چرایی پالایش پارسی از وام‌واژه‌های عربی

کورش جنتی: دلیل‌های بسیاری در پشتیبانی و پدافند از پالایش زبان پارسی از واژه‌های عربی وجود دارد. در این نوشتار می‌کوشیم به سه دلیل و انگیزۀ برجسته در این زمینه اشاره کنیم و هر یک را به کوتاهی بازنماییم.

  1. شمار بالای وام‌واژه‌های عربی در زبان فارسی

وام‌گیری راهکاری اقتصادی برای برطرف کردن نیازهای واژگانی یک زبان است. زبان‌ها به هم واژه وام می‌دهند و از هم واژه وام می‌ستانند. این کاری زاستاری (طبیعی) است که در درازنای زمان رخ می‌دهد؛ ولی ورود بیش از اندازۀ وام‌واژه‌های عربی به زبان فارسی پیامد داد‌‌و‌ستدی زبانی نبوده است، بلکه به میانجی تازش تازیان به کشورِ ایران و چیرگی سیاسی و نظامی و فرهنگی آنها رخ داده است؛ به سخن دیگر بخشی از واژه‌های عربی درحالی به زبان پارسی راه یافتند که زبان پارسی خود واژه‌های درخوری داشته است و نیازی به وام‌گیری از زبانی دیگر نبوده است. برای نمونه هنگامی که در زبان پارسی واژه‌های «کاربرد»، «پدر»، «برادر»، «اندیشه»، «فروتن» و «واش» را داشته‌ایم دیگر کدام نیاز زبانی می‌توانسته است وام گرفتن واژه‌های «استعمال»، «اَبَوی»، «اَخَوی»، «فکر»، «متواضع» و «علف» را توجیه بکند؟ آنچه در این فتادها (موردها) رخ داده بیانگر یک دادوستد زاستاری واژگانی نیست؛ بلکه تحمیل واژه‌های یک زبان است به زبانی دیگر به دلیل‌های غیرزبانی.

  1. تن‌ندادن وام‌واژه‌های عربی به دستگاه ساختواژی زبان فارسی

وام گرفتن واژه، آنهم به اندازۀ اندک، آسیبی به زبان نمی‌رساند. آنچه به‌ویژه دربارۀ وام‌واژه‌های عربی آسیب‌رسان است افزون بر پرشماریشان، تن ندادن این واژه‌ها به دستور زبان پارسی و دستگاه ساختواژی آن است. اعراب نیز در روند دادوستد زبانی، واژه‌های بسیاری را از زبان پارسی وام ستانده‌اند؛ با این همه آنها این واژه‌ها را چنان در دستگاه واژه‌سازی خود گُوارده‌اند که دیگر هیچ پارسی‌زبانی آنها را بازنمی‌شناسد؛ به چند نمونۀ زیر بنگرید:

واژۀ «رواگ» پارسی در عربی «رواج» شده است و سپس بر پایۀ ساختواژۀ عربی از این واژه جداشده‌هایی چون «مروّج»، «ترویج» ساخته شده است. اعراب واژۀ «بستان» پارسی را وام گرفته‌اند؛ ولی هنگام جمع بستن، بر پایۀ قواعد ساختواژی زبان خود «بساتین» را به کار می‌برند نه «بُستان‌ها/ بوستان‌ها». «اندازه» و «سادۀ» پارسی در عربی به دیسۀ «هندسه» و «ساذج» درآمده‌اند و سپس به‌آسانی و بر پایۀ دستگاه ساختواژی آن زبان از این دو واژه، واژه‌های «مهندس» و «سذاجه» ساخته شده است.

در پارسی جز در فِتادهای (موارد) اندکی، واژه‌های عربی تن به دستگاه واژه‌سازی زبان پارسی نداده‌اند. این واژه‌ها اغلب پس از راه یافتن به زبان فارسی مانند اسب تراوا راه را برای ورود خوشه‌های واژگانی خود فراهم کرده‌اند. برای نمونه به همراه «درس» واژه‌های «تدریس»، «مدرس»، «مدرسه» و «دروس» و همراه مصدر «قتل» واژه‌های «قاتل»، «مقتول»، «قتال» و «قتّاله» به زبان پارسی راه یافتند. این روند که پیرامون هزار سال و تا آغاز برپایی فرهنگستان نخست ادامه داشت، دستگاه ساختواژی زبان پارسی را سست و ناتوان ساخته بود. یکی از پیامدهای این آفند و تازش واژگانی این بوده است که ایرانیان برای فهم معنای واژه‌های موجود در زبان پارسی تا اندازه‌ای ناچار به یادگیری دستور زبان عربی نیز شده‌اند تا برای نمونه دریابند که «عالِم» دانندۀ دانش است و «معلوم» آنچه دانسته است.

