پارسیانجمن: عباس کیوان قزوینى (۱۳۱۷-۱۲۴۰) از دانشمندانِ عارف سدهی سیزدهم و چهاردهم است. وی یکی از پشتیبانان پارسینویسی در دوران قاجار بود که نوشتهی زیر از او، گواه این سخن است.
***
این بنده دیرى است که پابند زنده شدن چند اسکلت پر بهای باستانِ ایرانم که یکى از آنها زبان است و از پیدایش باقى اسکلتها چون یکسره نومیدم نام آنها را نمىبرم که چیستند زیرا از نام بردن و نبودن، داغ دل تازه مىشود گرچه دربارهی زبان هم نومید بودم که به این زودىها چهره نماید اما این روزها پارهاى سخنان دانشمندانهی شیرین از چند زبانآورِ زندهدلِ پرهنر در «ایران آزاد» خواندم بسى شکفتم و با خود گفتم که توان تخم امید را به این شیواسخنانِ نغز، آمادهی کاشتن نمود و گردن کشید گرچه پس از سالیان دراز باشد چشم به برداشتن از آن دوخت و دل پژمرده را نوید تازه شدن داد.
ما گنگانِ ایران هیچ به زبان نیاکان خود آشنا نیستیم شیربچهایم بىآنکه چیزى از ما به شیر مانَد.
… ما گنگانِ ایران هیچ به زبان نیاکان خود آشنا نیستیم شیربچهایم بىآنکه چیزى از ما به شیر مانَد، ما نوباوگان دبستان ندیدهایم و سبق نخوانده در آموزگارى ما شما را زبان کودکى باید گشود و به هیچندانى ما بخشود. چشمداشت نخست ما از شما زبانآموزان دو چیز است:
۱- آنکه در سخنان نغز خود تا توانید دم از واژههاى پارسى زنید و دیگران را هم وادارید که تا دانش و کردار هست علم و عمل نگویند و تا پیکر زیبا و جان و اندیشهی توانا و روانِ روشن هست بدن و روح و فکر و قادر و ضمیر منیر ننویسند. این بنده را اینجانب نسازند و دفتر سخن خود را به الفاظ و حروف عربى گرچه خورشید باشد نیارایند بلکه کهنجامه خویش را بپیرایند طا را به جاى تا بر سر تهران ننهند و صاد و فا را به سینه و دل اسپهان نگذارند و سد و شست را با صاد ننگارند و به دویست بنگرند که با سین است اما پاى آن را نیز رو به قبله نکشند، بلکه به خودش گرد آرند؛ یعنى با دال نویسند و حرف غین نرم را چنان زبر و غلیظ نگویند که قاف عربى شود، اما نه به اندازهاى که سخنشان نوظهور و خندهآور شود همان قدر که پارسى رواج را بر عربى رواج ترجیح دهند تا کمکم بخت خفتهی زبان دیرین از این پهلو به آن پهلو بغلتد، باشد که در آن دم دراى کاروانِ دورافتادهی راه گمکرده را شنیده چشمى بمالد تا ما تیرهبختان بدانیم که بخت ما مرده نیست بلکه خوابیده است.
در سخنان نغز خود تا توانید دم از واژههاى پارسى زنید و دیگران را هم وادارید … تا ما تیرهبختان بدانیم که بخت ما مرده نیست بلکه خوابیده است.
۲- آنکه مردوار همت گمارید که علم نحو و صرفى براى همین زبان شکستهبسته پارسى که باقى مانده از تاراج حوادث (است) ترتیب دهید به سه دوره که نخستش خیلى مختصر باشد فقط ۱۴ درس که در ۱۴ هفته در مدارس ابتدایى به امر وزارت معارف جزء پروگرام شود که بخوانند.
گمان مىکنم چنان شاگردان پاکدل شکفته شده به اهتزاز آیند که براى سال آینده به هزار زبان خواستار دوره دوم شوند مثلاً اسم و فعل و حرف پارسى کدام است و اسم به چند وزن و تا به چند حرف مىآید و حرف اصلى ساده و فرعى و مزید کدام است و مشتقات نهگانه کدام و مصدر و اسم مصدر و حاصل مصدر و علامت جمع و اوزانش و ضمایر و موصولات و فاعل و مفعول و حال و صفت و مضاف الیه و اسم عین و اسم معنى و علم و لقب و کنایه.
همین اندازه در دوره نخست بس است اما به شرط پادارى و ایستادگى تا عملى شود و مانند سخن خوابیده نباشد که لفظ هست و معنى نیست، گفتار هست و کردار نیست.
جریدهنگاران نیز به اندیشه خود فشار آرند که لفظ واضح مرسوم روان پارسى را همهجا به جاى عربى گذارند (و تاکنون بعکس بود) باید اندکاندک کار را از پیش برد و بخت خوابیده را چنانکه بدخواب نشود بیدار نمود (رهاننده را چاره باید نه زور) و به تدریج و تدبیر الفاظ فارسى غیر مرسوم را که در قدیم فصیح شمرده مىشدند حاضر ذهن مردم ساخته رواج دهند مانند استوار به جاى امین (کیوان خود کتابى در تصوف نوشته و نامش را استوار نهاده، یعنى بىخیانت و بىدروغ نوشتهشده) و کارساز مهربان به جاى رحمنُ الرحیم و فرهنگ و آهنگ و درنگ و آونگ به جاى ادب و نیت و تأنى و معلق. و شگفت و شکیب و شتاب به جاى تعجب و صبر و عجله. و سور و سوگ و ستبر و ستنبه و سراى …(۱) و سهى به جاى عیش و ماتم و ضخیم و گریه… و تغنى… و مدور. و واژه و واگسل و وام و واژگون و ویران و ویژه به جاى کلمه و فسخ و قرض و خراب و بخصوص. ژاژ و دژ و دژخیم و داد به جاى لغو و قلعه و سفاک و عدل.
(۱) … در اینجا و پسینتر نشانهی ناخوانا بودن است.
برگرفته از پوشینهی دوم کیواننامه
آفرین و درود بر اینگونه روشن اندیشان، افسوس که شمارشان کم بوده است و هنوز در این زمان هم شوربختانه کمند.سپاسگزارم از این آگاهی رسانی شما. بدرود. دانشیار
درود،روزگاری بود غصه می خوردم از روزگار آشفته زبان پارسی،نوشته کیوان قزوینی را که خواندم،دانستم ما بسیار جلو رفتیم. اندوهم کمتر شد اما برانم شما را بستایم و بگویم که با این همه این گوهر یگانه جهان(زبان پارسی) را باید شناخت و شناساند تا انیرانیان نیز بدانند و بتوانند از ان بهره ها برند.می ستایم
سپاس و ستایش
بدورد