ای بسا هندو و ترک همزبان…
عباس سلیمیآنگیل: پیش از آغاز سخن، امیدوارم این بحث گشایشی باشد برای پرداختن به سویههای ناپیدای «آموزش به زبان مادری» در ایران. عموم کسانی که به «آموزش به زبان مادری» باور دارند، تنها به چند اصطلاح تراشنخورده و گنگ استناد و بسنده میکنند و از حق شهروندی و مبانی حقوقبشریِ چنین آموزشی سخن میگویند. این مسئله بیگمان مانند هندوانهای سربسته است و تا شکافته نشود، از چندوچونش آگاه نخواهیمبود. در اینجا کوشش من این است که در حد توانم ریزتر و اجراییتر آن را بنگرم و از سخنان قالبی و کلیشهای بپرهیزم.
الف) آموزش به کدام زبان مادری؟
هر سال در آستانۀ ۲۱ فوریه (روز جهانی زبان مادری)، بحث «آموزشِ زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری» در ایران رونق میگیرد و سخنِ روز میشود. «آموزش زبان مادری» در قانون اساسی ایران پذیرفته شده و امری است مطلوب. اگرچه این طرح، خود، کاستیهایی دارد، شدنی به نظر میرسد. در کنار «آموزشِ زبان مادری»، «آموزش به زبان مادری» طرحی است خام که باید بیشتر دربارۀ آن سخن گفت.
در تعریفی عام، «آموزش زبان مادری» یعنی آموزش فولکلور و زبان و ادبیات موجود در ایران در یک یا چند واحد درسی برای گویشوران همان زبان. «آموزش به زبان مادری» یعنی تدریس تمام دروس علوم انسانی و تجربی و… به دانشآموزان ازراهِ زبان مادری آنان.
در امر «آموزش به زبان مادری» پیشِچشمگرفتنِ نکات ازیادرفتۀ زیر مهم است. بافرضاینکه فردا آموزشوپرورش ایران بخواهد طرح «آموزش به زبان مادری» را اجرا کند؛ با دشواریهای زیر چه خواهدکرد؟
در ایران دستِکم بیستوپنج زبان و صدها گویش و چندهزار لهجه وجود دارد، اما کنشگران «زبانمحور» هنگام سخنگفتن از حق «آموزش به زبان مادری» تنها سه یا چهار زبان را نام میبرند! گویا مدافعان حقوقِ برخی زبانها به حقوق دیگر زبانها، که گویشوران کمتری دارند، وقعی نمینهند و برایشان اهمیتی ندارد! اگر حقی برای بشر وجود داشتهباشد، بیشینه یا کمینهبودن (اکثریت و اقلیت) بر آن حق نمیافزاید و از آن نمیکاهد. نخستین مشکل این است که چطور میتوان تمام دروس مدارس را به بیش از بیستوپنج زبان آماده کرد؟ چه راهکاری وجود دارد؟ معلمان این زبانها در کجا و چگونه باید آموزش ببینند؟ برای برگرداندن صدها هزار اصطلاح و کلیدواژۀ علمی به راهاندازی فرهنگستان برای هر زبان نیاز است و دهها سال زمان. وقتی آموزشوپرورش در تأمین حقوق معلمانش درماندهاست، چگونه این مهم باید به سامان برسد؟
۱. نقشۀ زبانی در ایران تقریباً در جهان بیهمتاست. شاید تنها هند و چین باشند که دراینزمینه شباهتی اندک به ایران دارند. ایران مانند افغانستان نیست که فارسی و پشتو زبانِ بیش از نود درصد مردم باشد و جمعیت گویشورانشان تقریباً مساوی باشد. ایران قالیچهای زبانی است با هزاران رنگ. در ایران دستِکم بیستوپنج زبان و صدها گویش و چندهزار لهجه وجود دارد، اما کنشگران «زبانمحور» هنگام سخنگفتن از حق «آموزش به زبان مادری» تنها سه یا چهار زبان را نام میبرند! گویا مدافعان حقوقِ برخی زبانها به حقوق دیگر زبانها، که گویشوران کمتری دارند، وقعی نمینهند و برایشان اهمیتی ندارد! اگر حقی برای بشر وجود داشتهباشد، بیشینه یا کمینهبودن (اکثریت و اقلیت) بر آن حق نمیافزاید و از آن نمیکاهد. نخستین مشکل این است که چطور میتوان تمام دروس مدارس را به بیش از بیستوپنج زبان آماده کرد؟ چه راهکاری وجود دارد؟ معلمان این زبانها در کجا و چگونه باید آموزش ببینند؟ برای برگرداندن صدها هزار اصطلاح و کلیدواژۀ علمی به راهاندازی فرهنگستان برای هر زبان نیاز است و دهها سال زمان. وقتی آموزشوپرورش در تأمین حقوق معلمانش درماندهاست، چگونه این مهم باید به سامان برسد؟
بهجز زبان عربی، هیچکدام از زبانهای موجود در ایران پیشینۀ علمی و ادبی چندانی ندارد که با اتکا به آن نیازهای زبانی را برای آموزش به آن زبان بتوان تأمین کرد. برای زبان عربی هم مشکل از همینجا آغاز میشود. برای عموم دانشآموزان ایرانی باید عربیِ قرآنی را، که امروزه در مدارس تدریس میشود، تدریس کرد و برای عربزبانان خوزستان، زبان عربی رایج را. بهدیگرسخن، دو زبان عربی باید در کشور تدریس شود.
