دیدگاههایی درباره‌ی زبان پارسی

دکتر ضیاالدین هاجری

ز دهقان و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید از آن میان

نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود

سخنها سراسر به بازی بود

(شاهنامه فردوسی)

 

در گذر تاریخ جهان، هر کسی، هر خانواده‌یی، هر گروهی، هر تیره و هر دودمانی و سرانجام هر کشور و سرزمینی خواه‌ناخواه با رویدادهای ناگوار روبه‌رو می‌گردد. گاه تا لبه‌ی پرتگاه و زیر چرخهای نابودی کشانده می‌شود؛ چنان‌که میهن گرامی ما ایران نیز در گذشته، از این پیش‌آمد‌های تلخ و ناگوار دور نمانده. در گذر تاریخ خود چند بار با تاخت‌وتازهای بیگانگان دست‌وپنجه نرم کرده است.

یک‌بار جوانی ۲۰ ساله در سال ۳۳۴ پیش از زادسال ترسایی از گِرِک (یونان)؛ باردیگر در سال ۶۳۵ زادسال ترسایی، تازیان؛ بار سوم یسوکای پسر تموچین به سال ۶۱۷ کوچی (اسلامی)؛ و بار چهارم تیمور به سال ۷۸۲ کوچی به سرزمین ما تاختند و آنچه براستی آدمیان نمی‌کنند، با خونخواری فراوان انجام دادند.

زبان پارسی، در درازنا و فراخنا و ژرفنای زندگی و زندگانی پرنشیب‌وفراز خود، تاکنون بسا برخوردهای سخت و رویدادهای دشوار، همچون فراتازی گِرِکان (یونانیان) و تازیان و ترکان و مغولان و تاخت و چنگ‌اندازی و دست‌درازی و دست‌اندازی اروپاییان و فرنگیان را بسادگی و با شگفتی فراوان پشت سر نهاده است که باور آن برای دیگران و اَنیرانیان پذیرفتنی نیست؛ شگفت آن‌که هیچ‌گاه هم با برخورد اندیشه‌ها‌ی ناجور و چندگونگی داوریها‌ی نادرست روبه‌رو نبوده است.

چندگاهی است که آبیژکی تابنده، آتشی فروزان و اخگری سوزان و پرتو گرم و درخشنده و دلنواز، در دل شماری فراوان از اندیشوران ایران و شیفتگان زبان پارسی رخنه کرده است و آن‌چنان زبانه می‌کشد تا با دلگرمی و امید بسیار به پشتیبانی از زبان پارسی، این زبان شیوا و زیبای مادری خویش، برخیزند و از پی آمد آن یادگار نیاکان خردور و بازمانده‌ی فرهنگ دیرین و کهن را از آسیب و آک و گزند و پلواسی و چاپلوسی و نیستی و نابودی رهایی بخشند.

آنچه مایه‌ی نگاهبانی و نگاهداری سرزمین ایران شده است زور و نیروی شمشیر شاهان و توانمندی سرداران نبوده، لیک توش و توان زبان پارسی بوده است. زبان پارسی آهنگ و نوای دوستی می‌ساخته و بانگ و آوای مهر می‌نواخته و با سروده‌های دلنشین و شورانگیز خود، مردم باختر و خاور را، آگاهانه و ناآگاهانه زمزمه‌گر یک آهنگ و سخنور یک سخن و داستان‌سرای یک زبان می‌کرده است‌.

بی‌گمان، هر به‌پاخیزی و رستاخیزی و بازخیزی گروهی، بویژه در پشتیبانی از زبان و در ارزیابی و سنجش آن، اندیشه‌های سازوار و ناسازوار و درست و نادرست را به همراه و در بر خواهد داشت و پایه و مایه‌ی برخورد اندیشه‌ها و چندگونگی داوریها می‌شود و خواه‌ناخواه دسته‌یی را در برابر گروه و رویاروی دسته‌یی دیگر می‌نهد.

گرچه، بخوبی نمی‌توان اندیشه‌های گوناگون اندیشوران، پژوهشگران، خردمندان، دانشوران، رایمندان، سرایندگان، شناسایان، فرهیختگان، کارگزاران و… را درباره‌ی زبان پارسی بسادگی یافت و شکافت، لیک از روی گفتارها و نوشتارها و پژوهشها‌ی دوستداران و شیفتگان این زبان می‌توان به بازیابی و شناخت رایها و اندیشه‌هایشان پی برد و بدانها پرداخت و برای پالودگی زبان پارسی بُنه و شالوده‌یی تازه و بنیادی نو درانداخت و فراندازی درخور و شایسته فراهم ساخت.

