کوروش جنتی: آیا زبان پارسی میتواند زبان دانش باشد چنانکه بتوان آن را برای نوشتن جستارهایی در زمینههای دانشهایی نوین چون فیزیک، شیمی و اخترشناسی به کار برد؟
محمدرضا شفیعیکدکنی دربارۀ دگرگونیها و نیازهای زبانی در دوران نوین چنین مینویسد: «آنهایی که تصور میکنند با زبان فرخی سیستانی یا با زبان سعدی شیرازی میتوان، در این عصر، تجارب انسان عصر ما را تصویر کرد، به دلایل صددرصد علمیِ علمِ جدید، حرفشان پوچ و بیمعنیست»(۱)
هنگامیکه ادیبی بلندپایه و چهبسا سنتی چنین مینویسد، میتوان گفت که نیاز به بهدیسی و بازدیسی زبان پارسی و زیناوند[= مجهز]کردنِ آن برای بیان فرایافتهای [= مفهومهای] دانشیک ازسویِ بیشینۀ کارورزان برجستۀ دانش احساس شدهاست.
شمار واژههای واژهنامۀ دهخدا پیرامون دویستهزار واژه است، درحالیکه فنواژههای بهکاررفته در دانش شیمی، بهتنهایی، پیرامونِ هفتمیلیون واژه را دربرمیگیرد و روزانه، همراه با پیشرفتهای فناوریک، دهها و صدها واژۀ تازه نیز به این شمار افزوده میشود. با چنین آمارهایی، دریافتنِ کارِ دشوارِ زبانِ پارسی در رسیدن به جایگاهِ زبانِ دانش سخت نیست.(۲)
در پویش بهسویِ آینده، زبان پارسی دو راه پیش رو دارد:
۱. با دلبستگیِ ادیبانه به زبانِ حافظ و سعدی، سرفراز باشد که کودک امروز زبان هفتصد سال پیش را میفهمد! در زمانهای که زبانهای پیشگام دانش هر روز در کار نو شدن هستند، گزینش و پذیرش این راهِ محافظهکارانه زبان پارسی را در پرهونِ [= دایرۀ] فرایافتهای چامهوار [= شعرگونه] و اندیشههای عرفانی گرفتار نگاه خواهدداشت.
۲. با پُرنگری به ساختار دستوری زبان پارسی و بهرهبردن از گنجینههای زبانهای کهن ایرانی، چون پارسیمیانه، پارسیباستان و اوستایی، به نوسازی خود، بر پایۀ نیازهای نوین، بپردازد. این همان کاری است که زبانهایی چون انگلیسی، فرانسه و… انجام دادهاند، یعنی با بهرهگیری از توانشهای زبانهای کهن و همخانوادهای چون لاتین و یونانی راه را برای ساخت نوواژههایی که برای بیان فرایافتهای دانشیک نیاز داشتند باز کردند.
گامبرداشتن در راه دوم آسان نخواهدبود. آشناییزدایی واژگانی و گسست از چهارچوبهای خشک و ناکارآمدِ گذشته بخشی جداییناپذیر از این راه دراز خواهدبود.
فراموش نکنیم، ترادیسشها [= تغییرات] در زبانهای پیشگامی چون انگلیسی چنان بودهاست که خواندن نوشتاری که دو یا سه سده پیش به این زبان نوشتهشدهاست برای انگلیسیزبانان دشوار مینماید. همچنین، پس از جنگ جهانی یکم و بهوجودآمدنِ ترکیۀ نوین، برنامهریزی زبانی در این کشور به گونهای بودهاست که ناچار واژهنامۀ دوزبانۀ عثمانی به ترکی فراهمکردهاند.
بیشوکم، پس از جنگ دوم ایران و روس است که ایرانیان با کشورهای باختری، دستاوردهای ساختاوریک [= صنعتی] و اندیشههای نوین آنها آشنا میشوند. جهان و اندیشۀ تازه زبان تازه هم میخواهد. ازاینرو، رفتهرفته، از این زمان و بهویژه از دوران مشروطه به این سو، نیاز به بهدیسی و بازدیسی زبان پارسی در اندیشۀ شماری از آزادیخواهان و دانشمندان نوینگرا پدیدار شد.
برپاییِ سه فرهنگستان، از زمان پادشاهی پهلویِ نخست تاکنون، بخشی از پاسخ حکومتهای ایران به این نیاز بودهاست. همچنین از همان آغاز و همراستا با کوششهای دولتی، پژوهشگرانِ خودایستایی [= مستقلی] چون احمد کسروی، ذبیح بهروز، پرفسور حسابی، استاد کزازی، داریوش آشوری، میرشمسالدین ادیبسلطانی، محمد حیدریملایری و…. در این راه کوششهای درخوری کردهاند.