در کردستان عراق هر دو زبان کرمانجی و سورانی آموزش داده میشود و هر دو رسمی است. مدتهاست که اورامیها بهدنبالِ تدریس زبان خود در مدارس هستند و این مسئله در کردستان عراق، تاحدودی، به مسئلهای امنیتی بدل شدهاست. بیگمان اگر قرار باشد که طرح «آموزش به زبان مادری» اجرایی شود، تنها در بخشهای کردنشین ایران چهار گونه کتاب درسی (در تمام دروس) باید آماده کرد. تجربۀ عراق نشان دادهاست که گویشوران هیچکدام از زبانهای کردی حاضر نیستند که گویش دیگری را به رسمیت بشناسند.
سالهاست گویشوران زبانهای مختلف ترکی در کشور ترکیه بهدنبالِ آموزش به زبان خود هستند؛ ازجمله ترکان اوغوزی (ترکی آذربایجانی) و اویغوری (ازبکی) و تاتارها و ترکمنها و… . در کشورهای ازبکستان و ترکمنستان نیز اقلیتهای زبانی هر دو گروه بهدنبالِ حق آموزش به زبان خود هستند. حال اگر قرار باشد در ایران «آموزش به زبان ترکی» وجود داشتهباشد، دستِکم باید چهار نوع کتاب درسی (در تمام دروس) به زبانهای ترکمنی، ترکی آذربایجانی، خلجی و قشقایی چاپ شود. علاوهبراین، گویا جمعیت اندکی از ازبکها در خراسان و جمعیتی از مغولها در اطراف ساوه به سر میبرند که برای آنان نیز باید کتابهای درسی خودشان را منتشر کرد. چنانکه اشاره کردم، اگر حقوق انسانی و شهروندی مبنایِ «آموزش به زبان مادری» باشد، شمار گویشوران ملاک نخواهدبود و انسان بهمحضِ زادهشدن این حقوق را دارد. پس دستِکم دروس مختلف به چهار زبان ترکی باید در ایران تدریس شود.
چرا «آموزش به زبان مادری» باید تنها حق گویشوران چند زبان باشد؟ زبانهای وفسی، نایینی، سمنانی، تالشی، زرتشتی (بهدینی)، لاری، بشاگردی، سنگسری، سرخهای، سمنانی، زابلی و دهها زبان دیگر هم وجود دارد. پس «آموزش به زبان مادری» علاوهبر دو زبان عربی، چهار زبان ترکی و چهار زبان کردی به دهها زبان از زبانهای فلات مرکزی هم باید باشد. علاوهبراین، گویشوران تبری، گیلکی، تاتی، تالشی، بلوچی و… را هم باید بر این فهرست بیفزاییم.
بارها از بسیاری از کسانی که با رسمیبودن زبان فارسی مشکل داشتهاند شنیدهام که به زبانهای فلات مرکزی ایران اشاره میکنند و آن زبانها را زبانهایی مستقل میدانند و با این استدلال اقلیتبودن گویشوران زبان فارسی را در ایران گوشزد میکنند. پس طبق مبانی حقوق بشر به مردمان فلات مرکزی ایران نیز ستم روا داشته میشود. اگر مبنای دعاوی ما حقوقبشری باشد و از زاویۀ حقوقی به این قضیه بنگریم، چرا یک لاری یا سمنانی نباید به زبان مادری خود آموزش ببیند؟ چرا «آموزش به زبان مادری» باید تنها حق گویشوران چند زبان باشد؟ زبانهای وفسی، نایینی، سمنانی، تالشی، زرتشتی (بهدینی)، لاری، بشاگردی، سنگسری، سرخهای، سمنانی، زابلی و دهها زبان دیگر هم وجود دارد. پس «آموزش به زبان مادری» علاوهبر دو زبان عربی، چهار زبان ترکی و چهار زبان کردی به دهها زبان از زبانهای فلات مرکزی هم باید باشد. علاوهبراین، گویشوران تبری، گیلکی، تاتی، تالشی، بلوچی و… را هم باید بر این فهرست بیفزاییم.
نقشۀ زبانی در ایران تنها با کشورهای چین و هند قابلِمقایسه است. در کشورهای اروپایی و امریکا و مصر و… دو یا چند زبان مشخص با مرزهایی مشخص وجود دارند و امر تدریس و آموزش برایشان مهیاست. من واقعاً نمیدانم که اگر روزی دولت ایران بخواهد «آموزش به زبان مادری» را بپذیرد، چگونه کتابهای درسی را (در تمام دروس) به بیش از بیست زبان آماده خواهدکرد. اگر مسئلۀ «آموزش زبان مادری» در میان باشد کار آسان است. کارشناسان ادبی هر ناحیه میتوانند کتاب یا جزوهای گردآورند و در همان مناطق در یک یا چند واحد درسی تدریس شود، اما «آموزش به زبان مادری» کاری است بس دشوار.
