سامان حسنی*
هنگام آموزش زبان و ادب پارسی گفته میشود هر واژهای که دارای یکی از واکهای: “پ”، “ژ”، “چ” یا “گ” باشد آن واژه پارسی و هر واژهای که دارای یکی از واکهای: “ث”، “ح”، “ص”، “ض”، “ط”، “ظ”، “ع” یا “ق” باشد آن واژه عربی است. از این نگاه واژهها و نامهایی مانند: طهمورث، طوس، طبرستان، صد، زنبق، قالی، عیار، عشق، قاضی، صلیب، بوذرجمهر، هندسه، خندق و عروس باید عربی باشند، در حالی که چنین نیست و همه آنها پارسی هستند. این واژهها یا اینکه به زبان عربی رفتهاند و بنا بر راژمان (سیستم) آوایی این زبان دگردیسه شدهاند مانند بزرگمهر که شده “بوذرجمهر” و چلیپا که شده “صلیب” یا اینکه این واژهها را با یکی از واکهای ویژه عربی نوشتهاند. مانند توس و تهمورث که به دیسه طوس و طهمورث در آمدهاند. ناگفته نماند شماری از این واژهها، نه در دوره نخستین پارسی نو که در دورههای پسین با یکی از واکهای عربی نوشته شده است. مانند اروس که شده “عروس” و غالی که شده “قالی”.
در این جستار به بررسی واژههایی که به دلیل دگردیسی واکهایشان، عربی پنداشته میشوند میپردازیم. نخست دگردیسی در واکهای ویژه پارسی را بررسی میکنیم و آنگاه نگاهی خواهیم داشت به دگردیسی واژههای پارسیای که دارای یکی از واکهای ویژه زبان عربی هستند.
دگردیسی در واکهای ویژه زبان پارسی
هرگاه واژهای که دارای یکی از واکهای “پ”، “چ”، “ژ” و “گ” باشد به زبان عربی برده شود، این واکها به واکهای دیگری دگردیسه میشوند. برای نمونه “پ” به “ب” و “ف” دگردیسه میشود. مانند پاپک که شده بابک، تپورستان که شده طبرستان (تپور نام قومی ایرانی است که در کناره دریاچه مازندران میزیستند)، پردیس که شده فردوس. “ژ” به “ج” دگردیسه میشود. مانند ژیوه که شده جیوه و لاژورد که شده لاجورد. “چ” به “ص” و “ش” دگردیسه میشود. مانند چلیپا که شده صلیب، چترنگ که شده شطرنج. “گ” به “ج” و “ق” دگردیسه میشود. مانند بزرگمهر که شده بوذرجمهر، گرگان که شده جرجان، گندیشاهپور که شده جندیشاهپور و دهگان که شده دهقان.
به یاد داشته باشیم که بسیاری از واژهها و نامهای پارسی که دارای واکهای چهارگانه “پ”، “ژ”، “چ” و “گ” هستند ممکن است به دلیل دیگری واکهایشان دگردیسه شده باشد.
نخست آنکه در دوره آغازین پارسی نو، واکهای چهارگانه بالا یا نوشته نمیشدند یا اینکه نگارششان به دیسه امروزی نبوده است. برای نمونه واک “گ” به دیسه “ک” نوشته میشد و گاهی هم بالا یا زیر آن سه نقطه میگذاشتند. چنانچه گیومرث به دیسه “کیومرث” نوشته شده است.
دیگر آنکه در درازای زمان دگردیسیهایی در واکهای زبان پارسی رخ داده است. مانند دگردیسی واک “پ” به “ب”. چنانچه، اسپ شده اسب و گوسپند شده گوسفند و دگردیسی واک “ژ” به “ج” مانند هژده که شده هیجده.
