بازاندیشی زبان فارسی ۱

 

داریوش آشوری: امروزه هر نویسنده و مترجم جدی فارسی زبان، در هر زمینه‌ای که سرگرم کار باشد، از ادبیات گرفته تا علم و فلسفه، این ضرورت را حس می‌کند که دربارۀ زبان بیندیشد و در گزینش واژه‌ها سبک و پسند آگاهانه‌ای داشته باشد و بویژه در حوزۀ دانشها به چاره‌اندیشی در زمینۀ کمبودها بپردازد. اما این ذوق‌سنجیها و چاره‌آزماییها، در عین حال، پراکندگی زبانها و شیوۀ بیانها را نیز در پی دارد که مایۀ سردرگمی ‌است و نمایانندۀ روحیۀ زمانه‌ای که بنیانی استوار ندارد و بی‌بهره است از آن موهبت همزبانی که هر فرهنگ پخته و پابرجا از آن برخوردار است. ولی این راهجوییها و راهگشاییهای فردی، نیز بر روی هم، برایندی دارد که سرانجام به غنای زبان می‌افزاید و امکانات کشف‌ناشده‌اش را نشان می‌دهد و امروزه هر نویسنده‌ای به نسبت توش-و-توان خود پیشاهنگی است پوینده و پژوهنده‌ای که از گشت-و-گذار تنهای خویش همیشه تهیدست بازنمی‌گردد.

زبان فارسی در این شصت سال اخیر همراه با افت-و-خیزهای بزرگ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دگرگونیهایی ژرف را گذرانده است، چنانکه فارسی مدرن هنوز زبانی است در حال «شدن» و شکل گرفتن و می‌توان گفت که تا زمانی که به نوعی قرار فرهنگی و اجتماعی نرسیده‌ایم به قرار زبانی هم نخواهیم رسید و زبان ما همراه با همۀ زندگی اجتماعی و تاریخمان زیر-و-بالاها خواهد داشت.

زبان فارسی در این شصت سال اخیر همراه با افت-و-خیزهای بزرگ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دگرگونیهایی ژرف را گذرانده است، چنانکه فارسی مدرن هنوز زبانی است در حال «شدن» و شکل گرفتن و می‌توان گفت که تا زمانی که به نوعی قرار فرهنگی و اجتماعی نرسیده‌ایم به قرار زبانی هم نخواهیم رسید و زبان ما همراه با همۀ زندگی اجتماعی و تاریخمان زیر-و-بالاها خواهد داشت. مطالعۀ مقاله‌های استادان نسل گذشته همچون بهار و تقی‌زاده و قزوینی و اقبال و پورداود و دیگران نشان می‌دهد که حساسیت به زبان و مسائل آن شصت-هفتاد سال است که درگیر است و کشاکشها بر سر این زبان و ساخت و سرنوشت آن نه تنها فروکش نکرده بلکه در دهه‌های بعدی پرشورتر نیز شده است. مسائل کنونی زبان فارسی یکی از آن جهت است که ما در برخورد با تمدن جدید، چه از جنبۀ مادی چه معنوی، با چیزهایی برخورد کرده‌ایم که در حوزۀ تجربۀ تاریخی-فرهنگی ما قرار نداشته و در نتیجه، زبان ما دربارۀ آنها «ساکت» بوده است؛ و آنگاه هنگامی ‌که می‌کوشیم این چیزها را به زبان خود بیان کنیم می‌بینیم که زبان ما در بیان اینگونه چیزها لنگیها و گنگیهای بسیار دارد و در این کشش-و-کوشش در بسیاری جاها تار-و-پودش از هم می‌گسلد. بخشی از این مساله مربوط به عالم معنایی است که ما در آن بسر می‌برده‌ایم و با عالم معنای تمدن جدید بیگانه و بلکه از سنخ دیگری بوده است، و در نتیجه، همسنخی و همزبانی میان این دو «بیگانه» کاری بوده است دشوار و چه بسا ناممکن. و اما، بخشی دیگر از این بحث که مربوط به مسائل فنی و ساختنی زبان است بجای خود طرح‌کردنی است و در این بحث با تاریخ زبان فارسی در نظم و نثر و گفتار سروکار داریم و همچنین با چند-و-چون این میراث تاریخی و گرفتاریها و عادتهای زبانی ما، و همچنین برخورد با مسائل تازه‌ای که زبان با آنها روبرو است. این بحث هم از این جهت دارای اهمیت است که تا زمانی که ما اسباب زبانی و اندیشگیِ همسنخی با تمدن جدید را چنانچه باید فراهم نکرده‌ایم و آنچه را که باید بدرستی جذب نکرده‌ایم، چه در زمینۀ فلسفه چه در زمینۀ علم و دیگر زمینه‌ها، از دور باطل «جهان سوم» رهایی نتوانیم داشت.