نمیدانم نبودِ «آموزش به زبان مادری» ظلم است یا نه، اما به نظرم ظلم علیالسویه عدل باشد.
زبان فارسی، با پیشینۀ هزارواندی سال کتابت و نزدیک به یکصد سال کوشش فرهنگستانی، هنوز در ارایۀ مفاهیم به زبان علمی مشکل دارد، حال، امروزه چگونه زبانها و گویشهایی میتوانند چنین وظیفهای را برعهده بگیرند؟ آیا به دانشآموز و دانشجویی که مجبور است علاوهبر آموختن زبان فارسی -بهعنوانِ زبان رسمی کشور- و آموختن دستِکم یک زبان خارجی، زبان علم را هم به زبان مادری خود بیاموزد، ستم روا نمیشود؟
۲. جدای از این گوناگونی و رنگارنگی زبانی، در بسیاری از نقاط ایران مرز گویشوران دو زبان مشخص نیست. بسیاری از زبانهای ایرانی مانند طیفی رنگینکمانیاند که آغاز و پایانشان را میتوان تشخیص داد اما میانهشان را خیر. اگر از مناطق غربی ایران بهسویِ مرکز حرکت کنیم، با طیفی زبانی روبهرو خواهیمشد که مرزشان هویدا نیست. بهعنوانِمثال، ما میدانیم که در شهر مریوان، در غرب استان کردستان، مردم به سورانی سخن میگویند اما هرچه بهسویِ شرق و جنوبشرق بیاییم با تغییراتی روبهرو میشویم، بیآنکه زبان بهطورِکامل دگرگون شدهباشد. این طیف را میتوان ادامه داد و رسید به مرکز فلات ایران تا گویش روستای معروف «ابیانه» و گویش مردم «یارند»، که همسانی بسیاری با کردی دارد.
زبانهای ایرانی مانند تاریدرهمتنیدهاند یا بهتر بگویم، مانند رنگینکمانیاند که تنها مرزهای بیرونیشان را میتوان تشخیص داد. گویشوران بسیاری در ایران زندگی میکنند که بنابر ویژگیهای زبانیشان هم میتوانند کردزبان باشند و هم نباشند. اگر کرمانجی، اورامی، زازایی، سورانی، لکی، کلهری و فَیلی کردی باشند، بیگمان تالشی و تاتی و بختیاری هم کردی است. همانندیهای تالشی به کلهری در سطوح واژگانی و آوایی و دستورزبان اگر بیشتر از کرمانجی نباشد کمتر نیست. اما گویشوران همۀ این زبانها -با همۀ شباهت زبانی- بدون مترجم بهسختی میتوانند با یکدیگر پیوند برقرار کنند.
نقشۀ زبانی ایران مانند بسیاری از کشورهای اروپایی نیست که در آن مرز دو زبان مشخص باشد. کسانی که با زبانهای ایرانی آشنا باشند میدانند که مرزهای زبانهای کردی و لکی و بختیاری و راجی و تالشی و تاتی را نمیتوان با قطعیت بیان کرد. زبانهای ایرانی مانند تاریدرهمتنیدهاند یا بهتر بگویم، مانند رنگینکمانیاند که تنها مرزهای بیرونیشان را میتوان تشخیص داد. گویشوران بسیاری در ایران زندگی میکنند که بنابر ویژگیهای زبانیشان هم میتوانند کردزبان باشند و هم نباشند. اگر کرمانجی، اورامی، زازایی، سورانی، لکی، کلهری و فَیلی کردی باشند، بیگمان تالشی و تاتی و بختیاری هم کردی است. همانندیهای تالشی به کلهری در سطوح واژگانی و آوایی و دستورزبان اگر بیشتر از کرمانجی نباشد کمتر نیست. اما گویشوران همۀ این زبانها -با همۀ شباهت زبانی- بدون مترجم بهسختی میتوانند با یکدیگر پیوند برقرار کنند.
در اینجا منظورم این نیست که این مردمان میتوانند به زبان یا گویش خود آموزش ببینند یا نه. تنها باید به این اندیشید که اگر در عراق مرز زبان کردی و عربی مشخص است، در ایران مرز مشخصی بین زبان کردی و بسیاری از زبانها وجود ندارد.
۳. شبکۀ تلویزیونی بیبیسی فارسی و تارنمای آن، از زمان راهاندازی تابهامروز، بیشترین سخنان را دربارۀ «آموزش به زبان مادری» بازگو کردهاند. امسال نیز در ۲۱ فوریه (۲۰۱۵) به رسم سالیان پیش مهمانانی را دعوت کردهبودند. مهمانان این برنامه -چه آن که از «آموزش به زبان مادری» حمایت میکرد و چه آن که از این طرح حمایت نمیکرد- هیچ شناختی از نقشۀ زبانی ایران نداشتند و بیشک مطالعاتی هم در حوزۀ زبان و زبانشناسی نداشتهاند.
