دکتر جلیل دوستخواه: گویش‌‌ها و لهجه‌ها پشتوانه‌ای پرتوان برای زبان فارسی‌اند

 

مسعود لقمان: هرکس که اندکی در حوزه‌های ایران‌شناسی و شاهنامه‌پژوهی غور کرده‌باشد، نام دکتر جلیل دوستخواه را، که اکنون سال‌های پایانی دهۀ هشتم زندگی‌اش را در تانزویل استرالیا می‌گذراند، شنیده یا از پژوهش‌هایش بهره‌مند شده‌است. دوستخواه، که زادۀ اصفهان است، با تدوین فرهنگ فارسی اصفهانی، که بیش از شش دهه از عمرش را بر سر آن نهاده، دینش را به زادگاهش ادا کرده و حال مانده‌است تا ناشری علاقه‌مند دستاوردهای او را به زیور طبع بیاراید و در دسترس همگان بگذارد. موضوعِ گفت‌وگوی ما این کتاب است.

گستردگی زبان فارسی تا به کجاست و تاریخ دربارۀ پیشینۀ آن چه می‌گوید؟

زبان فارسی (فارسی‌ دری یا دری) زبان مشترک گفتار و نوشتار و رسانه‌ها در جغرافیای سیاسی ایران کنونی و نیز زبان رسمی‌ یا دستِ‌کم یکی از زبان‌های مهم ادبی و فرهنگی در بازمانده‌‌های ایران بزرگ فرهنگی در فرارود یا آسیای میانه (تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان)، افغانستان و منطقۀ سنجان (سین‌گیانگ) در باختر چین و بخش‌هایی از اران (در قفقاز) و یکی از زبان‌های مهم ادب و فرهنگ در شبه‌قارۀ پهناور هندوستان و پاکستان و بنگلادش است.

پیشینۀ این زبان به روزگار ساسانیان می‌رسد که همچون شاخۀ گویشی از زبان پارسی‌ میانه (پارتی یا پارسیک یا پهلوی) کاربرد داشت و، پس از فروپاشی‌ شاهنشاهی‌ ساسانیان، به‌تدریج بالید و توانمند شد و گسترش یافت و فراتر رفت و جایگزین سزاوار زبان پهلوی شد.

این زبان، از آغاز تا امروز، ده‌ها گویش، گونه (لهجه) و زیرشاخه داشته‌است و دارد که دانشورانِ زبان‌شناسِ دو سدۀ اخیر به پژوهش‌های دامنه‌داری دربارۀ بخشی از آن‌ها پرداخته‌اند و جایگاه آن‌ها را در اطلس‌‌ زبان‌شناسی‌ زبان‌های هندواروپایی نشان داده‌اند. امروز، با اطمینانی بیشتر از هر زمان دیگری، می‌توان از پیشینه و مرحله‌های تکوین و نیز ساختار و دگردیسی‌های زبان فارسی و شاخه‌های آن سخن گفت و راه درازی را که این زبان پیموده‌است در گسترۀ پژوهش بازپیمود و بر پاره‌ای از داوری‌ها و برآوردهای بی‌پشتوانۀ گذشته خط بطلان کشید.

گویش‌های زبان فارسی از چه اهمیتی برخوردارند که پژوهشگرانی چون شما عمر خویش را بر سر آن نهاده‌اند؟

اطلس زبان‌شناسی ایرانی در گسترۀ بزرگ جغرافیایی آن از مرزهای شمالی فرارود (آسیای میانه) در شمال تا خلیج فارس در جنوب و از مرز باختری چین در خاور تا پهنۀ میان‌رودان در باختر را با ده‌ها گویش و لهجه و گونۀ زبانی در بر می‌گیرد که هر یک از آن‌ها سرمایه‌ای کلان و گنجی شایگان و پشتوانه‌ای پرتوان برایِ زبان فارسی معیار به شمار می‌آید. به گفتۀ دکتر محمد حیدری‌ملایری، «گویش‌های پارسی کان‌هایی پرگوهرند که افسوس‌مندانه تاکنون به اهمیتشان در توانمندسازی زبان پارسی توجه چندانی نشده‌است».

