پارسیانجمن: از دیرباز، پارهای از پژوهندگان بر این باورِ دروغ بودهاند که چامهسرایان و گویندگانِ ایرانی درونهی کارهای خویش را وامدارِ چامهگویانِ عرب بودند تا آنجا که ادبِ پارسی را ریزهخوار و دریوزهگر ادبِ عربی برشمردهاند!
در این جُستار، وحید سبزیانپور، استادِ زبان و ادبیاتِ عربیِ دانشگاهِ رازی، برمینماید که آنچه این پژوهندگان، به ناروا، عربی دانستهاند خود برگرفته از فرهنگِ ایرانیانِ پیش از اسلام بوده است.
سبزیانپور به روشنی نشان میدهد که چگونه فرزانگیِ ایرانیِ برجای مانده در فرهنگ و ادبِ پارسی از نگاهِ باریکبینِ پژوهشگران پوشیده مانده و به جای نشان دادنِ آن، زبانزدها و چامههای عربی را چنان در گزارشِ آنها جاسازی کردهاند که تنها یک راه پیشِ روی خوانندهی نگونبخت باز گذاشتهاند: اینها برگرفته از فرهنگِ عربی است!
***
عربیزدگی در شرح و تحلیل متون ادب فارسی
از آفتهای بزرگ در شرح و تحلیل متون ادب فارسی، استناد بسیار به امثال و اشعار عربی و بیتوجهی به فرهنگ و ادب باستانی ایرانیان است که پس از دفاع حسینعلی محفوظ از پایاننامه خود با نام متنبی و سعدی و چاپ آن، شدت بیشتری یافت. کافی است نگاهی به فهرست اشعار و امثال عربی مربوط به شرحهای متون فارسی بیندازیم تا حضور سنگین آنها را در این آثار دریابیم. در این میان چیزی که مورد غفلت قرار گرفته، اندیشه و فرهنگ ایران باستان است که بدبختانه، در شرح متون ادب فارسی جایگاه مناسبی ندارد. با آنکه بخش بزرگی از آثار پهلوی و ایرانی از دست رفته، در متون ادب عربی دربارهی ایرانیان و فرهنگ باستانی این مرز و بوم آن قدر مطلب به شکل پراکنده، ولی متنوع و غنی هست که میتواند جای خالی متون پهلوی از میان رفته را پر کند؛ حتی میتوان ادعا کرد که مهمترین منبع فرهنگ ایران باستان، منابع عربی است. در این مقاله نشان میدهیم که نه فقط سرچشمهی بسیاری از مضامین ایرانی عربی نیست، بلکه همین مضامین عربی در بسیاری از موارد وامدار زبان و ادب ایران باستان هستند و لازم است ادیبان و صاحب نظران به این رویکرد توجه کنند.
مقدمه
از دیرباز، برخی صاحبنظران معتقد بودهاند که شاعران و گویندگان ایرانی در مضامین خود وامدار شاعران عرب به ویژه متنبی بودند؛ چنان که رشید وطواط، مولف حدائق السحر، میگوید: «در اقتباس و دقایق و متانت، جمیع شعراء اسلامیهی عیال متنبیاند(۲)». (نقل از دولتشاه، ۱۳۳۸: ۲۱). به نظر میرسد پس از انتشار کتاب سعدی و متنبی(۳) این فکر نزد صاحبنظران ادب فارسی قوّت بیشتری گرفت که ادب فارسی ریزهخوار و دریوزهگر ادب عربی است.(۴) چنانچه به شرح و تعلیق متون (منظوم و منثور) ادب فارسی و فهرست امثال و حکم عربی آنها نگاهی بیندازیم، با انبوهی از روایات، ابیات و امثال عربی روبهرو خواهیم شد. برای مثال، خزائلی در شرح بوستان با استناد به ۵۰ روایت ۳۹ بیت عربی و ۲۰ ضربالمثل عربی همان راهی را رفته است که محفوظ عراقی رفته بود. این شیوه در دیگر متون ادب فارسی نیز با شدت و ضعف دیده میشود. شاید به علت وجود تعبیرها و عبارتهای عربی و نیز رواج و شیوع این شیوه در تحلیلاندیشههای موجود در شاهنامه، مثنوی، گلستان و غیره طرح این مسئله عجیب نماید؛ ولی با اطمینان ادعا میکنیم اگرچه در پوستهی گلستان و مثنوی رگههایی از الفاظ و تعبیرهای عربی دیده میشود، بسیاری از همین تعابیر عربی برگرفته از فرهنگ ایرانی است و یا دست کم میتوان ادعا کرد که در فرهنگ ایرانیان قبل از اسلام رایج بوده است؛ در واقع نویسندهی مقاله در پی اثبات همین ادعاست.
در این مقاله سعی کردهایم سیراندیشه از ایران باستان و عبور از فرهنگ و ادب عربی را نشان دهیم که چگونه رنگ و بوی عربی میگیرد و با لباس به ظاهر عربی وارد فرهنگ ایرانی میشود(۵)؛ از سوی دیگر همین اندیشهها گاه از راه فرهنگ شفاهی و سنتی و گاه به وسیلهی فرهنگ عربی در لایههای فکری گویندگان ایرانی نفوذ میکند و سرانجام، این تفکر شکل میگیرد که فرهنگ ایرانی وامدار فرهنگ عربی است.
به اعتقاد نویسنده، اندیشه و فرهنگ ایرانی و عربی چنان در هم آمیخته شده که نه فقط برای ادیبان، بلکه نزد شاعران و نویسندگان بزرگی مانند فردوسی، عنصرالمعالی، سعدی و غیره هم حد و مرز آن معلوم نبوده است. سعدی با همهی دانش گسترده و فراگیر خود احتمالاً این دغدغه را نداشته که فلان جمله از حکیمان عرب است یا ایرانی. عنصرالمعالی نیز به یقین این وسواس را نداشته که صاحبان اصلی سخن را معرفی کند؛ زیرا بسیاری از پندهای ایرانی را به حکیمان نسبت داده است(۶). البته، ما مدّعی نیستیم که همهی آنچه که در ایران باستان آمده، به طور مستقیم وارد فرهنگ عربی و سپس ایرانی شده است؛ زیرا برخی از این مضامین مشترک در قالب وحی و تعلیمات انبیاء، توارد، عقل بشری، تجربه ملتهای کهن و ریشهدار و غیره تفسیر مییابد. اما تأکید فراوان داریم زمانی که اصل و منشأ اندیشهای در ایران باستان وجود داشته (به مصداق: خوشتر آن باشد که سرّ دلبران/ گفته آید در حدیث دیگران)، در متون عربی به ایرانی بودن آنها اشاره شده است. در واقع حق مسلّم مردم این سرزمین کهن است که از اندیشههای بلند نیاکان خود و از تأثیر شگرف آن در ادب عربی و سپس ایرانی آگاه باشند. این وظیفه بر عهدهی پرچمداران علم و ادب است و برای نادیده گرفتن این نکتهی مهم هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست.
در این مقاله با تکیه بر شرح و تحلیل آثار ادب ایرانی که از سوی صاحبنظران و محققان ادب فارسی انجام شده است، نشان میدهیم که چگونه مضامین عقلی و حکمی ایرانی موجود در فرهنگ و ادب فارسی از نگاه باریکبین پژوهشگران پوشیده مانده و به جای نشان دادن این مفاهیم ایرانی، امثال و اشعار عربی را چنان در شرح آنها جاسازی کردهاند که فقط یک راه در مقابل خواننده بازگذاشتهاند: این مضامین برگرفته از فرهنگ عربی است. (آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد).
در این بخش از نُه محقق برجسته و صاحبنام- که آثار ارزشمندی در شرح منابع ادب فارسی دارند- دوازده منبع ادب فارسی را بررسی کردهایم. در این مجال اندک به ناچار، از هر یک به دو نمونه بسنده کردهایم تا علاوه بر اشاره به ۲۴ مضمون ایرانی در ادب عربی، از باب «مشت نمونهی خروار» حجم عظیم اندیشههای ایرانی را در متون عربی نشان دهیم؛ ضمن اینکه پیشنهاد میدهیم لازم است محققان جوان با پیگیری سرنخهای موجود، دریچههای جدیدی از فرهنگ ایران باستان و تأثیر آن را در ادب فارسی و عربی به روی خواننده بگشایند تا جایگاه واقعی دو فرهنگ عربی و ایرانی آشکار شود.
۱.علی اکبر دهخدا
نویسندهی این نوشتار در مقالهای نشان داده است که چگونه دهخدا با همهی ایراندوستی افراطی خود، دست کم سی ضربالمثل عربی را که ادیبان عرب بر ایرانی بودن آنها تأکید دارند- در کتاب امثال و حکم بدون اشاره به هویت ایرانی آنها نقل کرده است (نک. سبزیانپور، ۱۳۸۴: ۵۵-۶۹). در اینجا به دو نمونهی دیگر غیر از آنچه در مقالهی یاد شده آمده است اشاره میکنیم:
۱-۱.منّت فرومایه
جاحظ (۱۹۸۳: ۴۱) مثل زیر را از حکمتهای بزرگمهر دانسته است: «أشَدُّ منَ الحَاجَه أن تَکوُنَ الَی غَیر أهلهَا(۷)». دهخدا (۱۳۵۳: ۲ /۱۱۰۴) آن را بی شرح و توضیح نقل کرده است. این مضمون در پندهای منسوب به انوشیروان در قابوسنامه نیز دیده میشود: «از گرسنگی بمردن به از آنکه به نان فرومایگان سیر شدن» و «به خویشاوندان کم از خویش محتاج بودن مصیبتی عظیم دان که در آب مردن به که از فزع زنهار خواستن». (عنصرالمعالی، ۱۳۶۴: ۵۲).
