داریوش آشوری: هر زبانی امکانات و تواناییهای خاصی دارد که از سویی بر بنیانهای ساختمانی زبان تکیه دارد و از سوی دیگر بر چگونگی کاربرد تاریخی زبان. و این «چگونگی کاربرد» نکتۀ مهمی است، زیرا چگونگی کاربرد یک زبان در زمینههای گوناگون یا کم – و – بیشیِ کاربرد آن در زمینه یا زمینههایی سبب میشود که آن زبان تواناییهای خاصی را بیشتر یا کمتر به دست آورد و چه بسا برخی تواناییها هرگز یا چنانکه باید در آن پدید نیاید. به عبارت دیگر، اینکه قومی که زبان از آن اوست چگونه میاندیشد و، باصطلاح، در چه عالمی سیر میکند و اندیشیدههای خود را چگونه در قالب زبان میریزد و از میان امکانات ذاتی زبان خود کدام یا کدامها را برمیگزیند و میپروراند، این رفتار با زبان ناگزیر در پرورش طبع زبان اثری اساسی دارد. زیرا از این راه است که در میان امکانات گوناگون پرورش زبان جنبهای یا جنبههایی بر جنبههای دیگر چیره میشود یا میچربد و هر زبان عادتها و روحیه و حال – و – هوای خاصی مییابد. به عبارت دیگر، سیر تاریخی شکلگیری روح قوم و عالم او با روح زبان او و عالمی که این زبان بیانگر آن است در هم تنیده است. به همین دلیل است که هنگامی که چیزی از میراث ادب و فرهنگ یک زبان به زبان دیگر فرابرده میشود، با جای گرفتن در عالم روح آن زبان، که آیینۀ فضای تاریخی – فرهنگی دیگر است، حال – و – هوای دیگر و مزه و رنگ – و – بوی دیگر مییابد. برای مثال، زبان یونانی را برای بیان اندیشۀ فلسفی دارای توانایی خاص میدانند، اما این توانایی، که بالقوه در ساخت آن زبان نهفته است، در سیر تاریخی ست که به دست کسانی که سپس فیلسوف نامیده شدهاند، شکوفا شده و فعلیت یافته و به آن زبان روح فلسفی بخشیده است، همچنانکه زبان آلمانی. و هنگامی که زبان عربی خواسته است میراث فلسفی یونانی را در خود جذب کند، از سویی، بنا به امکانات ساخت زبانی خود و از سوی دیگر فضای تاریخی – فرهنگی ویژۀ خود، این میراث را به گونۀ خاصی جذب کرده و رنگ – و – روی خاصی به آن بخشیده که «فسلفۀ اسلامی» نامیده میشود.
و نیز به همین دلیل است که بسیاری چیزها را از زبانی به زبان دیگر نقل نمیتوان کرد و یا جریان جذب و گوارش آن چه بسا دراز مدت و دشوار و بحرانی باشد، چنانکه امروزه مردمان غیر غربی در جریان ستاندن و فروبردن و گواردن میراث فرهنگ غرب دچار چنین گرفتاری و بحرانی هستند و این بحران در زبان آنها نیز بازتابی سخت دارد. این گمان که هر چیزی را به گونهای به هر زبانی میتوان گفت و همۀ زبانها در امکانات بیانی برای هر یک از شاخههای کار – و – کوشش فکری و فرهنگی بشری توانایی یکسان دارند، از سر خاماندیشی و سادهانگاری ست و بر اثر همین ساده انگاریهاست که چون دستاورد پرورده و پر مایۀ آثار ادبی یا علمی یا فلسفی زبانهای دیگر را به زبان خود نقل میکنیم چه بسا به چیزی بیفروغ و بیمایه یا پریشان و گنگ بدل میشود، چنانکه بیشینۀ ترجمههای امروزین ما جز این نیست. یعنی آنچه را که اندیشهای باریکنگر و سنجیده در قالب زبانی ظریف و پرمایه با واژگانی دقیق و گسترده ریخته است به قالب زبانی شلخته و کممایه و بی در – و – پیکر میریزیم و چند بار آن را آبکی میکنیم و آنگاه نام «ترجمه» بر آن میگذاریم.