دگردیسی به واکهای ویژه زبان عربی
چنانچه یادآوری شد بسیاری از واژههای پارسی هنگامی که به زبان عربی برده میشوند، واکهای آنها دگردیسه میشود. اکنون اگر این واژههای دگردیسه شده دارای یکی از واکهای هشتگانه “ث”، “ح”، “ص”، “ض”، “ط”، “ظ”، “ع” و “ق” باشند این واژهها عربی پنداشته میشوند؛ ولی این چنین نیست. البته فراموش نکنیم که واژههای هم هستند که به عربی رفته و دگردیسی شدهاند؛ ولی دارای هیچ یک از واکهای نامبرده در بالا نیستند. مانند اندازه که شده هندسه.
در زیر نگاهی خواهیم داشت به چگونگی دگردیسی واژههای پارسی در زبان عربی که دارای یکی از واژههای هشتگانه بالا هستند.
نخست باید یادآوری کنیم که واک “ث” در زبانهای اوستایی و پارسی باستان وجود داشته است. مانند “خشایثی” که در پارسی نو شده شاه و “میثره” که در پارسی نو به میترا و مهر دگردیسه شده است. پس واک “ث” در تهمورث میتواند واک پارسی باشد. ناگفته نماند “ث” پارسی و “ث” عربی آوای یکسان ندارند.
بسیاری از واژههای پارسی که به عربی برده شدهاند، واک “الف” آنها به واک “ع” دگردیسه شده است. چنانچه ایار شده عیار. ایار واژهای پهلوی است که در پارسی نو “الف” آن افتاده و شده یار. نمونههای دیگر واژههای پهلوی که واک “الف” در آنها افتاده، اسواران واَمرداد است که در فارسی نو شدهاند: سواران و اَمرداد.
ایلام به دیسه عیلام نوشته میشود. این واژه عربی نیست و نباید با واک “ع” نوشته شود. در شماری از واژهها در درازای زمان واکهای پارسی با یکی از واکهای عربی نوشته شدهاند چنانچه اروس شده عروس وانبر شده عنبر.
واژه عشق هم ریشه در واژهی “ایشکا”ی اوستایی دارد و پارسی است. محمد حیدری ملایری در جستاری چگونگی این دگردیسی را به خوبی روشن کرده است.(ن.ک. درباره واژه عشق)
زعفران گیاهی ویژه سرزمینهای ایرانی است و در فرهنگ بیشتر کشورها اشاره شده که این واژه پارسی است؛ ولی در پارسی با واک “ع” که ویژه زبان عربی است، نوشته میشود. جالب اینکه در پشت پنجره یک فروشگاه تاجیکی در سنجان (سین کیانگ) در باختر چین، این واژه بدینگونه نوشته شده است: “زه فران”.
بسیاری از نامها و واژههای پارسی که دارای واک “ت” هستند به واک “ط” که ویژه زبان عربی است نوشته شدهاند. مانند توس که شده طوس، تهمورس یا تهمورث که شده طهمورث، تهران که شده طهران، و اتاق که شده اطاق. آیا واژه طوطی عربی است که با واک “ط” نوشته میشود؟ افزون بر آن وامواژههای فرنگی هم با واک “ط” نوشته میشوند. مانند بلیط، بطری، باطری، امپراطور و اسطوره. که میبایست با واک پارسی “ت” نوشته شوند. بدین گونه: بلیت، بتری، باتری، امپراتور، استوره. به گفته حیدری ملایری واژه خط هم پارسی است، هرچند که با واک “ط” نوشته شده است.
بنا به پژوهش ذبیح بهروز، “سایه” یکی از نخستین وسیلههای اندازهگیری زمان بوده که به عربی رفته و به ساعه تبدیل شده و ما آن را به دیسه “ساعت” مینویسیم.
به گفته حیدری ملایری “وخت” واژهای پارسی است که به عربی رفته و به دیسه “وقت” در آمده است.
“دره سماخلی” نام رودخانهای است در منطقه سربند که به علت رویش درختچههای سماق در کنار آن “سماخلی” نامیده شده است. این واژه با واک “خ” نوشته و خوانده میشود. این میتواند بیانگر آن باشد که واژه سماق هم در گذشته به دیسه “سماخ” نوشته میشده است.
