توانمندی‌های زبان پارسی

Hesabi

پرفسور محمود حسابی

 از دوران بازخیزی[۱] به این‌ سو، مردم باخترزمین کم‌کم به پیشرفت‌‌های مهندسی و ساختن ابزار نوین دست یافتند و پس از گذشت یکی دو سده، ابزار کار آن‌‌ها به انداز‌های توانا شد که برای مردم دیگر کشور‌ها، یارای ایستادگی در برابر یورش آن‌‌ها نبود. همزمان با این پیشرفت‌‌ها، دگرگونی بزرگی در فرهنگ و زبان مردم باخترزمین پدید آمد؛ زیرا برای آشکاراندن[۲] دانش‌‌های تازه ناگزیر به داشتن واژه‌‌های نوینی بودند. از این رو کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای فَرنود[۲] دانش‌‌های گوناگون شدند.

در آغاز سده بیستم مردم خاورزمین، پی به واپس‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این واپس‌ماندگی را تاوان کنند. تنگنا‌های بسیاری بر سر راه این کوشش‌ها پدیدار بود و یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود که برای گفتار دانشی آماده باشد. برخی چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های بیگانه برای دانش دیدند -مانند هندوستان- ولی برخی با داشتن مانداک[۳] بزرگ فرهنگی نتوانستند این شیوه را بپذیرند که یک نمونه آن کشور ایران است.

برای برخی زبان‌ها به شوند[۴]ِ ساختار ویژه آن‌ها، تاوان این کمبود واژه‌‌های دانشی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است مانند زبان‌های سامی‌ (تازی / عربی) که نگاهی به ساختار آن‌ها خواهیم کرد.

ساخت بیش از دو میلیون واژه در ساختمان زبان عربی، هرگز شدنی نیست

باید یادآوری کرد که شمار واژه‌‌ها در زبان‌های پیشرفته، در هر کدام از رشته‌‌های دانشی خیلی فراوان و گاهی نزدیک به میلیون است؛ از این رو پیدا کردن واژه‌‌هایی در برابر آن‌ها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش دانشی استوار به انجام رسانید و نمی‌شود از روی همانندی و ایرمان‌جویی[۵] و نزدیک‌سازی و تخمین در این کار پر دامنه به جایی رسید و این کار باید از روی یک بنیان دانشی شناخته شده انجام گیرد تا کار در زمان انجام به بن‌بست برنخورد.

برای اینکه بتوان در یک زبانی به آسانی واژه‌‌هایی در برابر واژه‌‌های بی‌شمار دانش پیدا کرد باید توان این چنین بنیان دانشی در آن زبان باشد. در این نوشته می‌خواهیم نشان دهیم که چنین بنیانی در زبان پارسی هست و از این رو زبان پارسی، زبانی است توانا در حالی که برخی زبان‌ها، هر چند پیشینه ادبی درخشانی دارند؛ ولی در واژه‌‌های دانشی ناتوان هستند.

اکنون از دو گونه زبان که در باخترزمین و خاورزمین هست سخن می‌گوییم که گزاره است از زبان‌های هند و اروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی‌ (Semitic). زبان پارسی از خانواده زبان‌های هند و اروپایی است.

در زبان‌های سامی، ‌واژه‌‌ها بر بنیان ریشه‌‌های سه واگی [۶] یا چهار واگی هستند که به نام «ثلاثی و رباعی» خوانده می‌شوند و پدیداری واژه‌‌های گوناگون بر پایه دگرگونی است که به این ریشه‌‌ها داده می‌شود و به نام «ابواب» خوانده می‌شوند. پس شمار واژه‌‌هایی که می‌توان در این زبان‌ها ساخت، به شمار ریشه‌‌های «ثلاثی و رباعی» بستگی دارد. پس باید بسنجیم که بیشینه شمار ریشه‌‌های «ثلاثی» چند تاست. برای این کار یک روش اَنگارشگری[۷] به نام جبر جایگشتی[۸] (Combinatoire Algebre) به کار می‌بریم.