برای بسیج زبان فارسی در جهت بیان آنچه امروز از آن میطلبیم، یعنی بیان علمی، فلسفی، هنری، و فنی مدرن و هر آنچه در تمامی زمینههای زندگی اجتماعی از این شکل از زندگی برمیآید، نه برای صدور حکمهای جزمی و ازلی و ابدی، بلکه برای به دست آوردن خطوط راهنمای نظری، میباید ببینیم که زبان فارسی، از سویی، چگونه زبانی است و از نظر ساختمان واژه و ترکیب عناصر زبانی دارای چه ویژگیهایی است؛ و از سوی دیگر، این زبان با امکانات خاص خود و در بستر تاریخی خود چگونه پرورش یافته و از کدام پستان شیر نوشیده و چه مایههایی در آن بیشتر پرورده شده و کدامها ناپخته و ناپرورده مانده و، به عبارت دیگر، امکانات بالقوۀ آن برای گسترش و پرورش در جهت نیازهای تازه و امروزین چیست. البته، طرح چنین پرسشی خود نیازمند داشتن بینش مدرن نسبت به تاریخ و زبان است و ذهن سنتی یا سنتپرست که با گوهرِ اندیشۀ مدرن برخوردی نداشته و از آن بهرهای نبرده است از طرح آن ناتوان است، زیرا چنان خیره و شیفتۀ سنت و با آن یگانه است که نمیتواند میان خود و آن جدایی افکند و آن را همچون یک عین (اُبژه) در برابر خود نهد و وارسی کند.
بر روی هم میتوانیم گفت که پرورش اصلی زبان فارسی در دامان شعر و زبان شاعرانه بوده و امکانات درونی این زبان در مایۀ شاعرانه پرورش یافته و پدیدار شده است و در طول هزار سال رسانۀ اصلی اندیشۀ ایرانی شعر بوده و نبوغ قوم در این زمینه بیش از همه جوشان و زایا بوده است. فهرست بیپایان نام شاعران فارسیزبان و آن چند نبوغ بزرگ شاعرانه که همیشه بحق به نامشان مینازیم، گواه این گفته است. اما در زمینۀ نثر با آنکه هزاران کتاب به این زبان نوشتهاند، زبان فارسی هرگز به چنان پختگی و رسایی و روانی نرسیده که شعر رسید و اگر شعر و نثرِ هر دورهای را با هم بسنجیم، حتا در دوران شکوفایی نخستینِ شعر و نثر که زبان نثر در آن هنوز ساده و بیپیرایه است، اگر از چند کتاب استثنایی چشم بپوشیم، شعر و نثر فارسی چه بسا با هم برابر نیست و اگر شعر و نثرِ کسانی را که هم شاعر و هم نویسنده بودهاند، مانند ناصرخسرو و مولوی و سعدی، با هم بسنجیم، گمان من این است که روانی و رسایی شعرشان بر نثرشان میچربد. و هنگامی که به دوران پسرفت نثر فارسی میرسیم – که کمابیش از حدود حملۀ مغول آغاز میشود و تا میانههای دورۀ قاجار ادامه مییابد – شکاف میان زبان شعر و نثر پیوسته بیشتر میشود و زبان نثر دچار تباهیهایی میشود که هنوز دنبالهها و بازماندههای آثار آن خرابکاریها را در زبان نثر امروز میبینیم. بر روی هم میتوانیم گفت که زبان فارسی در شعر به زندگانی خود ادامه داده است. در شعر، بویژه در زبان غزلسرایی و مثنویها، است که بیشتر به میراث واژگان اصلی و زیبای این زبان و همچنین به ساختمان ترکیبی واژه در آن دست مییابیم (برای مثال، ترکیبهایی که سعدی در بوستان به کار برده گواه این گفته است). به همین دلیل، برای بازیافتن روح اصلی زبان و میراث اصیل واژگانی آن و بویژه برای پرهیز و گریز از آثار ویرانگری که ذوقهای کژ و بیمارگونه در قلمرو نثر فارسی بجا نهادهاند و پیراستن زبان نثر و بازگرداندن تازگی و سادگی و روانی به آن، بویژه برای بازگرداندن واژگان اصلی زبان فارسی، که به زور – و – ضرب از قلمرو نثر بیرون رانده شده است، میراث شعر فارسی میتواند الهامبخش نثرنویسان امروز باشد.
برای آنکه زبان فارسی بتواند از عهدۀ وظایف تازهای که از آن میطلبیم کمابیش برآید توجه به دو نکته ضروری است: یکی چگونگی ساختمان واژه در زبان فارسی؛ و دیگری، چگونگی جملهسازی و نحو زبان. ما در این مقاله تنها به بحث دربارۀ ساختمان واژه و امکانات آن در زبان فارسی میپردازیم.
دنباله دارد …
این بخش برگفته از جستار «زبان فارسی و کارکردهای تازهی آن» است که در کتاب بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز آمده است.
افزون بر نثر زیبا و شیوای استاد آشوری یکی از خصوصیات ستودنی ایشان بی پرده دیدن موضوعات است که باید اعتراف کنم اینگونه قضایا را دیدن به خصوص برای ما کار بس دشواری است. کوششهای ایشان را ارج می نهیم و ایکاش ایشان را که اینهمه برای فارسی تلاش کرده اند و بی شک دل در گرو میهن دارند را در ایران میداشتیم.