سرهگرایی
«سرهگرایی دانشیک» و «سرهگرایی ادبیک» دو نامی است که نگارنده برای دستهبندی دو رویکرد برجسته در سرهگرایی و پارسینویسی برگزیدهاست.
سرهگرایی ادبیک
بهکوتاهی میتوان گفت که سرهگرای ادبیک، بیش از هر چیز، در اندیشۀ بهکارنبردنِ واژگان ناپارسی است. باورمندان به این روش، تااندازهای، به آشنابودن و پیشینهداشتنِ واژه پُرنگرند. ازاینرو، بیشتر در پی یافتن واژگانی در واژهنامهها و نوشتههای پیشینیان هستند تا با زندهکردن یا توافق بر آنها، دربرابرِ فرایافتهای تازه، به روند پارسیگرایی یاری برسانند.
یکی از پَرژنهایی [= انتقادهایی] که میتوان به سرهگرایی ادبیک داشت کمنگری به بنداشت [= اصل] «انحصار دوسویه» در زبانشناسی است. برپایۀ این بنداشت، هر واژه تنها باید نمایندۀ یک پدیده یا فرایافت باشد. کاربرد یک واژه در چند معنا از ترانمایی [= شفافیت] و گویایی زبان میکاهد. نگرداشت و کاربست این بنداشت، بهویژه درزمینۀ واژگان دانشیک، بسیار بایستهاست.
سرهگرایی دانشیک
در این شیوه از سرهگرایی، واژهگزین، پیش از هر چیز، در پی دستیافتن به زبان دانش است. او، با نگاه به زبانهای پیشگام در دانش، میداند که اگر همۀ گنجینۀ واژگانیمان را هم به کار گیریم، برای پاسخگویی به سیل واژگانی که هرروزه در زبانهای پیشگام ساخته میشوند و به کار میروند، راه به جایی نخواهیمبرد. برهمینپایه، بیش و پیش از هر چیز، دستورزبانِ پارسی را پویا و زایا میخواهد تا از رهگذر این پویایی و زایایی بتوانیم هر زمان به نیازهای زبانی خود پاسخ دهیم.
سرهگرای دانشیک نه بهاندازۀ سرهگرای ادبیک خارخار پارسیبودن واژه را دارد و نه بهاندازۀ او نگران ناآشنابودن واژه است. او میخواهد زبان پارسی پَرسون [= دقیق] و گویا باشد و در این راه، تاآنجاکه میتواند، میکوشد از مایههای زبانی خودی و برپایۀ دستورزبانِ پارسی برای واژگان بیگانه برابریابی یا برابرسازی کند (و ازاینروست که میگوییم او سَرهگراست) ولی تا آن زمان، از کاربرد واژگان بیگانهای که در زبان راه یافتهاست بهره میبرد و نمیپذیرد تنها با انگیزۀ سرهگرایی از واژهای ناپرسون ولی پارسی بهره برد.
از نگر سرهگرای دانشیک «قلب» همان «دل» نیست و نمیتوان به انگیزۀ پارسیگویی بهجایِ «قلب» نوشت یا گفت «دل». سرهگرای دانشیک با سرمشققراردادنِ زبانهای پیشگام و با پُرنگری به هِدارش [= تعریف] واژگان در آن زبانها، برپایۀ دستور پارسی و مایههای زبانی پارسی، میکوشد واژهای جداگانه بیابد یا بسازد. بااینهمه، تازمانیکه برای فرایافت «قلب» واژۀ پارسی درخوری نیافته یا برنساخته از همان واژۀ «قلب» بهره میبرد چراکه زبان دانش بیش از آنکه نگران نژادگی واژگان باشد نیازمند پرسونگی و رزینگی است.
برابر سرهگرای ادبیک برای واژۀ «دقیق» واژۀ آشنا ولی نادرست و ناپَرسون «باریک» است.
