سامان حسنی*: زبان پهلوی یا پارسیِ میانه نزدیک به یک هزاره زبان رسمی دو خاندان ایرانیِ اشکانی و ساسانی بوده است. واژههای فراوانی از زبانهای اوستایی و پارسی باستان به زبان پهلوی رسیده و از آنجا وارد زبان پارسی نو شدهاند.
همچنان که سنگریزههای کف رودخانه هر چه بیشتر در گذر آب باشند بیشتر سابیده میشوند، واژهها هم در درازای زمان هرچه بیشتر به کار گرفته شوند کوتاهتر میشوند. بر این پایه، در گذرِ طبیعی واژهها از پهلوی به پارسی نو دگرگونیهایی رخ داده است:
نخست اینکه گاهی واکی [حرفی] از واژه افتاده و آن را کوتاهتر نموده است. برای نمونه افتادن واک “الف” از آغاز شمار بسیاری از واژهها مانند “اَسوار” که شده “سوار” و “اُشتر” که شده “شتر”.
دوم اینکه شماری از واکها به واک دیگری دگردیسه شدهاند [تغییر شکل دادهاند]. این دگردیسی به دو گونه روی داده است: یا دگردیسی در واکهای باآوا [باصدا] بوده، که واکهای با آوای بلند “آ”، “ای” و “او” به واکهای با آوای کوتاه ” َ”، ” ِ” و ” ُ” دگردیسه شدهاند. مانند پیشوند “دوش” که شده “دُش” و واژه “بون” که شده “بُن”. یا اینکه واکهای بیآوا به واک بیآوای دیگری دگردیسه شدهاند که خوانش آسانتری دارد. بیشترین نمونه این دگرگونیها، دگردیسی واکهای “گ” و “ک” به واک “ه” در پایان واژههاست؛ مانند “روزنامک” که شده “روزنامه” و “خجستگ” که شده “خجسته”.
گاهی بیش از یک دگرگونی در واژهها پدید آمده است. برای نمونه: واژه “بوژ” شده “بُز”، بدین گونه که واک “ژ” به “ز” دگردیسه شده و واک باآوای بلند “او” به واک باآوای کوتاه “اُ” دگردیسه شده. واژه “اَپاید” شده “باید” بدین سان که واک “اَ” از آغاز واژه افتاده و واک “پ” به واک “ب” دگردیسه شده است. در نمونه دیگر “آمورزیشن” شده “آمُرزش”، بدین گونه که واک باآوای “او” شده “اُ” و پسوند “یشن” با از دست دادن دو واک “ی” و”ن” به دیسه “ش” کوتاه شده است.
افزون بر روند طبیعی گذر واژهها، نابسامانیهایی هم روی داده است که همانا پذیرش واکهای ویژه زبان عربی و نوشتن واژههای پارسی با این واکهاست. مانند “ایار” که شده “عیار” و “چلیپا” که شده “صلیب”. دیگر خودداری از نوشتن واکهای ویژه زبان پارسی مانند هژده که شده هیجده و گوسپند که شده گوسفند.
ناگفته نماند که این دگرگونیها یکباره و همزمان روی نداده است. شماری از این دگرگونیها میتواند در درازای زمانی که زبان پهلوی روایی داشته روی داده باشد؛ ولی بیشترین دگرگونیها در زمانی روی داده است که استاد زرینکوب از آن با نام “دوقرن سکوت” یاد کرده است. همانا دو سده نخستین پس از یورش تازیان که زبان پهلوی به کناری میرود و جایش را به زبان پارسی میسپارد. پس از آن هم که واژههای پهلوی وارد زبان پارسی میشوند، نیز دگرگونیها آرامآرام ادامه مییابد؛ چنانچه بسیاری از واژههایی که امروز با واک “ف” نوشته میشوند، در تاریخ بیهقی با واک “پ” نوشته شدهاند. مانند سپید، گوسپند و سپاهان (اصفهان).
