پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیده‌اند؟

pārsīg mardōm
تل‌سفیدک

 

بزرگمهرِ لقمان: از کهن‌ترین نبشته‌های بر جای مانده از زبانِ پارسی (از ۲۶۰۰ سالِ پیش) تا به امروز، پارسی‌گویان زبانِ خویش را «پارسی» می‌خوانده‌اند؛ چونان که در زمانِ هخامنشیان «پارسه»، به روزگارِ ساسانیان «پارسیگ» و پس از تازش «پارسی» می‌گفته‌اند.

 

نامِ زبانِ پارسی به روزگارِ هخامنشی

امروزه، بیشتر، زبانِ پارسیِ روزگارِ هخامنشیان را «پارسیِ باستان» نامند، لیک گویشورانِ این زبان زبانِ خویش را «پارسه» (pārsa)پارسیاز ریشه‌ی pārćii̯a می‌گفته‌اند.

در این زمان، پارسی، جدای از پارسه، «اَریه» (ariya) آریایی از ریشه‌ی ari̯a هم خوانده می‌‌شده است.

داریوشِ بزرگ، شاهنشاهِ هخامنشی، در بندِ هفتادمِ سنگ‌نبشته‌ی سه‌زبانه‌ی خود در بیسْتون، چنین گوید:

پارسیِ باستان:

θātiy dārayavauš xšāyaθiya: vašnā ahuramazdāha ima diipi[p]i[θm] taya adam akunavam patišam ariyā.

فرماید داریوش شاه: به کامِ هرمزد، این نبشته که من کردم پس به «آریایی» بود.

ایلامی:

Idariyamauš Isunki nanri zaumin duramazdana Iú htuppime daae ikki huuttá harriiama.

داریوش شاه گوید: به کنشِ ایزدیِ هرمزد، من نبشته‌ای دیگر کردم به «آریایی».

 

نامِ پارسی به روزگارِ ساسانی

پارسی به روزگارِ ساسانیان پارسیگ (pārsīg) نامیده می‌شده است.

پارسیگ، که امروزه بیشتر به نامِ پهلوی شناخته می‌شود، زبانِ میانجی در سرزمینهای ایرانی تا فروپاشیِ شاهنشاهیِ ساسانی (در سده‌ی هفتم ترسایی) می‌بوده است.

در «خُسروِ کوادان و ریدَکی» (husrav ī kavādān ud rēdak-ē)، بندِ پنجاهم، این زبان به روشنی «پارسیگ» خوانده شده است:

HKR 50: anārgēl ka abāg šakar xvarend, ped hindūg nārikēla xvānend, ud ped pārsīg gōz ī hindūg xvānend.

نارگیل که با شکر خورند، به هندوگ (سنسکریت) ناریکیله خوانند، و به «پارسیگ» گردوی هندوگ خوانند.

نمونه‌ای دیگر، از «پُرسِشهای اِمیدِ اَشَوَهیشتان» (pursišnihā ī emēd ī ašavahištān):

PursEA 13,5: hāθra vāz-ē ī abestāgīg; ped ēvāz ī pārsīg frasang xvānend

«هاثره» واژه‌ای اوستایی [است]؛ به زبانِ «پارسیگ» فرسنگ خوانند.

پارسیگ (pārsīg) از افزودنِ پسوندِ گزارواژه‌سازِ(صفت‌سازِ) īg- (سپس‌تر ī-) به نام‌واژه‌ی پارس (pārs) ساخته شده است.

پارسه‌ی/ آریاییِ (= پارسیِ باستانِ) آن -pārsa است که هم به چِمِ پارس باشد و به هم به چمِ پارسی.

سنسکریت آن نیز pārasīka- (पारसीक) بُوَد. به سنسکریت، همچنین، به فرهنگ یا واژه‌نامه‌ی سنسکریت ـ پارسی گویند: pārasī-nāmamālā.

در زبانِ بلخی نیز به پارسی παρσιγο و παρσαγγο می‌گفته‌اند.

به سُغدی به پارسی «پارسیک» (pārsīk) گفته‌اند.

در ارمنی هم به پارسی «پارسیک» گویند: պարսիկ.

کنون، نمونه‌هایی دیگر از کاررفتِ پارسیگ در نوشته‌های پارسیگ‌:

از درختِ آسوری (draxt asurīg):

DA 41: pārsīg mardōm.

مردمانِ «پارسیگ».

