شهربراز
در زبان پارسی میانه برای جمع بستن تنها از «ـان» استفاده میشده است: مرد -> مردان. کوه -> کوهان. رود -> رودان. در دورهای، شاید سدهی پنجم میلادی به بعد، از پسوند «ایها» نیز برای جمع استفاده شده است. این هر دو نشان جمع به پارسی نو یا پارسی دری نیز به ارث میرسد. اندک اندک در پارسی نو قاعدهای پیدا شد که برای جمع بستن جانداران از «ـان» و برای جمع بستن بیجان از «ـها» استفاده شود که شکل ساده شدهی «ایها» بود. یعنی مرد -> مردان اما رود -> رودها. این قاعده و دستور برای نامهای وام گرفته شده از زبان عربی نیز به کار میرفت.
در زبان عربی برای جمع بستن جنس نر یا مذکر از «ـون»/«ـین» و برای جمع بستن جنس ماده یا مونث از «ـات» استفاده میشود. برای نمونه آموزگار در زبان عربی میشود معلّم و جمع آن چنین است: معلّم -> معلّمین/معلّمون. معلّمه -> معلّمات. در ضمن در زبان عربی بسیاری از نامها دارای جمع شکسته (یا مُکسّر) هستند و این جمع شکسته قاعدهی خاصی ندارد و بیشتر شنیداری (سماعی) است. برای نمونه جمع «یَوم» به معنای «روز» میشود «اَیّام». اما جمع «صف» میشود «صُفوف».
اما با گسترش نفوذ و چیرگی عربینویسان در دربارهای ایران و فضلفروشیهای بیپایه و بیمایه، گذشته از ورود بیاندازهی واژههای عربی به زبان پارسی، دستور زبان عربی نیز بر پارسی تحمیل شد. از جمله در زمینهی جمع بستن. در این دوران نه تنها وامواژههای عربی دستور زبان و صرف و نحو خودشان را به همراه آوردند و از دستور زبان پارسی سرپیچی کردند. برای نمونه نه تنها دیگر «فکر» جای «اندیشه» را گرفته و صفت فاعل آن یعنی «فکور» جای «اندیشمند» را گرفت بلکه جمع آن هم طبق دستور زبان عربی میشود «افکار». (تازه ایرانیان «متفکّر» را هم ساختهاند که در زبان عربی کاربرد ندارد!)
بدین ترتیب، ما در زبان پارسی باید به خاطر بسپاریم که برای نمونه جمع «مطلب» عربی میشود «مطالب»، جمع «فکر» میشود «افکار»، جمع «ملاحظه» میشود «ملاحظات» و هزاران جمع دیگری که از نظر پارسیزبانان هیچ قاعدهای ندارد. این نابسامانی در آموزش و یادگیری زبان پارسی هم دردسرساز است. گذشته از آن، بیقاعدگی جمعهای عربی گاهی در زبان پارسی باعث اشتباه هم میشود. برای نمونه چون برخی از مردم نمیدانند «مدارک» در زبان عربی خود جمع «مدرک» است در زبان پارسی آن را دوباره جمع میبندند و میگویند «مدارکها». این جمع پارسی برای واژههای جمع عربی از دوران بسیار قدیم یعنی سدههای نخستین پس از اسلام هم رایج بوده است.
برخی از نویسندگان عربزده بیتوجه به همه چیز، حتا واژههای پارسی را نیز با قاعدههای زبان عربی جمع میبستند. برای نمونه:
کُرد -> اکراد!
لَش -> لُشوش!
امروزه دیگر واژههای پارسی نیز دچار این بیتوجهی شدهاند:
گزارش -> گزارشات!
آزمایش -> آزمایشات!
نگارش -> نگارشات!
استاد -> اساتید!
فرمان -> فرامین!
میدان -> میادین!
دستور -> دستورات و ….
به همین دلیل، پیشنهاد من آن است که به همان قاعدهی ساده و پارسی برای جمع بستن در زبان خودمان برگردیم و تا جای ممکن از کاربرد جمعهای عربی خودداری کنیم و واژههای عربیتبار را هم تنها با همین قاعدهی زبان پارسی جمع ببندیم. مثلا: روحانی -> روحانیان و نه روحانیون. کتاب -> کتابها و نه کُتُب. رساله -> رسالهها نه رسالات یا رسائل.
کیای شهربراز، این یک مورد که میگویید در زبان پارسی میانه تنها یک پسوند جمع وجود داشت، اشتباه است، در پارسی میانه سه پسوند جمع بود، “-آن”، “-این” (= in, en) و “-اون”. هنوز هم در برخی از زبانهای ایرانی، مثلاً روشانی و شغنانی، واژگان را باپسوند “-این” (به گونه en) جمع میبندند. ضمناً، پسوند “-ایها” در پارسی میانه در آغاز پسوند سازنده قید یا ظرف (adverb) و برابر پسوند انگلیسی “-ly” بوده و بندریج وظیفه اش عوض شده است.