در فرهنگهای زبان پهلوی ناهمانندیهایی دیده میشود. شاید یک دلیل آن، چنانچه در بالا اشاره شد، بستگی به دگرگونی واژهها در درازای زمان باشد. برای نمونه واژه “بندهش” به چم [معنی] آفرینش آغازین، که از “بُن” و “دَهش” ساخته شده، در بنیاد بدین گونه است: “بون” و “دهیشن” که میشود “بوندهیشن”. این واژه پس از چند بار کوتاه شدن به دیسه “بندهش” در آمده است و میتواند در فرهنگها به دیسههای “بوندهیشن”، “بندهیشن” و “بندهشن” نوشته شده باشد. نمونه دیگر واژه “اَاَمرداد” است که به دیسههای “اَمرتات”، “امردات” و “اَاَمرداد” نوشته شده است.
در زیر نگاهی میاندازیم به چند نمونه از دگرگونیهایی که در گذر واژهها از زبان پهلوی به پارسی روی داده است.
افتادن “الف” از آغاز شماری از واژهها. مانند
اَسوار= سوار
ایار= یار
اَمرتات= اَمرداد (اَاَمرداد)
اُشتر= شتر
اَبام= وام
اَزیر= زیر
اَیات = یاد
یادآوری (۱): در گویشهای روستایی هنوز واک “الف” پهلوی را میتوان در شماری از واژهها دید. مانند
اُشتر خار= تیغ شتری
اِشکم = شکم
اِشکفت= شکفت، شکوفه زد
اِشنفت= شنفت، شنید
اِشکِس = شکست
گل کاسه اِشکنه = شقایق
اسپید= سفید
اِشکار= شکار (در نمونهی کِوک اشکار= شکار کبک)
یادآوری (۲): “عیار” همان “ایار” پهلوی است که در پارسی نو “الف” آن افتاده و شده “یار”. در این واژه هم مانند بسیاری واژههای دیگر واک عربی “ع” جایگزین واک “الف” شده است.
یادآوری (۳): پیشوند “اَ” در آغاز شماری از واژهها نشان نایی [نفی] است. مانند اَدان (نادان)، اَکار (ناکارامد، غیر فعال) و اَاَمرداد (بیمرگی، جاودانگی). بایستی به هوش باشیم که افتادن “الف” اگر نشان نایی باشد، چم واژه را وارونه میکند. پس میبایست پنجمین ماه سال را “اَاَمرداد” نوشت نه “اَمرداد”.
افتادن واک “خ” در واژههایی که واک “خ” پیش از واک” َش” باشد. مانند
کوخشان= کوشان
سیاوخش= سیاوش
آتخش= آتش
زردخشت = زردشت
پخشه= پشه
یادآوری (۴): در گویشهای روستایی همچنان واک “خ” در اندکی از واژهها کاربرد دارد. چنانچه “پشه” را “پخشه” میگویند.
افتادن واک “گ” و “ک” از پایان واژهها.
پریگ= پری
آهوگ= آهو
داروگ= دارو
داناک= دانا
بازوک = بازو
چند نمونه دیگر از کوتاهشدن واژهها
زیندگی= زندگی (افتادن واک “ی”)
زیوستن= زیستن (افتادن واک “و”)
دادور = داور (افتادن واک “د”)
زوهر = زور (افتادن واک “ه”)
میهر = مهر (افتادن واک “ه”)
دگردیسی “ک” و”گ” به “ه” در پایان بسیاری از واژهها.
نگر به اینکه در دوره آغازین زبان دری واک “گ” نوشته نمیشده و گاه بر بالای “ک” سه تا نقطه گذاشته میشده در بسیاری جاها “گ” به دیسه “ک” نوشته شده است. در زیر نمونههایی از دگردیسی واکهای “ک” و “گ” به واک “ه” میآید:
دستک= دسته
روزنامک= روزنامه
پرندک= پرنده
چشمک= چشمه
خجستک= خجسته
زادگ= زاده
نشستگ= نشسته
خجستگ = خجسته
نمونههای فراوان دیگری از واژههای پهلوی هستند که به زبان دری آمدهاند و “ک” و “گ” در پایان آنها به “ه” دگردیسه شده است. مانند دهنه، دماغه، دندانه، گوشه، کمره، گونه، لبه، پوسته، رویه، تنه، شانه، خنده و ریشه.
یادآوری (۵): نامهایی که در پارسی میانه پایانشان دارای “گ” بوده و در پارسی نو “گ” به “ه” دگردیسی داده است، هنگام بیشال [جمع] بستن با نشانه “ان”، دوباره واک “ه” به “گ” دگردیسه میشود، یا به زبانی دیگر، این نامها با “گان” بیشال میشوند. مانند
ستاره ستارگان، بنده بندگان، بیچاره بیچارگان، تشنه تشنگان، زنده زندگان.