۲ -۱.امتحان، معیار تشخیص
ثعالبی (۲۰۰۳: ۳۹) این ضربالمثل را از امثال ایرانیان دانسته است: «عندَ الامتحَانُ یُکرَمُ الَمرءُ او یُهَانُ». دهخدا (۱۳۵۳: ۲ /۱۱۱۸) هم آن را در امثال و حکم بدون اشاره به منشأ ایرانی آن نقل کرده است (برای آگاهی بیشتر از این مضمون در اشعار ابوتمام، سعدی و ناصرخسرو به ترتیب نک. محفوظ، ۱۳۶۶: ۱۷۶ -۱۷۵؛ یوسفی، ۱۳۸۱: ۲۹۰؛ محقق، ۱۲۶۳: ۲۳۴).
۲.بدیعالزمان فروزانفر
۱ -۲.فرار به موقع
فروزانفر (۱۳۵۸: ۵۳۱) در شرح این بیت مثنوی: چون نباشد قوّتی پرهیز به/ در فرار لایطاق آسان بجه. عبارت عربی «الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین» را آورده است. در حکمتهای منسوب به پرویز آمده است: «الهَربُ فی وَقته ظَفَرُ»: فرار به موقع پیروزی است (ثعالی، بی تا: ۵۹، برای آگاهی بیشتر نک. دهخدا، ۱۳۵۳: ۱ /۲۶۴؛ سبزیان پور، ۱۳۸۴: ۶۵).
۲-۲.تلاش و یافتن
فروزانفر (۱۳۵۸: ۷۰) بیت زیر از مثنوی را با یک ضربالمثل عربی مقایسه کرده است: سایهی حق بر سر بنده بود/ عاقبت جوینده یابنده بود. «من طلب وجد و من طلب شئیا ناله أو بعضه» (این قتیبه، بی تا: ۲ /۱۳۴). میدانی (۲۰۰۳: ۲ /۳۴۱) «من جالَ نالَ» را از امثال مولد (غیر عربی) دانسته است. حریری (۱۳۹۸: ۴۰۷) «من جالَ نالَ» (هر کس برود میرسد) را از پندهای مکتوب بر عصای ساسان شمرده است. دامادی (۱۳۷۹: ۳۰۱) همان بیت مثنوی را با عباراتی از نهجالبلاغه مقایسه کرده است: «من طلب شیئاً ناله أو بعضه».
۳. مهدی محقق و شرح دیوان ناصرخسرو
۱ -۳. تشبیه ناپایداری دنیا به سایه
محقق (۱۳۴۰: ۶۸) این دو بیت ناصر خسرو را: ای سپس مال و آز مانده شب و روز/ نیستی الا که سایهای متمایل. جهان را به سایه درختی زدند/ حکیمان هشیار دانامثل. با این عبارات منسوب به حضرت علی (ع): «انما الدنیا کظل زائل» و اشعاری از ابوالعتاهیه و طغرایی مقایسه کرده است:
ترجو البَقاءَ بدار لاثَباتَ لها/ فهل سَمعتَ بظلٍّ غیر منتقل (طغرایی).
ترجمه: امید به خانهای داری که استحکامیندارد؟ آیا شنیدهای سایهای جابهجا نشود؟
إنَّما الدُنیا کَفَیءٍ تَوَلّی/ أو کَما عایَنتَ فیه الضَبابا (ابوالعتاهیه)
ترجمه: دنیا مانند سایهای است که بازمیگردد و یا مه است که آن را دیدهای.
در ایران باستان ناپایداری دنیا به سایه تشبیه شده است: «افریدون: الدنیا أشبه شیء بظل الغمام و حلم النیام». (ثعالبی، بی تا: ۳۹) ترجمه: فریدون گفته است: دنیا شبیهترین چیز به سایه ابر و خواب است.
۲ -۳.پا از حد گلیم بیرون نهادن
مهدی محقق (۱۳۴۰: ۶۹ و ۱۳۶۳: ۸۸) ضربالمثل «مد رجلک علی قدر الکساء» (پایت را تا آنجا که لباست میرسد دراز کن) (مجمع الامثال میدانی) را با این بیت از ناصرخسرو مقایسه کرده؛ ولی دربارهی پیشینهی آن توضیحی نداده است: من شدم ساعتی به استقبال/ پای کردم برون ز حد گلیم
در حالی که عسکری (بی تا: ۱ /۱۱۷) ضربالمثل «مد رجلک حیث تنال ثوبک» را از امثال ایرانیان دانسته است. راغب اصفهانی هم (۱۴۲۰: ۲ /۷۶۳-۷۶۴) دو بیت زیر را از شاعری به نام محمد الاموی، ترجمهی ضربالمثلهای ایرانی دانسته است:
إذا ما کنت فی طرفی کساء/ ولم یکن الکساء یعم کلک
فلا تبسطن فیه ولکن/ علی قدر الکساء فمد رجلک (۸)
ترجمه: اگر در یکی از دو طرف بالاپوش بودی و همه بدن تو را نپوشاند، خودت را پهن نکن و بهاندازهی بالاپوش (گلیم) پایت را دراز کن.
میدانی نیز (۲۰۰۳: ۱ /۴۷۰) ضربالمثل «مد رجلک علی قدر الکساء» را از امثال عامه دانسته است. حمدالله مستوفی هم در تاریخ گزیده نوشته است: «انوشروان را تاجی بود، این [پندیات] بر آنجا نوشته. روز بار منادیگری ندا کردی که این پندیات کار بندید:… پای بهاندازهی گلیم [فراکشید]. و هزینه بهاندازهی خزینه کنید تا از نیاز برهید(۹).» (۱۱۷و ۱۱۹).
تصریح ابوهلال و راغب بر ایرانی بودن این ضربالمثل و همچنین پند تاج انوشروان جای هرگونه تردید و شک را در ایرانی بودن این مضمون برطرف میکند و با این قرینه میتوان فهمید که منظور میدانی از «عامه» ایرانیان کوچه و بازار است که فرهنگ و ادب ایرانی را به اشکال مختلف، از جمله به شکل شفاهی و غیرمکتوب به ادب عربی منتقل کردهاند(۱۰).
۴.عبدالحسین زرینکوب
۱ -۴. مور همان به که نباشد پرش
زرینکوب (۱۳۸۴: ۲۱۵) بیت زیر از گلستان سعدی را: آن نشنیدی که حکیمیچه گفت؟/ مور همان به که نباشد پرش (۱۱)
با این ضربالمثل عربی مقایسه کرده است: «اذا اراد ا… اهلاک النمله انبت لها جناحین». (میدانی، ۲۰۰۳: ۷۷).
ثعالبی در المحاضره و التمثیل ابیاتی آورده که در آنها شاعر آشکارا ضربالمثل «اذا جاء أجل البعیر حام حول البئر» را ایرانی دانسته است. راغب اصفهانی (۱۴۲۰: ۲ /۷۶۳) بیت زیر را ترجمه اشعار فارسی دانسته است:
و إذا استوت للنمل أجنحهً/ حتی یطیر فقد دنا عطبه
ترجمه: هرگاه برای مور بالی فراهم آید که پرواز کند، زمان مرگش فرا رسیده است.
هر چند سخن راغب از هر جهت اطمینانبخش است، نظر میدانی (۲۰۰۳: ۱ /۱۰۵) که ضربالمثل «إذا أراد الله هلاک النمله أنبت لها جناحین» را از امثال مولد (غیر عربی و تازه وارد به زبان عربی) دانسته، هرگونه تردید را در ایرانی بودن این مضمون از میان میبرد.
۲ -۴.ادب آموختن از بیادبان
زرینکوب مفهوم ادب آموختن در گلستان سعدی را برگرفته از نهجالبلاغه دانسته است: لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بیادبان، هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم. نظیر: کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک. (نهج البلاغه) ایضا … : که دانش نیز از نادانان بباید آموخت، از بهر آنکه هرگاه به چشم دل در نادان نگری و بصارت عقل بر وی گماری، آنچه تو را از وی ناپسندیده آید، دانی که نباید کرد. (زرین کوب، ۱۳۸۴: ۲۱۳).
به راستی برای نویسندهی این مقاله دشوار است که احتمال دهد زرینکوب از حکمتهای ایرانی بیخبر بوده است؛ اما اینکه چرا به آنها بیتوجه بوده، سئوالی است که پاسخ آن دشوار است.
