ضياءالدين هاجرى
شگفتىتر از كار من در جهان
نبيـند كـــسى آشـــكار و نــهان (فردوسى)
هرگاه كه شاهنامه را به دست مىگيرم تا اندكى بخوانم و دمى بررسى و پژوهش كنم، يا با خواندنش از دلتنگى بيرون آيم و از اندوه رهايى يابم، شگرفى و شگفتى واژگانش چنان گيج و منگ و هاج و واجم مىكند كه رُك و ساده مىگويم كه هنوز آن گونه كه بايد و شايد چيزى از آن نمىدانم و به راز و پوشيدگى واژگانِ بزرگ سرايندهاش، همانا بخرد فرزانهى بىهمتاى توس، پىنبردهام.
اين رادمرد، آن گاه كه سروادش را فراهم مىكرد، چون مىدانست كه پايه و شالودهى فرهنگ و شارسانى ايران را مىريزد و رويش كاخى بلند و سرافراز مىسازد، از همين رو، با آگاهى رسا و بىهيچ گمانى از راز و كاربرد واژگان آگاه بود. آرى، آن چنان واژگان در دستش چون موم نرم بود كه هر خان را كه مىسراييد، اگر واژهيى در چم راستين به كارش نمىآمد، خود برايش همان اندريافتى را كه مىخواست و پيشبينى كرده بود، بآسانى جايگزين مىنمود.
كامهام بر اين است بگويم كه يك واژه در هر خانِ شاهنامهى فردوسى چم و اندريافتى ويژه دارد و گويى تنها براى همان سرواد چكش خورده و آماده شده است. در شاهنامه بسختى مىتوان براى يك واژه تنها يك چم و برداشت پيشبينى كرد. گويى پس از فردوسى است كه برخِ از سرايندگان تا اندازهيى دل به دريا زدهاند و توانستهاند از اين هنر و شيوهى بزرگ سرايندهى نامدار بهره جويند. از همين رو، هرچند كه تاكنون چندين واژهنامه، فرهنگ و گزارش از شاهنامه فراهم شده، ليك هنوز هم نمىتوان بسادگى به راز واژگان شاهنامه آن سان كه بايد و شايد پى برد.
بىگمان، براى يافتن چم و اندريافت هر واژهيى در هر خان شاهنامهى فردوسى، بايد به فرهنگهاى گوناگون روى آورد، ليك هيچگاه نمىتوان آن برداشتى را كه فردوسى براى آن واژه پيشبينى كرده بسادگى در آن فرهنگهاى ويژه يافت. براستى اين يكى از شاهكارها و شگفتيهاى جهان شاهنامه، يا به ديگر سخن ، هنر سرايندهى تواناى آن فردوسى است كه توانسته با توانى شگرف براى يك واژه چمها و اندريافتهايى گوناگون و درخور بيآفريند. آرى، اين شگرفى و شگفتى و اين آفرينش و شاهكار، كار هركس نمىتواند باشد. از همين رو، هركس كه شاهنامه را مىخواند شايد آنچه را كه خودش مىخواهد از آن برداشت مىكند. چه بسيار كسان كه اين شاهكار جهانى و پديدهى شگرف را مىخوانند و بررسى مىكنند و پيش خود مىپندارند كه آن را دريافتهاند، ليك آيا براستى مىتوان گفت كه شاهنامه را آن گونه كه فردوسى سروده و آفريده، بدرستى شناختهايم. به هيچ رو چنين نيست.
زمانى مىتوان گفت كه شاهنامه و سروده و سروادِ جاودانه مرد ايران زمين را شناختهايم كه براستى بدين راز بزرگ پى ببريم كه يك واژه از ديد فردوسى تنها يك چم و اندريافت ندارد. بايد دريافت كه يك واژه چگونه در دستانِ هنرمند اين بزرگمرد چكش خورده، نرم و هموار شده و سرانجام آنى شده كه او خواسته است. آرى، اين دگرش و اين شگرد، اين پختگى و استادى نمودى از هنر و هنرمندى است كه تنها از دست گوهرشناسى چون فردوسى برمىآمده است و بس. به همين انگيزه است كه هر سرواد شاهنامه هميشه نو و تازه و پهلوان نامهى فردوسى جاودانه است.
بىگمان، بخوبى مىدانسته و نيك آگاه بوده كه روزگار رو به دگرگونى و پيشرفت و گسترش است، از همين رو، آن چنان واژگان خود را پردامنه و گسترده و زيبا برگزيده و نيكو دگرش داده و چم و اندريافتى نو بدان بخشيده و جان و روانى تازه در آنها دميده و آن گونه ساخته و پرداخته و پديدارشان كرده كه شاهنامهاش يگانه يادمان والايى و برجستگى و نمودار تاريخ و فرهنگ و شارسانى اين آزادبوم شده است. بيهوده نيست كه هر بزرگ سرايندهيى اگر در جهان نام دركرده و نامور گرديده است، بىگمان راه و روش او را در پيش گرفته و به شيوه يى از او آموخته است.
