پاسخ داریوش رجبیان به ابراهیم عثمان‌‌اف: «من تاجیکم، یعنی ایرانی»

Rajabian&Osmanof

داریوش رجبیان: گفت‌‌وگوی ابراهیم عثمان‌اف با خبرگزاری «Tojnews» و در پی آن، برنامه رونمایی کتاب «سرنوشت تاجیک» از این دانشور تاجیک در شهر دوشنبه بیانگر حقیقتی تلخ بود: برخی از چهره‌‌ها در نهادهای علمی کشور دچار توهم‌‌هایی هستند که با بنیاد دانش، که باید دور از احساس‌ و غرض‌‌ورزی باشد، همخوانی ندارد.

برایِ‌‌اینکه پیگیریِ موضوع آسان باشد، پاره‌‌هایی از سخن‌های ابراهیم عثمان‌‌اف را بازگو می‌‌کنم و در پی آن برداشت خودم را می‌‌آورم.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: من دانستن می‌‌خواهم که چرا خلق ایرانی اصل تاجیک را نه قوم‌‌های دیگر آسیای‌‌میانه، مثلاً پان‌‌ترکیست‌‌ها، صاحب این وطن حساب نمی‌‌کنند و نه یک گروه جوانان امروزه تاجیک که خود را «فارس» می‌‌حسابند.

 

در نوشته‌‌های کهن، چه در غرب و چه در شرق، به تمام ایران‌‌زمین «فارس» (Persia) می‌‌گفتند و «فارس» (Persian) به همۀ مردمان بومی ایران‌‌زمین گفته می‌‌شد.

داریوش رجبیان: واژۀ «پارس» (که تازی‌‌شدۀ آن «فارس» است)، در دوران باستان و سده‌‌های میانه به‌‌معنایِ قومی از اقوام ایرانی بود، برخاسته از سرزمین پارس. امروزه فارس یکی از ۳۱ استان ایران است. پارس در قلب تحولات سیاسی دوران باستان قرار داشت و به‌‌همین‌‌دلیل برای بیگانگانْ سراپای ایران Persia (پارس) به شمار می‌‌آمد. به‌‌مانندِ استان هلند در ساحل غربی کشوری که به زبان بومی آن را Nederland می‌‌نامند، فعلاً استان هلند کوچک‌‌تر شده و صرفاً یک منطقۀ آن کشور است. اما برای خارجی‌‌ها سراپای آن سرزمین همچنان هلند است و تمام مردم بومی آن هلندی‌‌اند. همین نمونه درموردِ انگلستان هم صدق می‌‌کند، که صرفاً بخشی از بریتانیا است اما برای بسیاری از بیگانگان تمام آن سرزمینْ انگلستان محسوب می‌‌شود. ازاین‌‌رو، نباید تعجب کرد، وقتی‌‌که در نوشته‌‌های کهن، چه در غرب و چه در شرق، به تمام ایران‌‌زمین «فارس» (Persia) می‌‌گفتند و «فارس» (Persian) به همۀ مردمان بومی ایران‌‌زمین گفته می‌‌شد.

امروزه با تغییروتحولی که در ترکیب قومی و نژادی افراد صورت گرفته‌‌است، صحبت از قوم سره و پاک پارس یا هر قوم دیگری بی‌‌معناست. ازاین‌‌رو، هرآن‌‌کس که از نژاد ایرانی است و زبان مادری‌‌اش پارسی است، می‌‌توان «پارس» نامید. صدرالدین عینی در سال ۱۹۱۹ هیچ ابایی نداشت که تاجیکان را «فارسیان» بنامد و در مقاله‌‌ای نوشت: «بدبختانه، ما فارسیان هنوز در کوچۀ بی‌‌خبری تماشاگری می‌‌کنیم» (تنویر افکار، ۱۹۱۹). «فارسیان»، برای استاد عینی و بزرگان دیگر دوران، مترادف واژۀ «تاجیک» بود. به‌‌مانندِ واژگانی چون «دهگان» و «پارسیوان».

صدرالدین عینی در سال ۱۹۱۹ هیچ ابایی نداشت که تاجیکان را «فارسیان» بنامد و در مقاله‌‌ای نوشت: «بدبختانه، ما فارسیان هنوز در کوچۀ بی‌‌خبری تماشاگری می‌‌کنیم» (تنویر افکار، ۱۹۱۹). «فارسیان»، برای استاد عینی و بزرگان دیگر دوران، مترادف واژۀ «تاجیک» بود. به‌‌مانندِ واژگانی چون «دهگان» و «پارسیوان».

در ادامۀ بحث به این موضوع بازمی‌‌گردیم. اما در اینجا باید بر برداشت اشتباهی که ابراهیم عثمان‌‌اف دارد انگشت گذاشت. هیچ تاجیکی را ندیده‌‌ام که با پارس‌‌دانستن خود حق تاجیکان بر سرزمین پهناور آسیای‌‌میانه ‌‌را زیر سؤال برده‌‌باشد. پارس‌‌بودنِ بسیاری از تاجیکان به این معنا نیست که آن‌‌ها از استان فارس ایران کنونی آمده‌‌اند، بلکه بدین معناست که صاحبان این سرزمین ایرانیانی هستند که امروزه عمدتاً زبان پارسی زبان مادری‌‌شان است. یعنی «تاجیک» مترادف «ایرانی» است و زبان مادری همۀ ایرانیان پارسی نیست و می‌‌تواند یکی از زبان‌‌های ایرانی شرقی، مثل زبان‌‌های پامیری یا یغنابی، باشد. اما همگی تاجیک، یعنی ایرانی، هستند.

پارس‌‌بودنِ بسیاری از تاجیکان به این معنا نیست که آن‌‌ها از استان فارس ایران کنونی آمده‌‌اند، بلکه بدین معناست که صاحبان این سرزمین ایرانیانی هستند که امروزه عمدتاً زبان پارسی زبان مادری‌‌شان است. یعنی «تاجیک» مترادف «ایرانی» است و زبان مادری همۀ ایرانیان پارسی نیست و می‌‌تواند یکی از زبان‌‌های ایرانی شرقی، مثل زبان‌‌های پامیری یا یغنابی، باشد. اما همگی تاجیک، یعنی ایرانی، هستند.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: پس‌‌ازمیلاد به نام ایران دولت نبود. اروپایی‌‌ها ایران امروزه را فارس می‌‌گفتند (فارس را به‌‌خاطرِ بزرگداشت ایران بزرگ، پهلوی‌‌ها سال ۱۹۳۴ ایران نام کردند).

 

داریوش رجبیان: برای پاسخ به این ادعای آقای عثمان‌‌اف همین بسنده است که او را به رسالۀ «شهرستان‌‌های ایرانشهر» ارجاع دهیم که در سدۀ هشتم میلادی به زبان پارسی‌‌میانه ‌‌نوشته شده‌‌است. عنوان این کتاب به‌‌تنهایی باور آقای عثمان‌‌اف را به چالش می‌‌کشد. «ایران» و «ایرانشهر» نام رسمی سرزمین امپراتوری ساسانی بود که تاجیکستان امروزی هم بخشی از آن امپراتوری به شمار می‌‌رفت. شاپور یکم (پسر اردشیر یکم) در سنگ‌‌نوشته‌‌هایش به پارسی‌‌میانه ‌‌خود را šāhānšāh ī ērān ud anērān (شهنشاه ایران و انیران) و به زبان پهلوی šāhānšāh aryān ut anaryān (شهنشاه آریان و اناریان) می‌‌نامد. افتخار تمام فرمانروایان سرزمینمان این بوده‌‌است که به تاج‌‌وتخت ایران دست یافته‌‌اند و ادبیات پارسی سرشار از نمونه‌‌هایی دراین‌‌باب است. نوشته‌‌ای که بر مُهر سلطنتی صفویان (۱۵۰۱-۱۷۲۲) می‌‌خوانید، این است: «شهریار ایران».

مقصود آن است که ایران برای مردم بومی این سرزمین همواره «ایران» بوده‌‌است اما بنابه‌‌دلایلی، که بالاتر عرض شد، بیگانگان آن را Persia (پرسیا) می‌‌خواندند. سال ۱۹۳۵ میلادی اتفاقی که افتاد این بود: رضاشاه پهلوی با انتشار یک بیانیه از تمام کشورهای جهان خواست که ازآن‌‌روزبه‌‌بعد نام بومی سرزمینش (ایران) را به رسمیت بشناسند و آن را دیگر «پارس» ننامند؛ چون مردم بومی سرزمینشان را با نام «ایران» می‌‌شناسند. نمونه‌‌هایی ازاین‌‌دست در تاریخ فراوان است. مثلاً، تا سال ۱۹۸۹ تنها نام شناخته‌‌شدۀ میانمار برای بیگانگان «برما» بود اما دولت نظامی آن کشور از همگان خواست که نام کشورشان را به زبان مردم بومی «میانمار» بگویند. به‌‌همین‌‌شیوه، دولت هند نام‌‌های دورۀ استعمار را تغییر داد و، مثلاً، از همگان خواست که نام شهر بمبئی (Bombay) را نه با تلفظ انگلیسی که با تلفّظ ماراتی (زبان رسمی منطقه) هجی کنند و «مومبای» (Mumbai) بگویند.

