استاد داریوش آشوری
بر روی هم، برخوردهای گوناگون با زبان و مسالۀ واژهسازی را میتوان زیر دو عنوان جمع کرد: یکی برخورد خردورزانه (راسیونل) که بر آنست که زبان را میتوان بر حسب قالبهایی که قاعدههای صرفی و پیشین به دست میدهد، گسترش داد و واژهها و ترکیبهای تازه ساخت و حتا گروهی بر آنند که با همین روش میتوان مادۀ اصلی لغت را از زبان دیگر وام گرفت و برای کاربردهای علمی مطابق قاعدههای دستوری فارسی صرف کرد و به کار برد (مانند «یونیدن» و «یونش» که از ماده «یون»، در شیمی، ساخته میشود) و یا میتوان از مادۀ موجود در زبان به صورت اسم یا صفت، مصدرها و مشتقهای تازه ساخت، مانند «برقیدن» و از برق که اصحاب دایرةالمعارف مصاحب بکار بردهاند و از این دست واژههای دیگر نیز ساختهاند. پیروان این نظر همواره چشمی به زبانهای اروپایی دارند که به آسانی مادههای خارجی را در دستگاه گوارشی خود میگوارند و از آنِ خود میکنند، چنانکه از هر واژۀ بیگانه میتوانند به آسانی فعل بسازند و یا با واژههایی که پیش از این فعل نداشتهاند همین کار را بکنند. اینگونه رفتار خردورزانه (یعنی طبق قاعده) با زبان، در زبانهای اروپایی بطور کلی، حاصل اندیشۀ خردورزای ِ(راسیونالیست) اروپایی است. زبانهای زنده و بالندۀ اروپایی، مانند فرانسه، آلمانی، انگلیسی، از دوران نوزایش (رنسانس) رفته – رفته روبه رشد گذاشتهاند و از زبانهای کوچک قومی به زبانهای جهانی علم و فرهنگ و تفکر بدل شدهاند. این زبانها در دامان خرد باوری (راسیونالیسم) اروپایی پرورش یافتهاند. ازینرو، با اینکه مادۀ اصلی آنها، مثل همۀ زبانهای دیگر، جز زبانهای ساختگی مثل اسپرانتو، فرادادی (ترادیسیونل) است و حاصل رشد طبیعی در بستر حرکت تاریخی و فرهنگی قومی و در درونشان رفتار خردورزانه با زبان و تصرفهای تازه در آن، یعنی پایبند نبودن به آنچه از گذشته رسیده است یا بسنده نکردن به آن، روا است و بهیچوجه هیاهو برنمیانگیزند. چنانکه هر اندیشهگر یا نویسندهای به خود اجازه میدهد که برحسب نیازهای خود واژه بسازد، مفاهیم تازه بنهد، و یا بیرون از سنت، بر طبق قاعدههای دستوری، واژگان را بسط دهد، مشتقهای تازه از آنها بسازد، یا با بکار گرفتن مایههای زبانی دیگر، بویژه لاتینی و یونانی، واژههای تازه وارد زبان کند. همین رفتار دانشوران و اندیشهگران و نویسندگان اروپایی سبب شده است که گنجینۀ واژگان این زبانها همگام با جهش دانشها و فنشناسی، در طول دو – سه قرن جهشی عظیم کند.
ما نیز خواه – ناخواه، با افتادن در معرکۀ تمدن مدرن نیازهای زبانی آن را حس میکنیم و در چنبرۀ گردابهای این دریا در پیچ – و – تابیم و چنین احساس نیازیست که لازم میآورد ما نیز در همۀ زمینهها، از جمله در زمینۀ زبان، سنتشکنی کنیم و رفتاری برپایۀ سنجههای عقلی در پیش گیریم. اما آنها که با اینگونه – یا هر گونه – گسترش زبان مخالفند مردمانی هستند بکل نا اهل و پرت و خارج از بحث یا ادیبان سنتپرست و پاسداران فرهنگ سنتیاند، که بر آنند که میباید به آنچه از گذشته رسیده بس کنیم و، مثلاً، اگر اشتقاقی از یک واژه در زبان و متنهای تا کنونی نیامده است، حق نداریم چنین مشتقی از آن بسازیم. به عبارت دیگر، در این دید بهیچوجه «خلاف آمد عادت» اجازه داده نمیشود و هر آنچه با عادتهای ما سازگار نباشد برای ایشان خوشایند نیست.
به عبارت دیگر، تکیهگاه ایشان نقلی است نه عقلی و گرفتاریها و مسائل تازه را چه بسا درک یا حس نمیکنند و یا گمان میکنند که با آنچه از گذشته رسیده است میتوان نیازهای اکنون را برآورد.
بسیاری از دشمنان واژهسازی بیرون از جرگۀ ادبا نیز، بویژه اگر آشنایی با زبان فرانسه یا انگلیسی هم داشته باشند، برآنند که باید همان واژههای بیگانه را که ایشان با آن آشنا هستند بکار برد تا ایشان به زحمت نیفتند. این گروه هوادار واژههای «بینالمللی» هستند. اما هرکس که به جد با کار زبان و بویژه نوشتن سر – و – کار داشته باشد، میداند که چنین حکمهایی تا چه حد نارساست. یعنی بسنده کردن به آنچه تا کنون نوشته شده است و فرانگذشتن از مرزهای آن نه شدنیست نه بسنده، و همچنین برداشت بینهایت از زبانهای دیگر هم ناممکن است، زیرا مسالۀ واژهها تنها در سطح اسمهای جامد باقی نمیماند و مسالۀ انواع مشتقهای فعلی و جز آنها مطرح است که اگر قرار باشد آنها را هم مطابق دستور زبان بیگانه بکار ببریم، زبانی بوجود خواهد آمد بدتر از زبان نگاشتنی گذشته. مثلاً، قضیه اگر در سطح «الکتریسیته» میماند شاید مشکلی نبود، اما «الکتریفیکاسیون» و دهها واژۀ مشتق و ترکیب از ریشۀ «الکترو» را چه باید کرد؟ و اینجاست که فکر ساختن «برقیدن» به ذهن ویرایشگر دایرةالمعارف مصاحب رسیده است.
اینجاست که به قلب مسالۀ واژهسازی میرسیم که هیچ حکم کلی و مطلق دربارۀ آن درست نیست.
دنباله دارد …
این بخش برگفته از جستار «پیرامون نثر فارسی و واژهسازی» است که در کتاب بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز آمده است.
درود:من سخنان استاد آشوری را تا اندازه ای خوانده ام .سرانجام من درنیافتم که ایشان از نگهبانان زبان پارسی هستند یه نه؟زیرا مانند نمونه ایشان در برنامه ی پرگار بی بی سی که بر روی تارسیت ها نهاده شده اند می گویند که زبان پارسی زبان جهان سومی است و ناگزیر باید در برابر مدرنیته سر تسلیم فرو بیاورد.آنها در آن برنامه گویا فراموش کرده بودند که زمانی به مدرنیته می گفتند نوگرایی یا نو شدن.در اینجا چرخشی می کنند و دوباره از زایش زبان پارسی می گویند برای نیازهای آینده.آن هم به روشی که ما باید ریشه ای را از زبانی دیگر بگیریم و واژه ای بسازیم دو رگه.انوخت این واژه نه مرغ است و نه شتر بلکه شتر مرغ.