اندر بایستگیِ پارسیگ‌‌آگاهی

پیش‌درآمدِ نبیگِ «زبانِ پارسیگ (پهلوی)»

مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان:

زبانِ «پارسی» دنباله‌ی زبانِ «پارسیگ» (پهلوی) و آن نیز دنباله‌ی زبانِ «پارسه» (پارسیِ باستان) است. زین‌رو، پارسی‌شناسی بی پارسیگ‌شناسی شدنی نباشد. با پارسیگ‌‌‌آگاهی است که به شناختی ژرف از پارسی توان دست یازیدن. چه نه تنها از چشمِ پارسیگ به پارسی نگریستن نگریستن به جان و جهانِ خویش با چشمانِ خویشتن است که با پارسیگ‌‌دانی است که اندریافتِ چگونگیِ دستورِ زبانِ پارسی آسان شود و بسیاری از گرههای ناگشوده نیز گشوده گردد.

واژه‌سازی بهنجار و آیین‌مند نیز بی پارسیگ‌دانی شدنی نباشد. زیرا تا نتوان با واژه‌های پارسیگ و شیوه‌های واژه‌سازی اندر این زبان آشنا شد و خو گرفت واژه‌سازی هم نتوان کرد.

گذشته از اینها، فرهنگِ ایرانی بر شانه‌ی فرهنگِ کهنِ خویش ایستاده است. شناختِ این فرهنگ بی شناختِ بُن نه شدنی است و نه دلخواهِ آگاهی‌خواستاران. زین‌رو، برای آگاهیِ ژرف‌پایه از فرهنگِ ایرانی و به دست آوردنِ بینشی روشن و بخردانه گزیری جز یادگیریِ پارسیگ نیست، چه فراگیریِ پارسیگ مِهین‌ابزارِ اندریافتِ آگاهیِ دانایانِ پیشین و خردِ ایرانشهری است. هم بر این پایه، نبیگِ(کتابِ) «زبانِ پارسیگ» پس از «گویاییِ ارستو» و «دیباچه‌ای بر فلسفه‌ی تاریخِ ایران» در «خردنامگ» جای گرفته است.

درباره‌ی این کار

استاد رهام اشه، واژگونه‌ی دیگران، به پارسیگ پاره پاره ننگریسته و آن را به مزدیسنی و مانوی و ترسایی و … بخش نکرده و آن را پیکره‌ای یکپارچه دیده است. وی، در این نبیگ، خودِ زبانِ پارسیگ را پایه‌ی کارِ خویش نهاده، بدان چونان زبانی زنده و پویا درنگریسته، سرچشمه‌ها را باریک‌بینانه و سنجشگرانه بررسیده و نمونه‌هایی بسیار از کمابیش همه‌ی نوشته‌های پارسیگ فرادستِ آموزنده گذارده است. چنین، هر کس، برپایه‌ی این کار، خواهد توانست دستورِ پارسیگ را به نیکی آموزد؛ با واژه‌سازی اندر این زبان آشنا شود؛ پارسیگ را با دیگر زبانهای ایرانی سنجد؛ بیش از چهار هزار واژه‌ی پارسیگ را ریشه‌شناسانه بررسد؛ و واج‌شناسیِ این زبان را نیز فراگیرد.

ناگفته پیدا است که با دانشِ زبانشناسانه‌ و روشمندانه‌ی این نبیگ زبانِ پارسیگ را توان آموخت و در این پایه چنان پیش رفت که آن را به آسانی خواند و نوشت و سخن گفت و گرههایی زبانشناختی نیز گشود، لیک ژرفای زبانی چون پارسیگ نه با دانش که با آیین به دست آید. به دیگر سخن، اگر پارسیگ را دارای جانی و روانی بپنداریم، آیینْ اندرآمیختنِ جان و روانِ پارسیگ با جان و روانِ آموزنده و درونی کردن این زبان است.

