بزرگمهرِ لقمان: «شیر» به چِمِ «شاه» از -xšaθrya اوستایی به همین چم آید. این واژه در زبانِ بلخی χαρο است (اشه: ۴۶۶).
«حُدودُ العالَم» برنامِ شاهِ بامیان را شیر خواند:
«بامیان شهری است بر حدِّ میانِ گوزگانان و حدودِ خراسان، و بسیار کشت و برز است، و پادشای او را شیر خوانند» (۱۳۶۲: ۱۰۱).
«مُجْمَلُ التَّواریخ» نیز این را گواهی دهد:
«پادشاهِ بامیان را شیر گویند» (پورِ شادی، ۲۰۰۰: ۳۲۴).
برخی شیر را تنها برنامِ شاهِ بامیان دانستهاند، لیک کاربردِ این برنام گستردهتر از بامیان بوده است. چونانکه افزون بر شاهِ بامیان، شاهِ ختلان، شاهِ کابل، شاهِ بلخ و دیگر جایها نیز شیر خوانده میشدهاند.
پورِ خُردادبه، در «المسالک و الممالک»، به هنگامِ برشمردن برنامهای شاهانِ خراسانِ ایرانزمین، برنامِ شاهانِ بامیان و ختلان را «شیر» نویسد:
«ملک البامیان شیر بامیان، … ملک الختّل ختّلانشاه، و یقال شیر ختّلان» (پورِ خُردادبه، ۱۹۹۲: ۳۹ و ۴۰).
گردانش: «شاهِ بامیان شیرِ بامیان، … شاهِ ختل ختلانشاه، و گفته شود شیرِ ختلان».
در «شاهنامه»، مهراب که شاهِ کابل بود با همین برنامِ نامیده شده است:
هیونی برافگند و گُردی دلِیر | بدان تا شود نزدِ مهرابِ شیر (فردوسی، ۱۳۹۱: ۲۶۱).
گوید که سام پیکی دلیر و گُرد بر شتری به نزدِ مهرابشاه روانه کرد. پایینتر، به جای «مهرابِ شیر» «شهِ کاولستان» آمده که گواهی بر این خوانش است:
شهِ کاولستان گرفت آفرین | چه بر سام و بر زالِ زر همچنین (فردوسی، ۱۳۹۱: ۲۶۱).
در «گرشاسپنامه»، بلخِ بامی نیز شیرخانه خوانده شده است، اَی جایگاهِ شاه. بامی (پارسیگ: bāmīg) نیز که برنامِ بلخ است به چمِ «درخشان» بُوَد.
به فرخترین فالِ گیتیفروز | سپه راند از آمل شهِ نیمروز
سوی شیرخانه به شادی و کام | که خوانی ورا بلخِ بامی به نام (اسدی، ۱۳۵۴: ۳۳۵).
واژهی شیر، اندر این چم، پیونددار با واژههای پارسیِ پادشاه، شاه، شهر، شهریار، شهریور و … است.
بنخانها
حُدودُ العالَم مِنَ المشرقِ الی المغرب، به کوششِ منوچهرِ ستوده، طهوری، ۱۳۶۲.
رهامِ اشه، زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژهسازی و واجشناسی، پارسی از مریمِ تاجبخش و بزرگمهرِ لقمان، خردنامگ ۳، سده، چاپِ نخست، ۱۳۹۷.
اسدی توسی، گرشاسپنامه، به کوششِ حبیبِ یغمایی، طهوری، ۱۳۵۴.
پورِ خردادبه، المسالک و الممالک، یک پوشینه، دار صادر، چاپِ نخست، ۱۹۹۲.
فردوسی، شاهنامه، به کوششِ جلالِ خالقیِ مطلق، ۱۲ پوشینه، پوشینهی نخست، مرکزِ دائرهالمعارفِ بزرگِ اسلامی، چاپِ چهارم، ۱۳۹۱.
نوادهی مُهلّب پورِ محمّد پورِ شادی، مُجْمَلُ التَّواریخ و الْقِصَص، ویرایشِ سیفالدینِ نجمآبادی و زیگفرید وِبِر، دومونده نیکارهوزن، ۲۰۰۰.
با سپاس از این نوشتهی آموزنده. اگر انگارهی این نوشته را درست بدانیم آنگاه میتوان گفت که گزارهی «شیر، سلطان/پادشاه جنگل است» نه گزارهای آروینی و تجربی بلکه گزارهای است که از ژرفای زبان فارسی ریشه گرفته و هیچ حقیقتِ زیستشناسانهای ندارد. همچنین در مستند دیدم که گوینده میگفت شیر از کفتار نیز مردهخوارترست چراکه شکار شکارچیان دیگر را با زور مال خود میکند.