هرچند نمی‌توان بازتابهای گروههای گوناگون را بدرستی و بروشنی شکوفا کرد، پَن بیشتر اندیشه‌ها، دیدگاهها و رایها درباره‌ی زبان پارسی در زمینه‌های زیر دور می‌زند:

۱) گروهی، زبان را چون تن‌پوشی می‌دانند که شهری، روستایی، ترکی، تازی، ایرانی و جهانی آن همسان است و چون پیکر و اندام را می‌پوشاند و نیاز مردم را برآورده می‌کند، پس ریخت و رنگ آن شایسته‌ی خرده‌گیری و سزاوار گفت‌وشنود نیست. اینان می‌گویند: «باید در پی آن بود که اندیشه را به «انگاره واژه‌» درآورد و به شنونده و خواننده شناساند؛ خواه این انگاره عبری باشد یا تازی، اروپایی باشد یا امریکایی، با آیین زبان همساز باشد یا نباشد، با انگاره‌های زبان بخورد یا نخورد؛ چون کارسازی وکارراه‌اندازی می‌کند، پس ارزنده و ارزشمند است.‌»

۲) گروه دوم، بر این باورند که واژه‌های اروپایی، زبان پارسی را آلوده می‌کند و برای پالایش و پاکسازی آن باید این گونه واژه‌ها را کنار گذاشت و زبان پارسی را از بند «باخترزدگی‌» و «فرنگ‌گرایی‌» به دور داشت و از چنگال آن رهانید.

این دسته مردمان، واژه‌های تازی رابیگانه نمی‌پندارند و واژگان ترکی را نیز به شمار نمی‌آورند و درباره‌ی هر یک از آنها چُنین می‌گویند: «واژگان تازی با زبان پارسی آن‌چنان درآمیخته و پیمان برادری بسته و دست خویشاوندی داده است که بیرون راندن و جدا کردن و سوا نمودن آن از زبان پارسی، فرهنگ دیرپای ایران را دچار لرزش و لغزش و سستی می‌کند و پیوند استوار مردم را با گذشته و گذشتگان درهم می‌ریزد و توده‌ی ایرانی را به تاریکی و کورمالی می‌کشاند. واژه‌های ترکی هم بدان اندازه نیست که مایه‌ی دردسر شود تا به دستمال نیاز باشد. زمانه چاره‌ساز است، درنگ باید کرد تا رفته‌رفته و آرام‌آرام از سر زبان و نوک کلک و خامه بیفتد و به گورستان مردگان بپیوندند.‌»

اگر بدین گفتار نگرش داشته باشیم، درمی‌یابیم که چگونه و چه ساده می‌توان واژه‌های بیگانه را پارسی پنداشت. این پُرسمان درست مانند این است که یک ایرانی چندسالی به یکی از کشورهای بیگانه برود و یا یک بیگانه به سرزمین ایران بیاید و در این‌جا خانواده‌اش بزرگ شوند، شمارشان فزونی یابد و روزی که می‌خواهیم خاستگاه آنان را نام ببریم به‌جای نام سرزمین آغازینشان بگوییم که اینان ایرانی‌اند.

آیا راهیابی واژه‌هایی بیگانه چون: تازی، ترکی، مغولی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و… در زبان پارسی و به گفته‌ی بسیار کسان در این سرزمین و از دیرباز هم که باشد، می‌تواند ریشه‌ی واژه را دگرگون کند و ساختار فرنگی یا تازی یا ترکی و… آن را ایرانی گرداند. این دیگر چه تازه و شگرف‌اندیشه‌یی است!

۳) گروه سوم که در پی نوجویی و نوخواهی و تازه‌نگاری هستند، بر این باورند و می‌گویند: «آنچه مایه‌ی نگاهبانی و نگاهداری سرزمین ایران شده است زور و نیروی شمشیر شاهان و توانمندی سرداران نبوده، لیک توش و توان زبان پارسی بوده است. زبان پارسی آهنگ و نوای دوستی می‌ساخته و بانگ و آوای مهر می‌نواخته و با سروده‌های دلنشین و شورانگیز خود، مردم باختر و خاور را، آگاهانه و ناآگاهانه زمزمه‌گر یک آهنگ و سخنور یک سخن و داستان‌سرای یک زبان می‌کرده است‌».

آنچه چین و ماچین و ختن را فراگرفته بود و هند و هندیان را در بر، آوازه و نامداری و توان و نژادگی زبان پارسی بود نه چکاچک شمشیر شاهان خود کامه و سرداران ستمگر. آن مهر و دوستی به بار می‌آورد و می‌پرورد و اینان زشتی و بد کنشی. این بلندآوازگی زبان، هرچندکه شوربختانه امروزه تا اندازه‌یی سست و کم‌رنگ و ناتوان شده است، لیک هنوز به گوش می‌خورد. امروزه چکاچک شمشیر زورمندان و زورمداران و ستمگران و خونریزها با اندام نیرومندشان یکسره به دل خاک فرو رفته است؛ بی‌آن‌که آوازگر آوایی یا زمزمه‌ساز بانگ و نوایی باشد.

پس، ستمی سخت‌تر و ستیزی ناگوارتر و بداندیشیی نارواتر و رویارویی نادرست‌تر از آن نیست که به زبان پارسی، این نیروی شگرف که سده‌ها مایه‌ی دوستی و سازگاری و نزدیکی و وابستگی و همبستگی مردم ایران با مردمان سرزمینهای خاور و باختر بوده است، این گونه بدان تاخت‌وتاز آید و بدین سادگی و با بی‌پروایی رسا، تیشه به ریشه‌ی این تنومند درخت جاودانه آبرومند زده شود.