درباره‌ی روش و زبانِ گردانش و چرای این

اندر این گردانش کوشیده‌ایم خودِ زبانِ پارسی را پایه‌ی کارِ خویش برنهیم ـ نه آنچه دیگران گفته‌اند و نوشته‌اند، و جز واژه‌های زبانشناختی واژه‌ای دیگر نساخته‌ایم[۱] و از واژه‌سازی و نیز واژه‌های دساتیری و نادستورمند دوری جسته‌ایم و از همان گنجینه‌ی واژه‌های پارسی و دیگر زبانهای ایرانی سود برده‌ایم و بر این بُنِ استوار زبانِ گردانشِ خویش را بگذارده‌ایم.[۲]

گذشته از این، شاید کمتر زبانی چون پارسیگ بتوان یافت که یکسره به خویشتنِ خویش استوار باشد. شمارِ واژه‌های ناایرانی اندر زبانِ پارسیگ به شمارِ انگشتانِ دست نرسد؛ لیک، واژه‌های پارسیگ اندر زبانهای انیر، همچون آرامی و سوریگ، بس فراوان‌اند. به دیگر سخن، زبانِ پارسیگ زبانی سخت پاک و یکدست و با دستوری سازوار و درون‌مایه‌ای بشکوه و پرمایه برآمده از فرهنگی گران‌سنگ و بالنده است و گردانشِ دستورِ زبان آن به پارسیِ ناب هم بر بنیادِ این ویژگیهای پارسیگ است.

به هر روی، بر آن بوده‌ایم که زبانِ این گردانش پارسیِ‌ استوار و پالوده از پاره‌ای ویژگیهای زودگذر و امروزین و نیز نزدیک به آن روزگاری باشد که پارسی از پارسیگ چندان دور نشده بود. باشد که با گذرِ روزگاران رنگ نبازد و بدرنگد و دیر زیوَد.

به فرجام، از دو دوست بایدمان یاد کردن و سپاس گزاردن: از رهام اشه، فرزانه‌ی دانا و دوستِ مهربان، که خوشه‌چینِ دانشِ ایشانیم، و نیز از دوستِ راد، پرویز شاهچراغی، بنیادگذارِ پارسی‌انجمن.

مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان

ped farroxīh ud pērōzgarīh

پانوشتها

[۱]. به واژه‌نامگهای انگلیسی ـ پارسی و پارسی ـ انگلیسیِ پایانِ نبیگ درنگرید.

[۲]. در ساختِ واژه‌های زبانشناختی به خودِ زبانِ پارسی درنگریسته‌ایم. چه، اکنون، بیشترِ واژه‌هایی که در دستورِ زبانِ پارسی به کار می‌روند وام‌گرفته از دستورِ زبانِ عربی‌‌اند و با دستورِ پارسی همخوانی‌ ندارند.

چونان نمونه به «مصدر» بنگریم. دانیم که واژگونه‌ی زبانِ عربی، در پارسی «مصادرِ» بنیادین خود از ماده‌ی گذشته یا ماده‌ی کنونِ کارواژه گرفته ‌شوند؛ چونان‌که «تافتن» از «تافت» و «تابیدن» از «تاب»، گاه نیز برساخته‌اند چونان «جنگیدن» و «نامیدن» و «انجامیدن» و «آغازیدن» که از نام‌واژه‌های «جنگ» و «نام» و «انجام» و «آغاز»، یا «خشکیدن» و «دزدیدن» و «خیسیدن» که از گزارواژه‌های(صفاتِ) «خشک» و «دزد» و «خیس» برساخته شده‌اند. زین‌رو «مصدر» نامیدن  و «اصلِ کلام» دانستن آنها که «مشتقاتی چون افعال و صفات» از آن بر‌آیند نادرست است و با زبانِ پارسی همخوانی‌ ندارد. چنین، ما «مصدر» را ـ برپایه‌ی دستورِ زبانِ پارسی و خوشه‌ی واژگانی‌ای که پیش نهاده‌ایم ـ «کارپایه» نامیده‌ایم.

 

نبیگ‌شناخت: اشه، رَهام. زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی، پارسی از: مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان، خردنامگِ ۳، چاپِ نخست. تهران: کتابِ سده، زمستانِ ۱۳۹۷. ۶۲۸ رویه. شابک: ۴-۲۱-۸۹۶۸-۶۰۰-۹۷۸.

***

گفتنی است که «زبانِ پارسیگ (پهلوی)» را می‌توانید از «این جای» خریداری کنید.

