سامان حسنی*: زبان پهلوی یا پارسیِ میانه نزدیک به یک هزاره زبان رسمی دو خاندان ایرانیِ اشکانی و ساسانی بوده است. واژههای فراوانی از زبانهای اوستایی و پارسی باستان به زبان پهلوی رسیده و از آنجا وارد زبان پارسی نو شدهاند.
همچنان که سنگریزههای کف رودخانه هر چه بیشتر در گذر آب باشند بیشتر سابیده میشوند، واژهها هم در درازای زمان هرچه بیشتر به کار گرفته شوند کوتاهتر میشوند. بر این پایه، در گذرِ طبیعی واژهها از پهلوی به پارسی نو دگرگونیهایی رخ داده است:
نخست اینکه گاهی واکی [حرفی] از واژه افتاده و آن را کوتاهتر نموده است. برای نمونه افتادن واک “الف” از آغاز شمار بسیاری از واژهها مانند “اَسوار” که شده “سوار” و “اُشتر” که شده “شتر”.
دوم اینکه شماری از واکها به واک دیگری دگردیسه شدهاند [تغییر شکل دادهاند]. این دگردیسی به دو گونه روی داده است: یا دگردیسی در واکهای باآوا [باصدا] بوده، که واکهای با آوای بلند “آ”، “ای” و “او” به واکهای با آوای کوتاه ” َ”، ” ِ” و ” ُ” دگردیسه شدهاند. مانند پیشوند “دوش” که شده “دُش” و واژه “بون” که شده “بُن”. یا اینکه واکهای بیآوا به واک بیآوای دیگری دگردیسه شدهاند که خوانش آسانتری دارد. بیشترین نمونه این دگرگونیها، دگردیسی واکهای “گ” و “ک” به واک “ه” در پایان واژههاست؛ مانند “روزنامک” که شده “روزنامه” و “خجستگ” که شده “خجسته”.
گاهی بیش از یک دگرگونی در واژهها پدید آمده است. برای نمونه: واژه “بوژ” شده “بُز”، بدین گونه که واک “ژ” به “ز” دگردیسه شده و واک باآوای بلند “او” به واک باآوای کوتاه “اُ” دگردیسه شده. واژه “اَپاید” شده “باید” بدین سان که واک “اَ” از آغاز واژه افتاده و واک “پ” به واک “ب” دگردیسه شده است. در نمونه دیگر “آمورزیشن” شده “آمُرزش”، بدین گونه که واک باآوای “او” شده “اُ” و پسوند “یشن” با از دست دادن دو واک “ی” و”ن” به دیسه “ش” کوتاه شده است.
افزون بر روند طبیعی گذر واژهها، نابسامانیهایی هم روی داده است که همانا پذیرش واکهای ویژه زبان عربی و نوشتن واژههای پارسی با این واکهاست. مانند “ایار” که شده “عیار” و “چلیپا” که شده “صلیب”. دیگر خودداری از نوشتن واکهای ویژه زبان پارسی مانند هژده که شده هیجده و گوسپند که شده گوسفند.
ناگفته نماند که این دگرگونیها یکباره و همزمان روی نداده است. شماری از این دگرگونیها میتواند در درازای زمانی که زبان پهلوی روایی داشته روی داده باشد؛ ولی بیشترین دگرگونیها در زمانی روی داده است که استاد زرینکوب از آن با نام “دوقرن سکوت” یاد کرده است. همانا دو سده نخستین پس از یورش تازیان که زبان پهلوی به کناری میرود و جایش را به زبان پارسی میسپارد. پس از آن هم که واژههای پهلوی وارد زبان پارسی میشوند، نیز دگرگونیها آرامآرام ادامه مییابد؛ چنانچه بسیاری از واژههایی که امروز با واک “ف” نوشته میشوند، در تاریخ بیهقی با واک “پ” نوشته شدهاند. مانند سپید، گوسپند و سپاهان (اصفهان).
در فرهنگهای زبان پهلوی ناهمانندیهایی دیده میشود. شاید یک دلیل آن، چنانچه در بالا اشاره شد، بستگی به دگرگونی واژهها در درازای زمان باشد. برای نمونه واژه “بندهش” به چم [معنی] آفرینش آغازین، که از “بُن” و “دَهش” ساخته شده، در بنیاد بدین گونه است: “بون” و “دهیشن” که میشود “بوندهیشن”. این واژه پس از چند بار کوتاه شدن به دیسه “بندهش” در آمده است و میتواند در فرهنگها به دیسههای “بوندهیشن”، “بندهیشن” و “بندهشن” نوشته شده باشد. نمونه دیگر واژه “اَاَمرداد” است که به دیسههای “اَمرتات”، “امردات” و “اَاَمرداد” نوشته شده است.
در زیر نگاهی میاندازیم به چند نمونه از دگرگونیهایی که در گذر واژهها از زبان پهلوی به پارسی روی داده است.