از نوشته‌های تُرفان:

TM 3: abzaxyā ī pārsīg.

اَبْزَخیایِ «پارسیگ».

از دینکرد (dēnkird):

DK iii 80: vahman mard ī parsīg.

بهمان‌مردِ «پارسیگ».

از بُندَهِش (bundahišn):

Bd 240: sāl ī pārsīg.

سالِ «پارسیگ».

 

زبانِ روزگارِ اشکانی

«پهلوانی» یا «پهلوی» نامِ زبانِ اشکانان است. این زبان ـ واژگونه‌ی زبان پارسی که برآمده از استانِ پارسِ کهن است و در گروهِ زبانهای ایرانیِ نیمروزِ دوشَستَری(جنوبِ غربی) جای دارد ـ برآمده از استانِ پَهلَوِ باستان (کم‌وبیش برابر با استانِ خراسان، بومِ گرگان و کشورِ ترکمنستانِ کنونی) است و در گروهِ زبانهای ایرانیِ اَباخترِ دوشَستَری(شمالِ غربی) جای گرفته.

گویشورانِ این زبان زبانِ خویش را «پهلوانیگ» می‌خوانده‌اند. گواهی از نوشته‌های تُرفان:

TM 2 I: kē pahlavānīg dibīrī ud ezvān dānist.

آن که دبیری(کاتبی) و زبانِ «پهلوانیگ» [می‌]دانست.

پهلوانیگ (یا به پارسیِ دری «پهلوانی») از جای‌نامِ پَهلَو (pahlav/ pahlō) با پسوندِ ānīg- (آمیخته‌ای از پسوندِ ān- و پسوندِ گزارواژه‌سازِ īg-) آید.

پهلو از ریشه‌ی -parθau̯a است و دیسه‌ی پارسه‌ی آن پَرثَوَ (-parθava) باشد که هم به چمِ جای‌نامِ پَهلَو است و هم به چمِ پهلوانی.

سنسکریت آن نیز pahlavāḥ (पह्लवा) بُوَد.

پهلویگ/ پهلوی نیز جز این نیست و به چمِ «ازآنِ پَهلَوْ» باشد.

از روزگارِ میانیِ پهلوانیگ پهلوانی یا پهلویگ/ پهلوی نبشته‌هایی به امروز رسیده است، لیک از پهلوانیِ باستان چیزی ندانیم و نیز هیچ یک از زبانهای ایرانیِ امروز را نتوان دنباله‌ی این زبان دانست.

در میانِ زبانهای ایرانی این تنها پارسی است که از هر سه روزگارِ باستان، میانه و نوِ آن نبشته به یادگار مانده است.

گفتنی است که زبانِ پهلوانی یا پهلوی و زبانِ پارسیگ آن اندازه به یکدیگر نزدیک بوده‌اند که گویشورانِ‌ این دو زبان می‌توانستند سرراست با یکدیگر همپرسگی کنند.

 

فرجامِ سخن

همان‌گونه که کمترکسی سَنسکریت (saṃskṛta) را هندیِ باستان خواند و پراکریت (prākṛta) یا هر گویشِ بومیِ همریشه با سنسکریت را هندیِ میانه، سزد پارسیِ باستان را «پارسه» و پارسیِ میانه را «پارسیگ» خواندن.

 

* آوانویسیها برپایه‌ی سامانه‌ی پیشنهادیِ استاد رَهامِ اشه است.

 