پژوهش در گویش‌ها و گونه‌ها(لهجه‌ها)ی زبان فارسی از جملۀ بایسته‌ها در راستای شناخت بنیادین و دانشیِ این زبان و ارزش‌ها و گنجایش‌های آن است که، در چند دهۀ گذشته، نمونه‌هایی از آن انجام پذیرفته و نشر یافته‌است اما، دراین‌زمینه، هنوز کارهای نکرده‌‌ و نشرنیافته بیشتر از انجام‌گرفته‌ها و چاپخش شده‌هاست. درمیانِ آنچه هم تاکنون به چاپ رسیده‌است به نمونه‌هایی برمی‌خوریم که چندان روشمند و دانشی نیستند و بیشتر به‌انگیزۀ رویکرد عاطفی نویسندگان به گویش یا لهجۀ ویژۀ زادگاهشان نوشته شده‌اند تا نگرشی برخوردار از سنجه‌های دانشگاهی سزاوار در این راستا.

حال، دراین‌میان، گویش فارسی اصفهانی، که موضوع پژوهش شماست، از چه ویژگی‌هایی برخوردار است و سیر تحول و تطور آن چگونه بوده‌است؟

نخست باید به تفاوت گونه یا لهجه با گویش اشاره کنم. لهجه زیرشاخه‌ای از زبان‌ است که ساختار دستوری‌ ناهمسان ‌عمده‌ای با زبان معیار ندارد اما گویش این ناهمسانی را با زبان معیار دارد.

فارسی‌ اصفهانی، یکی از زیربخش‌های زبان فارسی است که در پیکرۀ کنونی‌‌اش و برپایۀ سنجه‌های زبان‌شناختی گونه یا لهجه به شمار می‌آید اما نشانه‌های اندکی از گویش‌بودن آن در گذشته در برخی از ترکیب‌ها و تعبیرهای مهجور، اما هنوز کم‌وبیش رایج آن، برجا مانده‌است.

از سرآغازِ جوانه‌زدنِ گویشِ پیشین اصفهانی بر تنۀ درخت زبان فارسی و زمان دگردیسی آن به لهجه و نیز سیر تحول و تطور کاربردی‌ آن آگاهی‌های دقیق و درست و نمونه‌های بازنگاشتۀ روشن و رهنمونِ چندانی در دست نداریم. کهن‌ترین سندی که در آن به گویش پیشین اصفهانی اشاره رفته کتاب احسن التقاسیم فی معرفهالاقالیم، تألیف ابوعبدالله محمّد بن احمد المَقدَسی (سدۀ چهارم ﻫ.ق.) است. پس‌ازآن، به محاسن اصفهان، نوشتۀ مفضل بن سعد بن الحسین المافروخی الاصفهانی (سدۀ پنجم ﻫ.ق.) می‌رسیم که واژه‌ها و عبارت‌هایی از گویش اصفهانی را نقل کرده‌‌است. هم‌زمان با او، محمّد بن احمد ابی‌المطهّرالاَزدی، در کتاب حکایه ابی‌القاسم البغدادی، دو جمله از گفتار مردم اصفهان را نقل ‌کرده‌‌است. عُبید زاکانی (سدۀ هشتم ﻫ.ق.) نیز جملۀ کوتاهی را به گویش اصفهانی زمان خود آورده‌‌است. سه غزل بازمانده از اوحدی اصفهانی یا مراغه‌ای (سدۀ نهم ﻫ.ق.) به گویش اصفهانی می‌تواند تصویر بهتری از این گویش به دست دهد. افزون‌براین، تاجایی‌که من سراغ دارم، یک نمونه‌ از گفتار روزمرۀ مردم اصفهان در سدۀ پنجم ﻫ.ق. در کتاب راحهالصُّدور و آیهالسُّرور، در تاریخ آل سلجوق، اثر محمّد پسر ‌علی پسر سلیمان راوندی از دورۀ سلجوقیان برجا مانده‌است.

بیش از سه دهه پیش، کتابی در روسیه از بانوی پژوهنده‌ای انتشار یافت که به‌رغمِ برخی کاستی‌ها و نادرستی‌هایش کاری سودمند و مغتنم در حوزۀ این پژوهش است و در دهۀ هفتاد، برایِ نخستین‌بار، کتاب فارسی اصفهانی، تألیف دکتر ایران کلباسی، به‌منزلۀ پژوهشی اصولی در پُرسمان این گونه (لهجه) نشر یافت که مؤلف آن برپایۀ سنجه‌های شناختۀ دانش زبان‌شناسیِ امروز، به سراغ فارسی‌ اصفهانی رفته و آن را در پیکر ساختاری‌ بنیادینش بررسیده‌است.