فرج سرکوهی در مقامِ مدافعِ «آموزش به زبان مادری» استدلالش این بود که کودکان غیرفارسیزبان در ایران تا زمان رسیدن به سن تحصیل زبان فارسی را نمیدانند و زمانیکه تحصیل را آغاز میکنند، ابتدا باید فارسی را بیاموزند و سپس علم را به زبان فارسی؛ پس آنان از تحصیل عقب میمانند. بههرحال، برای کسی که سالها از ایران دور بودهباشد و ایران را از دریچۀ خاطرات جوانی و کودکی خود بنگرد، این داوریها دور از ذهن نیست. فرج سرکوهی هیچ تفاوتی بین ایران امروز و ایران دهههای پیش قایل نیست و هنوز بر این باور است که کودکان ایرانی در خارج از تهران و چند کلانشهر دیگر تا ششسالگی فارسی نمیدانند! درصورتیکه اینگونه غارنشینتصورکردنِ مردم ایران بهکلی غلط است. بیشینۀ مطلق کودکان ایرانی تا پیش از ششسالگی اگر از راه رسانهها و خانواده فارسی را نیاموختهباشند، در کودکستانها آموختهاند. بسیاری از این کودکان پیش از رسیدن به مدرسه صدها انیمیشن از دهها شبکه تلویزیونی دیدهاند و از انواع رایانهها و تبلتها و بازیهای رایانهای استفاده کردهاند و به زبان فارسی تسلط دارند. بعید میدانم جایی در ایران وجود داشتهباشد که کودکانش مانند دهههای پیش تا ششسالگی فارسی ندانند. کودکان امروزی با عصر کودکی فرج سرکوهی فرق دارند، حتی اگر او فرقی نکردهباشد. این نوع نگاه پیشامدرن به مردم ایران واقعاً هراسناک است و تنها از تودههای امریکایی برمیآید که ایران را بیابانی میپندارند پر از شتر و شمشیر!
در کدام تحقیق علمی در کجای جهان اثبات شدهاست که اگر کسی به زبان مادری خود آموزش نبیند، از تحصیل بازخواهدماند. نگاهی به آمار دانشجویان آذریزبان در دانشگاههای مختلف ایران و تعداد نویسندگان آذریزبانی که فارسی و آذری نوشتهاند، برای بطلان این استدلال کافی است. اگر تعداد دانشجویان بلوچ کم است، مسئله به فقر اقتصادی مفرط منطقۀ بلوچستان و احتمالاً مسائل مذهبی بازمیگردد نه آموزش به زبان مادری یا غیرمادری.
نکتۀ مهمی که فرج سرکوهی از آن آگاه نیست یا وانمود میکند که از آن آگاه نیست، وجود میلیونها کودک چندزبانه در سراسر جهان هستند که تاکنون هیچ پژوهشگری از ضعف علمی یا فقر علمی آنان سخن نگفتهاست. بههرحال، هر ادعایی باید پشتوانهای داشتهباشد. فرج سرکوهی نمیگوید در کدام تحقیق علمی در کجای جهان اثبات شدهاست که اگر کسی به زبان مادری خود آموزش نبیند، از تحصیل بازخواهدماند. نگاهی به آمار دانشجویان آذریزبان در دانشگاههای مختلف ایران و تعداد نویسندگان آذریزبانی که فارسی و آذری نوشتهاند، برای بطلان استدلال ایشان کافی است. اگر تعداد دانشجویان بلوچ کم است، مسئله به فقر اقتصادی مفرط منطقۀ بلوچستان و احتمالاً مسائل مذهبی بازمیگردد نه آموزش به زبان مادری یا غیرمادری.
اما نکتۀ اصلی این است که امثال فرج سرکوهی از نقشۀ زبانی ایران آگاه نیستند و تمام داشتهها و نوع نگاهشان به دنیا متأثر از اوضاع چند کشور اروپایی و امریکایی است. چنانکه اشاره شد، کسی که مدافع «آموزش به زبان مادری» است، باید راهکاری علمی و حسابشده برای ایران داشتهباشد. تمام آنچه در بخش یکم و دوم این نوشته به آن اشاره کردم، اوضاع زبانی ایران را از کشوری مانند کانادا جدا میکند؛ کشوری که درنهایت دو زبان برای آموزش رسمی دارد.