جستارهای وابسته

  • «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد«زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» نوشته‌ی رَهام اشه و گردانشِ مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان به پارسیِ سره چاپ شد.
  • چاپِ یک نوشته‌یِ نویافته به زبانِ پارسیگچاپِ یک نوشته‌یِ نویافته به زبانِ پارسیگ یک نوشته‌یِ نویافته به زبانِ پارسیگ (پهلوی) با آوانویسیِ رَهام اشه بازچاپ شد. این نوشته‌یِ نویافته «ویرازگان» نام دارد که درباره‌یِ ایورزِ[=سفر] مُغی به نامِ «ویراز» به بهشت و دوزخ است. «ویرازگان» دگرسان از «ارداویراف‌نامه» یا «ارداویرازنامه»یِ شناخته‌شده است و تنها رونوشتِ آن در بنیادِ کاما در هندوستان نگهداری […]
  • ایران و ایرانشهرایران و ایرانشهر رهام اشه، گردانشِ مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان: واژه‌ی پارسیگِ ērān (ایران) به چمِ «آریاییان» است، و ērānšahr (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان.
  • اندر بایستگیِ پارسیگ‌‌آگاهیاندر بایستگیِ پارسیگ‌‌آگاهی مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان: زبانِ «پارسی» دنباله‌ی زبانِ «پارسیگ» (پهلوی) و آن نیز دنباله‌ی زبانِ «پارسه» (پارسیِ باستان) است. زین‌رو، پارسی‌شناسی بی پارسیگ‌شناسی شدنی نباشد. با پارسیگ‌‌‌آگاهی است که به شناختی ژرف از پارسی توان دست یازیدن. چه نه تنها از چشمِ پارسیگ به پارسی نگریستن نگریستن به جان و جهانِ خویش با چشمانِ خویشتن است که […]
  • چاپِ نبیگی از فرزانه‌ی ایرانِ باستان برای نخستین‌بارچاپِ نبیگی از فرزانه‌ی ایرانِ باستان برای نخستین‌بار «گویایی ارستو» از پاول پارسی ـ فرزانه‌[=فیلسوف] و گویایی‌دان[=منطق‌دان] ایران باستان و استاد فرزانگی[=فلسفه‌ی] خسرو انوشیروان ساسانی ـ برای نخستین‌بار با گردانش بزرگمهر لقمان چاپ شد. نبیگ[=کتاب] «گویایی ارستو» دربردارنده‌ی سه گفتار از پاول پارسی (گفتار اندر گویایی ارستو، روشنایی‌نامه‌ای بر اندر پیرامونِ گزارش ارستو و پیش‌درآمدی بر […]
  • «جاماسپی» چاپ شد«جاماسپی» چاپ شد پارسی‌انجمن: نیاز بود که روزی «جاماسپی» به پارسی درآید و اینک این نیاز برآورده شده است: «جاماسپی» (گزارشِ پارسیگِ (پهلویِ) یادگارِ جاماسپ/ جاماسپ‌نامه)، یادگاری بازمانده از هزاره‌ها، با گردانش و گزارشِ «بزرگمهر لقمان»، به پارسیِ سره، برایِ نخستین بار، چاپ […]

13 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. سلام حضور فرهیختگان ادب پارس
    بنده قصد دارم پایان نامه ام را در ارتبا با دفاع از زبان فارسی که اخیرا مورد بی مهری یونسکو مبنی بر عدم اعتبار زبان فارسی در میان زبانهای دنیا بنویسم اما متاسفانه نمیدانم در این حیطهچگونه وبا چه عنوانی اغاز به نوشتن کنم اگر در این ارتباط میتوانیدنقطه اغازی را عنوان کنید بسیار سپاسگزاز خواهم شد

    درود بر شما.
    این سخن دروغ و ناراست است و ارزش پیگیری ندارد. درنگرید به:
    http://parsianjoman.org/?p=1391
    پارسی‌انجمن.

  2. درود بر آموزگاران ارج مند
    چند پرسش داشتم
    همان گونه که می دانید دگردیسی پارسی باستان به پارسی میانه بسیار بیشتر بوده است تا پارسی میانه به پارسی نو
    ۱- سبب دگردیسی زبان پارسی باستان به زبان پهلوی چه بوده است؟
    ۲- آیا زبان پهلوی اشکانی سبب اینهمه دگردیسی شده است؟
    ۳- آیا زبان یونانی نیز میانجیگریی در این باره داشته است؟
    با سپاس

    درود بر شما.
    درباره‌ی دگردیسیِ زبانی، این جُستارِ زنده‌یاد ارسلان پوریا تا اندازه‌ای روشنگر است:
    http://parsianjoman.org/?p=6143
    همچنین، نشانه‌ای از درایشِ زبانهای پهلوانی و یونانی در دگردیسیِ پارسه به پارسیگ در دست نیست.
    پارسی‌انجمن.

  3. با توجّه به شباهت زبانهای “پارسیگ” و “دری” به یکدیگر این شایندگی وجود دارد که “پارسیگ” همان زبانِ “دری کهن” یا زبان دری به گویش پارسیگ بوده باشد.

    درود بر شما.
    پارسیگ (پهلوی) و پارسی (دری) یک زبان‌اند، لیک به دو روزگار.
    پارسی‌انجمن.

