پاسخی به ریشخندکنندگان واژه‌های فرهنگستان

کورش جنتی: بارها دیده‌ایم که برخی واژه‌های زبان پارسی و به ویژه شماری از نوواژه‌ها را دستاویز خنده وسرگرمی قرار می‌دهند. بی‌گمان کسی که از جایگاه و ارزش زبان پارسی و نقش برجستۀ آن در نگاهداشت فرهنگ ایرانشهری و یکپارچگی سرزمینی ایران آگاه باشد، روی خوشی به چنین شوخی‌هایی نشان نمی‌دهد. به دیگر سخن حتی پذیرفتن ضعف‌ها و کاستی‌های راستینِ چیزی یا کسی که آدمی به‌ژرفی دلبستۀ آن است، آسان نیست، چه رسد به ریشخند کردن آن.

از دیگر سو ما در زمانه‌ای می‌زیییم که هیچ چیز و هیچ کس _ درست یا نادرست_ از تیغ پَرژَن(نقد) و ریشخند در امان نیست و در چنین روزگاری نمی‌توان چون دلدار حافظ سخت‌گیر و نازک‌طبع بود:

من چه‌ گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا به حدّی است که آهسته دعا نتوان کرد

چنانکه گفته شد برخورد شیطنت‌آمیز و از سر ریشخند با چیزها و کَسان به بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی همروزگار ترادیسیده است(تبدیل شده است) و انسان‌ها باید بیاموزند که نسبت به دست‌انداخته شدن و دستاویزِ شوخی شدنِ آنچه دوست‌ می‌دارند، روادارتر و آسان‌گیرتر باشند.

با این همه، هنگامی که با انگیزۀ خنداندن و سرگرم‌کردن مردم، حقیقتی کژنمایی و سپس تکرار می‌شود، رفته‌رفته سویه‌های سرگرم‌کنندۀ آن فراموش می‌شود و دیسۀ(شکل) تحریف‌شده، به فرنام(عنوان) واقعیت، در ذهن تودۀ مردم می‌نشیند. این آن چیزی است که نباید در برابرش سکوت کرد.

بسیار شنیده‌ایم که واژه‌هایی همچون «درازآویز زینتی»، «خودروی بزرگ جمعی» و … را به فرهنگستان بسته‌اند و سپس با این کژنمایی و تحریف مردم را خندانده‌اند. تا اینجای کار مشکلی نیست و می‌توان روادار بود. مشکل از جایی آغاز می‌شود که گویا شماری باور کرده‌اند که این واژه‌ها ساختۀ فرهنگستان است و با بهانه کردن این واژه‌ها به فرهنگستان و فرهنگستانیان تاخته‌اند!

همچنین بارها پیش آمده است که کسانی بدون داشتن دانش و آگاهی نیازین(لازم) به نوواژه‌هایی خرده گرفته‌اند که از دیدگاه زبان‌شناختی و دانش واژه‌گزینی پدافندپذیر و درست هستند. برای نمونه به فرهنگستان تاخته‌اند که چرا به جای «آسانسور»، «بالابر» را پیشنهاد کرده است؟ و استدلالشان هم این است که مگر «آسانسور» ایواز(فقط) چیزی یا کسی را بالا می‌برد؟ ذهن چنین کسانی به‌سادگی با پَرمانه(مفهوم) «مَجاز» بیگانه است. یعنی این نکته ساده را نمی‌دانند که زبان نمی‌تواند بازتاب‌دهندۀ همۀ واقعیت باشد و انسان‌ها در بسیاری فِتادها(موارد) بخشی از واقعیت را می‌گویند ولی منظورشان همۀ واقعیت و گاه همۀ واقعیت را می‌گویند و منظوشان بخشی از واقعیت است. به نمونه‌های زیر بنگرید:

جگرکی: آیا در جگرگی ایواز(فقط) جگر می‌فروشند؟ اگر زبان قرار بود همۀ واقعیت را بازنمایی کند باید «خوش‌گوشت»، «جوجه»، «کوبیده»، «بال»، «پیاز»، «سبزی خوردن»، «نمک» و… هم در واژۀ «جگرکی» می‌گنجاندیم.