برابر محمد حیدریملایری، که سرهگرایی دانشیک است، اما اینهاست:
accurate: رَشمند
exact: رَزین
precise: پَرسون
در نمونهای دیگر، سرهگرایان ادبیک برای پرهیز از کاربرد واژۀ «اطلاع» از هممعنایِ آن، «آگاهی»، بهره میبرند. ولی این برابرگزینی از نگر سرهگرای دانشیک درست نیست چراکه «اطلاع» و «آگاهی»، در زبانهای پیشگام در دانش، دو فرایافت جدا از هم هستند و هِدارشهایی [= تعریفهایی] جداگانه دارند. «پارسیانجمن» با پذیرش برابر اوستایی «اَزدا»، که گویا نخستینبار میرشمسالدین ادیبسلطانی به کار بردهاست، برای «اطلاع» خوشۀ واژگانی زیر را ساختهاست:
اطلاع: اَزدا
اطلاعدادن: اَزداییدن
اطلاعات: اَزداها
اینفوگراف: اَزدانگاره
فُرم اطلاعات: اَزدابرگ
سرهگرایی دانشیک نیازمند داشتن دانش ژرف درزمینۀ زبانهای باستانی، زبانشناسی و همچنین چیرگیداشتن بر دانشی است که میخواهیم در آن واژهگزینی کنیم. در نبود این ویژگیها، سرهگرایی دانشیک بیش از آنکه سودمند باشد آسیبزا خواهدبود.
فرجام
نگارنده بر آن است که برای پیوستن به کاروان زبانهای دانشیک، زبان پارسی راهی جز کاربست شیوۀ سرهگرایی دانشیک پیش روی ندارد.
بیگمان، بسیاری از مردمانْ ناآشنابودن را بهانهای برای بهکارنبردنِ این واژگان میشمارند. ولی مگر واژههای «شهرداری» و «پرونده» روزی ناآشنا و تازه نبودند و حتی ریشخند نشدند؟
بسیاری نگرمندند که این واژگان، برای همهگیرشدن، به پشتیبانی نهادهای دولتی نیازمندند. میپذیریم ولی آیا باید بنشینیم که چهزمان نهادهای دولتی تصمیم بگیرند از این اندیشه پشتیبانی کنند یا نکنند؟
بیگمان ادیبان بسیاری نیز فریاد «واسعدیا»، «واحافظا» سر خواهندداد. به نگر نگارنده، نباید نگران کسانی بود که زبان پارسی را در اندازۀ شبهای شعر خود میخواهند.
پینوشت
۱ شفیعیکدکنی، محمدرضا (۱۳۸۷)؛ ادوار شعر فارسی؛ انتشارات سخن؛ رویۀ ۲۷.
۲ منصوری، رضا (۱۳۹۰)؛ واژهگزینی در ایران و جهان؛ نشر آثار؛ رویههای ۱ و ۲.
آثار: بَرماندها(âfarina mânik râ bištar rasând)
آشغال: پَسماند(âšqâl pârsi ast? , pasmân : baqâyâ, bâqimânda)
اسیر: دربند(farâzbastag)
امضا: دستینه(agarce emzâ âfarida ye dast ast bež na ciz-i ast ke jensaš az dast
bâšad pas dastina nâdorost ast)
پتیشن: واخواستنامه (naxost bâyad bebinid mânik e dorost e vâ- cist)
پُست: پیک (در اینترنت: فرسته) (in zefhâ az šomâ dur ast payk=qâsed ast na payk=post,
nâmabari. )
پُستمدرن: پسانوین (andar gerâmi nask “qalat nanevisim” âmada pasvand -in
nâdorost ast agarna jadidin o qadimin niz bâyad dorost bâšand)
تروریسم: مرگافکنی (پارسیانجمن) (harâsafkani, harâskoši)
جلسه: نشست (nešinmân)
حالت: جاوَر (به کارگرفتهی ادیبسلطانی) (jâvar az kojâ âmada ast, ostâhâ niz zef konand)
دلیل: شَوَند (کسروی) (in vâža râ nebâyad ba kâr barid joz andar zabânhâ ye
farâsâxtag)
راندمان: بازدهی (bâzdah na bâzdahi)
ساحل: کناره، کرانه (farvâd, kart)
سلفی: خودگرفت، خویشانداز (vâžagozinietân rosvâyinâk ast, xvadfartor(aks) az
farhangestân e zabân )
شلاق: تازیانه (tâzâna)
صفت: زاب (agar vâžanâma ye dehxodâ râ bejuid govâš râ xvâhid yâft)
طویله: باربند (magar har kas har vâža râ ba har mânik-i ke xvâst ba kâr bord
šomâ niz bâyad az saboksari ye u payravai konid, mânik bârband yak-i
ast ân niz âškâr ast)
عادی: بهنجار (hanjârmand, hanjârnâk)
قطار: آهننورد (پارسیانجمن)(bâ in vâžagozinihâ nemâyânid tâ ce andâza dâneš o
âgâhi dârid, hatâ yak mašyâ niz tavânad âhannevard budan, rastâl (sâxta
ye hoseyn vahidi))
کسوف: خورشیدگرفتگی (xvartomik)
لوازمالتحریر: نوشتافزار(nevisafzâr)
مأموریت: گُسیلان (pasvand -ân injâ ce naqš-i dârad? kârbašuli)
مجروح: زخمی(zaxmnâk)
موقعیت: ایستار(istâr= istanda, istâneš dorosttar nemâyad)
مؤسسه: آموزشگاه، آموزشکده، بنیاد (bonyâd yak mânik bištar nedârad o bâyad barây e
moasese vâža-i farzâmtar beyâbid yâ besâzid)
vâzahâ-i ke gozinid basyâr domânikdahi o kažtâbâi dârand. hamiša bâyad
vâža ye barâbar nazdiktarin mânik râ berasânad o ba guna-i bâšad ke
netavân ân râ barây e digar mânikân ba kâr bordan. xvadandâz badtarin
az hama ast.