  1. دیگرسانی (تفاوت) ساختاری دستور زبان پارسی و عربی

برخی از کسانی که به هر دلیلی با پالایش زبانی پادورزند (مخالفند) هنگامی که سخن از پالایش وام‌واژه‌های عربی می‌شود، بحث زبان انگلیسی را پیش می‌کشند و شمار بالای وام‌واژه‌های موجود در زبان انگلیسی را دستاویزی قرار می‌دهند تا شمار بالای وام‌واژه‌های عربی را در زبان پارسی توجیه کنند. بدون اینکه بخواهیم به درستی یا نادرستی گزاره‌ای که پایۀ این استدلال قرار گرفته و شمار وام‌واژه‌های فارسی و انگلیسی را یکسان انگاشته بپردازیم؛ نکته‌های بسیاری در این سنجش نادیده گرفته شده است که به چند فِتاد (مورد) اشاره می‌شود:

  • پذیرش وام‌واژه‌ها در زبان انگلیسی بر بستری از دادوستد زاستاری زبان‌ها رخ داده است.
  • زبان انگلیسی از زبان‌های همخانوادۀ خود مانند فرانسه و آلمانی واژه گرفته است.
  • این وام‌واژه‌ها به ساختار واژه‌سازی زبان انگلیسی تن داده‌اند.

ردۀ زبانی زبان عربی یکسره با زبان پارسی دیگرسان است. زبان عربی از خانوادۀ زبان‌های سامی است و فرایندهای واژه‌سازی آن هیچ گونه پیوندی با فرایندهای واژه‌سازی در زبان پارسی ندارد. زبان پارسی از خانوادۀ زبان‌های هندواروپایی است و برای واژه‌سازی به مانند زبان‌های انگلیسی و آلمانی از فرایندهایی چون «ترکیب» و «وندافزایی» بهره می‌برد. آمیختگی یکسویه و درازدامنۀ زبان پارسی با زبان عربی آشفتگی‌هایی حتی فراتر از گسترۀ واژگان به بار آورده است. برای روشن‌تر شدن این سخن، به سه نمونه  از این آسیب‌ها اشاره می‌شود:

  • ادیبان ایرانی کوشیده‌اند دستور زبان پارسی را با اصطلاحات دستور زبان عربی توضیح دهند. برخی از این اصطلاحاتِ رهزن و گمراه‌کننده مانند «تمییز» و «مسندالیه» در چند دهۀ گذشته پالایش شده‌اند و برخی همچنان به کار می‌روند و موجب بدفهمی پارسی‌زبانان از دستور زبان خود می‌شوند؛ چنانکه به کاربردن اصطلاح «مصدر» برای ریشۀ کارواژه یا فعل در زبان پارسی، یکسره با واقعیت زبان پارسی بیگانه است. همچنین در دستور زبان پارسی به پیروی از زبان عربی بن گذشته + ه را صفت مفعولی می‌نامیم؛ درحالی که می‌دانیم بن گذشته + ه در مصدرهای ناگذری مانند «رفتن» و «آمدن» معنای فاعلی دارند.
  • واژه‌ها و جمله‌هایی چون «ممنوع التصویر»، «قس علی هذا» «علی ایّ حال»، «ما به التفاوت» در کارخانۀ واژه‌سازی زبان عربی ساخته شده‌اند و با همان ویژگی‌های آوایی و ساختواژی ناآشنا به زبان پارسی راه یافته‌اند. وجود چنین واژه‌هایی زبان را تیره و نامفهوم کرده و یکدستی واژگانی و دستوری زبان پارسی را از میان می‌برد.
  • سایۀ واژه‌های عربی در زبان پارسی چندان سنگین و دامنه‌دار بوده است که ذهن ایرانی گاه ناخودآگاه در کاربرد واژه‌ها به جای پیروی از قواعد دستوری زبان خود از قواعد دستوری زبان عربی پیروی می‌کند؛ چنانکه بسیاری از پارسی‌زبانان واژه‌های پارسی «استاد» و «فرمان» را به گونۀ «اساتید» و «فرامین» جمع می‌بندند.

بر پایۀ آنچه در بالا آمده است، نگارنده بر آن است که بده بستانِ واژگانی میان زبان‌های عربی و پارسی تا اندازۀ بسیاری یکسویه، نازاستاری و چه بسا زوربنیاد بوده است؛ تا آنجا که می‌توان بسیاری از واژه‌های عربی اندر شده به زبان پارسی را به جای «وام‌واژه»، «زورواژه» خواند. بسیاری از این وام‌واژه‌ها به میهمانان ناخوانده‌ای می‌مانند که به زور به خانۀ میزبان اندر شده‌اند و با گذر زمان میزبانان را از خانه بیرون انداخته‌اند، سپس خانه را چنان بهم‌ریخته و آشفته کرده‌اند که اثرهای این آشفتگی و نابسامانی را در گوشه گوشۀ خانه می‌توان بازجست. سخن این نیست که هیچ میهمانی را به خانۀ زبان پارسی راه ندهیم؛ سخن این است که میهمان اگر می‌خواهد روادید ماندن بگیرد باید قانون‌های خانۀ میزبان را بپذیرد و در خانه نقشی سودمند بر دوش گیرد. سره‌گرایی با هر تعریفی که از آن داشته باشیم کوششی است برای بیرون راندن میهمانان خودخوانده و ناسودمند زبان پارسی به سود میزبانان راستین آن؛ چنانکه سعدی گفته است:

میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس/ خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود

 

آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

 

جستارهای وابسته

  • «لغتِ فُرسِ» اسدیِ توسی«لغتِ فُرسِ» اسدیِ توسی بزرگمهر لقمان: «لغتِ فُرس» گردآوریِ اسدیِ ‌توسی از چامه‌سرایان (شعرا) و واژه‌دانان و خوشنویسانِ سده‌ی پنجمِ اسلامی است. فرجام‌آهنگِ اسدی آن بود که چامه‌سرایانِ اَرانی و آذربایجانی را که به پارسی و پهلویِ آذری (زبانی که پیش از ترکی زبانِ آذربایجانیان بود) می‌سرودند با واژه‌های پارسیِ گویشِ خراسان نیز آشنا کند و گویا این فرهنگ به خواهشِ […]
  • اندیشه‌مند تاجیک: ایران‌ستیزی یعنی خودنا‌شناسی و خودستیزیاندیشه‌مند تاجیک: ایران‌ستیزی یعنی خودنا‌شناسی و خودستیزی دکتر صفرعبدالله: ایران‌ستیزی نکنید! ایران‌ستیزی یعنی خودنا‌شناسی و خودستیزی! ... این زبان شیرین که حالا در کشور ما، رنگ پریده است و حالی دارد نابسامان، ما را باید به ‌اندیشه وادار بکند. من بهبودی را در برقرار کردن خط می‌بینم. ... وقتی سخن از برگشتن به خط خودی، یا نیاکان، می‌گوییم، منظور ما نه فقط برطرف کردن ماجراهای موجود در زبانمان […]
  • در پشتیبانی از واژۀ «کش‌لقمه»در پشتیبانی از واژۀ «کش‌لقمه» کورش جنتی: روزگاری ما پارسی‌زبانان به جای واژۀ «چگالی» از واژۀ «کثافت مخصوص» بهره می‌بردیم و همان زمان کسانی بودند که می‌گفتند واژۀ «چگالی» خنده‌دار است و نمی‌تواند جای واژۀ زیبا و خوش‌آوای «کثافت مخصوص» را […]
  • «افسون پارسی» چامه‌ای از دکتر حسین خطیبی نوری«افسون پارسی» چامه‌ای از دکتر حسین خطیبی نوری «افسون پارسی» سروده‌ی دکتر حسین خطیبی نوری را می‌توانید در اینجا گوش کنید.
  • بارگیریِ «زبانهای باستانیِ آذربایجانِ» کاتبیبارگیریِ «زبانهای باستانیِ آذربایجانِ» کاتبی پارسی‌انجمن: گواهیها و پژوهشهای دانشمندان به استواری نشان می‌دهند که پیشینه‌ی زبانِ ترکی در آذربایجان و ترک‌زبان شدن مردمانِ آن به کمتر از چهار سده می‌رسد، و پیش از ترکی، گویشِ پارسیِ آذری تا نیمه‌ی سده‌ی یازدهمِ مَهی(قمری) (دستِ کم تا زمانِ شاهِ عباسِ صفوی) در همه‌ی آذربایجان روایی داشته است. از این گویشِ پارسی نمونه‌هایی فراوان برجای […]
  • بارگیری فرهنگ فارسی دکتر محمد معینبارگیری فرهنگ فارسی دکتر محمد معین فرهنگ معین، نوشته‌ی زنده‌یاد دکتر محمد معین، یکی از فرهنگ‌های برجسته‌ی واژه‌های فارسی است که برای نخستین‌بار در سال ۱۳۵۰ پس از درگذشت استاد معین به کوشش دکتر جعفر شهیدی از سوی امیرکبیر در شش پوشینه چاپ […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. با خواندن این نوشته چنین برداشت کردم که گویا عربها به ما گفته‌اند که واژه‌هایشان را در لابلای فارسی بگنجانیم. با اینکه در نوشته‌های دیگر شما خودتان آورده‌اید که این کارها – چه با عربی و چه با انگلیسی و کمی پیشتر با فرانسوی- تنها برای پوشاندن نادانی نویسندگان و گویندگان انجام می‌شده است نه سفارش یا واداشتن عرب‌ها(می‌گویم عرب چون داریوش بزرگ می‌گفت. تازی بار دیگری در خود دارد که در زمان فردوسی شاید درست بود بیک کنون که تازشگری در کار نیست تنها کارکرد نژادپرستانه دارد)

دیدگاهی بنویسید.


*