فرودگاه: آیا فرودگاه ایواز جای فرود آمدن است؟ جای بلند شدن هواپیما نیست؟ جایی نیست که برج مراقبت و … دارد؟

میزگرد: آیا همۀ میزهایی که برای نشستن و گفتگو به کار می‌روند گِرد هستند؟

یا به وارونۀ این نمونه‌ها، اگر در آشپزی گوشۀ سمت چپ انگشت اشاره‌یمان بسوزد، می‌گوییم: «گوشۀ سمت چپ انگشت اشاره‌ام سوخت»؟ یا به آسانی می‌گوییم «دستم سوخت»؛ و کل را جایگزین جزء می‌کنیم.

واقعیت این است که پَرژنیدنِ فرهنگستان با چنین سخنانی بیش از آنکه مایۀ بی‌اعتباری فرهنگستان بشود، نشان‌دهندۀ بی‌مایگی و کم‌خردی گوینده است. بی‌گمان بر فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرژن‌های(نقدهای) بسیاری رواست. یکی هم اینکه چرا کنشگرانه و بهنگام از نوواژه‌هایش پدافند نمی‌کند و آن‌گونه که شایسته است پاسخ چنین کسانی را نمی‌دهد.


آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

جستارهای وابسته

  • فرهنگستان به چه درد می‌خورد؟فرهنگستان به چه درد می‌خورد؟ نصرالله پورجوادی (هموند پیوسته‌ فرهنگستان زبان و ادب فارسی): «بعضی وقتها من واقعا از فرهنگستان ناامید می‌شوم. یعنی خیلی وقتها. آخر این هم شد فرهنگستان؟ شما باشید از این که می‌بینید آقائی که اسم خودش را ایرانی گذاشته ولی از شنیدن ایران و شکوه تمدن ایرانی اخم می‌کند، از فرهنگستانی که کاری به افتخارات فرهنگی ایران نداشته باشد و از آن دفاع […]
  • ‌نامه‌ای سرگشاده به فرهنگستان زبان و ادب فارسی‌نامه‌ای سرگشاده به فرهنگستان زبان و ادب فارسی محمدرضا خسروی: فرهنگستان زبان فارسی که می‌باید پاسدار بیدار مرزهای زبان پارسی باشد راست به سربازی می‌ماند که در سنگرش خفته باشد. با نگاه به نامه فرهنگستان می‌گویم و از گفته برون می‌آیم که از فرهنگستان پیداست که نویسندگان و کارداران آن یکسره با درد جانکاه زبان بیگانه‌اند، آنان که می‌باید به درمان این درد می‌پرداختند، نمک‌پاش دل ریش آن […]
  • فرهنگستان و کَم‌نگری به واژه‌های همگانیفرهنگستان و کَم‌نگری به واژه‌های همگانی اگرچه جاافتادن نوواژه‌ها در زبانِ دانش آسان‌تر از جاافتادن آنها در زبان همگانی است؛ ولی زبان روزانه مردم نیز برای سبکبار شدن از زیر انبوه‌ وام‌واژه‌های آسیب‌رسان از کاربست رویکردهای پیشروانه بی‌نیاز نیست. فرهنگستان می‌تواند دستاوردهای واژه‌گزینی را به گونه‌ای متعادل‌تر توزیع کند تا زبان روزانه نیز سهم شایستۀ خود را از کنش‌گری‌های […]
  • درنگی بر نوشته‌ی دویچه‌وله درباره‌ی نوواژگان فرهنگستاندرنگی بر نوشته‌ی دویچه‌وله درباره‌ی نوواژگان فرهنگستان پارسی‌انجمن: نوشتارهایی از این دست یا آگاهانه و از سر دشمنی با زبان پارسی است یا ناآگاهانه و از سوی کسانی نوشته می‌شود که شوربختانه به انگیزه‌های فرهنگی، سیاسی و .. ریشخند کردن زبان پارسی و فرهنگ ایرانی خود را از نشانه‌های روشنفکری می‌دانند. […]
  • نقدی بر دیدگاه‌های دکتر مجتبایی درباره‌ی زبان‌پریشینقدی بر دیدگاه‌های دکتر مجتبایی درباره‌ی زبان‌پریشی شهربراز: یکی از دلیل‌هایی که نوواژه‌ها جا نمی‌افتند آن که امروزه همه خود را «باسواد» و «صاحب‌نظر» می‌دانند و به خاطر دو ترم کلاس انگلیسی رفتن، دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که این واژه‌های انگلیسی ترجمه‌پذیر نیستند! گروهی هم کاربرد واژه‌های انگلیسی و بیگانه را نشانه‌ی «سواد» می‌دانند و ترجیح می‌دهند برابرهای پارسی را به کار […]
  • سرنوشت زبان‌ فارسی چه‌ خواهد بود؟سرنوشت زبان‌ فارسی چه‌ خواهد بود؟ پارسی‌انجمن: «سرنوشت زبان‌ فارسی چه‌ خواهد بود؟» نوشته‌ی زنده‌یاد «محمدعلی امام‌شوشتری» در ۴۶ سال پیش است و از آنجا که سخن امام‌شوشتری تا اندازه‌ای سخن امروز ما نیز هست آن را با گفتاورد از ماهنامه‌ی وحید، شماره‌ی ۹۸، بهمن‌ماه ۱۳۵۰ در اینجا […]