دربارۀ فرهنگ فارسی اصفهانی، که دستاورد دهه‌ها کوشش‌ شما در این زمینه است، بفرمایید.

در سال ۱۳۲۹، که هفده‌ساله و دانش‌آموز دانشسرای مقدماتی‌ اصفهان بودم، براثرِ خواندن راهنمای گردآوری‌ فرهنگ توده، اثر زنده‌یاد صادق هدایت، سودای‌‌ کار گردآوری ماده‌های این فرهنگ شدم و دست به کار جُستار و پرسش و نگارش زدم و، در فرارَوَند زمان، پای سخن ده‌ها تن نشستم و اندوخته‌های ذهنشان را از گفتار به نوشتار درآوردم و، به‌خواستِ سامان‌بخشی‌ الفبایی و دسته‌بندی، بر برگه‌های کوچک کاغذ (به تعبیر فرنگی‌ها فیش یا ایندکس‌کارد) بازنوشتم که، با گذشت ده‌ها سال، شمار آن‌ها به هزاران رسید.

فرهنگ فارسی اصفهانی پژوهشی سنجشی در گونه یا لهجه‌ای از زبان فارسی است که بار فراهم‌آوری، سامان‌بخشی، پژوهش و ویرایش آن بر دوش من بوده‌است. این فرهنگ حاصل بیش از شصت سال کار و کوشش و پژوهش پیگیر، بی‌هیچ درنگی، در میانه است. «شصت سال»، در حد خود، «یک عمر» است. بااین‌حال، چنان‌که بزرگان ما گفته‌اند: عمرها باید که تا یک سنگ خاره ز آفتاب / لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن!

در این راه با چه دشواری‌هایی روبه‌رو بوده‌اید؟

بر آگاهان و اهل فن پوشیده نیست که کار فرهنگ‌نویسی، با هر میزان و اندازه‌ای که باشد، کاری‌ است گروهی و نه فردی. کمال مطلوب در این کار نیز این بود که گروهی سزاوار و ویژه‌کار در یک دفتر همکاری داشته‌‌باشند و بار این خویشکاری را به‌طورِمشترک و با سرپرستی‌ یک‌ یا چند ویراستار بر دوش گیرند و به سرمنزل برسانند، همان کاری که من، در دهۀ سی و آغاز دهۀ چهل، در لغت‌نامۀ دهخدا و فرهنگ فارسی، زیر سرپرستی‌ استاد زنده‌یادم دکتر محمد معین، در تهران و در دهۀ هفتاد در نیویورک در دانشنامۀ ایرانیکا به راهنمایی استادم دکتر احسان یارشاطر می‌کردم. اما کار پژوهش در درون‌مایۀ این فرهنگ نیز، به‌رغمِ همکاری‌ مغتنم هوشنگ گلشیری در یک دهه، همچنان‌که فردی آغاز شده‌‌بود، از دهۀ پنجاه بدین‌سو نیز، یک‌نفره و در دو دهۀ اخیر، غریبانه، ادامه‌ یافت.

در بیست سال اخیر، در این غربتگاه دور، درمیانِ انبوه کارهایم، پیوسته و بیش‌ازهمه، با این اندوختۀ فرهنگی، که هر روز هم بر حجم‌ آن افزوده‌ شده‌‌است، دل‌مشغول بوده و دست‌وپنجه نرم کرده و کوشیده‌ام تاآنجاکه شدنی باشد آن را سرشارتر و سامانمندتر گردانم و به سرمنزل کمال نسبی برسانم.

درون‌مایۀ این فرهنگ تنها اندوخته‌ای از واژگان و ترکیب‌ها و تعبیرها در فارسی‌ اصفهانی نیست، بلکه، فراتر از عنوان آن، پرونده‌ای (هرچند با کوتاه‌نویسی) از آیین‌ها، ادب‌ها، باورها، خرافه‌ها، رسم‌ها، زبانزدها، متل‌ها و مثل‌های رایج در گفتار اصفهانی‌ها و نیز نگرش به پیشینه و خاستگاه و ساختار هر یک از درآمدها و زیربخش‌های آن‌ها نیز هست. تاکنون، نزدیک به دو دفتر از این فرهنگ به مرحلۀ تدوین و ویرایش نهایی رسیده‌است.

