پیامد آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۴)

بیگانه‌پنداشتنِ واژه‌های پارسی

 

سامان حسنی: یکی دیگر از پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های عربی همانا «بیگانه‌پنداشتنِ» شماری از واژه‌های زبان پارسی است. چنانچه پیشتر یادآوری شد، در دورۀ آمیختگی نویسندگان و خوش‌نویسان، نه ازرویِ نیاز که برای نازیدن، به‌گونه‌ای بی‌دروپیکر واژه‌های عربی بسیاری را به درون زبان پارسی کشاندند. حتی فراموش کردند که بسیاری از این واژه‌ها پارسی هستند و برپایۀ راژمان زبان عربی دگردیسه شده‌اند و آن‌ها را به همان دیسه پذیرفتند. نه‌تنها واژه‌ها را بدون هیچ‌گونه دگرگونی وارد زبان پارسی نمودند، جداآمدهای آن‌ها را هم، که بر بنیاد زبان عربی ساخته شده‌بود، به درون زبان پارسی آوردند. افزون‌برآن، دستورزبان عربی را هم بر زبان پارسی بار کردند و برای واژه‌های پارسی هم به کار گرفتند. دیگر اینکه، به‌کارگیریِ واک‌های ویژۀ عربی هم روایی یافت و بسیاری از واژه‌های پارسی را هم که به عربی برده نشده‌بودند با واک‌های ویژۀ زبان عربی نوشتند. بنابر آنچه گفته شد، بیگانه‌پنداشتنِ واژه‌های پارسی می‌تواند به چند شَوند باشد:

——

بخش‌های پیشین پیامد آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه:

بخش نخست: فراموشیدن واژه‌های پارسی
بخش دوم: کارواژه‌های ساده و آمیخته
بخش سوم: تکال و بیشال

——

  • واژۀ پارسی به عربی رفته و با واک‌های ویژۀ عربی نوشته شده، سپس با همان دیسه به زبان پارسی بازگردانده شده‌است؛ مانند: «چلیپا» که شده «صلیب»، «آبریز» که شده «ابریق».
  • واژۀ پارسی‌ای که به زبان عربی رفته دارای یکی از واک‌های ویژۀ زبان پارسی بوده که با واک‌های دیگر جایگزین شده‌است؛ مانند: «پردیس» که شده «فردوس»، «گزیدگ» که شده «جزیه».
  • واژۀ پارسی‌ای که به عربی رفته نه دارای واک‌های ویژۀ پارسی بوده و نه در هنگام دگردیسی با واک‌های ویژۀ زبان عربی نوشته شده‌است؛ مانند: «اندازه» که شده «هندسه».
  • واژۀ پارسی به عربی برده شده و برپایۀ دستورزبان عربی بیشالیده شده‌است؛ مانند: «زمان» که به‌دیسۀ «ازمنه» بیشالیده شده‌است.
  • واژۀ پارسی به عربی رفته و از آن جداآمدهایی در عربی ساخته شده‌است؛ همچون «هوا» که از آن واژۀ «تهویه» را ساخته‌اند.
  • واژه‌های پارسی را بدون اینکه به زبان عربی رفته‌باشند با واک‌های ویژۀ زبان عربی نوشته‌اند؛ مانند: «اروس» که به‌دیسۀ «عروس» نوشته شده و واژۀ «غالی» که به‌دیسۀ «قالی» نوشته شده‌است.
  • همانندی واک‌های واژۀ پارسی با نشانه‌های عربی هم شوندِ دیگری برای عربی‌پنداشتنِ واژه‌هاست؛ مانند: «الماس» و «البرز» که دو واک نخست آن‌ها را نشانۀ عربی‌بودن آن‌ها پنداشته‌اند.

در زیر به شماری از واژه‌هایی که دربنیاد پارسی هستند ولی بیگانه پنداشته شده‌اند می‌نگریم:

ابریق= آبریز؛ واژه‌ای پارسی است که به عربی رفته و واک «ز» در آن به واک «ق» دگردیسه شده و به‌دیسۀ «ابریق» درآمده‌است.