آقای عثمان‌‌اف ایرانیان پارسی‌‌گو را با قوم‌‌های چندزبانۀ ترک‌‌تبار (قزاق و قرقیز و ازبک) و اسلاو (بلغاری و اسلوین و اسلواک و روس و اوکراینی و بلاروسی و چک و غیره) مقایسه ‌‌می‌‌کند، گویای اشکال در درک او از موضوع است. چرا؟ زیرا مردمان ترک‌‌تبار و اسلاو، باوجودِ یگانگیِ ریشۀ نژادی‌‌شان، به زبان‌‌های مختلف سخن می‌‌گویند، به‌‌گونه‌‌ای‌‌که دیدارهای رسمی سران آن کشورها به مترجم نیاز دارد.

درموردِ بُعد تاریخی موضوع هم باید افزود که پادشاهان سامانی در بخارا تبارنامۀ خود را از بهرام چوبینۀ ساسانی آغاز کرده‌‌بودند. بهرام چوبین، سپهسالار بنامِ ساسانی، اصالتاً از شهر ری ایران بود. تبارنامۀ سامانیانْ سامان‌‌خُدات (پدرِ پدربزرگِ اسماعیل سامانی) را نواسۀ نوش‌‌رَد، یکی از فرزندان بهرام چوبین، معرفی می‌‌کند. سامانیان، که خود را پادشاهان ایران می‌‌دانستند، بانی و حامی زبان پارسی دوران خود شدند و مرحلۀ تازه‌‌ای از رشد این زبان را در بخارا آغاز نهادند و زبان پارسی را دوباره «دری» (درباری، رسمی) کردند.

ازاین‌‌رو، این ادعای آقای عثمان‌‌اف که «پس‌‌ازمیلاد به نام ایران دولت نبود» بسیار شگفت‌‌انگیز و غریب است.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: کدام مردم را قرقیز و ازبک و ترکمن نام بود؟ این نام‌‌ها در ادبیات نیستند، زیرا همه را ترک می‌‌گفتند. چرا این قبیله‌‌های ترک از یگانه بدنۀ خود بیرون می‌‌آیند و ما نه؟ آن‌‌ها با افتخار می‌‌گویند که فرهنگ و زبان ما ترکی است، اما ما قزاق و قرقیز و ازبک هستیم. یا اسلاوی‌‌ها را بگیریم. بلغار، اسلوین، اسلواک، روس، اوکراین، بلاروس، چک و غیره و هکذا، «من روس، اسلواک» و غیره و هکذا می‌‌گویند، نه «من-اسلاوی». حتی ببینید، چه تلاشی میان دو برادر -روس و اوکراین- می‌‌رود. من جانب‌‌دار این نیستم، اما این تلاش برای مستقلیت و هویت است. در ما چه؟ تماماً برعکس.

 

داریوش رجبیان: دعوت آقای عثمان‌‌اف به فصل و پریشان‌‌کردن ایرانیان و تفرقه‌‌انداختن میان آنان می‌‌تواند صرفاً دلایل سیاسی داشته‌‌باشد، اما علم‌‌های زبان‌‌شناسی و مردم‌‌شناسی با این فراخوان مغایرت دارند. نفسِ اینکه آقای عثمان‌‌اف ایرانیان پارسی‌‌گو را با قوم‌‌های چندزبانۀ ترک‌‌تبار (قزاق و قرقیز و ازبک) و اسلاو (بلغاری و اسلوین و اسلواک و روس و اوکراینی و بلاروسی و چک و غیره) مقایسه ‌‌می‌‌کند، گویای اشکال در درک او از موضوع است. چرا؟ زیرا مردمان ترک‌‌تبار و اسلاو، باوجودِ یگانگیِ ریشۀ نژادی‌‌شان، به زبان‌‌های مختلف سخن می‌‌گویند، به‌‌گونه‌‌ای‌‌که دیدارهای رسمی سران آن کشورها به مترجم نیاز دارد. برایِ‌‌نمونه، «pozor» در زبان چکی به معنی «توجه» است و در زبان روسی به‌‌معنایِ شرمساری و رسوایی. نه‌‌تنها واژگان این زبان‌‌ها متفاوت است، که در مواردی صرف‌‌و‌‌نحوشان هم باهم یکسان نیست. مثلاً، در زبان بلغاری حالت مصدر وجود ندارد و فعل اول‌‌شخص را به‌‌طورِ مشروط به‌‌عنوانِ مصدر پذیرفته‌‌اند. تفاوت میان زبان‌‌های ترکی‌‌بُن هم به همین ‌‌اندازه زیاد است. کوتاه‌‌سخن‌‌آنکه، مقایسۀ آن‌‌ها با ایرانیان پارسی‌‌گو قیاسی نامربوط و بیجاست. صحبت ما دربارۀ مردمانی است که از یک تیرۀ نژادی (ایرانی) برخاسته‌‌اند و به یک زبان واحد (پارسی) صحبت می‌‌کنند. این مردمان را تاجیک یا ایرانی می‌‌نامند. بخش اعظم تاجیکان یا ایرانیان به زبان پارسی صحبت می‌‌کنند و آن‌‌ها پارس یا پارسیوان هستند. برخی از تاجیکان هم هستند که به زبان‌‌های ایرانیِ غیر از پارسی صحبت می‌‌کنند، اما همچنان ایرانی‌‌اند. یعنی زبان پارسی عنصری تعیین‌‌کننده برای تاجیکان نیست، بلکه یک زبان ایرانی همراه با تبار ایرانی است که آن‌‌ها را تاجیک (ایرانی) می‌‌کند. وقتی‌‌که می‌‌دانیم تبار و نژاد یک کس ایرانی‌‌ست و زبانش هم ایرانی‌‌ست، چگونه می‌‌توانیم هویت ملی او را غیرایرانی بدانیم؟

ایرانیان از دیرباز، حتی پیش‌‌ازاینکه پایشان به ایران امروزی برسد، در فرارود حضور داشته‌‌اند. پهنۀ آریانا، که بعدها نام آن تغییر شکل داد و «ایران» شد، همواره منطقۀ ما را هم دربرداشته‌‌است. استرابو در سدۀ یکم پیش‌‌ازمیلاد در کتابش، «جغرافیا»، می‌‌نویسد: «نام ”آریانا“ به سرزمین‌‌های دیگر هم اطلاق می‌‌شود؛ به بخش‌‌هایی از پارس و ماد و همین‌‌طور به سرزمین‌‌های باختریان و سغدیان در شمال. زیرا آن‌‌ها تقریباً به یک زبان تکلم می‌‌کنند و گویش‌‌های آن‌‌ها تفاوت اندکی دارد».

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: سؤال می‌‌شود، چه فرق است میان پان‌‌ترکیستی که می‌‌گفت تاجیک در آسیای‌‌میانه ‌‌نیست و آن‌‌هایی که می‌‌گویند، «ما فارسیم، نه تاجیک»؟ هردو هم بودن تاجیک را در خانۀ ازلی خودش انکار می‌‌کنند.

 

داریوش رجبیان: نه هیچ پان‌‌ترکیستی را می‌‌شناسم که منکر حضور تاجیکان در آسیای‌‌میانه‌باشد و نه تاجیکی را دیده‌‌ام که خود را پارس بداند و تاجیک نه. این ادعا در زندگی واقعی مصداقی ندارد. پان‌‌ترکیست‌‌ها این پندار را می‌‌پراکنند که تاجیک‌‌ها از ایران امروزی به منطقه مهاجرت کرده‌‌اند. گفتم «پندار»، چون سخنی گزاف و بی‌‌پایه است. ایرانیان از دیرباز، حتی پیش‌‌ازاینکه پایشان به ایران امروزی برسد، در فرارود (ماوراءالنهر، آسیای‌‌میانه‌‌) حضور داشته‌‌اند. پهنۀ آریانا، که بعدها نام آن تغییر شکل داد و «ایران» شد، همواره منطقۀ ما را هم دربرداشته‌‌است. استرابو در سدۀ یکم پیش‌‌ازمیلاد در کتابش، «جغرافیا»، می‌‌نویسد: «نام ”آریانا“ به سرزمین‌‌های دیگر هم اطلاق می‌‌شود؛ به بخش‌‌هایی از پارس و ماد و همین‌‌طور به سرزمین‌‌های باختریان و سغدیان در شمال. زیرا آن‌‌ها تقریباً به یک زبان تکلم می‌‌کنند و گویش‌‌های آن‌‌ها تفاوت اندکی دارد». (Strabo, Geography, 15.8)

یعنی این جغرافی‌‌دان، فیلسوف و تاریخ‌‌دان یونانی دوران باستان باختریان و سغدیان (پیشینیان ما) را در کنار پارس‌‌ها و مادهای آن زمان در یک قلمرو قرار داده و زبان همۀ آن‌‌ها را تقریباً یکی دانسته‌‌است، با تفاوت‌‌هایی اندک.