دگردیسی واک “ژ” به “ج” در شماری از واژهها. مانند
لژن= لجن
کژ= کج
باژ= باج
لاژورد= لاجورد
هژده= هیجده
یادآوری (۶): در بسیاری از گویشها واژههای یاد شده را همچنان با واک “ژ” میخوانند.
دگردیسی واک “چ” به واک “ج” در واژههایی چون:
چوچه= جوجه
ساروچ= ساروج
آماچ=آماج
دگردیسی واک “و” به واک “ب”. مانند
وات= باد
وس= بس
ویت = بید
وانگ= بانگ
وهدین = بهدین
کاوین= کابین
دگردیسی واک “پ” به واک “ف”. مانند
گوسپند= گوسفند
اسپید= سفید
پارسیگ= فارسی
دگردیسی واک “پ” به واک “ب”. مانند
اسپ= اسب
پاپک= بابک
دپیر= دبیر
باغپان= باغبان
اَپاید= باید
اپزار= ابزار
دگردیسی واک “ت” به واک “د”. مانند
روت= رود
مرت= مرد
وات= باد
ویت= بید
سوت= سود
دگردیسی واک “گ” به واک “ج”. مانند
نارنگ= نارنج
پادنگان= بادنجان
سیرگان= سیرجان
آذر پادگان= آذر بایجان
دگردیسی واک “ک” به واک “خ” و “غ”. مانند
شاک = شاخ، شاخه
سولاک = سوراخ
فروک = فروغ
اوشکال = شغال
دگردیسی واک “ژ” به “ز” و “چ”. مانند
آموژکار = آموزگار
بوژ= بز
باژ= باز
سوچن = سوزن
روچ= روز ( کردی: روژ)
دگردیسی واک “س” به واک “ی” و “ه”. مانند
آسد= آید
آسن= آهن
آگاس= آگاه
گاس= گاه، زمان
یادآوری (۷): دگردیسی واک “س” به واک “ه” در زبانهای ایرانی پیشینهای دراز دارد. چنانکه بسیاری از واژههایی که در زبان پارسی با واک “ه” نوشته میشوند، در زبان سانسکریت همچنان به دیسه “س” نوشته میشوند. مانند “اَسورا” و “سَومه” در زبان سانسکریت و “اهورا” و “هَومه” در زبان پارسی. البته در دیگر زبانهای ایرانی نشانه واک “س” را میتوان یافت، چنانکه در زبان کردی به “ماهی” میگویند “ماسی”.
دگردیسی واک با آوای “او” به “اُ” که گونهای از کوتاه شدن است. مانند
بون= بُن
بوردن= بُردن
بولند= بُلند
بوژ= بُز
گومان= گُمان
کوتاه شدن پسوند “ایگ” به “ی”. مانند
پارسیگ = پارسی
رومیگ= رومی
دانشیک= دانشی
دگردیسی یا کوتاه شدن پیشوند “دوش” به “دُش”.
پیشوند “دوُش” به چم “بَد” پیشوندی است که از زبان پارسی باستان به زبان پهلوی آمده و در پارسی نو به دیسه “دُش” کوتاه شده است. نمونههای آن را در واژههای چون دشمن، دشوار و دشنام میبینیم. در زیر چند واژه پهلوی با پیشوند “دوش” میآید:
دوُشچشم= بدچشم
دوشخرتو= بدخرد
دوشآموخت= بدآموخته
دوشآکاس= بدآموخته، نادان (آکاس= آگاه)
دوشارز= بیارزش، کمارزش
دوشبخت= بدبخت
دوشچهر= بدچهره، زشت
پسوند پهلوی “یشن” در زبان پارسی کوتاه شده و به دیسه “ش” درآمده است.