انوشروان لبزرجمهر: من أدبک؟ قال قریحتی، نظرت إلی ما استحسنت من غیری فاستعملته و ما استقبحته اجتنبته و لقد تفقدت من کل شیء محاسنه، فأخذت من الخنزیر قناعته، و من الکلب محافظته، و من القرد مساعدته، و من الحمار صبره، و من الغراب بکوره، و من السنور لطافه المسأله عند الخوان (قرطبی، بی تا: ۲ /۲۰۰).
انوشروان به بزرگمهر گفت: چه کسی تو را تربیت کرد؟ گفت: استعدادم، هرچه را از دیگران پسندیدم، به کار بستم و هرچه را زشت یافتم، از آن دوری کردم، از هر چیز خوبیهایش را جستوجو کردم: از خوک قناعت، از سگ محافظت، از میمون یاری، از الاغ صبر، از کلاغ سحرخیزی، از گربه نرمش و لطافت در مقابل سفره (ابن قتیبه، بی تا، ۲ /۱۳۹؛ نک. سبزیانپور، ۱۳۸۸: الف/۱۰۳).
۵.خزائلی و بوستان
۱ -۵.آب ایستاده و گندیدن
خزائلی (۱۳۶۳: ۳۰۷) در شرح این بیت از بوستان: ز نعمت نهادن بلندی مجوی/ که ناخوش کند آب استاده بوی، آن را نظیر این دو بیت عربی دانسته است:
لقد هُنتُ من طُول المقام و مَن یُقم/ طویلاً یهُن منَ بَعد ما کانَ مُکرَما
و طولُ جمام الماء فی مُستَقَرّه/ یُغَیّرُهُ لَوناً و ریحاً و مَطعَما(۱۲)
اما ثعالبی (۲۰۰۳: ۱۶۲) این ضربالمثل را ایرانی دانسته است: «المرء المقیم بمکانٍ واحدٍ، کالماء الزّلال، إذا طالت به الأیام أسن(۱۳)». ترجمه: انسان ماندگار در یک مکان مانند آب زلال است، اگر زمان بر او بگذرد بدبو میشود.
۲ -۵.مرگ، درد بیدرمان
خزائلی (۱۳۶۳: ۳۴۹ و ۱۲۴) در شرح این بیت از بوستان: عسل خوش کند زندگان را مزاج/ ولی درد مردن ندارد علاج، نوشته است: «متنبی گوید: وَاعیا دَواءُ المَوت کُلَّ طَبیب (متنبی، ۱۴۰۷: ۱ /۱۷۵)». اما با نگاهی به منابع عربی، به آسانی میتوان به سابقهی این مضمون در ادب و فرهنگ ایرانیان پی برد؛ ابشیهی (۱۴۲۱: ۲ /۵۰۱) و زمخشری (۱۴۱۲: ۵ /۱۳۷) از شخصی به نام عمروبن میمون نقل کردهاند:
شهری را در فارس فتح کردیم به غاری وارد شدیم که در آن تختی از طلا بود، مردی روی تخت نشسته و بالای سرش این نوشته بود: أنا بهرام ملک فارس، کنت أغناهم بطشا، و أقساهم قلباً، و أطولهم أملا، و أحرصهم علی الدنیا، قد ملکت البلاد، و قتلت الملوک، و هزمت الجیوش و أذللت الجبابره و جمعت من الأموال ما لم یجمعه أحد قبلی، و لم أستطع أن أفتدی به من الموت إذ نزل بی.
ترجمهی بخش عربی این نقل قول به این شرح است: من بهرام، شاه ایران، هستم. من غنیترین، خشنترین، آرزومندترین و حریصترین شاهان در دنیا بودم. حاکم بر کشور شدم، پادشاهان را کشتم، سپاهیان را شکست دادم، بزرگان را ذلیل کردم و اموالی به دست آوردم که هیچ کس به دست نیاورده بود؛ ولی هنگامیکه مرگ به من نزدیک شد، نتوانستم آن را با مال و ثروت بخرم.
این سخن از ابن قتیبه (بی تا: ۱ /۳۹۵) تأییدی است برای سخنان یادشده از ابشیهی و زمخشری: «سئل أنوشروان: ما الذی لاتعلم له، و ما الذی لاتغیر له، و ما الذی لا مدفع له، و ما الذی لا حیله له؟ فقال: تعلم العقل، و تغیر العنصر، و دفع القدر، و حیله الموت». ترجمهی سخن ابن قتیبه به این شرح است: از انوشروان پرسیده شد: آن چیست که یاد گرفتنی نیست؟ چیست که تغییر نمیکند؟ چیست که مانعی در مقابل آن نیست؟ چیست که گریزی از آن نیست؟ گفت: یادگیری عقل، تغییر ماهیت، دفع قضا و قدر و گریز از مرگ.
مستوفی (۱۳۳۹: ۱۱۱) مضمون بالا را چنین نقل کرده است:
بر گور بهرام پسر شاپور نوشتهای حکمتآمیز و ادبی مشاهده شد که از چوب آبنوس فراهم شده بود: ما دانستیم که بدین جایگاه سر بنهیم و مهر هیچ مهربان ما را سود نکند و کین هیچ بدگمان ما را پیش از وعده اینجا نفرستد حظّ خود از جهان برداشتیم و جهان به دیگران بگذاشتیم(۱۴).
دهخدا (۱۳۵۳: ۱۵۰-۱۵۷) ذیل «از مرگ خود چاره نیست» بدون اشاره به پیشینهی ایرانی این مضمون، بیش از دویست عبارت عربی و فارسی آورده است. در نهایه الأرب (به نقل از تفضلی، ۱۳۷۵: ۲۱۲) نیز از پندی حکیمانه بر دخمهی فردی ایرانی با همین مضمون سخن رفته است.
۶.خزائلی و گلستان
۱ -۶.صبر و نتیجهی شیرین آن
خزائلی (۱۳۶۸: ۲۷۲) در شرح این بیت از گلستان سعدی: منشین ترُش از گردش ایام، که صبر/ تلخ است ولیکن بر شیرین دارد، به این بیت عربی استناد کرده است:
الصبر مثل اسمه فی کل نائبه/ لکن عواقبه احلی من العسل
در حالی که راغب اصفهانی (۱۴۲۰: ۱ /۵۲۵) از انوشروان نقل کرده است: «الصَّبر کَاسمه و عَاقَبتُهُ العَسَلُ». ماوردی نیز (۱۴۰۷: ۲۵۱) از ابن مقفع نقل کرده است که در قصر اردشیر نوشته شده بود: «الصبَّرُ مفتَاحُ الدَّرَک» (صبر کلید دست یافتن است).
به یقین اگر خزائلی عبارت یاد شده از انوشروان را دیده بود، بیت سعدی را با اشعار عربی مقایسه نمیکرد؛ زیرا در شرح بوستان و گلستان در چند مورد به سخنان حکیمان ایرانی قبل از اسلام اشاره کرده است (برای نمونه نک. خزائلی، ۱۳۶۳: ۱۱۷ و ۱۵۵ و ۱۳۶۸: ۲۴۹ و ۶۷۱).
۲ -۶.شانس مهمتر از تلاش
خزائلی (۱۳۶۳: ۲۸۵) در شرح این بیت از بوستان: ازین بوالعجبتر حدیثی شنو/ که بیبخت کوشش نیرزد دوجو، شاهدی از متنبی آورده است:
وَ ما ینَصرُ الفَضل المُبینُ علَی العدا/ إذا لَم یَکُن فَضلَ السَعید المُوَفَّق (المتنبی، ۱۴۰۷: ۳ /۵۹)
در حالی که در منابع عربی از سخنان منسوب به ایرانیان است: «التَّوفیقُ خَیرُ قائدٍ» (توفیق بهترین راهنماست) (ابن قتیبه، بی تا: ۳ /۲۹، اصفهانی، ۱۹۷۲: ۲ /۴۵۵؛ همچنین نک. دامادی، ۱۳۷۹: ۲۲۲).
۷.غلامحسین یوسفی و قابوسنامه
۱ -۷.از تو حرکت
«حکیمان گفتهاند: کوشا باشید تا آبادان باشید» و نیز «بباید چمید، ار بخواهی چرید(۱۵)». (عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۱۰۴و ۱۰۲). یوسفی در تعلیق بر این جمله نوشته است: «یادآور کلماتی از این قبیل است: الحرکه برکه (۱۶)». (همان، ۳۳۹). جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد، جملهی فارسی «هر که رود چرد و هر که خسبد خواب بیند» را از توقیعات انوشروان دانسته و معادل آن را به شکل «من سعی رعی و من لزم المنام رأی الاحلام» نقل کرده است (۱۴۱). دقت نظر میدانی (۲۰۰۳: ۲ /۳۴۱) از اینجا معلوم میشود که مثل بالا را از امثال مولد دانسته است.
