیختهی درونهستهای است که بهرِ نخستش چونان هسته است.
āgāhdād دادآگاه
kirdespās پرستار
ustāndast با دستان برافراشته
آمیخته ازآنی
یک آمیخته برونهستهای است:
bārīgvīnīšn باریکبین
hamnāf همناف (خویشاوند)
nīvdil پُردل، دلیر
نامواژه-گزارواژه
tandrust تندرست
meyān-bārīg میانباریک
نامواژه-نامواژه
ēsmdast هیزمِ آیینی در دست
mardmenīšn مرداندیش
آمیخته همپایه
tan-gyān تن و جان
mīhrābān مهربان
وندهای آمیخته
وندیِ آمیخته واژهای است که از یک آمیخته ساخته شده، و خود آمیختهای «راستین» نیست که آهنجیدهنامی از دو وند است:
grānvīnāhīh گرانگناهی
drustravīšnīh تندرستی
سخن پایانی
در واژهسازی به روش وندافزایی، تکواژ آزاد واژه باید «پارسی» باشد نه واژهی بیگانه؛ زیراک اگر واژهی انیر به جای تکواژ آزاد باشد دستگاه زبان پارسی ناکار و سترون شود. برای نمونه، واژهی ایرانی «روان» را درنگرید که ریشهی آن در پارسی باستان ruvānam، اوستایی urvan، پارسی میانه ruvān و امروزه ravān است.[۱۷] تکواژ «روان» در جایگاه پیشواژه (وند) با همتای هِلنی (یونانی) «پْسیکو» (ψυχο-) در دانش «روانشناسی» ψυχολογία همخواند است؛همتای عربی آن «علم النفس» باشد و پیشواژه آن «نفس» خواهد بود.
اکنون پُرسیم آیا وندهای پارسی میتواند همراهِ واژه عربی آید؟ برای نمونه بنگرید به همان نمونه بالا. اگر به جای «روانشناسی» بگوییم «نفسشناسی» و یا به جای «روانپزشک» گوییم «نفسپزشک» و به جای «روانپریش» گویم «نفسپریش»، برای پارسیزبانان امروزی پُرشگفت و ناپسند نماید، زیراک چنانکه گفتیم تکواژ آزاد میبایست پارسی باشد. اگر چنین نباشد، هر آیینه فراروند واژهسازی دچار گرفتاری گردد. از این نمونهها بسیار توان شمرد.
در بالا از برآوردِ محمود حسابی گفته شد که زبان پارسی با ۲۵۰ پیشوند و ۶۰۰ پسوند و ۱۵۰۰ ریشه میتواند ۲۲۶ میلیون و ۲۷۵ هزار واژه سازد. اکنون اگر هتا شناختهشدهترین پیشوندها و پسوندهای کنونی (امروزی) که در نبیگهای آموزشی دیده میشود را در شمار آوریم، یعنی ۷۲ پیشوند و ۱۴۵[۱۸] پسوند و ۱۵۰۰ ریشه، برآیند آن چنین شود:
۱۵۰۰*۷۲=۱۰۸۰۰۰
۱۰۸۰۰۰*۱۴۵=۱۵۶۶۰۰۰۰
۱۵۰۰*۱۴۵=۲۱۷۵۰۰
۱۵۶۶۰۰۰۰+۱۰۸۰۰۰+۲۱۷۵۰۰=۱۵۹۸۵۵۰۰
بر این بنیاد، هتا با همین شمار پیشوند و پسوند میتوان «۱۵ میلیون و ۹۸۵ هزار و ۵۰۰» واژه ناب پارسی ساخت، بسا از فرهنگ وبستر، آکسفورد، دودِن و لاروس فزونتر توانستی بودن.
پس وندافزایی یکی از ویژگیهای واژهسازی زبان پارسی است که به پُرمایگی و گستردگیِ واژههای برساخته میانجامد. آنچه در فرادست خواننده گذاشته شد، «مشتی بود نمونهی خروار». در واژهسازی به روش وندافزایی زبان پارسی نشانگر توانمندی این زبان است که بوَندگانه از پسِ همهی دانشواژههای دانشی و ادبی و مردمگانی برخواهد آمد. بدین سان، از نگرِ توانمندی، زبان پارسی را میتوان یکی از چهار زبان برجسته جهان برشمرد. برماست که در واژهسازی زبان پارسی «خود زبان پارسی را پایه کار خویش نهیم»[۱۹] نه دیگر زبان را.
پانوشت
[۱] . زبان و لهجههای ایرانی. احسان یارشاطر. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال پنجم شمارههای یک و دو. رویه ۱۱. نیز بنگرید به: حکمت تمدنی گزیده آثار استاد احسان یار شاطر. به کوشش محمد توکلی طرقی. پردیس دانش. ۱۳۹۵.
[۲]. زبان پارسیگ (پهلوی) دستور زبان، واژهسازی و واجشناسی. رهام اشه. پارسیگردانان: مریم تاجبخش و بزرگمهر لقمان. کتاب سده. ۱۳۹۷. بخش دوم واژهسازی. رویه ۲۷۱.