این روش اَنگارشگری، به این شیوه است:

هرگاه بخواهیم بدانیم که از میان شمار n چیز، چند جور می‌شود چیز دیگری مانند k چیز را برگزینیم، پاسخ این پرسش چنین است: اگر شمار توان گزینش (جایگشت) را با p نشان دهیم این شمار برابر است با:

p= n × (n-1)  ×(n-2)  × …  × (n-k+1)

جایگردی k چیز در این اَنگارِش [۹] پاس داشته شده و شماره p را جایگشت (Permutation) می گویند. برای نمونه اگر بخواهیم از میان پنج واگ، دو واگ را برگزینیم اینجا ۵ =n  و ۲ =k  و p برابر است با ( ۲۰ = ۴ × ۵ = p).

پس می‌توان دو واگ را ۲۰ جور از میان پنج واگ برگزید به گونه‌ای که جایگردی دو واگ نیز پاس داشته شود.

برای نمونه در پیچاز[۱۰] زیر از میان پنج واگ ا ب ت ج ی، دو واگ برای چیدمان‌های گوناگون برگزیده شده است:

ا

ب

 

ب

ا

 

ت

ا

 

ج

ا

 

ی

ا

ا

ت

ب

ت

ت

ب

ج

ب

ی

ب

ا

ج

ب

ج

ت

ج

ج

ت

ی

ت

ا

ی

ب

ی

ت

ی

ج

ی

ی

ج

می‌بینیم که ۲۰ آمیخته گوناگون پیدا شده که در آن پاسداشت چیدمان نیز شده و آمیخته (ا ب) از آمیخته (ب ا) جداست.

اکنون می‌خواهیم ببینیم که از میان ۲۸ واگ در آبِتای [۱۱] سامی ‌چند آمیخته سه واگی می‌توان در آورد:

شمار «ثلاثی‌‌های مجرد» برابر می‌شود با: ۱۹۶۵۶ = ۲۶ × ۲۷ × ۲۸ = p

پس بیشینه شمار ریشه‌‌های «ثلاثی مجرد» برابر با ۱۹ هزار و ۱۵۶ است و نمی‌شود بیش از این شمار، ربشه «ثلاثی» در این زبان باشد.

درباره ریشه‌‌های «رباعی» می‌دانیم که شمار آن‌ها کم است و نزدیک به پنج درسد شمار ریشه‌‌های «ثلاثی» است و شمار آن‌ها نزدیک به ۱۰۰۰ است؛ چون برخی ریشه‌‌های «ثلاثی» نیز هست که به جای سه واگ تنها دو واگ دارد که یکی از آن‌ها دو بار آمده است مانند پویهِ [۱۲] (شَدَّ) که در آن واگ “د” دو بار به کار رفته است. از این رو بر شمار ریشه‌‌هایی که در بالا برآورد شده است چند هزار می‌افزاییم و روی هم شماره بزرگترِ ۲۵ هزار ریشه را می‌پذیریم.

چنانکه گفته شد در زبان‌های سامی‌ از هر پویه «ثلاثی مجّرد» می‌توان با دگرگونی آن یا با افزون چند واگ، واژه‌‌های دیگری به دست آورد که گزاره از ۱۰ «باب» کاربردی است مانند: «فَعلَ ـ َفعّلَ ـ فاعَلَ ـ َافعَلَ ـ تَفَعّلَ ـتَفاعَلَ ـ اِنفَعَلَ ـ اِفعَلَّ ـ اِستَفعَلَ» که «باب نهم»، «اِفعَلَّ» خیلی کم به کار می‌رود.

«باب»‌‌هایی که به این شیوه به دست آمده ماناک‌‌هایی [۱۳] نزدیک به بن «ثلاثی مجّرد» دارند و دارای زمینه‌‌های پافشاری، استواری و واداشتن به کاری (مانند شَغَّلَ و اَشغَلَ) و چگونگی بر هم کنش میان دو چیز (مانند ضارَبَ و تضارَبَ) و چگونگی پذیرش (مانند اِنفعَلَ) و چگونگی خواستن چیزی (مانند ِاستَغفَرَ) و یا نَمار [۱۴] به خود (مانند استکبَرَ) و یا پیدا کردن ویژگی (مانند اِحمَرَّ) هستند.