پس به‌‌هیچ‌‌روی صحبت از «آمده» بودن تاجیکان (ایرانیان) در آسیای‌‌میانه ‌‌نیست. آسیای‌‌میانه ‌‌(ماوراءالنهر، فرارود)، اززمانی‌‌که تاریخ مکتوب شده‌‌است، سرزمین ایرانیان (تاجیکان) بوده و باقی مانده‌‌است. صحبت از این است که واژۀ «تاجیک» در بافتار تاریخی و فرهنگی و ادبی صرفاً مترادف «ایرانی» است.

فردوسی توسی هم در تفسیر موضوع بیشتر از استرابو صحه گذاشته و شهرهای ایران را این‌‌گونه برشمرده‌‌است:

 

هر آن شهر کز مرز ایران نهی،

بگو تا کنیم آن ز ترکان تهی.

از ایران به کوه اندر آید نخست

در غرچگان از بر بوم بُست.

دگر طالقان‌‌شهر تا فاریاب،

هم‌‌ایدون در بلخ تا اندر آب.

دگر گوزگانان فرخنده‌‌جای

نهادست نامش جهان کدخدای.

دگر مولیان تا در بدخشان،

همین است از این پادشاهی نشان.

فروتر دگر دشت آموی و زم،

که با شهر ختلان برآید برم.

چه شگنان وز ترمذ ویسه‌‌گرد،

بخارا و شهری که هستش بگرد.

هم‌‌ایدون برو، تا در سغد نیز،

نجوید کس آن پادشاهی بنیز.

وزآن‌‌سو که شد رستم گردسوز،

سپارم بدو کشور نیمروز…

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: اساس تاجیک در بخارا و سمرقند است. بقیۀ ولایت‌‌های ازبکستان را خودتان می‌‌دانید. در ولایت‌‌های بادکند، جلال‌‌‌‌آباد و اوش قرقیزستان و چیمکنت و جمبول قزاقستان هم تاجیکان تهجایی هستند، نه کوچیده رفته یا مردِ کار.

واژۀ «تاجیک» از سدۀ یازدهم میلادی به بعد برای ایرانیان به کار می‌‌رود. نخستین مورد کاربرد آن را در کتاب «قتدغو بلیک» از یوسف بلاساغونی، تاریخ‌‌نگار اویغور، می‌‌توان دید. او ایرانیان را «تاجیک» می‌‌نامد.

 

داریوش رجبیان: تشخیص محل اساسی «تاجیک» ازسویِ آقای عثمان‌‌اف پرسش‌‌برانگیز است. «اساس تاجیک در بخارا و سمرقند است» اگر دیدگاهی محل‌‌گرایانه و غیرعلمی نیست که چیست؟ چگونه و برمبنایِ چه معیار و ملاکی می‌‌شود محل اساسی «تاجیک» را مشخص کرد؟ برپایۀ کدام دلایل علمی می‌‌توان تاجیکان دیگر را «غیراساسی» و فرعی دانست؟

واژۀ «تاجیک» از سدۀ یازدهم میلادی به بعد برای ایرانیان به کار می‌‌رود. نخستین مورد کاربرد آن را در کتاب «قتدغو بلیک» از یوسف بلاساغونی، تاریخ‌‌نگار اویغور، می‌‌توان دید. او ایرانیان را «تاجیک» می‌‌نامد. واسیلی بارتولد، خاورشناس آلمانی‌‌تبار روسیه، در سال ۱۹۱۰ رساله‌‌ای غرا نوشت با نام «تادژیکی» («تاجیکان») و برای نخستین‌‌بار با استنتاج از تمام نوشته‌‌های مرتبط در طول تاریخ، به زبان ساده و رسای علمی دلیل اطلاق این نام به ایرانیان را توضیح داد:

«واژه ”تایچیک“ در زبان پهلوی، ”تاچیک“ در زبان ارمنی و ”داشی“ در زبان چینی به‌‌معنایِ ”عرب“ است. ظاهراً، در آسیای‌‌میانه مردم ایرانی بومی هم اشغالگران مسلمان را چنین می‌‌نامیدند. چون بنابه‌‌برداشتِ مردمان آن دوران، هر ایرانی‌‌ای که به اسلام می‌‌گروید، عرب می‌‌شد (تاریخ طبری، ۲، ۱۵۰۸، ۱۳). این واژه به‌‌معنایِ ”مسلمان، مرد دست‌‌اندرکار گسترش فرهنگ اسلامی“ وارد زبان ترک‌‌ها هم شد و چون بیشتر مسلمانانی که ترک‌‌ها می‌‌شناختند ایرانی بودند، واژه ”تایجیک“ در زبان ترک‌‌ها به‌‌معنایِ ”ایرانی“ به کار می‌‌رفت. محمود کاشغری (۱، ۳۲۴) واژۀ ”تژیک“ را ”پارس“ (الفارِسی) معنا می‌‌کند. کتاب ”قتدغو بلیک“ هم، که در همان دوره نوشته شده، ”تجیک‌‌ها“ را غیرعرب و پارس می‌‌داند (رادل‌‌اف، فرهنگ، ۳، ۱۰۹۶). ایرانیان هم در حال تقابل با فرمان‌‌روایان ترکشان در آن دوره خود را ”تازیک“ می‌‌نامیدند (تاریخ بیهقی، نشر مارلی، صفحه ۷۴۶). پیوسته بر تقابل و اختلافات ترک و تاجیک تأکید می‌‌شد و ادعا می‌‌شد که روابط دوستانه و خویشاوندی میان ترک و تاجیک همیشه پایان بدی داشته و اینکه تاجیک هرگز نمی‌‌تواند به ترک اعتماد کند (ظهیرالدین مرعشی، ۲۴۸، ۲۵۳).»

این تعبیر استاد بارتلد، فارغ از بلایای عقیدتی و سیاسی‌‌ای که هفت سال بعد (۱۹۱۷) دامن‌‌گیر علم سرزمینش شد، پاسخ‌‌گوی همه پرسش‌‌های ما دربارۀ واژۀ «تاجیک» است. شگفت‌‌انگیز است که در مراسم رونمایی کتاب ابراهیم عثمان‌‌اف، هم جناب عثمان‌‌اف و هم آقای عبدالنبی ستارزاده از اعتبار فرموده‌‌های مرتبط استاد بارتلد دم می‌‌زدند، اما ظاهراً به مغز کلام او در رسالۀ «تاجیکان» توجه کافی نداشته‌‌اند وگرنه با تکیه بر این تفسیر منطقی و تاریخی می‌‌توانستند کاربرد واژۀ «تاجیک» را در تاریخ و ادبیات پارسی معنا کنند. در تاریخ و ادبیات پارسی این واژه همه‌‌جا به‌‌معنایِ «ایرانی» آمده‌‌است، به‌‌ویژه در تقابل با «ترک»:

از بهر خدا که مالکان جور

چندین نکنند بر ممالیک.

شاید که به پادشه بگویند،

ترک تو بریخت خون تاجیک. (سعدی‌‌شیرازی)

روی تاجیکانه‌‌ات بنمای، تا داغ حبش،

آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد. (سعدی‌‌شیرازی)

اگر ترک است و تاجیک است، بدو این بنده نزدیک است

چو جان با تن، ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را. (مولوی)

ترکی همه ترکی کند، تاجیک تاجیکی کند،

من ساعتی ترکی شوم، یک لحظه تاجیکی شوم. (مولوی)

یک حمله و یک حمله، کآمد شب و تاریکی،

چستی کن و ترکی کن، نه نرمی و تاجیکی. (مولوی)

ریزه‌‌خوار نوالۀ کرمش

ترک و تاجیک و بنده و آزاد. (هاتف اصفهانی)

تو را داد ار ترک است و تو تاجیک،

بمانده بر سر این راه باریک (عطار نیشاپوری)

بپرس حال من از چشم خود که این معنی

حکایتی است که معلوم ترک و تاجیک است. (سلمان ساوجی)

از این نمونه‌‌ها فراوان است و همه‌‌جا ما آن تقابل میان ترک و تاجیک را می‌‌بینیم. «تاجیک» همه‌‌جا به‌‌معنایِ ایرانی آمده، اما تنها در مواردی به کار رفته‌‌است که دربرابرِ آن «ترک» قرار می‌‌گیرد. چرا؟ چون ترکان «تاجیک» را به‌‌معنایِ ایرانی مسلمانی به کار می‌‌بردند که برای ترکان اسلام را به ارمغان آورده‌‌است. به‌‌مانندِ «عجم» که به‌‌معنایِ «ایرانی» در میان عرب‌‌ها متداول بود و در زبان پارسی هم تقابل «عرب و عجم» را ساخت؛ درست به‌‌مانندِ «ترک و تاجیک». همچنین همسایگی ایرانیان آسیای‌‌میانه ‌‌با قوم‌‌های ترک‌‌تبار این نام را سرانجام نهادینه و رسمی کرد.