شبکۀ تلویزیونی بیبیسی فارسی و تارنمای آن، از زمان راهاندازی تابهامروز، بیشترین سخنان را دربارۀ «آموزش به زبان مادری» بازگو کردهاند. نخست باید پرسید آیا رسانۀ دولت انگلستان، که زبان انگلیسی را به ضرب شمشیر و تفنگ جایگزین زبان فارسی در هند و پاکستان کرد و برای نابودی زبان فارسی در افغانستان نیز از هیچ کوششی دریغ نکرد، میتواند داوری بیغرض باشد؟ بههرحال، استعمار روس و انگلیس با هیچ پدیدهای به اندازۀ زبان فارسی مخالفت نورزید. زبان فارسی تنها عامل همبستگی و پیوند مردمانِ مذاهب و آیینهای گوناگون از هند تا آسیای میانه و عثمانی بود و برای استعمار چه خطری عظیمتر از این میتواند بود؟
از دیگر نکاتی که فرج سرکوهی به آن میپردازد «آموزش به زبان مادری» بهعنوانِ حقی شهروندی است. ایشان دراینزمینه تنها نیستند و عموم کنشگران زبانمحور استدلال خود را برای «آموزش به زبان مادری» دارای مبانی حقوقبشری و حقوقشهروندی میدانند. اگر چنین باشد، با مسئلهای حقوقی-سیاسی مواجهیم که نظر حقوقدانان هم در آن بسیار مهم است. یعنی علاوهبر نظر زبانشناسان و جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی و… نظر حقوقدانان هم تعینکننده خواهدبود و امکان طرح این مسئله در دادگاههای کشور و خارج از کشور هم وجود خواهدداشت. به نظر میرسد در اینجا میانِ «حق سخنگفتن به زبان مادری» یا زبانی خاص و حق تدریس آن در نهادهای علمی باید آمیزشی رخ دادهباشد. البته بنده حقوقدان نیستم و حرفم دراینزمینه حجت نیست، اما تاجاییکه میدانم «حق سخنگفتن به زبانی خاص» (زبان دلخواه) میتواند حق شهروندی باشد، اما حق آموزش به زبانی خاص نه. یعنی هرکس بهصرفِ انسانبودن حق دارد به زبانی که میخواهد سخن بگوید یا آن را بیاموزد، اما حق «آموزش به زبان مادری» مسئلهای متفاوت است. چه کسی باید مشخص کند که شیوۀ سخنگفتن مردمان فلان ناحیه «زبان» است یا «گویشـ»ـی از زبان مرکز؟ حتی زبانشناسان هم سنجهای مشخص برای آن ندارند. آیا اگر دراینزمینه تشکیکی باشد، چنین حقی از انسان سلب میشود؟ آیا اگر گویشوران ناحیهای که صرفاً لهجهای متفاوت با لهجۀ رسمی مرکز دارند، بخواهند به لهجۀ مادری خود آموزش ببینند، چنین حقی ندارند؟ آیا «حق آموزش به گویش مادری» یا حق «آموزش به لهجۀ مادری» نمیتواند وجود داشتهباشد؟ به نظر میرسد تکلیف هیچکدام از این مسائل در هیچ دادگاهی مشخص نشدهاست و دراینزمینه هیچ قانونی وجود نداشتهباشد. مهمترآنکه، امر آموزش به مدرسه و کتاب و آموزگار و بودجه و… نیاز دارد؛ یعنی مسئلهای است اقتصادی و سیاسی. بعید میدانم که قوانین حقوقبشری برای مسئلهای چنین بغرنج و سیال همۀ جوانب را بررسیدهباشد و پیشبینیهای لازم را کردهباشد و بتوانند آن را «حق شهروندی» قلمداد کنند. پس ارتباطدادن «آموزش به زبان مادری» با مسائل حقوقبشری و درآمیختن آن با «حق سخنگفتن به زبان مادری» و حق آموزش در میان زبانهایی که بالفعل تدریس میشوند، به نظر منطقی نمیآید. هرچند دراینزمینه باید پای سخن صاحبنظران نشست.
ب) چند نکته دربارۀ «آموزش به زبان مادری»
۱. از قرن چهارم هجری تا عصر ملتسازی و استعمار، در گسترۀ پهناوری که امروزه کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان، هند، پاکستان، ترکیه، عراق و… قرار دارند، هیچکس از خود نپرسید که چرا باید فارسی بخوانم و بنویسم و بسرایم. انسان عصر سنت نه شناختی از «زبان مادری» داشت نه از «زبان رسمی» نه «ملت Nation» و نه… او به زبانی میخواند و مینوشت که زبان علم و ادب بود و پیش از وی دیگران به آن زبان نوشتهبودند. اگر در عصر سنت رویاروییهای زبانی وجود داشتهاست، صرفاً «دینی» بوده نه «ملی». بسیاری از مسلمانان -ازقضا بسیاری از ایرانیان- با نوشتن به زبان فارسی مشکل داشتهاند تنها به این دلیل که عربی زبان دین است و ممکن است استفاده از زبانهای دیگر موجب شکاف در امت اسلامی شود. اینکه گویشوران یک زبان لزوماً باید کشور خود را داشتهباشند و یک «ملت» باشند رهاورد نظامی اجتماعی است که از حاکمیت کلیسا و مذهب رسمی کاتولیک میگریخت. شرق چنین نظامی نمیشناخت.
در بسیاری از شهرها و روستاهای آذربایجان غربی، زبانهای ترکی آذربایجانی و کردی و ارمنی و آشوری رایج است. مردم این مناطق تقریباً بدون مشکل باهم میزیند، اما فعالان قومی و کنشگران زبانمحور مدام در رسانههای رسمی و غیررسمی خود یکدیگر را به کشتن و اخراج تهدید میکنند. حال روزی را تصور کنید که قرار باشد در این شهرهای چندزبانه هرکس به زبان مادری خود آموزش ببیند، آنگاه است که باید منتظر آشوبی، مشابه آنچه در بالکان رخ داد، باشیم. فعالان قومی که اکنون فاقد قدرتاند توان تحمل یکدیگر را ندارند و حتی برای ساخت یک مدرسه به زبان دیگر هم به جان هم خواهندافتاد.
