بیستویک تن از استادان برجستهی زبان و ادب فارسی، شاهنامهپژوه، استورهشناس و پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران، در نامهای به شهردار شهر سلماس، به برداشتن نام و تندیس فردوسی از میدان فردوسی شهر سلماس اعتراض کردند. در آغاز این نامه ــ که بزرگانی چون داریوش آشوری، عبدالمجید ارفعی، حسن انوری، محمد جعفریقنواتی، سعید حمیدیان، ابوالفضل خطیبی، اصغر دادبه، محمد دبیرسیاقی، تورج دریایی، جلیل دوستخواه، محمدتقی راشدمحصل، علی رواقی، نورالدین زرینکلک، روزبه زرینکوب، جلال ستاری، قدمعلی سرامی، میرجلالالدین کزازی، مهدی ماحوزی، جلال متینی، علیقلی محمودیبختیاری و اکبر نحوی دستینه کردهاند ــ آمده است: «بر پایهی خبرها، در بیستم بهمنماه، تندیس فرزانهی توس از میدانی به همین نام در شهر سلماس برداشته و به جایی نامعلوم برده شده و نام میدان «فردوسی» به میدان «انقلاب» دگرگون یافته است. از آن رو که رخدادها و دگرگونیهای مهم شهری در این سطح میبایست با آگاهی و دستور شما و شورای اسلامی شهر باشد، و با توجه به پیامدهای ناگوار منطقهای و ملی، نکتههایی چند را به آگاهی میرسانیم، به امید آنکه شنیده شود».
نکتههای مورد اشارهی این استادان چنیناند:
- جایگاه ویژه و بلند فردوسی در فرهنگ و ادب ایران و جهان، زبانزد همهی خاورشناسان بوده و هست و بسیاری از آنان، ایرانزمین را با نام چنین بزرگانی میشناسند و میستایند. آوازهی فردوسی در جهان به اندازهای است که در چند شهر مهم کشورهای اروپایی، از جمله رم پایتخت ایتالیا، میدانهایی به نام او و با تندیسهایی از پیکر او سالهاست که پا برجاست و مایهی بسی شرمساری است که در ایران، سرزمین فردوسی، میدانی را از تندیس و نام او بزدایند. بیاحترامی به فردوسی که سرآمدِ فرزانگان و شاعران ایران است، از دید همگان میتواند بزرگترین خودزنی فرهنگی قلمداد شود که زیبندهی شهر تاریخی سلماس و مسؤولانش نیست.
- فردوسی با سرودن «شاهنامه» سند یکپارچگی و هویت ملی تمام ایرانیان را ماندگار و جاودان ساخت و به نمادی برای پاسداری از هویت ایرانی و زبان ملی (فارسی) تبدیل شد. از این رو، هرگونه بیتوجهی به این نماد تاریخی، دشمنی و رویارویی با هویت و یکپارچگی ایران، زبان فارسی و بهترین دستاویز برای جداییخواهان و تجزیهطلبان میتواند باشد.
- قدرناشناسی و کوچکانگاری هر یک از بزرگان تاریخ و ادب و فرهنگ ایرانی، از درون یا بیرونِ کشور، از ارج و اعتبار تک تک ایرانیان و غرور و خودباوری ملی ما خواهد کاست؛ در آن صورت چگونه میتوان به ایستادگی در برابر دشمنان خارجی و تحریمها و تهدیدها ادامه داد و امید داشت؟!
- گذاشتن نام «انقلاب» به جای «فردوسی» شبههی رویارویی و ناساز بودن این دو را به ذهن میرساند که پیآمدی ضدامنیت ملی و بر خلافِ رویهی نظام دارد. شاید طرّاحان چنین رخدادی در پیِ القای چنان اندیشهای هم بوده باشند، که جز فرستادنِ پیامِ همراهی به ایرانستیزانِ پیرامون ما پیامدی نخواهد داشت.
در بخش پایانی نامه آمده است: «ما امضاکنندگان و تأییدکنندگان این نامه، در کنار آذربایجانیهای ایراندوست و فرهیخته، خواستار بررسی و بازنگری خردمندانه و آیندهنگرانهی این رخداد با رویکردِ مصلحت کلان کشور و ملاحظات امنیت ملی هستیم و از مسؤولان می خواهیم ترتیبی اتخاذ فرمایند تا نام و تندیس فردوسی به میدانی که سالهاست آنگونه شناخته شده، با احترام بازگردانده شود. حتی اگر در نظر داشته باشید که در میدانی دیگر تندیس فردوسی را برپا کنید، به نظر میرسد چنین اقدامِ نسنجیده و تندروانهای به هیچ روی سزاوار و شایستهی استان و شهر شما نیست؛ زیرا همین امر دستمایهی تبلیغات جداییخواهان قرار میگیرد و در نظر ایرانیان میهندوست، به عنوان پیشینهای ناپسند و نکوهیده در کارنامهتان به جای خواهد ماند».
این نامه که با امضای «دوستداران مردم و شهر سلماس، آذربایجان، ایران و ایرانزمین» به پایان رسیده است، به مقامهایی همچون دبیر شورای عالی امنیت ملی، ریاست جمهوری، وزیر کشور، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، استاندار آذربایجان غربی، رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس شورای اسلامی شهر سلماس، و نمایندگان آذربایجان غربی در مجلس شورای اسلامی رونوشت شده است.
