صدرالدین عینی، زبان فارسی و تاجیکستان

جلال متینی

دکتر جلال متینی

مسعود حسینی‌پور و آزیتا همدانی در مقاله‌ی «اول خویش، دوم درویش …» به موضوعی اشاره کرده‌اند که من از قسمت اخیر آن بیخبر بودم. نوشته‌اند:

جلال متینی نیز در مقاله‌ای با عنوان «درباره‌ی فارسی لنگویج» چاپ شده در ایران‌نامه 1366، ضمن تأکید بر بی‌مورد بودن اصطلاح تاجیکی در کنار زبان پارسی، در این امر از ارباب سیاست و ادیبان و تاریخ‌سازانی که در خدمت سیاستهای خاص بوده و به تفرقه‌افکنی زیرکانه پرداخته‌اند شکوه می‌کند.

آنگاه افزوده‌اند:

بازتاب مقاله‌ی متینی در تاجیکستان چنان بوده که به نوشته‌ی محمد جان شکوری در خراسان است اینجا؛ جوانانی سر برداشتند و فریاد کردند که عینی خائن است که ملت ما، زبان و ادبیات و فرهنگ ما را از نام اصلی محروم ساخت، ما را از عالم ایرانیان بیرون آورده، بین ما و ایرانیان جدایی انداخت و هکذا. 1

ایشان در یادداشت دیگری خطاب به نویسنده‌ی این سطور نوشته‌اند:

در تابستان 1391، در شماره‌ی 88 – 89 مجله‌ی بخارا نیز مقاله‌ای از نویسندگان این نوشتار با عنوان «نگاهی دیگر به صدرالدین عینی؛ اول خویش دوم درویش»* به چاپ رسید که بازتابی دگرگونه را در پی داشت، این بار جوانانی سر بر تافتند که نویسندگان مقاله، عینی قهرمان ما را «تخطئه» کرده‌اند.

مسعود حسینی‌پور در ایمیل [رایانامه] 22 فوریه 2013 به دیدار خود در برلین با دهباشی مدیر مجله‌ی بخارا اشاره کرده و نوشته است وی به من گفت: «به طور مستمر در بخارا بنویسم.» من دو مقاله برای او فرستادم؛ ولی در بخارا چاپ نشد. بعد مطلع شدم که تاجیکها به سرکردگی شهزاده، همسر جامی، ‌شمشیر را از رو بسته و به قول دهباشی، تاجیکها پدر ایشان را درآورده‌اند…، و سپس از سر لطف از من خواسته‌اند مقاله‌ی ایشان را بخوانم و بیطرفانه درباره‌ی آن قضاوت کنم. باید عرض کنم که من تخصصی در زبان تاجیکی و تاریخ تاجیکستان ندارم. فقط به خواهران و برادران همزبان تاجیک، به زبان فارسی رایج در تاجیکستان، و نیز به خط فارسی – عربی که قرنها در آن سرزمین به کار می‌رفت، و در دوران قدرت کمونیست‌ها به خط سیریلیک تغییر داده شد، علاقه‌مندم. به همین سبب در دوران زمامداری گورباچف در شوروی، وقتی در مجله‌ی پیوند چاپ تاجیکستان (نشر مخصوص سپتامبر 1989) خواندم که بر طبق ماده‌ی 28 قانون زبان جمهوری شوروی سوسیالیستیِ تاجیکستان، تاجیکستان «برای آموزش خط فارسی و طبع و نشر آثار با این خط شرایط مساعد فراهم می‌آورد»، در تاریخ 6 بهمن 1368 «پیام دوستی و تبریک برای خواهران و برادران تاجیک» به توسط اکبر تورسونوف، رئیس انستیتوی شرق‌شناسی جمهوری تاجیکستان، فرستادم و در آن تصریح کردم:

پیوند شما تاجیکان با خط فارسی – با خط پدران و نیاکانتان – یعنی با خط رودکی‌ها، فردوسی‌ها، ابن سیناها، سعدی‌ها، حافظ‌ها، ابوریحان‌ها و… مبارک باد! این «تولد دیگر» را به همه‌ی دوستداران حقیقت نیز تبریک می‌گویم.2

و از آن پس چند مقاله درباره‌ی تاجیکستان در ایرانشناسی نوشتم»،3 برخی از اشعار شاعران معاصر تاجیک را نیز به خط فارسی – عربی در این مجله چاپ کردم4 و نیز به دعوت تاجیکستان برای شرکت در نشست باربد به تاجیکستان رفتم و مقاله‌ای در آن نشست خواندم و با تاجیکان عزیز از نزدیک آشنا شدم و در پرده‌برداری از تندیس باربد در ارتفاعات پامیر نیز شرکت کردم.

عینی با تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی، مرزبندی تاجیکستان، و تغییر خط فارسی – عربی به سریلیک کاملاً موافق بوده است.

و اما سابقه‌ی این موضوع: در زمستان سال 1366 در ایران‌نامه، مقاله‌ای با عنوان «درباره‌ی Farsi Language»5 نوشتم با این توضیح در پیشانی آن مقاله که «در چند سال گذشته لغت تازه‌ای در زبان انگلیسی ظهور کرده است» و چون اکنون کمتر کسی به آن مقاله دسترسی دارد، برخی از نکات آن را در اینجا از نظر خوانندگان می‌گذرانم. Farsi Language را بهانه قرار داده بودم تا سرگذشت زبان فارسی را در دو سه قرن اخیر به اجمال مورد بررسی قرار بدهم. در آن مقاله‌ی مفصل نخست به چند موضوع اشاره کرده بودم از جمله اینکه اهالی هر مملکت، کشور خود و زبان خود را به نامی ‌می‌خوانند که در اکثر موارد با نامی ‌که خارجیان آن کشور و آن زبان را می‌خوانند متفاوت است چنان که انگلیسی‌ها کشور خود را England و زبان خود را English می‌نامند و ما ایرانیان آن کشور را انگلستان یا انگلیس و زبانشان را انگلیسی می‌خوانیم، و عربها به ترتیب انجلترا و اللغة الانجلیزیه می‌خوانند، یا ژاپونیان کشور خود را Nihon و Nippon و زبانشان را Nippongo می‌نامند، ولی در انگلیسی از آن دو به ترتیب با Japan و Japanese ، و در عربی از آنها با یابان و اللغة الیابانیة یاد می‌کنند، همان طوری که ما زبان خود را «فارسی» می‌نامیم و انگلیسی زبانان از آن با لفظ Persian یاد می‌کنند و…

و نیز نوشته بودم زبان فارسی از جمله زبانهایی نیست که فقط در یک کشور به کار می‌رود؛ زیرا امروز زبان فارسی زبان رسمی ‌ایران، و یکی از دو زبان رسمی ‌افغانستان و نیز زبان رسمی ‌تاجیکستان است.