افتادن “الف” از آغاز شماری از واژهها. مانند
اَسوار= سوار
ایار= یار
اَمرتات= اَمرداد (اَاَمرداد)
اُشتر= شتر
اَبام= وام
اَزیر= زیر
اَیات = یاد
یادآوری (۱): در گویشهای روستایی هنوز واک “الف” پهلوی را میتوان در شماری از واژهها دید. مانند
اُشتر خار= تیغ شتری
اِشکم = شکم
اِشکفت= شکفت، شکوفه زد
اِشنفت= شنفت، شنید
اِشکِس = شکست
گل کاسه اِشکنه = شقایق
اسپید= سفید
اِشکار= شکار (در نمونهی کِوک اشکار= شکار کبک)
یادآوری (۲): “عیار” همان “ایار” پهلوی است که در پارسی نو “الف” آن افتاده و شده “یار”. در این واژه هم مانند بسیاری واژههای دیگر واک عربی “ع” جایگزین واک “الف” شده است.
یادآوری (۳): پیشوند “اَ” در آغاز شماری از واژهها نشان نایی [نفی] است. مانند اَدان (نادان)، اَکار (ناکارامد، غیر فعال) و اَاَمرداد (بیمرگی، جاودانگی). بایستی به هوش باشیم که افتادن “الف” اگر نشان نایی باشد، چم واژه را وارونه میکند. پس میبایست پنجمین ماه سال را “اَاَمرداد” نوشت نه “اَمرداد”.
افتادن واک “خ” در واژههایی که واک “خ” پیش از واک” َش” باشد. مانند
کوخشان= کوشان
سیاوخش= سیاوش
آتخش= آتش
زردخشت = زردشت
پخشه= پشه
یادآوری (۴): در گویشهای روستایی همچنان واک “خ” در اندکی از واژهها کاربرد دارد. چنانچه “پشه” را “پخشه” میگویند.
افتادن واک “گ” و “ک” از پایان واژهها.
پریگ= پری
آهوگ= آهو
داروگ= دارو
داناک= دانا
بازوک = بازو
چند نمونه دیگر از کوتاهشدن واژهها
زیندگی= زندگی (افتادن واک “ی”)
زیوستن= زیستن (افتادن واک “و”)
دادور = داور (افتادن واک “د”)
زوهر = زور (افتادن واک “ه”)
میهر = مهر (افتادن واک “ه”)
دگردیسی “ک” و”گ” به “ه” در پایان بسیاری از واژهها.
نگر به اینکه در دوره آغازین زبان دری واک “گ” نوشته نمیشده و گاه بر بالای “ک” سه تا نقطه گذاشته میشده در بسیاری جاها “گ” به دیسه “ک” نوشته شده است. در زیر نمونههایی از دگردیسی واکهای “ک” و “گ” به واک “ه” میآید:
دستک= دسته
روزنامک= روزنامه
پرندک= پرنده
چشمک= چشمه
خجستک= خجسته
زادگ= زاده
نشستگ= نشسته
خجستگ = خجسته
نمونههای فراوان دیگری از واژههای پهلوی هستند که به زبان دری آمدهاند و “ک” و “گ” در پایان آنها به “ه” دگردیسه شده است. مانند دهنه، دماغه، دندانه، گوشه، کمره، گونه، لبه، پوسته، رویه، تنه، شانه، خنده و ریشه.
یادآوری (۵): نامهایی که در پارسی میانه پایانشان دارای “گ” بوده و در پارسی نو “گ” به “ه” دگردیسی داده است، هنگام بیشال [جمع] بستن با نشانه “ان”، دوباره واک “ه” به “گ” دگردیسه میشود، یا به زبانی دیگر، این نامها با “گان” بیشال میشوند. مانند
ستاره ستارگان، بنده بندگان، بیچاره بیچارگان، تشنه تشنگان، زنده زندگان.
دگردیسی واک “ژ” به “ج” در شماری از واژهها. مانند
لژن= لجن
کژ= کج
باژ= باج
لاژورد= لاجورد
هژده= هیجده
یادآوری (۶): در بسیاری از گویشها واژههای یاد شده را همچنان با واک “ژ” میخوانند.
دگردیسی واک “چ” به واک “ج” در واژههایی چون:
چوچه= جوجه
ساروچ= ساروج
آماچ=آماج
دگردیسی واک “و” به واک “ب”. مانند
وات= باد
وس= بس
ویت = بید
وانگ= بانگ
وهدین = بهدین
کاوین= کابین
دگردیسی واک “پ” به واک “ف”. مانند
گوسپند= گوسفند
اسپید= سفید
پارسیگ= فارسی
دگردیسی واک “پ” به واک “ب”. مانند
اسپ= اسب
پاپک= بابک
دپیر= دبیر
باغپان= باغبان
اَپاید= باید
اپزار= ابزار
دگردیسی واک “ت” به واک “د”. مانند
روت= رود
مرت= مرد
وات= باد
ویت= بید
سوت= سود
دگردیسی واک “گ” به واک “ج”. مانند
نارنگ= نارنج
پادنگان= بادنجان
سیرگان= سیرجان
آذر پادگان= آذر بایجان
دگردیسی واک “ک” به واک “خ” و “غ”. مانند
شاک = شاخ، شاخه
سولاک = سوراخ
فروک = فروغ
اوشکال = شغال
دگردیسی واک “ژ” به “ز” و “چ”. مانند
آموژکار = آموزگار
بوژ= بز
باژ= باز
سوچن = سوزن
روچ= روز ( کردی: روژ)
دگردیسی واک “س” به واک “ی” و “ه”. مانند
آسد= آید
آسن= آهن
آگاس= آگاه
گاس= گاه، زمان
یادآوری (۷): دگردیسی واک “س” به واک “ه” در زبانهای ایرانی پیشینهای دراز دارد. چنانکه بسیاری از واژههایی که در زبان پارسی با واک “ه” نوشته میشوند، در زبان سانسکریت همچنان به دیسه “س” نوشته میشوند. مانند “اَسورا” و “سَومه” در زبان سانسکریت و “اهورا” و “هَومه” در زبان پارسی. البته در دیگر زبانهای ایرانی نشانه واک “س” را میتوان یافت، چنانکه در زبان کردی به “ماهی” میگویند “ماسی”.
