صریحالملک گنجینهای از جاینامهای پارسیِ آذربایجان
عطاءالله عبدی (دکترای جغرافیای سیاسی)
چکیده
نام مکانها اغلب منعکسکننده الگوی فضایی زبان و لهجه میباشد. به عبارت دیگر، نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیای هستند، در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعتساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. منطقه آذربایجان از نظر مباحث تاریخی برای روشن کردن واقعیتهای فرهنگی و جغرافیایی خود درگیر برخی نظریات متعارض است، یکی از راههای کشف حقیقت، مراجعه به نامهای جغرافیایی این منطقه در منابع کهن تاریخی و جغرافیایی میباشد که برای رفع برخی ابهامات و کشف واقعیات فرهنگی منطقه از کارایی بسزایی برخوردارند. در این میان برخی منابع دوره صفوی مانند صفوهالصفا و صریحالملک بدلیل اینکه موضوعات مطرح شده در آنها، اغلب در محدوده منطقه آذربایجان قرار دارد، میتواند در شناسایی نامهایی جغرافیایی این منطقه ما را یاری نماید.
تحقیق حاضر در پی بررسی این مسئله است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در متون تاریخی دوره صفویه دارای چه ویژگیای بوده و دچار چه تحولاتی گشتهاند؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کتابخانهای و اسنادی میباشد. نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی بخصوص صریحالملک بیانگر آن است که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان (به ویژه نیمه شرقی آن) از نظر زبانی عمدتا واژه هایی غیر ترکی بوده است و روند تغییر برخی از این اسامی به نامهای ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دوره مورد نظر میباشد.
واژگان کلیدی: صریح الملک، نامهای جغرافیایی، جغرافیای تاریخی، آذربایجان، زبان آذری.
مقدمه
مباحث مربوط به زبان در منطقه آذربایجان طی سده اخیر از مشاجرهانگیزترین مباحث در میان صاحبنظران بوده است. در کل دو دیدگاه و رویکرد را میتوان در این میان شناسایی کرد، یک رویکرد با روش خاص و نگاه ویژهای به مباحث تاریخ و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منطقه، در پی ارائه سابقهای دیرین برای حضور زبان ترکی در منطقه آذربایجان بوده و آن را مرتبط به اقوام کهن منطقه مانند لولوبیها، گوتیها، سومریها، مانناییها و… میداند. در این نگاه به تاریخ منطقه که آکنده از تقابل سیاسی- فرهنگی منطقه آذربایجان با ایرانیها (فارسها) میباشد، به هیچ یک از قواعد مطالعه علمی پایبندی وجود نداشته و تنها با نگاهی قوممحورانه که میتوان آن را تاریخ نگاری قومی در راستای قومسازی و در مرحله بعد ملتسازی نامید، در پی القاء تاریخ باشکوه همراه با جنگ مداوم با دشمنان ملت ترک یعنی فارسها و دیگر اقوام است که البته فاقد هر گونه مستندات علمی قابل اتکا و با ارزش بوده و صرفا متکی به یک سری مفروضات جدلی و برخورد احساسی با مباحث تاریخی- فرهنگی است که البته در پی اهداف سیاسی خاص خود میباشد.
رویکرد دوم که نگاهی متفاوت از رویکرد اول به موضوع دارد، بر این باور است که بحث زبان در آذربایجان را باید در دو مقطع متفاوت بررسی کرد، مقطع اول پیش از استقرار و قدرتیابی سیاسی ترکان در منطقه آذربایجان و مقطع دوم، دوره استقرار ترکان است که نقطه ثقل آن به قدرت رسیدن صفویان میباشد. این رویکرد اعتقاد دارد که در دوره استقرار ترکان، زبان ترکی امروزین مردم آذربایجان که به ترکی آذری نیز معروف است و جزو زبانهای اورالتایی قابل تقسیم می باشد بتدریج در منطقه آذربایجان پا گرفت در حالیکه مردم آذربایجان پیش از این تحول به زبانی دیرین و تاریخی که امروزه تعابیر مختلفی از آن مانند آذری ، تاتی، فهلوی، هرزنی و … وجود دارد، سخن میگفتهاند.
فرض پژوهش حاضر بر این است که استدلالها و دلایلی که گروه دوم برای اثبات ادعای خود ارائه میدهند با اصول و روشهای علمی مطالعه تاریخ انطباق دارد، لذا تلاش دارد که در قالب این رویکرد و با استفاده از نامهای جغرافیایی موجود در منابع کهن بویژه صریحالملک به اثبات بحث تغییر زبان در آذربایجان بپردازد.
شواهد موجود در اثبات زبان کهن آذربایجان
صاحب نظران رویکرد دوم برای اثبات ادعای خود به مدارک گوناگونی استناد میکنند که بطور کلی در پنج بخش قابل تقسیم می باشد.
۱. جزایر زبانی: باقی ماندن جزایر زبانی در منطقه آذربایجان که هنوز هم به زبان کهن آذری صحبت میکنند و در مناطقی مانند خلخال، کلیبر، مرند و … قابل شناسایی هستند، از جمله دلایل قوی هستند که وجود زبانی متفاوت از زبان کنونی را در منطقه نشان میدهد. نکته جالب این امر ادامه زبان آذری در مرزیترین منطقه آذربایجان در کرانههای رود ارس در روستاهای کرینگان، کام تال یا گلین قیه و… میباشد. این امر نیازمند توجه میراث فرهنگی و صاحبنظران است که از آنها به عنوان میراث با ارزش معنوی محافظت نمایند.
۲. اشارات مکرر جغرافیدانان، مورخان و سفرنامهنویسان: مؤلفان نخستین سدههای اسلامی، زبان مردم آذربایجان را گاه «پهلوی آذری» و گاه «آذری» نامیدهاند. آنان بر این عقیده بودند که زبان مذکور با زبان نواحی شرق ایران تفاوتهایی داشته ولی این تفاوتها چندان نبوده است که از دریافت مقصود یکدیگر باز مانند (رضا،۱۳۸۰: ۲۲۸). ابنندیم در کتاب «الفهرست» از زبان ابنمقفع آورده است که «زبان ایرانی عبارت است از فهلوی، دری، فارسی، خوزی، سریانی. اما فهلوی منسوب به پهله است و پهله که نام پنج شهر است، اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند، آذربایجان» (خویی،۱۳۸۱: ۲۸). حمدالله مستوفی هم زبان مردم آذربایجان را پهلوی نام برده و گونههای مختلفی برای آن بیان کرده است. به عنوان مثال زبان مردم مراغه را «پهلوی معرب »گفته است ( مستوفی ،۱۳۶۲ :۷۸). وی زبان مردم گشتاسفی را پهلوی نزدیک به گیلانی میخواند (همان :۹۳). یعقوبی در کتاب البلدان قدیمیترین کتاب جغرافیایی به زبان عربی که تاکنون به دست ما رسیده، در مورد مردم آذربایجان میگوید: «اهالی شهرها و استانهای آذربایجان مردمی به هم آمیختهاند از عجمهای کهن«آذریه» و «جاودانیه» …» (یعقوبی، ۱۳۴۳ :۴۷). اصطخری (متوفی در سال۳۴۶) نیز در کتاب مسالکالممالک زبان مردم آذربایجان را فارسی و تازی گفته است (اصطخری، ۱۳۶۸ :۱۶۰). مقدسی مؤلف کتاب احسن التقاسیم، زبان مردم آذربایجان را نوعی فارسی نزدیک به خراسانی دانسته است (مقدسی، ۱۹۸۷ :۲۹۱). دیاکونف گروه زبانی مادی – پارتی و به اصطلاح گروه فرعی شمال غربی با گروه فرعی جنوب غربی یا پارسی باستان را متحد دانسته و آن را «گروه زبانی ایران غربی » نامیده است (رضا:۱۳۸۰: ۲۲۰).
پروفسور اقرار علیاُّف در یک جمعبندی در مورد زبان کهن آذربایجان، عنوان میکند که در دوره مؤلفان عرب مردم آذربایجان، به زبان آذری صحبت میکردهاند که بدون شک زبانی ایرانی بوده، زیرا این مؤلفان آن را در برابر دری و پهلوی، گاهگاه بنام فارسی یاد میکنند و آن را از زبانهای دیگر قفقاز بشمار میآورند، همچنین زبان آذری که از زبانهای شرق و غرب ایران و به زبان تالشی نزدیک است، جدا از زبان فارسی امروز است (علی اف،۱۳۷۸: ۵۲).