به علاوه زبان فارسی تا سال‌های 1828 – 1835 م. زبان رسمی‌ شبه قاره‌ی هند (هندوستان، پاکستان، بنگلادش، کشمیر… امروز) بود که انگلستان، زبان انگلیسی را جانشین آن کرد. با قراردادهای گلستان (1228 ق/ 1813 م) و ترکمانچای (1243 ق/ 1828 م) نیز که دولت روسیه‌ی تزاری 17 ایالت ایران واقع در شمال رود ارس را به تصرف خود درآورد، زبان گروه نخبگان و درس‌خواندگان در بخشی از این سرزمین‌ها «فارسی» بود، و چنین بود وضع زبان فارسی در قسمتی از آسیای مرکزی (بخارا و سمرقند و خیوه و…) تا پیش از آن که این سرزمین‌ها در جرگه‌ی جمهوریهای تابع اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرند. همان طوری که در دوران حکومت آل عثمان (699 – 1342 ق/ 1300 – 1924م) نیز زبان فارسی به خصوص در آسیای صغیر (ترکیه‌ی امروز) و برخی از مستملکات آن دولت در شبه جزیره‌ی بالکان دارای منزلتی والا بود و زبان شعر و ادب به شمار می‌آمد. تا بدان حد که سلطان سلیمان اول معروف به قانونی (جلوس 926 – فوت 974)، عارفی شاعر فارسی‌سرای را به منظوم ساختن تاریخ ترکان آل عثمان به سبک شاهنامه‌ی فردوسی خواند و چون وی این کار را به پایان رسانید به دریافت لقب «شاهنامه‌چی» (مورخ رسمی‌ دربار آل عثمان) نائل آمد.

اما پس از آن که انگلستان زبان انگلیسی را به جای فارسی، زبان رسمی ‌شبه قاره‌ی هند کرد، و بعد از آن که اتحاد جماهیر شوروی زبان روسی را زبان رسمی‌ جمهوریهای تابع خود اعلام کرد و نیز به جای خط فارسی – عربی که در نگارش زبان ترکی و فارسی در قفقاز و آسیای مرکزی به کار می‌رفت، الفبای روسی سیریلیک را جانشین آن خط کرد، و همچنین پس از تشکیل دولت جمهوری ترکیه به جای دولت عثمانی، و تغییر خط ترکی از خط فارسی – عربی به الفبای لاتین، ریشه‌ی زبان فارسی در همه‌ی این سرزمینها خشکید. به علاوه تغییر خط در این مناطق موجب گردید که ارتباط فرهنگی ساکنان این کشورها با ایران معاصر و نیز با زبان و ادب فارسی در قرون گذشته قطع شود.

و نیز نوشته بودم نام زبانی که شاعران و نویسندگان ما از قرن سوم هجری به بعد آثار خود را به آن نوشته‌اند «فارسی» یا «پارسی» ست که در مواردی معدود از آن با الفاظ «پارسی دری» یا «دری» نیز یاد کرده‌اند و البته آنها را به صورت مترادف به کار می‌برده‌اند.

سؤالی که در آن مقاله مطرح کرده بودم این بود که چرا در چند سال اخیر برخی از شرق‌شناسان و معلمان امریکایی در بعضی از مدارس به جای Persian لفظ  Farsi را به کار می‌برند. نوشته بودم که این کار نمی‌تواند از سر خیرخواهی باشد، چه اگر فی المثل به جای Japan و Japanese کلمات Nihon و Nippon و Nippongo را به کار می‌بردند، می‌گفتیم سیاست خود را تغییر داده‌اند و درصددند نام کشورها و زبانها را به صورتی که اهل هر زبان به کار می‌برند در نوشته‌های خود استعمال کنند. ولی خیر، فقط این امر درباره‌ی زبان فارسی به مرحله‌ی اجرا درآمده است!

ملاحظه بفرمایید در «انسیکلوپدی بریتانیکا»؛ چاپ 1929 م.،6 در مدخل «Modern Persian»  (زبان فارسی در دوران اسلامی‌ که تا به امروز ادامه دارد)، «Persian» زبان رایج در ایران و افغانستان و هند و ترکستان روس (تاجیکستان) معرفی شده است. در جای دیگر در همین کتابِ مرجع نیز زبان رسمی ‌افغانستان «Persian» خوانده شده است و البته به رواج زبانهای پشتو و ترکی نیز در آن کشور اشاره گردیده است. اما در چاپ 1985م. همین دائرة المعارف7 از زبان رسمی ‌افغانستان «پشتو» و «دری» – با قید «a form of Persian» یاد شده است و نیز در همین مقاله توضیح داده شده است که یک سوم جمعیت افغانستان به زبان دری یا فارسی (Dari, or Farsi) سخن می‌گویند. موضوع قابل توجه آن است که در چاپ 1985 این دائرة المعارف، مدخل مستقل «Farsi Language» نیز برای اولین بار اضافه گردیده که به مدخل «Persian Language» ارجاع داده شده است و آنگاه در ذیل مدخل اخیر آمده است: «Persian Language also called Farsi».

با نحوه‌ی عمل مسؤولان این دائرة المعارف، بعید نیست همان طوری که در چاپ 1985 مدخل «Farsi Language» به مدخل «Persian Language» ازجاع داده شده است، در چاپ بعدی کتاب، مدخل «Persian Language» به «Farsi Language» ارجاع داده شود و همه‌ی گفتنیها را در ذیل مدخل اخیر بیاورند و سپس در چاپ بعدی یا بعدتر مدخل «Persian Language» را به کلی حذف کنند و تنها باقی بماند مدخل «Farsi Language»!

جایگزین کردن «Farsi Language» به جای «Persian Language» به منزله‌ی «تیر خلاص» است برای همزبانی و وحدت فرهنگی ایرانیان و افغانان و تاجیکان. زیرا مراجعان به این کتاب، حق دارند مدخل Dari و Tajiki را به همان اندازه با Farsi متفاوت ببینند که با Arabic و Turkish متفاوت است.

 ***

پس ازاین مقدمه که به درازا کشید می‌پردازم به نقش صدرالدین عینی (1878 – 1954 م.) دانشمند بلندآوازه‌ی تاجیکستان درباره‌ی سه موضوع: تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی، تقسیم‌بندی مرزها، و تغییر خط فارسی – عربی به خط سریلیک.

صدرالدین عینی عملاً مدافع سیاست استالین است، بی آن که از وی نام ببرد. آیا عینی فقط از بیم جان این گونه موضوعات را مورد تأیید قرار می‌داده است؟ آیا می‌توانسته است با این نظریات مخالفت کند و زنده بماند؟ البته بسیار بعید به نظر می‌رسد زیرا اردوگاههای کار اجباری هر آن آماده‌ی پذیرایی از کسانی بوده است که صد در صد آرای استالین را مورد تأیید قرار نمی‌دادند، چنان که وقتی 16 تن از کمونیست‌های تاجیکستان درباره‌ی مرزبندیهای استالینی نظر مخالف خود را به او نوشتند، همه‌ی آنان – به جز عینی – یا کشته شدند یا از اردوگاه کار اجباری سر در آوردند و در همان جا، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

صدرالدین عینی و تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی

در این که صدرالدین عینی در تغییر نام زبان «فارسی» به «تاجیکی» کوشیده و تمام شاعران و نویسندگان فارسی زبان را از دوران رودکی به بعد تاجیک خوانده، و در این امر حتی با شرق‌شناسان معروف روسی مانند برتلس که با نظر وی مخالف بوده‌اند به مبارزه پرداخته و سرانجام در مقصود خود توفیق یافته است حرفی نیست. برای اثبات این امر فقط اشاره می‌کنم به کتاب نمونه‌ی ادبیات تاجیک او (چاپ مسکو، سال 1926 م.)، و نیز به نامه‌ای که وی در 13 مارس 1949 به پسرش با عنوان «نور چشمی ‌کمال» نوشته است.