دگردیسی واک با آوای “او” به “اُ” که گونهای از کوتاه شدن است. مانند
بون= بُن
بوردن= بُردن
بولند= بُلند
بوژ= بُز
گومان= گُمان
کوتاه شدن پسوند “ایگ” به “ی”. مانند
پارسیگ = پارسی
رومیگ= رومی
دانشیک= دانشی
دگردیسی یا کوتاه شدن پیشوند “دوش” به “دُش”.
پیشوند “دوُش” به چم “بَد” پیشوندی است که از زبان پارسی باستان به زبان پهلوی آمده و در پارسی نو به دیسه “دُش” کوتاه شده است. نمونههای آن را در واژههای چون دشمن، دشوار و دشنام میبینیم. در زیر چند واژه پهلوی با پیشوند “دوش” میآید:
دوُشچشم= بدچشم
دوشخرتو= بدخرد
دوشآموخت= بدآموخته
دوشآکاس= بدآموخته، نادان (آکاس= آگاه)
دوشارز= بیارزش، کمارزش
دوشبخت= بدبخت
دوشچهر= بدچهره، زشت
پسوند پهلوی “یشن” در زبان پارسی کوتاه شده و به دیسه “ش” درآمده است.
اَپخشاییشن= بخشایش
اَپردیشن= پردازش
آموژیشن= آموزش
آمورزیشن= آمرزش
آموختیشن= آموزش
آماریشن= آمارش
پیشوند “اَ” یکی از نشانههای نایی در زبان پهلوی است که در پارسی نو یا افتاده یا جایش را به نشانههای “نا” یا “بی” داده است. مانند
اَکار= ناکارامد (غیر فعال)
اَبون= بی بن (بون= بُن)
اَاَمرداد= اَمرداد (نک. یادآوری ۳)
اَبیم= نترس
اَسر= بیسر، بیآغاز
اَشایست= ناشایست
پیشوند “اَپی” که در زبان پهلوی نشانه نایی است در پارسی نو به دیسه “بی” کوتاه شده است. مانند
اَپیهوش= بیهوش
اَپیستون= بیستون
اَپیسوت= سود
اَپیگاس= بیگاه، بیموقع
اَپیگومان= بیگمان
پیشوند “اَبی” نیز که در زبان پهلوی نشانه نایی است در پارسی نو به دیسه “بی” کوتاه شده است.
به نگر میرسد که پیشوند “اَبی” همان پیشوند “اَپی” باشد که در آن واک “پ” به “ب” دگردیسه شده است. مانند
اَبیخار= بیخار
اَبیپوست = بیپوست
اَبیراه= بیراه (گمراه)
کوتاه شدن پسوند “ایژک” که نشانه کوچکی [اسم مصغر] است به “ک”. مانند
گیاهیژگ= گیاهک (گیاه کوچک)
و سرخیژک= سرخک
یادآوری (۸): در گویشهای روستایی به سرخک “سرخِژه” میگویند.
نشانه بیشال [جمع] “یها” کوتاه شده و به دیسه “ها” در آمده است. مانند کوفیها که شده کوها (کوف = کوه)
یادآوری (۹): در گویشهای روستای نشان بیشال “ها” به “ا” کوتاه شده است. مانند باغ باغا، درخت درختا. در پارهای روستاها برای بیشال بستن از “یا” سود میجویند. برای نمونه میگویند: باغ باغیا، درخت درختیا و گل گلیا که بیانگر آن است که “ه” از نشانه بیشال “یها” افتاده و شده “یا”.
یادآوری پایانی
زبان پهلوی زبانی است توانمند و نسکهای چندی از این زبان با واژههای فراوان به یادگار مانده است. بسیاری از این واژهها وارد زبان پارسی شدهاند؛ ولی بسیاری دیگر به فراموشی سپرده شدهاند. با در نگر داشتن چگونگی روند دگردیسی واژهها در گذر از زبان پهلوی به زبان پارسی میتوان واژههای فراموش شده را دوباره در زبان پارسی به کار گرفت و زبان پارسی را توانمند ساخت. برای نمونه هنگامی که میدانیم واژه “خجستک” پهلوی در زبان پارسی “خجسته” شده، با همین روش، اگر واژه “گجستک” [نفرینشده] را به زبان پارسی بیاوریم “گجسته” میشود. افزون بر آن شماری از واژهها را هم میتوان به همان دیسهای که هستند وارد زبان پارسی کرد. برای نمونه میتوان “اوگار” (پایین رفتن آب دریا) را به جای جزر و “آپیک” را به جای مایع به کار گرفت.
بازبردها
تاریخ زبان فارسی، نوشته پرویز ناتل خانلری.