از روی انصاف، کدام جمله مناسبتر است؟ آیا در ادب عربی منبعی اصیلتر و استوارتر از جاحظ وجود دارد که عین جمله فارسی را از توقیعات انوشروان نقل کرده است؟ آیا فعل چریدن در هر دو جمله قابل تأمل نیست. آیا به راستی میتوان احتمال داد که یوسفی این جمله منقول از انوشروان را در منابع عربی دیده و به جای آن «الحرکه برکه» را ترجیح داده است؟ (۱۷)
۲ -۷.آموختن از روزگار
یوسفی (۱۳۶۶: ۳۰۰) در شرح و تعلیق این جمله از قابوسنامه: «هر کسی را که روزگار او را دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود» چنین نوشته است: «نظیر نعم المؤدب الدهر (مجمع الامثال). در پندهای ایرانیان میبینیم: الدهر أفصح المؤدبین (روزگار بهترین مربی است) (ابن مسکویه، بی تا: ۷۸)».
از پندهای ایرانیان: «بحسبک مثقفا لعقلک و مهذبا لرأیک وهادیا الی مراشدک ما تراه فی غیرک من سیره حسنه یغبط بها و قبیح یذم علیه. فمن فهم عن الایام أورث زیاده، و سطع نور عمله، و لم یفتقر الی غیر نفسه». (ابن مسکویه، بی تا: ۷۹). ترجمهی این عبارت عربی به این شرح است: برای روشنی عقل و اندیشهی درست و راهیابی به اهداف درستت کافی است که در وجود دیگران رفتارهای خوبی را ببینی که مردم آرزوی آن را دارند و نیز کارهای بدی که مورد سرزنش قرار میگیرند. هر کس از روزگار یاد بگیرد موجب کمال او میشود، نور دانشش زیاد میشود و به کسی جز خودش محتاج نمیشود(۱۸).
۸. یوسفی و گلستان
۱ -۸.پند گرفتن، نه پند شدن
«نیکبختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند(۱۹): نرود مرغ سوی دانه فراز/ چو ببیند دگر مرغ در بند، پند گیر از مصایب دگران/ تا نگیرند دگران به تو پند(۲۰)» (یوسفی، ۱۳۸۱: ۵۹۴-۵۹۵). یوسفی (۱۳۸۱: ۵۵۰) از محاضرات راغب به نقل از محفوظ نقل کرده است: «من لم یتعظ وعظ الله به غیره». کافی است به پندهای ایرانی نظری بیفکنیم تا آشکار شود «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»:
«فما الادب النافع؟ قال (انوشروان): أن تتعظ بغیرک و لا یتعظ غیرک بک.» (ابن مسکویه، بی تا: ۵۲). ترجمهی عبارت: ادب مفید چیست؟ گفت: اینکه از دیگری پند بگیری و دیگران از تو پند نگیرند.
«چرا مردمان از کاری پشیمانی خورند که از آن کار دیگری پشیمانی خورده باشد». (عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۵۱).
۲ -۸.سلامت در تنهایی
یوسفی (۱۳۸۱: ۳۲۵) این عبارت عربی گلستان: «السلامه فی الوحده» را به نقل از کشف المحجوب به اویس قرنی نسبت داده است. او همچنین در شرح قابوسنامه، این جمله عربی را به مجمعالامثال میدانی ارجاع داده و با نظایری از اشعار ناصرخسرو و مولوی مقایسه کرده است (یوسفی، ۱۳۶۶: ۳۰۷ و ۳۷۴)؛ حال آنکه در منابع عربی از پندهای هوشنگ برشمرده شده است: «والسلامه فی العزله(۲۱)». (ابن مسکویه، بی تا: ۷).
۹.یوسفی و بوستان
۱ -۹.تأمل در عقوبت
چو خشم آیدت بر گناه کسی/ تأمل کنش در عقوبت بسی
که سهل است لعل بدخشان شکست/ شکسته نشاید دگرباره بست (بوستان، ۴۶)
یوسفی (۱۳۶۸: ۲۳۲) در شرح مضمون بالا، بیت عربی زیر را از محفوظ نقل کرده است:
ان القلوب اذا تنافر ودها/ مثل الزجاجه کسرها لا یجبر
در حالی که در پندهای ایرانیان چنین آمده است:
«بهرام: و سُرعَه العقوبه من أفعال العامه». (قیروانی، ۱۳۷۲: ۲ /۵۷۷). ترجمه: شتاب در مجازات از شیوههای کاری عوامالناس است.
«علی الملک أن یعمل بثلاث خصال: تأخیر العقوبه عند سلطان الغضب…». (ابن مسکویه، بی تا: ۱۳). ترجمه: داشتن سه صفت بر شاه واجب است: عقبانداختن مجازات در زمان حاکمیت خشم… .
چنان که ملاحظه میشود، سعدی در بیت دوم جبران عقوبت را به پیوند پارههای لعل شکسته تشبیه کرده که هرگز به شکل اول برنمیگردد. اما شاعر عرب دلگیری و نفرت آدمیان را از یکدیگر به شیشهای شکسته تشبیه کرده که ترمیم آن امکانپذیر نیست. بنابراین، موضوع بیت سعدی و شاعر عرب یکی نیست؛ ولی مشبهُ به آن دو یکی است.
در حکمتهای مسنوب به بزرگمهر، جدایی بین دوستان بدکار به ظرفی سفالین تشبیه شده که پس از شکستن ترمیمپذیر نیست. اگر قرار بر پیدا کردن شباهت باشد، باید گفت بر اساس تقدم تاریخی، شاعر عرب مضمون و عنصر تشبیهساز خود را از سخنان بزرگمهر برگرفته است.
والموده بین الصالحین بطیء انقطائها سریع اتصالها و مثل ذلک مثل کوز الذهب الذی هو بطیء الانکسار سریع الاعاده و الاصلاح ان أصابه ثلم أو وهن و الموده بین الأشرار سریع انقطاعها بطیء اتصالها کالاناء من الفخار یکسره أدنی شیء ثم لا وصل له أبدا (ابن مقفع، ۱۴۱۶: ۲۱۳ و ۱۴۰۷: ۵۴؛ ابن مسکویه، بی تا: ۳۶ منسوب به بزرگمهر(۲۲)).
ترجمهی سخن منسوب به بزرگمهر: جدایی بین دوستان صالح بسیار دیر اتفاق میافتد؛ ولی پیوند آنها به سرعت صورت میگیرد؛ مانند کوزهای از جنس طلا که به سختی میشکند و ترمیم آن در صورتی که دچار سوراخ و یا نقصی گردد به راحتی صورت میگیرد. جدایی بین دوستان شریر به سرعت صورت میگیرد و به سختی پیوند مییابد؛ مثل ظرف سفالین که کمترین چیزی آن را میشکند و هرگز پیوند نمییابد.
۲ -۹.تلاش و رسیدن به هدف
یوسفی (۱۳۶۸: ۳۰۷) در شرح بیت زیر از بوستان: توقع مدار ای پسر گر کسی/ که بیسعی هرگز به منزل رسی. مضمون این بیت بستی را مشاهده کرده است:
علیکَ بالجدّ إنّی لم أجد أحداً/ حَوی نصیبَ العُلا من غیر ما نَصَب (بستی، ۱۹۸۰: ۲۲۰)
محفوظ (۱۳۳۶: ۱۹۷) برای نشان دادن تأثیرپذیری سعدی از ادب عربی، بیت بالا از بستی را منشأ الهام سعدی در این بیت دانسته است:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
این مضمون در سخنان انوشروان دیده میشود: «انوشروان: ثمره التوانی الفاقه و الضر.» (ابن مسکویه، بی تا، ۵۴). ترجمه: نتیجهی تنبلی، فقر و زیان است. از پندهای مکتوب بر عصای ساسان نیز میتوان به این مورد اشاره کرد: «و ما اشتار العسل من اختار الکسل (۲۳) و لا ملأ الراحه من استوطأ الراحه». (آبی، ۱۹۸۷: ۵ /۳۲۴). ترجمه: کسی که تنبلی را برگزیند، عسل برداشت نمیکند و کسی که راحتی را بطلبد، به راحتی نمیرسد.
۱۰.حسینعلی محفوظ
۱ -۱۰.نیکی به فرومایه
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟/ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس (گلستان، ۱۳۶۸: ۶۵)
محفوظ (۱۳۳۶: ۲۶۴) این مضمون سعدی را برگرفته از شعر متنبی دانسته است:
إذا أنتَ اکرَمتَ الکَریمَ مَلکَتهُ/ وَإن انتَ اکرَمتَ اللَئیمَ تَمَردَّا (متنبی، ۱۴۰۷: ۱ /۳۰۷)
ترجمه: اگر آزاده را احترام گزاری، مالک او میشوی و اگر به فرومایه اکرام کنی، عاصی میشود. اما بزرگمهر قرنها پیش از متنبی گفته است: «المصطنع إلی اللئیم طوق الخنزیر تبراً، وقرط الکلب دراً، و ألبس الحمار و شیاً؛ و ألقم الحیه شهداً.» (راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ /۶۸۵). ترجمه: کسی که به فرومایه کمک میکند مانند کسی است که گردنبند طلا به گردن خوک، گوشوارهی مروارید به گوش سگ بیندازد؛ لباس فاخر به تن الاغ کند و عسل به دهان مار گذارد.