9 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. با دُرود
    مَن با دیدگاه ِ شُما هَم داستان اَم .
    به دید ِ مَن پارسی گویان و پارسی نِویسان باید به گونه ای پویا و کُنا دَست به واژه سازی دَر زَمینه های ِ گوناگون ِ دانِش بِزَنَند و اَز گُفته ها وَ نِوِشته های ِ این کَژپِنداران و کَژاَندیشان و گُم راهان به پاد ِ آن که واژه سازی وَ واژه گُزینی اَست بِرِسَند.
    بَرای چَند واژه یِ اَندَک ِ تازی دَر نِوِشته ی بالا واژه هایی پارسی پیش می نَهَم :
    نَقش= اَز بُنیاد پارسی اَست بِه تَر اَست با وات غ یا گ نِوِشته شَوَد : نَغش/ نَگش ؛ گَرچه دیسه ی کُهَن ِ آن نِگاشت اَست:
    نِگاشت< نِگَشت< نِگَش< نِگش< نَغش
    ضَعف و ضعیف = سُستی ، سُست
    گَرچه می تَواند بُنیاد ِ آن پارسی باشَد که اَرَبیده گَشته اَست که بایَد دَر این باره پَژوهِش شَوَد و آن واژه ی شَفت و شِفت و شِفته اَست، شَفت دَر شَفتالو ، آلوی ِ نَرم وُ شیرین و آبدار و شُل نَه سِفت همین گونه کَسی که شُل وُ وِل اَست : شِفت وَ شِفته دَر ساختمان سازی آمیزه ای اَز گِل یا ساروگ یا آهَک با آب که شُل وُ نَرم اَست :
    ضَعف< ضَف < شَف < شِف < شِفت
    نازُک طَبع = نازُک سِرِشت
    اَمان = اَبیم
    شِیطَنَت آمیز = اَهریمَنانه ، اَهریمَنِشی
    اِنسان = کیومَرس ( کیومَرث) ، مَشی ، مَنو، مَنوش ، مَنوک ، مَنوچ (واژه های بَرگرِفته اَز مَن بَرمی گَردَد به کارواژه یِ مَنیدَن = اَندیشیدن و اِنسان آفَریده ای اَندیشمَند اَست)
    حَقیقَت = راستی ، راستار ، راستمان ؛ واژه ی راشتَن دَر اَفراشتَن گونه ای دیگر اَر راستَن اَست که می تَوان با به کار اَنداختَن دوباره آن را زِنده ساخت و به گَنجینه یِ واژِگان ِ پارسی اَفزود : راشتی ، راشتار ، راشتمان
    تّکرار = بازگویی ، بازنِویسی
    تَحریف = این واژه از سِتاک ِ حَرَفَ دَر ریختار ِ تَفعیل بَرساخته شُده اَست ، واژه سازی به رَوِش گَرته بَرداری :
    حَرف < تَحریف : وات < واتاندَن ، واتانِش
    واقِعیَت = روی دَهِش، روی دَهَندِگی ،رُخ دَهِش، رُخ دَهَندِگی
    ذِهن = ویر ، یادباشت ( باشت : اَنباشت)
    شایَد ذِهن پارسی وَ اَرَبیده شُده باشَد با این بَروَهی/ بَروَهیدَن/ بَروَهاندَن (اِستِدلال) :
    ذِهن< زِهن< زِن < زان< دان اَز دانِستَن
    ذِهن جایی دَر مَغز اَست که آنچه دانسته یا زانِسته ایم اَنباشته می شوَد.
    سُکوت کَردَن = خاموشی گُزیدَن ، آگُفتَن ، آگوییدَن ، آگویِش کَردَن ، ناگُفتَن
    مُشکِل و اِشکال = دُشوار وَ دُشواری
    بِدون ِ داشتَن ِ دانِش = اَز بی دانِشی
    مَفهوم ِ مَجاز = پِیمیده/ فَهمیده ی ِ اِنگاشت یا اِنگار ( فَهمیدن اَرَبیده ی پِیمیدَن پارسی ِ میانه اَست )
    یَعنی این نُکته یِ ساده را نِمی دانَند = اینکه چِنین نُکته یِ ساده ای را نِمی دانَند
    مَنظور = نِگَریسته ، نِگَریده
    ( نَظَر < مَنظور( مَفعول) ؛ نِگَر< نِگَریسته)
    بی اِعتِباری = بی اَرزِشمَندی ، بی اَرزِشباری
    نَقد = می تَوان اَفزون بَر پَرژَن اَز واژه های بَرساخته یِ نِکوهیدن هَم بَهره جُست.
    اِشاره = نَماره
    کُل = هَماد ، کَلان ، کَلَند
    جُزء = ریزاد ، ریزاک ، ریزین ، خُردین
    بُرج ِ مُراقِبَت = بُرز ِ نِگَه پایی ، نِگَه پایِشی
    ( وات ج پارسی نیست بِه تَر اَست تا می تَوان اَز وات های گ و ژ بَهره گِرِفت.
    کرِوات ، دِراز آویز ِ زینَتی = گَریبان( یَقه): گَری – بان < گَری اَز گَردیدن وَ گَردَن و بان مانند بادِبان گونه از پوشِش اَست بَر این بُنیاد گَراویز : گَر- آویز:پوشِشی که اَز گَردَن می آویزَند.
    گِره وار : گِره چون آن را با گِره زَدَن می بَندَند و وار پوشِش اَست مانَند:
    شَلوار : شَل- وار ( شَل= پای ، وار = پوشِش )
    دَر پایان با سِپاس اَز خوانِش نِوِشته اُمیدوارَم با هَمکاری و هَم اَندیشی پارسی دوستان دِرَخت ِ زَبان ِ پارسی هَرچه بیش پُربارتَر شَوَد.