یک تنگنایی که در فراگرفتن زبان عربی هست، این است که برای چیره شدن به آن باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه از بر داشت و این کار برای همه کس شدنی نیست -حتا برای گویندگان آن زبان- چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند

به این بون‌‌ها [۱۵] در ماناک‌‌ها، که در زبان‌‌های سامی‌ با بهره‌گیری از «باب»‌‌ها به دست می‌آید، در گفتار‌های دانشی در زبان‌هایی مانند زبان‌های هنـد و اروپایی نیاز نیست؛ زیرا همین ماناک‌‌ها در آن زبان‌ها به شیوه دیگری گفته می‌شوند «مانند شَغَّل: به کار گماشتن و استغفر: بخشایش خواستن».

از هر کدام از پویه‌‌ها، نام‌های گوناگونی پدیدار می‌شود. یکم نام‌های جا و زمان (مانند مسکن از سَکنَ و مدخل از دخلَ). دوم نام ابزار مانند (مِبردَ از بَرَد بر هَنگ[۱۶] مِفعَل، میزان برهَنگ مفعال، مشربه از شَرَب بر هَنگ مِفعَلَه). سوم نام روش و شیوه مانند (کتبهَ و ِمشیه بر هَنگ مِفعَلَه). چهارم نام پیشه مانند (خبّاز و خیاط بر هَنگ فعال). پنجم نام بُن[۱۷] (مانند فِعل از فَعَلَ و تَفَعَّل از تَفعَّل و انفعال از انفَعلَ و همچنین برای باب‌‌های دیگر). ششم زاب[۱۸] که ساختمان آن ۱۰ ریختِ[۱۹] کاربری دارد (مانند صَعْب برهَنگ فَعْل ـ حَسَن بر هنگ فَعَل ـ حَزِن بر هَنگ فَعِل ـ رحیم برهَنگ فعیل ـ رسول بر هَنگ فعول ـ رحمان برهَنگ فعلان ـ کذّاب برهَنگ فعال ـ صدیق بر فعیل ـ علّامه بر هَنگ فعّاله – ضُحَکه بر هَنگ فُعَله). هفتم رنگ (مانند اَحمر بر هَنگ اَفعَل). هشتم هَمگرَ[۲۰] (مانند غربی از غرب ـ روحانی از روح) و نهم نام ماناک (مانند کیفیه از کیف).

با نگاه به همه گونه‌‌های شکافته[۲۱] واژه‌‌ها به این دستاورد می‌رسیم که از هر ریشه‌ای بیشینه ۷۰ شکافته می‌توان به دست آورد. پس هر گاه شمار ریشه‌‌ها را که از ۲۵ هزار کمتر است در ۷۰ زَد[۲۲] کنیم بیشینه واژه‌‌هایی که به دست می‌آید می‌شود: ۱۷۵۰۰۰۰ = ۷۰ × ۲۵۰۰۰

هر آینه همه ۷۰ شکافته برای هر ریشه‌ای کاربردی[۲۳] و رواگ[۲۴] نیست و شماری که برآورد شد، بیشینه واژه‌‌هایی است که می‌توان ساخت؛ نه اینکه همه واژه‌‌هایی که ساختن آن‌ها برابر دستور زبان شدنی است. اگر ساخته شود به راستی درست و کاربردی باشد. با این همه باز اندازه‌ای بر این شمارِ برآورد شده می‌افزاییم و آن شمار را به دو میلیون می‌رسانیم. ساخت واژه‌‌هایی بیش از این شمار در ساختمان این زبان (زبان عربی) هرگز شدنی نیست.

یک تنگنایی که در فراگرفتن این گونه زبان (زبان عربی) هست، این است که برای چیره شدن به آن باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه از بر داشت و این کار برای همه کس شدنی نیست -حتا برای گویندگان آن زبان- چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند.

اکنون اگر شمار واژه‌‌هایی که نیاز می‌شود، از آن دو میلیون بگذرد در ساختمان این زبان راهی برای واژیدن[۲۵] یک ماناک پدیدار نیست مگر اینکه ماناک تازه را با یک وَچَک[۲۶] بگویند، به این شوند است که در واژه‌نامه‌‌های از یک زبان اروپایی به یک زبان سامی‌ (عربی) می‌بینیم که شمار بسیاری واژه‌‌ها با یک وَچَک گفته شده است نه با یک واژه. مانند واژه «Confrontation» که در پارسی آن را می‌شود به (روبرویی) واژید، در واژه‌نامه‌‌های فرانسه یا انگلیسی به عربی چنین برگردان شده است: «جعل الشهود و جا‌ها و المقابله» و واژه «Permeability» که می‌توان آن را در پارسی با واژه (تراوایی) جایگزین کرد در واژه‌نامه‌‌های عربی چنین برگردان شده است «امکان قابلیه الترشح».