۲ -۱۰. نشانهی مرگ(۲۴)
محفوظ (۱۳۳۶: ۱۰۷) برای نشان دادن اقتباس سعدی از ادب عربی، این گونه شاهد آورده است: کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید/ قضا همیبردش تا به سوی دانه دام (سعدی)
اذا ما حمام المرأ کان ببلده/ دعته الیها حاجه فیطیر (روض الاخبار)
ثعالبی (۲۰۰۳: ۲۰۳) در ابیاتی که از شاعری گمنام نقل کرده است میگوید:
اشَارَت الفُرسُ فی اجنَادهَا مثلاً/ وَ للاعَاجم فی ایَامها مُثُل
قالوا: إذَا جَمَلُ حَانَت مَنیَّتُهُ/ اطَافَ بالبیر حَتَّی یَهلکَ الجَمَلُ
ترجمه: ایرانیان در میان لشکریان خود ضربالمثلهایی دارند که در روزگار خود رایج بوده است. گفتهاند: هنگامیکه مرگ شتر فرا میرسد، در اطراف چاه میگردد(۲۵).
۱۱.سید محمد دامادی
سیدمحمد دامادی در کتاب مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی به هزار مدخل مشترک در ادب فارسی و عربی اشاره کرده است. در این کتاب جای پاسخ برای دو سؤال خالی است: آیا زبان و فرهنگ فارسی در عربی تأثیر داشته یا برعکس و یا هر دو؟ آیا میتوان منشأ قدیمتر یک مضمون را در این دو فرهنگ پیدا کرد؟ اینها سؤالهایی است که در این کتاب خواننده پاسخی برای آنها نمییابد. از ایرادهای اساسی کتاب، القای ناخواستهی این مطلب است که زبان و ادبیات فارسی وامدار و دریوزهگر زبان و فرهنگ عربی است؛ روشی که متأسفانه در کتابهای فارسی ما رایج است. ما با آوردن دو نمونه، نشان میدهیم که نفوذ فرهنگ باستانی ایران در ادب عربی از مسائل بسیار قابل تأمل است و در کتابی با هزار مدخل فارسی و عربی، جا دارد دست کم به خاستگاه آن دسته از امثال و حکم ایرانیای اشاره کنیم که منابع عربی آنها را ایرانی دانستهاند. در این کتاب اشعار و ابیاتی به چشم میخورد که ایرانی است؛ ولی مؤلف با همهی اشرافی که بر متون فارسی و عربی دارد، به آنها اشاره نکرده است؛ از جمله:
۱ -۱۱.خاک از سر تل بلند بر سر کردن
إذا کنت لابد مستتربا/ فمن أعظم التل فاستترب (دامادی، ۱۳۷۹: ۱۸۶ش ۳۰۹)
مؤلف بدون ذکر منبع برای این بیت عربی، «آب از یم جو، مجو از خشک جوی» را برای آن به عنوان مضمون مشترک آورده است. مضمون «خاک از سر تل بلند بر سر کردن» مضممون ایرانی اصیل است؛ زیرا ثعالبی بیت زیر را- که از ترجمههای اشعار فارسی است- از شاعری به نام احمد بن محمد بن یزید نقل کرده است:
إذا وضعتَ علی الرأس التُّراب/ فضَع من أعظَم التَّل إن التلَّ فیه نفع (نک. ثعالبی، ۱۴۰۳: ۴ /۱۰۰؛ محبی، ۱۹۶۸: ۳ /۲۳۱)
۲ -۱۱.عاقبت ستم
«الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.» از رعیت شهی که مایه ربود/ بن دیوار کند و بام اندود (دامادی، ۱۳۷۹: ۹۲ ش ۱۵۰)
این تعبیر که ستمِ شاه مانند بُن خانه کندن و اندود کردن بام است، از انوشروان نقل شده: «مثل الذی یعمر خزائنه بأموال رعیته کمثل من یطین سطح بیته بالتراب الذی یقتلعه من أساسه». (ثعالبی، بی تا: ۵۷). ترجمه: پادشاهی که خزانهاش را با مال مردم آباد میکند، مانند کسی است که بام خانهاش را با گلیاندود میکند که آن را از ریشه ویران میکند (نک. دباشی، ۱۳۷۰: ۹۴؛ رجب زاده، ۱۳۷۲: ۱۹۲).
در گلستان نیز آمده است:
پادشاهی که طرح ظلم افکند/ پای دیوار ملک خویش بکند (خزائلی، ۱۳۶۸: ۷۱؛ نک. سبزیان پور: ۱۳۸۹ الف: ۶۸-۷۸)
۱۲.شفیعی کدکنی
۱ -۱۲- آنچه برای خود میپسندی…
او نکویی کرد و تو بد میکنی/ با کسان آن کن که با خود میکنی
شفیعی کدکنی (۱۳۸۳: ۳۸۴) در شرح بیت بالا، روایت «لا یؤمن أحدکم حتی یحب لأخیه ما یحب لنفسه» (شرط ایمان مرد آن است که آنچه برای خود میخواهد از برای برادر خویش نیز بخواهد) را آورده است. خوب بود اگر او به پیشینهی این مضمون در ایران باستان اشاره میکرد. در پندهای آذرباد آمده است:
«در عهدنامهی یکی از پادشاهان ایرانی به فرزندش آمده است: ولا ترضین للناس الا ما ترضاه لنفسک». (ابن مسکویه، بی تا: ۶۴). ترجمه: برای مردم جز آنچه برای خودت میخواهی، مخواه.
قباد نیز در وصیتنامهاش به کسری نوشته است: «فاکره للرعیه ما تکره لنفسک». (ابن طقطقی، ۱۸۹۴: ۹۱). ترجمه: آنچه برای خودت نمیپسندی، برای مردم مپسند.
«آنچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیک مشمار». (آذرباد، ۱۳۷۹: ۷۷؛ دینشاه، ۱۳۶۱: ۹۸).
محفوظ (۱۳۳۶: ۱۳۰) سه بیت زیر از مواعظ سعدی را برگرفته از روایت «احب للناس ما تحب لنفسک» میداند:
هرچه بر نفس خویش نپسندی/ نیز بر نفس دیگری مپسند
هر بد که به خود نمیپسندی/ با کس مکن ای برادر من
چیست دانی سر دینداری و دانشمندی/ آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی
محقق (۱۳۴۰: ۴۷ و ۴۶) نیز بر آن است که دو بیت زیر از ناصرخسرو برگرفته از روایت «احب للناس ما تحب لنفسک» است:
آن ده و آن گوی ما را کت پسند آید به دل/ گر بباید زانت خورد وگر ببایدت آن شنید
چون که بجویی همیآزار من/ گر نپسندی ز من آزار خویش
در شاهنامه نیز آمده است:
هر آن چیز کانت نیاید پسند/ تن دوست و دشمن بدان در مبند
خزائلی نیز (۱۳۶۸: ۱۰۹) این مضمون را در بوستان با عبارتی از نهجالبلاغه مقایسه کرده است(۲۶).
۲ -۱۲.گهر از حلق خوک آویختن (۲۷)
بس که ما در دیگ روغن ریختیم/ بس گهر کز حلق خوک آویختیم
شفیعی کدکنی (۱۳۸۳: ۴۲۹) در شرح بیت بالا «گهر از حلق خوک آویختن» را از کنایههای منسوب به حضرت مسیح دانسته است(۲۸): «لا تطرحوا الدر تحت أرجل الخنازیر.» (مقایسه کنید با محقق، ۱۳۶۳: ۳۹). این کنایه در کلمات حکیمانهی بزرگمهر دیده میشود: «بزرگمهر گفته است: المصطنع إلی اللئیم طوق الخنزیر تبراً، و قرط الکلب دراً، و ألبس الحمار و شیاً؛ و ألقم الحیه شهداً.» (راغب اصفهانی، ۱۴۲۰: ۱ /۶۸۵؛ آبی، ۱۹۹۰: ۷ /۶۶). ترجمه: کسی که به فرومایه نیکی میکند، گردنبند طلا به گردن خوک و گوشوارهی مروارید به گوش سگ انداخته، لباس گرانبها به تن الاغ کرده و عسل به دهان مار گذاشته است.
در قصاید ناصرخسرو نیز آمده است:
من آنم که در پای خوکان نریزم/ مرین قیمتی در لفظ دری را
محقق (۱۳۶۹: ۱۷۶) این کنایه را فقط با یک مثل انگلیسی مقایسه میکند: To throw pearls before swine. او در شرح پانزده قصیده از ناصرخسرو، دربارهی این بیت میگوید: «این تشبیه در شعر ابوعلی حسن بن محمد دامغانی دیده میشود: قالوا مدحت اناساً لا خلاق لهم/ مدحاً یناسب أنواع الأزاهیر/ فقلت لا تعذرونی إننی رجل/ أقلد الدر أعناق الخنازیر». (۱۳۴۰: ۴۶). محقق (۱۳۶۳: ۳۹) در تحلیل اشعار ناصر خسرو عبارت یاد شده را به عیسی نسبت میدهد. دامادی (۱۳۷۹: ۳۲۲) نیز عین مطالب بالا را در شرح بیت ناصرخسرو، بدون ارجاع به محقق بی کم و کاست نقل کرده است.