اولیا چلپی جهانگرد و مورخ مشهور ترک که دو بار در سالهای ۱۰۵۱ و ۱۰۵۶ ه.ق به آذربایجان آمده، به دوام زبان فهلوی در برخی نواحی اشاره کرده است. وی درباره مردم تبریز می گوید : «ارباب معارف آن به فارسی تکلم می کنند » (خوئی,۳۳:۱۳۸۱). همچنین در مورد مراغه میگوید: «اکثر زنان مراغه به زبان پهلوی گفت وگو میکنند » (همان:۳۴). اینکه زنان تا این تاریخ همچنان زبان کهن خود را حفظ کرده بودند، نشانگر این حقیقت است که دوری آنها از اجتماع و عدم نیازشان به گفتگوهای دیوانی و بازاری باعث شده، دگرگشتهای زبان در محاورات آنها تأثیر کمتری داشته باشد.
۳. نشانهها مانند اشعار و جملات آذری باقی مانده در متون تاریخی: در آثار باقی مانده از گذشته اشارات و ابیات و اصطلاحات فراوانی وجود دارد که به حضور زبان متفاوت از زبان ترکی در منطقه دلالت دارد، از جمله این آثار کتاب صفوهالصفا است. در صفوهالصفا که در سده هشتم هجری نوشته شده است نمونههای فراوانی از نشانههای زبان کهن این منطقه دیده میشود. این نشانهها علاوه بر اینکه ثابت میکنند زبان مردم این مناطق ترکی فعلی نبوده بلکه لهجههای مختلفی از زبان فهلوی مورد استفاده قرار میگرفته است. وجود چندین دو بیتی به زبان فهلوی و نیز عبارتهایی مانند «زبان تبریزی و زبان اردبیلی» به روشن شدن حقیقت کمک می کند. در این کتاب آمده «شیخ فرمود به زبان اردبیلی، کار بمانده کار تموم بری، یعنی ای خانه آبادان کارتموم بود» (ابن بزاز،۱۳۷۶ :۱۱۶). یا اینکه فردی به شیخ صفی به زبان تبریزی گفت «گو حریفر ژاته، یعنی سخن به صرفه بگو که حریفت رسید » (همان:۳۶۵). از دیگر نمونه های زبان کهن آذربایجان دو بیتیهایی هست که در صفوهالصفا برجای مانده «شیخ صفی این فهلوی بدینگونه خواند:
چرانایی کله خستم نکیری اوا درمنده ایم دستم نکیری
وندری دویسی کو من بری لاو چرانایی اوا مرزم نکیری» (همان:۲۲۹)
همچنین در سلسله النسب حدود ۲۲ بیت شعر به زبان محلی موجود است که به شیخ صفی نسبت داده شده است از جمله:
«صفیم صافیم کنجان نمایم بدل در ده ژرم تن بی دوایم
کس بهستی نبرده ره باویان از به نیستی چو یاران خاک پایم
«تبه در ده ژران از بو جینم درد رنده پاشان برم چون خاک جون کرد
مرگ ژیرم بمیان دردمندان بور ره باویان بهمراهی شوم برد
و..» (زاهدی،۱۳۴۳ :۲۹).
همچنین ریاحی خوئی با بررسی کتابهایی چون روضاتالجنان تألیف حافظ حسین کربلایی تبریزی (متوفی:۹۹۷) و رساله انارجانی (تألیف شده در۹۹۴ _۹۸۵) به این نتیجه می رسد که تا پایان قرن دهم هجری زبان فهلوی یا آذری در بیشتر شهرهای آذربایجان و از جمله در تبریز به طور کامل از بین نرفته بود (خویی، ۱۳۸۱ :۳۳). وی در پی بررسی های خود به این نتیجه می رسد که دگرگشت زبان در شهر تبریز بیشتر مقارن با اِشغال بیست ساله تبریز از ۹۹۳ تا ۱۰۱۲ میباشد (همان :۳۵). اینکه زبان مردم تبریز در اوایل حکومت صفوی هنوز فارسی بوده از نامه سلطان سلیم هم میتوان استنباط کرد. سلطان سلیم پس از نبرد چالدران چندین نامه از جمله فتحنامه چالدران را به زبان فارسی خطاب به مردم اعیان تبریز نوشت (فریدون بیگ، ۱۹۱۸: ۳۹۱- ۳۹۰)، در حالیکه نامه های او به شاه اسماعیل از روی تعصب هم که شده به ترکی بوده است (فریدون بیگ، ۱۹۱۸: ۳۸۵).
۴. واژهها و اصطلاحات کهن آذری رایج در زبان کنونی مردم آذربایجان: امروزه با اندکی دقت در زبان رایج مردم آذربایجان به راحتی می توان کلماتی را یافت که هیچ ارتباطی با زبان ترکی ندارند. نکته جالب توجه آنکه حتی در زبان فارسی هم نمیتوان بعضی از آنها را شناسائی کرد. از آنجایی که امکان بیان آنها در این اینجا وجود ندارد، لذا توجه خوانندگان را به کتاب «نگاهی به تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان» نوشته فیروز منصوری، «آذری زبان دیرین آذربایجان» نوشته احمد کسروی و … جلب مینمایم. مسئلهای که باید توجه داشت افرادی که خود را مدافع فرهنگ و هویت آذربایجانی معرفی مینمایند، در راستای ایرانیزدایی از منطقه در پی جایگزینی این واژهها که همواره در زبان مردم آذربایجان رایج بوده با واژههای ترکی نامأنوس با فرهنگ اصیل مردم هستند. به نظر می رسد آنها برای اتمام این پروژه بر اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی تأکید دارند تا در قالب آموزش رسمی و به صورت سازماندهی شده ریشه این کلمات را که گویای بسیاری از واقعیت تاریخی و فرهنگی است در منطقه بخشکانند.
۵. جاینامها: نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان دربرگیرنده نام آبادیها، شهرها، کوهها، رودها و … از دید جغرافیای تاریخی و فرهنگی اهمیت بسزایی دارند. جاینامها هم در زمینه نامهای باقی مانده و مورد استفاده امروزی و هم آنهایی که از بین رفتهاند، قابل بررسی میباشند.
یکی از راههایی که میتواند ما را در شناسایی نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان یاری کند منابع کهن و ارزشمند گذشته است که بیانگر حقایق تاریخی این منطقه میباشد. بطور کلی در رابطه با بحث زبان و اسامی جغرافیای در چند بخش می توانیم از این منابع بهره بگیریم. مانند بازشناسی اسامی از بین رفته، پیگیری تغییرات ایجاد شده در اسامی جغرافیایی و همچنین نشان دادن سابقه اسامی که امروزه از مباحث مورد مناقشه است.
در مورد جایگاه اسامی جغرافیایی میتوان گفت که نام مکانها اغلب مستقیما الگوهای فضایی زبان، لهجه و ملیت را منعکس می کنند. به عبارت دیگر نامهای جغرافیایی معرف فرهنگ و علایق جوامع انسانی و بازتابی از آنها در محیطهای جغرافیایی هستند و میتوانند به عنوان آثار باستانی معنوی در رمزگشایی و بازساخت هویت اصیل هر مکانی مورد استفاده قرار گیرند. در حقیقت جوامع انسانی در انتخاب نام برای پدیدههای انسانساخت و طبیعتساخت از گنجینههای فرهنگی، تاریخی و باورهای خود وام میگیرند. چشماندازهای فرهنگی اغلب محصول اعمال انسانها در طی قرون متمادی است. چنانچه جغرافیدانان فرهنگی در پی فهم و تبیین تشابهات و تغییرات فضایی فرهنگ باشند برای دریافت جوابهای خود ملزم به کمک گرفتن از نامهای جغرافیایی مناطق هستند. چشماندازهای فرهنگی بیانگر این نکته است که آنچه در حال حاضر از چشمانداز رویت می شود، حکایت از نیروها و شرایط علَی دارد که اکنون وجود ندارند. زیرا هر یک از گروهها، معمولا شواهد قابل رویتی از حضور خود را در چشم انداز به جای میگذارند (جردن و راونتزی، ۱۳۸۰ :۴۳-۴۲).
نامهای جغرافیایی علیرغم پایداری نسبی تحت شرایطی دچار تغییر و تحول میگردند، برخی از تغییرات مربوط به آوانگاری اسامی میباشد، مانند کلمات آذربایجان و اردبیل که تغییر یافتهای از آتروپاتگان و آرتاویل هستند. نوع دیگر از تغییر تحت تأثیر شرایط اجتماعی، سیاسی هر منطقه صورت میگیرد. بدین ترتیب که گاه در پی تحولات جمعیتی یا سیاسی، برخی تغییر نامها به صورت طبیعی و تدریجی صورت میگیرد. مانند بسیاری از اسامی جغرافیایی منطقه آذربایجان که در طول سدههای اخیر به اسامی ترکی تبدیل گردیدهاند.