اَپخشاییشن= بخشایش
اَپردیشن= پردازش
آموژیشن= آموزش
آمورزیشن= آمرزش
آموختیشن= آموزش
آماریشن= آمارش
پیشوند “اَ” یکی از نشانههای نایی در زبان پهلوی است که در پارسی نو یا افتاده یا جایش را به نشانههای “نا” یا “بی” داده است. مانند
اَکار= ناکارامد (غیر فعال)
اَبون= بی بن (بون= بُن)
اَاَمرداد= اَمرداد (نک. یادآوری ۳)
اَبیم= نترس
اَسر= بیسر، بیآغاز
اَشایست= ناشایست
پیشوند “اَپی” که در زبان پهلوی نشانه نایی است در پارسی نو به دیسه “بی” کوتاه شده است. مانند
اَپیهوش= بیهوش
اَپیستون= بیستون
اَپیسوت= سود
اَپیگاس= بیگاه، بیموقع
اَپیگومان= بیگمان
پیشوند “اَبی” نیز که در زبان پهلوی نشانه نایی است در پارسی نو به دیسه “بی” کوتاه شده است.
به نگر میرسد که پیشوند “اَبی” همان پیشوند “اَپی” باشد که در آن واک “پ” به “ب” دگردیسه شده است. مانند
اَبیخار= بیخار
اَبیپوست = بیپوست
اَبیراه= بیراه (گمراه)
کوتاه شدن پسوند “ایژک” که نشانه کوچکی [اسم مصغر] است به “ک”. مانند
گیاهیژگ= گیاهک (گیاه کوچک)
و سرخیژک= سرخک
یادآوری (۸): در گویشهای روستایی به سرخک “سرخِژه” میگویند.
نشانه بیشال [جمع] “یها” کوتاه شده و به دیسه “ها” در آمده است. مانند کوفیها که شده کوها (کوف = کوه)
یادآوری (۹): در گویشهای روستای نشان بیشال “ها” به “ا” کوتاه شده است. مانند باغ باغا، درخت درختا. در پارهای روستاها برای بیشال بستن از “یا” سود میجویند. برای نمونه میگویند: باغ باغیا، درخت درختیا و گل گلیا که بیانگر آن است که “ه” از نشانه بیشال “یها” افتاده و شده “یا”.
یادآوری پایانی
زبان پهلوی زبانی است توانمند و نسکهای چندی از این زبان با واژههای فراوان به یادگار مانده است. بسیاری از این واژهها وارد زبان پارسی شدهاند؛ ولی بسیاری دیگر به فراموشی سپرده شدهاند. با در نگر داشتن چگونگی روند دگردیسی واژهها در گذر از زبان پهلوی به زبان پارسی میتوان واژههای فراموش شده را دوباره در زبان پارسی به کار گرفت و زبان پارسی را توانمند ساخت. برای نمونه هنگامی که میدانیم واژه “خجستک” پهلوی در زبان پارسی “خجسته” شده، با همین روش، اگر واژه “گجستک” [نفرینشده] را به زبان پارسی بیاوریم “گجسته” میشود. افزون بر آن شماری از واژهها را هم میتوان به همان دیسهای که هستند وارد زبان پارسی کرد. برای نمونه میتوان “اوگار” (پایین رفتن آب دریا) را به جای جزر و “آپیک” را به جای مایع به کار گرفت.
بازبردها
تاریخ زبان فارسی، نوشته پرویز ناتل خانلری.
فرهنگهای زبان پهلوی.
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
برخی از دگردیسی هایی که نویسنده گفته نادرست است و برخی هم تنها مربوط به یکی دو قرن گذشته است.
دگردیسی u به o نادرست است. نویسنده bun پهلوی را بون و burdan را بوردن نوشته، ولی نویسنده توجه ندارد که در الفبای عربی bun را بُن می نویسند و burdan را بُردن می نویسند. در الفبای عربی ضمه صدای u می دهد نه o، فارسی زبانان قدیم هم از این رو bun را “بن” نوشته اند. هنوز هم در لهجه های افغانی و تاجیکی ضمه را u تلفظ می کنند. نویسنده تلفظ معیار امروزی را با تلفظ هزار سال پیش یکسان گرفته است. dush پهلوی را هم نباید “دوش” نوشت زیرا ضمه خودش صدای u می دهد و “دُش” فارسی دری نیز همان dush تلفظ می شده. هنگامی که از فارسی نو یا دری سخن می گوییم باید تلفظ هزارسال پیش را در نظر بگیریم نه تلفظ امروزی را.