البته از نظر آموزش و پرورش ایران و نویسندگان و مجریان خبر تنها پسوند بیشانهکُن یا جمعساز ها است و بکار بردن پسوند آن تنها جنبهٔ زیباسازی دارد.
پسوند ایها در پارسی میانه قیدساز بود و همانند آنه و وار در پارسی امروزی کار میکرد ولی باید گفت در پارسی دری هنوز میتواند قید بسازد چونان که مردمان گفتارئیانه میگویند رفتنیا، آمدنیا یا حتی نزدیکیها.
در پارسی دری هرچه بیجان است باید با ها جمع بسته شود، همچون در و درها، سنگ و سنگها
هرچه آدم و جاندار است باید با آن یا گونههای دیگرش جمع بسته شود.
اگر واژه به همخوان پایان یابد با آن؛ همچون شیر و شیران، آدم و آدمان
اگر واژه با فتحه یا کسره پایان یابد با گان؛ بچه و بچگان، توله و تولگان، نوه و نوگان، نواده و نوادگان
اگر واژه به صدای واو معروف یا مجهول پایان یابد؛ با آن
آهو و آهوآن
نکته؛ در زبان پارسی واکهها با همدیگر ادغام نمیشوند پس صدای /آن/ پس از صدای /او/ کاملاً واضح تلفظ میشود پس نوشتن آهوان غلط است و بدتلفظی را سبب میشود و باید آهوآن نوشت.
اگر واژه به صدای آ پایان یابد؛ با یان
دانا و دانایان
تنها استثنا واژهٔ نیا است که میشود نیاکان یا نیاگان
استثناها؛ برخی پارهای تن آدمی با آن جمع بسته میشوند بویژه پارهای چهره؛ ابرو و ابروآن، چَشم و چشمان، پِلک و پلکان، مُژه و مژگان، گوش و گوشان، لب و لبان، زانو و زانوآن، انگشت و انگشتان، دست و دستان
برخی نامها از طبیعت نیز با آن یا گونههای دیگرش جمع بسته میشوند، همچون درخت و درختان، گُل و گُلان، شکوفه و شکوفگان غنچه و غنچگان، بوته و بوتگان، برگ و برگان
این استثناها از جمعهای زبان پهلوی اند که باید اینگونه جمع بسته شوند، پیرامون نامهای طبیعت میتوان گفت که جانمندسازی است یعنی گوینده درخت و برگ و گُل و غنچه و بوته و شگوفه را زنده میانگارد پس کاملاً صحیح اند.
صفتها را نیز میتوان جمع بست، اگر با ها جمع بسته شوند به چیزی نازنده اشاره میکنند اگر به آن و گونههای دیگرش جمع بسته شوند با آدمان اشاره میکنند. پس داریم؛
بستهها؛ چیزهای جعبهمانندی که چیزی را در آنها اندر مینهند
بستگان؛ خویشاوندان
رفتهها؛ چیزهایی که رفته اند
رفتگان؛ کسانی که مرده اند
گذشتهها؛ کهنروزگاران یا زمانهای قدیم
گذشتگان؛ کسانی که در زمانها گذشته زیسته اند
آمریکائیها؛ چیزهایی که آمریکائی اند
آمریکائیان؛ مردمان آمریکائی
پس ای نویسنده و روزنامهنویس یا مجری خبر بیسواد، گفتن و نوشتن آمریکائیها برای اشاره کردن به مردم آن کشور اشتباه است.
این را نیز باید گفت که خط امروزی زبان پارسی خود مانعی برای جمع بستن با آن است زیرا واکهٔ /ای/ /i/ و نیمواکهٔ /ی/ /j/ هر دو با نویسهٔ ی نوشته میشوند و در پارسی کم نیستند واژههائی که به سه واکه پایان مییابند مانندِ آمریکائی که به خط لاتینی āmrikāi نوشته میشود در نتیجه نمیتوان نوشت آمریکاییان زیرا خوانده نمیشود و راه چاره این است که āmrikāiān را آمریکائیان حرفنویسی کرد. البته نباید نوشت آمریکایی زیرا در این واژه مانند بسیاری واژههای دیگر دو واکه در پایان وجود دارند که به خط لاتینی āmrikāi نوشته میشود پس باید نوشت آمریکائی.