 

«تاجیک» همه‌‌جا به‌‌معنایِ ایرانی آمده، اما تنها در مواردی به کار رفته‌‌است که دربرابرِ آن «ترک» قرار می‌‌گیرد. چرا؟ چون ترکان «تاجیک» را به‌‌معنایِ ایرانی مسلمانی به کار می‌‌بردند که برای ترکان اسلام را به ارمغان آورده‌‌است. به‌‌مانندِ «عجم» که به‌‌معنایِ «ایرانی» در میان عرب‌‌ها متداول بود و در زبان پارسی هم تقابل «عرب و عجم» را ساخت؛ درست به‌‌مانندِ «ترک و تاجیک». همچنین همسایگی ایرانیان آسیای‌‌میانه ‌‌با قوم‌‌های ترک‌‌تبار این نام را سرانجام نهادینه و رسمی کرد.

ابراهیم عثمان‌‌اف: آنگلیوس، مورخ گالّندی (هلندی)، هنوز عصر هفده به خراسان آمده، با حیرت می‌‌نویسد که در کشور فارس مردم خود را تاجیک می‌‌گویند. سفیر اولین بریتانیا در افغانستان نوشته‌‌است که مردم کابل پُرّه (کاملاً) تاجیک‌‌اند و از آن به شمال هم همه تاجیک‌‌اند…

 

داریوش رجبیان: این نکته‌‌ای که آقای عثمان‌‌اف ذکر کرده‌‌است، خلاف باور او را ثابت می‌‌کند. در سدۀ هفده میلادی، زمانی‌‌که سرزمین‌‌های ایرانی تحت سلطه دودمان‌‌های ترک‌‌تبار بودند، مردم «کشور فارس» خود را تاجیک می‌‌گفته‌‌اند. آیا این به‌‌معنایِ مترادف یا هم‌‌معنابودن «تاجیک» و «ایرانی» نیست که چیست؟ یا تصور بر این است که آن آدمان همگی از تاجیکستان امروزی به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند؟ نه. «تاجیک» همواره مترادف «ایرانی» بوده‌‌است. این حقیقت علمی را باید بدون عینک‌‌های سیاسی دید.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: تاجیکان و هزاره‌‌ها – تاجیک‌‌‌‌زبان‌ها ۴۵ درصد اهالی آن کشور را تشکیل می‌‌دهند. در چین سریکولی‌‌ها به‌سرمی‌‌برند که بیش از شصت‌‌هزار گفته می‌‌شوند.

 

داریوش رجبیان: در افغانستان هیچ پارسی‌‌گویی خود را «تاجیک‌‌زبان» نمی‌‌داند. پارسی‌‌گو، پارسیوان و پارسی‌‌زبان اصطلاحات قابلِ‌‌قبول برای هم‌‌زبانان ما در افغانستان و فراتر از آن است. چون «زبان تاجیکی» یک اصطلاح سیاسی و آفریدۀ اتحاد شوروی است و کاربرد آن صرفاً در حوزۀ رسمی است و فراتر از قلمروی شوروی پیشین به کار نمی‌‌رود.

«تاجیک‌‌زبان»نامیدن پارسی‌‌گویان غلط تاریخی و زبان‌‌شناختی هم هست. چرا؟ همان‌‌گونه‌‌که در بخش‌‌های پیشین این جستار عرض شد، «تاجیک» به‌‌معنایِ «ایرانی» است و نه فقط «فارسی‌‌زبان». یعنی زبان مادری یک تاجیک (ایرانی) می‌‌تواند پارسی نباشد، اما حتماً یکی از زبان‌‌های ایرانی است. «تاجیکی»خواندن زبان پارسی برای تمامیت ملت در تاجیکستان هم خطربار است. ما تاجیکانی داریم که زبانشان پارسی نیست؛ تاجیکان پامیر و یغناب پارس یا پارسی‌‌زبان نیستند، اما تاجیک یا ایرانی‌‌اند. پس برپایۀ کدام دلیل علمی می‌‌شود زبان پارسی را «تاجیکی» نامید؟ آیا پارسی تنها زبان تاجیکان است؟ نه. زبان‌‌های تاجیکی (ایرانی) داریم، اما یک زبان واحد تاجیکی (ایرانی) وجود ندارد. ازاین‌‌رو، «تاجیکی» خواندن زبان پارسی، گذشته‌‌ازاینکه یک امر سیاسی است، به‌‌معنایِ دوم‌‌درجه‌‌دانستن تاجیکان ناپارسی‌‌زبان است. این تعبیر برای تمامیت ملی تاجیکان هم خطر دارد. خود آقای عثمان‌‌اف صحبت از تاجیکان سریکولی در چین می‌‌کند. ولی آیا او می‌‌داند که زبان این تاجیکان پارسی نیست، بلکه سریکولی (یکی از زبان‌‌های پامیری و ایرانی شرقی) است؟ پس به چه دلیل موجهی باید زبان پارسی را «تاجیکی» نامید؟

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: در پاکستان، نمی‌‌دانم کسی خود را تاجیک می‌‌نامد یا نه، اما یک زن پاکستانی که در اروپا وزیر شده، خود را تاجیک معرفی کرد؛ یعنی هستند. در ایران هم باور دارم که تاجیکان هستند، بلکه این را من شخصاً دیده‌‌ام.

 

داریوش رجبیان: آن زن پاکستانی که آقای عثمان‌‌اف می‌‌گوید هدیه تاجیک است. نه وزیر، که هموند (عضو) پارلمان نروژ است. هدیه تاجیک حقوق‌‌دان، روزنامه‌‌نگار و سیاست‌‌مدار نروژی است که اصالت پاکستانی دارد. او خود را «تاجیک» معرفی نکرده‌‌است چون ملیت او نروژی است. نام‌‌خانوادگی او «تاجیک» است. باید بدانیم که در کشورهای اروپا «ملیت» به‌‌معنایِ «شهروندی» است. اما قومیت این بانوی ۳۱سالۀ نروژی رسماً «پاکستانی» است. «تاجیک» صرفاً نام‌‌خانوادگی اوست که در کشورهایی چون ایران و افغانستان و پاکستان رایج است. عبدالجمیل تاجیک هم یک پزشک و فیزیک‌‌دان معروف آمریکایی است که تبار پاکستانی دارد. پویا تاجیک بازیکن بسکتبال در ایران است. سامانتا تاجیک هنرپیشه و مدل ایرانی‌‌تبار کاناداست. نام‌‌خانوادگی «تاجیک» در حوزۀ فرهنگی ایران فراوان است و تنها دلیل آن کاربرد واژه «تاجیک» به‌‌معنایِ «ایرانی» است.

در ایران هرآن‌‌کس‌‌که زبان مادری‌‌اش یکی از زبان‌‌های ایرانی است، تاجیک است. سند؟ ابیات بی‌‌شمار سعدی‌‌شیرازی از قلب پارس که خود را «تاجیک» می‌‌نامد. آیا او از سرزمین تاجیکستان کنونی به پارس پناه برده‌‌بود؟ البته که نه. حتی امروزه در شیراز ترک‌‌تباران به رسم قدیمی به ایرانیان پارسی‌‌گو «تاجیک» می‌‌گویند، چه برسد به هشتصدسال پیش که سعدی اهل آن دوران بود.

 

در افغانستان هیچ پارسی‌‌گویی خود را «تاجیک‌‌زبان» نمی‌‌داند. پارسی‌‌گو، پارسیوان و پارسی‌‌زبان اصطلاحات قابلِ‌‌قبول برای هم‌‌زبانان ما در افغانستان و فراتر از آن است. چون «زبان تاجیکی» یک اصطلاح سیاسی و آفریدۀ اتحاد شوروی است و کاربرد آن صرفاً در حوزۀ رسمی است و فراتر از قلمروی شوروی پیشین به کار نمی‌‌رود.

ابراهیم عثمان‌‌اف: اسلام کریم‌‌اف ماه ژوئن سال ۲۰۰۰ در کاخ باربد گفته‌‌بود: در ازبکستان عائله‌‌ای (خانواده‌‌ای) نیست که تاجیکی را نداند یا نفهمد. این اعتراف آن است که آنجا تاجیکان بسیارند. جای دیگر گفت که ما یک خلقیم که به دو زبان گپ می‌‌زنیم. این کدام خلق است؟ تاجیک یا ازبک؟ این سؤال است.