اگر چندگاهی، در پی آشوبهای روزگار، زبان پارسی بیهوده و ناروا به فراموشی افتاده و از پویایی و بهره‌دهی و بهره‌وری دور مانده است، اکنون که زمانه سازگار و زمینه فراهم است و مردم شیفته‌اند و کارگزاران و فرمداران کشور پذیرایند، باید تکانی خورد و کوششی نمود و در راه آرایش، پیرایش، پالایش و پالودگی زبان پارسی گامی استوار و پویا برداشت.

آنچه چین و ماچین و ختن را فراگرفته بود و هند و هندیان را در بر، آوازه و نامداری و توان و نژادگی زبان پارسی بود نه چکاچک شمشیر شاهان خود کامه و سرداران ستمگر. آن مهر و دوستی به بار می‌آورد و می‌پرورد و اینان زشتی و بد کنشی. این بلندآوازگی زبان، هرچندکه شوربختانه امروزه تا اندازه‌یی سست و کم‌رنگ و ناتوان شده است، لیک هنوز به گوش می‌خورد.

درخورِ یادآوری است که این گروه، پالایش زبان پارسی را به پنج پُرسمان زیر وابسته و پیوسته می‌دانند:

یکم) واژه‌های تازی که پس از تاخت‌وتاز تازیان، واژه‌های ترکی که از روزگار سلجوقیان و مغولان، واژه‌های اروپایی که از نیمه‌ی دوم سده‌ی سیزدهم کوچی به زبان پارسی راه یافته است، تاجایی‌که شدنی است، کنار گذاشته شود و برابرهای آن به‌کار رود. این کار و رفتار پسندیده به زبان پارسی هیچ آسیبی نمی‌رساند، زیرا اگر این زبان با کنار نهادن دو‌سه‌هزار واژه‌ی تازی و ترکی و اروپایی ازپای‌درآمدنی و ازمیان‌رفتنی بود تاکنون بارها از میدان نبرد زندگی جا تهی می‌کرد و می‌گریخت و خویشتن را به دست نیستی و نابودی می‌سپارد.

مگر بیشتر واژه‌ها و گفتارها در درون برخ کراسه‌ها و ماتیکانها و دفترکها و پایان‌نامه‌ها و نوشتارهایی که روزگاری نموداری از دانش و بینش سرآمدان و بزرگان ایران‌زمین بود و امروز کمتر سرآمدی از آن آگاهی دارد و کمتر نوشته‌یی از آن برخوردار است و از زبان پارسی بیرون رفته است، آیا کوچکترین گزندی به زبان پارسی رسیده است؟

دوم) واژه‌هایی که به شیوه‌ی تازیان نگارش می‌یابد، به روش پارسیان و با واژه‌های پارسی نوشته شود. این واژه‌ها بر سه دسته‌اند:

– یکی واژه‌هایی که از بن پارسی است، مانند: تهران، تهماسب، تهمورس به‌جای «طهران، طهماسب، طهمورث و…‌»

– دودیگر، واژگان بیگانه که در زبان پارسی، لیک به شیوه‌ی نگارش تازی به‌کار می‌رود، مانند: ترابلس، ختا، سومالی به‌جای «طرابلس، خطا، صومالی و…‌»

– سه‌دیگر، واژه‌های تازی که در پارسی به کار گرفته می‌شود، مانند: اعلا، حتا، کبرا به‌جای «اعلی، حتی، کبری…‌» دراین‌زمینه، هم دشواری فراوان است و هم سخن بسیار و گفت‌وگو از آن به درازا می‌کشد؛ پس سخن درباره‌ی ریخت «همزه‌»، دوسر کژ، «تنوین‌» و این گونه پرسمانها یکی از چند دشواریهایی است که از زبان تازی ناخواسته به پارسی راه یافته و دانش‌آموز و دانشجو و دانش‌پژوه و پژوهشگر و ویراستار و روی‌هم همگان را بر سر چندراهی نهاده است. بهتر است برای دوری و پیشگیری از این دشواریها، به زبان پارسی، این زبان شیوا و زیبا‌ی مادریمان، برگردیم و برای هر واژه‌ی تازی برابر پارسی آن را به کار بریم تا از این همه سختیها و ناسازواریهای گریبانگیر رهایی یابیم.

سوم) باید به زبان پارسی نژاده و گوهره، پویایی و گویایی داد و با بهره‌وری از اندیشه‌های نو و جنبشها و پویشها‌ی تازه، به نویسندگی و سرایندگی جانی تازه بخشید.

گفتار، نوشتار، سرواد، سروده، ترانه، سخنرانی، پایان‌نامه، دفترک و… باید با خرد و دانش، اندیشه و انگارش درآمیزد و از گزافه‌گویی و همانند آن به دور باشد. تنها، سرایندگی نیازمند تازگی و نوآوری نیست، که نویسندگی هم به دگرگونی و ساختاری تازه، آن هم دگرگونی در شیوه‌ی نگارش و چگونگی و روش اندیشه نیاز دارد. چکیده‌ی گفتار آن‌که باید با واژگان‌ِ پارسی ایرانی اندیشید، ایرانی نوشت و ایرانی سرود.