فرهنگهای زبان پهلوی.
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
برخی از دگردیسی هایی که نویسنده گفته نادرست است و برخی هم تنها مربوط به یکی دو قرن گذشته است.
دگردیسی u به o نادرست است. نویسنده bun پهلوی را بون و burdan را بوردن نوشته، ولی نویسنده توجه ندارد که در الفبای عربی bun را بُن می نویسند و burdan را بُردن می نویسند. در الفبای عربی ضمه صدای u می دهد نه o، فارسی زبانان قدیم هم از این رو bun را “بن” نوشته اند. هنوز هم در لهجه های افغانی و تاجیکی ضمه را u تلفظ می کنند. نویسنده تلفظ معیار امروزی را با تلفظ هزار سال پیش یکسان گرفته است. dush پهلوی را هم نباید “دوش” نوشت زیرا ضمه خودش صدای u می دهد و “دُش” فارسی دری نیز همان dush تلفظ می شده. هنگامی که از فارسی نو یا دری سخن می گوییم باید تلفظ هزارسال پیش را در نظر بگیریم نه تلفظ امروزی را.
دگردیسی پ به ف : این دگردیسی مربوط به یکی دو قرن اخیر است. در فارسی دری قدیم هیچ گاه گوسپند را گوسفند و سپید را سفید ننوشته اند.
عزیزان سعی کنید به جای افغانی از فارسی دری که عمدتا شامل تاجیکی(افغانستان)وازرگی می شود نام ببرید چون افغانی اسم زبان نیست ،ملیت است تازه با این حال باز غلط جا افتاده است چون واحد پول یا کسی است که از قوم پشتو باشد.
چند یادآوری
در باره نام زبان باید بگویم که بسیاری از بزرگان ادب پارسی از نام ” پهلوی” برای زبان های دوره اشکانی و ساسانی بهره برده اند. برای نمونه استاد محمد تقی بهار نام زبان پهلوی را برای هر دو دوره زبان اشکانی و ساسانی بکار گرفته است. جالب اینکه استاد بهار که زبان پارسی را به ۶ تطور بخش کرده است، زبان دوره اشکانی و ساسانی را یک تطور و زبان پارسی نو را به دو تطور بخش نموده است. نا گفته نماند که در نامیدن این زبان ها چندگانگی وجود دارد. بهتر است چنانچه استاد پرویز ناتل خانلری پیشنهاد نموده اند. برای دوره اشکانی از نام ” پهلوانیک” و برای زبان دوره ساسانی از نام ” پارسیک” بهره بگیریم.
اینکه تفاوت کیفی بین تلفظ واژه های زبان پهلوی و پارسی نو وجود دارد سخنی درست است. در نوشتن دیسه پهلوی واژه ها از فرهنگ های پهلوی سود جسته ام و همانگونه که دراین فرهنگ ها این واژه ها را به خط پارسی نوشته اند، من هم نوشته ام. برای نمونه پیشوند ” دُش” را به دیسه “دوش” نوشته اند. آنهایی هم که از الفبای لاتین سود برده اند از [u] برای “او” و از [o] برای ” اُ ” بهره گرفته اند. و این پیشوند را به دیسه dush نوشته اند. لغت نامه این پیشوند را به دو دیسه “دُش” و “دوش” نوشته و از خط لاتین هم سود برده است و در برابر دُش dosh , و در برابر دوش dush را نوشته است.
البته ناهماهنگی در بین فرهنگ ها فراوان است چنانچه یک واژه را می توان به دیسه های گوناگون در این فرهنگ ها یافت.
پاره ای از این فرهنگ ها از فرهنگ های انگلیسی به پهلوی بهره برده اند. چنانچه نادرستی هایی در این فرهنگها باشد، می تواند ریشه در این داشته باشد که در زبان انگلیسی[ و دیگر زبان های اروپایی] دو واک با آوای کوتاه ( ُ) و ( ِ) را، [ برای نوشتن واژه های بیگانه]، به دیسه (او) و( ای) می نویسند. برای نمونه در پاره ای متن ها ” فردوسی ” را به دیسه Firdowsi نوشته اند.
این درست است که در سده های نخستین بسیاری از واژه هایی را که امروز با واک “ف” می نویسند با واک ” پ” می نوشتند. چنانچه ابوالفضل بیهقی هم در نوشته هایش واژه های گوسفند و سفید را به دیسه های گوسپند و سپید نوشته اند. [البته در زبانهای گذشته ایران این دو واک پیوسته به جای هم نشسته اند]. نمونه دیگر واک “خ” می باشد که در نامهایی چون زردشت[زردخشت] و سیاوش[سیاوخش] وجود داشته و هم اکنون هم استاد خالقی “سیاوش” را به دیسه “سیاوخش “می نویسند.