از تنگنا‌های دیگر در این گونه زبان‌ها این است که چون شمار واژه‌‌ها کمتر از شمار ماناک‌‌هایی است که نیاز داریم و باید شمار بیشتری ماناک‌‌ها میان شمار کمتری واژه‌‌ها بخش شود، پس به هر واژه‌ای چند ماناک داده می‌شود در حالی که که نیاز بنیادین یک زبان دانشی این است که هر واژه‌ای گویای تنها یک ماناک باشد تا هیچ گونه گنگی در فهمیدن گفتار و نوشتار دانشی نماند.

زبان‌های هند و اروپایی شمار کمی ‌ریشه، نزدیک به ۱۵۰۰ تا، دارند و نیز دارای ۲۵۰ پیشوند و نزدیک به ۶۰۰ پسوند هستند که با افزودن آن‌ها به بن ریشه می‌توان ۲۲۶ میلیون واژه ساخت و اگر آمیخته‌‌های دیگر را بخواهیم به شمار بیاوریم، شمار واژه‌‌هایی که می‌تواند پدید آید مرزی ندارد

آنچنانکه یکی از استادان دانشمند می‌گفتند، در یکی از مجله‌‌های بیگانه خوانده‌اند که در برابر واژه‌‌های بی‌شمار دانشی که در رشته‌‌های گوناگون هست، دانشگاه مصر در تنگنا‌های یادشده گیر کرده و چنین نگر[۲۷] داده است که باید از به کار بردن دستور زبان عربی درباره واژه‌‌های دانشی چشم‌پوشی کرد و از دستور زبان‌های هند و اروپایی بهره برد. برای نمونه درباره واژه «Céphalopode» که به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود مانند «Octopus» که سر و پای آن‌ها به هم پیوسته‌اند و در پارسی به آن‌ها (سر پاوران) گفته شده است، واژه (راس رجلی) را پیشنهاد کردند که این آمیخته به هیچ روی برابر دستور عربی نیست. برای خود واژه «Mollusque » که در پارسی (نرم‌تنان) گفته می‌شود در عربی یک وچک به کار می‌رود: «حیوان عادم الفقار».

بخش دوم سخن ما درباره ساختمان زبان‌های هند و اروپایی است. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود شمار بسیاری واژه‌‌های دانشی را به آسانی ساخت.

زبان‌های هند و اروپایی شمار کمی ‌ریشه، نزدیک به ۱۵۰۰ تا، دارند و نیز دارای ۲۵۰ پیشوند (Préfixe) و نزدیک به ۶۰۰ پسوند (Suffixe) هستند که با افزودن آن‌ها به بن ریشه می‌توان واژه‌‌های دیگری ساخت. برای نمونه از ریشه “رو” می‌توان واژه‌‌های “پیشرو” و “پیشرفت” را با پیشوند “پیش” و واژه‌‌های “روند” و “روال” و “رفتار” و “روش” را با پسوند‌‌های “اند” و “ال” و “آر” و “اش” ساخت. در این نمونه می‌بینیم که ریشه “رو” به دو ریخت آمده است: یکی “رو” دیگری “رف”.

برای فهمیدن میلیون‌ها واژه (در زبان‌های هند و ایرانی) تنها نیاز به فرا گرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم؛ درحالی که در یک زبان سامی ‌(عربی) برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵ هزار ریشه را از بر داشت و دستور زبان پیچیده «قواعد افعال واشتقاق» را نیز فراگرفت و در یاد نگاه داشت

با اَنگار اینکه از این دگرگونی ریشه‌‌ها چشم‌پوشی کنیم و شمار ریشه‌‌ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، آمیختن آن‌ها با ۲۵۰ پیشوند، ۳۷۵ هزار واژه به دست می‌دهد: ۳۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰

اینکه هر کدام از واژه‌‌هایی را که به این شیوه به دست آمده است می‌توان با یک پسوند آمیخته کرد، مانند واژه (خود گذشته) که از پیشوند (خود) و ریشه (گذشت) درست شده است می‌توان واژه (خود گذشتگی) را با افزودن پسوند (گی) به دست آورد و واژه (پیشگفتار) را از پیشوند (پیش) و ریشه (گفت) و پسوند (آر) به دست آورد. هر گاه ۳۷۵ هزار واژه‌ای که از آمیختن ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده است را با ۶۰۰ پسوند آمیخته کنیم، شمار واژه‌‌هایی که به دست می‌آید می‌شود، ۲۲۵ میلیون: ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۳۷۵۰۰۰٫ باید واژه‌‌هایی که از آمیختن ریشه‌‌ها با پسوند‌‌های تنها به دست می‌آید نیز برآورد کرد که می‌شود، ۹۰۰ هزار: ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰

پس روی هم واژه‌‌هایی که تنها از آمیختن ریشه‌‌ها با پیشوند‌‌ها و پسوند‌‌ها به دست می‌آید می‌شود: ۲۲۶ میلیون واژه: ۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰

در این برآورد تنها آمیختن ریشه‌‌ها را با پیشوند‌‌ها و پسوند‌‌ها به شمار آوردیم، آن هم تنها با یکی از رَندش‌‌های[۲۸] هر ریشه. ولی آمیخته‌‌های دیگری نیز هست مانند نام با پویه (مانند پیاده‌رو) و نام با نام (مانند خرپشته) و نام با زاب مانند (روشن‌دل) و پویه با زاب (مانند خوش‌خرام) و پویه با پویه (مانند گفت‌وگو) و اگر آمیخته‌‌هایی را در زبان‌های هند و اروپایی بخواهیم به شمار بیاوریم، شمار واژه‌‌هایی که می‌تواند پدید آید مرزی ندارد و برتری چشمگیر این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه تنها نیاز به فرا گرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم؛ درحالی که دیدیم در یک زبان سامی‌(عربی) برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست کم ۲۵ هزار ریشه را از بر داشت و دستور زبان پیچیده «قواعد افعال واشتقاق» را نیز فراگرفت و در یاد نگاه داشت.

برای برگزیدن یک واژه دانشی در زبان پارسی تنها باید واژه‌‌هایی را که در یکی از شاخه‌‌های زبان هند و اروپایی هست با شاخه پارسی هم‌سنجی کنیم و با آن هماهنگ سازیم

بنیان توانایی زبان‌های هند و اروپایی در یافتن واژه‌‌های دانشی و بیان ماناک‌‌ها همان است که گفته شد. زبان پارسی یکی از زبان‌های هند و اروپایی است و دارای همان ریشه‌‌ها، پسوند‌‌ها و پیشوند‌‌ها است. رَندش‌‌های واگ‌ها در میان زبان‌های هند و اروپایی گوناگون است؛ ولی پیدایش این گوناگونی، بر پایه یک روال شفاف است که در پیچاز زیر، دگرگونی رَندش یک واگ در ۶ زبان گوناگون را نشان داده است.

پارسی .Pers

آلمانی  .Ger

انگلیسی .Eng

لاتین      .Lat

یونانی    .GR

سانسکریت  .SKR

هند و اروپایی  .IE

پا

 

p

 

FAUSS

f

Foot

f

Pes

p

Pous

p

Padah

P

پا   ped

p

تو

t

 

Du

d

Thou

th

Tu

t

Tu

t

Tvam

t

تو      tu

t

کله

k

 

Haupt

h

Heat

h

Caput

C

Kephale

k

Kapalam

k

c

سر  kap

k

دام

d

 

Zahmen

ts

Tame

t

Domare

d

Damozo

d

Damitd

d

دام  dam

d

گن

g

 

Kind

k

Kin

k

Genus

g

Genoz

g

Janah

J

z

نژاد  gen

G

گام

g

 

Kommen

k

Come

gu

Venire

v

Baine

b

d

Gamati

g

J

آمدن gwen

Gw

بردن

b

 

Bahar

b

Bear

b

Ferre

f

phero

ph

th

Bharami

bh

بردن bher

bh

گرما

g

 