از منابع کهنی که نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان را برای ما معرفی می کند چندین نمونهی ارزشمند متعلق به دوره صفوی است که عبارتند از صفوهالصفا و دو مجموعه صریحالملک، که مقاله حاضر بخصوص از صریحالملک بهره گرفته است.
صریحالملک و انعکاس نامهایی جغرافیایی آذربایجان در آن
صریحالملک عنوان دو مجموعه از رونوشتهای اسناد، وقفنامهها و طومارهای مربوط به داراییهای غیر منقول بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی هست که اولی توسط زینالعابدین عبدیبیگ به دستور شاه تهماسب یکم و دومی به وسیله محمد طاهر اصفهانی در زمان شاه عباس یکم به صورت کتاب تدوین گردیدهاند. این مجموعه ها به صورت نسخ خطی و در تعداد محدود در برخی از مراکز مانند کتابخانه ملی تهران، کتابخانه دانشگاه تهران و کتابخانه مجلس نگهداری می شوند. دو مجموعه صریحالملک ضمن معرفی املاک، داراییها و موقوفات بقعه، به اسامی بسیاری از شهرها، روستاها، رودها، کوهها و دیگر عوارض جغرافیایی اشاره دارد. این اسامی جغرافیایی از آنجا لازم به ذکر در این مجموعه ها بودهاند که یادآوری کنیم که نوشته های صریحالملک صرفا رونوشت اسناد مالکیت بقعه است و طبیعتا ویژگی هر سند مالکیت ثبت موقعیت جغرافیایی ملک با رعایت اصل دقت در ثبت مشخصات و نشانی دقیق املاک میباشد. بنابراین در اغلب صفحات این کتاب با اسامیای روبرو میشویم که هرچند در زمان خود محدوده املاک بقعه را نشان میدادهاند، اما در حال حاضر نه ارزشی حقوقی بلکه کاربردی تاریخی پیدا کردهاند. در حقیقت اسامی جغرافیایی موجود در این منبع ارزشمند میتواند ما را در شناسایی جغرافیای تاریخی منطقه یاری نماید، بخصوص که بسیاری از این اسامی امروزه یا بکلی از بین رفتهاند و یا تغییرات اساسی پیدا کردهاند.
عبدی بیگ بخاطر ماهیت کار و نیز با توجه به حساسیتی که برای تعیین حدود املاک بقعه داشته سعی دارد برای معرفی هر چه کامل محدوده املاک، به تغییراتی که نامهای جغرافیایی در طول زمان پیدا کرده اند نیز مستقیما اشاره داشته باشد وی همچنین در کنار اسامی اصلی به نامهایی که این مکانها در زمان وی بدان مشهور بودهاند نیز اشاره می کند به عنوان مثال اسامی مانند ججین که بنا به گفته عبدی بیگ در اسناد قدیمی بقعه «ژاژقین» بوده و در زمان صفویان به داش کسن معروف شده است (عبدی بیگ: ۱۰۶). روستای سپیدهسر از توابع گرمرود نیز به «آقتوره» مشهور بود (عبدی بیگ: ۲۴۲). نمونههای گوناگون این اشارات در جدول شماره ۱ عنوان شده است.
جدول شماره ۱: اسامی که به صراحت در صریحالملک به تغییر نام آنها اشاره شده است:
نام روستا | موقعیت | صفحه |
سلدوز که ارمن نام داشته و بعد به سلدوز مشهور شده | تومان مشکین(نواحی مشکین شهر کنونی) | ۱۹۰ |
روستای اورناو مشهور به قشلاق روملو | چخور سعد(ایروان) | ۲۰۲ |
روستای خوره شیران در قدیم چهار بود نام داشته | اطراف اردبیل | ۱۱۸ |
روستای مندنشین مشهور به یوسف انواری | “ | ۱۵۳ |
روستای برور یا حسن بارو از خان اندارب که در قدیم پرور نام داشته | “ | ۱۱۱ |
اشکستان مشهور به قوش اغلی | گرمرود | ۳۵۳ |
روستای مشهد مشهور به قیاق | “ | ۳۵۵ |
کلکلان مشهور به خضرلو و خضر بکاولو | تبریز | ۱۷۷ |
روستای سپیدهسر مشهور به آقتوره یا آختوره | گرمرود- هشترود | ۲۴۲ |
رود بنهجوی در زمان مولف به قزلارخ مشهور است | کلکلان، اطراف تبریز | ۱۷۷ |
سردالو مشهور به بابا نظر | اردبیل | ۹۴ |
ال معروف به اولجوقاز | “ | ۷۱ |
ججین مشهور به داش کسن به گفته مولف در اکثر قبالات قدیمی ژارقین و ژژقین آمده | “ | ۱۰۶ |
سرکجان معروف به دیم | “ | ۹۱ |
آوژر مشهور به افجور | “ | ۱۶۳ |
جراباد مشهور به چلبیبیگ | “ | ۸۶ |
صریح الملک دوم (تألیف محمد طاهر اصفهانی)
جز تغییراتی که عبدی بیگ بدانها اشاره کرده، امروزه میتوان به استناد نوشتههای موجود در صریحالملک نوعی تغییر آوایی کلمات را شناسایی کرد که در آن واژههای کهن ایرانی به لغاتی ترکی بدل شدهاند مانند روستای «خوره شیران» در اطراف اردبیل که امروزه عنوان «قره شیران» پیدا کرده است. نمونه ی دیگر تبدیل واژه «بزکش» به «بزقوش» است که کوه معروفی در جنوب آذربایجان در حوالی سراب میباشد.
عوارض جغرافیایی از نمونههای جالب در بررسی حاضر است در صریحالملک و نیز صفوهالصفا از رودهای اردبیل با این عناوین یاد شده است: راشهرود، سیاهرود، نیهر یا نیهرود، انگبینرود. همچنین برای سراب کرایهرود، ماهیهرود، هزارآب، شاهجوی، سرابرود ذکر شده است. جدول شماره ۲ شامل اسامی عوارض مختلف جغرافیایی مانند رودها، کوهها، مزارع معروف، درهها و …. میباشد.
جدول شماره ۲: اسامی مختلف جغرافیایی از قبیل درهها، اراضی، رودها و کوهها (۲)
نام | مکان | ۱ | ۲ | نام | مکان | ۲ |
راشهرود | اردبیل | 122 | کرایهرود | سراب | ۲۲۲،۲۲۶ | |
سیاهرود | اردبیل- گیلان | ۸۲۱،۱۰۱۵ | ماهیهرود | “ | ۲۳۸ | |
نیهر، نیهرود | اردبیل | ۸۶۸ | هزارآب | “، سنزق | ۲۳۲ | |
انگبینرود | “ | 141 | شاهجوی علیا و شاه جوی سفلی | “ | ۲۳۱-۲۳۲ | |
سرخهرود | گرمرود | ۲۹۶ | سرابرود | سراب | ۲۱۴ | |
شاهرود | “ | 353 | بنه جوی مشهور به قزل ارخ | روستای کلکلان | ۱۷۷ | |
کرجی بند | “ | 354 | مزرعه تلخاب | اردبیل | ۳۲۲ | |
دره به نام لنگه بز | بین شماخی و اران | ۶۲۳ | مزرعه بریس | “ | ۳۲۳ | |
پرده لیز | گیلان- اردبیل | ۸۲۱ | مرزعه میان رودان | “ | ۳۲۳ | |
دره چشمه سران | سراب، اطراف سنزق | 232 | موضع یا مزرعه هفت چشمه | 347،۱۶۴ | ||
سیاه کمر | گرمرود | ۲۴۶ | زرین جان | ۳۴۷ | ||
سیاه کمر | خلخال | ۲۸۶ | میان زریان- میان زرعان | اردبیل | ۱۱۰،۱۵۷ | |
دره خشکه درق | هشترود | ۲۹۲ | وادی مرده کش | “ | ۱۲۲ | |
برزه ناو | خان شهراوری اردبیل | ۳۴۷ | دره گل بوته | “ | ۱۳۹ | |
اراضی لالیان مشهور به گل تپه | تبریز- ارونق | ۱۷۹ | مزرعه باروندشت | “ | ۱۶۵ | |
سنگ زرد پله | ۱۹۱ | مزرعه سراپل | “ | ۱۶۵ | ||
سنگ سیاه ارمود | ۱۹۱ | ناحیه کارز | اردبیل | ۱۱۹ | ||
مزرعه سرخه زیر | سراب | ۳۲۵ | وادی تیز رود | “ | ۳۵۰ | |
ناحیه سفید دشت علیا | مغان | ۲۸۹ | مزرعه باربکاب | “ | ۱۶۴ | |
کوه بز کش | سراب | ۳۵۴ | ۲۱۸ | ماره کوه | حوالی سراب | ۲۱۹ |
کوه تلخاب | اطراف سنزق | ۲۳۳ | بلیانکوه ، ولیان کوه | تبریز | ۲۷۸ | |
شار کوه | ۳۱۵ | مزرعه آسماندشت | خلخال |
از اسامی جغرافیایی اسامی روستاهای فراوانی در منابع مذکور حفظ شده، که در دو جدول تحت عنوان اسامی روستاهای اردبیل و دیگر مناطق آذربایجان بیان گردیده است.