دگردیسی پ به ف : این دگردیسی مربوط به یکی دو قرن اخیر است. در فارسی دری قدیم هیچ گاه گوسپند را گوسفند و سپید را سفید ننوشته اند.
چند یادآوری
در باره نام زبان باید بگویم که بسیاری از بزرگان ادب پارسی از نام ” پهلوی” برای زبان های دوره اشکانی و ساسانی بهره برده اند. برای نمونه استاد محمد تقی بهار نام زبان پهلوی را برای هر دو دوره زبان اشکانی و ساسانی بکار گرفته است. جالب اینکه استاد بهار که زبان پارسی را به ۶ تطور بخش کرده است، زبان دوره اشکانی و ساسانی را یک تطور و زبان پارسی نو را به دو تطور بخش نموده است. نا گفته نماند که در نامیدن این زبان ها چندگانگی وجود دارد. بهتر است چنانچه استاد پرویز ناتل خانلری پیشنهاد نموده اند. برای دوره اشکانی از نام ” پهلوانیک” و برای زبان دوره ساسانی از نام ” پارسیک” بهره بگیریم.
اینکه تفاوت کیفی بین تلفظ واژه های زبان پهلوی و پارسی نو وجود دارد سخنی درست است. در نوشتن دیسه پهلوی واژه ها از فرهنگ های پهلوی سود جسته ام و همانگونه که دراین فرهنگ ها این واژه ها را به خط پارسی نوشته اند، من هم نوشته ام. برای نمونه پیشوند ” دُش” را به دیسه “دوش” نوشته اند. آنهایی هم که از الفبای لاتین سود برده اند از [u] برای “او” و از [o] برای ” اُ ” بهره گرفته اند. و این پیشوند را به دیسه dush نوشته اند. لغت نامه این پیشوند را به دو دیسه “دُش” و “دوش” نوشته و از خط لاتین هم سود برده است و در برابر دُش dosh , و در برابر دوش dush را نوشته است.
البته ناهماهنگی در بین فرهنگ ها فراوان است چنانچه یک واژه را می توان به دیسه های گوناگون در این فرهنگ ها یافت.
پاره ای از این فرهنگ ها از فرهنگ های انگلیسی به پهلوی بهره برده اند. چنانچه نادرستی هایی در این فرهنگها باشد، می تواند ریشه در این داشته باشد که در زبان انگلیسی[ و دیگر زبان های اروپایی] دو واک با آوای کوتاه ( ُ) و ( ِ) را، [ برای نوشتن واژه های بیگانه]، به دیسه (او) و( ای) می نویسند. برای نمونه در پاره ای متن ها ” فردوسی ” را به دیسه Firdowsi نوشته اند.
این درست است که در سده های نخستین بسیاری از واژه هایی را که امروز با واک “ف” می نویسند با واک ” پ” می نوشتند. چنانچه ابوالفضل بیهقی هم در نوشته هایش واژه های گوسفند و سفید را به دیسه های گوسپند و سپید نوشته اند. [البته در زبانهای گذشته ایران این دو واک پیوسته به جای هم نشسته اند]. نمونه دیگر واک “خ” می باشد که در نامهایی چون زردشت[زردخشت] و سیاوش[سیاوخش] وجود داشته و هم اکنون هم استاد خالقی “سیاوش” را به دیسه “سیاوخش “می نویسند.
آنچه که باید بدان پرنگر بود این است که این دگرگونی ها نه یک شبه و ناگهانی، بلکه در درازای زمان رویداده اند. چنانچه در بسیاری از گویش ها به ویژه در روستاها هنوز هم بسیاری از این واژه ها همچنان به دیسه پهلوی باز مانده اند. برای نمونه واک “الف” در آغاز بسیاری از واژه ها خوانده می شود. مانند: اشکس[شکست]، اشکفت [شکفت] و اسپید[ سفید]
نمونه های دیگری هم هست که نگر یکسان در باره چگونگی دگرگونی آن ها وجود ندارد. برای نمونه در باره چگونگی اینکه روزنامک شده روزنامه و خجستک شده خجسته …. کسانی چون هومان اندرانیک[زبانشناس ارمنی] نوشته اند که واک های “گ”و”ک” به واک “ه” تبدیل شده است. حال آنکه نگر دیگری[یکی از دوستان] می گوید که “گ” و”ک” افتاده اند و واک “ه” نشانه آوای (اَ) می باشد.