Warm

w

Warm

w

Formus

f

thermos

Ph

Gharmah

gh

gwherm

گرما

gwh

ویدا

v

witz

w

wit

w

videre

v

(w)eidos

w

veda

u

دیدن  weid

w

دیدن

d

توانایی که در هر زبان هند و اروپایی هست -مانند یونانی، لاتین، آلمانی، فرانسه و انگلیسی- در زبان پارسی هم همان توانایی هست. روش دانشی در این زبان‌ها بررسی شده و آماده است و برای زبان پارسی به کار بردن آن بسیار آسان است. برای برگزیدن یک واژه دانشی در زبان پارسی تنها باید واژه‌‌هایی را که در یکی از شاخه‌‌های زبان هند و اروپایی هست با شاخه پارسی هم‌سنجی کنیم و با آن هماهنگ سازیم. کسانی که بیم آن دارند که اگر واژه‌‌های پارسی را به جای واژه‌‌های بیگانه برگزینیم زبان پارسی زیان خواهد دید باید بدانند که اگر بنشیننیم و دست روی دست بگذاریم سیل واژه بیگانه در کارخانه‌‌ها، کارگاه‌‌ها، بنگاه‌‌ها، دارایی و دیوان و حتا در دانشگاه‌ها که برخی از آن‌ها می‌بالند که تنها زبان بیگانه به کار می‌برند، بر روی زبان‌‌ها خواهد افتاد و خدای ناکرده در زادگاه فردوسی، سعدی، حافظ، گنجوی و بلخی بزرگ خواهند دید که زبان پارسی را کنار گذاشته به زبان بیگانه سخن می‌گویند.

درباره زبان پارسی دانشمند آلمانی ‌‌هاینس وندت «Heinz wendt» در کتاب خود «Sprachen» با ماناک “زبان‌ها” که در آن ساختمان یکایک زبان‌های جهان را وَستی[۲۹] داده است درباره زبان پارسی می‌گوید: «زبان پارسی به شوندِ هَمدمان[۳۰] و آهنگین[۳۱] بودن سامانه آوایی دارای یک ساختار ساده و کارآمد است که دستور ناپذیری‌‌ها و پیچیدگی‌های هر زبانی را که از دوران‌های کهن می‌ماند را برای دسترسی به کاربرد بهتر کنار گذاشته است. برتری دیگر، شیوه واکافتی[۳۲] و دوسا است و دارای پیشرفتگی کم‌مانندی است. این زبان می‌تواند در جایگاه یک نمونه برای زبانی جهانی به کار رود.»

این است زبانی که هزاران سال شهرنشینی و ادب برای ما به مانداک گذاشته است. باشد که آن را گرامی‌ بداریم و برای ماندگاری و گسترش آن بکوشیم.

برگرفته از پیشگفتار کتاب فرهنگ حسابی (پس از ویرایش و پارسی‌نگاری)


[۱]- بازخیزی: رُنسانس

[۲]- آشکاراندن، فَرنود: گفتن و نوشتن، بیان

[۳]- مانداک: میراث

[۴]- شوندِ: دلیل، سبب، علت

[۵]- ایرمان‌جویی: سپنجیدن، استعاره، مانند آری

[۶]- واگ: حرف

[۷]- انگارشگری: ریاضی

[۸]- جایگشت، جایگردی: شیوه جای دادن شماره‌‌ها و واگ‌‌ها کنار هم، ترتیب عدد‌‌ها و حروف

[۹]- اَنگارش: فرمول

[۱۰]- پیچاز: جدول

[۱۱]- آبتا: الفبا

[۱۲]- پویه: فعل

[۱۳]- ماناک: چَم، آرِش، معنی

[۱۴]- نَمار: اشاره

[۱۵]- بون: تفاوت (بونیدن : تفاوت داشتن، بوناندن = تفاوت گذاشتن)