    • با درود به مجید گرامی ,
      درباره زدایش واژگان بیگانه بویژه زدایش واژگان عربی و همترازیابی پارسی دری آنان ٍ گفتنی است که نخست باید دفترهای پارسی دری(جدای از پارسی پهلوی) تاپیش از یورش مغولان رابا موشکافی فرونگریست و برخواند زیرا که در آنها نمونه های درست و نژادینه هست که بی نگرانی به آنها، به کژبرداشت و سخن درازی خواهد انجامید :
      بجای ” با کسی همداستان بودن “میتوان گفت ” با کسی همسوبودن” وخود سخنواره(عبارت) ” توافق ” را با “همسویش/همسویگی” میتوان فرانمود
      بجای “دست به واژهسازی….زدن” بهترمیتوان پیرو روش سادگی وروشنی دری سامانی گفت “واژه بسازنند/ به واژه سازی روی آورند”
      همچنین:
      نقش–>نمایه
      اَمان–> آسودگی
      شیطنت آمیز –> شوخ وزیرکانه(اهریمنی گویای پلیدی نهادین ودرونی کسی است وبه آماج وفرجام کاراو بستگی ندارد)
      انسان–> مردم (در پارسی دری واژه “مردم” همواره گویای انسان و “مردمان/انجمن” گویای ملت و جامعه بوده است.
      تکرار–>پیشوند *باز- (“بازگویی” تنها گویای ” نقل قول” است و بخودی گویای”تکرار” نیست)
      ذهن–> اندیشه/پندار”ذهنیت”–> “منش”
      مفهوم مجازی–> انگارش /اندریافت پندارشی
      منظور(intention)–> سگالش /خواست/آهنگ
      منظور/نظر(opinion)–> نگرش
      نقد(review/analysis)–> بررسی/جستار
      نقد(انتقاد/criticise)–> نکوهش
      اشاره(indication/mention)–> یادآوریدن /برنمودن
      شلوار–> پاجامه(واژه pyjamas/pajama خاستگاهی پارسی دارد).
      سپاس