وی با آن که در کتاب نمونه‌ی ادبیات تاجیک چنان که گذشت تمام شاعران فارسی زبان را از رودکی به بعد تاجیک و زبانشان را «تاجیکی» نامیده، در مواردی چند به جای «تاجیکی»، کلمه‌ی «فارسی» را نیز به کار برده است مانند: صادق خواجه گلشنی بخارایی «به زبان فارسی جغرافیای مفصلی نوشته» (ص 461)، «ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی را با آن که در زمره‌ی شاعران تاجیک نام برده، در یک جا نوشته است «لاهوتی اولین کسی ست که در فارسی اشعار انقلابی را بسیار سروده است.» (ص 466 – 467)، روزنامه‌ی بخارای شریف را اثر مهمی ‌خوانده است «که در سال 1912 به زبان فارسی به میدان قدم نهاد» (ص 550 – 551)، همان طوری که از کتاب تهذیب الصبیان، سروده‌ی خود برای «مکتب قرائت فارسی»(چاپ 1910 و 1917، سمرقند) به عنوان نمونه‌ای از ادبیات تاجیکی نام برده است (ص 559 – 561).8 و این نشان می‌دهد که در آن سرزمین تا سال 1926 هنوز «تاجیکی» به جای «فارسی» کاملاً جا نیفتاده بوده است.

عینی در نامه‌ی مورخ 13 مارس 1949 خود خطاب به پسرش،9 اطلاعات دست اولی درباره‌ی نقش خود و مبارزات یک تنه‌اش برای تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی داده است و نیز این که او تمام شاعران و نویسندگان فارسی زبان را در قرنهای پیش بی استثناء تاجیک می‌داند. قسمتهایی از این نامه را در این جا نقل می‌کنم:

عینی

… وقتی که من نمونه‌ی ادبیات (در الفبای عرب، چاپ مسکو، سال 1926) را نوشته برآوردم، همه‌ی شرق‌شناسها به من مقابل برآمدند و آنها «زبان ادبی داشتن خلق تاجیک را انکار کردند و همه‌ی گذشتگان ما را، هرچند در ماوراء النهر رسیده باشند به منوپولیای [انحصار]* ایران دادن خواستند…» (ص 86 – 87)

این جنجال تا سالهای 1928 و 1930 روز تا روز شدت کرده دوام نمود. در سال 1926 در تاشکند وقتی که کنفرانس به الفبای لاتینی گذشتن تاجیکان برپا شد یک قسمت شرق‌شناسان گفتند که «تاجیکان هستند اما زبان ادبی ندارند. این زبان ادبی‌ای که در وی شاعران گذشته و حاضره‌ی آسیای میانه شعر می‌گویند از آن ایران است. باید در اساس زبان کوچکی برای تاجیکان زبان ادبی از نو ساخته شود. در آن وقت بسیار شوریده، مناظره کردیم، اما آنها از قول خود نگشتند. (ص 87)

بعد از آن در سال 1930 در سمرقند کنفرانس شد ما در پیشگاه زال [= تالار] مجلس با خط جلی ِ نستعلیق تاجیکان زبان ادبی هزار ساله دارند، و تا امروز دوام نموده آمد بعد از این هم به صفت زبان ادبی سویتی تاجیک دوام خواهد کرده نوشته ماندیم.

این مسأله در این مجلس هم حل نشد یعنی مخالفان دعوای مرا قبول نکردند. بعد از آن در همان سال در استالین‌آباد کنفرانس برپا شد در آن جا من با پروفسور آندریوف دست به گریبان شده جنگ کردم (در این جنجالها لیدر تنها من بودم و بعضی کسان فقط به خاطرخواهی من به من یاری می‌دادند).

بعد از این مناظره‌ها شرق‌شناسان از جمله برتلس و بلدروف راضی شدند که ادبیات تاجیک را از عصر 16 – 17 میلادی این جانب در حدود ماوراءالنهر قبول نمایند اما شاعران گذشته را تماماً به ایران دادن خواستند.

ما به این سخنهای بی‌منطق گوش نکرده کار خود را دوام دادیم: رودکی، فردوسی، بوعلی سینا، سعدی، حافظ و دیگران را از آنِ خود گفته نوشته برآمدن گرفتیم. من در آخر مقدمه‌ی سعدی [مقدمه‌ی سعدی کتاب عینی شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی که سال 1920 چاپ شده بود و پیشگفتار آن در نظر است] اثبات کردم که سعدی خودش را تاجیک گفته است. اما محض به خاطر عامه‌ی شرق‌شناسان، من شاعرانی که در ایران و خراسان رویده‌اند «شاعر فارس – تاجیک» گفته عنوان دادم…. (ص 88)

… وقتی که در ده روزه‌ی صنعت تاجیک (سال 1941) در مسکو، در مجلس قبول، رفیق استالین در سخن خود در قطار گذشتگان تاجیک فردوسی را نام برد، برتلس این واقعه را شنیده گفت «خوب، مَیلَش» [خوب، بسیار خوب، باشد] فردوسی از آن تاجیکان باشد، اما سعدی را به ایرانیان باید داد» (چنان که در بالا گفتم، در همان وقت من درباره‌ی سعدی نوشته از زبان خود او تاجیک بودن او را اثبات نمودم.) (ص 89)

وقتی که امسال مسأله‌ی میراث ادبی ملت ما به میدان آمد، شرق شناسان کنسرواتر [محافظه‌کــار] شتـَه [سیلی] خوردند. مسأله‌ی ترمین را دیگر کردن به میدان آمد که من در این کار خیلی خرسندم.

از خط تو معلوم می‌شود که هنوز شرق‌شناسان بر بالای شاعران گذشته‌ی ما جنجال دارند. من در این باره فکر خود را در این مکتوب می‌نویسم. لازم شود تو این را به شرق‌شناسان معلوم می‌کنی.