جدول شماره ۳: اسامی روستاهای اردبیل
جدول شماره ۴: برخی اسامی جغرافیایی در دیگر مناطق آذربایجان
در صریحالملک به برخی اسامی ترکی نیز اشاره شده که در مقایسه با اسامی غیر ترکی تعداد بسیار محدودتری را شامل میشود. برخی از این اسامی هم نام با طوایف قزلباش مانند پرسخلو هست که در زمان صفویان وارد آذربایجان شدهاند، تغییر نام برخی دیگر نیز مورد اشاره صریحالملک بوده مانند «سلدوز» که بنا به گفته عبدیبیگ در ابتدا «ارمن» نام داشته است (عبدی بیگ:۱۹۰).
جدول شماره ۵: اسامی ترکی موجود در صریحالملک
در یک مقایسه ساده میان اسامی آبادیهایی که به ترکی آورده شدهاند با اسامی غیر ترکی به راحتی می توان مشاهده نمود که هنوز هم حداقل از نظر جاینامها چهره فرهنگی و زبانی منطقه غیر ترکی بوده است، امری که در دورههای بعد و با استقرار روزافزون ترکان که قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه را در دست گرفته بودند، دگرگون شد.
لازم به ذکر است که این اسامی از روی پسوندها و یا معانی کلمات مورد شناسایی قرار گرفتهاند و فرایند مطالعه زبانشناختی و ترمینولوژیک بر روی آنها انجام نشده است. بی شک مطالعات زبانشناختی بر روی اسامی بخصوص برخی از آنها مانند دزلق، دریق، خبزق و … برای روشن شدن حقیقت لازم است.
نتیجه گیری
اسامی موجود در متون بررسی شده نشاندهنده آن است که این نامها از نظر مفهوم و ساختار عمدتاً عناصری غیر ترکی هستند، این روند هم در مورد اسامی آبادیها و هم در مورد عوارض طبیعی مانند رودخانهها، کوهها و … صدق می کند. نامهای غیر ترکی که از نظر شمار بسیار بیشتر از نامهای ترکی (جدول شماره ۵) در مقطع زمانی مورد نظر هست، بیانگر این واقعیت میباشد که باید زبانی متفاوت از زبان ترکی در این منطقه رایج بوده باشد، تا نمود آن را در اسامی جغرافیایی منطقه مشاهده نماییم. در حقیقت به دور از منطق علمی است که تصور کنیم در گذشته اسامی به کاررفته برای شناسایی عناصر جغرافیایی به زبانی متفاوت از زبان و فرهنگ رایج منطقه بوده است، به طوری که در این پژوهش به راحتی میتوان ارتباط میان زبان رایج در نواحی جغرافیایی و اسامی جغرافیایی آن را در روند تغییر نامهای اولیه این منطقه به ترکی (جدول شماره ۱) مشاهده کرد. به عبارت دیگر در پی تحولات اجتماعی و سیاسی عصر صفوی و با روند فزاینده مهاجرت طوایف ترک به منطقه آذربایجان و در نتیجه غلبه زبان ترکی بر زبان بومی منطقه آذربایجان، تغییراتی در برخی اسامی جغرافیایی صورت گرفته و به نامهایی ترکی تبدیل گردیدهاند.
با در نظر گرفتن این اصل که نامهای جغرافیایی هر منطقه جغرافیایی با زبان و فرهنگ گروههای انسانی ساکن در آن ارتباطی تنگاتنگ دارند و با توجه به غیر ترکی بودن بسیاری از نامهای جغرافیایی منطقه آذربایجان در مقطع تاریخی مورد نظر فرضیه این پژوهش یعنی – وجود اسامی جغرافیایی غیر ترکی قبل از مهاجرت ترکان به منطقه آذربایجان بیانگر وجود زبانی به جز زبان ترکی در منطقه آذربایجان میباشد- به اثبات میرسد. در حقیقت نامهای کهن منطقه آذربایجان منشأ گرفته از زبانی غیر از زبان رایج کنونی در منطقه بوده است که تحت تأثیر مسائل جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی در سدههای گذشته به مرور در این منطقه رایج شده و زبان بومی آن را حذف کرده است. با اینکه امروزه به جز چند جزیره زبانی پراکنده، اندک اشاراتی در منابع کهن و برخی واژگان راه یافته به زبان ترکی، چیزی از زبان کهن آذربایجان باقی نمانده اما بدون شک شناسایی جاینامهای گوناگون منطقه با بهرهگیری از منابع دست اول تاریخی مانند صریحالملک، یکی از راههایی بازسازی چشم اندازهای فرهنگی منطقه آذربایجان میباشد.
منابع
– ابن بزاز، درویش توکل بن اسماعیل، صفوه الصفا، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات تابش،۱۳۷۳.
– اصفهانی، محمد طاهر، صریح الملک، نسخه خطی دانشگاه تهران، میکروفیلم شماره ۱۶۵۵.
– اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالک ممالک،به اهتمام ایرج افشار، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،۱۳۶۸
– تری ج. جردن/ لستر راونتزی, مقدمه ای بر جغرافیای فرهنگی, مترجمان: سیمین تولایی/ محمد سلیمانی, انتشارات پژوهشگاه فرهنگ, هنر و ارتباطات, ۱۳۸۰.
– ریاحی خویی؛ محمد امین؛ ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان؛ برگرفته از مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی؛ سال هفدهم؛ شماره اول و دوم،۱۳۸۱.
– رضا؛ عنایت الله؛اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغولف تهران؛مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی،۱۳۸۰.
– زاهدی، شیخ حسین پسر شیخ ابدال پیر زاد؛ سلسله النسب صفویه؛ برلین چاپخانه ایرانشهر۱۳۴۳
– عبدی بیگ، زین العابدین، صریح الملک، نسخه خطی، کتابخانه ملی تهران، شماره ۲۷۳۴/ف.
– علی اف، تاریخ آتورپاتکان، ترجمه دکترشادمان یوسف، تهران، نشر بلخ(وابسته به بنیاد نیشابور)، ۱۳۷۸
– فریدون بیگ، منشات السلاطین، ترکیه، دار الطباعه عامر، ۱۹۱۸م.
– مستوفی، حمدالله، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲.
– مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، برقیا التراث، بیروت،۱۹۸۷.
– منصوری، فیروز، مطالعاتی در باره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، تهران، نشر هزار، ۱۳۸۷.
– یعقوبی، ابن واضح(۱۳۴۳)؛ البلدان؛ ابراهیم آیتی ؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ تهران
پینوشتها
۱- در جداول مربوط به یافته ها سه منبع اصلی ذکر شده ذیل شمارههای ۱، ۲ و۳ آمده ، یعنی شمارههای ۱ بیانگر کتاب صفوه الصفا، ۲ صریحالملک تألیف عبدیبیگ و ۳ صریحالملک تألیف محمد طاهر اصفهانی است، شمارههای ذکر شده در مقابل اسامی نیز شماره صفحه مربوطه میباشد. در ضمن شماره صفحات ذکر شده، همان شمارههایی هست که بعدها توسط استفادهکنندگان بر کناره اوراق کتاب نقش بسته است، در صریحالملک دوم چون شمارهگذاریهای دستی بسیار مغشوش بود به شماره ورق ارجاع داده شده است.
برگرفته از: ایرانبوم
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
sepâs e basyâr barây e in neveštag
هر چقدر از این مقالات بنویسید پان ترکها باز هم حرف خودشان را می زنند . لطفا اگر توانستید کتاب ” تاریخ دیرین ترکان ایران ” نوشته محمد تقی زهتابی را نقد کنید . چون اساس ارجاع پان ترکها همین کتاب است .
درود بکیران
در راه روشنگری و آگاهاندن مردم به پیشینه راستین و پر گهر بایستی بیش از اینها کوشید ودر همه راسانه های در دسترس این بارو دیرینه و دانشپایه را پخش نمود هرچند که پایگاه های دروغ پراکنی پان ترکیست ها پرهیاهو ولی بی بنیاد است و ارزش دانشی ندارد.