در جهان امروزین وزندگانی کنونی «سادگی، کوتاهی، درستی، سودمندی‌»، چهاربن و پایه و شالوده‌ی هر «گفتار، نوشتار، سخن و سروده‌ی‌» ارزشمند است. امروز دیگر، درازه‌نویسی، پرنویسی، گرافه‌گویی، ریزه‌خوانی، ژاژخایی، پلواسی و چاپلوسی نه جایگاهی دارد و نه خریداری.

کسانی که برای هیچ‌وپوچ، مشتی واژگان‌ِ بیگانه را گَلِ هم می‌کنند تا گفتاری فراهم و نوشتاری را سرهم کرده باشند و مردم را بیهوده با «واژه‌» های بیگانه بازی می‌دهند، بدانند که بیراهه می‌روند و در پی آب به‌سوی سراب می‌دوند و برایشان فرآمدی هم جز کوفتگی و درماندگی نخواهد داشت.

چهارم) شیوه‌ی دستورزبان بیگانگان از زبان پارسی رخت بربندد و آیینهای ویژه‌ی زبان پارسی جایگزینش گردد. روشن است، آنچه تا نزدیک به یک سده پیش به نام «دستور‌» نوشته و فراهم می‌شد بیشتر آیینهای سرایندگی یا سخته‌های سرواد بود، نه آیین نگارش و نویسندگی و دستورزبان پارسی. آنچه هم، که امروز به نام «دستورزبان پارسی‌» خوانده می‌شود تنها برگردانی است از پاره‌ی دستورزبانهای بیگانه‌ی تازی، فرانسوی، انگلیسی و… که هم مایه‌ی دشواری و سرگردانی و سرگیجه‌ی پارسی‌زبانان است و هم پژوهندگان زبان پارسی را در گردابی ژرف ترسناک و در دست‌اندازها و چاله‌وچوله‌های فراوانِ دست‌وپاشکن می‌افکند و سرنگون می‌سازد.

فراهم‌آوری «دستورزبان پارسی‌» باید بر سادگی زبان استوار گردد و هیچ نیازی هم به واژه‌های تازی همچون: «خبر، مسند و مسندالیه، جمله اسمیه، جمله فعلیه و…‌» ندارد.

درکنار گذاردن ویژگیهای دستورزبان تازی و فرانسوی و مانند آنها به‌هیچ‌رو نباید درنگ کرد و دچار دلشوره و دلهره و دلواپسی و نگرانی شد و آن را مایه‌ی برهمخوردگی زبان پارسی دانست، زیرا پاره‌ی از این ویژگیها همچو «مطابقت صفت و موصوف، مطابقت قید حالت، فاعل یا مفعول و…‌» خودبه‌خود خواسته و ناخواسته چون با ساختار دستورزبان پارسی هم‌آهنگی و سازگاری نداشته است و ندارد، آرام‌آرام در درازنای زمان کنار گذاشته شده است و هیچ آسیب و گزندی هم بر زبان پارسی راه نیافته است.

چون زبان پارسی، زبانی است «پیوندی‌» ازاین‌روی به دستوری ویژه نیاز دارد که «واژه‌شناسی‌» استوارترین بن و پایه و شالوده‌ی آن به‌شمار می‌آید. پس بر همگان است که در زمینه‌ی واژه، واژه‌یابی، واژه‌سازی، واژه‌شناسی، واژه‌گزینی و همانند آن سخت بکوشند و هر روز و هر دم گامهایی استوار بردارند.

پنجم) از راهیابی واژه‌های اروپایی و امریکایی و فرنگی به زبان پارسی پیشگیری شود. هرچندکه ایران هم از دیدگاه شگردشناسی مانند دیگر کشورهای نیم‌پیشرفته و روبه‌گسترش، برای برابری و رویارویی با پس‌ماندگی و بازماندگی خود، به دانشهای تازه و کالا‌های نوِ اروپاییان و امریکاییان نیازمند است وخواه‌ناخواه انبوه و شماری واژگان بیگانه همراه دانشها و کالاهای نو پدید آمده به ایران سرازیر می‌شود، لیک باید کوشید پیش‌ازآن‌که این گونه واژه‌ها به گفته‌ی پاره‌ی کسان و دستگاهها جای بیفتد و زبان پارسی راآلوده کند برابر‌هایی درخور و شایسته برای آنها برگزید و در دسترس همگان نهاد.

شتاب فراوان وتندی بسیار در این زمینه و در این راه بسیار سزاوار وسودمند است. اگر چنانچه واژه‌یی بیگانه در زبانی راه یابد وجا خوش کند و مردم هم در به کاربردن آن واژه‌ی بیگانه خو بگیرند، کنار گذاشتن آن بسادگی انجام نمی‌شود وبزودی و به‌آسانی دست از سَرِ زبان مادری برنمی دارد؛ همان‌گونه‌که بسیار از واژگان بیگانه برما تاخته‌اند وگرفتارمان کرده‌اند. باید در همان‌گاهی که کالا یافرآمد دانشی یا پدیده‌یی تازه به ایران راه می‌یابد، بی‌درنگ برای آن برابریابی کرد و در دسترس مردم نهاد.