البرز= در اوستا، هره‌بره‌زئیتی، در پهلوی هره‌برز یا هربورس؛ مرکب از دو بخش هر، به چم کوه، و برز، به چم بالا و… [لغت‌نامه]. چون این واژه با واک‌های «الف» و «ل» آغاز شده آن را عربی پنداشته‌اند.

الماس= واژۀ الماس در پارسیگ هم به‌همین‌دیسه است. چون در آغازش واک‌های «الف» و «ل» آمده‌است، عربی پنداشته شده‌است.

رواج= این واژه همان «رواگ» پارسیگ است که به عربی رفته و در آن واک «گ» به واک «ج» دگردیسه شده‌است.

زمان= این واژه به‌همین‌دیسه به عربی رفته‌است. چون به‌دیسۀ «ازمنه» بیشالیده شده‌است، عربی پنداشته شده‌است.

زنبق= نام گیاهی است خودرو، با گل‌های درشت آبی‌رنگ که در بهار در کوهپایه‌ها می‌روید. به نگر من، واک «غ» در آن به‌دیسۀ «ق» نوشته شده‌است. چون «زنبغ» از دو واژۀ «زن» و «بغ» ساخته شده‌است. «بغ» واژه‌ای پارسی است به چم خدا. پس زنبغ می‌شود ایزدبانو. وگل زنبغ همان گل ایزدبانوی آب و باروری است که آناهیتا نام دارد.

جزیه= دربنیاد همان «گزیدگ» پارسیگ است.

خط= به گفتۀ حیدری‌ملایری، «خط» واژه‌ای‌ست پارسی که با واک عربی «ط» نوشته شده‌است.

خرج= «هَرگ» واژه‌ای پارسیگ است که به عربی رفته و به‌دیسۀ «خرج» درآمده‌است.

خراج = «هَراگ» واژه‌ای است پارسیگ به چم «باژ و مالیات». این واژه در عربی به‌دیسۀ «خراج» درآمده‌است.

خندق = همان «کندک» پارسی است. واک‌های «ک» در این واژه به «خ» و «ق» دگردیسه شده‌اند.

ساعت= بنا به پژوهش ذبیح بهروز، «سایه» یکی از نخستین ابزارهای اندازه‌گیری زمان بوده که به عربی رفته و به «ساعه» دگردیسه شده و ما آن را به‌دیسۀ «ساعت» می‌نویسیم.

شطرنج= واژه‌ای است پارسی و دربنیاد به‌دیسۀ «چترنگ» می‌باشد.

شهرت= واژه‌ای است پارسی و دربنیاد به‌دیسۀ «شهر» بوده‌است.

صلیب= این واژه دربنیاد «چلیپا» بوده که به عربی رفته و به‌دیسۀ «صلیب» درآمده‌است.

ضحاک= به نوشتۀ مجمع التواریخ، «دهاک» واژه‌ای است پهلوی که به عربی رفته و«ضحاک» شده‌است. دهاک ریشه در واژۀ اوستایی «آژی‌دهاک» دارد. آژی همان اژدها است و «آک» به معنی زشتی، آفت و بدی است.

طب= این واژه همان «تب» فارسی است که به عربی رفته و به‌دیسۀ «طب» نوشته شده‌است. درگذشته بیماری «تب» را ریشۀ همۀ بیماری‌ها می‌دانسته‌اند. از واژۀ «طب» واژه‌های «مطب»، «طبیب» و «طبابت» را ساخته‌اند.

طراوت= واژه‌ای است پارسی که دربنیاد به‌دیسۀ «تراود» بوده‌است.

طلا= به نگر حیدری‌ملایری، این واژه عربی نیست و از نام یکی از کان‌های طلا گرفته شده‌است و بایستی با واک «ت»، به‌دیسۀ «تلا»، نوشته شود.