ما در این مسأله از دو نقطه نظر می‌کنیم: 1 – نقطه‌ی تاریخی؛ 2 – حقیقت زبانی – تاریخ (چنان که هیچ کدام شرق‌شناسان انکار نمی‌کنند…» (ص 89)

اکنون از نقطه نظر زبان نگاه کنیم همه اثرهای حافظ و سعدی را همه تاجیکان می‌فهمند (بیسوادها هم) و لغتهایی که آنها کار فرموده‌اند در زبان زنده‌ی تاجیک هنوز در گفت‌وگو می‌باشند. بعضی لغتها و شعرهای عربی گلستان سعدی از این مستثنی ست…» (ص 91 – 92). … ما همین دو اساس را به نظر گرفته، میراث ادبی خود را معین می‌کنیم. شاعران گذشته‌ی آسیای میانه و خراسان بی‌شک و شبهه از آن ِ مایند. سعدی، حافظ و بیدل بر این کسان را نیز ما از آنِ خودی می‌شماریم چون که زبان آنها را (سعدی و حافظ را) عامه‌ی تاجیکان می‌فهمند. اسلوب بیدل دشوار است، اما لغتهایی که کار فرموده است همگی امروز در بین تاجیکان زنده است. بنابراین بیدل هم از آنِ ماست.»*

اما مسأله‌ی نظامی‌ گنجوی تماماً دیگر است. مادام که به او عنوان «شاعر آذربایجان» رسماً داده شده است، ما هم او را شاعر آذربایجان می‌گوییم. اما ما فخر می‌کنیم: تاجیکان اثرهای نظامی ‌را بی‌ترجمه می‌فهمند. (ص 92)

که البته استدلال کاملاً ضعیفی ست.

سؤال: چرا صدرالدین عینی، نظامی ‌گنجوی، شاعر نامدار پارسی‌سرای قرن ششم هجری را مانند فردوسی و سعدی و حافظ و بیدل و… از آن خود نمی‌داند؟

پاسخ: زیرا استالین پیش از این تاریخ گفته بوده است نظامی ‌شاعر بزرگ آذربایجانیهاست.

در روزنامه‌ی پراودا (مورخ 3 آوریل 1939) ارگان رسمی‌ حزب کمونیست شوروی این خبر چاپ شده است:

رفیق استالین ضمن مصاحبه با نویسندگان درباره‌ی شاعر آذربایجان، نظامی‌، سخن می‌گفتند و قطعاتی از آثار او را در میان می‌گذاشتند تا به وسیله‌ی سخنان شاعر این نظریه را رد کنند که گویا شاعر بزرگ برادران ما، آذربایجانیها، را باید به ادبیات ایران تقدیم نمود، فقط به آن دلیل که شاعر قسمت بزرگ آثار خود را به زبان فارسی نوشته بود.10

وقتی استالین چنین دروغی را در مصاحبه ای بر زبان آورده باشد، آشکار است که دروغ‌پردازان و مدیحه‌سرایان در تایید سخنان وی دست به کار می‌شوند. به این خبر نیز توجه بفرمایید:

«چهار سال پیش تلگرافی از باکو به دوشنبه [پایتخت تاجیکستان] فرستاده شده بود که در آن پیشنهاد کرده بودند برای شرکت در کنفرانس مشورتی، مترجم آثار نظامی ‌را به زبان تاجیکی به باکو مأمور نمایند.» دعوت‌کنندگان گویا فراموش کرده بودند که زبان فارسی، همانا زبان فارسی – تاجیکی می‌باشد.11

ناگفته نگذارم که در افغانستان نیز وضع بهتر از تاجیکستان نبوده است. در افغانستان همان طور ی که در «انسیکلوپدی بریتانیکا» آمده است دو زبان فارسی و پشتو  رواج داشته است. چنان که محمود طرزی (1244 – 1312 خورشیدی) نویسنده و متفکر معروف آن سرزمین که افغانها او را «پدر مطبوعات افغانستان» و «پدر نثر معاصر افغانستان» می‌خوانند و آثار نظم و نثرش را 33 مجلد نوشته‌اند، در مقالاتی که در روزنامه‌ی سراج الافغانیه در سالهای 1290 – 1297 نوشته، همه جا زبان رایج در افغانستان را فارسی خوانده است،12 ولی در آن کشور نیز سالهاست که «دری» جانشین «فارسی» شده است و «فارسی» را ظاهراً مخصوص ایالت فارس ایران می‌دانند نه زبان رسمی‌ سراسر ایران! علما و محققان افغانستان، زبان همه‌ی شاعران و نویسندگان فارسی زبان را از رودکی به بعد «دری» می‌نامند نه «فارسی». و در این امر تا بدان حد تعصب به خرج می‌دهند که در سالهای پیش یکی از خوانندگان مجله‌ی ایران‌نامه در نامه‌ای خطاب به مجله نوشت: «وقتی به افغانستان رفتم و به سفارت شاهنشاهی ایران در کابل مراجعه کردم، کاردار سفارت از کشو میز خود، نوشته‌ی پلی‌کپی شده‌ای را بیرون کشید و به دست من داد. بخشنامه مانندی بود که به نحو رسمی ‌از جانب وزارت خارجه‌ی افغانستان صادر شده بود و توقع می‌رفت که سفارت ایران نسخه‌ای از آن را به هر ایرانی تازه‌وارد به افغانستان بدهد. محتوای نوشته بازگو می‌کرد که افغانها نسبت به چه چیزهایی حساس هستند که ایرانیها نمی‌بایست آنها را به زبان بیاورند. از جمله نگویند «فتنه‌ی افغان»… و نیز نگویند «فردوسی و خیام ایرانی هستند.»!13

کار این تفرقه افکنی تا بدان جا رسیده است که در دانشکده‌ی خاورشناسی تاشکند در ازبکستان دو بخش مستقل «زبان فارسی» و «زبان دری» وجود دارد و در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه علیشیر نوایی بخش «زبان تاجیکی».

جوّ وحشت در دوران استالین در کشور شوراها
روزی این ترس و وحشت را در چهره‌ی عبدالغنی میرزایف، رئیس انستیتوی شرق‌شناسی تاجیکستان، دیدم. … در کنگره‌ی جهانی ناصر خسرو از وی برای حضور در کنگره دعوت کردم. پذیرفت و آمد … روزی با وی و غلامحسین یوسفی همکار و دوست دانشمندم در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه فردوسی در اتاقی نشسته بودیم. ضمن گفت‌وگو درباره‌ی موضوعهای مختلف به میرزایف گفتم حضرت عالی استادی سرشناس در ادب فارسی هستید، تألیفات و مقاله‌های متعدد دارید. ممکن است بفرمایید به چه سبب در نوشته‌های خود به جای «فارسی»، «فارسی – تاجیکی» یا «تاجیکی – فارسی» به کار می‌برید؟ جناب عالی بهتر از بنده می‌دانید که فردوسی و سنایی و سعدی و حافظ و… هرگز این اصطلاحات را به کار نبرده‌اند. وی پیش از پاسخ به پرسش بنده، دو بار به دقت تمام چهاردیواری اتاق را نگاه کرد و وقتی مطمئن شد درها بسته است و کسی جز ما سه تن در اتاق نیست، با احتیاط و به آرامی‌گفت: «آقای دکتر متینی، چه کنیم، اگر نگوییم که فردوسی به زبان فارسی – تاجیکی یا تاجیکی – فارسی شاهنامه را سروده است که اجازه نمی‌دهند شاهنامه را چاپ کنیم و یا شاهنامه را درس بدهیم.» از من بپذیرید که این مرد کهنسال دانشمند این مطلب را با نوعی ترس بیان کرد.