  2. اُتوبوس ، خودروی ِ بُزُرگ ِ جَمعی =
    بَسابَر ( بسیار می بَرَد ) ، بیشابَر
    گُذَربَر ( گُزَربَر) هَم ساخته شُده اَست.
    بَس و بیش هَم ریشه اَند و وات های س و ش گاهی به هَم دِگَردیسیده می شَوَند مانَند:
    نِویس < نِوِشت
    واژه ی bus دَر زبان ِ اِنگلیسی هَم ریشه با واژه یِ بَس ِ پارسی اَست مانند :
    autobus, airbus
    دَر زبان آلمانی به اُتوبوس omnibus می گویند : om- ni – bus
    om = آم ، هام ، هَمه ( عام ) اَفزاری که شُمار ِ بِسیاری را تَرامی بَرَد.

  3. با سپاس از جناب ه جنّتی!
    یک مورد هست که من دوست دارم به جُستار ه ایشان اضافه کنم:
    آسانسور به فرانسوی “Ascenseur” و انگلیسی “Elevator” هم همان معنی ی‌ه بالابر و بالارو(نده) در آن زبان‌ها را می دهد. پس باید گفت که آنها هم برا ی‌ه ابزار ه پائین‌آورنده باید واژه ی‌ه جداگانه ای پدید آورند؛ برا ی‌ه نمونه، به گویند descendeur / descender. این واژه در هر دو زبان هست، وَ لی معنای آن چیز ه دیگری-ست.
    امما، صادق هدایت هم، با این که خود عضو ه فرهنگستان ه اوول بود، نه می پذیرفت که واژه ی‌ه آسانسور جایگزین شود، و برهان اش این بود که از “آسانسور” می شود “آسان+سُر” فهمید؛ یعنی وسیله ای که آسان سُر می خورد. پس، بالا- یا پائین‌رفتن هر دو می شود از آن برداشت کرد.
    در صنعت از واژه ی‌ه “بالابر” برابر ‌ه “Elevator” استفاده می شود، که بار را به صورت بـَهربـَهر یا گـُسسته بالا می بـَرد، و برا ی‌ه بالابردن ه بار ه پیوسته از “نوار ه بالابر/ نوار ه باربر” (برابر با conveyor). و برا ی‌ه دیگر ابزار‌ها ی‌ه انتقال‌دهنده از واژه ی‌ه “جابه‌جاکننده” به‌ صورت ه اضافی با یک واژه دیگر استفاده می شود – جابه‌جاکننده ی‌ه بادی (pneumatic conveyor)، جابه‌جاکننده ی‌ه پیچی (screw conveyor) … -.

  4. در زبانشناسی راههای گوناگونی برای ساخت نوواژه وجود دارد یکی از آنها Broadening است. Broadening یعنی واژه در اصل دارای معنای بسته و ویژه است اما از معنای بسته خود خارج شده معنای فراگیر و بزرگتر به خود میگیرد. برای نمونه واژه Dog در زبان انگلیسی به معنای نژاد خاصی از سگ است نه همه سگها اما امروزه به همه سگها Dog میگویند. کسی هم در انگلیسی نمیخندد و نمیگوید که ای مردم این واژه معنایش فلان نژاد سگ است نه همه سگها! اما در ایران بیسوادها حق سخن دارند و همانطور که جناب جنتی فرمودند به اشتباه خرده میگیرند و دانشی در این زمینه ندارند.

    وارونه شیوه بالا شیوه Narrowing در زبانشناسی است. یعنی واژه ای که دارای معنای بزرگتر است کوچک میشود و در معنای ویژه استفاده میشود مثلا واژه Wife در انگلیسی در اصل یعنی همه زنها. اما معنایش کوچکتر و ویژه تر شده و به معنای زنان شوهر دار استفاده میشود کسی هم در اکسفورد و کمبریج ایراد نمیگیرد چون آنها زبانشناسی میدانند.