عامیانه= هنگامی‌که می‌گوییم «آم‌دبیره» یکی از خط‌های هفتگانۀ دوران ساسانی بوده‌است، پس «آم» واژه‌ای پارسی است و «عامیانه» هم باید به‌دیسۀ «آمیانه» نوشته شود.

عروس= «اروس» واژه‌ای است پارسی که در سده‌های پسین به‌دیسۀ «عروس» نوشته شده‌است.

عنبر= این واژه دربنیاد با واک «الف» و به‌دیسۀ «اَنبر» نوشته می‌شده‌است.

عیار= «ایار» واژه‌ای است پارسیگ به چم دوست. در گذر به پارسی نو واک «الف» این واژه افتاده و به‌دیسۀ «یار» درآمده‌است.

عیلام= این واژه عربی نیست و بایستی به‌دیسۀ «ایلام» نوشته شود.

فرح= این واژه دربنیاد به‌دیسۀ «فره» بوده که به عربی رفته و با واک ویژۀ عربی نوشته شده‌است.

فردوس= همان «پردیس» پارسی و به چم «بهشت» است.

فریضه= به گفتۀ میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، این واژه دربنیاد واژۀ «فریز» پارسیگ است که به عربی رفته و به‌دیسۀ «فریضه» نوشته شده‌است.

قاضی= «کادیک» واژه‌ای است اوستایی که به زبان عربی رفته و واک‌های «ک» در آن به «ق» و «ض» دگردیسه شده و به‌دیسۀ «قاضی» نوشته شده‌است.

قالی= غالی واژه‌ای است پارسی که در سده‌های پسین به‌دیسۀ «قالی» نوشته شده‌است و برهمین‌پایه، ترکی پنداشته شده‌است.

قبا= این واژه در پارسیگ به‌دیسۀ «کباه» بوده‌است.

قبر= این واژه در پارسیگ به‌دیسۀ «گبر» و به چم «گودی و سوراخ» است و با واژۀ «گبر»، که در روزگار پسین به چم «زرتشتی» به کار رفته‌است، یکی نیست.

قربان= به گفتۀ محمد مقدم، «پریستاران و پرستندگان ایزد مهر در آیین ویژه‌ای که در تاریکی غارها برگزار می‌شد گاوی را قربانی می‌کردند و ازاین‌رو پرستاران مهر را ˮکرپن“ می‌نامیدند که واژۀ ˮقربان“ از آن آمده‌است».

قلیان= این واژه دربنیاد به‌دیسۀ «غلیان» و به چم «جوشیدن و غلغل‌کردن» است.

مزاح= این واژه دربنیاد «مزه» بوده‌است.

مسجد= «مزگت»؛ در لغت‌نامه به چم «نمازخانه» است. این واژه به عربی رفته و شده مسجد. در گویش‌های مرکزی دو واک «ز» و «گ» به واک «چ» ترادیسیده و شده «مَچِد».

محراب= «مهرابه» نام نیایشگاه آیین مهر است. این واژه به عربی رفته و به‌دیسۀ «محراب» نوشته شده‌است. در مسجدها، جایی که «محراب» نامیده می‌شود گودتر از دیگر جاهاست، همان‌گونه‌که برای رفتن به «مهرابه» چند پله به پایین می‌روند.

وزیر= ویچیره واژه‌ای است به زبان اوستایی که در زبان عربی به‌دیسۀ «وزیر» درآمده‌است.

وقت= به گفتۀ حیدری ملایری، «وخت» واژه‌ای است پارسی و به چم «پاره‌ای از زمان» می‌باشد. این واژه به عربی رفته و به‌دیسۀ «وقت» درآمده‌است.

هوا= واژه‌ای است پارسی که به عربی رفته‌است و چون واژۀ «تهویه» را از آن ساخته‌اند عربی پنداشته شده‌است.

هندسه= «اندازه» واژه‌ای است پارسی که به عربی رفته و به‌دیسۀ «هندسه» درآمده‌است.