نتیجهگیری
عادت و روش محققان ما مقایسهی مضامین ادب فارسی و عربی است و نتیجهی این پژوهشها، وامداری و آویختگی ادب فارسی به ادب عربی است؛ حال آنکه مضامین حکمیایرانی در منابع عربی آن قدر زیادی است که با پژوهشهای مفصل و گسترده میتوان بسیاری از آنها را- که در لایههای سطبر متون و منابع عربی مدفون شدهاند- استخراج کرد و نشان داد که به لحاظ تقدّم تاریخی، اگر اقتباسی صورت گرفته- برخلاف تصور عمومی- از ادب و فرهنگ ایرانی و فارسی به ادب عربی سرایت کرده است.
پی نوشتها:
۱- دانشیار دانشگاه رازی.
۲- در حالی که ابن طیفور (۱۹۰۸: ۱۵۷) در کتاب بغداد از ابوعمرو عتابی یاد میکند که از کتابهای فارسی که در کتابخانههای مرو و نیشابور بوده استنساخ میکرده و وقتی از او پرسیده میشود که چرا این کتب را مینویسی؟ پاسخ میدهد: «هل المعانی الا فی لغه العجم و البلاغه، اللغه لنا و المعانی لهم: معانی و بلاغت جز در زبان فارسی نیست زبان از ماست و معانی از ایشان است». (همچنین نک. محقق، ۱۳۶۶: ۱۷۹).
۳- حسینعلی محفوظ، دانشجوی عراقی، در سال ۱۳۳۶ از پایاننامهی دکتری ادبیات فارسی خود با نام متنبی و سعدی دفاع کرد و شواهد قابل توجهی از اخذ و اقتباس سعدی از متنبی ارائه کرد. این پایاننامه با بازتابهای متفاوتی روبهرو شد و با همین نام به چاپ رسید.
۴- دولتشاه سمرقندی (۱۳۳۸: ۱۷) نوشته است: «اشتباه نیست در آن که فصاحت و بلاغت حق اعراب است و اهل عجم در این قسم متابع عرباند».
۵- این ادعا با سخن صاحب بن عباد تأیید میشود که با دیدن کتاب عقدالفرید گفته است: «هذه بضاعتنا ردت الینا». (یاقوت الحموی، ۱۴۱۱: ۱ /۶۱۲).
۶- سعدی مضمون «مور همان به که نباشد پرش» را به حکیمی نسبت داده است حال اینکه از پندهای ایرانی است (نک. سبزیان پور، ۱۳۸۸ب: ۱۴-۱۷). شاید برای سعدی اهمیت نداشته که صاحب سخن کیست و یا حد و مرز فرهنگ ایرانی و عربی چنان در هم آمیخته شده که ذهن سعدی یاری نمیکرده است که صاحب سخن چه کسی است (برای آگاهی از نمونههای متعدد در گلستان نک. سبزیان پور، ۱۳۸۸ الف: ۹۰-۱۲۴).
دو نمونه از قابوسنامه:
«حکیمیرا پرسیدند که دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر هم دوست به». (عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۱۳۹). در حالی که این حکیم همان بزرگمهر است: «قیل لبُزرجمهر: مَن أحب إلیک: أخوک أم صدیقک؟ فقال: ما أحِبّ أخی إلا إذا کان لی صدیقاً». (ابن عبدربه، ۱۹۹۹: ۲ /۵۰؛ ابن قتیبه، بی تا: ۳ /۹). ترجمهی سخن بزرگمهر: به بزرگمهر گفته شد: چه کسی را بیشتر دوست میداری؟ برادرت و یا دوستت را؟ گفت: برادرم را دوست ندارم مگر اینکه دوست من باشد.
«چنان که آن پیر گفت: چندین سال خیره غم خوردم که چون پیر شدم خوبرویان مرا نخواهند؛ اکنون که پیر شدم، خود ایشان را نمیخواهم». (عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۵۶). این پیر همان انوشروان است: «قال أنوشروان: کنت أخاف إذا أنا شخت لا تریدی النساء، فاذا انا لا أریدهنّ». (ابن قتیبه، بی تا: ۴ /۵۰). ترجمهی سخن انوشروان: میترسیدم که در زمان پیری زنان مرا نخواهند؛ در حالی که (در پیری) من آنها را نمیخواهم.
بی سبب نیست که دوفوشه کور (۱۳۷۷: ۲۰) میگوید: «به دشواری میتوان میان یک اندرز منسوب به افلاطون و یکاندرز منسوب به انوشروان و یا علی (علیه السّلام) فرق نهاد». ذبیح الله صفا (۱۳۶۸: ۳۸۳) اظهار میکند:
وقتی از ادب پهلوی که اندرزنامههای آن مشهور است به ادب فارسی برسیم، یک بار دیگر به نحو جدید از کیفیت ادامهی اندیشهها و موضوعات قدیم در آثار فارسی عهد اسلامی باز میخوریم با این تفاوت که در ادب فارسی این موضوع خاص از حدود رسالههای کوتاه با دستورهای موجز تجاوز کرده و توسعهی وافری خواه به نظم و خواه به نثر حاصل نموده است.
۷- برای آگاهی از این مضمون در گلستان سعدی، شاهنامهی فردوسی و منابع ایران قدیم آن نک. سبزیان پور، ۱۳۸۸ الف: ۱۰۴. برای مقایسهی این مضمون در اشعار ناصرخسرو، فخرالدین اسعد گرگانی، سنایی، پژمان بختیاری و غیره با ادب عربی نک. محقق، ۱۳۶۳: ۸۸؛ دامادی، ۱۳۷۹: ۱۳، ۲۵۷، ۵۴۶ و ۶۳۹؛ زرین کوب، ۱۳۸۴: ۲۱۴.
۸- دهخدا (۱۳۵۲: ۱ /۴۴۹) این ابیات را از محمد الاموی نقل کرده؛ ولی به ایرانی بودن آن اشارهای نکرده است.
۹- شفیعی کدکنی (۱۳۸۳: ۳۰۵ و ۳۸۸) در شرح و توضیح منطق الطیر، هر جا لازم بوده است به سخنان حکیمانه و صاحبان آنها اشاره کرده است. او در شرح ابیات زیر از عطار:
سر برآور از گلیمت ای کریم/ پس فرو کن پای بر قدر گلیم
تو که باشی تا در آن کار عظیم/ یک نفس بیرون کنی پای از گلیم
معنای کنایی «پا از گلیم خود دراز کردن» را توضیح داده؛ ولی به خاستگاه ایرانی آن اشاره نکرده است.
محفوظ (۱۳۳۶: ۱۵۲) این بیت از بوستان سعدی را:
بهاندازه بود باید نمود/ خجالت نبرد آنکه ننمود و بود
برگرفته از ضربالمثل عربی «مد رجلک علی قدر الکساء» میداند.
ایروانی زاده (۱۳۸۴: ۵۹) با ذکر ضربالمثل «علی قدر بساطک…» و شواهدی از حافظ، عطار و ناصرخسرو و یک ضربالمثل انگلیسی (Dont bite off more then you can chew) بدون اشاره به منشأ ایرانی این مضمون، این اشتراک را در عبارتهای بالا از نوع توارد دانسته است (برای آگاهی داستانی با همین عنوان در روزگار شاه عباس صفوی نک. انجوی، ۱۳۵۲: ۱ /۳۵).
۱۰- برای آگاهی از بیش از بیست مورد دیگر از این دست، در شرح و تحلیل محقق بر ناصرخسرو نک. سبزیان پور، ۱۳۸۹ ب: ۱ -۲۰.
۱۱- برای تفصیل بیشتر و بحثی دربارهی تفاوت حکیمی با فلاطون در این بیت گلستان که در برخی نسخهها آمده است نک. سبزیان پور، ۱۳۸۸ ب: ۱۴-۱۷.
۱۲- خزائلی به نام شاعر اشاره نکرده است. این دو بیت از ابوالفتح بستی است (بستی، ۱۹۸۰: ۳۶۷). گفتنی است که ابوالفتح بستی از شاعران دوزبانهی اهل بست در جنوب افغانستان است که دیوانی هم به زبان فارسی داشته است. واژههای فارسی در شعر او بسیار است و یکی از ناقلان فرهنگ ایرانی به عربی است. (نک. آذرنوش، ۱۳۸۳: ۹۵-۹۹).
۱۳- محقق (۱۳۶۳: ۴۱) در شرح این بیت ناصرخسرو: همواره همی رو سپس دانش ازیراک/ گنده بود آن آب که استاده بود هاژ، به سخن ثعالبی و بیت عربی اشاره کرده است.
۱۴- نکتهی مهم این است که اعتقاد به ناگزیری از مرگ چیزی نیست که به ملت خاصی اختصاص داشته باشد؛ آنچه مهم است، تأکید بر نتیجهی اخلاقی این سخن است که ایرانیان سخت به آن پایبند بودهاند. در دنیای ناپایدار شایسته نیست که آدمی با خودخواهی و خودمحوری به دیگران ستم کند و دیگران را از حقوق زندگی محروم نماید.