بسمه تعالی
پان ترکیست ؛ بزرگترین خطر هویت ایرانی
زریر عباسی
بزرگترین تهدیدی که آینده هویت ایرانی و در واقع ماهیت و اصالت و شخصیت منحصر به فرد کشور ایران ، به عنوان یکی از قدیمی ترین تمدن های بشری ، را تهدید می کند ، زیاده خواهی قومیت ها و به ویژه پان ترکها می باشد . ابتدا بگوییم علت اینکه ما بر زیاده خواهی پان ترکها تاکید داریم این است که در میان قومیت ها ، ترکها بیشترین جمعیت را دارند و بزرگترین قوم محسوب می شوند و لذا بیشتر از دیگر قومیت ها زیاده خواهی های ، برخی از آنان یعنی پان ترکها ، بازتاب و تاثیر منفی بر ایران خواهد داشت .
نکته دیگری که در ابتدا باید بگوییم این است که ایران کشوری کثیر القوم می باشد و این وضعیت را ما از همان تمدن ایران هخامنشی ، که نخستین تمدن بزرگ و محوری تاریخ و سر آغاز تاریخ ایران است ، به وضوح شاهدیم . بنابراین طبیعی است که آنها حق داشته باشند با زبان قومی خود با خانواده و خویشاوندان و همسایگان و هر کس دیگری که به زبان آنها تکلم می کند به زبان قومی خود تکلم کنند . اما باید به این نکته بسیار اساسی توجه داشت که زبان فارسی یگانه زبان رسمی و ملی همه ایرانیان می باشد و تنها پل ارتباطی اقوام متعدد و مختلف ایران زمین با یکدیگر می باشد . براستی اگر بنا باشد هر قومی زبان خود را در مدارس آموزش ببیند و با آن زبان بزرگ شود ، دیگر چه چیزی می تواند عامل پیوند او با اقوام دیگر باشد ؟ و اصلا چه وجه مشترکی موجب می شود تا ما همه ایشان را ایرانی بدانیم و بنامیم ؟ اگر قرار باشد هر قومی در مدارسش به زبان قومیش آموزش ببیند آیا این چیزی جز تضعیف وجه شباهت و عامل همبستگی همه ایرانیان و تقویت عامل جدایی و وجه تفاوت ایشان خواهد بود ؟ در این صورت چه وجه شباهتی یک بلوچ را به یک ترک و یا یک عرب را به یک کرد پیوند می دهد و موجب می شود تا همه آنها ایرانی شمرده شوند ؟ آیا این مقدمه ای نخواهد بود بر تجزیه و تکه تکه شدن کشور عزیزمان ؟
به هر روی به نظر می رسد زبان فارسی تنها رابط و وسیله اتصال اقوام ایرانی با یکدیگر و در واقع زبان میانجی است و چنین مقامی را هیچ چیز دیگر ، باز تاکید می کنیم هیچ چیز دیگر ، ندارد . حتی دین و مذهب نیز در ایران ما دارای تنوع و تعدد است و حداقل چهار دین در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است که هر کدام از ادیان و به ویژه دین رسمی یعنی اسلام حداقل دارای دو مذهب شیعه اثنی عشری و تسنن است . بنابراین ما حتی از دین و مذهب هم نمی توانیم توقع مرکز ثقل و نقطه اتصال اقوام ایرانی بودن را داشته باشیم و این مقام در درجه اول مختص به زبان فارسی و در درجه بعدی به دین مبین اسلام و مذهب تشیع اختصاص دارد .
در همین رابطه مطلب مهم دیگری که وجود دارد این است که ما ایرانیان از معدود ملت هایی هستیم که دچار گسست تاریخی چشمگیری نشدیم و تقریبا دارای پیوستگی تاریخی با اجداد و نیاکان خود ، به ویژه اجداد هخامنشی خود هستیم ، و تنها چیزی که ما را به آن اجداد پر افتخار متصل می کند چیزی جز زبان گرانمایه پارسی ، که جزو چهار زبان کلاسیک جهان است ، نیست . ( جالب است بدانیم در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، چهار زبان یعنی یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایه تعریف، زبانی کلاسیک به شمار میآید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد ؛ در نشست برلین زبان شناسان پذیرفتند که ادبیات فارسی در قرون وسطی در صدر و پیشگاه ادبیات دیگر ملتها بوده و ایران در آن سدهها بیش از هر ملت دیگری سراینده، نویسنده و اندیشمند ( حکیم یا فیلسوف) داشته است . همچنین در نشستهای سالهای ۱۹۲۲ و ۱۹۳۶، جایگاه زبان فارسی ، به عنوان یک زبان کلاسیک هند و اروپایی بار دیگر تایید شد ) .
به هر روی ما ایرانیان در طی بیش از دو هزار و پانصد سال حداقل دو بار دین خود را عوض کردیم ولی به تصریح همه زبان شناسان زبان ما ، با همه تغییراتی که کرده ، در ادامه و دنباله زبان اجداد باستانیمان محسوب می شود و این بزرگترین افتخار ماست که مانند ملتهایی حتی ملتهایی به کهنی مصر زبان خود را از دست ندادیم و عرب زبان نشدیم و یا مانند مردم آناتولی ، زبان خود را از دست ندادیم و ترک زبان نشدیم . اگر چه این افتخار تمام نیست زیرا برای مثال نواحی بین النهرین که زمانی فارس زبان بودند و پایتخت تاریخی ایران یعنی تیسفون در آنجا قرار داشت متاسفانه در عربیت استحاله شدند و عرب زبان شدند و یا نواحی مثل مرو و سمرقند و بخارا و فرغانه و خوارزم و بسیاری از جاهای دیگر که زمانی یا فارس زبان و یا ایرانی زبان بودند در فرهنگ مهاجم و متجاوز ترک استحاله شدند و ترک زبان شدند . اما خوشبختانه کانون اصلی زبان فارسی ، یعنی ایران فعلی ، به همت بزرگانی چون فردوسی و سعدی و … و نیز عواملی دیگر از استحاله در فرهنگ های مهاجم عرب و ترک ، حداقل تا به حال ، در امان ماندند .
اما متاسفانه در سالهای اخیر برخی از اقوام ، به ویژه پان ترکها ، با زیاده خواهی های خود موجبات تهدید این یگانه عامل پیوند ایرانیان با یکدیگر و تنها عامل پیوند با پیشینیانشان شدند . پان ترکها با انجام کارهایی چون نامه نوشتن به رییس جمهور ( متاسفانه جناب رییس جمهور در زمان تبلیغات ریاست جمهوری برای دستیابی به یک مسند دنیایی کم ارزش ، وعده هایی خلاف مصلحت ایران به اقوام داد و حالا باید چوبش را فرهنگ و هویت ایرانی ما بخورد . ایکاش در قانون اساسی این ماده قرار گیرد که : ” کلیه نامزدهای مقامات انتخابی کشور ، اعم از ریاست جمهوری ، ریاست قوه قضاییه ( در صورت انتخابی شدن آن ) ، نمایندگی مجلس شورای اسلامی ، نمایندگی مجلس خبرگان در تبلیغات انتخاباتی خود وعده و شعاری ندهند که بر خلاف اصول اساسی اسلام ، قانون اساسی ، منافع ملی و تمامیت سرزمینی و اصالت ایرانی باشد و اگر نامزدی چنین وعده ای یا شعاری مطرح کرد ، پس از سه بار تذکر اگر از عمل خود بازنگشت با تشکیل جلسه فوق العاده ای توسط شورای نگهبان صلاحیت او مورد بررسی مجدد قرار می گیرد و در صورت لزوم از نامزدی آن سمت کنار گذاشته می شود ) .
به هر روی پان ترکها از ریاست جمهوری تقاضای رسمی شدن زبان ترکی در ایران و نیز تدریس به زبان ترکی و نیز تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی ؛ درخواست های نامشروع و گستاخانه دیگر کرده اند و باید با اندوه بگوییم که می خواهند از این راه به شکستن کمر زبان فارسی و به تبع آن اصالت و ماهیت ایران کهن بپردازند . ( بعضی از این خائن های بی ریشه فکر می کنند اگر تقاضای به رسمیت شناختن زبان ترکی کنند بهتر است تا تقاضای تجزیه طلبی کنند . در حالیکه تمام اصالت و شخصیت ایران ، به زبان فارسی است و اگر این زبان آسیب ببیند دیگر ایرانی وجود نخواهد داشت و ما با شرمندگی در برابر تمام کسانی که برای ایرانیت ایران جان باختند و به ویژه فردوسی ، ایران را به توران تبدیل کردیم و خودمان یوغ بندگی ترکان و تورانیان را بر گردن نهادیم و ای وای از آن روز ) .
در اینجا باید مطلبی را به همگان تذکر دهیم که ترکهای ایران را باید به دو دسته تقسیم کرد : یکی ترک زبان ترک تبار و دوم ترک زبانان ایرانی تبار .