آنچه که باید بدان پرنگر بود این است که این دگرگونی ها نه یک شبه و ناگهانی، بلکه در درازای زمان رویداده اند. چنانچه در بسیاری از گویش ها به ویژه در روستاها هنوز هم بسیاری از این واژه ها همچنان به دیسه پهلوی باز مانده اند. برای نمونه واک “الف” در آغاز بسیاری از واژه ها خوانده می شود. مانند: اشکس[شکست]، اشکفت [شکفت] و اسپید[ سفید]
نمونه های دیگری هم هست که نگر یکسان در باره چگونگی دگرگونی آن ها وجود ندارد. برای نمونه در باره چگونگی اینکه روزنامک شده روزنامه و خجستک شده خجسته …. کسانی چون هومان اندرانیک[زبانشناس ارمنی] نوشته اند که واک های “گ”و”ک” به واک “ه” تبدیل شده است. حال آنکه نگر دیگری[یکی از دوستان] می گوید که “گ” و”ک” افتاده اند و واک “ه” نشانه آوای (اَ) می باشد.
در پایان دوباره یادآوری کنم که هم در فرهنگ های پهلوی و هم در نوشته هایی که در باره زبان پهلوی نوشته شده نا هماهنگی و چند گانگی فراوان است.
.
در پاسخ به بهنام… در عربی صدای ـُ و او هر دو یکی است و تفاوت آنها تنها در کوتاه بودن یا بلند بودن است…
لطفا مرجع کنید به http://xrad.ir/xat-e-ironik
در پاسخ به Ummid … دقیقا حرف من را تایید کردید! در زبان عربی قرآن را Quran می خوانند نه Qoran. حال اگر یک ایرانی بخواهد تلفظ Quran را به خط فارسی بنویسد احتمالا «قورآن» می نویسد! و استدلالش هم این است که u را باید همیشه «و» نوشت! نویسنده مقاله هم از این استدلال پیروی کرده و آن را «گذر واژه ها از پهلوی به پارسی» نامیده! در حالی که باید نامش را «گذر تلفظ ها از خراسان به تهران » می گذاشت.
در پاسخ به آقای سامان حسنی: سخن من درباره تلفظ های پارسی نو است و اصلا در تلفظ های پهلوی که نوشته اید شکی ندارم. باید توجه داشت که وقتی می گوییم «پارسی نو»، این نام فقط مربوط به فارسی تهرانی نیست، بلکه دربرگیرنده فارسی بلخ و بخارا و خجند و سمرقند و نیشابور و هرات و … نیز هست. واژه «بُردن» در تهران bordan تلفظ می شود ولی برای مثال در بلخ و بخارا burdan تلفظ می شود. ضمه در فارسی قدیم u تلفظ می شده ولی امروزه در فارسی تهرانی o تلفظ می شود. تا اینجا مشکلی نیست و تفاوت در لهجه ها چیزی طبیعی است. ولی مشکل اینجاست که تلفظ پهلوی را با فارسی تهرانی مقایسه کنیم و نامش را تفاوت پهلوی و فارسی نو بگذاریم.
برای تلفظ های فارسی نو بنگرید به کتاب Etymological Dictionary of the Iranian Verb نوشته الکساندر لوبتسکی که در آن تلفظ های فارسی نو یا NP را به شیوه ای که در قدیم رایج بوده نوشته نه به شیوه امروزی
https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&ved=0ahUKEwiulvPBlY_MAhVIVxQKHYesDAoQFggbMAA&url=http%3A%2F%2Fazadegan.info%2Ffiles%2FEtymological_Dictionary_of_the_Iranian_Verb.pdf&usg=AFQjCNHMCk512yBHhBuiVrY59p4ZOZFqcw
زبان مادری من لری ممسنی هست ما خیلی از این واژگان رو در زیون خودمون داریم
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%B1%DB%8C_%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C
مانند
اشکس = شکستن
اشکفت = شکفت
گل کاسه اشکنه = شقایق
گاس = گاه
مزگ = مغز
و…
همین کلمات توی لوری خرمآبادی هم هست، خیلی جالب بود واسم. ایزد را سپاس ک از تبار خسروام ن بوبکر
کجای کاری برادر جوری شده است که زبان مردم اصفهان وشیراز و مشهد و هرات و بلخ و کابل را هم به شمار نمی آورند لری را که دیگر از بیخ پارسی نمیشمارند من هم که با تو خوب هم استانی و شهری هستم خانواده همه میگوییم گاس گوسپند و اشتر و اشگفت – یادم هست در همه استان فارس چه شهر و چه روستا ههه میگفتند این واژه ها را میگفتند بسی (=گسیل فرستادن) پرسه (بزرگداشت مردگان ) بونگ (بانگ نماز)دست نماز – بَهَز به از (بهتر) دار (قد و بالا و تن – دار – لار هردو میگفتند) ناشتا آذوقه (در اوستا هم بهمین گونه امده)و صدها واژه ی دگر که همه از میان رفته و همه بدست اموزش و پرورش نابود شد چرا که یک مشت نادان در دبستان و دبیرستانها بود نمیدانستند این واژگان پارسی است و میگفتند از بس که میگفتند این واژه ها نگویید (لغت عوام میشمردند) با اینکه همه اینها در نوشته ها امده بسی و به از پهلوی است این فشار بر زبان پارسی دری و شهر نشینها بود پیداست که سر دیگران چه می اورند – بسیاری واژه های دگر هم بودند که تنها در شیراز گفته نمیشد و شهر و روستاهای دگر همگی گفته میشد مانند نار (انار) بهل هشتم (بگذار گذاشتم )
چگونه گمان میکنید تنها لهجه تهران و رسانه تهران درست است ؟ و این همه شهرهای ایران و افغانستان و تاجیکستان را نادیده میگیرید ؟
ما هنوز میگوییم فرمایشت روشت بارشت وبسیاری بزرگترها میگویند خورشن
تا کنون مردم ممسنی و کهکیلویه میگویند لری و شهری و خود را از پارسی جدا نمیدانند شوربختانه رسانه های ایران کاری کردند که میترسم تا چند سال دگر شیرازی و اصفهانی هم خود را پارسی ندانند –
مردم کهکیلویه و بویراحمد و بهبهان اصل استان فارس بودند و اگر مانند من چند دهه را گذشته باشید خوب یادتان است پیشتر مردم ممسنی و کهکیلویه دربازار شیراز لری سخن میگفتند و همه زبان هم را می فهمیدند کسی نبود لری را بیگانه بدونه اصلا ترانه هایی که شیرازی ها میخواندند نیمیش لری بود و اگر آهنگهای کهن شکر شیرازی (خوانند یهودی ) را شنیده باشید بیشینه اهنگ هاش را لری میخوانه چون همه استان فاررس ان را میفهمیدند کاری کردند که دیگر در کهکیلویه و ممسنی هم لری کم رنگ بشه
آموختیشن نادرست است، و “آموزیشن” درست است.