  4. من از شما درخواست کرده بودم که چند کتاب را بارگذاری بفرمایید. هنوز واکنش و پاسخی دریافت نکرده‌ام. همگی در زمینه واژه‌های عربی با ریشهٔ فارسی هستند.
    * الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه نام واژه‌نامه‌ای عربی است که سه‌هزار واژهٔ عربی از ریشهٔ فارسی را توضیح داده‌است. نویسندهٔ این کتاب جهینه نصر علی است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد.

    دیگر: کتاب «معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر» محمد التونجی

    و ترجمه آن: (هرکدام که در دسترس بود،) بررسی واژگان معرب و دخیل در زبان و ادبیات عرب/نویسنده محمد التونجی؛ مترجم علی کواری، ناشر دانشگاه افسری امام علی

    دیگری کتاب دکتر محمد عجم در همین باره است.

  5. با سلام به پارسی انجمن و مهر بزرگ بزرگمهر لقمان
    پیشتر با استاد گفتگو داشتیم درباره اینکه این گاف که بر سر پارسی امده همان گاف پهلوی مشهور است که در همین نوشته در جمله نارگیل که اباگ شکر خورند نیز بر هندوگ امده ودر جمله های دیگر نیز بر سر اوستا و پهلوی امده –
    اگر اینگونه است که پارسی زمان ساسانی را پارسیگ بنامیم پس ساسانیان به زبان رومها نیز رومیگ میگفتند و به زبان هندی نیز هندوگ میگفتند تازه به خود هندوها هم هندوگ میگفتند به زبان اوستا هم اوستاییگ میگفتند به تازیان نیز تازیگ میگفتند ایا باید برای هر واژه مقاله ای بسیازیم و تبلیغ کنیم که ساسانیان بر سر هر واژه گافی میهشتند
    چرا این خوب ساسانیان خویش را نیز پارسیگ مینامیدند
    در دانگ هاثره و نارگیل هندوگ و اوستاگیگ را هندی و اوستایی ترجمه کردید اما در همین دو گفته در ترجمه نیز پارسیگ نوشته اید وقتی هندوگ و اوستاگیگ هندی و اوستایی میشود به همان راستا باید پارسیگ نیز پارسی شود و نه پارسیگ -با این داستان شما باید تیتر مقاله را بنویسید پارسیان در زمان ساسانی به خود پارسیگ میگفتند –

    … باید دانست امدن نام پارسیگ در نوشته پهلوی ساسانی و دگر نوشته ها برای اینست که پارسی و پهلوی یک نامند با دو گویه مانند پختو و پشتو -اری زبان اشکانیان با زبان ساسانیان دو گونه است اندیک هردو از یک زبانند برای همین است که پیشینیان پارسی را پهلوی و پهلوی را پارسی میگفتند – مردم سپاهان و ری و همدان و اذربایجان و دینور خود و زبان خود را پهلوی میگفتند ایا انان پارسی نبودند اگر سری به نوشته های قطران تبریزی و نظامی و خاقانی و اهالی نهاوند و دینور و ری و اصفهان بزنیم خواهیم دید که همگی خود را پارسی خوانده اند ؟ گفتار شما مانند اینست که بگویییم ایغوریان ترک نیستند چون نام ترکیه ترکیه است و سلجوقیان ترک نیستند انها خود را غز می خواندند ( اگر مانند بعضی ها نگوییم گویش زبان نیست هر گویش و هر لهجه ای زبان است هر کسی سخن می گوید زبان دارد ) –
    اگر نه این بود که این دهاده از سوی پارسی دوستان است گمان میکردم انرا دشمنان ساخته اند تا پهلوی را از پارسی و پارسی را از پهلوی جدا کنند

