سامان حسنی*: همزمان با اندیشهی مشروطه، اندیشهی پالایش زبان پارسی از واژههای بیگانه نیز پاگرفت. یکی از جاهایی که نخستین نیاز را به واژهسازی نشان داد، دستور زبان پارسی بود که میتوان گفت همهی واژهها و ترمهای آن نزدیک به عربی است؛ مانند فعل، فاعل، مفعول، مضاف و مضافالیه، مسند و مسندالیه، ماضی، مضارع و مستقبل که دانستن چم [معنی] آنها برای دانشآموزان دشوار است و میتواند یکی از علتهای ناتوانی آنها در یادگیری دستور زبان پارسی باشد.
فرهنگستان یکم، دوم و همچنین کسانی بیرون از فرهنگستان برای واژههای عربی دستور زبان پارسی، واژههای برابر ساختند. واژههای «نهاد» و «گزاره» که استاد پرویز ناتل خانلری به جای «مبتدا» و «خبر» پیشنهاد کردند، همچنین واژههای «پیشوند» و «پسوند»، جزو اندک واژههایی هستند که به خوبی جا افتاده و همهگیر شدهاند. سایر واژهها یا فراموش شدند یا اینکه تنها گروه اندکی آن ها را به کار میبرند.
اکنون زمانی است که دلبستگی دوباره برای به کار بردن واژههای پارسی آغاز شده است. ترمها و واژههایی که برای دستور زبان نیاز داریم جزو واژههای دانشیک هستند و باید پَرسون [دقیق] باشند و تا جایی که میتوان باید برای هر واژهی عربی تنها یک واژهی برابر پارسی ساخت. امروز چنین نیست و هر کسی که بخواهد واژههای پارسی را به جای واژههای عربی به کار ببرد، با چند گزینه روبرو است؛ دچار سردرگمی میشود و بهتر میداند که همان واژههای شناختهشدهی عربی را به کار ببرد.
در زیر نگاهی میاندازیم به شماری از واژههای عربی دستور زبان پارسی که برای آنها بیش از یک واژهی برابر به پارسی ساخته شده است:
فعل= کارواژه، پویه، کنش، کرواز
فاعل= کننده، پوینده، کنشگر، کارور
مفعول= کرده، پوییده، کنشگیر، کارگیر
حرف= بند واژه، وات، واچ، واج، واک، نویسه
حرف اضافه= افزون واژه، واگ افزونی
حرف ربط= پیوند واژه، وات پیوند
مصدر= بنواژه، ستاک، ریشه، کرپایه، سرواژه
قید= بندواژه، سانواژه، اپیواز، بَرْواژه
صفت= زاب، زابه، فروزه
مفرد و جمع= تکال و بیشال، تکینه و چندینه
مذکر و مونث = نرین، مادین و نرینه، مادینه
اسم= نامواز، نامواژه
خنثی= اَمرد، نَتار، کُماسه
اگر واژهی «فعل» را در نگر داشته باشیم، دست کم چهار روش واژهسازی را در میان نو واژههایی که برای دستور زبان پارسی ساخته شده است، میبینیم:
گروه نخست واژهی «پوی» را به جای «فعل» ساخته و به دنبال آن «پوینده» و «پوییده» را برای «فاعل» و «مفعول» ساخته است.
گروه دوم به جای «فعل»، واژهی «کنش» را برگزیده و برای «فاعل» و «مفعول» هم، واژههای «کنشگر» و «کنشگیر» را ساخته است.
گروه سوم به جای «فعل»، «کارواژه» را ساخته است. این گروه «واژه» را به سان پسوند در شماری از واژههای ساختهشدهی خود به کار برده است؛ مانند نامواژه (اسم)، واتواژه (حرف)، پیوندواژه (حرف ربط)، افزونواژه (حرف اضافه) و بنواژه (مصدر).
چهارم، حیدری ملایری است که به جای فعل، «کرواز» را ساخته است؛ بدین گونه که واژهی اوستایی «کر» که به چم «کار کردن» است، گرفته و «واز» را که کوتاه شدهی «آواز» است بدان افزوده است. ایشان پسوند «واز» را در پایان شماری از واژههای ساخته شده خود آورده است؛ مانند نامواز (اسم) و اپیواز (قید)
چه باید کرد؟
چیزی که ما ایرانیان فراموش کردهایم، کار دانشیک گروهی است. در گذشته اگر کار ماندگاری انجام دادهایم، یا کسی چون فردوسی زندگیاش را بر سر آن کار نهاده (مانند سرودن شاهنامه) برایند کار دانشیک گروهی بوده است. برای نمونه میتوان به گردآوری شاهنامهی ابومنصوری که پایهی کار شاهنامهی فردوسی بر آن نهاده شده، اشاره کرد.
«ابومنصور عبدالرزاق […] دستور خویش ابومنصور المعمری را بفرمود تا خداوندان کتب را از دهقانان و فرزانگان و جهاندیدگان از شهرها بیاوردند و چاکر او ابومنصور المعمری به فرمان او نامه کرد و کس فرستاد به شهرهای خراسان و هشیاران ازآنجا بیاورد و از هر جای، چون شاج پسر خراسانی از هری و چون یزدانداد پسر شاپور از سیستان و چون ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور و چون شاذان پسر برزین از طوس. و از هر شارستان گرد کرد و بنشاند به فراز آوردن این نامههای شاهان و کارنامههاشان و زندگانی هر یکی از داد و بیداد و آشوب و جنگ و آیین، از کی نخستین […] تا یزدگرد شهریار که آخر ملوک عجم بود.» – از مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری
نمونهی دیگر، ویرایش سالنامهی خورشیدی است که با یاری گروهی از اخترشناسان و ریاضیدانانی چون ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی، ابومظفر اسفراینی، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، ابن کوشک بیهقی مباهی، میمون بن نجیب واسطی و به سرپرستی عمر خیام انجام شد. میبینیم که پس از گذشت هزارسال هنوز هم این سالنامه پرسونترین [دقیقترین] سالنامهی جهان است.
پیشنهاد
میبایست گروهی از کسانی که بر «دستور زبان پارسی» چیرگی دارند و با روش دانشیک واژهسازی آشنایند، گرد هم آیند. نخست یک فهرست از همهی ترمها و واژههای مورد نیاز دستور زبان فراهم آورند. آنگاه همهی واژههایی را که تا کنون فرهنگستان یکم، دوم و دیگر کسان برای دستور زبان ساختهاند، گرد آورده و با در نگر داشتن همهی نکتههای دستوری و با همسنجی با زبانهای همخانواده، واژههای در خور را برگزینند یا بسازند.
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
بسیار زیبا و درست
فدای شما، ایران فردا به داشتن فرزندانی مانتد شما خواهد بالید
با درود فراوان به شما بزرگواران و کوشندگان پارسی انجمن
واژگان فرنود و فروزه که در نوشتارهایتان به کار برده اید از واژگان دساتیری می باشند و خواهش می کنم که دیگر از این واژگان بهره نگیرید.
همچنین برای واژه “مهند” در واژه نامه های عمید و معین و دهخدا معنای نیافتم که به احتمال فراوان این هم واژه ای دساتیری و ساختگی است.
درود خداوند برشما کاش کسانی مانند شما و استاد کزازی بسیار بودند یا بسیار باشند تا مانند فردوسی بزرگ شکوه از دست رفتهی پارسی را به آن بازگردانند