 

داریوش رجبیان: در اینکه شمار تاجیکان در ازبکستان به‌‌مراتب بیشتر از آمارهای رسمی است کسی شک ندارد. اما فراتر از آن را هم باید دید. پایه و استخوان فرهنگی ازبکستان پارسی است. از علی‌‌شیر نوایی گرفته تا همزه حکیم‌‌زاده‌‌نیازی و ادبیات امروزی ازبکستان سراپا ملهم (الهام‌‌گرفته) از پارسی است. یعنی ادبیات ازبکستان نسخۀ جغتایی فرهنگ ایرانی منطقه است. اسلام کریم‌‌اف، که خود یک تاجیک دورگه است، این موضوع را خوب می‌‌داند. اما امور سیاسی گاه ضرورت‌‌هایی را دیکته می‌‌کند که با واقعیت‌‌های علمی سازگار نیست. البته، کارشناسان حوزۀ فرهنگی فرارود این نکته را به‌‌خوبی می‌‌دانند. علم‌های تاریخ و مردم‌‌شناسی می‌‌گوید، ازبک‌‌ها عمدتاً ایرانیان ترکی‌‌گوشدۀ آسیای‌‌میانه هستند. این استدلال درموردِ مردمان همۀ شهرهای بزرگ ازبکستان، از جمله خیوه و پیرامون آن (خوارزم)، صدق می‌‌کند. «تاریخ تبرتقسیم» رحیم ماس‌‌اف هم به ما کمک می‌‌کند که چگونگی اجرای این عملیات دشوار تاریخی را درک کنیم. بیشتر ازبک‌‌ها ایرانیانی هستند که زبانشان ترکی شده‌‌است. تأکید می‌‌کنم: این دیدگاه بدون کوچک‌‌ترین غرض قومی و نژادی بیان شده‌‌است و صرفاً بیان حال است.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: ببینید، در قدیم چهار خلق بود: سغدی، باختری، خوارزمی و فارس. این‌‌همه از یک نژاد و ریشۀ عمومی هستند. این نکته جای بحث ندارد. اما سؤال این است که چرا سه‌‌اول باید نباشند و اخیری ماند؟ این چه روند است؟

 

داریوش رجبیان: من از شخص ابراهیم عثمان‌‌اف پرسشی دارم: که به شما گفته‌‌است که در قدیم صرفاً چهار(!) «خلق» ایرانی (تاجیک) بوده‌‌اند و دیگر هیچ؟! این دیدگاه بی‌‌اندازه غیرعلمی و پرسش‌‌برانگیز است. اگر منظور آقای عثمان‌‌اف صرفاً مردم شرق ایران بوده‌‌است، منظورش از «فارس» چه بوده‌‌است؟ و اگر می‌‌خواسته‌‌است تمام مردمان ایرانی را برشمرد، چرا از دیگران نام نبرده‌‌است؟ این‌‌گونه پرسش‌‌ها ارزش علمی سخنان طرف را زیر سؤال می‌‌برد. به‌‌هرروی باید پاسخ گفت.

باید به این استاد توصیه کرد، تا تاریخ سکایی‌‌ها، مادها، پارت‌‌ها، ساگارتی‌‌ها، کاردوخ‌‌ها، کرتی‌‌ها، کاسپیان، کادوسیان، رخجی‌‌ها، داهان‌‌ها، زرنگ‌‌ها و بسیاری دیگر از مردمان هم‌‌تبار ما را هم در دایرۀ مطالعات خود قرار دهد، تا دریابد که «در قدیم فقط چهار خلق نبود». به‌‌مراتب بیشتر از آن بود. آن‌‌ها ناپدید نشده‌‌اند، بلکه به زبانی دیگر و غالباً به زبان پارسی صحبت می‌‌کنند.

«تاجیکی»خواندن زبان پارسی برای تمامیت ملت در تاجیکستان هم خطربار است. ما تاجیکانی داریم که زبانشان پارسی نیست؛ تاجیکان پامیر و یغناب پارس یا پارسی‌‌زبان نیستند، اما تاجیک یا ایرانی‌‌اند. پس برپایۀ کدام دلیل علمی می‌‌شود زبان پارسی را «تاجیکی» نامید؟ آیا پارسی تنها زبان تاجیکان است؟ نه. زبان‌‌های تاجیکی (ایرانی) داریم، اما یک زبان واحد تاجیکی (ایرانی) وجود ندارد. ازاین‌‌رو، «تاجیکی» خواندن زبان پارسی، گذشته‌‌ازاینکه یک امر سیاسی است، به‌‌معنایِ دوم‌‌درجه‌‌دانستن تاجیکان ناپارسی‌‌زبان است. این تعبیر برای تمامیت ملی تاجیکان هم خطر دارد.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: اما سؤال این است که چرا سه‌‌اول باید نباشند و اخیری ماند؟ این چه روند است؟

 

داریوش رجبیان: تاریخ چیزی دارد به نام assimilation، یعنی یکسان‌شدن. سغدی و باختری (برمبنایِ جدول ا. عثمان‌‌اف) یکسان شده‌‌اند. یعنی امروزه سغدی‌‌ها با باختری‌‌ها یکی شده‌‌اند و بخش اعظم آن‌‌ها دیگر چند زبان ندارند، بلکه یک زبان واحد دارند که نامش پارسی است. آیا باید ناراحت شد از اتحاد دو گروه ایرانی‌‌مردم؟ سغدی‌‌ها و باختری‌‌ها ملیت خود را تغییر نداده‌‌اند و ایرانی مانده‌‌اند و صرفاً زبانشان را یکی کرده‌‌اند: پارسی. آیا از دید کسی چون ابراهیم عثمان‌‌اف باید گذشتگان سغدی و باختری خود را «خائن» بدانیم؟ به نظر من نه. «خائن» کسی است که مصلحت ملت را به‌‌خاطرِ مصلحت شخصی خودش نادیده بگیرد. اینکه اکنون ما، ایرانیان فرارود (تاجیکان)، یک زبان واحد (پارسی) داریم برگ برندۀ ماست.

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: ملک‌‌الشعرای بهار می‌‌گوید که تا استیلای عرب زبان اساسی مردم ایران سغدی بود، پهلوی به فارسی امروزه کمتر مانندی داشت. پس از استیلای عرب، به قول او، تا سیصدسال دیگر زبان اساسی دری (درباری) بود. رودکی و رابعۀ بلخی، دقیقی و منوچهری زبان خود را دری گفته‌‌اند نه فارسی.

 

پایه و استخوان فرهنگی ازبکستان پارسی است. از علی‌‌شیر نوایی گرفته تا همزه حکیم‌‌زاده‌‌نیازی و ادبیات امروزی ازبکستان سراپا ملهم (الهام‌‌گرفته) از پارسی است. یعنی ادبیات ازبکستان نسخۀ جغتایی فرهنگ ایرانی منطقه است.

داریوش رجبیان: استاد بهار دربارۀ شعر و زبان شعر هرچه بگوید، به‌‌رویِ چشم اما اگر از زبان‌‌شناسی چیزی گفته‌‌است، در چشم زبان‌‌شناسان ننموده‌‌است. چون استاد زبان‌‌شناس نبود، شاعر بود. به‌‌مانندِ ابراهیم عثمان‌‌اف که زبان‌‌شناس نیست، بلکه یک روزنامه‌‌نگار دوران شوروی است. ادعاهای آقای عثمان‌‌اف صرفاً به‌‌دلیلِ مطرح‌‌شدن این بحث در محافل مجازی جدی گرفته شده‌‌است وگرنه چه کسی که از تاریخ ایران‌‌زمین آگاه باشد چنین خبطی را مرتکب می‌‌شود: «تا استیلای عرب زبان اساسی مردم ایران سغدی بود»؟! برای آگاهان امر هویدا است که پیش از استیلای عرب این سرزمین تحت سیطرۀ ساسانیان بود. زبان عهد ساسانی پارسی‌‌میانه ‌‌بود و پارسی نوین ما و شما امروزه دنبالۀ تاریخی همان زبان ایرانی غربی است. پس «زبان اساسی مردم ایران»دانستنِ زبان سغدی آیا هیچ دلیل علمی دارد یا صرفاً سوار بر موج احساس است؟

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: آثار بیدل و زیب‌‌النسا و امیرخسرو را آن‌‌ها مدنیت ازبکیه هم می‌‌گفتند، هرچند زبان فارسی و تاجیکی بود و آن‌‌ها تاجیک بودند. چرا؟ زیرا این مدنیت را ازبک‌‌ها بردند و چون دولتْ دولتِ ازبک‌‌ها بود.

 

داریوش رجبیان: «مدنیت ازبکیه» را شاید آقای عثمان‌‌اف اختراع کرده‌‌باشد، زیرا چنین عبارتی در تاریخ بشری وجود ندارد. پادشاهان گورکانی هندوستان، که زبان پارسی را با خود به شبه‌‌قاره بردند، برخلافِ باور آقای عثمان‌‌اف ازبک نبودند. بنیان‌‌گذار دودمان گورکانی ظهیرالدین‌‌محمد بابر بود؛ یک برلاسِ پارسی‌‌زبانِ آسیای‌‌میانه که اثری به نام «بابرنامه» دارد. برمبنایِ «بابرنامه» این فرمان‌‌روای شبه‌‌قاره هند ازبک نبود، بلکه ازبک‌‌ها را رقیب خود می‌‌دانست و کله‌‌های برکنده از تن ازبک‌‌ها را در زمرۀ پیروز‌‌ی‌‌های جنگی‌‌اش برمی‌‌شمرد و پارسی برجایِ زبان مادری‌‌اش نشسته‌‌بود. بیدل و زیب‌‌النسا و امیرخسرو هم از همان تبار بودند اما پارسی‌گوتر، یعنی تاجیک.