    این داستان را انچنان دراز کرده اند که برای پهلوی نامیدن زبان ساسانیان نیز داستانها ساخته اند از این بگذریم که در فارسی هخامنشی و اوستایی و حتی زبان مردم استان فارس تا قرن دهم هجری بیشتر سین ها را ث میگفتند و پارس و پارث مانند فارس و پارس است میترسم روزی بیاید که بیاید که بنویسند فارسی و پارسی دو زبانند گرچه اینکه همین روزها هم گاهی میشنوم – اری زبان اشکانیان از زبان ساسانیان بیش و کم دگرگون است اما هردو فارسی هستند و هردو پهلوی نیاز نیست که باز بنویسم پهلوی همان پارثی است و پارث و پارس در اصل یکی است مانند تهمورث و تهمورس – پهلَو درستش پلهَو و پرسَو بود و پلهو را در نوشته های باستانی ارمنی و نام شهر بلخ (پلخه = پلهه) میبینیم و پلهه گویه دیگرش پهله و پرهه و پرسه و پارسه مانند(هند و سند) و فهرگ مانند نامگ و نامه) است و باز از یاد نبریم که واژه پهلوی همان پارثی است و پارث و پارس مانند فارسی و پارسی و پختو و پشتو است گرچه مانند ترکمنی و ترکی دو گویشند اما یک نژاد یک زبان یک نامند برای همین پارسی را پهلوی و پهلوی را پارسی میخواندند نه برای داستانهای تراشیده زمان ( استاد دانشگاهی نوشته چون میخواستند فارسی دری را نسبت به پارسیگ تشخیص دهند انرا پهلوی گفتند عقل را ببنید خوب میگفتند فارسی دری و فارسی قدیم بعد انکه برای تشخیص همینکه میگفتند فارسی دری فارسی دگر مشخص بود تازه ان نویسنده خودش میگوید پارسیگ میگفتند خوب مگر حالا که با قسم و ایه میگوییم تازیک و تازی یکی است و تازیک و تاجیک نیز یکی و شکل تاجیک قدیمترش همه تازیک بوده در تاریخ بیهقی مثلا پیوسته تازیک میگوید مگر کسی باور میکند باز هم عقل ناقصشان میگوید تاجیک یعنی فارس – اری الان نسبت به ترک به فارسها میگویند تاجیک اما اصلش همان تازی و تازیک است
    باری پرسو و پرهو و پارس و پارث اگر با ده زبان هم سخن میگفتند اما یک قوم و یک زبان ویک معنا و یک واژه بوده اند با چند گویه
    (دس در سمنان هنوز جای ده گفته می شود در فارسی دری خودمان اگاه و اگاس و پلاه و پلاس و خروس و خروه فراوان است (در زبان دری نیز سین و ه جای هم نشسته اند و نیاز به یاداوری پهلوی ساسانی است و نه پهلوی اشکانی و نه هخامنشی و نه زبان ایرانیان چند هزار سال پیش به هند رفته را که سانسکریتش و هندی اش مینامند – پیوسته بازماندن از اموزش پارسی یاران را به یاداوری نمونه سانسکریت کشانده دانستن سانسکریت بد نیست اگر نخست زبان خانه خود را بدانیم ) گرچه ان زبان نیز ایرانیست و از ایران به هند رفته )
    انان که خیلی محکم میگویند به پارس پهله نمی گفتند بروید یک بار شاهنامه را بخوانید خواهید دید به پارس هم پهله میگفتند هم از پهلوی پارس کوچ و بلوچ میخواهید بگویید فردوسی زبان فارسی نمیدانسته و شاعر خوبی هم نبوده و منظورش پهلوی و پارس و کوچ و بلوچ بوده اینگونه فارسی گفتن را کسی که فارسی نمیداند هم نمیگوید باور ندارید بگویید هم شیر ماست کره و دوغ – وقتی هم قبل از چیزی میاید یا باید پس از ان چیز باید هم بیارید مثلا بگویید هم شیر هم ماست یا واو یا به چیز دیگر اضافه اش کنید مانند هم شیر‌ِ گوسفند
    اگر اینقدر از فارسی نمیدانید
    دگر در این سرود شاهنامه نمی توانید سخنی بگویید
    سوی پهلوی پارس لشکر کشید مگر انقدر پارسی ندانید که بگویید سوی پهلوی تهرون –

    خوب در کتاب شهرستانهای ایران اشکانیان را نیز پارسیگان نامیده در درخت اشوریک نیز مردم ایران را پارسیگ نامیده – انها هم به مقاله ها اضافه کنید تا بیشتر ثابت شود پارسیان در زمان ساسانی بهشون می گفتند پارسیگ –
    گستاخی مرا به مهر به ایران ببخشید ایران پیوسته دو نام یکی ایران و یکی پارس وقتی دو نام باشد می شود دو پارس هم باشد هزاران مدرک فارسی می توان نشان داد که پارس نام ایران هم بوده و خود ایرانیان خود را پارس می نامیدند و ان را از عرب و یونان یاد نگرفتند –