هر کس تعلق ذاتی و حقیقی به زبان خویش دارد و زبان او «جهان» اوست و درازا و پهنا و ژرفای «جهان» او برابر با درازا و پهنا و ژرفای زبان اوست و هر دستکاری و دگرگونی در زبان، جهان او را دستکاری و دگرگون می‌کند.

برخورد با زبان و مسائل آن همیشه هیجان‌انگیز است، و این هیجان از آنجاست که هر کس تعلق ذاتی و حقیقی به زبان خویش دارد و زبان او «جهان» اوست و درازا و پهنا و ژرفای «جهان» او برابر با درازا و پهنا و ژرفای زبان اوست و هر دستکاری و دگرگونی در زبان، جهان او را دستکاری و دگرگون می‌کند. رابطۀ ما با زبانمان در زندگی روزمره مثل رابطۀ ما با دست و پای خویش است. تا زمانی که دستها و پاهای ما کار طبیعی خویش را انجام می‌دهند وجودشان را حس نمی‌کنیم، بلکه آنها بی‌واسطه ما را با جهان بیرونی مربوط می‌کنند و آنچه را که می‌خواهیم می‌کنند، بی‌آنکه به کارکردشان توجهی داشته باشیم و هنگامی‌ متوجه وجودشان می‌شویم که دست از کار و پا از رفتار بماند. آنگاه به فکر چاره می‌افتیم و تازه متوجه وجود و حضور و اهمیتشان می‌شویم. زبان نیز همینگونه است. زبان هنگامی‌ به صورت مساله مطرح می‌شود و به خود «آگاهی» می‌یابد که از «رفتار» بماند؛ آنجا که دیگر به کار طبیعی خویش ادامه نتواند داد. زبان ما در عین حال، آیینۀ جهان آشنای فرادَست ماست، جهانی که با عادتهای خویش در آن به آسودگی اینسو و آنسو می‌رویم و می‌گردیم، جهانی که از شدت آشنایی با هر زیر-و-بالا و چم-و-خم آن می‌توانیم همچون خوابگردان در آن آمد-و-شد کنیم (و در واقع، زندگی روزمره، زندگی بر سبیل عادتها، نوعی خوابگردی است).

پریشانی «جهان» ما سبب پریشانی زبان ما شده است و بازسازی و چه بسا زیر-و-زبر شدن این جهان و افت-و-خیزهایِ سختِ این دگرگونیها، ناگزیر افت-و-خیزهای سخت در زبان پدید می‌آورد. مراد ما یک اصل هستی‌شناسی است که انسان و زبان و جهان سه چیز و یک چیزند و هر یکی در رابطه با آن دو دیگر معنادار است.

