عباس سلیمی آنگیل (دبیر کارگروه آسیبشناسی پارسیانجمن): علامه قزوینی از نخستین پژوهشگرانی بود که در پیرایش متنهای کهن و شناساندن زندگی و آفریدههای سرایندگان و نویسندگان قند پارسی، کارش را با روش علمی آغاز کرد. قزوینی، بهسبب آموزشهای سنتی و حوزوی، نثری آخوندی داشت. با این حال، زندهیاد ابراهیم پورداود، که گرایش سرهگرایانه داشت، جلد نخست مقالات ایشان (بیست مقاله) را گرد آورد، چراکه قدر زر زرگر شناسد.
همچنین، علامه قزوینی از نخستین پژوهشگرانی است که در میدانِ درستنویسی هوش بالای خود را نمایانده و بر گیروگرفتهایی پرتو افکنده که همعصرانش را توان دیدن آنها نبوده است. به احتمال بسیار، ایشان نخستین کسی است که به گرتهبرداری از زبانهای دیگر توجه کرده است. میگوید: «این را هم عرض کنم که بدتر و به درجات خطرناکتر از استعمال کلمات خارجی، استعمال اسالیب تعبیر کلمات خارجی است که بدبختانه آثارش جستهجسته در نوشتجات بعضی از «نویسندگان» دورۀ جدید دیده میشود… .» رویهی ۹۷.
تا پیش از آنکه فرهنگستان یکم کارش را آغاز کند و واژهگزینیهایش رواج یابد، وضع فارسینویسی تعریف چندانی نداشت. جولان واژههای بیگانه در زبان فارسی یکی از پیامدهای آشنایی ایرانیان با غرب و رفتوآمدشان به آن دیار بود. علامه قزوینی مینویسد: «یکی از عوامل مهم ملیت یک قوم زبان آن قوم است لهذا این تناقض را نمیدانم بر چه حمل کنم که این نویسندگان در آن واحد از طرفی فریاد وطنپرستی و استقلال ایران و بقای ملیت ایران را میزنند و از طرف دیگر عالماً و عامداً به دست خود ریشهی ملیت ایران را تیشه میزنند و یکی از اقوی اسباب ابقای ملیت ایران را که زبان فارسی باشد به این شدت و سرعت سوق به فنا میدهند و در هر روز و در هر مقاله به واسطهی ضربتی تازه سر و دست و پای آن را میشکنند و گویا «شیر بیدست و سر و اشکم» میخواهند بسازند. چقدر حکایت آن شخص که بر سر شاخ نشسته و بیخ آن شاخ را با تبر میبرید بر حال ایشان صادق است.» رویهی ۸۶.
علامه قزوینی نقش شاعران و نویسندگان را در رواج واژههای عربی در فارسی ناچیز میداند: «نویسنده یا شاعر بیچاره هرچند در نهایت درجهی وطنپرستی و تعصب باشد هیچ چارهای ندارد جز اینکه زبانی را که فعلاً رایج و معمول است گرفته در آن زبان چیز بنویسد یا شعر بگوید. تقریباً همانطور که یک شخص وطنپرست که در تحت سلطنت غاصب خارجی زندگی میکند مجبور است که پول سکهی خارجی را در معاملات خود به کار ببرد و نمیتواند به داعیهی وطنپرستی از آن پول رایج اجتناب ورزیده از خرید و فروش حوائج یومیهی خود به کلی دست بکشد یا آنکه به جای پول رایج خارجی سکههای کهنهی وطن خود را واسطهی تعامل و تبادل خود قرار دهد. اگر تقصیری در تاراج زبان عربی بر زبان فارسی بر کسی متوجه است میدانید به گردن کیست؟ اول به گردن خلیفهی ثانی عمر بن الخطاب که قشون عرب را به طرف ایران سوق داد. دوم به گردن یزجرد سوم و سرداران قشون او که با آن همه قوت و قدرت و جاه و جلال و جبروت و تمدن و ثروت که یراق اسبشان از نقره بود و نیزههاشان از طلا (یا برعکس) نتوانستند سدی در مقابل خروج آن عربهای فقیر لخت سر و پا برهنه ببندند. سوم به گردن بعضی ایرانیان خائن و عربمآبان آن وقت (شبیه به فرنگیمآبان و روس و انگلیسپرستان امروزه که بلاشک نسبت اینها به خط مستقیم با آنها منتهی میشود) از اولیای امور و حکام ولایات و مرزبانان اطراف که به محض اینکه حس کردند که در ارکان دولت ساسانی تزلزلی روی داده و قشون ایران در دو سه وقعه از قشون عرب شکست خوردهاند خود را فوراً به دامن عربها