    کسی نمی تواند بگوید برای باز شناخته شدن زبان اشکانیان از زبان ساسانیان بهتر است پارسی ساسانی را پارسیگ بگوییم چرا که پیشتر هم مردم میگفتند پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی یا پارسی ساسانی
    اگر دم گرمم در اهن سردتان کارا نیست حداقل در ترجمه نیز هندی را اوستایی را هندوک و اوستاییگ بنویسید
    پیوند افتاب و خورشید را برای افتاب نشینان بینا باید ثابت کنم و هی انکار کنند – بجان خودم که اگر پان ترکان این سخنان را تکرار میکردند گریه نداشت این که شما رواج میدهیدش گریه دارد –

    • با سپاس از شما، ولی گویا شما سخن نویسنده را درنیافته‌اید که چنین نوشته‌اید، وگرنه نویسنده به روشنی گوید که «پارسی» هماره «پارسی» خوانده می‌شده است: چه در روزگار هخامنشیان که پارسی را به گویش خود «پارسه»، چه در روزگار ساسانیان که پارسی را به گویش خود «پارسیگ»، و چه در روزگار پس از اسلام که پارسی را به گویش خود «پارسی» می‌گفتند، و چنین، دست کم از ۲۶۰۰ سال پیش تا امروز، پارسی هماره «پارسی» بوده است.

  6. پاسخ دوستی که این پرسشها داشت
    ۱- سبب دگردیسی زبان پارسی باستان به زبان پهلوی چه بوده است؟
    ۲- آیا زبان پهلوی اشکانی سبب اینهمه دگردیسی شده است؟
    ۳- آیا زبان یونانی نیز میانجیگریی در این باره داشته است؟

    پاسخ = یک جامعه شاید زبان مادریش رادر شصت هفتاد سال به زبانی بیگانه جایگزین کند تحول یک زبان به یک دیگر مانند انچه که در هخامنشی و اشکانی است چیزی بیش از پانصد سال و هزار سال می خواهد
    سنگ نوشته اردشیر بابکان در نقش رستم سه زبان دارد یکیش که یونانی است هیچ ان دو دگر یکیش پهلوی اشکانی است و ان یکی دیگر ( نام بران نمی نهم هرچه که هست ) بسیار با کتیبه بیستون و نوشته های هخامنشی نزدیک است این را هم با دیگر نوشته های ساسانی در یک پیاله میکنند اما تفاوت از زمین تا اسمان است – زبان مردم فارس تا قرن دهم هجری هم همینگونه دنباله رو پارسی هخامنشیان بود برای نمونه سخن گفتن را ثه میگفتند در مثلثات سعدی و دیوان شمس پس ناصر میتوان دید – انچه زبان پارسی باستانش مینامیم تنها شاخه ای از پارسی بوده و ربطی به استان فارس هم نداشته اصلا استان فارس را انشان می نامیدند و بیشتر ساکنانش ایلامی بودند و زبان گلنوشته های خشتی تخت جمشید هم همه ایلامی هست -زبان فارسی از شمال ایران به انشان رفته که پس از داریوش فارس نام گرفت همزمان با هخامنشیها در ایران چندین شاخه فارسی رواج داشته که یکیش هم زبان اشکانیان بود و در درازای زمان اشکانی گسترش یافت و دگر گونه شد از پیش از هخامنشی شرق دجله پارسی نشین شده بوده و پس از اسکندر زبان اکثریت عراق گویشی از پارسی پهلوی شده بوده عراق پیش از میلاد همه زرتشتی شده بود و تنها در زمان ساسانی بود که مسیحیت وارد عراق شد زبان پهلوی اشکانی بیشتر در نیشابور و هرات و دهستان و گرگان و سمنان رواج داشت و زبان مکاتبه اشکانیان هم بود -اما در عراق با گویشی از پهلوی سخن می گفتند که سپس زبان ساسانیان شد و گسترش یافت اما از همان اغاز ساسانی باامدن بسیاری از خراسانیان و دگر جاها به تیسفون زبان مردم تیسفون و بلخ در اواخر دوره ساسانی شکل دری گرفته بود تیسفون و بلخ چون این دوشهر دو مرکز پارسیان در شرق و غرب بود زبان پهلوی ساسانی درچهارصدو اندی سال زمان ساسانی ( بجز تیسفون که دری وار شده بود واقلیت سریانی مانده که انها هم دو زبانه بودند و فارسی پهلوی هم به خوبی سریانی میدانستند ) گسترده تر شده بود و ری و سپاهان و دینور واذربایجان و همدان و عراق راگرفته بود – زمان اسلام عراقیان انهایی که به سریانی مشهور بودند همگی همانقدر سریانی بودند که پارسی هم بودند مثلا جمیل بهصبری که هم مسیحی بود و هم سریانی و هم دهقان و دهقان لقب بزرگان پارسی بود و به معنی کشاورز نیست –
    زبان یونانی در منطقه ایران شهر تنها زبان نوشتار بود وخود یونانیان نیز برای سخن گفتن با دیگر زبانها به پارسی سخن میگفتند باید دانست که پارسیان تا پیش از مغول بسیار مردم منطقه بودند و از کاشغر تا انسوی فرات بیشینه مردم بودند پ در شرق و غرب یکی از دو گویشان زبان میانجی با دیگر زبانها بود –