[۳] . همان.
[۴] . همان، رویههای ۳۱۱ و ۳۱۲.
[۵]. بنگرید به: ساخت زبان فارسی. خسرو غلامعلیزاده. احیا کتاب. ۱۳۷۷. رویه ۲۵۶.
[۶]. The Study of Language. George Yule. Cambridge University. 2017. p.76.
[۷] . بررسی ریشهشناسی فعلهای زبان پهلوی. یدالله منصوری. تهران فرهنگستان زبان ادب فارسی. رویه ۳۷۳.
[۸] . واژهها برگرفته از: فرهنگنامه فارسی (واژگان و اعلام). غلامحسین صدری افشار. فرهنگ معاصر. ۱۳۸۹. پوشینه دوم.
[۹] . فرهنگ حسابی. محمود حسابی. انتشارات دانشگاه امیرکبیر. ۱۳۷۳. بخش مقدمه.
[۱۰] . سنجش خرد ناب. ایمانوئل کانت. ادیبسلطانی. امیرکبیر. ۱۴۰۰. رویه ۱۴.
[۱۱] . فرهنگ پارسی سره. محسن پاکروان. پوشینه یکم. نقش مانا. اصفهان. ۱۳۹۳. رویههای ۲۷۷ تا ۲۸۵.
[۱۲] . واژگان زیستشناسی. گردآوری رضا فرزانپی. با همیاری مهر آذر فارسی. مرکز نشر دانشگاهی. ۱۳۷۷. رویه ۱۵۸. نیز بنگرید: واژهنامه علوم زمین. زیر نظر فرهنگستان زبان و ادب فارسی، با همکاری مرکز نشر دانشگاهی. مرکز نشر دانشگاهی. ۱۳۸۰. رویه ۲.
[۱۳] . برگرفته از: سرواژههای فرهنگ پیشرو آریانپور (فارسی به انگلیسی). منوچهر آریانپور. تهران نشر الکترونیکی و اطلاعرسانی جهان رایانه. ۱۳۸۵. رویههای ۱۰۷۷ تا ۱۰۸۲.
[۱۴]. واژگان زیستشناسی. رویههای ۲۰۴ و ۲۰۵. نیز بنگرید به: پیشوند «بپیش». رویههای ۸۴ و ۸۵. همان بُنخان.
[۱۵] . زبان پارسیگ. رویه ۳۴۶ بدان سو.
[۱۶]. همه این نمونهها از نبیگ زبان پارسیگ، رویههای ۳۴۸ تا ۳۵۲، از هر یک دو یا سه نمونه، آورده شده است. برای ازد بیشتر درباره وندها بنگرید به بخش دوم همین نبیگ با نمونههای بسیار.
[۱۷] . فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. محمد حسندوست. فرهنگستان زبان و ادب فارسی. تهران نشر آثار. ۱۳۹۳ پوشینه ۳. رویه ۱۴۷۱.
[۱۸] . وندها و گهواژههای زبان فارسی. محمود حسابی. انتشارات جاویدان. رویههای ۸ تا ۳۰ .
[۱۹]. پیشدرآمد زبان پارسیگ. مریم تاجبخش و بزرگمهر لقمان. رویه ۸.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
پارسی شناسی
در دنباله ی جُستار سودمند و ارزشمند وندافزایی و واژه سازی ، به گوشه ای از ویژگی های زبان پارسی پرداخته می شود .
دِگَرِش واتِ بی سِدا یا بی آوا :
ریشه واژه های پارسی ای که در زمان گزشته(گذشته) به وات ” خ ” پایان می یابند این وات در زمان کنون به وات ” ز “دِگَریده
(تبدیل) می گردد :
میخ ، میز : آمیختن ، گُمیختن
اوخ ، اوز : آموختن ، فُروختن
ویخ ، ویز ، آویختن
روخ ، روز : اَفروختن
راخ ، راز/ راش : اَفراختن
لیخ ، لیز : لیختن ، آلیختن
باخ ، باز : باختن
بیخ ، بیز : بیختن
بوخ ، بوز : بوختن
پوخ ، پوز : پوختن
پُخ ، پَز : پُختن
واخ ، واز : آواختن ، نواختن
تاخ ، تاز : تاختن
توخ ، توز : توختن
دوخ ، دوز : دوختن
داخ ، داز :داختن،پرداختن،انداختن،گُداختن
هیخ ، هیز :آهیختن،فَرهیختن،پَرهیختن
سوخ ، سوز : سوختن
ساخ ، ساز : ساختن
سیخ ، سیز : سیختن ، گُسیختن
سِتیخ ، سِتیز : سِتیختن
یاخ ، یاز : یاختن
یوخ ، یوز : یوختن
ریخ ، ریز : ریختن ، واریختن
گیخ ، گیز : انگیختن
فاخ ، فاز : فاختن(فاز=باز،فاژ(فاژه)،پاش/فاش ،فاس/فصل)
پاخ ، پاز : پاختن ( ساخت و پاخت )
وات ” ت ” در ساختار کارواژه نشان زمان گزشته است .