الف ) ترک زبانان ترک تبار : ترک زبانان ترک تبار که ترکهای اصیل و واقعی هستند ، اقوامی نیمه وحشی از نژاد زرد می باشند که گرچه در گذشته بیشتر در غرب چین و مغولستان قرار داشتند ولی اینکه بر اثر مهاجرت ها و تهاجم ها در آسیای غربی و تا بخشهایی از اروپای شرقی نیز ساکن شده اند. اینها به زبانهایی از خانواده زبانهای ترکیتبار سخن میگویند.
خاستگاه اصلی مردمان ترکتبار واقعی ، غرب چین و مغولستان بوده و این مردمان زرد پوست مغول سان به تدریج و با مهاجرت و تهاجم و تجاوز به زنان غیر ترک و قهر و غلبه در غرب آسیا، خاورمیانه، آناتولی و اروپای شرقی سکونت یافتند. و بخشهای بزرگی از مردم هندواروپایی نواحی جدید نیز ترکزبان کردند. بررسی دیانای در ترکیه نشان میدهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد میباشند که در سدههای معاصر ترکزبان شدهاند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغولسان) بهره بسیار کمی برده اند. کمتر از ۱۰% مردم ترکیه دارای این نژاد میباشند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند . این را از تفاوت در ظاهر و فیزیک ترکان ایران و آناتولی که آریایی تبارند با ترکان زرد پوست آسیای مرکزی مثل قرقیزستان و قزاقستان و ازبکستان و … می بینیم . .
بسیاری از اقوام ترک شده و ترکزبان، زبان ترکی را بر اثر تجاوز مردان ترک شبه وحشی و یا ارتباط و آمیزش با ترکزبانان اخذ کردهاند، ( شبیه اتفاقی که در جاهایی مثل مصر و تونس و… شد که مردم آن نواحی با آن که عرب نژاد نبودند بر اثر قهر و غلبه اعراب زبان اصلی و مادری خود را از دست دادند و عرب زبان شدند و بدین وسیله در هویت عربی استحاله شدند . جالب این است که حتی بعضی ازاین عرب شده ها در تفکرات پان عربی و تعصب عربی از اعراب واقعی و اصیل که ساکنان حجازند گوی سبقت را ربودند ! شبیه بعضی از ایرانیان و آریایی تباران خودمان که در فرهنگ و زبان ترکی چنان استحاله و الینه و آسیمیله شده اند و خود را ترک واقعی و اصیل می شمارند و چنان در حمایت از فرهنگ گرگ پرست ترکی سینه دری می کنند که آدم نمی داند به حال این بی هویت ها بگرید یا بخندد !
از میان اقوامی که امروزه ترک نام گرفتهاند بسیاری از اقوام ایشان ، در تاریخ قدیم هیچگاه خود و قوم خود را ترک نمینامیدند. در مورد بخشی از این اقوام ساکن آسیای میانه تنها پس از وارد شدن نظریه پانترکیسم توسط آرمینیوس وامبری یهودی و فرستاده پنهانی وزارت خارجه بریتانیا به عثمانی این نام رفتهرفته برای این اقوام نیز رواج یافت . به هر روی این ترک تباران ترک زبان زرد پوست هستند و به هیچ وجه جزو ساکنان اصلی ایران محسوب نمی شوند .
ب ) ترک زبانان ایرانی تبار : این ترکها که ترکهای اصیل و واقعی و زرد پوست نمی باشند بلکه در آذربایجان ایران زبانشان ، پیش از ورود ترکان ، پهلوی آذری بوده است ولی در بعد از اسلام و با برداشته شدن سد حکومت مرکزی قوی ای مثل ساسانیان که دایم با اقوام ترک زرد پوست در نبرد بودند ، پای اقوام زرد پوست به ایران بازشد اینها با گفتن شهادتین وارد جهان اسلام آنروز که ایران هم بخشی از آن شده بود می شدند . روند ورود ترکان در ایران در دوره سلجوقی تشدید شد و با تشکیل حکومت سلاجقه روم حضورشان در آذربایجان شدت گرفت و بعدها با حمله مغولان ، که هم نژادان و برادران ترکان محسوب می شوند ، ادامه پیدا کرد و در زمان ایلخانان که پایگاهشان در آذربایجان و پایتختشان مراغه بود تشدید شد و در دوره صفوی به اوج رسید . این ترک تباران زرد پوست در نواحی آذربایجان که جایگاه صفویان بود به طور جدی تری ساکن شدند و با قهر و غلبه و تجاوز ، زبان خودشان را بر ایرانیان آریایی تحمیل کردند . همانطور که گفتیم بررسی دیانای در ترکیه نشان میدهد که مردم ترکیه نوادگان مردم مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیانی) و کرد میباشند که در سدههای معاصر ترکزبان شدهاند و از لحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست مغولسان) بهره بسیار کمی برده اند. کمتر از ۱۰% مردم ترکیه دارای این نژاد زرد پوست میباشند. در مورد ترک زبانان آذربایجانی نیز این قضیه صادق است که از لحاظ ژن به سان مردم ایرانی و قفقازی هستند ، که بر اثر تهاجم و تجاوز ترک زبان شده اند . این را از تفاوت در ظاهر و فیزیک ترکان ایران و آناتولی که آریایی تبارند با ترکان زرد پوست آسیای مرکزی مثل قرقیزستان و قزاقستان و ازبکستان و … می بینیم .
به هر روی ما به پان ترکهایی که ترک زبان ترک تبار هستند و به ایران آمده اند و خواهان رسمی شدن زبان ترکی در ایران و نیز تدریس به زبان ترکی و نیز تاسیس فرهنگستان زبان و ادبیات ترکی و دارای دیگر درخواست های نامشروع هستند ( عده ای گمان می کنند که بهتر است در برابر پان ترکها کوتاه آمد و در برابر خواسته های آنها تسلیم شد اما حقیقتا اشتباه می کنند ! واقعا اشتباه می کنند ! یقینا اشتباه می کنند ! دریغا که نمی دانیم به این افراد ساده لوح به چه زبانی بگوییم که اشتباه می کنید ؟! ) به هر روی ما به این پان ترکهایی که از فرط بی ریشگی و بی هویتی و بی اصالتی به جعل تاریخ و جغرافیا و شخصیت برای خود می پردازند چنانکه ولادیمیر مینورسکی خاورشناس روس در مورد ایشان گفته : «هر جا که پرسش حلنشدهای در زمینه فرهنگ قومهای شرق باستان پدید آید ترکان بیدرنگ دست خود را همانجا دراز میکنند » .
همچنین مینورسکی ضمن انتقاد از روش مورّخان پانترکیست، بیان میدارد که «مسائل علمی حلنشدهای در زمینه فرهنگ اقوام شرق باستان» بستری برای جعل تاریخی و توجیه مقاصد ایدئولوژیک پانترکیسم فراهم ساخته است .
همچنین جالب است بدانیم این پان ترکها که نسب خود را به گرگ آسنا می رسانند در جنایت و آدم کشی و بی ناموسی و تجاوزگری و خباثت و رذالت دست کمی از گرگ نیز ندارند و این پان ترکیستها تنها پنج نسل کشی در قرن بیستم انجام دادند نسل کشی ارامنه با یک و نیم میلیون کشته ؛ نسل کشی یونانیان با ۵۰۰ هزار کشته ؛ نسل کشی آشوریان با ۳۰۰ هزار کشته ، نسل کشی کردها و نسل کشی علویان .( البته اینها تنها جنایت آنها در قرن بیستم است و خدا می داند در گذشته اینها چه جنایتهایی مرتکب شده اند ؛ برای مثال یکی از اولین کشتارهای های ترکان ، کشتار ایرانیان از قرن پنجم تا قرن هفتم و هشتم است . متاسفانه این نسل کشی ها مغفول مانده است . نسل کشی و وحشی گری اقوام ترک تا حدی بوده است که اصطلاح ترکتازی در زبان فارسی برای بیان وحشیگری است . برای مثال انوری شاعر عصر سلجوقی قصیده ای دارد در بیان وحشی گری ها و تجاوزگری های قوم ترک غز که با این دو بیت شروع می شود : به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر نامه اهل خراسان به بر خاقان بر نامهای مطلع آن رنج تن و آفت جان نامهای مقطع آن درد دل و سوز جگر )
به هر روی این پان ترکهای ترک تبار زرد پوست و گرگ نسب از نواحی دیگر به ایران کوچ کرده اند و ما به آنها می گوییم : ایران کشور شما نیست و شما با رعایت احترام و ادب حداکثر مهمان ما هستید و مهمان باید حرمت صاحب خانه را نگهدارد و درخواست ناحق نکند و اگر باز هم نمی توانید ایران آریایی را تحمل کنید بهتر است به نزد اجداد زرد پوست نیمه وحشیتان در غرب چین و مغولستان بازگردید و ایران را برای ایرانیان آریایی بگذارید . ( البته بهتر است دستاویزهای پان ترکها از دست آنها گرفته شود ؛ مثلا اصل ۱۵ قانون اساسی که بر خلاف اصالت ایرانی است حذف شود و یا تیم تراکتورسازی که نماد پان ترکها شده از لیگ فوتبال کنار گذاشته شود ) . اما خطاب ما به برادران هم میهن ترک زبان اما ایرانی و آریایی تبار خود که بر اثر قهر و غلبه ترک تبارهای زرد پوست گرگ نسب ، ترک زبان شده اند می گوییم که زبان اصلی شما پهلوی آذری است که از خانواده زبانهای ایرانی است و شما اگر می خواهید به اصل خویش بازگردید و در فرهنگ ترک تباران زرد پوست استحاله نشوید و همانند اجدادتان به زبان ایرانی تکلم کنید بهتر است دست از زبانی که به زور بر شما تحمیل شده بردارید و به زبان شیرین فارسی که نزدیکترین زبان به زبان آذری است برگردید و به این زبان سخن بگویید .