یکی از استثناها در زبان پهلوی است و درست است
یاوران زبان پهلوی، تا ما به این زبان مادری راستین ننویسیم و از زبان و فرهنگ و آیین و داستان میهنمان بیگانه بمانیم، دشواری های بسیاری را خواهیم داشت. از این روی، از دانشمندان زبان پهلوی خواهش دارم که برای آمودن نیبیگ های آموزش زبان پهلوی بکوشند. سپاسدارتان، بابک
چقدر شبیه لری بوده
سلام تمام این کلماتی که بر شمردید و به عنوان زبان پهلوی بود هم اکنون در زبان بلوچی و زبان سیستانی در تمام مناطق با همین کلمات کهفرمودید پهلوی هست تکلم می کنند و اگر گذر شما به سیتان و بلوچستان بیفتد حتما متوجه ایین مهم خواهید شد و بر بینش و دانش شما در این زمینه افزوده خواهد گردید
هیچ زبانی امروزه به اندازه گیلانی به فارسی میانه نزدیک نیست که گاهی کاملا منطبق است بعد از آن زبان کریدیست .دانشنامه زبان گیلانی با تحقیقات مفصل بزودی منتشر خواهد شد.فرهاد
سلام، زبان جنوب فارس و بخشی از بوشهر و هرمزگان که اچمی نامیده می شود هم زبان به جا مانده از پهلوی است
جالب بود .خیلی از واژه هایی که گفتید رو هنوز میشه نمونه هاش رو در لهجه های خوزستان دید . تو لهجه دزفولی بیشتر این واژه ها هنوز داره استفاده میشه
با درود بر پارسی انجمن.پرسشی است که مدت هاست ذهنم را درگیر کرده و آن نام زبان پهلوی است.از سویی گویند که پهلوی اشکانی را پارتی و پهلوی ساسانی را پارسی میانه یا پارسیگ می نامند؛از سوی دیگر گویند که پهلوی خود زبان ارتباطی ایرانیان در سراسر ایران زمین بوده و زبان ویژه ای که تنها مربوط به استان پارس یا پارت باشد نبوده.کمی در این خصوص نیز پژوهیده ام ول به پاسخ درستی نرسیده ام.می خواستم مرا راهنمایی کنید.
با تشکر
درود بر شما.
این جُستار روشنگر است:
پارسیگویانِ باستان زبانِ خویش را چه مینامیدند؟
http://parsianjoman.org/?p=5847
درود
من دوست دارم پارسی نویسی و پارسی گویی را یاد بگیرم ،اما آشنایی با واژه های پارسی ندارم.مهر نمایید مرا راهنمایی نمایید
پسوند یشن ادمو یا ation انگلیسی میندازه همینطور پسوند یک در انگلیسی با همین معنی موجوده و پسوند مند هم انگار همون ment انگلیسیه خیلی جالبه
دقیقا دوست عزیز این زبانهایی که امروز بنام لری وکردی وبلوچی و مازنی میبینید همون زبان پهلویه که در هرمنطقه راه خودشو رفته زبان پهلوی وبعد فارسی باانگلیسی یکی بوده اند مثلا میگه باد اپاد بوده اشتباهه بادwindبوده و کم کم به واد وباد تبدیل شده
اینها همه جزی از شاه کلید زبانهای غربی ایرانه زوان قوم لک اگه بهش مسلط باشین لری وکردی و بختیاری و تاتی و گیلکی ومازنی رو براحتی میفهمین .ولی اگه کردی بدونید بختیاری رو نمیفهمین اگه لری بدونین کردی نمیفهمین اگه گیلک بدونین کردی نمیفهمن ولری رو
نه عزیز، همه به علت همریشه بودن تا حدود زیادی همدیگر رو میفهمند. چیزی مثل شاه کلید نداریم. فکر نکن فقط شما ذهن و مغز داری و چون یه کم از زبانهای دیگه رو میفهمی شاه کلید هستی. اونا هم مغز دارن و شما و بقیه رو میفهمن.