  5. ۲۱th May 2921

    merdom dana wae khana ager der baare-ye zaban chizi haem ne danand ,hich-ga an haa ber waje haa-ye nau saakhte resh-khand ne mi konand ,ager az an waje khosh shan ne ayed , an waje ra be kar ne mi borand.

    kas haa-ye ke ber waje haa-ye nau saakht parsi mi khandand yaa resh-khand mi konand , an haa gaw-rish yaa chaker bi-gane haa and man chanin kas haa gaw-rish ra ager be binaem be an haa nokhost baa zaban nerm mi rasanaem ke az in gone kar haa-ye gaw-rishaane dori gazenand wae pozesh be khahand ,ager baaz khire-sari kerdand an haa chanan padash daham ke der hame giti deger kasi be andishe rish-khand ne aftaed.
    her kas der her ja ager baa chanin kodaen haa-ye bi-kharaed robero mi shawad , baayed an haa ra az her rahi ke dorost-ter ast kochak wae khar sazaed.

    merdom baa danesh wae khana ager waje haa-ye nau saakhte ra ne pasandand , khod shan waje haa-ye degeri saakhte wae be kar khahand bord , dide shawaed merdom kodam waje ra ber mi gazinand

    • درود!
      به آگاهی می رسانم، بر پایه ی‌ه شیوه‌نامه ی‌ه آوانگاری ابلاغ شده (ابلاغ شیوه‌نامه آوانگاری کلی نام‌های جغرافیایی ایران – ایسنا)
      در سال ۱۳۹۱ خورشیدی، الفبا ی‌ه دوم با اندک دگرگونی با نام ه (Alefbaye2om_EN) به چند زبان، و از آن جمله انگلیسی آماده شده است.
      چُنانچه به هر دلیل ی نه می توانید با الفبا ی‌ه عربی-فارسی کار کنید، توصیه می شود، از این الفبا ی‌ه دوم استفاده کنید تا نوشته شما راحت‌تر خانده و فهمیده شود.
      با سپاس!

      • ۳۰th May 2021

        sepaas az arjmand ahmad akbari, shama neshaani in dabere-ye nau ra ke sal 1391 khorshidi tazi saakhte shode ast be nawesid , kar nik ast . in ” Alefbaaye2 om_EN ” neshani nist , ager in dabere-ye nau khandaen ash asaan-ter baashaed bi-dodeli der ayende az an beraye parsi nabeshtan kar khaem gareft

        man nabeshtaen parsi ra baa dabere-ye “latin” dost ne daraem , amaa berkhi hangaam be weje der parsi anjoman baayed az dabere-ye “latin” beraaye parsi naweshtaen kar giraem. dabere-ye “latin” dabere-ye naa-pore ye ast , baysayaar gaep haa ra baayed az chand gaep kar gareft , haem-cho : be jaaye “shin” baayed nabesht ” sh ,sch” be jaaye “khe” baayed nabesht : “kh” wae basayaar gaep haa-ye deger. dabere-ye khob an dabere-ye ast ke her gaep tenhaa baa yek gaep nabeshte shawaed, zir , zaebaer wae pish balaa-ye hich gaep naweshte ne shawaed. maah august sal 2020 pish az an-ke laptop ra kharidari konaem az 2 forosh-ga porsidaem : der laptop dabere (keyboard) ra ne mi tawan alesh kerd wae zaban parsi nawesht ? foroshende haa be man goftand be her zaban deger mi tawan nabesht wae jaa-ye weje-ye rayegaan ast ke perwane mi dahaed. an haa be man daneste na-dorost dadaend ; wer-ne man rayaane baa dabere-ye tazi-parsi mi kharedaem. der shahr new york peramon 7000-10000 merdom az keshwer khorasan wae peramon 30000 – 50000 az keshwer pars/iran zande-gi mi konanad ,amaa der sal yek gerd-haem-aaye ash-kar ne darand ? chon haeme shan alode and , khod shan az khod shan mi tersand , der yek ferman-rewaaye pasbaani baayed chanin baashaed . in chiz ra az an roye naweshtaem ke yek parsi zabani ne didaem ke az au daer baare-ye takhte-kalid dabere-ye parsi be porsaem. baa sepaas

دیدگاهی بنویسید.


*