۱۵- نمونههایی از این مضمون در ادب فارسی:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (سعدی)
سایهی حق بر سر بنده بود/ عاقبت جوینده یابنده بود (مولوی، ۱۳۸۲: ۸۰۸)
گرچه یزدان آفریند مادر و پستان و شیر/ کودکان را شیر مادر خود همی باید مکید (ناصرخسرو)
نیابد مراد آن که جوینده نیست/ که جویندگی عین یابندگی است (خواجو)
باز کز آشیان خود نپرد/ بر شکاری کجا ظفر یابد (ابن یمین)
برای آگاهی بیشتر نک. دهخدا، ۱۳۵۳: ۱۱۴ ذیل از تو حرکت … .
۱۶- در متون ادب عربی آمده است: «عبارت الحرکه برکه از پندهای مکتوب بر عصای ساسان بوده است». (آبی، ۱۹۸۷: ۵ /۳۲۴؛ زمخشری، ۱۴۱۲: ۳ /۳۹۹).
۱۷- برای آگاهی از این مضمون در ادب فارسی و اشعار ناصرخسرو نک. دهخدا، ۱۳۵۳: ۱ /۱۱۴-۱۲۰ ذیل از تو حرکت …؛ سبزیان پور، ۱۳۸۷ ب: ۱۷۴؛ محقق ۱۳۶۳: ۴۰.
۱۸- برای آگاهی بیشتر از دیدگاه ایرانیان باستان در این باره نک. سبزیان پور، ۱۳۸۷ الف: ۸۱۳-۸۱۶؛ مرزبان راد، ۲۵۳۶: ۱۷۸.
۱۹- محفوظ این عبارت سعدی را متأثر از این بیت متنبی دانسته است: «….. و فی الماضی لمن بقی اعتبار». (۱۳۳۶: ۲۶۵).
۲۰- خطیب رهبر (۱۳۶۸: ۵۹۵) و خزائلی (۷۴۰) هیچ توضیحی نیاوردهاند.
۲۱- دهخدا (۱۳۵۳: ۱ /۲۵۲) با نقل از کشفالمحجوب از اویس قرنی نقل کرده است.
۲۲- این نمونه از نشانههای ایرانی بودن بسیاری از مضامین حکمی کلیله و دمنه و ادبالصغیر است. برای آگاهی بیشتر نک. سبزیان پور، ۱۳۸۷ الف: ۷۷-۱۰۴.
۲۳- دهخدا (۱۳۵۳: ۱ /۱۷۴۱) این مثل را بدون اشاره به عصای ساسان نقل کرده است.
۲۴- برای اطلاع بیشتر نک. سبزیان پور، ۱۳۸۸ الف: ۹۸ و ۱۳۸۸ب: ۱۵.
۲۵- برای آگاهی از اشعار شاعران عرب که به پندهای ایرانی تصریح کردهاند نک. سبزیان پور، ۱۳۸۹: الف: ۶۹-۹۶.
۲۶- برای آگاهی از این مضمون در اشعار محمدتقی بهار نک. سبزیان پور، ۱۳۸۶: ۸۸.
۲۷- کنایه از کار بیهوده و لغو (میرزانیا، ۱۳۷۸: ۹۹۵).
۲۸- آیا به راستی بر ما ایرانیان بایسته نیست که در کنار سخن مسیح سخنان حکیمان ایرانی را هم بیاوریم؟
فهرست منابع تحقیق:
– آبی، ابوسعد منصوربن الحسین (۱۹۸۷). نثرالدر. تحقیق محمدابراهیم عبدالرحمن و علی محمد البجاوی، الهیئه المصریه العامه الکتاب.
– آذرباد مهرسپندان (۱۳۷۹). رهام اشه. شهین سراج. مؤسسهی انتشاراتی- فرهنگی فروهر.
– آذرنوش، آذرتاش (۱۳۸۳). «ابوالفتح البستی» در دایره المعارف بزرگ اسلامی. ج۴. ص۹۵-۹۹.
– ابشیهی، شهاب الدین محمدبن احمد ابوالفتح (۱۴۲۱). المستطرف فی کل فن مستظرف. مراجعه و تعلیق محمد سعید. دارالفکر للطباعه و النشر و التوضیع.
– ابن طقطقی. محمدبن علی بن طباطبا (۱۸۹۴). الفخری فی آداب السلطانیه و الدول الاسلامیه. و قد ثنی بتصحیحه بعد العالم العلامهالغریفزولدی أهاوردت هرتویغ درنبرغ. شالون علی نهر سون. مطبع مرسو.
– ابن طیفور. (۱۹۰۸). الجزء السادس من کتاب بغداد. نسخهی عکسی به همت هنس کلر. سوئیس.
– ابن عبد ربه، شهاب الدین أحمد (۱۹۹۹). العقد الفرید. بیروت: دار و مکتبه الهلال للطباعه و النشر.
– ابن قتیبه، أبو محمد عبدالله بن مسلم الدینوری (بی تا). عیون الأخبار. بیروت: دارالکتب العلمیه.
– ابن مسکویه، ابوعلی احمدبن محمد (بی تا). الحکمه الخالده. تحقیق عبدالرحمان بدوی بیروت. دارالأندلس.
– ابن مقفع. عبدالله (۱۴۰۷). الأدب الصغیر و الأدب الکبیر. دار بیروت للطباعه و النشر.
– ـــــــــــــ (۱۴۱۶). کلیله و الدمنه. دقق فیها و علق علیها و نسقها الشیخ الیاس خلیل زخریا. دار الأندلس للطباعه و النشر و التوزیع.
– اصفهانی، حمزه (۱۹۷۲). الدره الفاخره. تحقیق عبدالمجید قطامش. دارالمعارف.
– انجوی شیرازی، ابوالقاسم (۱۳۵۲). تمثیل و مثل. تهران: امیرکبیر.
– ایرانی، دینشاه (۱۳۶۱). اخلاق ایران باستان. چ۵. تهران: فروهر.
– ایروانی زاده، عبدالغنی (۱۳۸۴). «نگاهی جدید به امثال و حکم». مجلهی علمیو پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی. ش۲. صص ۴۷-۷۵.
– بستی، أبوالفتح (۱۹۸۰). الدکتور محمد مرسی الخولی. حیاته و شعره. دار الأندلس للطباعه و النشر و التوضیع.
– تفضلی، احمد (۱۳۷۵). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: مهارت.
– ثعالبی، ابومنصور (۱۴۰۳). یتیمه الدهر فی محاسن أهل العصر. شرح و تحقیق الدکتور مفید محمد قمیحه. بیروت: دارالکتاب العلمیه.
– ــــــــ (۲۰۰۳). التمثیل و المحاضره. تحقیق و شرح و فهرسه الدکتور قصی الحسین. بیروت: دار و مکتبه الهلال.
– ـــــــ (بی تا). الاعجاز و الایجاز. بغداد: مکتبه دارالبیان.
– جاحظ، ابوعثمان عمروبن بحر (۱۴۲۶). المحاسن و الأضداد، قدم له و شرحه و وضع فهارسه صلاح الدین الحواری، بیروت: المکتبه العصریه.
– ــــــــ (۱۹۸۳). الأمل و المأمول. تحقیق محمدرضا ششن. الطبعه الثانیه. دارالکتاب الجدید.
– حریری (۱۳۹۸ هـ/۱۹۸۷م). مقامات الحریری. دار بیروت للطباعه و النشر.
– خزائلی، محمد (۱۳۶۳). شرح بوستان سعدی. چ۵. تهران: جاویدان.
– ــــــــ(۱۳۶۸). شرح گلستان. چ۷. تهران: جاویدان.
– دامادی، سید محمد (۱۳۷۹). مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی. چ۲. انتشارات دانشگاه تهران.
– دباشی، حمید (۱۳۷۰). «انوشیروان و بوذرجمهر در گلستان سعدی». مجلهی ایران شناسی. س۳. ش۱. صص ۸۵-۹۷.
– دوفوشه کور، شارلهانری (۱۳۷۷). اخلاقیات. مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از سدهی سوم تا سدهی هفتم هجری. ترجمه محمدعلی امیر معزی و عبدالمحمد روح بخشان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
– دولتشاه سمرقندی (۱۳۳۸). تذکره الشعراء. به همت محمد رمضانی. تهران: کلاله خاور.
– دهخدا، علی اکبر (۱۳۵۳). امثال و حکم، چ۳. تهران. امیرکبیر.
– راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد (۱۴۲۰). محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء. حققه و ضبط نصوصه و علق حواشیه عمر الطباع. بیروت: شرکه دار الارقم.
– رجب زاده، هاشم (۱۳۷۲). برخی از مثلها و تعبیرات فارسی. تهران: آستان قدس.
– زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۴). نه شرقی نه غربی انسانی. تهران: امیرکبیر.
– زمخشری، ابوالقاسم محمودبن عمر (۱۴۱۲هـ). ربیع الابرار و نصوص الاخبار. تحقیق عبدالامیر مهنا. بیروت: مؤسسه الاعلمیللمطبوعات.
– سبزیان پور. وحید (۱۳۸۴). «بازشناسی منابع حکمتهای عربی کتاب امثال و حکم دهخدا». مجلهی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی. ش۳. صص ۵۵-۶۹.