این هم انجام دهی که چه شود؟
پارسی با عربی نابود شده
پرارج زبان پارسی از روزگاری پیشتر از فردوسی بدست دبیران برای سربریدنش چشم بستند و فردوسی هم با همه شاهکارش نتوانست پیش روی دبیران عربیرشک باز ایستد
تا دهن باز کنی میگویند پارسی این همه بزرگان چون سعدی و حافظ دارد تو چه میگویی ، گویی ما خود نمیدانیم و یا دشمن پارسی ایم اری پارسی ان بزرگان دارد آن بزرگان بسیار زیبا سروده اند اما زبان پارسی پس از فردوسی چه پیشرفتی کرد؟ ادبیات و شعر را نمیگویم زبان به عنوان زبان میگویم عربی زبانی قالبی است و قالب از پیش ساخته شده وبر ان افزوده و کاسته نمیشود اما پارسی زبانیست که باید واژه سازد این همه سخنوران بزرگ چند واژ نو بکار بردند ؟ سبک هندی که من خود دوست دار انم سخنور بزرگی چون بیدل دارد چند واژ نو توانسته بگوید؟
گناه سخنوران نیست زبان را دبیران سده های پیشین نابود کردند
در جهان هیچ زبان فرهنگی را نمیتوان نشان داد که اینگونه دیوانه وارش از زبانی بیگانه انباشته باشند (زبانه بیگانه زبانیست که دستگاه زبانیش با زبان بیگانه باشد چون دستگاه زبان سامی و دستگاه زبان آریا) خواهید گفت ترکی از پارسی و عربی گرفته
ترکی زبان نوشتاری و فرهنگی نبود ناچار بودند اما زبان پارسی پهلوی خود زبانی بسیار تواناست و زبان دیوانی ساسانیان و زبان دین زرتشتی و مانوی بود تازه این ترکی و این شما بنگرید ایا مانند پارسی زیان دیده؟
ما چنان عربی را زورچپان در پارسی چپانده ایم که امروز از هر بنواژ جز سه چهار پنج واژ دیگر نمیشناسیم و نمیتوانیم از بنواژها واژ برگیریم و ترکی چنین زیانی ندیده – بنگرید به زبانهای جهان بنگرید عربی ترکی و هر زبان که بگویید از هر بنواژی میتوان ده ها و صدها واژ گرفت
برای نمونه دانش را در پارسی و Knowledge در انگلیسی و علم در عربی و دگر برابرش را در دگر زبان بسنجیم پس هر فعل دیگری را خود بسنجید بنگرید چه بر سر پارسی اورده ایم
دانش
در پارسی جز دانش و دانا و دانایی و دانستن و دانستنی و نادان دگر چه واژی توان از ان گرفت ؟
هیچ و یا شاید یکی دو واژ دگر
تازه همین چند واژه هم از بار تهیست و کم مفهوم و تک بعدی است در دگر زبانها هر واژه پر از معنی است برای نمونه دانش دانسته در پارسی با برابرهاش در دیگر زبان بسنجید مثلا با علم و معلوم عربی بسنجید بنگرید علم و معلوم چه اندازه معنی گوناگون دارند (در زبان عربی )
برابر دانش Knowledge انگلیسی و علم عربی را بسنجید بنگرید چگونه هریک ده ها نه که صدها واژ از ان میتوان گرفت
پشتو که زبانی تازه نویس است و با پارسی دری از یک ریشه است و زیانگری دبیران عربیگرا کمتر دیده را بنگرید از واژه «پوه» برابر دانش بنگرید چند واژ زیبا در می اورد؟ شگفت انگیز است
ما هزار سال ادبیات پارسی داریم پوه پشتو را با دانش پارسی دری بسنجیم و بنگریم ادبیاتمان چه بر سر زبانمان اورده
«پوه»=دانش/ دانستن/ درک / فهم
پوهه=دانش
پوهن=اموزش و پروزش
ِِپوهان=دانشمندان
پوهاند=محقق/استاد/دکتر
پوهاگ=دانستن
پوهی=دانش/علم
پوهښ= دانش / درک
(ښ همان ش است در پشتو میتوان ش یا خ یا میان هر دو خواند اینحرف پیشتر در پارسی بوده و اکنون به ش یا خ و برخی جاها ب خش دگرگون گشته)
پوهشن=اموزش
پوهید=دریافت
پوهیده=دانسته
پوهیدل=دریافت/دریاب
پوهیږی=دانستن/فهم
پوهیږل=برای فهمیدن برای دانستن
ما بسیاری از فعلها را حتی نمیتوانیم صرف کنیم باور ندارید. نمونه ان آغشتن
امر ان را بگویید و اینده ان را صرف کنید
ماضی ان اغشتم اغشتی اغشت
آینده ان را استاد دانشگاه ادبیات پارسی هم نمیداند چیست؟
نمونه دیگر برگاشتن
برگاشتم برگاشتی برگاشت
امر آن و فعل اینده ان چیست؟
از این دست تا فردا میتوان شمرد