 

سغدی‌‌ها و باختری‌‌ها ملیت خود را تغییر نداده‌‌اند و ایرانی مانده‌‌اند و صرفاً زبانشان را یکی کرده‌‌اند: پارسی. آیا از دید کسی چون ابراهیم عثمان‌‌اف باید گذشتگان سغدی و باختری خود را «خائن» بدانیم؟ به نظر من نه. «خائن» کسی است که مصلحت ملت را به‌‌خاطرِ مصلحت شخصی خودش نادیده بگیرد. اینکه اکنون ما، ایرانیان فرارود (تاجیکان)، یک زبان واحد (پارسی) داریم برگ برندۀ ماست.

ابراهیم عثمان‌‌اف: ما را در صد سال دیگر کسی در جهان فارس نمی‌‌گوید. همه ما را تاجیک می‌‌شناسند و قبول کرده‌‌اند. در صد سال دیگر هم تاجیکان افغانستان را هم «فارس» نخواهندگفت.

 

داریوش رجبیان: اصلاً چرا کسی باید شما را «فارس» خطاب کند، اگر شما فارس نباشید؟… هر انسانی از خود هویتی دارد. پذیرش این هویت ازسویِ کسی دیگر نباید تأثیری بر شناخت آن انسان از خود داشته‌‌باشد. تنها در حالت‌‌هایی که انسان دچار خودکهتربینی (عقدۀ حقارت) شده‌‌باشد، باور دیگران دربارۀ او بر شناخت خود او از خودش تأثیر می‌‌گذارد و او را به باورهای غلط می‌‌رساند.

 

در فرصت‌‌های بعدی به ادعاهای دیگر ابراهیم عثمان‌‌اف و هم‌‌اندیشانش خواهیم‌‌پرداخت.

جستارهای وابسته

  • شاه‌تیمور، عینی، لاهوتی و دگرگونی دبیره در سُغد و خوارزمشاه‌تیمور، عینی، لاهوتی و دگرگونی دبیره در سُغد و خوارزم دکتر شروین وکیلی: دگرگونی دبیره از پارسی به لاتین در سُغد و خوارزم کاری سخت نابخردانه بود و هر بیننده‌ای خردمند و نایکسویه‌نگر درمی‌یافت که آماج از انجام این کارْ نادان نگه داشتنِ مردم و بریدن شاهرگ هویت فرهنگی‌شان […]
  • پاسخِ فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمنپاسخِ فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن فرهاد رحیمی، فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان (رئیس آکادمی علوم تاجیکستان)، به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان پاسخ داده است که به دنباله می‌خوانید.
  • بازتابِ نامه‌ی سرگشاده‌ی «پارسی‌انجمن» در رسانه‌هابازتابِ نامه‌ی سرگشاده‌ی «پارسی‌انجمن» در رسانه‌ها نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان بازتابهایی چند در رسانه‌ها داشت. «عصر ایران» در گزارشی با برنامِ «نامۀ دانشوران زبان پارسی به مقامات تاجیکستان: زبان پارسی تاجیکی را جایگزین زبان روسی کنید» بدین نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن پرداخت. تارنما و روزنامه‌ی «مردم‌سالاری» نیز در گزارشی با برنامِ «درخواست استادانِ زبان و […]
  • نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستاننامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان می‌دانیم که سده‌ی بیستم سده‌‌ای بسیار تلخ و دردناک برای زبانِ پارسی در آسیای میانه یا فرارودان بود. در این سده، زبانِ پارسی در تاجیکستان ضربه‌هایی بسیار سخت خورد، آسیبهایی بسیار دید، و سست و ناتوان گردید. اکنون، در زمانِ فرخنده‌ی استقلال، امید است که آنچه زبانِ ما در سده‌ی بیستم از کف داد در سده‌ی بیست‌ویکم دوباره به دست آورد […]
  • زبان ملی تاجیکان پارسی است!زبان ملی تاجیکان پارسی است! داریوش رجبیان: به خاطر حفظ یکپارچگی ملّت، تداوم زبان، گسترش و بالش و شگوفایی آن، سربلندی تاجیکان، حفظ میراث معنوی هزارانساله‌ی تاجیکان، شراکت در تمام افتخارات فرهنگی پارسیگویان جهان، پیشبرد علوم و فنون تاجیکستان، رشد خودشناسی ملی مردم و ده‌ها نیت خیر دیگر باید نام راستین زبان ملی تاجیکستان را که چیزی جز پارسی نیست به رسمیت شناخت و […]
  • زبان پارسی آماج تازش‌هازبان پارسی آماج تازش‌ها شهربراز- در برابر این همه تازش و دشمنی، سنگر بزرگ و پرتوانی نیست که از زبان پارسی دفاع کند و تنها می‌توان به برخی دلسوزان امیدوار بود و به توانایی زبان پارسی که ققنوس‌وار در همه‌ی تاریخ خود پایدار بوده است و پایدار خواهد […]

25 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. Dorud
    bon e aknun e nehoftan cist (nehonb nâdorost ast)?
    farâguyeš e kâr âfarida ye mohamad sajâdi ce zabâni ast?
    tâ ce anâdâza bâ farhangestân hamkâri dârid?
    agar bâ târgâhhâ ye porbâzdid o nâmvar yâ sedâ o simâ râyzani o hamkâri konid šâyad
    betavân sara pârsi râ bištar gostarândan..

  2. درود بر همه ی ایرانیان از کرد ولروفارس وبلوچ و…. به امید تشکیل ایران بزرگ از کردستان سوریه تا سین کیانگ چین.

  3. ممنون از جناب رجبیان عزیز
    به امید تشکیل یک اتحادیه میان همه کشور های ایرانی و میراث داران تمدن ایرانی
    (به دیدگاه من کشورهای آسیا میانه (از جمله تاجیکستان عزیز)، افغانستان، پاکستان، ایران، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، عراق، سوریه، ترکیه، کویت، بحرین، عمان و شاید یمن و امارات)

  4. با سلام
    عزیزان من یک ایرانی ساکن فارس هستم و تا ۱۱۴۰سال قبل آرامگاهاجداد پدری من است و مالکان پریشان که البته فقط خودمان میدانیم وببینید عزیزان ما در استان فارس ایران به فارس خالص و اصیل آنهم نزد خان زاده ها و بزرگان تاجیک میگویند و تاجیک فارس نژاد خالص و غیر تازی است. البته با همسطح شدن رعیا و همطراز شدن همه خیلی ها بواسطه ی سطوح پایین نژادی و دورگه بودن این را نمی دانند. اما منطق تاجیک نشین پارس که فقط با خودشان وصلت میکنند: سیاخ، سپیدان، جهرم، لار، فسا و استهبانات، فیروزآباد، مرودشت، البته نام تاجیک دیگر فراموش شده اما هنوز برخی میگویند مثلا از یک شهرنشین بپرسید نمی فهمد اما از یک روستایی البته با خاندان به شما میگوید تا جیک است. و به معنای غیرتم! درود بر شما و خدا نگهدار

  5. سلام-بسیار بسیار دقیق و زیبا داریوش-براستی لذات بردم-آقای رجبیان من یک نویسنده إیرانی هستم به نام فرهاد دهقان که سال ٨٢ به تاجیکستان سفر کردم و بر اساس تجربیات ان سفر یک مجموعه داستان کوتاه نوشتم به نام (زندکی جنین است) که در فروردین ٩٧توسط نشر دوات معاصر منتشر شده است .اکر دوست داشته باشید می توانید این کتاب را از طریق نشر دوات در رشت تهیه نمایید و اکر مناسب دیدید از طریق بی بی سی انرا به همزبانان سه کشور معرفی کنید از طریق برنامه برنامه مریم عرفان -کمان می کنم برای همه جالب خواهدبود

  6. ٠٠٩٨٩١١١٣۶١٣٠٠مزدک بنجه ای -ناشر-مسوول انتشارات دوات معاصر ناشر -ناشر مجموعه داستان زندکی جنین است که بیشتر حوادث داستان در تاجیکستان روی می هد

  7. درود
    نام کشور ایران در ردازای تاریخ پارسا، پارسی، پرشی بوده. اینکه میگویند بیگانگان به کشور ما پرشیا میگفتند درست نیست. چون نام ایران در سنگ نبشته های هخامنشی و اشکانی موجود نیست در تاریخ طبری و کتاب های جغرافییایی کهن پارسی مانند حدود عالم و کتاب راه ها و پادشاهی ها هیچ نامی از ایران نیست.در آثار الباقیه ابوریحان نام ایران نیست در هیچ متن عربی نیز نام ایران دیده نمیشود با اینکه تازیان قرنها بر ما خلافت کردند از نام فرس (پرس ) استفاده کرده اند. اسکندر و سلوکیان که میگویند ۳ قرن بر ما فرمان روایی کردند نام ایران به گوششان نخورده بود و در آثار یونانی چنین نامی نیست. در درازای تاریخ مردم ما به هر جای جهان کوچ کردند خود را پارسی شناساندند مانند پارسیان هند . در ژاپن نیز یک نوشته ۱۰۰۰ ساله یافت شده که یک آموزگار ریاضی خود را پارسی شناسانده همچنین مردمی که ۷۰۰ سال پیش به زنگبار کوچ کردند پارسی نامیده شدند.