اگر کردی بدونین بلوچی میفهمین 🙂
کاملا درسته . لهجه منطقه ما اورامانی یا هورامی خیلی به بلوچی نزدیکه
آقای راهزد عزیز شما ازیه دیدگاه دیگه به گویش لکی نگاه کنید ترکیبی از کردی و لریه.اصلا تا دیروز خودتونو کرد میدونستین چطور شده ادعای خودمختاری میکنین مگه میشه ملت چند ملیون نفری کرد و لر و گیلک و فارس از لک تشکیل شده باشند یه دفعه بگو حضرت آدم و حوا لک بودن
با درود برای من هم جالب بود که پاره ای از واژگان زبان پهلوی در گویش همدانی هنوز کاربرد دارد جالبتر واژه باغپان بود چون در گویش همدانی پایدن به معنی نگاه کردن است
سلام به همگان
عالی بود
ما هنوز تو روستامون که یکی از روستا های جنوب استان فارس هست می گیم
اشکست یا پخشه و … ممنون از شما دوستان گرامی
پیروز باشید و پایدار
بادرودفراوان داستانی نگاشته ام به گویش فارسی از دانندگان بزبان پهلوی خواهان در این امر مر یاری درشدندی با سپاس گذاری
سلام به دوستان
در منطقه دشتی استان بوشهر لحجه ای صحبت می شود که به اشارات نویسنده بسیار نزدیک است. بخصوص شهر کاکی و روستاهای اطاف آن.
دوست عزیز ممنون از اطلاعات، این کلمانی که گفتی تماما ما در زبان لکی منطقا لرستان در صحبتهای روز مره ما استفاده میشود
واقعا جالب بود
هنوز در زبان بلوچی ما از پسوند گ و ک برای اکثر کلمات استفاده میکنیم مثل
اهوگ ( اهو
پشگ ( پشه
بَچَگ ( بچه
چَمَگ ( چشمه
یا از پ کاملا استفاده میشه در زبان بلوچی
آپ (اب
اسپندیار (اسفندیار
پارسی(فارسی
اَسپ (اسب
کلا هرجا که حرف ف باشه معمولا به جا پ میزاریم تو کلمات
کلماته دیگه ام هست مثل
مُشک ( موش
اُشتر (شتر
کُش (کفش
چَم (چشم
پاد (پا
چنگُل ( انگشت
گُات ( باد
بُروان (ابرو
سوچن ( سوزن
سُهت ( سوختن
گُاندُک ( کوچک
بُرز ( بلند
چیر (زیر
پادَگ (پاها
روچ (روز
شَپ (شب
دیستَگ (دیدن
…
جالب است که بسیاری از واژههای فارسی پهلوی را میشود در زبانهای لری کوردی شمالی و بلوچی پیدا کرد. گذر زبان از فارسی پلوی به فارسی درباری(دری) با ناملایمات تاریخی همراه بوده است و مطالعه در این زمینه به بهبود فارسی کنونی کمک زیادی میکند.
لحجه مردم بیرجند و در واقع خراسان جنوبی نزدیکی بسیاری با پارسی پهلوی داره
اشکم ، اشتر …
کوک(کپک)
گوسپند…
و کلماتی مانند پپ (شش) اشکمبه (سیرابی)اشتو (عجله)
نام این زبان پارسی دری است و نام زبان ساسانی پارسی پهلوی ساسانی است و نام زبان اشکانیان پارسی پهلوی اشکانی است بدین بنگرید که فخر الدین گرگانی
چه میگوید
ولیکن پهلوی باشد زبانش
نداند هرکه برخواند بیانش
همیدون مردم عام و میانه
فرو خوانند از مهر فسانه
مهان و زیرکان آن را بخوانند
بدان تا زان بسی معنی بدانند
درین اقلیم آن دفتر بخوانند
بدان تا پهلوی از وی بدانند
کجا مردم درین اقلیم هموار
بوند آن لفظ شیرین را خریدار
۱-ویس و رامین پهلوی بوده
۲- همگان ان نوشته پهلوی را میخوانند مهان و زیرکان برای خردمندی و مردم کوچه و بازاربرای داستان خوانی .