[۱۶]- هَنگ: وزن

[۱۷]- بن: مصدر

[۱۸]- زاب : صفت

[۱۹]- ریخت: شکل

[۲۰]- هَمگر: نسبت

[۲۱]- شکافته: مشتق شده

[۲۲]- زَد: ضرب

[۲۳]- کاربردی: معمول

[۲۴]- رواگ: متداول

[۲۵]- واژیدن، واژه کردن و واچیدن: اَدا کردن سخن

[۲۶]- وَچَک: جمله

[۲۷]- نگر: نظر

[۲۸]- رندش: تلفظ

[۲۹]- وستی: شرح

[۳۰]- همدمان: متقارن

[۳۱]- آهنگین: موزون

[۳۲]- واکافتی: تحلیلی

جستارهای وابسته

  • عربی‌زدگی در گزارش و واکاویِ ادبِ پارسیعربی‌زدگی در گزارش و واکاویِ ادبِ پارسی پارسی‌انجمن: از دیرباز، پاره‌ای از پژوهندگان بر این باورِ دروغ بوده‌اند که چامه‌سرایان و گویندگانِ ایرانی درونه‌ی کارهای خویش را وامدارِ چامه‌گویانِ عرب بودند تا آنجا که ادبِ پارسی را ریزه‌خوار و دریوزه‌گر ادبِ عربی برشمرده‌اند! در این جُستار، وحید سبزیان‌پور، استادِ زبان و ادبیاتِ عربیِ دانشگاهِ رازی، برمی‌نماید که آنچه این پژوهندگان، […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش پایانی)؛ تازی‌گرایینگرشی بر زبان تازی (بخش پایانی)؛ تازی‌گرایی دکتر ضیاالدین هاجری: اگر رستاخیز و خیزشی که فردوسی، بخرد فرزانه‌ی توس، در به‌کاربردن واژه‌ها‌ی دری برپا نموده بود، همچنان دنبال می‌شد و هر یک از سرایندگان و نویسندگان، درخورِ تاب‌وتوان و نیروی خود واژگان فارسی را به کار می‌گرفتند، زبان فارسی راهی دیگر را می‌پیمود و سرنوشتی نیکوتر می‌یافت. […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش دوم)؛ دِگَرش (وات‌گردانی) چیست؟نگرشی بر زبان تازی (بخش دوم)؛ دِگَرش (وات‌گردانی) چیست؟ دکتر ضیاالدین هاجری: دگرش یکی از دیدمانها و بهری ارزشمند از «دستورزبان پارسی‌» است و نباید به‌هیچ‌رو از آن بسادگی گذشت. در بیشتر دستورها بدین نکته نگرش نشده و بسا استادان و کارشناسان ارجمند زبان و ادب پارسی هم در آموزگاهها بدان نمی‌پردازند. شایسته است بدانیم که «دگرش‌» کلیدکار و پایه و مایه‌ی «واژه‌شناسی‌» […]
  • نگرشی بر زبان تازی (بخش نخست)؛ تازی‌نمایینگرشی بر زبان تازی (بخش نخست)؛ تازی‌نمایی در این جستار دکتر ضیاالدین هاجری نشان می‌دهد که چگونه زبان تازی از راه «تازی‌نمایی‌» و همانند آن پرورش و گسترش یافت و از دشت و بیابان به شهر و سامان آمد و زبان دین و دانش و ساستاری شد و بدین‌گونه زبانی که واژگان بنیادی آن پیش از پیدایش اسلام از دوهزار فزونی نمی‌یافت، در اندک گاه رو به افزایش گذاشت و از نیمه‌ی دوم سده‌ی یکم کوچی، شتابانه […]
  • واژه‌های پارسی در لهجه‌ی عربی حجازواژه‌های پارسی در لهجه‌ی عربی حجاز پارسی‌انجمن: «واژه‌های فارسی‌الاصل در لهجه‌ی عربی حجاز» یکی از جستارهایی است که به بررسی شماری از واژگان پارسی در زبان تازی می‌پردازد. نویسنده‌ی این جستار دکتر «محمد صدیق العوضی» پس از بررسی راه‌های ورود واژگان پارسی به لهجه‌ی حجازی زبان تازی فهرستی از واژگان پارسی را در زبان تازی به دست می‌دهد. در این فهرست شمار واژگانی که درباره‌ی نام […]
  • بارگیریِ «تواناییِ زبانِ فارسی»ِ حسابیبارگیریِ «تواناییِ زبانِ فارسی»ِ حسابی پارسی‌انجمن: حسابی نشان داده است که زبانِ عربی تا ۲۵ هزار ریشه دارد و از هر ریشه نیز ۷۰ جدامد(مشتق) می‌توان گرفت و بر این پایه بیش از دو میلیون واژه در این زبان نمی‌توان ساخت؛ هم بدان گه که زبانهای هندواروپایی، مانندِ پارسی، دارایِ شمارِ کمی ریشه (نزدیکِ ۱۵۰۰) و ۲۵۰ پیشوند و نزدیکِ ۶۰۰ پسوندند که با افزودنِ آنها به بنِ ریشه می‌توان بیش […]