کار به همین جا خاتمه نمی‌پذیرد. مهدی مرعشی، استاد پیشین دانشگاه یوتا، که اینک در کالیفرنیا به سر می‌برد، سالها پیش با استفاده از بورس برنامه‌ی فولبرایت به ازبکستان سفر کرد. وی در نامه‌ی مورخ 18 اوت 1987 خود خطاب به نویسنده‌ی این سطور نوشت:

در سفری کوتاه به سمرقند یک روز به دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه علیشیر نوایی رفتم. در این دیدار غیر رسمی، پس از آشنایی با استادان «کافدرای تاجیکی» (بخش زبان تاجیکی)… یکی از استادان از من پرسید: «راستی چگونه است که سعدی در شیراز آثار خود را به زبان تاجیکی نوشته است؟» با خونسردی در پاسخ گفتم: «راستی، چگونه است که همکاران شما در «کافدرای دری» (بخش زبان دری) دانشکده‌ی خاورشناسی دانشگاه دولتی تاشکند که با سمرقند فاصله‌ی زیادی ندارد، می‌گویند سعدی گلستان و بوستان را به دری نوشته است؟»14

عینی و تقسیم‌بندی مرزها

در کتاب تاجیکان در قرن بیستم، از قول شیر غازیف نقل شده است که تنی چند از فرزندان خلق تاجیک از جمله صدرالدین عینی نامه‌ای به استالین نوشتند و نارضایی خود را از تقسیم‌بندی مرزها اعلام داشتند، اما در جای دیگر همین کتاب نام عینی در این ماجرا ذکر نگردیده است. متن این نامه‌ی اعتراضیه را  Reinhard Eisener با قید این که نامه در سال 1928 از طرف نوزده تن از سران حزب کمونیست تاجیکستان به سران شوروی نوشته شده در کتاب خود آورده است.15 از سوی دیگر در دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی‌ در زیر عنوان «جدیدگرایان» آمده است که از میان چهره‌های شاخص جدید گرایان تنها صدرالدین عینی بود که «در بسترش مُرد» بقیه در سالهای 1919 و 1929 و 1930 و 1938 در موجهای تصفیه‌ی استالینی یکی پس از دیگری، به انواع اتهامها کشته یا روانه‌ی اردوگاه کار اجباری شدند.16

اگر بپذیریم که عینی یکی از کسانی بوده است که درباره‌ی تقسیم‌بندی مرزها نامه‌ی اعتراضیه به استالین نوشته، ولی جان سالم به در برده است، باید پذیرفت که وی حداقل از آن تاریخ به بعد صلاح خود را در آن دیده بوده است که در چنین مسائلی سکوت اختیار کند و تقسیم‌بندی استالینی را هم بپذیرد.

آیا جای شگفتی نیست مردی که برای تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی چنان که در صفحات پیش گذشت یک‌تنه با همه در افتاده بوده است، وقتی در تقسیم‌بندی مرزها به فرمان استالین، شهرهای بزرگ فارسی زبان بخارا و سمرقند و خیوه و… در محدوده‌ی ازبکستان ترک‌زبان قرار می‌گیرند، نه تاجیکستان، و نیز به جای آن که یکی از شهرهای بزرگ تاجیک زبان به عنوان پایتخت تاجیکستان ساویتی انتخاب شود، دوشنبه، روستایی با دویست سیصد خانوار – که «دوشنبه بازار» بوده است – به پایتختی کشور نوبنیاد تاجیکستان برگزیده می‌شود، عینی به صراحت در کتاب آدینه از تقسیم‌بندی مرزها و ایجاد تاجیکستان بدین شرح اظهار رضایت کرده است:

عاقبت تقسیم حدود ملی که در سر سال 1925 در آسیای میانه به عمل آمد، صبح صادق سعادت و آزادی را از افق کوهستان تاجیک هم نمایان گردانید… خلاصه امروز تاجیکستان ساویتی گل کرد، فردا به عالم شرق میوه‌های شیرین خواهد داد.17

گمان من آن است که عینی به عنوان یک تاجیک نمی‌توانسته است با این مرزبندی مسکو موافق بوده باشد زیرا برطبق دستور مسکو، تاجیک‌زبانان بخارا و… در جمهوری ترک‌زبان ازبکستان قرار گرفته بودند نه در تاجیکستان ساویتی. ولی عینی صلاح خود را در آن دیده بوده است که دَم نزند و از طلوع «صبح صادق سعادت و آزادی» تاجیکستان سخن بگوید، همان طوری که نظامی ‌گنجوی را نیز به پیروی از استالین، «آذربایجانی» خوانده است نه تاجیک: «ما هم او را شاعر آذربایجانی می‌گوییم. اما فخر می‌کنیم تاجیکان اثرهای نظامی ‌را بی‌ترجمه می‌فهمند.»!

از دانشمندی چون صدرالدین عینی باید پرسید زبان نظامی‌ با زبان رودکی و فردوسی و سعدی و حافظ و بیدل و… چه تفاوتی دارد که نظامی ‌را تاجیک نمی‌خواند و دیگران را تاجیک به قلم می‌آورد!

ناگفته نگذارم که مرزبندی مسکو و ایجاد تاجیکستان در کنار ازبکستان ترک زبان و قراردادن شهرهای بزرگ تاجیک زبان در ازبکستان، هنوز پس از گذشت سالها، تاجیکان ساکن ازبکستان را در وضع غم‌انگیزی قرار داده است. در روزهایی که برای شرکت در نشست باربد به تاجیکستان رفته بودم و بر طبق برنامه‌ای که تنظیم کرده بودند به اتفاق دیگر شرکت‌کنندگان در نشست به سمرقند رفته بودیم، در حین بازدید از یکی از مساجد قدیمی ‌آن شهر به سه یا چهار تن از معلمان بخش تاجیکی دانشگاه سمرقند برخوردم. آنان از وضع رقت‌بار خود به شرح تمام با من سخن گفتند و از من خواستند که مشکل آنان را در امریکا به گونه‌ای مطرح کنم. خلاصه‌ی سخنان ایشان این بود که ما تاجیکان مقیم سمرقند، زیر فشار دولت ازبکستان هستیم برای آن که ملیت خود را از تاجیکی به ازبکی تغییر بدهیم. ما تا به حال مقاومت کرده‌ایم، دولت ازبکستان مکتبهای ما تاجیکان را یکی بعد از دیگری تعطیل می‌کند، در دانشگاه برای تدریس تاجیکی محدودیتهایی به وجود آورده‌اند، اگر وضع بدین منوال ادامه پیدا کند، در آینده‌ای که دور نیست ممکن است در شهرهای سمرقند و بخارا و … در ازبکستان، از تاجیکان دیگر اثری به چشم نخورد. ایشان از من خواستند که دردِ دل آنان را در امریکا به صورتی به نظر علاقه مندان برسانم. من این کار را کردم. محمود گودرزی مصاحبه‌ای در این باب با من کرد که در مجله‌ی پر چاپ شده است. (شماره‌ی 54، تیر ماه 1369، پیوست شماره‌ی 14)

عینی و تغییر خط فارسی – عربی به خط سیریلیک

تاجیکستان ساویتی ظاهراً تنها سرزمینی ست که در فاصله‌ی ده سال در دوران حکومت کمونیستی، دو بار خط خود را تغییر داده است. نخست از خط فارسی – عربی به خط لاتین و بعد به خط سیریلیک.