“زنبق” گیاهی است خودرو با گلهای درشت آبی رنگ که در بهار در کوهپایهها میروید. از دید من واک “غ” در آن به دیسه “ق” نوشته شده است؛ چون “زنبغ” از دو واژه “زن” و “بغ “ساخته شده است. بغ واژهای پارسی است به چم (معنی) خدا، پس زنبغ میشود ایزدبانو. گل زنبغ نیز همان گل ایزدبانوی آب و باروری است که آناهیتا نام دارد.
“دهاک”واژهای پهلوی است که به عربی رفته و “ضحاک” شده است. دهاک ریشه در واژهی اوستایی “آژی دهاک” دارد. آژی همان اژدها است و “آک” به معنی زشتی، آفت و بدی است (مجمع التواریخ).
“کادیک” واژهای اوستایی است که به زبان عربی رفته و واکهای “ک” در آن به “ق” و “ض” دگردیسه شده و به دیسه “قاضی” نوشته شده است. واکهای “ک” هم در واژه پارسی “کندک” به “خ” و “ق” دگردیسه دادهاند و شده “خندق”.
“آبریز” هم واژهای پارسی است که به عربی رفته و واک “ز” در آن به واک “ق” دگردیسه شده و به دیسه “ابریق” در آمده است.
“سد” (100) واژهای پارسی است که به زبان عربی هم نرفته؛ ولی واک “س” در آن به واک عربی “ص” دیگردیسه شده و به دیسه “صد” نوشته میشود؛ ولی “سده” که از آن گرفته شده همچنان با واک “س” نوشته میشود.
بسیاری از واژههای پارسی که به عربی رفتهاند از آنها مشتقهای عربی ساخته شده است و بنابراین عربی پنداشته میشوند که چنین نیست. مانند “هوا” که تهویه از آن ساخته شده و “زمان” که جمع آن شده ازمنه.
یادآوری
واژههای پارسی و وامواژههای فرنگی را با واکهای ویژه زبان عربی ننویسیم. نوشتن واژههای پارسی با واکهای ویژه عربی چم آنها را دگرگون میکند.
بازبردها
تارنگار “شهر براز”، تارنگار “سخن” ابوالفضل خطیبی ،” یادداشتهای اوستا” پورداوود، “سبکشناسی” محمدتقی بهار، تارنگار “زبان و ادبیات فارسی” آریا ادیب، سخنرانیها و نوشتههای محمد حیدری ملایری، نوشتههای ذبیح بهروز، “تاریخ زبان فارسی” پرویز ناتلخانلری.
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
نوشتار بسیار خو ب و آمو زنده .پیوسته در پی آمو ختن پارسی سره هستم .و از تار نما ی گو نا گون هما نند پارسی انجمن و شهر براز واژهها ی پارسی سره را می آموزم .بجایی رسیدم که در زندگی روزانه ، گپ زدن با پارسی سره برایم آسان شده .ولی نا چآ رم که همچند عربی را هم بگویم چون دوستانم پارسی سره را در نمی یا بند .من بیرون از ایران زندگی می کم و نوشتن به پارسی برایم دشوار .خواهش می کنم که هم چند واژهها ی انگلیسی post ,upload ,download ,internet را برایم بفرستید .پرسش دیگر ،شما کدام فرهنگ واژههای پارسی را پیشنهاد می کنید ؟ وازه نامه فرهنگستان و فرهنگ واژههای پارسی سره فریده را زی را دارا هستم .همچنین واژه نامه احمد کسروی در دسترسم هست .شاد و بدرود باشید
—————
پارسیانجمن: درود جناب کرمی ارجمند
کوششهای شما ارجمند است و در یاد داشته باشید که سرهگویی بسان هنر میماند. «یکی از خردههایی که به سرهگرایی گرفته میشود این است که برای مردم کوچه و بازار و مردمی که با واژگان سره آشنایی ندارند و اندریافت گفتار و نوشتار سره کمی دشوار است. هرچند که آرمان فرجامین این است که یکسره همه واژگان بیگانه از زبان زدوده شوند، ولی اینکار یکشبه شدنی نیست. زمانی که روی سخن با کسانی است که با سرهگویی آشنایی ندارند بهتر است زبانی ساده و شیوا برای آنها به کار گرفته شود، هر چند بد نیست هر از گاهی در لابهلای گفتار، واژههای نژاده پارسی نیز به کار رود تا این واژگان نیز کمکم در میان مردم جای باز کند و با آنها خو بگیرند.