  7. درود بر شما و سپاس از شما.
    تنها اینکه شما پیرامون واژه‌ی «پارسه» برای این زبان در زمان هخامنشیان، نگاهی کوتاه و گذرا کردید.
    آیا به‌مانندِ شواهدی که برای واژگان «آریا» و «پارسیگ» وجود دارد، سندی هم برای واژه‌ی «پارسه» در زمان هخامنشیان وجود دارد تا در ارجاع‌دهی‌ها این مسئله را اثبات کنیم؟

    • در نوشته داریوش در سنگ نوشته ها و در نوشته ارشام و اریارمن پارسه امده
      در نوشته داریوش و خشایار امده
      پارس پارسه هیا پثر آریی اریی چهر
      پارسی پارسی پسر آری آریا چهر

  8. در ابتدا بگویم که خسته نباشید، باید یک انتقاد به شما بکنم یک این که متن هاتون زیادی فارسی(پارسی) هست و درکش برای بسیاری از مردم از جمله من سخت هست واژگان نا آشنا در متنی که نوشتید وجود داره که بسختی میشود درک کرد لطفا کنارش در پرانتز واژگان بیگانه که امروز مورد استفاده قرار میگیره را هم بنویسید تا آسانتر درک شود.
    و این هم بگویم زبان اشکانی که میگویند پارتی هست و باید بگویم پارت پارث هست و در اصل همان پارس چون ما قومی به نام پارت نداریم این زبان که پهلوی و در گویش پیشین پرثَو خوانده میشود آیا غیر این هست که میخواهند هویت ما را بگیرند؟ چرا بجای س باید ث استفاده کرد؟ خب من میگویم برای گمراهی
    وگرنه پرثو همان پرسو هست و پرسو همان پارسه و پارسه همان پارسیگ و پارسیگ همان پارسی و پارسی همان فارسی است.
    این که بگویی زبان اشکانی ریشه قبلش مشخص نیست بعد بگویی زبان پهلوی اشکانی انقدر نزدیک پهلوی پارسی بوده که راحت باهم سخن میگفتند خیلی خنده دار هست.
    خب این دو زبان جدا نبودند بلکه دو گویش نزدیک از یک ریشه آن هم پارسی باستان بودند و همینطور پارسی باستان متصل میشه به اوستا و اوستا متصل میشه به سانسکریت.
    باید بگویم سانسکریت که برای اجداد مردمان آریایی پارسی هست و بدلیل همین هست پان ها از سر عقده و حسادت دشمنی میگویند فارس ها هندی هستند، درصورتی که طبق تست ژنتیکی هیچ ژن و اشتراکی بین مردم ایران و هندوستان نیست بجز استثنا و آن هم زرتشتیان پارسیوان هند هستند که از خود ما هستند و مهاجرت کردند به هندوستان باید بگم مانند روز روشن است که زبان سانسکریت که زبان اجدادی ما ایرانیان است توسط ایرانیان به شمال هند فرستاده شده و این ثابت شده که آریایی ها مکان زندگی اولیشون هند نبوده بلکه در ایران تا سیبری و قزاقستان امروزه بوده که مکانی سرد هم بوده و در نوشته های اوستا ایرانویچ مکان آریایی ها که یک مکان ناشناخته هست آمده بعدها آریایی ها وارد شمال هند میشوند آریایی ها و زبان سانسکریت را در هند پخش میکنند.
    امید وارم راحت تر آسان تر توضیح بدید تا همه مردم متوجه شوند شما باید این موارد و این مسائل را روشن سازی کنید ما دشمنان بسیاری داریم خصوصا در همین ایران خودمان.

دیدگاهی بنویسید.


*