وقتی به فرمان مسکو مقرر گردید خط لاتین جانشین خط فارسی – عربی شود، به یقین اکثریت تاجیکان با این امر مخالف بوده‌اند ولی در جوّ وحشت استالینی چه کسی را یارای آن بوده است که با آن مخالفت کند. احتمالاً عینی هم می‌توانست یکی از آنان بوده باشد. ببینیم عینی در این باب چه گفته است. کمال عینی از قول پدرش نقل کرده است:

در یک جلسه، شعاری روی دیوار نصب شده بود که قبول خط لاتین امر انقلاب است. زنده باد انقلاب، مرگ بر دشمنان انقلاب، و نیز سه نفر وارد جلسه شدند و از حاضرین پرسیدند چه کسی مخالف قبول خط لاتین است؟ همه سرهای خود را پایین انداختند و خاموش بودند.18

در چنین شرایطی کسانی که می‌خواستند زنده بمانند و به خصوص مقام و مرتبت خود را حفظ کنند حتی کاسه‌ی داغتر از آش هم می‌شدند چنان که هموطن فراری خودمان، ابوالقاسم لاهوتی «مژده داده بود که به زودی دهقانان تفاوت بین الفبای لاتین و الفبای گرنگ عربی را مانند تفاوت بین راه آهن و خرسواری و شتررانی تصدیق خواهند کرد.»19 اما بعد از ده سال حضرات فهمیدند که امر انقلاب و الفبای لاتین کارساز نیست، پس آن را به الفبای سیریلیک تغییر دادند.

پیشتر چند بار به وجود جوّ وحشت در دوران استالین در کشور شوراها اشاره کرده‌ام. در چنان شرایطی طبیعی ست که هر کس به فکر خود و خانواده‌اش بوده است. من روزی این ترس و وحشت را در چهره‌ی عبدالغنی میرزایف، رئیس انستیتوی شرق‌شناسی تاجیکستان، دیدم. سابقه‌ی امر بدین قرار است که پیش از انقلاب اسلامی، در اولین سفرم به تاجیکستان در شهر دوشنبه با وی آشنا شدم. در مدت دو هفته‌ای که بر طبق برنامه‌ی پیش‌بینی شده در آن شهر بودم از راهنماییهای او در مورد نسخه‌های خطی فارسی موجود در دوشنبه استفاده کردم و برخی از مقاله‌هایش را نیز در آن جا خواندم. پس از بازگشت به مشهد با او مکاتبه داشتم و در کنگره‌ی جهانی ناصر خسرو20 از وی برای حضور در کنگره دعوت کردم. پذیرفت و آمد و درباره‌ی «موضوع نشر انتقادی وجه دین و نسخ موجوده‌ی آن» سخنرانی کرد. روزی با وی و غلامحسین یوسفی همکار و دوست دانشمندم در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه فردوسی در اتاقی نشسته بودیم. ضمن گفت‌وگو درباره‌ی موضوعهای مختلف به میرزایف گفتم حضرت عالی استادی سرشناس در ادب فارسی هستید، تألیفات و مقاله‌های متعدد دارید. ممکن است بفرمایید به چه سبب در نوشته‌های خود به جای «فارسی»، «فارسی – تاجیکی» یا «تاجیکی – فارسی» به کار می‌برید؟ جناب عالی بهتر از بنده می‌دانید که فردوسی و سنایی و سعدی و حافظ و… هرگز این اصطلاحات را به کار نبرده‌اند. وی پیش از پاسخ به پرسش بنده، دو بار به دقت تمام چهاردیواری اتاق را نگاه کرد و وقتی مطمئن شد درها بسته است و کسی جز ما سه تن در اتاق نیست، با احتیاط و به آرامی‌گفت: «آقای دکتر متینی، چه کنیم، اگر نگوییم که فردوسی به زبان فارسی – تاجیکی یا تاجیکی – فارسی شاهنامه را سروده است که اجازه نمی‌دهند شاهنامه را چاپ کنیم و یا شاهنامه را درس بدهیم.» از من بپذیرید که این مرد کهنسال دانشمند این مطلب را با نوعی ترس بیان کرد.

ناگفته نماند که در آن موقع من از سیاست مسکو در تغییر نام زبان فارسی به «فارسی – تاجیکی» یا «تاجیکی – فارسی» بیخبر بودم و به این موضوع فقط در نوشته‌های میرزایف برخورده بودم.

***

مسعود حسینی‌پور و آزیتا همدانی چنان که در صفحات پیش اشاره کردم از من خواسته‌اند درباره‌ی صدرالدین عینی که گروهی از تاجیکان او را «خائن» و عده‌ای از آنان وی را «قهرمان ملی» می‌دانند، داوری کنم که حق با کدام دسته است. باید به صراحت بگویم که بنده از جمله کسانی هستم که در کاربرد کلمه‌ی «خائن» بسیار محتاطم و معتقدم شخصی که مورد چنین اتهام سنگینی قرار می‌گیرد، باید حیّ و حاضر باشد و در دادگاهی صالح محاکمه شود، به اتهامات جواب بدهد و از خود به آزادی دفاع کند و نیز بگوید که در چه شرایطی به هر کاری دست زده بوده است. در حالی که اینک شصت سالی از مرگ عینی می‌گذرد و ما را به او دسترسی نیست. ماییم و نوشته‌های باقی مانده از او و اظهارنظرهای له و علیه وی.