همواره باید کوشید با گفتار و نوشتاری ساده، زیبا و شیوا، مردم بیشتری را به سوی سرهگرایی کشید. بزرگترین آسیب به سرهگرایی زمانی است که گفتار و نوشتار، ناشیوا و نارسا و پر از واژگان ناآشنا که با آهنگ سخن نیز همخوانی ندارند باشد که با خود دلسردی و دلزدگی میآورند و مایه واپس زدن پارسی سره از سوی مردم کوچه بازار میشود.»
اینترنت: فرارایانه؛ آپلود: بارگذاری؛ دانلود: بارگیری؛ پست، بستگی به نوشته دارد.
ما واژهیاب (فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه)، استاد ابوالقاسم پرتو را پیشنهاد میکنیم که از اینجا میتوانید بارگیری کنید و به دوستانتان نیز بشناسانید:
http://www.parsianjoman.org/?p=1208
درود! راستش،من سالهاست این کار را میکنم واژه های غیر عربی را با واک پارسی می نویسم… باید دستکم در جهان مجازی این کاررا گسترش داد.درست نیست ارستو یا استوره و….را به عربی نوشت در حالیکه عرب ها گری گوری پک را غری غوری بغ می نویسند.!وک
از تمام دوستانی که در رابط با زنده کردن وزنده نگه داشتن زبان فارسی تلاش میکنند سپاسگزاریم به امید روزی که در ایران عزیزمان بیشتر به ایرانی بودن وفارسی بودن زبانمان بپردازیم. همگی پیروز باشید
درود
من در جایی خواندم که سماق ، سماک بوده و ک به ق تبدیل شده
دوست گرامی !
دیدگاه شما در مورد دگرسانی دبیره فارسی کنونی ایران که از دبیره ابجد عربی گرفته شده است به دبیره اوستایی چیست؟
درود بر شما، درست هست واک ث و ذ پارسی هستند و در همه ی نوشتارهای باستانی پهلویگ و اوستایی و دیگر زبانهای ایرانی مانند سغذی کاربرد داشتند، و در دیگر زبانهای نیا هندواروپایی هنوز کار برد دارند، به نگر من بهتر هست واژه هایی که با ث بودند هنوز هم نوشته شوند برای پاسداری از املای تاریخی. و دیگر این که واک ڤ که صدای V دارد هم کاش به خط ما افزوده شود زیرا که واو صدای V ندارد صدای U دارد و ما به غلط بکار میبریم و یکی از آکهای (نقص) نوشتاری ما هست.
اون دیدگاهتان راجب ریشهیابی قاضی («کادیک)، یکم آکمند اِ. اولن که، میشد گفت ریشه ثلاثی ک،د،ک از کادیک گرفته شده و معربش گشته، ق،آ،ض و از آن بر قابل فاعل، قاضی بدست آمده. ضمنا بازهم دور از عقل ست، چراکه این وامواژهدهی در دوره ساسانی بوده، نه دوره اسلامی. پس اگر چنین بود میبایستد میشد قاضیق* و دیگر برگرفتههایی چون قضاوت، قضی و غیره، نمیبود.
واژه هَسَن از هَ سَن همان سَنِ برتر یا سئِنا یا سینا یا سه نای از سه تُخم همان سه تخم که در سر و دوپای پرچم هخامنشیست همان سیمرغ است
ایزد را سپاسگزارم که در وی آموختن پارسی سره سره مادری ام هستم و در پی زنده نگه داشتن زبان فرهنگ و دانش و شعر و ادب هستم