هیجان= در بنیاد «هیگان» بوده‌است که واک «گ» در آن به‌دیسۀ «ج» نوشته شده‌است.

 

بازبردها

یادداشت‌های اوستا، ابراهیم پورداود

سبک‌شناسی، محمدتقی بهار

تاریخ زبان فارسی، پرویز ناتل‌خانلری

جستاری دربارۀ ناهید و مهر، محمد مقدم

تقویم و تاریخ، ذبیح بهروز

لغت‌نامه، دهخدا

تارنگار شهربراز

تارنگار زبان و ادبیات فارسی، آریا ادیب

سخنرانی‌ها و نوشته‌های محمد حیدری‌ملایری

نگرشی بر زبان تازی، ضیاالدین هاجری

 

جستارهای وابسته

  • پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۱)پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۱) سامان حسنی: هنگامی‌که واژه‌های عربی وارد زبان پارسی شدند، آرام‌آرام واژه‌های پارسی رو به فراموشی نهادند. اکنون شماری از واژه‌های پارسی برایِ بسیاری از ما ناآشنا هستند و چم آن‌ها را نمی‌دانیم. […]
  • پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۲)پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۲) سامان حسنی: یکی دیگر از آسیب‌هایی که درپیِ آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه به این زبان رسیده‌است همانا به‌کاربردنِ کارواژه‌های آمیخته[فعل مرکب] به‌جایِ کارواژه‌های ساده[فعل بسیط] است. هرچند در آغاز شمار اندکی کارواژه‌های ساده با واژه‌های عربی ساخته شد، این روش به‌زودی فراموش گردید و واژه‌های بیگانه کارواژه‌‌های آمیخته را به دنبال […]
  • پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۳)پیامدهای آمیختگی زبان پارسی با واژه‌های بیگانه (۳) سامان حسنی: بهره‌گرفتن از نشانه‌های بیشال عربی دشواری‌هایی برایِ زبان پارسی به بار آورده‌است. پس تا می‌توانیم از واژه‌های پارسی بهره بگیریم و اگر ناچاریم نام‌های عربی به کار ببریم، برایِ بیشالیدن آن‌ها از نشانه‌های پارسی «ها» و «ان» بهره بگیریم. دیگر اینکه، به‌هیچ‌روی، واژه‌های پارسی را به‌دیسۀ عربی بیشال […]
  • زبان پارسی‌نو: شکوفایی، آمیختگی و پالایشزبان پارسی‌نو: شکوفایی، آمیختگی و پالایش سامان حسنی: زبان پارسی، با ریشه در زبان اوستایی، دارای پیشینۀ درازآهنگ سه‌هزاروچندسدساله می‌باشد و سه دوران را پشتِ‌سر گذاشته‌است: پارسی‌باستان، پارسی‌میانه و پارسی‌نو. در این جستار به زبان پارسی‌نو می‌پردازیم و راهِ پُرفرازونشیبش، از شکوفایی تا زمین‌گیرشدنش زیرِ بارِ واژه‌های بیگانه، و خیزش دوباره‌اش را […]
  • نگاهی به دگردیسی واک‌ها در گویش‌های روستایینگاهی به دگردیسی واک‌ها در گویش‌های روستایی سامان حسنی: هنگامی‌که کوتاه‌شدن و دگردیسه‌بودنِ واژه‌ها بررسی شوند، آنگاه با سه دسته واژه روبه‌رو خواهیم‌شد: دستۀ نخست واژه‌هایی هستند که با پارسی نوشتاری هم‌سان‌اند؛ دستۀ دوم واژه‌هایی هستند که در گویش‌ها یا پارسی نوشتاری دگردیسه یا کوتاه شده‌اند؛ دستۀ سوم واژه‌هایی هستند که در زبان نوشتاری پیدا نمی‌شوند؛ همین دسته از واژه‌ها هستند که […]
  • نگاهی به تَرم‌شناسی دستور زبان پارسینگاهی به تَرم‌شناسی دستور زبان پارسی سامان حسنی: می‌بایست گروهی از کسانی که بر «دستور زبان پارسی» چیرگی دارند و با روش دانشیک واژه‌سازی آشنایند، گرد هم آیند. نخست یک فهرست از همه‌ی واژه‌های مورد نیاز دستور زبان فراهم آورند. آنگاه همه‌ی واژه‌هایی را که تا کنون فرهنگستان یکم، دوم و دیگر کسان برای دستور زبان ساخته‌اند، گرد آورده و با در نگر داشتن همه‌ی نکته‌های دستوری و با […]