می‌دانیم که عینی روستایی‌زاده‌ای بوده است از دهکده‌ی ساکتره در 50 کیلومتری بخارا که در مدرسه‌ی میرعرب درس خوانده و یکی دو کتاب هم نوشته بوده است. او در اواخر حکومت امیر عالم خان در بخارا، به علت داشتن افکار مخالف امیر به زندان و 70 ضربه چوب محکوم شده بوده است، او را در زندان چنان شکنجه کرده بودند که اگر لاهوتی وی را به بیمارستان روسها نبرده بود شاید زنده نمی‌ماند. بدیهی ست چنین آدمی ‌وقتی انقلاب بلشویکی 1917 به بخارا می‌رسد، انقلابی که در نخستین گام امیر ستمگر بخارا را برکنار کرده است، او «انقلاب» را موهبتی عظیم می‌شمارد و بی آن که چیزی از آن بداند به سرودن اشعار انقلابی «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حریّت»، و «انقلاب» می‌پردازد، و به کمونیست‌ها می‌پیوندد و از طرف کمونیست‌های بخارا برای نوشتن پیمان‌نامه‌ها راهی تاشکند می‌شود. در دروازه‌ی بخارا از طرف بلشویک‌ها و در حالی که در زیر پرچم سرخ ایستاده بوده است آن چنان مورد استقبال قرار می‌گیرد که از شدت شادی به گریه می‌افتد. در حالی که به نظر بنده وی در آن هنگام نه از مرام بلشویکی چیزی می‌دانسته و نه با افکار لنین، رهبر انقلاب، آشنایی داشته است. به گمان من وی در این زمان به یقین زبانی را که به آن تکلم می‌کرده و چیز می‌نوشته مانند دیگر تاجیکان، «فارسی» می‌دانسته است نه «تاجیکی». زیرا در مقاله‌ی «اول خویش، دوم درویش…» آمده است که در آغاز انقلاب بلشویکی، ایرانیان سمرقند به تأسیس «انجمن دانش فارسیان» دست زده و «روزنامه‌ی پارسی» به خط پارسی – عربی به نام شعله‌ی انقلاب (1919 – 1921) در این شهر منتشر کرده بودند، هنگامی ‌که این روزنامه به علت کمبود خواننده در اکتبر 1919 تعطیل می‌شود، کمیسیون ترکستان (مأمور از مسکو) تلگرافی دریافت می‌کند بدین مضمون که لنین خواستار نشر روزنامه‌ی اقلیتهاست. پس نشر شعله‌ی انقلاب در دسامبر 1919 از سر گرفته می‌شود. بدین جهت تقریباً بااطمینان می‌توان گفت تا سال 1924 که لنین زنده بود موضوع «زبان تاجیکی» به جای زبان فارسی مطرح نبوده است.

صدرالدین عینی بسیار زود تشخیص داده بوده است که به اصطلاح باد بر بیرق استالین می‌خورد. پس عمر خود را وقف اموری کرده است که مورد نظر وی بوده است. و البته استالین هم در سالهای پایان عمر عینی با برکشیدن وی به مقام ریاست فرهنگستان علوم تاجیکستان از او به نحو شایسته‌ای قدردانی کرده است.

اما این که از چه تاریخی تاجیکی جانشین فارسی شده است دقیقاً چیزی نمی‌دانم؛ ولی روشن است که عینی در کتاب نمونه‌ی ادبیات تاجیک که در سال 1926 در مسکو چاپ شده، زبان تاجیکی را به جای فارسی مطرح کرده است. از این به بعد است که در اجرای سیاست استالین، زبان فارسی به زبان تاجیکی تغییر نام داده می‌شود. شاعران و نویسندگان فارسی زبان ایران از قرن سوم هجری به بعد می‌شوند شاعران و نویسندگان تاجیک! در هر جا هم که به مشکلی بر می‌خوردند، بر طبق معمول حرف آخر را جوزف استالین، آن «دانای کل»! بر زبان می‌آورد، همان طوری که وی نظامی ‌گنجوی را شاعر آذربایجان خواند و فردوسی را در شمار شاعران تاجیک قرار داد… در این گونه موارد صدرالدین عینی عملاً مدافع سیاست استالین است، بی آن که از وی نام ببرد. آیا عینی فقط از بیم جان این گونه موضوعات را مورد تأیید قرار می‌داده است؟ آیا می‌توانسته است با این نظریات مخالفت کند و زنده بماند؟ البته بسیار بعید به نظر می‌رسد زیرا اردوگاههای کار اجباری هر آن آماده‌ی پذیرایی از کسانی بوده است که صد در صد آرای استالین را مورد تأیید قرار نمی‌دادند، چنان که وقتی 16 تن از کمونیست‌های تاجیکستان درباره‌ی مرزبندیهای استالینی نظر مخالف خود را به او نوشتند، همه‌ی آنان – به جز عینی – یا کشته شدند یا از اردوگاه کار اجباری سر در آوردند و در همان جا، جان به جان آفرین تسلیم کردند.

وجود جوّ وحشت در آن دوران را نباید دست کم گرفت به آنچه درباره‌ی عبدالغنی میرزایف نوشته‌ام بار دیگر توجه بفرمایید.

با وجود این، این مطلب را نمی‌توانم ناگفته بگذارم که عینی با تغییر نام زبان فارسی به تاجیکی، مرزبندی تاجیکستان، و تغییر خط فارسی – عربی به سریلیک کاملاً موافق بوده است و فقط با داشتن تأیید ضمنی استالین در این موارد است که بر دانشمندی چون برتلس – که مقام علمی‌اش به هیچ وجه با عینی قابل مقایسه نیست – حمله می‌برد و سخنان او را غیر منطقی می‌خواند! به نظر بنده صدرالدین عینی بسیار زود تشخیص داده بوده است که به اصطلاح باد بر بیرق استالین می‌خورد. پس عمر خود را وقف اموری کرده است که مورد نظر وی بوده است. و البته استالین هم در سالهای پایان عمر عینی با برکشیدن وی به مقام ریاست فرهنگستان علوم تاجیکستان از او به نحو شایسته‌ای قدردانی کرده است.

یادداشتها:

1 – محمد جان شکوری، خراسان است اینجا؛ معنویت زبان و احیای ملی تاجیکان، دفتر نشر نیاکان، دوشنبه، 1996.

2 – جلال متینی، «پیام دوستی و تبریک به خواهران و برادران تاجیک»، ایران‌شناسی، سال 1، شماره‌ی 4 (تابستان 1368)، ص 631 – 636.

3 – این مقاله‌ها علاوه بر «پیام دوستی و تبریک…» عبارت است از:

«درباره‌ی Farsi Language»، ایران نامه، سال 6، شماره‌ی 2 (زمستان 1366)، ص 171 – 199.

«باربد در ادب فارسی»، (صورت مشروح سخنرانی در «نشست یک هزار و چهارصدمین سالگرد تولد باربد»، دوشنبه، 23 – 29 آوریل 1990)، ایران‌شناسی، سال 2، شماره‌ی 3 (پائیز 1369)، ص 593 – 613.

«جشن باربد در تاجیکستان»، دوشنبه 23 – 29 آوریل 1990، ایران‌شناسی، سال 2، شماره‌ی 1 (بهار 1369)، ص 217 – 234.

«پرده‌برداری از پیکره‌ی باربد در تاجیکستان»، ایران‌شناسی، سال 2، شماره‌ی 3 (پائیز 1369)، ص 668 – 670.

«گناه نابخشودنی جمهوری اسلامی ‌ایران در حق زبان فارسی در تاجیکستان»، ایران‌شناسی، سال 14، شماره‌ی 2 (تابستان 1381)، ص 231 – 248.

برگزیده‌ها: از کتاب یادداشتها به قلم صدرالدین عینی؛ ایران‌نامه، سال 3، شماره‌ی 4 (بهار 1364)، ص 502 – 528.