    • برو اقلا شاهنامه را باز کن ببین چند بار نام ایران آمده. شاهنامه قرن ۴ هجری نوشته شده. البته در دوره اشکامیان که قبل از ساسانیان بودند هنوز ایران را پارس می شناختند. اما همانطوریکه آقای رجبیان هم اشاره کرده از اواسط ساسانیان به این پهنه جغرافیائی ایرانشهر و ایران گفته شد. چندین مثال زیبا آقای رجبیان زد. اینکه دیگران مارا چکونه خطاب میکردند مهم نیست. مهم اینست که ایرانیان خود را چه مینامند. آلمان را فرانسویان آلمان، انگلیس زبانان جرمنی و خودآلمانها دویچلند مینامند.

      • اِراشهر (ایرانشهر) بر پایه همه اسناد باستانی از رود فرات بود تا تیسفون. اردشیر در این سنگ نوشته نام پارس را برای کشور ما بکار برده. اما ایشان بر پایه تنها یک شعر از شاهنامه منصوری نتیجه گرفته اند که اِراشهر از آموی دریا بود تا فرات. در کتاب جغرافیای خلافت شرقی: ص ۴۶۲ میخوانیم که مقارن با قرون وسطی یعنی مقارن دوره هجوم مغول نام جیحون و سیحون از استعمال افتاد و بجای رود جیحون «آمویه» یا «آمودریا» و بجای رود سیحون کلمه «سیردریا» معمول شد ، بنابراین اراشهر نمیتواند از دریایی باشد که پیشتر وجود نداشت. و حتی اگر رودهای سیحون و جیهون راحدود آن بدانیم باز هم نمیشود این نتیجه را گرفت چون جیهون و سیحیون تنها به معنی نهر است و به همه نهرهای قفقاز و مصر جیهون و سیحون میگفتند. برای نمونه شرح المولد النبوی نوشته جعفرابن حسن البرزنجی میگوید :
        المصیصیه شهری است در رود جیهون از مرز شام میان انطاکیه و سرزمین روم نزدیک طرسوس .طوسی هم در عجایب المخلوقات از «سیحان» روم یاد کرده .و همچنین زبده البلدان به چند جیهون در مصر اشاره کرده.ساسانیان نه تنها ایرانی نبودند بلکه دشمن ایرانیان بودند و گاه بر آنان چیره میشدند و حکومت میکردند . ایرانیان اقوام تورک آسیای میانه بودند و ما در بسیاری منابع کهن همچون کتاب تاریخ سیستان میتوانیم این واقعیت را ببینیم
        :اول کیانیان کیقباد بودست و نسب او یاد کرده آمده است در باب انساب و سیرتی داشت سخت نیکو و از آثار وی آنست که در ولاتیها قسمت ۲۰ حدود و کورتها کرد و یک عشر بر غلها نهاد تا در وجه لشکر کنند و عمارت دوست بود و عادل و میان او و تورک بسیار جنگ رفت اما هیچ ظفر بر ایرانیان نیافتند و مقام بیشترین بر کنار جیهون با اعمال بلخ از بهر دفع ترک
        و همچنین تجارب الامم: سیاه (سپه سالار ساسانی) سران سپاه راکه با وی از اسپهان آمده بودند پیش خواند و به آنان گفت ………..رای من آنست که به آیین تازیان درآییم . شیرویه را با ده از سواران به نزد ابوموسی فرستاد تا شرطهایی نهد وبه اسلام درآیند ……و به وی گفت ما به آیین شما گرایش یافتیم به چند شرط یکی که در کنار شما با ایرانیان بجنگیم
        تاریخ خاندان مرعشی:گاهی دلیران مازندران بر عساکر منصوره (سربازان ) ایران غالب آمده ایشان را به عقب دوانیده از رودخانه(جیهون) رد می نمودند اما چون مدتی بر این بگذشت مردم مازندران که همیشه رای ایشان آن بود که پس از نواب گیتی ستانی یا جمیع کشته شوند یا نگذارند که ترکان بر ایشان حاکم باشند.کسی از سلسه میر بزرگی که وارث اند برداشته بر خود والی سازند و آنچه پادشاه ایران بخواهد از باج و خراج بدهند به دستور آباء و اجداد
        مجمع التواریخ:
        نویسنده این کتاب که خودش مشهدی است ایرانیان را یک فرقه مینامد : و چون زبردست خان از فرقه اهل ایران ( سردار ایرانی سپاه محمود افغان ) بود و قزلباشیه بود به طبع راضی به انقراض منسوبان صفویه نبود
        بر طبق این اسناد ایران ولایتی در آسیای میانه بود :تاریخ طبرستان : و در آن ایام پادشاه توران زمین هپاطله اجستوار بود که ایشان را صفانیان میگویند این دو پادشاه مدتی در جنگ و جدال مشغول بودند عاقبت فی ما بین صلح انجام نمودند که ورای جیهون و آب بلخ که ایران زمین است در اهتمام عمال شاه فیروز باشد و مدتی برآن قرار یافته بود

        همه اسناد و منابع پارسی و عربی بما میگویند نام این کشور پارس بود گویش هخامنسی پرسا ،پارشا و پارسای
        :فارسنامه ابن بلخ:
        و بلخ هم برآن قاعده دارالملک اصلی بود و خزائن و ذخایر آنجا داشتندی و مایه لکشر ایران از آنجا خاستیحد جیهون تا آب فرات را بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسیان (صفحه ۱۳۰
        )تاریخ طبرستان و مازندران ابن اسفندیار:
        زمین چهار قسمت دارد ،یک جزء زمین میان مغارب هند تا مشارق روم و جزء دوم میدان روم و قبط و بربر و جزء سوم سیاهان از بربر تا هند و جزء چهارم این زمین که منسوب است بپارس و لقب بلادالخاضعین میان جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و طخارستان
        معجم البلدانان:پارس ولایتی بزرگ و سرزمینی فراخ اول مرزهایش از سوی عراق ارجان و از سوی کرمان سیرجان و از سوی ساحل دریای هند سیراف و از سوی سند مکرین پارس پیش از اسلام میان رود بلخ تا آخر آذربایجان و ارمنستان پارس و فرات تا خاک عرب تا عمان و مکران و از آنجا تا کابل و طخارستان بود
        تجارب الامم؛
        فرجام این کار آن بود که جاسوسان خرزاسب را از کار گشتاسب بیاگاهانیدند و خرزاسب پا سپاهانی گران از کشور خویش بسوی بلخ رفت و آنگاه به کشور پارس رسید برادرش گوهرمزدکه نامزد پادشاهی بودبا سپاهی گران پیش فرستاد شتابان تا دل آن سرزمین پیش بتازد و بر شهر ها و آبادی ها بتازندو مردم را بکشند
        رحله ابن بطوله:
        کشورهای نزدیک هند مانند یمن راسان و پارس پر از این حکایت است ومردم سخاوت پادشاه هند خاصه احترام و بذل و بخششی را که او به خارجیان مقیم کشورش دارد می دانند.ناصر خسرو:و در آن وقت امیر بصره پسر اباکالنجار دیلمی بود که ملک پارس بود. وزیرش مردی پارسی بود و او را ابومنصور شهمردان می‌گفتند
        برخی هم با استناد به سروده های شاهنامه فردوسی تلاش کردند که حرفشان را به کرسی بنشانند بی آنکه حتی یک بار شاهنامه را خوانده باشند. فردوسی همه جا از شهر ایران و کشور پارس سخن رانده نه کشور ایران و شهر پارس:
        منوشان و خوزان زرین کلاه که بر کشور پارس بودند شاه
        همه شهر ایران پر از ناله بود به چشم اندرون آب چون ژاله بود
        ز پنجاه بازوآوریدن سی ز ایرانی و رومی و پارسی
        از آن پس برآن رزمگه بس ماند سپه را سوی شهر ایران براند
        اینها چند نمونه از هزاران سند تاریخی بود که من ذکر کردم .