12 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. شما دارید همان کاری که پان ترکیسم با ترکی کرد رو با فارسی میکنید.
    به دید من این جستار بسیار یکسویانه نوشته شده.
    از ازدایش بیشتر سپاسگزار خواهم شد.

    • پان ترک ها از ریشه شناسی چیزی نمی دانند تنها ابزار آنها برای پیشبرد هدف شان دروغ و تخریب است . ریشه شناسی در زبان پارسی هم در ایران و هم در اروپا پیشینه تاریخی دارد . لغت فرس اسدی توسی را بنگرید که از نزدیک به ۱۰۰۰ سال در زمینه فرهنگ واژگان پیشینه دارد . ایرانیان ریشه شناسی را می شناسند و دست بلندی در این زمینه دارند .استاد هرولد والتر بیلی ، استاد دانشگاه کمربیج انگلستان زبان ایرانی را مادر زبان های اروپایی میداند او می گوید : «هر دانشجوی انگلیسی‌ که می‌خواهد زبان مادری خود را خوب یاد بگیرد، باید با زبان‌های باستانی ایران آشنا شود».از آرتور جفری هم از پژوهشگران نامی زبان در این زمینه نیز می توان نام برد .

  2. درود بر شما بسیار خوب بود، لازم است بدانیم چه بر سر زبان ما آورده‌اند، برگشت به خوانش صحیح هر کلمه
    سالها به درازا خواهد کشید، امیدوارم که همگی در جا افتادن واژه های درست تلاش کنیم با
    تکرار زیاد جایگاه آنها روشن خواهد شد

  3. agha irani , man der nabeshte haa-ye in tar-gah ; taa kenon hich neshane-ye az pan-parsism yaa berter pandashtan parsi zaban haa ber deger haa ne dide am. daweri shama dor az dad-gari ast.. turk haa baa poshtibani ataturk tawanestand be zaban khod zaban-negare-ye be sazand, amaa kherad reza shah tawan an ra ne dasht ke be peshnehad ataturk kerdar ne maayed, pas az iran keshwer khorasan(afghan=poshto-stan) nachar bod zaban-negare nau ra be pazirad , wa saal 1990 tajikistan ham zaban-negare do keshwer ham zaban khod ra mi pazereft, wa zaban-negare-ye rusi ra dor mi andakht. wa maa kenon baa in zaban-negare deshwari haa darim

    in behter bod ;taa yek soye bodean in naweshtar re ra neshan mi dadid, man hich gone kaj-andishi der in jestar ne mi binam