4 – برگزیده‌ها: «فارسی، دری، و تاجیکی» (سه نگردد «بریشم» ار او را/ «پرنیان» خوانی و «حریر» و «پرند»): «… چند کلمه درباره‌ی «ادبیات تاجیک» از دکتر منیره‌ی شهیدی، اشعاری از: قاضی قربان خان فطرت ورد انزهی (وفات 1305)، محمد نقیب خان طغرل احراری فلغزی (وفات 1337)، ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی: («خدا در کار نیست»، «یک دسته گل به قبر لنین»)، لایق شیرعلی، («فردوسی و تیمور») (روایت)، مؤمن قناعت («گهواره‌ی سینا»، «روزگاران بلند»)، بازار صابر؛ («نامه‌ها»، «غزل فردوسی»)، گلچهره، («عروسی نادر»)، گلرخسار، («لبخند به خود»)، ژاله [ژاله‌ی اصفهانی] («پرندگان مهاجر») [به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی، 22 بهمن 1357] که به خط سیریلیک چاپ شده است، برگردان به خط فارسی – عربی توسط جلال متینی، ایران‌نامه، سال 6، شماره‌ی 2 (زمستان 1366)، ص 288 – 326 (بخش تاجیکی، ص 310 – 326).

5 – رجوع فرمایید به زیرنویس شماره‌ی 3.

6 –  The Encyclopaedia Britanica, 1929 ذیل «language and Administrated, Afghanistan».

7 – The Encyclopaedia Britanica, 1985 ذیل «Persian Language»، «Farsi language»، و «Afghanistan».

8 – صدرالدین عینی، نمونه‌ی ادبیات تاجیک، مسکو؛ 1926.

9 – محمد جان شکوری، سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود در سده‌ی بیست میلادی، «ناشر: رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی‌ ایران در تاجیکستان»، دوشنبه، 1384، ص 86 – 94.

10 – هراچیک سیمونیان، «تقلب فراموش شده»، روزنامه‌ی گراگان تِرت، 4 اوت 1989. به نقل از : سِرگی آقاجانیان، «پنجاهمین سالگرد یک تحریف فرهنگی به مناسبت هشتصد و پنجاهمین سالگرد تولد نظامی»، ایران‌شناسی، سال 4، شماره‌ی 1 (بهار 1371)، ص 76 – 77.

11 – سرگی آقاجانیان، به نقل از روزنامه‌ی گراکان تِرت، 4 اوت 1989، ص 76، ایران شناسی، سال 4، شماره‌ی 1 (بهار 1371)

12 – محمود طرزی، «درباره‌ی زبان فارسی»، نثر دری افغانستان، سی قصه، به کوشش علی رضوی غزنوی، تهران، 1357، ص 63.

13 – «نامه‌ها و اظهار نظرها»، به امضای س. س.، ایران نامه، سال 6، شماره‌ی 1 (پائیز 1366)، ص 159 – 162.

14 – رجوع فرمایید به زیرنویس شماره‌ی 3 (درباره‌ی Farsi Language)، ص 189 – 190.

15 – به نقل از: محمود حسینی پور و آزیتا همدانی، «اول خویش، دوم درویش…».

16 – همان.

17 – همان.

18 – همان.

19 – ابوالقاسم لاهوتی، مجله‌ی رهبر دانش، سمرقند 1928/1.

20 – کنگره‌ی جهانی ناصرخسرو، دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد، 23 تا 28 شهریورماه 1353.

برگرفته از ایرانشناسی، سال بیست‌وپنجم، شماره‌ی 2، تابستان 1392 (2013 م.).

جستارهای وابسته

  • شاه‌تیمور، عینی، لاهوتی و دگرگونی دبیره در سُغد و خوارزمشاه‌تیمور، عینی، لاهوتی و دگرگونی دبیره در سُغد و خوارزم دکتر شروین وکیلی: دگرگونی دبیره از پارسی به لاتین در سُغد و خوارزم کاری سخت نابخردانه بود و هر بیننده‌ای خردمند و نایکسویه‌نگر درمی‌یافت که آماج از انجام این کارْ نادان نگه داشتنِ مردم و بریدن شاهرگ هویت فرهنگی‌شان […]
  • ایرانشناس تاجیک: باید خط فارسی را زنده کنیم (بخش پایانی)ایرانشناس تاجیک: باید خط فارسی را زنده کنیم (بخش پایانی) صفر عبدالله- ایران باید احساس کند که ایرانیان دورافتاده از آن مرز و بوم پشت و پناهی دارند و به مسائل ملی، به مسائل زبان فارسی باید بیشتر بیاندیشند، چون اگر زبان فارسی نباشد، نه ایران است، نه ما هستیم و نه کس […]
  • صدرالدین عینی و دگرگونی الفباصدرالدین عینی و دگرگونی الفبا ایدئولوژی حاکم در دوران شوروی، صدرالدین عینی را یکی از بنیان‌گذارانِ الفبای لاتین و پیریلیک در تاجیکستان معرفی می‌کرد. بسیاری هم به این پندار وقع نهادند و باور کردند؛ غافل از این که «بنیان‌گذارِ» الفباهای بیگانه در تاجیکستان حتا یک اثر یا نامۀ خود را به خطی جز پارسی ننگاشته است و در واقع، از مخالفانِ خاموشِ تغییر الفبا در پایانِ دهه‌های […]
  • نام زبان ما به انگلیسی چیست؟نام زبان ما به انگلیسی چیست؟ نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پِرژِن (Persian) می‌گویند. اگر‌چه این گفته ساده می‌نماید، اما در سال‌های اخیر در زبان انگلیسی به گونه‌ای روز‌افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می‌شود. در این گفتار کوتاه، «کامران تلطف» توضیح می‌دهد که چرا چنین جایگزینی صورت می‌گیرد، چه کسانی آن را انجام می‌دهند و […]
  • صفر عبدالله: پیش‌زمینه‌ی پیشرفتِ تاجیکستان بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی استصفر عبدالله: پیش‌زمینه‌ی پیشرفتِ تاجیکستان بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی است پارسی‌انجمن: در این گفت‌وگو، استاد یکی از بدبختیهای تاجیکستان را از میانِ رفتنِ دبیره‌ی پارسی می‌داند و می‌گوید که شوروی هم سمرقند و بخارا را از ایرانیانِ فرارود گرفت و هم دبیره‌ی پارسی را. وی به دنباله به چرایی بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی به تاجیکستان می‌پردازد و […]
  • نگاهی گذرا به چند شعر میهنی از شاعری تاجیکستانینگاهی گذرا به چند شعر میهنی از شاعری تاجیکستانی عباس سلیمی آنگیل: پس از فروپاشی شوروی، پیوندهای مردمان ایرانشهر استوارتر شد و در دهه‌های اخیر سرایندگان بسیاری در ایران و افغانستان و تاجیکستان در استوارتر کردن هر چه بیشتر این پیوندها قلم زده‌اند. باشد که اندیشه‌ی ایرانشهری پادزهر ایدئولوژی‌های نژادپرستانه و قوم‌گرایانه […]

2 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. دوستی که گرایش های لیبرال دمکرات دارد، این تارنگاشت را یادآوری کرده بود! برای تان آرزوی کامیابی و پیروزی دارم. تنها یک نکته است که خواندن همان نخستین سطرهای نوشته ی بالا مرا واداشت که چنین گوشزدی داشته باشم:
    این دوره نیز سپری خواهد شد و بسیار زود! امیدوارم نان به نرخ روز نخورید!

دیدگاهی بنویسید.


*