انداخته و نه فقط آنها را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنها نمودند بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی که در قلمرو آنها بود و هنوز قشون عرب به آنجا حمله نکرده بود دعوت کردند و کلید خزاین را دودستی تسلیم آنها نمودند به شرط آنکه عربها آنها را به حکومت آن نواحی باقی بگذارند و کتب تواریخ بخصوص فتوح البلدان از اسامی شوم آنها پر است و یکی از معروفترین آنها ماهویه سوری مرزبان مرو قاتل یزجرد است… و همچنین بعضی از ایرانیهای دیگر که در بسط نفوذ عرب و زبان عرب فوقالعاده مساعدت کردند مثل آن ایرانی بیحمیت که برای تقرب به حجاج بن یوسف دواوین ادارات حکومتی را که تا آن وقت به فارسی (یعنی به پهلوی) بود به عربی تبدیل کرد. یا مثل «خواجهی بزرگ شیخ جلیل شمسالکفاه» احمد بن الحسن المیمندی وزیر سلطان محمود که پس از چهارصد سال از هجرت و خاموش شدن دولت عرب در خراسان و نواحی شرقی ایران، تازه آقای کافیالکفاه از جمله کفایتهایی که به خرج داد یکی این بود که دواوین ادارات دولت غزنویه را که وزیر قبل از او ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی تبدیل نموده بود دوباره به عربی تحویل کرد.» رویههای ۱۰۵-۱۰۷.
علامه قزوینی دربارۀ کتاب درسیای که عباس اقبال آشتیانی نوشته بود یادداشتی مینویسد و در آن به نکتههایی اشاره میکند که هنوز هم پاسخی درخور به سخنپرانیهای گاهوبیگاهِ فارسیندانهای پرگوست:
«نمیدانم کجااند آن کسانی که میگویند زبان فارسی حالیه تنک است و استعداد تدوین کتب علمی و ادبی مطابق احتیاجات عصر جدید را ندارند، خوب است بیایند و در این کتاب نظری افکندند تا ببینند مؤلف هنرمند آن با چه استادی و مهارت از عهدهی این کار برآمده و…» رویهی ۲۷۴.
او در ادامه، کتاب عباس اقبال آشتیانی را دارای ویژگیای مهم میداند و آن این است که کتاب یادشده از واژگان ترکی عثمانی تهی است. منظور ایشان آن دسته از واژههای عربی یا عربی-فارسیای است که در ترکی استانبولی معنایشان دگرگون شده بود و در دوران مشروطه به زبان فارسی وارد میشدند و برخیشان جا افتادند. مانند: اعاشه، اعزام، تمدن، مشعشع، سلطه، محیرالعقول، عرض اندام، ذوات محترم، منورالفکر، اشغال نمودن، سفالت، سفیل و… . رویهی ۲۷۶. او دربارهی واژههایی از این دست میگوید: «سوغات ترکهاست [ترکان عثمانی] که در دنیا هیچ چیزی را شرط هیچ چیزی نمیدانند.» رویهی ۲۷۶.
آنچه گذشت چکیدهای از نگرانیهای بجای علامه قزوینی دربارهی زبان فارسی و درستنویسی در این زبان بود.
پانوشت
* رسمالخط گفتاوردها با منبع یکی نیست.
برای دیدن گفتاوردها بنگرید به: قزوینی، محمد. بیست مقاله، دو جلدی، چاپ دوم، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
با درود ٬ من دوست ندارم دیدگاههایم در اینجا سویش نگاتیو داشته باشد ولی ناگزیرم تا بگویم که قزوینی را نمیدانم چرا « علامه » گفته اند ؟ او کسی بود که هیچ دلبستگی به زبان پارسی نداشت و بله از عربی دانان بود و چون او در اروپا نیازمند شد واز پرداخت زندگی اش درمانده شده بود پس دانشور ایراندوست ادوارد براون او را در کار ویرایش دستنوشته هایی برای چاپ کتابهای پارسی دری گماشت که ویرایشهایش از بدترین در گونه خودشان انند و او خود همواره از شیفتگی اش به زبان و ادبیات عربی گفته است و همین ایشان بسیاری از زیرنویس های توضیحی چاپ کتابهای پارسی را به عربی مینوشت که حتی استاد محمد معین در بازویرایش کتاب «چهار مقالهعروضی سمرقندی اش »از او و عربی نوشتن در زیر کتابهای پارسی نکوهش کرده است