6 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. درود بر شما به نگر من سره نوشتن خیلی خوبه اگه به سخن دوستان بخواهیم گوش کنیم هیچ وخت پارسی سره فراگیر نخواهد شد لطف کنید همین طور ادامه دهید سپاس

  2. درود بر شما
    این جستار گرانمایه را که می خوانم یاد عبید زاکانی می افتم با آغازینه
    زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو
    بدای برادر از من و اعلا از آن تو

    بزرگنمایی یک زبان و کوچکنمایی دیگری، تنها خوبیش کم ارزش کردن زبان است نه بالا بردن آن. فرهنگستان مصر «معجم الوجیز» را با ۱۷ هزار واژه به چاپ رسانده است این معجم، نوشته های ۱۵۰ ساله را در بر می گیرد. می دانیم زبان عربی ۱۷ هزار ریشه ندارد، پس در این شماررش، واژه های ساخته شده هم پوشش داده شده است.
    به زبان خودمان: آقای دکتر حسابی گویا با زبان عربی در ستیزه اند، زبان عربی کجا، زبان فارسی کجا. اگر خواسته توانمندی زبان پارسی را به رخ زبان عربی بکشد بهتر نبود کمِ کم ترازوی لنگه به لنگه را کنار می گذاشت. این جستار بیشتر به سخنانی می ماند که برای تازه زبان آموزان، برای پختنشان یاد داده می شود.
    گذشته از اینکه اصل مقاله تغییر داده شده است و این خیانت در امانت است.
    از دید علمی هم باید معلوم می شد که زبان عربی چنین نیست. در این نوشته زبان عربی تضعیف شده است و حال آنکه به گفته زبانشناسان امروزین همه زبان ها برای رساندن مفاهیم، ابزارهای لازم برای خودشان را دارند. فرض اینکه این زبان این مقدار واژه سازی دارد و آن زبان یک صدم آن را ندارد تنها خیالی است که با فرضیات می توان جواب آن را داد. یعنی جواب خیال، خیالی است.
    همین زبان پارسی که در این سایت به آن نوشته می شود، گویا و بهتر است بگوییم آشکارا، برای دانشجویان که ادبیان فارسی را رشته خود ساخته اند و اساتید آن قابل ارائه است، ساخت واژگانی که با زبان فارسی امروز بیگانه اند و تنها به صرف پارسی بودنشان در بین چند پارسی گو رایج شده، جز خشک کردن زبان فارسی نیست. شکرین زبان فارسی، همان زبان فردوسی و نظامی و حافظ و سعدی و وحشی و مولوی و عراقی و … است که دور از این واژه نگاری های فرهنگستانی به ما رسیده است. زبان هایی چون انگلیسی ما را نفریبد که به هر نخی سوزنی می اندازند، آنها لغت چاق کن هایی هستند که می خواهند با این رویه، آنچه اتا ترک برای ترکیه کرد را با گذشته زبان فارسی بکنند. آکسفورد را با ۶۰۰۰۰۰ هزار واژه می نویسند و ما بی توجه به اینکه واژه های فراوانی در آن است که فقط ساخته شده اند و مثال ها ساختگی است به رخ ما می کشند و در مقابل تبلیغات می کنند که ۵۰۴ کلمه یاد بگیرید دیگر انگلیسی زبان هستید، ۵۰۰۰ واژه (هرچه باشد به صورت مدخل) را در کتابی جمع می کنند و گوش فلک را کر می کنند که این را بگیر که همه آنچه یک انگلیسی زبان می گوید، در آن هست! برای زبان فارسیمان واژه های مرده را زنده می کنیم که نه سعدی می شناخت و نه فردوسی و می گوییم فارسی سره! فارسی را با شکر خایان نمی شناسم و با آن انس ندارم.
    با تشکر

دیدگاهی بنویسید.


*