با درود و شادباش گویی فرارسیدن نوروز و سال نو بر همه ایرانشهریان گرامی، باید یادآور شد که بیشتر از جدایی خواهی و دست اندرکاری بیگانه و بیگانه پرستان،ناآگاهی بیشتر مردم از کیستی خودشان سیجناک (خطرناک) می نماید که با اخگرهایی که از دو سوی برافروخته می شوند، جان سپار خواسته های اهریمنی بیگانگان خواهند بود. گرفتاری برای خوراک تابستان و پوشاک زمستان توان اندیشیدن و بررسی (مطالعه) را از بیشتر مردم گرفته است و از این روی بیشتر مردم گناهی ندارند و اگر این تارنمای بسیار نیکو و ارزشمند نیز نبود، و من آن نیبیگ (کتاب) واژه نامه هوشمند پارسیگ پهلویگ را نخوانده بودم، خود نیز گرفتار دو دلی بودم. ناآگاهی ویژه تنها مردمان نافرهیخته و یا کم فرهیخته نیست، که در میان فرهیختگان دانشگاهیگ نیز دیده می شود که زمانی برای بررسی نداشته اند و یا دانش هایی ناراست از راه های نادرست را به دست آورده اند بی آن که درباره درستی آن ها اندیشیده باشند. از این روی، بایسته و بایسته و بایسته (نه تنها شایسته!) و بایسته است که دانشمندان زبان پارسیگ در آگاهانیدن مردمان بخش های گوناگون میهن گرامیمان با نیکویی و خوش رویی از راه برگزاری همایش ها، نوشتن نوشتارها و جستارها و دانینَگان (مقالات)، گفتگو با کسانی که بر کوس جدایی خواهی می کوبند، بهره گیری از والَنتورها (شبکه های اجتماعی) بیش از پیش و با شتاب تر از بیگانگان اهریمنی بکوشند.
در خصوص پان ترکها باید بدانیم آنها هیچ ریشه ای در تاریخ ندارد . گرچه سعی می کند برای خود ریشه تراشی و تاریخ سازی و هویت بافی کند مثل اینکه بگویید سومری ها چون زبان التصاقی داشتند و چون ترکی نیز زبان التصاقی است پس سومری ها ترک بوده اند و این از بزرگترین جوکهای تاریخ است زیرا اگر داشتن زبان التصاقی نشانه ترک بودن است پس بسیاری از آفریقایی ها که زبانشان باتنو است پس ترک هستند چون زبانهای باتنو هم التصاقی است و یا کره ای ها و ژاپنی ها هم ترک هستند و یا مالزی ها و اندونزی ها هم ترک هستند چون زبانشان جزو زبانهای استرونزیایی است و این زبان التصاقی است و البته زبانهای التصاقی زیادند و همین بسنده است . در خصوص ترکها همانطور که گفتیم بی ریشه ترین قوم جهان هستند آنها نه اسطوره خاصی دارند ( دده قورقود یک حماسه ۲۰۰ و ۳۰۰ ساله است و همانطور که می دانیم حماسه با اسطوره فرق دارد ) و نه فیلسوف خاصی دارند ( تنها فیلسوف که احتمال ترک بودن دارد فارابی است که برخی محققان می گویند ایرانی الاصل بوده و بعضی هم معتقدند اهل فاریاب افغانستان بوده است ) . همچنین ما هیچ پیامبر ترک سراغ نداریم و هیچ دین ترکی نمی شناسیم و این دلالت بر بی ریشگی این قوم دارد که نه دینی خاص خود دارد و نه پیامبری بر آمده از فرهنگ خود . چنانکه در دوران معاصر هم ما روشنفکر و متفکر شاخص ترک در حد و حدود نصر حامد ابو زید مصری یا محمد ارکون الجزایری یا محمد عابد جابری مراکشی و یا عبدالکریم سروش ایرانی یا نقیب الطاس مالزیایی و یا فضل الرحمان پاکستانی و… سراغ نداریم .
به هر حال شاید علت این همه اصرار و تعصب پان ترکها بر زبانشان همین باشد که اینها اصلا چیز دیگری ندارند که بخواهند بدان تمسک جویند . نه دینی و نه پیامبری و نه فیلسوفی و نه متفکری و …
ایرانشهر بزرگ پهنه ای گسترده بوده است که امروزه بخش هایی از آن در کازاگستان، ترکمنستان، اَران (آذربایجان)، ارمنستان، گرجستان، کیرکیزستان، ازبکستان و تاجیکستان، روسیه (دربند و … )، آراگ (عراق)، افغانستان، کویت، بحرین، بخشی از ترکیه، پاکستان جای گرفته اند. سخن از بی ریشگی ترک ها نیست، سخن از بدبختی ما ایرانشهریان است که پس از یورش و چیرگی دَگرزَمان (طولانی) بیگانگان اَرمائیلیگ (عربی)، روسی و انگلیسی و ترک زبانان (نه ترکان) عثمانی نه خود و نه دیگری را می شناسیم. پارسی گوی این زمان ترکی گوی را نمی شناسد و ترکی گوی نه داستان (تاریخ) راستین آدورپایگان (آذربایجان) را به یاد دارد و نه پارسی گوی را می شناسد. دشمنان درونی و بیرونی این سرزمین نیز نه تنها زمانی برای آگاهانیدن مردم از داستان راستین میهن خود نمی گذارند که از این آب گل آلود بهره ها ببرند، که بر کوس (طبل) جدایی افکنی میان نه مردم ایران، که ایز (حتّی) برادر و خواهر و پدر و مادر نیز سخت می کوبند. ورزش و بازیی که باید برای دوستی و مهرورزی هر چه بیشتر باشد، به ابزاری برای جدایی افکنی میان مردم ویهیریسته (تبدیل) می شود و روزنامه ای به نام “ایران” که باید دل های ایرانیان در جای جای این سرزمین اهورایی را به هم بپیوندد، و بر دانایی و فرَهَنگ آنان بیفزاید، به واژگانی زشت و ناپسند و اهریمنی آلوده می شود که کینه توزی و دشمنی میان مردمان فزونی گیرد. برخی نیز نادانسته و بی هیچ بررسی بازیچه این سو و آن سو می شوند. این برنامه اهریمنی هم از درون و هم از بیرون دنبال می شود. برخی که خود را دانشگاهی می نامند، بی هیچ بررسی گوکانیگ (دقیق) و باریک بینی و نکته سنجی زبان دشمن بیگانه را زبان مادری (آنادیلی) خود می دانند و برای آن نیبیگ ها (کتاب ها) می نویسند و در تارنمای خود می گذارند و ایز (حتّی) نام خود را نیز به زبان تورکی برمی گردانند و زمانی که با چیم های (دلایل) روشن هشت گانه زیست شناختی، داستانی (تاریخی)، فرهنگی، و … پارسی پهلوی بودن زبان مادران و پدران آدورپایگان خود را نشان می دهم، سخن از کندن گور زمان می گویند. شوربختانه با پول ایران و ایرانی و بویژه مردم آدورپایگان ستم دیده، به کمراه کردن و تخم کینه افکندن در دل جوانان میهن می پردازند. برخی چنان ناآگاه هستند که پرچم ترکیه را در آفرین گفتن به گروه ورزشی تراکتورسازی به دست خود می جنبانند گویی که دلاوری های آدورپایگانیان را در دشت چالدران از یاد برده اند که با ترکی گویان عثمانی دلیری ها و جان سپاری ها کردند. من دشمن ترکیه نیستم و این سخنان را تنها برای آگاهانیدن مردم نگون بختی می گویم که داستان (تاریخ) خود را این چنین از یاد برده اند. جام جم (تلویزیون) گوناز تی وی نیز وَیپانان (خلبانان) ترکیه را نشان می دهد. گویی آنان نیز نمی دانند که مردم ترکیه بیشتر دارای نژاد آریایی و از بن ایرانی هستند. روستاگ های افشین، ویرانشهر، دریاچه وان، هَمشین، اَرژَنگان (ارزنجان)، و دریاچه وان همه نام هایی پارسی پهلوی دارند و گنجَگ (گنجه)، شیروان، بادکوبه (باکو)، و … در اَران (یا آن جایی که آذربایجان شمالی می پندارند) نام هایی پارسی پهلوی دارند. جوانان و مردان و زنان ایرانشهر آگاه باشید که جان و خواسته ما ایرانیان در جای جای این سرزمین نباید به بدخواهی خودفروختگان میهن فروش و بیگانگان اهریمنی تباه گردد. اگر دانش بیشتری دوست دارید، نوشته دیگر مرا در همین تارنما، هشت چیم (هشت دلیل) مرا برای پارسی پهلوی بودن زبان داستانیگ (تاریخی) و راستین مردم آدورپایگان را بخوانید. با سپاس و بهترین آرزوها برای همه مردم گیتی بویژه ایرانیان گرامی و مردم آدورپایگان.