  4. باد گفت ترکیسم ها روش شهودی و قیاسی بکار می برند . ولی ما بدنبال ریشه و پیشینه آن می رویم . شما نگاه کنید واژه ورد که چم گل می دهد . در زبان عربی وارد شده است این واژه از پهلوی وارد شده. چرا ورتا در زبان پارسی کمتر دیده می شود ولی در عربی بیشتر دیده می شود. چرا اگر تاریخ نگاه کنید در زمان ساسانیان یک روش نوشتاری به معنی زند داشتند. زند زبان و دستورنویسی دانشیک زمان ساسانی بوده است. زند فراتر از زبان پهلوی پیش رفته است. وساختار تازه ای در بن واژه پدیدار کرده. واژه های بسیاری رو ساخته و دارای دستور نگارشی و واژه نویسی ویژه خود دارد. بسیاری از واژه ها عربی در زمان عباسیان یافت می شود که همه می داند که انها روش حکومتی خود را بر پایه حکومت ساسانی پایه ریزی کردند و بسیاری از کتاب های باز مانده ساسانی رو به عربی ترگومان کرده اند که هیچ زبانی اگر بن نیرومندی نداشته باشد نمی توان واژههای گوناگونی ساخت. که زبان عربی بویژه عرب حجاز بسیار ناتوان بوده. بدلیل تغییر نوشتاری و آوایی برخی از واژه ها رو نمی توان از چه ریشه ای گرفته شده است. هر واژه که در نوشته های عربی واژه های عربی نیست. قران هم دارای واژه های بسیاری از غیر عربی است. دیگر برسد به دیگر نوشته های. اگر یک دانشمند ایرانی واژه ای رو به عربی نداند یا معادل نداشته باشد آنرا وارد زبان عربی می کند
    بسیاری از واژه های پارسی در زبان دانشیک که با زبان آمه مردم بسیار متفاوت است و واژه هایی درآن ساخته شده که در زبان مردم رواگ نشده است. و واژه هایی که در زبان پهلوی درایم بیشتر نسکهای دینی هستند و شما نمی توان واژه های تخصصی در دیگر بخش ها در ان یافت.
    عرب ها برخی واژه را در این نسک یافتند و عربی دانستند چون در زبان عربی بوده و آنها را هزوارش نامیدند . با نگاه بیشتر می فهمیم که این واژه ها عربی نیستند که بسیاری واژه ها در زبان عربی آن زمان پیدا نمی شد. و واژه هایی هم پیدا می شد پیش از آن در نوشته های پارسیگ یافت شده اند و نمود و سندی از عربی در دست نیست.
    بسیاری از واژه های بالا نه تنها در پژوهش های دانشمدان ایران بلکه داشنمدان اروپا و امریکا از پارس بودن آنها هم یاد شده است هتا داشنمدان عربی .
    هندسه : هندچه ، اندچه (پارسیگ – نوشته های ساسانی) – اندیسه (اندازه گیری).
    عیار در عربی به معنی دزد و راهزن بکار می رود ولی آیا گروه از ایرانی خود را ایار می نامیدند دزد بودند.
    هوا – وات ، وا – ایچوا ، ایوا(هوا) . ه نخست ساده هیچ و وا هم بع معنی باد و جریان هوا ست. اگر بخواهیم بگی بدون جریان هیوا ، هوا . در زبان زند و پازند بدلیل تغییر ساختار واژه ها مانند وفر رو به ورف کردند برف در زبان های کهن تر بفر بوده است و در زند به شکل برف آمده است. جایگشت واک و واج ها دیده می شود . جایگزین دیده می شود واژآوایی دیده می شود ، کاستن و افزودن هم دیده می شود.
    بیشتر واژهای بالا بن واژه ایرانی دارند و از دستور زبان پارسی هم پیروی کردند که وارد زبان عربی شده اند و بسیاری جایگزین واژه های عربی شده اند یا بخاطر معادل نداشتن بکار می رود. وواژه های هم از عربی جایگزین پارسی شده اند. مانند علم که جایگزین دان و دانش شده هست ولی کوشش های بسیار توانسته که هنایش این واژه رو کمرنگ کند.
    هر گردی گردو نیست ، ما تنها به ظاهر بودن پارسی نمی گویم پارسی است. و نباید واژه های بیگانه رو با اثبات پوچ و الکی وارد زبان کرد و زبان را آلوده کرد (داستان دوستی با خرس نشود). پس هر ال تنها در زبان عربی نیست و خاص عربی نسیت. واژه های کهن پارسی مانند زنجیره بهم گره خرده اند. و می توان سرنخ واژه رو دنبال کرد. چنان با نظمی چیده شده اند که نشانگر کوشش هزاران ساله نویسندگان و دیباگران است.