کدام ناشر این فرهنگ را چاپ خواهدکرد؟

پیرانه‌سر امیدوار بوده‌ام و هستم که این کوشش و پژوهشِ چندین‌ده‌ساله، عاطل و باطل بر زمین نماند و در این وانفسای چاپ‌ونشر، ناشری دل‌آگاه و فرهنگ‌دوست برایِ چاپ آن گام پیش گذارد تا این ودیعه به دست «زرگر نقاد هوشیار زمانه» سپرده شود و به صاحبان اصلی‌اش، ایرانیان ارجمند، پیشکش گردد. در پی ناشرجویی‌های ناکام و بی‌سرانجامِ سالیان گذشته (در هر دو بخش دولتی و خصوصی)، به‌تازگی ناشری توانمند با کارنامه‌ای درخشان در صنعت نشر برایِ عهده‌دارشدنِ کارِ کارستانِ چاپخش این فرهنگ دست و آستین بالا زده‌است که امیدوارم به تعبیر خواجه بزرگمان «همّتش بدرقه راه باد!».

 

این گفت‌وگو در روزنامه قانون (۱۱ آذرماه ۱۳۹۱) منتشر شده است.

 

جستارهای وابسته

  • دسترس، نه دسترسی!دسترس، نه دسترسی! در این یادداشت دکتر جلیل دوستخواه به راه‌یابی‌ی «دسترسی» (جای‌گزین‌ِ رایج و نادرست‌ِ «دسترس») به لغت‌نامه‌ی دهخدا در مرحله‌ی ویرایش و با استناد به دو کاربُرد‌ِ نادرستْ برگزیده! اشاره […]
  • جشنهای ایرانی*جشنهای ایرانی* مسعود لقمان: «جشن» واژه‌ای ایرانی است از ریشه‌ی «یَز-»، به چِمِ «پرستیدن، ستودن و نیایش کردن». جشن در آغاز به چمِ «انجامِ آیینهای دینی» بوده، ولی اندک‌اندک گسترش چمِی پیدا کرده و به بزم و مهمانی و سور هم گفته شده است؛ چرا که در فرهنگِ ایران، انجامِ آیینِ دینی و نیایش و ستایشِ ایزد همان جشن و بزم و شادی و شادخواری بوده و شگفت این که […]
  • زبانِ فارسی یا «زبانِ تاجیکی»: روی‌آوری به همبستگی یا گسستگی‌یِ فرهنگی؟!زبانِ فارسی یا «زبانِ تاجیکی»: روی‌آوری به همبستگی یا گسستگی‌یِ فرهنگی؟! دکتر جلیل دوستخواه در این یادداشت می‌گوید که «چشم‌داشت ما از خواهران و برادران‌مان در تاجیکستان، این‌ست که تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک‌مان را فدایِ گرایش‌ها و رویکردهای روزمرّه‌ی سیاسی […]
  • زبان فارسی از آشوب تا سامانزبان فارسی از آشوب تا سامان دکتر جلیل دوستخواه- بر ماست که درهمه‌ی کاربُردهای زبان، بیشترین دقّت را به خرج دهیم و از هرگونه آشفته‌کاری و بی‌بند و باری در گفتار و نوشتار خودداری ورزیم و از راه دادن تعبیرها و ترکیب‌های بیگانه با ساختار و هنجار زبان به بافت آن و عرضه‌داشت گفتارها و نوشتارهای درهم جوش و ملقمه‌وار […]
  • دسترس، نه دسترسی!دسترس، نه دسترسی! در این یادداشت دکتر جلیل دوستخواه به راه‌یابی‌ی «دسترسی» (جای‌گزین‌ِ رایج و نادرست‌ِ «دسترس») به لغت‌نامه‌ی دهخدا در مرحله‌ی ویرایش و با استناد به دو کاربُرد‌ِ نادرستْ برگزیده! اشاره […]
  • «آموزشِ زبان مادری» آری، «آموزش به زبان مادری» نه«آموزشِ زبان مادری» آری، «آموزش به زبان مادری» نه مسعود لقمان: «آموزشِ زبانِ مادری»، در کنارِ زبانِ فارسی که زبانِ رسمی، دیوانی، ملی و تمدنی است، خواسته‌ای‌ است که می‌تواند ازسویِ همگان پیگیری شود لیک «آموزش "به" زبانِ مادری» و زدودنِ زبانِ فارسی از سامانۀ آموزشی واژگونه‌ی نصِ صریحِ قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامیِ ایران و همچنین مؤلفه‌های وحدت‌بخشِ ایرانیان […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

دیدگاهی بنویسید.


*