ایران و ایرانشهر
رهامِ اشه، گردانشِ مزدا (مریمِ) تاجبخش و بزرگمهرِ لقمان: واژهی پارسیگِ ērān (ایران) به چمِ «آریاییان» است، و ērānšahr (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان.
رهامِ اشه، گردانشِ مزدا (مریمِ) تاجبخش و بزرگمهرِ لقمان: واژهی پارسیگِ ērān (ایران) به چمِ «آریاییان» است، و ērānšahr (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان.
پارسیانجمن: «فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی» گردآوریِ دکتر محمد حسندوست است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی در سالِ ۱۳۹۳ در پنج پوشینه چاپخش کرد.
خردهگیریهای دکتر احمدرضا قائممقامی از این فرهنگ را در دنباله میخوانید.
بزرگمهر لقمان: «شیر» به چِمِ «شاه» از -xšaθrya اوستایی به همین چم آید. این واژه در زبانِ بلخی χαρο است.
واژهی شیر، اندر این چم، پیونددار با واژههای پارسیِ پادشاه، شاه، شهر، شهریار، شهریور و … است.
پارسیانجمن: «اساسِ اشتقاقِ فارسی» گردانشِ دو پژوهشِ هرن و هوبشمان دربارهی ریشهشناسیِ زبانِ پارسی است.
بدین کار تنها میتوان چونان پژوهشی آغازین درنگریست، بی آنکه آن را یکسره درست انگاشت؛ چه بیش از یکسدوبیست سال از چاپخش این دو کار میگذرد و دانشِ زبانشناسی در این درازا به پیشرفتهایی چشمگیر دست یافته است، و نیز این دو پژوهش پیش از یافتنِ نوشتههای پارسیِ ترفان نوشته شدهاند.
شهربراز: زبان مادری مولانا جلالالدین محمد بلخی پارسی بود. وی همچنین بر عربی چیره بود و با ترکی و یونانی نیز آشنایی داشت. مولانا دربارهی آشنایی خود با زبان ترکی به روشنی چنین گفته است که نشان میدهد وی نه ترک بوده و نه ترکی میدانسته است: تو ماه تُرکی و من اگرچه ترک نیستم | دانم من این قدر که به ترکی است آب «سو».
به هر روی، در این جستار به بررسی چهار غزل مولانا میپردازم که واژههای یونانی بسیار دارند.
بزرگمهرِ لقمان: از کهنترین نبشتههای بر جای مانده از زبانِ پارسی (از ۲۶۰۰ سالِ پیش) تا به امروز، پارسیگویان زبانِ خویش را «پارسی» میخواندهاند؛ چونان که در زمانِ هخامنشیان «پارسه»، به روزگارِ ساسانیان «پارسیگ» و پس از تازش «پارسی» میگفتهاند.
پارسیانجمن: فردیناند یوستی (Ferdinand Justi) ایرانشناس و زبانشناس آلمانی است که در سال ۱۸۳۷ ترسایی در شهر ماربورگ آلمان زاده شد و در سال ۱۹۰۷ چشم از جهان فروبست. از یوستی کارهایی ارزنده به یادگار مانده که ارزندهترینِ آنها نامنامهی ایرانی (Iranisches Namenbuch) است که به سالِ ۱۸۹۵ چاپخش شده است.
پارسیانجمن: دکتر صادقِ کیا زبانشناس و استادِ زبانهایِ ایرانی و فرنشینِ فرهنگستانِ دوم بود. یکی از نبیگهایِ[=کتبِ] ایشان «فرهنگ» نام دارد که اندر آن واژهیِ «فرهنگ» را از روزگارِ باستان تا به امروز از سویههایی گونهگون پژوهش و بررسی کرده است.
شهربراز: نام دانهی «برنج» از ریشهی سانسکریت «وریهی-ز» (vrihi-s) است که در پارسی کهن به گونهی «بریزی» (brizi) و در پارسی میانه به گونهی «برینج» (brinj) و در پارسی دری/ نو به گونهی «برنج» و در پشتو به گونهی وریزه (vrize) درآمده است. در پارسی دری به ریخت «کُرَنج» و «گُرَنج» هم آمده است.
بزرگمهر لقمان: در پارسی به جایِ دیالکتیک بیشتر «جدل» را نهادهاند، لیک زبانِ پارسی خود دستِِ کم دو واژه به همتاییِ جدلِ عربی دارد و نیازی به واژهسازی یا وامگیری در این باره نیست: «ﭘﯿﮑﺎر» (پارسیگ: pehikār) و «ﺳﮕﺎﻟﺶ» (پارسیگ: uskār) که هر یک در جایی درخور تواند به کار رفتن …