ما نه تنها در «جهان» خویش با عادتهای خویش می‌گردیم و مکانیسم عادتها زندگی را برای ما ساده و آسان و عملی می‌کند، بلکه زبان ما نیز همچون آیینۀ درونی این «جهان» با مکانیسم عادتها عمل می‌کند و جهان را برای ما ساده و زندگی را آسان می‌کند؛ و به همین دلیل، هر زبانی با همۀ دشواریها و پیچیدگیهای دستوری و اصطلاحی و واژگانی خود برای اهل زبان ساده و آسان است، زیرا تکرار بی‌نهایت رفتارهای زبانی ساز-و-کار عادتها را چنان ساخته-و-پرداخته و طبیعی و روان و آسان می‌کند که هیچ اهل زبانی در رفتار با زبان خود احساس هیچ فشار یا دشواری نمی‌کند و، به عبارت دیگر، هرگز وجود زبان را حس نمی‌کند، همانگونه که وجود دست و پای خود را در حالت عادی حس نمی‌کند. پا هنگامی ‌بار گرانی بر تن می‌شود که شکسته باشد و این شکستگی‌ست که بیش از هر زمان دیگر به ما وجود پایمان را یادآور می‌شود. شکستگی زبان نیز همینگونه است. ما هنگامی ‌وجود زبان را بیش از هر زمان دیگر حس می‌کنیم که «شکسته‌زبان» شده باشیم. اینهمه خودآگاهی که ما امروز به زبان داریم و اینهمه کوششی که در راه آن می‌شود جز این نیست که پای زبان ما در جایی به سنگ خورده و از حرکت بازمانده است و گرنه تا شصت-هفتاد سال پیش پدران ما در عالم عادتهای زبانی خود و در جهان آشنای خود زندگی می‌کردند و در آنجا زبانشان از گفتار بازنمی‌ماند. به عبارت دیگر، پریشانی «جهان» ما سبب پریشانی زبان ما شده است و بازسازی و چه بسا زیر-و-زبر شدن این جهان و افت-و-خیزهایِ سختِ این دگرگونیها، ناگزیر افت-و-خیزهای سخت در زبان پدید می‌آورد. از این گفتار کوتاه مراد ما یک اصل هستی‌شناسیک (اُنتولوژیک) است که انسان و زبان و جهان سه چیز و یک چیزند و هر یکی در رابطه با آن دو دیگر معنادار است. ولی از این سخن بگذریم و بپردازیم به همان مسالۀ فنی و محدود در باب میراث تاریخی زبان فارسی و ارزیابی آن در رابطه با نیازهای امروزین ما.

دنباله دارد…

این بخش برگفته از جستار «بازاندیشی زبان فارسی» است  که در نبیگ بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز  آمده است.

 

دیگر جستارهای داریوش آشوری در پارسی‌انجمن

رویارویی زبان فارسی با دنیای مدرن در گفت‌وگوی مسعود لقمان با داریوش آشوری

فرهنگ علوم انسانی؛ گفت‌وگوی مهدی جامی با داریوش آشوری ۱

تکنیک‌های گسترش واژگان؛ گفت‌وگوی مهدی جامی با داریوش آشوری ۲

آمیختگی فارسی و عربی از زبان داریوش آشوری

فارسی شکر است

فرهنگِ علومِ انسانی

داستانِ تنوین

دگرگونی واژگان فارسی

پیرامون نثر فارسی و واژه‌سازی

فارسی دری و فارسی دری وری (۱)

جنبش مشروطیت و دگرگونی نثر فارسی (۲)

پیرایش و بازسازی زبان (۳)

مسالۀ واژه‌سازی (۴)

دو گونه برخورد با زبان (۵)

مسائل واژه‌سازی (۶)

واژه‌سازی در چند مرحله (۷)

فرهنگستان زبان و سیاست آن (۸)

زبان فارسی و کارکردهای تازه‌ی آن

 سرشت زبان فارسی (۱)

امکانات واژه‌سازی در زبان فارسی (۲)

چند نکته دربارۀ واژه‌سازی (۳)

 

آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموند رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگ ما در فیس‌بوک یا تلگرام بپیوندید.

 