چرا نباید نامهای فرآورده‌های دیگر کشورها را اگر براستی توانش راداریم، به پارسی برگردانیم. آیا واژه‌ی «بازار‌» پارسی که به زبان فرانسوی راه یافت آن را به همین سادگی به‌کار بردند؟ هیچ این چنین نیست. نَخُست فراگو و گویش آن را دگرگون کردند. سپس درباره‌ی این واژه خوب بررسی نمودند و دریافتند تا چه اندازه مایه‌دار وگسترده‌تر است. امروزه همه‌ی کارهای کدیوری خویش را از اندریافت همین واژه بیرون کشیده‌اند.

واژه‌هایی چون بورس، سوپرمارکت، مارکتینگ و… همگی از اندریافت همین واژه‌ی پارسی، «بازار‌» است. ما یک واژه‌ی «بازار‌» به اروپاییان داده‌ایم. شوربختانه چون کوششی نکرده‌ایم و در زمینه‌های کدیوری و بازرگانی و سرمایه‌گذاری بدرستی نیندیشیده و پیش نرفته‌ایم در برابرش سدها واژه‌ی بیگانه‌ی کدیوری از آنان وام گرفته‌ایم.

آیا اروپاییان هم نشستند و دست روی دست گذاردند وگفتند: «…که از دیرباز در زبان پارسی روایی یافته و هم‌اکنون جزیی از زبان پارسی به‌شمار می‌آید…‌» یا آنان اندیشیدند، کوشیدند، کار کردند، پژوهش نمودند، بررسی کردند و برای هر واژه‌یی که به انگیزه‌یی به زبانشان راه یافت، دهها و سدها و هزاران واژه ساختند و از راه فرآورده‌هایشان به خورد ما دادند. خورد و خوراک ارزشمند است. واژگانی که با خوراک و پوشاک سروکار دارد بخوبی در کشوری دیگر کارگر و کارآمد است و کارسازی آن بسیار؛ پس به خود آییم و نگوییم از برگرداندن نام فرآورده‌های بیگانه خودداری کنیم یا برگرداندنشان بایسته نیست. این گونه اندیشه، ما را به پارسی‌نویسی که نمی‌رساند هیچ، شاید هزاران فرسنگ هم ما را از آن دور می‌سازد.

برای نمونه واژه‌های: آبمیوه‌گیری، انبردست، بلندگو، پلوپز، تیرآهن، چراغ خوراک‌پزی، چرخ‌گوشت، چمن‌زنی، خودکار، خودنویس، دستشویی، دستگیره، دوچرخه، دوربین، دیگ زود‌پز، رختشویی، ریش‌تراش، گیره کاغذ، نامه هوایی، یخچال، یخ‌شکن و… نام کالاها و ابزارهایی است که از اروپا و فرنگ و امریکا به ایران آمده است و پیش‌ازآن‌که به دروازه‌ی کشور برسد یا پس از رسیدن به میهن در اندک گاه، نام پارسی آن برگزیده شده است.

چرا از واژه‌هایی چون آزمون، آموزه، آموزگان، برخه‌کار، پایان‌نامه، پایه، پژوهش، پژوهشنامه، پیوسته‌کار، تندرو، رایانه، گروه آموزشی، نیمسال، گردهم‌آیی، همسگالی به‌جای واژه‌های بیگانه بهره‌برداری نمی‌کنیم؟

بی‌گمان، بیشترِ مردم ایران‌زمین در «بهسازی زبان پارسی‌»، با این گروه سوم همسازند و در آراستن وپیراستن و پالایش زبان پارسی، از این دسته پیروی می‌کنند و با نگرش به پهناوری و گستردگی میهن «پاکداری زبان پارسی‌» را بهترین پیوند میان مردم شهر و روستا، اپاختر و نیمروز، باختر و خاور و سودمندترین ابزاری برای نگاهداری فرهنگ پارینه و کهن خویش می‌دانند.

در این راه، ازگویشهای دیرینه و کهن که هم اکنون در بسیار از شهرها و روستاها «زبان سخن و گفتار‌» است باید بهره‌وری نمود و واژگان ناب و سره و درست و دست‌نخورده‌ی پارسی را برگزید و به همگان پیش‌کش نمود.