  5. با درودی دوباره به آگاهی می رساند که دیدگاه نگارنده تا اندازه بسیاری درست می باشدو شوربختانه بسیاری از واژگان پارسیگ آنچنان در درازای زمان دستخوش دگرگونی شده اند که شناسایی آنها بسیار دشوار شده است. این خیر (موضوع) بستگی ای با نژادپرستی و شُونگرایی ندارد. شُون در زبان پارسیگ به چیم “نوع” می باشد.برای نمونه، به یاد دارم که در مادَیان (کتاب) پارسیگ دبیرستانی چنین خوانده بودم که اُتاق واژه ای مغولی است. نه، چنین نیست. مغول ها اکنون هم بیشتر بیابان نشین هستند، چه برسد به سده های گذشته دور. ریشه این واژه از واژه پارسی پهلویگ ایوتاگ به چیم تنها است و ایوتاگیدن به چیم تنها کردن و ایوتاگَگ به چیم ابزاری برای تنها کردن که با گذشت زمان به نیکاس (صورت) ایوتاگ و سپس اُتاق درآمده است. نام های عراق و اراک نیز ریشه در زبان پارسیگ دارند. این دو نام از ریشه آردَن به چیم آرد کردن می آیند. آراگ به چیم آرد کننده یا آسیاب کننده است، و آنچنان که تاریخ می گوید عراق عجم و عراق عرب همان اراک و عراق بوده اند.در عراق دو رود بزرگ دجله و فرات روان می باشند و سرزمین آسیاب ها بوده است و اراک نیز آراگ نام داشته و پس از یورش و پَتروت تازیان به این بِرَهم (شکل) درآمده است. گواه راستی این سخن از نام پارسیگ شهر بغداد (بغ: خدا، و داد: داد) و بازمانده های ساختمان ساسانی ایوان مادَیان (به چیم کاخ اصلی یا کاخ کتاب)در تیسفون، پایتخت ساسانیان در نزدیکی بغداد می باشد. یا واژه نقشه که در زبان عربی خوب جای خوش یافته و ما آن را عربی می دانیم. این واژه نَخشَگ از ریشه نخشیدن به چیم خوب و بهینه کردن است و نخشگ به چیم ابزاری برای بهینه کردن یا خوب انجام دادن است. این نکته بسیار گیرا است که بسیاری از ما در آذربایجان (با زبان مادری ترکی)، لرستان (با زبان مادری لری و یا بختیاری)و ایز (حتّی) در خوزستان (با زبان مادری عربی) این واژه را به نیکاس (صورت) نخشه می گوییم که نشانی از یکپارچگی راستین مردمان ایران زمین است و این که آن گونه که تاریخ می گوید زبان های مادری ما دروغین و به زور شمشیر مغول چنگیزی و تیمور لنگی، و توپ عثمانی، و شمشیر تازی بر زبان مادرانمان روان شده اند. این نژادپرستی نیست که بازیابی خود و خودشناسی است. دوری از خود خویشتنمان، ما ایرانیان را بازیگر نخشگ های شوم بیگانگان خواهد نمود. آدورپایگان به زبان پارسیگ همان آدور به چیم آتش و پایگ به چیم پایه نگهدارنده است که با ان جمع بسته شده است به چیم سرزمین آتشکده ها که می دانیم به گواه تاریخ بزرگ ترین آتشکده ساسانیان هم در آذربایجان بوده است. تندرست و پیروز باشید.

  6. درود
    یک خواهشی داشتم از شما ایرانیان راستین و دوست داشتنی
    واژه های کهن که باهاشون آشنا نیستیم را بر روی شان نشانه (اعراب) بگذارید تا بتوانیم به آسانی و بدون اشتباه بخوانیم ،
    این را به راستی ازتون خواهش دارم ،
    با سپاس از شما ، دستتون را با جان و دل می بوسم

    درود و سپاس. سخنتان درست است و به رویِ چشم.
    پارسی‌انجمن.

دیدگاهی بنویسید.


*