با اين پيشزمينه، از اين پس مىكوشيم برخِ از واژگان پارسى را از شاهنامه برگزينيم و نشان دهيم كه بزرگ سرايندهى والاجايگاهش چگونه آنها را در هر خان، آن هم به چم و اندريافتى تازه به كار برده است.
در اين نوشته از همان واژهى «شگفتى» كه وى در سروادش به كار برده است، آغاز مىكنيم. اميد است، با اين كار و زير نام «واژههاى آشناى ناآشنا» بتوانيم تا اندازه يى گرچه بسيار اندك، زيركى، تيزهوشى، كاردانى، پختگى، توانايى، سرايندگى، فرهيختگى، فرزانگى، بزرگى، گذشت، والايى و… پير استاد توس را در شاهنامه يا «نامهى نامهها» نشان دهيم و به چكهیى از درياى ژرف و بىكرانش دست يابيم. به اميد پروردگار يكتا. اكنون با سروادى از فرزانهى توس پيش درآمد را به پايان مىبرم.
شگفتي
در برخ از فرهنگها واژگان «شگفت، شگفت آمدن، شگفت داشتن، شگفت ماندن، شگفتن، شگفتي، شگفتي گرفتن، شگفتي نماينده، شگفتي نمودن، شگفتيدن، شگيفتن و …» به چشم ميخورد، ليك چون در آغازين سرواد از فردوسي گفته داديم كه تنها از واژهي شگفتي گفت و گو كنيم و آن را بررسي نماييم از همين رو در زير چند سرواد كه در آنها واژهي «شگفتي» به كار رفته است رسيدگي و چم اين واژه «شگفتي» را روشن ميسازيم.
1- كه او داشتي گنج و تخت و سراي شگفتي به دلسوزگي كدخداي
شگفتي: حيرت انگيزي، شگفتآوري (باي نكره)، برجسته، زبردست، فوقالعاده.
2- شگفتي از آن بود كاسب سياه نمي داشت خود را از آتش نگاه
شگفتي: شگفت، تعجب.
3- دمادم به ده شب پس يكدگر همي خواب ديد اين شگفتي دگر
شگفتي: هر چيز حيرت انگيز، مايهي حيرت.
4- شگفتي تر از كار من در جهان نبيند كسي آشكار و نهان
شگفتي: عجيب و نادر، حيرت انگيز، كمياب، ناياب.
تنها به همين چند سرواد بسنده نموديم. اكنون درمييابيد كه بخرد فرزانهي پير توس براي هر
واژهيي چگونه با زيركي ويژهي خويش توانسته است در هرجا و در هر سرواد چم و اندريافتي زيبا و دلخواه فراهم آورد. آري، اين آن شگفتي و تردستي اوست كه در سراسر شاهنامه به چشم ميخورد.
يادآوري ميشود كه واژهي «شگفتي» در بسيار از سروادهاي فردوسي بزرگ در شاهنامه به كار رفته است پَن تنها همان چهار نمونهي بالا آورده شد. هركس ميتواند با نگرش در شاهنامهي فرزانهي توس سروادهاي ديگر را هم بيابد و چم آن را دريابد. به اميد خدا.
پژوهش نماى و بترس از كمين
سخن هرچه باشد بژرفــى ببين
با درود و سپاس از سرور گرامی هاجری .
بایسته ( لازم ) دیدم چند نکته را بازگو کنم .
به این واژگان بِپَروایید ( پروا = توجه ) :
1-شارسانی : اگر نادرست نگویم این واژه باید به مانَکِ ( معنی ) تمدن باشد که درست آن « شارمانی » است نه شارسانی ! هر چند مانَک های دیگری مانند فرهنگ و شهرآیینی هم برای این واژه گفته شده است .
2-اندریافت – چَم : ما سه واژه ی نزدیک به هم داریم :
الف ) یعنی : آرِش .
ب ) معنی : مانَک .
پ ) مفهوم : چَم .
هر چند « اندریافت » هم واژه ای درخور برای معنی است ولی گمان می کنم بهتر است از رده بندی بالا بهره ببریم و این سه واژه را با مانَک هایشان در هم نیآمیزیم .
3-سُرواد : بهتر است ـُ در بخش سین نوشته می شد . بهتر از آن بود که از واژه ی چامه یا چکامه بهره برده می شد .
در پایان خواهش می کنم برای دریافت هر چه بیشتر نسک ( متن ) این تارنمای سودمند مانَکِ واژگان دشوار را در جلوی هر واژه بنویسید تا مردم هم بتوانند به آسانی از این دست نوشتار ها بهره ببرند .
با سپاس
بهتر است نویسندگان جستار ها معنی واژه های نو را در میان کمانک یا در پانویس بنویسند. اگر واژه ساخته نویسنده است و یا آینکه از زبان های باستان گرفته شده بایسته است از چگونگی ساختن آن و یا معنی آن روشنگری شد. این کار نا زمانی که آین واژه ها جا نیفتاده و همگانی نشده است بایسته است. هنگامی که آدم یک وآژه را نمی داند سری به فرهنگ ها میزند.که در آنجا آنرا نمییابد.