– ــــــــ (۱۳۸۶). «ریشههای ایرانی امثال و حکم عربی در شعر بهار». نامهی فرهنگستان دورهی ۹، ش۱. صص ۷۴-۹۶.
– ـــــــ (۱۳۸۷الف). «تأملی دراندیشههای باستانی ایران و تأثیر آن در شاهنامه، ادب فارسی و ادب عربی». در مجموعه مقالات همایش منطقه ای پیوند پارسیان و اعراب: دانشگاه آزاد اسلامیبابل. صص ۸۰۷-۸۱۹.
– ــــــــ (۱۳۸۷ب). «مضامین شعر و ادب عربی در دیوان ایرج میرزا». فصلنامه علمیو پژوهشی کاوش نامه. س۹. ش۱۷. صص ۱۵۴-۲۰۸.
– ـــــــــ (۱۳۸۸الف). «تأثیر پندهای انوشروان و بزرگمهر در گلستان سعدی». مجلهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم. س۱۷. ش ۶۴. صص ۹۱-۱۲۴.
– ــــــــ (۱۳۸۸ب). «دربارهی بیتی از گلستان». گزارش میراث. دورهی ۲. س۳. ش ۳۴. صص ۱۴-۱۷.
– ـــــــ (۱۳۸۹الف). «نقبی به روشنایی در جستجوی امثال ایرانی در نظم عربی». مجلهی علمیو پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان. دورهی جدید. س۱. ش۲. صص ۶۹-۹۶.
– ـــــــ (۱۳۸۹ب). «نقدی بر شرح و تحلیل مهدی محقق بر اشعار ناصرخسرو» در پنجمین گردهمایی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی (نشست بین المللی) دانشگاه یزد. صص ۱-۲۰.
– ـــــــ (۱۳۸۴). «بازشناسی منابع حکمتهای عربی کتاب امثال و حکم دهخدا». مجله انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی. ش ۳. صص ۵۵-۶۹.
– سبزیانپور، وحید و نسرین عزیزی. (۱۳۸۹). «نگاهی به کتاب مضامین مشترک در ادبیات فارسی، عربی». کتاب ماه. س۳. ش ۳۶. صص ۶۸-۷۸.
– شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۳). مقدمه، تصحیح و تعلیقات بر منطق الطیر. تهران: سخن.
– صفا، ذبیح الله (۱۳۶۸). «اندرز». ایران نامه، س۷. ش۳. صص ۳۸۳ -۴۰۴.
– عسکری. ابوهلال (بی تا). جمهره الامثال. تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش. بیروت: دارالجیل.
– عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر (۱۳۶۶). قابوسنامه. به اهتمام غلامحسین یوسفی. چ۳. تهران: علمیو فرهنگی.
– فروزانفر، بدیع الزمان (۱۳۵۸). احادیث و قصص مثنوی. ترجمه و تنظیم حسین داوودی. تهران: امیرکبیر.
– قرطبی، الامام أبویوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر النمری. (بی تا). بهجه المجالس و أنس المجالس و شحذ الذاهن و الهاجس. تحقیق محمد مرسی الخولی.
– قیروانی، أبواسحاق بن علی الحصری (۱۳۷۲). زهر الآداب و ثمر الآداب. مفصل و مضبوط و مشروح به قلم الدکتور زکی مبارک. الطبعه الثانیه. المصر: مطبعه السعاده.
– ماوردی، أبوالحسن بن محمد بن حبیب البصری. (۱۴۰۷ هـ). أدب الدنیا و الدین. بیروت: دارالکتب العلمیه.
– متنبی، أبوالطیب (۱۴۰۷). الدیوان، شرح العلامه اللغوی عبدالرحمن البرقوقی. شرکه دار الارقم بن ابی الارقم للطباعه و النشر.
– محبی، محمدامین بن فضل الله بن محب الدین بن محمد (۱۹۶۸). نفحه الریحانه و رشحه طلاء الحانه. تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو. دار احیاء الکتب العربیه.
– محفوظ، حسین علی (۱۳۳۶). متنبی و سعدی. تهران: چاپخانه حیدری.
– محقق، مهدی (۱۳۴۰). «در جستجوی مضامین و تعبیرات ناصرخسرو در احادیث و امثال و اشعار عرب». مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران. س۹. ش۱. صص ۳۳-۹۳.
– ـــــــ (۱۳۶۳). تحلیل اشعار ناصرخسرو. انتشارات دانشگاه تهران.
– ـــــــ (۱۳۶۶). «میزان تأثیر سعدی از متنبی» در ذکر جمیل سعدی (مجموعه مقالات و اشعار به مناسبت بزرگداشت هشتصدمین سالگرد تولد سعدی). ج۳. وزارت ارشاد اسلامی. صص ۱۷۷-۱۸۴.
– ـــــــ (۱۳۶۹). شرح سی قصیده از حکیم ناصرخسرو قبادیانی. تهران: توس.
– ـــــــ (۱۳۸۸). شرح بزرگ دیوان ناصرخسرو. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
– مرزبان راد، علی (۲۵۳۶). خسرو انوشروان در ادب فارسی. انتشارات دانشگاه ملی ایران.
– مستوفی، حمدالله (۱۳۳۹). تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی. تهران: امیرکبیر.
– میدانی. ابوالفضل احمدبن محمد بن احمدبن ابراهیم النیشابوری. (۲۰۰۳). مجمع الأمثال. تحقیق و شرح و فهرسه قصی الحسین. بیروت: دار و مکتبه الهلال.
– وطواط، أبواسحاق برهان الدین الکتبی المعروف بالوطواط. (بی تا). غررالخصائص الواضحه و النقائص الفاضحه. بیروت: دارالصعب.
– یاقوت الحموی (۱۴۱۱). معجم الأدباء. بیروت: دار الکتب الاسلامیه.
– یوسفی، غلامحسین (۱۳۶۶). شرح و تعلیق بر قابوسنامهی امیر عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر، چ۳. تهران: علمیو فرهنگی.
– ــــــــ (۱۳۶۸). تصحیح و توضیح بوستان سعدی. چ۳. تهران: خوارزمی.
– ـــــــ ۱۳۸۱). تصحیح و توضیح گلستان سعدی. چ۶. تهران: خوارزمی.
پارسی انجمن گرامی در شکیبایی پاسخ به رایانشانی مان همچنان بمانیم، خواهش مندم به من پاسخ دهید
درود بر فرزند برومند فردوسی ????????????
درود بر شما
خواهشمند است pdf هر نوشته را در دسترس بگذارید. سپاس
شوربختانه کار برخی ها از عرب زدگی هم بسیار گذشته است. اَرمائیلیان (اعراب) روش های آبیاری، ساخت کاریز، ساخت کَندَک (خندق)، ساخت سکه، دانش و دانشگری (تکنولوژی) و پخت شُون های گوناگون نان و بسیار چیزهای دیگر را از ایرانیان یاد گرفتند. برای نمونه افزودن شعارهای دینی بر روی سکه های ساسانی با فرتور پادشاهان ساسانی و ساخت دانشگاه بغداد (نامی پارسی با چیم خداداد) با پیروی و یاری گرفتن از دانش آموختگان دانشگاه گوندی شاهپور در خوزستان- که یکی از پنج دانشگاه بزرگ جهان آن روزگار بود و نخستین کارآموزان دانش پزشکی جهان در آن پرورش یافتند. هنر و ساخت ساختمان که ایرانیان دستکم از زمان هخامنشیان به گواهی پارسه و پاسارگاد و چغازنبیل خوش درخشیده اند. با این همه، هنوز کسانی هستند که نیاکان (پدران و مادران) ایرانیان را بی فرهنگ و ددخوی می شمارند و آن همه مهرورزی و مهربانی را بر ویرانه های پارسه (تخت جمشید) نادیده می گیرند. ساسانیان خود را پیرو و دنباله هخامنشیان می دانستند و از این روی، به گرامیداشت پارسه و یادگار نیاکان خود، سنگ و نگاره های خود را در نزدیکی پارسه پدید آوردند. هَخا در زبان پارسی چیم دوستی را دارد و نشانگر نیکویی پندار، گفتار و کردار نیکی است که در منش و اندیشه هَخامنش پیدایش می یابد. مردمانی (انسان هایی) که به نیاکان ارجمندشان ارج ننهند، دستاوردی مگر دروغ، خشک سالی و دشمن نخواهند داشت.
دفتریدن (ثبت) و نگهداری دانش و دانش آموختن نمی شود مگر با نوشتن دفترها و نیبیگ ها و مادیان ها (کُتُب)، و دستکم می دانیم که دانشگاهی به نام گوندی شاهپوهر داشته ایم و دانشمندانی چون برزویه پزشک، و خنیاگرانی چون نکیسا و باربد. پس اگر گفته شود که اعراب نیبیگ هایمان را سوزاندند، نباید دودلی داشت. واژه فرَهَنگ واژه است که از اعراب نمانده، و از ساسانیان به یادگار مانده است. اعراب به فرهنگ ثقافه می گویند.