برخی از فرهیختگان با دیدن ماه و ستاره در پول های پادشاهان ایرانی پیش از اسلام می پندارند که این ماه و ستاره نشانه ماه و ستاره پرچم ترکیه است، و می گویند که پادشاهان اشکانی و به ویژه ساسانی با این ماه و ستاره نیز تورک بوده اند که این سخنی بس ناروا و نادرست است. چرا؟
پادشاهان ایران پیش از اسلام به چند دینی و آزادی دین و اندیشه باورمند بودند، و فرهنگ ایران پیش از اسلام فرهنگی باز و گوناگون بوده است. طالبان در افغانستان، پیکره های بزرگ بودا را با بمب نابود کردند که گواه آزادی بوداییسم در ایرانشهر ساسانی آن زمان بودند. یکی از دین های بزرگ و کارگر درایران ساسانی آیین میترائیسم یا آیین مهر (خورشید) نشانه مهرورزی بوده است و نمادهای ماه وستاره نمادهای آیین مهر و نه نشانه های ترکیه ای هستند که پس از جنگ جهانی نخست از امپراتوری عثمانی جدایی یافت و به یک کشور جداگانه دگرگون شد. دیگر این که ترکیه از نگاه داستانیگ (تاریخی) چندان کهن نیست و بخش بزرگی از آن، چه بخش های کُردنشین و پارسی گوی و آریایی آن، و چه بخش های ترکی گوی آن بنمایه ای (اصالتی) ایرانی دارند و بخشی از ایرانشهر بزرگ بوده اند. مایه شوربختی است که مردمان کشور من و کشورهای همسایه داستان و کیستی خود را از یاد برده اند و همین هم به تنش هایی آزاردهنده و گاه خونبار در این کوست (منطقه) انجامیده است که مایه شرمندگی هر مردم (انسان) آزاده ای است. واژه ای که در ترکیه به جای “زن” به کار برده می شود واژه “کادین” و یا “کارین” است که هر دو ریشه پارسی پهلوی دارند و دارای چیم “ماده” هستند. همچنین، آنچه که در نیبیگ (کتاب) فارسی به ما یاد داده اند، که واژگانی چون “اُتاق” و “خانم” ریشه مغولی دارند، نیز سپورریگیها (کاملاً) نادرست است. واژه “اُتاق” و “اُتاقَک” هر دو دگرگون شده واژگان ایوتاگ و ایوتاگگ هستند که واژگانی پارسی پهلوی می باشند و واژه خانم بونیها (اساساً) از واژه خان و پسوند یم/ -ُم ساخته شده است و به معنی “سَروَرَم” برای ارج نهادن ویژه به زن/ کادین ویژه به کار گرفته می شده و هنوز هم ارجمندی ویژه ای در هَمتاگینش (مقایسه)با دو واژه دیگر دارد. اگر سخن مرا نمی پذیرید، از نرم افزار google برای یافتن برابرهای مغولی این وازه ها بهره بگیرید که بیهوده خواهد بود. مغولی که اکنون هم بیابانگرد و چپرنشین است، چگونه می توانسته آموزگار واژه “اُتاق / ایوتاگ” باشد برای ایرانیانی که سدّ شوشتر و دژهای اُستوار سده ها پیش از یورش ددمنشانه آنان ساخته بودند؟!!! و واژه پایه کادین/گادین/کارین نیز در ترکیه نشانگر پارسی پهلوی بودن زبان مادری راستین مردم گرامی آن کشور بزرگ و همسایه است که برایشان آرزوی دوستی و آشتی و مهرورزی به جای جنگ و خونریزی دارم.
خیلی خزعبل بافی کردی
پاسخی بیش از این از شما انتظار نمیرود.
به اندامهای پیکر خود در زبان آدورپایگان (معرب به آذربایجان) بنگرید که بیشتر نام های پارسی پهلوی با گویش ماد-آدوریگ (آذری) دارند:
باش (سَر): باش یا همان سر یک واژه پارسی است که چون کیستی و هم زنده بودن یا نبودن هر کسی را نشان می دهد بدین نام خوانده شده است.
گُوز (چشم): ایرانیان چشم تنگ نیستند و چشم ایرانیان آریایی تبار مانند گردو یا گوز درشت است.
دوداگ (لب): دود در زبان پارسی پهلوی همان بخار و هم دود آتش است و لب که بخار درون از آن بیرون می زند، دوداگ گفته شده است.
غولاگ (گوش): غولیدن همان شنیدن است و غولاگ همان گوش یا (اندام) شنونده است. واژه آزغولیدن نیز همان گوش دادن است. غول آز: گوش کن! بشنو!
اَل (دست): اَلیتَن (اَل-) یعنی به دست آوردن، گرفتن، و اَلَک (ابزاری برای به دست آوردن و گرفتن) از همین ریشه است. همچنین، نام شهر اَلیگودَرز (اَل ی گودَرز) در جنوب استان لرستان (مادنشین) نیز به معنی دست گودرز است و گودَرز نامی آریایی است.
گورساگ (معده): نام این اندام از واژه گورسیدَن (گورس-) یعنی گرسنه شدن است و گورساگ یعنی گرسنه شونده (معده)و برابر با کومیک (معده) و دیگر واژگان همچیم (مترادف) پارسی پهلوی است.
آیاگ (پا) از بن آمدن (آی-) است و به معنی آینده (آن که می آید) است و همان پا است که همراه شما می آید.
پارماگ (انگشت) از بن پارمیدَن (پارم-) است که به چیم نوازش کردن و لمس کردن است. از دیگر واژه های همریشه با این بن، نام و یا گزارواژه (صفت) پارمین است که از نام های دوران هخامنشی است.
پاگورساگ (روده) اندامی است که از زیر با گورساگ (معده)پیوسته است و از این رو به این نام نامیده شده است.
این ها بنیادین ترین واژگان هستند که نمایانگر کیستی راستین مردم آدورپایگان و هم مردم ترکیه هستند که به راستی ترک دانستن مردم این سرزمینهای ایرانشهری نه با ریخت شناسی و نه با واژه شناسی و نه با تاریخ و نه با فرهنگ و جغرافی و آثار باستانی آن ها جور درنمی آید. روشن است که با بررسی های بیشتر شمار واژگان پارسی بیشتری روشن خواهند شد که به کوشش و بررسی مردم برای شناخت خودشان بستگی دارد و در این میان، دانشجویان و پژوهشگران زبان پارسی پهلوی (زبانی ایرانیان با گویش های پارسی و پارتی و مادی) باید بیشتر بکوشند.
“نخستین تمدن بزرگ و محوری تاریخ و سر آغاز تاریخ ایران است…”!!!!!!!!!!!!!!!
پس پیش از آن؟
حکومت مادها چه؟!
پادشاهان ماد: آکو دیاکو ماردین…
چرا همیشه با دست خودمان بخشی از تاریخ خود را حذف میکنیم.
۲۷۲۰
اینکه زبان ترک ها بعدا ترکی شده صحیح است.همانطور که قبل از زبان آذری، مردمان این دیار به زبان های غیر ایرانی و بومی تکلم میکردند. تغییر زبان یک پدیده نورمال در تاریخ بشر است.
مساله نوع بهره برداری از فکت های تاریخی است.
اینکه زبان ترک ها موخر بر زبان آذری است دلیل نمیشود انتظار داشته باشیم متکلمان به آن ، زبان خود را فراموش کنند و به زبان مبهم مقدم برگردند.
بلکه باید در کنار زبان فارسی به عنوان زبان ارتباط جمعی ایرانیان ، در حفظ و البته توسعه زبان های مادری نیز بکوشیم به این صورت که در کنار زبان فارسی ، واحد های درسی به زبان مادری موجود باشد.
موفق باشید.