۳- همچنین مردم آنرا برای پهلوی دانی نیز میخوانند چرا که در این سرزمین پیوسته سخن پهلوی را دوست داشته اند
و اینک بنگریم که همان پهلوی را پارسی نیز میخواند
کنون این داستان ویس و رامین
بگفتند آن سخندانان پیشین
هنر در پارسی گفتن نمودند
کجا در پارسی استاد بودند
پس پهلوی را باید پارسی پهلوی خواند و این پارسی را پارسی دری
یک زبان هم بوده که در استان پارس انشان بوده که آنرا در دیوان سخنوران شیراز میبینیم و پیش از آن هم دانشمندان و نویسندگان بسیار از ان گفته اند آنرا باید پهلوی پارس یا پارسی پارس خواند -درباره بازمانده پهلوی آذربایجان نیز باید انرا پهلوی آذری گفت
نیمی از اینها که گفتید دگرگون شده تنها شاید درلهجه تهران انهم در این صد سال دگرگون شده باشد وگرنه هم در نوشته ها و در زبان مردم بسیار است
پهلوی گویشهای بسیار داشته اینگونه تک دیسی گفتن واژه ها درست نیست و درست نیست از پهلوی درست خوانده باشد یا نه زور در پهلوی و هخامنشی نیز زور بوده و در سنگ
نبشته داریوش زورگر امده -زنده و زندگی در پارسی دری نیز چندین نمونه امده به پندنامه کیکاوسی بنگرید که زنده را زیا و زیان اورده وشاید ژیا و ژیان باشد نقطه ننهاده اند همچنین ژیار نیز و زیوند نیز امده
زبان هورامی و خیلی از لهجه های زبان کوردی تمامی این لغات رو دارد و جالب اینکه ۴۰ تا ۵۰ ملیون کورد که در کشورهای ایران و ترکیه و عراق هستند و اگر زبان اینها رو واکاوی کنیم به ریشه ی اصلی پهلوی میرسم و مثلن کتاب اوستا راحت با لهحه هورامی درک میشود. کاش یاد میگرفتیم بدون قضاوت بیشتر مطالعه کنیم.من نمیدانم چرا سنگ نوشته های تمام مناطق کورد نشین رو در زمان مادها به اسم پارسی باستان ترجمه میکنید در حالی که اغلب آنها همین الان هم به زبان خود کوردها قابل درک هست
۱. ما نه زبان کردی که زبانهای کردی داریم؛
۲. هورامی نه لهجه است و نه در دستهی زبانهای کردی جای دارد؛
۳. ۴۰ – ۵۰ میلیون کرد آماری مندرآوردی است؛
۴. پهلوی یا پارسی میانه یا پارسیگ، دورهی میانی زبان پارسی است نه کردی؛
۵. زبان اوستا در شاخهی زبانهای ایرانی شرقی است، در حالی که کردی در شاخهی زبانهای ایرانی غربی است؛
۶. از مادها سنگنوشتهای نمانده است؛
۷. یعنی شما میفرمایید که یک سورانیزبان یا کرمانجیزبان یا کلهریزبان میتوان سنگنوشتهی بیستون را بخواند؟! جل الخالق!
ببخشید این قدر سخن یاوه در این چند خط هست که آدم عاقل نمیداند به کدامش پاسخ دهد!
سلام مادر بزرگهای من هردو اصالت نطنزی داشتند و من بسیاری از کلمات پهلوی را از ایشان می شنیدم ،مثلا گاس یا مرداس برایم همواره جالب بود و شیوایی گفتار آنها تا الان که کارشناس زبان و ادبیات فارسی هستم فراموش نکردم و هر از گاهی بعضی از کلمات را به یاد می آورم.
من یک اسپهانی هستم، میهن پرستم و دیدگاهی خشن در مورد برگشتن به ریشه ی ایرانی خود دارم زبان هایی همچون بلوچی و گیلکی و کردی و لری و… واژگان بسیاری از پهلوی اشکانی و ساسانی دارند، دیدگاه من این است ما ایران دوستان باید واژگان پهلوی چه ساسانی چه اشکانی را گردآوری کنیم و به یک گردآمده یکتا برسیم و هرجور شده این رویداد بزرگ را در بین مردم جا بیندازیم تا واژگان بیگانه همچون زباله از زبان ما دور شود خواه گویید سخنم تند است خواه گویید نادرست … شاید در فراز نخست این سخت باشد اما جا میفتد و برای آیندگپان همه گیر و آرسته تر خواهد شد… پاینده باد ایران
بهترین روش احیائ کلمات فارسی باستان این است که اون کلماتی که الان منسوخ شده اما مشابه اینگلیسی انها در زبان اینگلیسی وجود داره – بیاییم فارسی انها را اعلام کنیم . اتفاقا این کلمات زیاد هستند . خیلی کلمات عربی که الان استفاده می کنیم فارسی باستان آنها مشابه اینگلیسی امروز است. چون ریشه همه هندو اروپایی است. مانند کلمه یورش که مشابه اینگلیسیش همین است و خیلی های دیگه
نباید فراموش کرد که مردمان زمان باستان به اندازهی شمار مردمان کنونی نبودهاند پس این همه گوناگونی نمیتوانسته در میان باشد. پس از تازش عربها، دو سده زبان دربار عربی بود که هیچ، مردمان سرخورده (مانند همکنون) برخی خاورزده (مانند غربزدههای کنونی) دانایی را به عربیدانی میدانستند چنانکه همکنون نیز مردم کوچه و بازار چنین میاندیشند. پس در این بیش از دویست سال زمان برای پراکنده شدن زبان پهلوی بس بوده در این پراکندگی که هر شهر و روستا (بسته به دورافتادگی و نزدیکی به یکدیگر) به شیوهی خود پهلوی را ساده کردند بخت با آن گونه از پهلوی یار بود که در دربار صفاری (سیستان) و سامانی (بخارا) بکار رفت. چنانکه گفتهاند در دربار آل زیار زبان طبری (مازندرانی) بکار میرفت که اگر آن فرمانروایی به درازا میکشید همکنون زبان ما مازندرانی بود. فرمانرواییهای پس از آنها هم که چون ایرانی نبودند، همان که مانده بود را دنبال کردند تا زمان پس از مغول (ایلخانیان) که باز ۲ فرمانروایی خراسانی (آل مظفر و سربداران) رسیدند که آنها نیز همین گونه از پهلوی(فارسی) را دنبال کردند تا به امروز.