۰۸th September 2015
arjmand vaspuhr , der baare-ye in zaban-negare-ye ke be kar mi bori mi tawni be nawisi chizi ? chand saal pish man naweshtam ke der zaban-negare aayende-ye parsi baayed : ” zaber, zir , wa pish” hasti ne dashte baashad. kenon berkhi zaban haa-ye europaa-ye yaa gofte mi tawanim hame zaban haa-ye europaa-ye ,sewa az englisi : zaber ,zir ,wa pish , yaa nokte darand ke ne tenha az zibaa-ye zaban-negare mi kahand,wer-ke der hangam nabeshtan deshwari padid mi aawerand, wa bera-ye nabeshtan be an zaban baayed rayaa-nawis(type) wije-ye baa khod dasht. baa rayaa-nawis aalmani ,ne mi tawan fansawi nawesht ,wa warone an. ; taa man zande baasham ne mi gozaram kasi zaban-negare baa nokte yaa zaber, ,zir, pish ,yaa deger chiz afzoni be zaban parsi be saazad. hame aawaz haa ra mi tawanim baa zaban-negare-ye . bi- nokte yaa bi -zir ,bi-,zaber wa bi-pish be khobi be nawisim
be nau aamoz haa aamokhtan zaban-negare baa nokte , yaa zabe,r,zir wa ,pish khosh aayand nist
Âri gerâmi Qudos Talash
nâm e in nevismân Universal Persian (unipers) ast.
agarce barây e kašida ‘e’ o kašida ‘o’ (vâv o yây e majhul) nevisa-i nedârad bâ in hama tavân az “ee” , “oo” bahra bordan.
agar taxtapažangân e (keyboard) Avestâi budi az ân niz bahra bordami.
behtar ast hama harce zudtar xvad râ ba avestâi o unipers nevismân xu dahand.
نگرداشت و کاربست این بنداشت in se vâža ke bâ godarda bon sâxta and marâ nâxvašâyand ast bâyad godarda bon râ tanhâ barây e zamân(hâ) e godarda bahra bordan o bas.
۱۳th September 2015
emrooz man payaam 19 shahriwer 1394 shama ra baz kerdam. man nabeshte shama ra khande ne mi tawanam. shama mi tawanid be aalmani yaa englisi be nawisid ,ager zaban-negare-ye taazi-parsi ra ne mi khahid be kar borid
.
Mr.Vaspuhr , I can not read your message because the alphabet you use is unknown for me. If you do not like to write in Arabic alphabet, you can write in German language or English language. I can argue with every body. It is not matter that your mother language is azaeri ,,kurdi ,blochi , poshto , pashe-ye or other language. I am very kind person, you must not afraid from me. If you are sawaki/amrikaye , or tudeh-ye/russi ,we can change our opinion. This is my e-mail : qudos.talash@mail.com
You can write your e-mail in this website or take contact with me via e-mail.
If you can not read my comment of 8 September 2015 , you can contact with Mr.Mazdak Bamdadan that he translate my written in Arabic alphabet
دوستان گرامی خواهشمندیم به دبیرهٔ پارسی بنویسید.
Mr. talash
I would really appreciate it if you could give your ideas / comments to a friend to change them into common alphabet before publication
dabira ye pârsi??!!!!!!
az xanda ye basyâr šakampica šodam, ân kodâm kas buda ast ke in dabira/nevismân râ barây e zabân e pârsi sâzânda/pasicânda o ba jây vâjhâ ye viža ye pârsi Ga Pa Ca Ža Va vâjhâ ye viža ye arabi Tâ Sâd Ayn Qâf Zâd râ andar nevismân e pârsi??!!! jây dâda ast. nekonad andar godarda pârsi ba jây e Pa, … vâjhâ ye Ayn, … râ dârda ast!