جستارهای وابسته

  • رویارویی زبان فارسی با دنیای مدرن در گفت‌وگوی لقمان با آشوریرویارویی زبان فارسی با دنیای مدرن در گفت‌وگوی لقمان با آشوری مسعود لقمان: داریوش آشوری با گذر از کنش‌های سیاسی، اجتماعی، ادبی و فلسفی، اکنون در «خانه‌ی‌ وجود»، یعنی عرصه‌ی زبان، به سر می‌برد و از دهه‌های پیش کوششی خستگی‌ناپذیر را برای بالا بردن سطح گفتمانی درباره‌ی مباحث زبانی در ایران آغاز کرده که کتاب‌هایی چون «فرهنگ علوم انسانی»، «بازاندیشی زبان فارسی» و «زبان باز» دستاورد این کوشش‌ها و […]
  • بازاندیشی زبان فارسی ۴بازاندیشی زبان فارسی ۴ داریوش آشوری: گرایش فلسفی و علمی زبان فارسی پیشینه دارد و آن کوششهایی است که ابن سینا و ابوریحان و ناصرخسرو و افضل‌الدین کاشانی برای واژه‌سازی فلسفی و علمی ‌به فارسی کرده‌اند. باری، زبان فلسفی ما هنوز در راه است و نمی‌توان گفت که به منزل رسیده است و کاوش در متنهای کهن به یاری ذوق و بازسنجی مدرن و کوشش برای کشف امکانات زبان فارسی، […]
  • بازاندیشی زبان فارسی ۳بازاندیشی زبان فارسی ۳ داریوش آشوری: گرایش به زنده کردن و دوباره به کار گرفتن واژه‌های فارسی تنها یک مسالۀ ذوقی نیست بلکه به نیاز ما به داشتن زبانی زایا نیز مربوط می‌شود و زبان زایا می‌باید دستگاه زاینده‌اش کار کند، و برای این کار باید به مایه‌های خود تکیه داشته باشد و آنچه را از بیرون می‌گیرد از آن خود […]
  • بازاندیشی زبان فارسی ۲بازاندیشی زبان فارسی ۲ داریوش آشوری: دیدهای ناسیونالیستی و مکانیستی تا کنون در بازگرداندن زبان فارسی به سر خانۀ اصلی واژگان و دستور خود خدمتهای گرانبها کرده‌اند و حال نوبت آنست که مساله را جدیتر و دقیقتر به راهنمایی اهل علم در زمینۀ زبان‌شناسی دنبال کنیم، اما طبیبانه دست بر نقطه‌های دردناک و حساس بگذاریم و در جهت نشانه‌شناسی بیماریها و درمان‌شناسی آن گامی […]
  • چند نکته دربارۀ واژه‌سازی (۳)چند نکته دربارۀ واژه‌سازی (۳) داریوش آشوری: درصد واژه‌های عربی در فارسی از هفتاد و هشتاد و گاه نود درصد به کمتر از پنجاه و گاه به کمتر از سی و بیست درصد رسیده و رفته - رفته به آنجا می‌رسیم که آنچه از مایۀ عربی در زبان فارسی می‌ماند آن اندازه‌ای باشد که به آن نیاز واقعی داریم. و این اندازه نیز کمابیش از اصل خود جدا شده و، به خلاف گذشته، پیرو دستگاه دستوری و معنایی […]
  • امکانات واژه‌سازی در زبان فارسی (۲)امکانات واژه‌سازی در زبان فارسی (۲) داریوش آشوری: فارسی از نظر امکانات واژه‌سازی زبانی است پرمایه و ساختمان ترکیبی واژه در آن مایۀ بسیار برای گسترش دامنۀ واژگان این زبان فراهم می‌کند و امروز که ما به هزاران واژۀ تازه در زمینۀ علم و فن و فلسفه و هنر نیاز داریم، بهره گیری از این امکانات درونی زبان می‌تواند بسیار مشکل‌گشا […]

2 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. ۲۴th August 2016

    taa kenon do bar kotah nabeshte am der bare-ye arjmand dariush ashori ke ranj wa koshesh ferawan eshan beraye shekofaaye zaban parsi setayesh ber angiz ast,. ama man ba eshan der berkhi gazine haa wa gozare haa ham-andish nistam,ke in gozare ra ne mi tawan wa ne bayed der chand raede yaad aaweri kerd. peramon 10 sal pish der tar-gah http://www.kabulpress.org yek nebeshte-ye d.ashori ra pasokh nebeshtam,ama saer-dabir na-azmode wa nau-jawan an tar-gah nebeshte am ra chap ne kerd

    arjmand dariush ashori waje haa-ye tazi ra basayar be kar mi borad, baa an-ke eshan tawana-ye an ra darad : taa waje haa-ye zibaa parsi ra be kar borad ,ama daneste eshan ” tazi-bazi ” mi konad , be omid in-ke mullah haa be goyand : ” ashori paser khobi ast ! ”

    der hamin nabeshte bala eshan peramon 40% waje haa parsi and ! ager yek nawisende-ye ke be paymaane-ye der-baayest zaban parsi ra ne danad , ber au khorde-giri shayed be shawad ke ne gareft, ama dariush ashori daneste ” tazi-bazi ” mi konad

    arjmand dariush ashori wa hame nawesende haa-ye arjmand baayed be danand : nau-jawan haa wa merdom zaban ra az nawesende haa mi aamozand, nabeshte-ye her nawesende khah yaa na-khah ber hazman =(jamaye) hanayesh =(tasir) mi gozarad

    baa sepas

دیدگاهی بنویسید.


*