        از سوی دیگر نام عراق هزاران بار در منابع عربی و پارسی پس از ساسانی ذکر شده.پس چرا مکانی با این اهمیت را ساسانیان هرگز ذکر نکرده اند؟ اِرا که بیشتر عِراق در ذهن تداعی میکند به معنی دیدبان است. ایوان کسری در زمان ساسانی بلندترن برج جهان بود از این روی ساسانیان آن منطقه را اِرا نامیدند و واژه ارگ فارسی هم از همین ریشه است. بسیاری منابع کهن از عراق عجم و عراق عرب نام برده اند .اما ما در ایران آن را اراک مینامیم. اعراب بر حسب عادت بسیاری از نامهایی که دارای حرف ک بود را به ق تندیل کردند مانند :
        کفکاس=قفقاز
        کاسپین=قزوین
        کنستانتین= قسطنطنیه
        ماکدونیا= مقدونیه
        بنابراین عِراق معرب شده اراک است و در واقع عراق همان اراشهر یا ایرانشهر ساسانی است. ابن خلدون با اشاره به اینکه پارسیان کشور خود را یرشی رش (پرشی) مینامند گفته که واژه های ایران و عراق از یک ریشه میباشند , واژه شهر در زمان ساسانی برای کومیس ( میان مشهد و تهران ) و مغان هم بکار رفته
        Šahr-e Qumis
        Šahr-i mugan
        Šahr-i mey
        بنابر این شهر به معنی کشور نیست

    • به خشودی اهورمزدا….ایران نام ابدی این فلات بوده خواهد بود و خواهد ماند..در بین همه مردم عامبا هر طبقه اجتماعی نام این منطقه آریایی،ایران بوده و نسل به نسل نام سپند ایران را به نسل بعدی انتقال می دادند ..اما دول خارجی در راستای تجزیه و از بین بردن هویت ایرانی در دنیای جدید سیاسی ، نام کشور را پارس می گفته اند و اما رضا شاه کبیر به شیطنت آنان پاسخ هوشمندانه داده و از آنان خواسته به نام چندین هزارساله این کشور که ایران بوده را بکار ببرند…ایدون باد ایدون ترج باد

  8. این متن فقط یک سفسطه بود و بس!
    کسی گه متوجه موضوع نشده در واقع شما استین نی اندیشور تاجیک، روی سخن اندیشور تاجیک این است که فارسی زبانان در ازبکستان، افغانستان خود را تاجیک می نامند و این نه تنها از طرف حکومت ها به آن ها تلقین نشده که در بسیاری دوره ها با زور و خشونت سعی شده این هویت از آن ها گرفته شود و تحریف شود اما هنوز هم تاجیک مانده اند.موضوع این است که چرا حکومت ایران در همراهی با دیگر تاجیک ستیزها کوشش می کند این نام و هویت را تخریب کند و نام پارس را جایگزین؟ اگه پارس و تاجیک یکی است چرا شما اصرار دارید که پارس به کار برده شود و نه تاجیک؟
    کسی که برخورد و انگیزه سیاسی و سلطه طلبی دارد بیش تر طرف ایرانیست که خواهان تغییر نام کل مردم آسیای میانه و افغانستان از تاجیک به پارس است به جای تغییر خودش و بارها هم از راه های گوناگون هدف خویش را نشان داده که همانا تصاحب این سرزمین هاست و لازمه اش اول یک جنگ روانی و پازس کردن تاجیک هاست.
    پس این هدف شماست که سیاسی است. اگه قرار باشه هویت ما تغییر کند و ما زیر سلطه دیگران باشیم، اگر قرار باشد ما و هویت ما احترام نشیم خیر چی فرقی می کنه ایرانی یا افغان؟ چی فرقی می کنه پارس یا ترک؟ در این مورد شما هم فرقی با آن ها ندارید و این منظور این اندیشمند تاجیک است که من به عنوان یک تاجیک از افغانستان کاملا با آن موافقم و درک می کنم و نشانه بسیاری ازین سلطه طلبی حکومت ایران را و جنگ روانیشان در فضای مجازی به هویتمان را می بینم. یک کلام :
    باز گویم باز گویم باز گویم تاجیکم
    بودم و هستم و خواهم بود، میدانم هنوز

    گر به دستت سنگ داری یا که بر دوشت تفنگ
    هرچه می خواهد شود، من خویش می مانم هنوز

    اگر پذیرفتن هویت ما انقدر برای شما سخت است پس شما دوست ما نیستید و فرقی با ترک و افغان و عرب و … ندارید که بدتر هم استید

    • سرکار خانم نازنین؛ متن مقاله را به درستی درنیافتی. تاجیک زبان نیست ، تاجیک همان ایرانی است در معنای ملیت. یعنی ایرانی. پس برخلاف دریافت شما مترادف پارس نیست. حال اگر تاجیک را همان ایرانی فرض نکنید بالاخره تاجیک یک قوم است. مانند، فرضا، لر، کرد، فارس، ترکمن، و غیره. چه کسی ادعا کرده که همه شما باید به زیر پرچم فارس درآئید.؟؟؟ من که خودم ایرانیم و زبانم پارسی، ایران را در برگیرنده سرزمین پارس( فارس) میدانم نه برعکس. آقای رجبیان مقاله بسیار روشنگر و سلیسی نوشتند. خداوند به این فرزند حقیقی این سرزمین مقدس عمر با عزت بدهد.

    • نازنین بانو

      ما مردم ایران ِ امروز هم تاجیکیم. من و همشهریانم لُر هستیم و در جنوب غربی ایران ساکنیم و خود را تاجیک مینامیم. تاجیک و ایرانی برای ما به یک معناست. زمانی که برای اولین بار پی بردم که برخی از مردم افغانستان و تاجیکستان واژه ی تاجیک را جدا از پارس به کار میبرند تعجب کردم زیرا که در چشم و فرهنگ ما این دو واژه به یک معناست. ما تاجیک هستیم. ایرانی هستیم.

  9. بزرگترین نقص این متن آشفتگی فکر نویسنده است گویا هدفش تنها حمله به آفای ابراهیم عثمان اف بوده و نی یک بحث علمی و منطقی. این متن خیلی احساسی است و میشه تضاده د بدنه آن دید. بسیاری جاها نوسینده نتانسته غلیان احساسات خود را کنترل کند. در آخر از آنجا که ما به خود و هویت خود به عنوان تاجیک باور و ایمان داریم، این هویت باعث افتخار ماست و حفظش خواهیم کرد.
    شما می توانید تاجیک شوید اگر بر ادعای یکی بودن تاجیک و پارس باور دارید

    • اگر شما با شکیبایی نوشته های پژوهشگر ایرانی را می خواندید ایشان با دانایی و درستی تاجیکان را فارسی زبان و ایرانی و ایرانیان را نیز تاجیک شمرده اند. تاجیک یعنی ایرانی و از این رو است که از استان پارس در ایران تا پاکستان و افغانستان و تاجیکستان و … این واژه را می توان در نام خانوادگی مردم فارسی زبان یافت. سخن از بالاسری و فرمانروایی نیست! سخن از خودشناسی است. شما در تاجیکستان و همزبانان ما در افغانستان و بخشهایی از ازبکستان و پاکستان و هند و کویت و امارات متحده عربی و بحرین و یمن و ارمنستان و عراق و حتی جمهوری آذربایجان و حتی ترکیه و بخش هایی در گرجستان و روسیه حتی بخش بزرگی از عربستان ( سیملان) و کیرکیزستان هم میهنان ما هستید که با دسیسه ها و لشکرکشیهای روسیه و انگلیس و مرزبندیها و خط و زبان سازیها از ما و همدیگر جدایمان کرده اند. زبان پارسی پهلوی را یاد بگیرید تا به درستی سخنان من پی ببرید.

  10. دیدگاه آقای داریوش رجبیان درخصوص ایرانیان یا تاجیکان فارسی زبان ستودنیست.امیدوارم مرزهای جغرافیای سیاسی درکشورهای پارسی گو برداشته شود.ضمنا برای شهر بزرگ تاریخی بخارا که فارسی گو ومرکز مهم تاجیکستان بوده وبه اشتباه به ازبکستان ملحق شده و ازبکها متاسفانه فشار میاورند تا زبان فارسی را به ازبکی تغییر دهند.بسیار نگران کننده است.فارسی را پاس بداریم وایران را متحد کنیم.

  11. درود
    تاجیک به معنای ایرانی نیست(معنای عام ایرانی نمی دهد، بلکه اشاره به بخشی از ایرانیان دارد) بلکه به معنای فارسی زبان آریایی تبار می باشد. لفظ تاجیک در طول هزار سال گذشته و بلکه پیش از آن برای معرفی هویت قومی فارسی زبانان به ویژه فارسی زبان های شهری و روستایی به کار می رفته و فارسی زبان های ایران امروز و یا افغانستان و یا آسیای میانه و… خود را تاجیک می دانسته اند و اقوام دیگر پیرامون آن ها نیز آنان را تاجیک خطاب می کرده اند. همین امروزه هم در بسیاری از استان ها و مناطق فارسی زبان ایران به ویژه نقاط روستایی فارس ها خود را تاجیک می دانند و به خود تاجیک می گویند حتی تعداد زیادی از آن ها در شناسنامه خود فامیل تاجیک، تاجیکی و تاجیک+پسوند دارند.

  12. سلام بر تمام ایرانیان به امید احیای ایرانشهر بزرگ بنده تاجیک (ایرانی) از افغانستان ما را در افغانستان پشتون ها و دیگر اقوام پارسیبان (فارسیوان) میگویند آقای عثمانوف یک بار برو مطالعه کن من تاجیک ام(ایرانی) و افتخار می‌کنم باید ایران با تاجیکان افغانستان هم رسیده گی بشه ما تا دم مرگ با ایران بزرگ استیم

دیدگاهی بنویسید.


*