بههرحال، همیشه کجسلیقگی هست و برخی در آشنایی با جهانهای تازه، نکات مثبتش را به کناری مینهند و نکات منفیاش را عاشقانه درمییابند. حتی اگر آن جهان از کردۀ خود پشیمان باشد و در پی زدودن مرزهای خود با همسایگان برآید.
در طول هزار سال، زبان فارسی زبان علمی و ادبی و دیوانی بخشهایی از خاورمیانه و ورارودان و هند بود. هرکس که دلش میخواست میتوانست به زبانهای دیگر هم بنویسد و بخواند و بسراید، چنانکه بسیاری چنین میکردند. من به این هزار سال به چشم الگویی برای امروز مینگرم و گمان میکنم که منطقیتر و انسانیتر و عادلانهتر از «یک ملت، یک زبان» و پیامدهای خونبارش باشد. برایِآنکه زبانهای دیگر در فرایند آموزش رسمی از بین نروند، میتوان و باید به «آموزشِ زبان مادری» پرداخت. بیگمان روزی خاورمیانه نیز این مرزهای استعمارساخته را به کناری مینهد و عصر دولت-ملتها به سر میرسد.
۲. شبکۀ تلویزیونی بیبیسی فارسی و تارنمای آن، از زمان راهاندازی تابهامروز، بیشترین سخنان را دربارۀ «آموزش به زبان مادری» بازگو کردهاند. نخست باید پرسید آیا رسانۀ دولت انگلستان، که زبان انگلیسی را به ضرب شمشیر و تفنگ جایگزین زبان فارسی در هند و پاکستان کرد و برای نابودی زبان فارسی در افغانستان نیز از هیچ کوششی دریغ نکرد، میتواند داوری بیغرض باشد؟ بههرحال، استعمار روس و انگلیس با هیچ پدیدهای به اندازۀ زبان فارسی مخالفت نورزید. زبان فارسی تنها عامل همبستگی و پیوند مردمانِ مذاهب و آیینهای گوناگون از هند تا آسیای میانه و عثمانی بود و برای استعمار چه خطری عظیمتر از این میتواند بود؟
خوشبختانه در ایران وجود زبانها و گویشهای گوناگون هیچگاه آن اندازه عجیب و غیرقابلِتحمل ننمود که کسی مجبور شود دستش را به خون دیگری بیالاید.
در بسیاری از شهرها و روستاهای آذربایجان غربی، زبانهای ترکی آذربایجانی و کردی و ارمنی و آشوری رایج است. مردم این مناطق تقریباً بدون مشکل باهم میزیند، اما فعالان قومی و کنشگران زبانمحور مدام در رسانههای رسمی و غیررسمی خود یکدیگر را به کشتن و اخراج تهدید میکنند. حال روزی را تصور کنید که قرار باشد در این شهرهای چندزبانه هرکس به زبان مادری خود آموزش ببیند، آنگاه است که باید منتظر آشوبی، مشابه آنچه در بالکان رخ داد، باشیم. فعالان قومی که اکنون فاقد قدرتاند توان تحمل یکدیگر را ندارند و حتی برای ساخت یک مدرسه به زبان دیگر هم به جان هم خواهندافتاد.
ازآنجاکه زبان فارسی بهمدّتِ یک هزاره زبان علمی و ادبی و دیوانی مناطق بسیاری از خاورمیانه بود، حکومتهای مرکزی ایران در عصر دولت-ملتسازی نیازی به اعمال خشونت برای جاانداختن آن نداشتند، اما کنشگران زبانمحور و فعالان قومی بدون درنظرگرفتنِ رابطۀ تاریخی زبانها و گویشهای موجود در ایران، برای تببین و توضیح نظرات خود، اصطلاحات و کلیدواژگان کشورهای دیگر، بهویژه کشورهایی چون ترکیه و عراق، را وام میگیرند.