ایران، سرزمینی است گسترده که از هر گوشه‌اش گویشی ویژه شنیده می‌شود و زبان پارسی ما نیز از همه‌ی آن گویشها فراهم شد ه است. اگر زبان خود را با درختی بسنجیم، ریشه‌ی « تنومند درختِ زبان پارسی‌» از همین گویشهاست. اگر ما از این گویشها بدرستی بهره‌برداری می‌کردیم و برای هر کدام به گاه خود فرهنگی، واژه‌نامه‌یی و… فراهم می‌نمودیم و در سراسر کشور آن را می‌پراکندیم و به دست دیگران می‌رساندیم، امروزه بسادگی درمی‌یافتیم که برای واژه‌ی ترکی قورباغه چه واژگانی زیبا چون «پُتوک، داروَک، غوک و…‌» را در گویشهای دیگر ایرانی به‌کار می‌برند که می‌توانیم از آن بنیکی بهره جوییم. از این‌که در رواگنامه‌یی فرمان دهیم که گویشی یا واژه‌یی راتنها در یک بخش یا در یک استان از کشورمان به‌کار برند و تنها در همان‌جا از آن واژه‌ها بهره‌برداری نمایند و از پراکنش آن در دیگر جاهای سرزمینمان خودداری شود، نه‌تنها زبان پارسی را پس خواهیم برد، بی‌گمان از پیشرفتش نیز پیشگیری خواهیم کرد. ما به‌جای بهره‌برداری از واژگان بیگانه، بهتر است از گویشهای درون میهنمان سود جوییم.

گویشهای آذری، بیرجندی، بلوچی، پشتو، تاتی، تالشی، تپوری، تفرشی، خوزی، راجی، زاگروسی، زاولی، سرخه‌یی، سگزی، سمنانی، شهمیرزادی، کردی، کرمانی، کرنیگان، گیلکی، لاسگردی و… هر یک گنجینه‌یی ارزنده از واژه‌های ناب و سره پارسی است که اگر روزی از آن بدرستی بهره‌گیری شود، شماره‌ی واژگان پارسی به چندین برابر می‌رسد و زبان پارسی از توش و توانی شگفت و گسترشی شگرف برخوردار خواهد شد.

ستمی سخت‌تر و ستیزی ناگوارتر و بداندیشیی نارواتر و رویارویی نادرست‌تر از آن نیست که به زبان پارسی، این نیروی شگرف که سده‌ها مایه‌ی دوستی و سازگاری و نزدیکی و وابستگی و همبستگی مردم ایران با مردمان سرزمین‌های خاور و باختر بوده است، این گونه بدان تاخت‌وتاز آید و بدین سادگی و با بی‌پروایی رسا، تیشه به ریشه‌ی این تنومند درخت جاودانه آبرومند زده شود.

اگر چنین جنبش و پویش وکوشش و خروش برای پالایش زبان پارسی روی دهد و هر کس که سوزی در دل دارد و شوری در سر، ازکوشش باز نایستد و دست روی دست نگذارد و بیکار ننشیند و از پویایی باز نماند، در اندک گاه و در کوتاه زمان می‌توان بسیار از واژه‌های بیگانه‌ی اروپایی، تازی و ترکی را کنار گذاشت و پاک‌سازی زبان پارسی را به دیدگاه و جایگاهی روشن رساند. آنان که این‌گونه می‌اندیشند، به‌هیچ‌رو سنجش ایران را با کشورهای اروپایی و فرنگ، درست و روا نمی‌دانند. دیدگاهشان این است که در سرزمین پهناور و کهن ایران «زبان‌» ابزار همبستگی تیره‌ها و دودمانها‌ی گوناگون مردم است. اگر این ابزار، با تاخت‌وتاز واژه‌های بیگانه، سست و ناتوان گردد و مردم روستا، زبان مردم شهر را در نیابند، یگانگی و همبستگی مردم و یکپارچگی میهن دچار آسیب و گزند می‌شود.

مردم، زبان را « ابزاری‌» برای شکوفایی و والایی و بلندای اندیشه می‌دانند و از آن گویایی می‌خواهند و پویایی می‌جویند و با دشواری و ایستایی و ناپویایی آن ناسازگارند و سخت ستیز و رویارویی می‌ورزند.

خواستهای مردم، درباره‌ی زبان پارسی، تنها در سادگی واژگان، روانی وَچَکها، درست‌اندیشی و راست‌پنداری و ژرف‌نگری و درست داوری نویسندگان و سرایندگان، آموزندگی و نیک‌آموزی نوشته‌ها و سروده‌ها و سروادها و فشرده آن‌که در چهار واژه‌ی «سادگی، کوتاهی، درستی، سودمندی‌» برآورده می‌شود.

هنگامی که مردم، بدان انگیزه که نوشته‌هایی پر از واژه‌های بیگانه‌ی دشوار است، آن را درنیابند یا از سروده و سروادی که بر دادوستد و بده‌وبستانهای نادرست پایه‌ریزی شده است راستی نجویند، روشن است که گِرد «هنرنمایی زبان‌» نمی‌گردند و پیوند خویشتن را با «گذشته‌ی زبان‌» می‌گسلند و از زبان، تنها برای نیازهای روزانه و گفت‌وشنودهای ساده بهره‌برداری می‌کنند. نباید امیدوار بود که مردم به نوشته‌هایی که پُر از واژه‌های بیگانه است و آن را درنمی‌یابند و در آن ژرفای اندیشه نمی‌بینند و نمی‌توانند از آن بهره‌برداری نمایند، بدان انگیزه و نگرشی داشته باشند و مهرورزند و با آن پیوندی استوار ببندند.