—
در اینباره:
بازگشت تندیس فردوسی به شهر سلماس و اطلاعیهی شهرداری این شهر در اینباره
—
فرهنگ زبان پارسی سره به چاپ رسید.این فرهنگ در بردارنده و پروست چندین هزار واژه از فرهنگ های پارسی باستان و زبان پهلوی و پارسی و برابریابی و برابرسازی واژگان پارسی در برابر واژگان بیگانه و نیز چندهزار نام نوین برای پارسی زبانان است که تا کنون در هیچ فرهنگی نمونه ی آن نیامده است.
نویسنده کم و بیش ۴۰ سال در این کار رنج برده و این فرهنگ را به پارسی سره یا ناب نوشته است و نیاز همه استادان زبان پارسی و فرهیختگان و دانشجویان و دانش آموزان پارسی زبان و دیگر استادان رشته های گوناگون دانشگاه ها و نیازهای پارسی زبانان در کشورهای پارسی زبان را برآورد نموده است. این فرهنگ چکیده ای از یک فرهنگ وزیری ۲۴ پاره ای است که چکیده به ۸ پاره ی وزیری شده است.
بنام خداوند بخشنده ی بخشایشگر
زبان پارسی (پارسیک) و یا دری از دیرباز و گذشته تا کنون جاورها و چگونگی های گاسویی و گاهویی (=گاسوییک =کلاسیک) خود را ستوا و استوار نگه داشته است و یکی از پایدارترین و پایسته ترین زبان های گاسوییک (=کلاسیک) این کره خاکی است، زبان پارسی باستان در زمان هخامنشیان با زبان پارسی دری اندکی دگرش و دگرگونی یافته اما ریشه ی فرواژه ها چندان دگرینش نیافته است، سروده های فرزانگان فردوسی و رودکی چنان است که گویی هم اکنون سروده شده اند و با اینکه بیش از یک هزار سال از سروده شدن آنها می گذرد اینیا (=اما) تازگی دارد و برای سالیان دراز آینده نیز درخور هوشش و دریافت است، زبان پارسی یکی از بهترین و نیرومندترین زبان ها برای برآوردن نیازهای زبانی یک زبان و نیز پارسی زبانان است، اگر زبان پارسی را از واژه های بیگانه پالایش نماییم و به پارسی سره و ناب بخوانیم و بنویسیم به بالش و بالندگی آن یاری رسانده ایم و این زبان باستانی و شیرین را به جای نخست آن بازگردانیده ایم . در زبان پارسی کنونی واژگان، دو دستور زبان پارسی و تازی دارند و این بهان و سازین این شده است که زبان پارسی بالندگی خود را در زمان کنونی از دست بدهد و به یک زبان ایستا دگرینش شود. زبان پارسی ریشه از زبان های پارسی باستان و اوستایی و پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی و دیگر زبان های ایرانی مانند سغدی و خوارزمی و … دارد. زبان های بومی لری و کردی و بلوچی و پشتو و برخی زبان های دیگر از زبان های پارسی کهن و ایرانی سرچشمه گرفته اند و از خویشاوندان بسیار نزدیک زبان پارسی هستند، این نزدیکی و خویشاوندی زبان های بومی ایرانی و بالستان (=فلات) ایران را در هیچ یک از زبان های دیگر جهان نمی توان یافت پس ارزش و ارجمندی این زبان اهورایی را بدانیم و به بالندگی و سرافرازی آن بیفزاییم. تاکنون ۳۶ سال کار بر روی فرهنگ پارسی سره گذشته و چکیده ی ۸ پاره ای وزیری آن آماده چاپ شده است. در این فرهنگ پارسی سره واژگان بسیاری از زبان های ایرانی کهن و واژه های نوین بکار رفته است و زبان پارسی را بسیار نیرومند و پرتوان ساخته و آن را از واژه های بیگانه بی نیاز ساخته است. نویسنده هرگاه سوهش (=دریافت) خستگی و دلتنگی پیدا کند با خواندن واژه های فرهنگی این واژه نامه و فرهنگ همه ی خستگی های میسوانی و روانی خود را فراموش می کند و به جهان شور و شادی فرو می رود . در این فرهنگ بر روی بستر فرهنگ سازی بسیار کار شده و نیازهای فرهنگی پارسی زبانان را تا اندازه ی بسیاری برآورده ساخته است . با خواندن این فرهنگ پارسی زبانان در می یابند که بسیاری از واژه های زبان تازی برگرفته از زبان های ایرانی است که با دگرینش ها و دگرگونی هایی باز به زبان پارسی کنونی رسیده است. زبان آرامی که کمابیش همزمان زبان های تازی و ابری (ebri) می باشد واژه های بسیاری از زبان های اوستایی و پارسی باستان و پهلوی ساسانی وام گرفته و این واژگان به زبان های تازی و ابری راه یافته است و از زبان تازی با دگرگونی هایی باز به زبان پارسی کنونی رسیده است.