۳. بیگمان آنانی که روزی را در تقویم به نام روز جهانی زبان مادری برگزیدهاند نیت خیر داشتهاند. در طول قرن بیستم فرایند همگونسازی بشر بهشکلِ ترسناکی رخ نمود. در همسایگی ما در کشورهای عراق و ترکیه چندین نسلکشی صورت گرفت تا از شر دردسرهای زبانهایی که بنابر اصول دولت-ملت آنها را تهدید میپنداشتند، راحت شوند. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی، زبانهای بسیاری در قارۀ اروپا از میان رفتند تا ملتی چون ملت فرانسه (یک کشور و یک زبان) شکل بگیرد. حتی در دوران کمونیسم، با شعار برابری، کسانی که در شهرهای سمرقند و بخارا به فارسی سخن میگفتند مجبور به پرداختن پنج روبل جریمه بودند تا ازبکی به زبان اکثریت مردمان آن شهرها بدل شود. امروزه زبان انگلیسی، خواسته یا ناخواسته، عامل نابودی هزاران زبان است. خوشبختانه در ایران وجود زبانها و گویشهای گوناگون هیچگاه آن اندازه عجیب و غیرقابلِتحمل ننمود که کسی مجبور شود دستش را به خون دیگری بیالاید. ازآنجاکه زبان فارسی بهمدّتِ یک هزاره زبان علمی و ادبی و دیوانی مناطق بسیاری از خاورمیانه بود، حکومتهای مرکزی ایران در عصر دولت-ملتسازی نیازی به اعمال خشونت برای جاانداختن آن نداشتند، اما کنشگران زبانمحور و فعالان قومی بدون درنظرگرفتنِ رابطۀ تاریخی زبانها و گویشهای موجود در ایران، برای تببین و توضیح نظرات خود، اصطلاحات و کلیدواژگان کشورهای دیگر، بهویژه کشورهایی چون ترکیه و عراق، را وام میگیرند؛ نسلکشی زبانی، ژنوساید فرهنگی، همگونسازی و… هیچکدام پیشینهای در ایران نداشتهاست و برای تببین واقعیتها و اوضاع این کشور ناکارآمدند. این اصطلاحات میتوانند واقعیات یکصد سال اخیر ترکیه و عراق و ازبکستان را بازبنمایند، زیرا برای هرکدامشان مصادیق تاریخی بسیاری وجود دارد، اما نمیتوان آنها را برای توضیح واقعیات ایران وام گرفت. اگر یک کرد ترکیه، یک ارمنی ترکیه، یک یونانی یا آشوری یا آذری ترکیه یا فارسزبان ازبکستان و… بخواهند از نسلکشی زبانی سخن بگویند، میتوانند به مصادیق مشخص اشاره کنند؛ به چندین قتلِعام هولناک، به زندانیشدن بهعلّتِ سخنگفتن به زبان مادری (ماجرای لیلا زانا و دهسالزندانیشدنش)، به پرداخت جریمه و… اما گویشوران کدام زبان و گویش در ایران میتوانند به مصداقی خاص از تبعیض زبانی اشاره کنند؟ پس بهکارگیری اصطلاحاتی که در کشورهای همسایه ساخته و پرداخته شدهاست، بیانگر واقعیات ایران نخواهدبود.
نسلکشی زبانی، ژنوساید فرهنگی، همگونسازی و… هیچکدام پیشینهای در ایران نداشتهاست و برای تببین واقعیتها و اوضاع این کشور ناکارآمدند.
پینوشت
[۱]- تفاوت «آموزش زبان مادری» و «آموزش به زبان مادری» بر کسی پوشیده نیست. در قانون اساسی ایران «آموزش زبان مادری» پیشبینی شده و امری است مطلوب و شدنی، اما «آموزش به زبان مادری» امری است صیقلنخورده و گنگ. در این نوشتار میکوشم آن را تاحدِّامکان بررسی کنم.
[۲]- برخی از زبانهای موجود در ایران عبارتاند از: ترکی آذربایجانی، ترکمنی، قشقایی، خلجی (که عموماً همه را ترکی مینامند)؛ کرمانجی، سورانی، اورامی، کلهری، لکی (که عموماً به نام کردی شناخته میشوند)؛ نایینی، وفسی، سنگسری، پهلوی، دوانی (که عموماً اینها را به نام زبانهای راجی میشناسند)؛ عربی، بلوچی، تبری، گیلکی، بختیاری، بشاگردی، پشتو، تالشی، تاتی، ارمنی، آشوری، فارسی و چندین زبان دیگر. دربارۀ دستهبندی این زبانها اتفاقِنظر وجود ندارد. این دستهبندی صرفاً برای نشاندادن پراکندگی و شمار بالای زبانهاست نه ردهبندی علمی این زبانها. برخی از گویشهای موجود در ایران را میتوان زبان دانست و تعداد زبانهای موجود در ایران را بیش از پنجاه زبان برآورد کرد.
سپاسگزار .
سودمند افتاد .
پیروز باشید.
امیدوارم آقای روحانی هم اندازه شما در این خصوص اطلاعات و آگاهی داشته باشد ، ونسبت به حفظ تمامیت ارضی کشور و تقویت حاکمیت ملی مسئو لانه برخورد کند چرا که مملکت داری بچه بازی نیست و کشور ما امانتی است در دست دولت.
آقای نویسنده واقعا مقاله شما سودمند است ولی خودتون بریدید و دوختید، چون نفهمی و کلا نمی فهمی به قول تورک ها اییل سو ایچ( منظور چهار دست و پا آب خوردنه مثل حیوان).
آقای عزیز اگه با سخنان نویسنده مخالفی میتونی نظر و استدلالتو بگی نه اینک با ضرب المثلی ک فقط خودت میفهمیش توهین کنی به نویسنده و نوشتارش.
کاش بجای تورک پرستی و ستیز با ایرانی بودنت کمی کتاب هم بخونی و بری ببینی واقعا از دید ژنتیکی تورکی یا آذری ایرانی
agha salam her kaes ke baa shama haem-andish ne baashaed , ne baayed au ra janwer (haywan) goft yaa nawesht. shama ager chizi der andishe dashtid , mi baayed mi naweshtid wae rahnemon-joye (ested-lal) mi kerdid. baa zor-goye ne mi tawan be dad yaa saeze (hagh) khod rasid. der in nabeshte hich na-dorosti hasti ne daraed
با وجود اینکه با کلیت نوشته های شما مخالفم ولی آرزو دارم تمام مخالفان من افراد با فهم و شعوری مثل شما باشند که برای حرفاشون استدلال دارند، نه اینکه بیان از روی معده بگن آموزش زبان مادری توطئه است
درود بر شما برادر چه نوشته ی زیبایی و کاملا منطقی و مستدلل،بنده خودم اهل خوزستانم و زبان مادریم لری هست ،ولی هرگز علاقه ای به تدریس به زبان مادری یا آموزش زبان مادری ندارم،زبان ملی و همیشگی ما زبان پارسی بوده و هست و خواهد بود…
سپاس.