این که کسانی می‌گویند اگر زبان پارسی پالایش یابد پیوند مردم با فرهنگ کهن بریده می‌شود، به‌هیچ‌رو درست نیست، زیرا اکنون هم که زبان پارسی هنوز پالایش نیافته و پالوده نشده است، چُنین پیوندی با نوشته‌های سرشار از واژه‌های ترکی و تازی و فرنگی در میان نیست: بیشترِ کسانی که در رشته‌ی زبان پارسی پژوهش و بررسی می‌کنند، سالی‌یک‌بار هم لای این‌گونه نوشته‌ها را نمی‌گشایند و کمتر پژوهشگری است که بدین‌گونه نوشته‌های سراسر تازی و ترکی و دیگر واژگان بیگانه روی آورد.

بی‌پرده باید گفت و بی‌رودربایستی باید نوشت و براستی باید پذیرفت که بسی نوشته‌ها و سروده‌های گذشتگان و پیشینیان، نزد مردم کنونی، گیرایی ندارد و اگر رای و اندیشه بر آن است که نوجوانان و جوانان نژاد تازه‌ی ایران‌زمین با فرهنگ دیرین این مرزوبوم پیوندی ناگسستنی داشته باشند، باید از پاره‌ی از بهترین نوشتارها و جستارها و سروده‌ها که با تیزبینی، ژرف‌نگری، موشکافی، نواندیشی دانش‌آموختگان کنونی همسازی دارد، گزینه‌یی فراهم آید و در دسترس همگان بویژه جوان و نوجوان کشور نهاده شود.

در گزینش بهترینها، باید کوشید که ژرفای اندیشه‌ی نویسنده، آموزندگی نوشتار، سادگی واژگان، دلپذیری وَچَک از انگاره‌های نخستین باشد. نوشته‌های پیشینیان گرچه بیشتر بر گرد «خو و سرشت و منش، کارنامه‌نگاری، زمین‌نگاری، گردشنامه، فرزانگی و…‌» دور می‌زند، روی‌هم به چهار گروه بخش می‌شود:

۱) نوشته‌هایی که از ژرفایی و گستردگی اندیشه و ژرف‌نگری برخوردار است و شیوه‌ی نگارش آن ساده و درخور پیروی و دنباله‌روی است.

۲) نوشته‌هایی که ژرفایی اندیشه و ژرف‌نگری ندارد، لیک شیوه‌ی نگارش آن برای نویسندگان روزگار کنونی سودمند است.

۳) نوشته‌هایی که شیوه‌ی نگارش آن ارزندگی ندارد، لیک ژرفایی اندیشه و ژرف‌نگری آن برای نویسندگان روزگار کنونی سودمند است.

۴) نوشته‌هایی که ژرفایی اندیشه و ژرف‌نگری و شیوه‌ی نگارش درست و دلپذیر ندارد.

اگرچه از هر یک از این چهار گروه برای شناساندن فرهنگ پارینه و دیرین و کهن می‌توان بهره‌وری نمود، لیک نمی‌توان آن را پلی استوار میان دیدگاهها و برداشتهای نژاد کنونی و نژاد و دودمان پیشین و پیوندی ناگسستنی میان پندارها و اندیشه‌های نو و کهنه دانست.

در جهان کنونی، روزبه‌روز و دم‌به‌دم دانشها رو به فزونی، مغزها و اندیشه‌ها رو به تیزانگاری، نگرشها رو به ژرفایی است و برداشتها دگرگونه و داوریها واژگونه شده است. ازهمین‌روی نمی‌توان همه‌ی اندیشه‌های پیشینیان را یک‌جا و دربست پذیرفت و از گفتارها و نوشتارهای آنان جایگاهی با دیوارهای بلند و استوار ساخت و به درونش خزید و در آن به دور خود تنید. این چشمداشت، که نژاد و مردم امروزی مانند نژاد و مردمان گذشته بیندیشند، بنویسند، بسرایند و بگویند بسیاربسیار شگرف و شگفت‌انگیز است. مگر جهان کنونی با جهان هفت هشت سده پیش یکسان است، آیا دانشها و اندیشه‌های امروزین در مرز هفت سد هشت سد سال پیش، خموش و بی‌خروش مانده است؟ مگر مرز زبان و دانشهای گوناگون از یک‌دیگر جداست که یکی پیش برود و دیگری بایستد و در جای خود درجا زند؟ گروههایی که بر این پندارند تا پویش را از زبان و هنرنمایی زبان و جنبش را از نویسندگان و سرایندگان بازگیرند و ابزار و شیوه‌ی نگارش و سَرایش پیشینیان و فرآورده‌ی برخوردها و برداشتهای مغزی گذشتگان را به نام «انگاره‌های دگرگون‌ناپذیر‌» به شمار آورند براستی گمراه‌اند و سخت به بیراهه می‌روند، زیرا همان‌گونه‌که گیتی شتابان به پیش می‌رود و دانشها و هنرها رو به افزایش می‌نهد، زبان هم پیاپی رو به گسترش است و هرگونه پندار ایستایی و ناپویایی در آن باورنکردنی است. زمانی نیازهای مردم هر سرزمین تنها با ۳۰۰ واژه و سپس با ۸۰۰ واژه برآورده می‌شد، لیک امروزه کارشان با چند هزار واژه هم راه نمی‌افتد.