در پایان دوباره یادآوری کنم که هم در فرهنگ های پهلوی و هم در نوشته هایی که در باره زبان پهلوی نوشته شده نا هماهنگی و چند گانگی فراوان است.
.
در پاسخ به بهنام… در عربی صدای ـُ و او هر دو یکی است و تفاوت آنها تنها در کوتاه بودن یا بلند بودن است…
لطفا مرجع کنید به http://xrad.ir/xat-e-ironik
در پاسخ به Ummid … دقیقا حرف من را تایید کردید! در زبان عربی قرآن را Quran می خوانند نه Qoran. حال اگر یک ایرانی بخواهد تلفظ Quran را به خط فارسی بنویسد احتمالا «قورآن» می نویسد! و استدلالش هم این است که u را باید همیشه «و» نوشت! نویسنده مقاله هم از این استدلال پیروی کرده و آن را «گذر واژه ها از پهلوی به پارسی» نامیده! در حالی که باید نامش را «گذر تلفظ ها از خراسان به تهران » می گذاشت.
در پاسخ به آقای سامان حسنی: سخن من درباره تلفظ های پارسی نو است و اصلا در تلفظ های پهلوی که نوشته اید شکی ندارم. باید توجه داشت که وقتی می گوییم «پارسی نو»، این نام فقط مربوط به فارسی تهرانی نیست، بلکه دربرگیرنده فارسی بلخ و بخارا و خجند و سمرقند و نیشابور و هرات و … نیز هست. واژه «بُردن» در تهران bordan تلفظ می شود ولی برای مثال در بلخ و بخارا burdan تلفظ می شود. ضمه در فارسی قدیم u تلفظ می شده ولی امروزه در فارسی تهرانی o تلفظ می شود. تا اینجا مشکلی نیست و تفاوت در لهجه ها چیزی طبیعی است. ولی مشکل اینجاست که تلفظ پهلوی را با فارسی تهرانی مقایسه کنیم و نامش را تفاوت پهلوی و فارسی نو بگذاریم.
برای تلفظ های فارسی نو بنگرید به کتاب Etymological Dictionary of the Iranian Verb نوشته الکساندر لوبتسکی که در آن تلفظ های فارسی نو یا NP را به شیوه ای که در قدیم رایج بوده نوشته نه به شیوه امروزی
https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&ved=0ahUKEwiulvPBlY_MAhVIVxQKHYesDAoQFggbMAA&url=http%3A%2F%2Fazadegan.info%2Ffiles%2FEtymological_Dictionary_of_the_Iranian_Verb.pdf&usg=AFQjCNHMCk512yBHhBuiVrY59p4ZOZFqcw
زبان مادری من لری ممسنی هست ما خیلی از این واژگان رو در زیون خودمون داریم
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%B1%DB%8C_%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C
مانند
اشکس = شکستن
اشکفت = شکفت
گل کاسه اشکنه = شقایق
گاس = گاه
مزگ = مغز
و…
آموختیشن نادرست است، و “آموزیشن” درست است.
یکی از استثناها در زبان پهلوی است و درست است
یاوران زبان پهلوی، تا ما به این زبان مادری راستین ننویسیم و از زبان و فرهنگ و آیین و داستان میهنمان بیگانه بمانیم، دشواری های بسیاری را خواهیم داشت. از این روی، از دانشمندان زبان پهلوی خواهش دارم که برای آمودن نیبیگ های آموزش زبان پهلوی بکوشند. سپاسدارتان، بابک
چقدر شبیه لری بوده
سلام تمام این کلماتی که بر شمردید و به عنوان زبان پهلوی بود هم اکنون در زبان بلوچی و زبان سیستانی در تمام مناطق با همین کلمات کهفرمودید پهلوی هست تکلم می کنند و اگر گذر شما به سیتان و بلوچستان بیفتد حتما متوجه ایین مهم خواهید شد و بر بینش و دانش شما در این زمینه افزوده خواهد گردید
هیچ زبانی امروزه به اندازه گیلانی به فارسی میانه نزدیک نیست که گاهی کاملا منطبق است بعد از آن زبان کریدیست .دانشنامه زبان گیلانی با تحقیقات مفصل بزودی منتشر خواهد شد.فرهاد