منطق بحث شما خوب بود ولی در بخش پایانی، ورود به دعواهای زورنالیستی و سیاسی-اجتماعی ارتباطی به بحث علمی نداشت.
در کشورهایی مثل ایران و هند که تنوع زبانی بسیار زیاد است، بهتر است دانشگاه های موجود در هر منطقه زبانی، دانشورانی در زبان های همان نواحی تربیت کنند تا زبان های موجود که میزاث ملی هستند، به شیوه علمی مطالعه شوند. این امر بیش از آن که یک کار دولتی و بخشنامه ای باشد، یک کار علمی است و باید مراکز علمی دست به چنبن اقداماتی بزنند که مراکز علمی و شبه علمی ایران نیز از بسیاری امور غافلند و از این مورد نیز.
agha hasan shama baad az shkonbe-ye khod raha kerdid, naweshte ra ne khandid wae az “maghamaat elmi” poshtibani mi khahid, in dashwari ra nawesende naweshte ast
ارمنی ها و آشوری ها که در متن به آن اشاره شد اتفاقا به زبان مادری خود آموزش میبینند
احسنت . آفرین . لذت بردم . مرحبا . تبارک الله . واقعا استفاده کردم . من کارشناس ارشد ایران شناسی در دانشگاه شهید بهشتی ام باید اذعان کنم که تا کنون مقاله ای به این خوبی نخوانده بودم مخصوصا آنجایی که از جنایت های انگلستان برای جا انداختن زبان خود در هندوستان گفتید و البته می توان به جنایت های فرانسه در جا انداختن زبان خود در ۲۹ کشور جهان هم یاد کرد . همچنین می توان به این نکته اشاره کرد که در چین یک میلیارد و چهارصد میلیونی فقط یک زبان تدریس می شود.
متاسفانه امروز ۲۸ فروردین ۱۳۹۷ متوجه شدم که در مجلس طرح تدریس به زبان های مثلا مادری در حال تهیه است . امیدوارم با قلم رسای خود در این مورد نیز بنویسید و مردم را از ماهیت خیانت بار این طرح آگاه کنید . ضمنا این را هم بیان کنید که قومیت ها مطالبات خود را گام به گام جلو می برند و تا استقلال از حکومت مرکزی نگیرند آرام نمی گیرند همانطور که در کردستان عراق شاهد بودیم که با وجود امتیازات بی سابقه و بی شماری که حکومت مرکزی به کردها داد آنها سرانجام رفراندوم استقلال برگزار کردند . لیاقت آنها همان صدام حسین بود که مانند خودشان با آنها رفتار می کرد . به هر روی استفاده بردم و موفق باشید .
لیاقت شما هم همین نژاد پرستیان است که صدام را به کوردی که میگویی هم نژادت است ترجیح میدهی. حیوان. عراق چه امتیازی به کردها داده بود>>> ۴ سال بود قوتشون رو بریده بود. بحث زبان اصلا چه ربطی به سیاست دارد؟
دیدگاه مخالف ها را پاک میکنید؟ ماشالا پارسی تون!
۲۳rh May 2020
Agahi nawesende Dr bare-ye zaban shanasi satodeni ast, man ra khandan in nabeshte khosh amsd , der keshw3r khorassn 99% merdom zaban parsi ra mi dsnsnd. Der sal 1964 der Kabul yek goroh nadan be dastor CIA wa englis goyesh poshton ra ham zaban fermanrewaye sskhtand . poshton has ≠ afghan haa hame shsn PS
arsi mi danand. , am a 95% parzi zaban has poshton me mi danand.
۰۲th April 2022 = 2573 Parsi
khanende arjmand der hangam 22 may 2020 man rayaane(internet) ne dashtaem az rah goshi (telepon hamra) basayaar tond yek band nabeshte der in-jaa ne modaem, bi baz-khani an ra be parsianjoman parestadaem , kenon ke an ra khandaem na-dorosti haa-ye naweshtari(type) afzon ber 8 waje der an didaem. an ra dobaare kenon mi nawesaem. baa pozesh
agahi nawesende der baare-ye zaban-shanasi satodani ast , man ra khandaen in nabeshte khosh amaed. der keshwer khorasan 99% merdom zaban parsi ra mi danand. der sal 1964 (1343) der kabul yek goroh nadan wae chaker-manesh be dastor CIA wae englis goyesh poshto ra haem zaban ferman-rewaaye sakhtand. poshton haa = afghan haa hame shan zaban parsi ra mi danand , ama 95% parsi zaban haa poshto ra ne mi danand