فرآمد گفتارمان آن‌که باید از اندیشه‌های پیشینیان، آنچه با دانش و خرد و اندیشه و روزگار کنونی سازوار است پذیرفت و هرچه ناجور و ناسازوار است کنارگذاشت و از شیوه‌ی نگارش و سرایش گذشتگان آنچه بوی تازگی و پختگی می‌دهد برگرفت و هرچه گَردِ کهنگی و بیکارگی گرفته است رها نمود و بی‌درنگ به جایشان اندیشه‌ها و واژگان بکاره و نو را برگزید و جایگزین نمود. اگر چنین شود، واژگان پارسی و سرانجام زبان پارسی از مرگ و نابودی رهایی خواهد یافت.

جستارهای وابسته

  • نگرشی بر زبانهای اروپایینگرشی بر زبانهای اروپایی دکتر ضیاالدین هاجری: آنچه امروزه از فرنگ می‌آید «واژه‌ی فرنگی‌» است نه «واژه‌ی آریایی‌»؛ و واژه‌ی «فرنگی‌» آلوده‌کننده‌ی زبان فارسی است و باید پیش‌ازآن‌که بیش از این زهر خود را بریزد و زبان شیرین و شیوای پارسی را رنجور و بیمار وزمین گیر کند، بی‌درنگ در پی پادزهر و داروی درمان و پیشگیری از این ویران‌سازی باشیم و همگی مردم ایران‌زمین […]
  • قانونمندی واژه‌ها در «فرهنگ وندهای زبان فارسی»قانونمندی واژه‌ها در «فرهنگ وندهای زبان فارسی» در فرهنگ وندهای زبان فارسی که پژوهش دکتر ضیاالدین هاجری است، نزدیك به 700 وند (پیشوند، میانوند و پسوند) یا وندواره‌های زبان فارسی بررسی شده است. این فرهنگ دربردارنده‌ی جدول نشانه‌های آوا نگاری، كوتاه‌واره‌ها، نشانه‌ها و فهرست وندهای كتاب و کتابنامه […]
  • برگزاری نشست پارسی‌گویی و سره‌گراییبرگزاری نشست پارسی‌گویی و سره‌گرایی در این نشست دکتر ضیاءالدین هاجری درباره‌ی کتاب در دست چاپش، «فرهنگ ساختاری زبان پارسی» سخن راند. نویسنده‌ی کتاب‌های «فرهنگ بیست هزار» و «فرهنگ‌‌ وندهای زبان پارسی» درباره‌ی اهمیت شناختن و کاربست درست وندهای زبان پارسی چنین گفت: « خواندن و اندریافت نوشته‌های کهن پارسی، همچون شاهنامه، بدون شناخت درست از معنی واژگان کاری ناشدنی […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش نخست)؛ تازی‌نمایینگرشی بر زبان تازی (بخش نخست)؛ تازی‌نمایی در این جستار دکتر ضیاالدین هاجری نشان می‌دهد که چگونه زبان تازی از راه «تازی‌نمایی‌» و همانند آن پرورش و گسترش یافت و از دشت و بیابان به شهر و سامان آمد و زبان دین و دانش و ساستاری شد و بدین‌گونه زبانی که واژگان بنیادی آن پیش از پیدایش اسلام از دوهزار فزونی نمی‌یافت، در اندک گاه رو به افزایش گذاشت و از نیمه‌ی دوم سده‌ی یکم کوچی، شتابانه […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش دوم)؛ دِگَرش (وات‌گردانی) چیست؟نگرشی بر زبان تازی (بخش دوم)؛ دِگَرش (وات‌گردانی) چیست؟ دکتر ضیاالدین هاجری: دگرش یکی از دیدمانها و بهری ارزشمند از «دستورزبان پارسی‌» است و نباید به‌هیچ‌رو از آن بسادگی گذشت. در بیشتر دستورها بدین نکته نگرش نشده و بسا استادان و کارشناسان ارجمند زبان و ادب پارسی هم در آموزگاهها بدان نمی‌پردازند. شایسته است بدانیم که «دگرش‌» کلیدکار و پایه و مایه‌ی «واژه‌شناسی‌» […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش پایانی)؛ تازی‌گرایینگرشی بر زبان تازی (بخش پایانی)؛ تازی‌گرایی دکتر ضیاالدین هاجری: اگر رستاخیز و خیزشی که فردوسی، بخرد فرزانه‌ی توس، در به‌کاربردن واژه‌ها‌ی دری برپا نموده بود، همچنان دنبال می‌شد و هر یک از سرایندگان و نویسندگان، درخورِ تاب‌وتوان و نیروی خود واژگان فارسی را به کار می‌گرفتند، زبان فارسی راهی دیگر را می‌پیمود و سرنوشتی نیکوتر می‌یافت. […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

دیدگاهی بنویسید.


*