جستارهای وابسته

  • «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد«زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» چاپ شد «زبانِ پارسیگ (پهلوی): دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی» نوشته‌ی رَهام اشه و گردانشِ مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان به پارسیِ سره چاپ شد.
  • ایران و ایرانشهرایران و ایرانشهر رهام اشه، گردانشِ مریم تاج‌بخش و بزرگمهر لقمان: واژه‌ی پارسیگِ ērān (ایران) به چمِ «آریاییان» است، و ērānšahr (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان.
  • «جاماسپی» چاپ شد«جاماسپی» چاپ شد پارسی‌انجمن: نیاز بود که روزی «جاماسپی» به پارسی درآید و اینک این نیاز برآورده شده است: «جاماسپی» (گزارشِ پارسیگِ (پهلویِ) یادگارِ جاماسپ/ جاماسپ‌نامه)، یادگاری بازمانده از هزاره‌ها، با گردانش و گزارشِ «بزرگمهر لقمان»، به پارسیِ سره، برایِ نخستین بار، چاپ […]
  • Pārsīg Language چاپ شدPārsīg Language چاپ شد زبانِ پارسیگ یا زبانِ پهلوی نوشته‌یِ رَهام اشه در سه بخشِ دستورِ زبان، واژه‌سازی و واج‌شناسی در ۵۰۱ رویه به زبانِ انگلیسی چاپ شد. این نبیگ[=کتاب] که Pārsīg Language نام دارد برای هر کسی که می‌خواهد زبانِ پارسیگ را به خوبی یاد بگیرد یا با واژه‌سازی به گونه‌یِ دانشی در این زبان آشنا شود یا آن را با دیگر زبانهایِ ایرانی بسنجد یا واج‌شناسی […]
  • پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟ بزرگمهر لقمان: امروزه، بیشتر، زبانِ پارسیِ روزگارِ هخامنشیان را «پارسیِ باستان» و روزگارِ پس از آن تا فروافتادنِ ساسانیان را «پهلوی» نامند، لیک پارسی‌گویانِ باستان، خود، زبانِ خویش را چنین […]
  • به پیشبازِ شبِ چله می‌رویمبه پیشبازِ شبِ چله می‌رویم ایرانشهریان بر این باورند که در شبِ چله درازترین نبرد با اهریمن درخواهد گرفت. زین‌رو، برای یاری به پیروزیِ روشنایی، خوانی از واپسین میوه‌های پاییزی می‌گسترند و بر گردِ آتش از شام تا بام به شادی […]

7 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. سلام. سوالی دارم پیرامون زبان پهلوی که تنها جایی که می‌توانستم بپرسم همینجاست و چون بخشی مربوط به پرسش و پاسخ نیافتم با پررویی پرسش را اینجا می‌نویسم، باشد که ناراحت نشوید 🙂
    آیا «هو» درمعنای خوب، در زبان پهلوی تنها برای پیشوند به کار می‌رفته یا نه؟ برای مثال، هوچهر یعنی خوب‌چهره که خوب در اینجا صفت است ولی آیا هو می‌توانسته بدون چسبیدن به یک اسم بیاید، برای مثال آنگونه که اینک می‌گوییم «خوب گفتی» یا «خوب بود»؟ به زبانی دیگر، آیا «هو» می‌توانسته به‌صورتِ مطلق بیاید و نه به‌عنوان پیشوند؟
    سپاسگزارم!

    • درود بر شما.
      همان‌گونه که نوشته‌اید، «هو» پیشوندی است به چمِ بِه، خوب، خوش، نیک و نیکو. نمونه‌ای در پارسیگ (پهلوی) به یاد نداریم که این پیشوند همچون واژه‌ای یکتا به تنهایی به کار رفته باشد.

  2. بدبختانه کتابفروشی شهر ما (خوی) این کتاب را ندارد. چگونه می توان نسخه کاغذی یا الکترونیک پارسیگ را سفارش داد؟

  3. با درود،
    می خواستم کلمه سپاس را ریشه یابی فرمایید. آیا به معنی سه تا پاس است؟ البته من گمان نمی کنم چنین باشد. منتظر توضیخات شما هستم.

  4. پارسی پهلوی رشته ارزشمندی است که ما را به خودمان می شناساند، گسستگان از ما را به ما می پیوندد، و داشته های گم شده ما را به ما می نمایاند برای نمونه:
    در تلویزیون گوناز تی وی که برای جدایی مردم آذربایجان از ایران سخت در تلاش است و راه دسیسه بیگانگان روسی و انگلیسی را می پیماید برای نامیدن جمهوری آذربایجان به عنوان بخشی از آذربایجان یکپارچه آرمانی، از گزارواژه “کوزی” بهره گرفته می شود که به چیم شمال: اَباختَر و شمالی: اَباختَریگ به کار می رود. اگر زبان پارسی پهلوی را نیک بشناسیم، می دانیم که این واژه با کوزه: ابزاری برای خنک کردن، ابزاری برای خنک نگه داشتن هم ریشه است:
    کوختَن (کوز): خنک نگه داشتن، خنک کردن
    کوختار: خنک نگهدارنده، خنک کننده
    کوزیدار:خنک نگهدارنده، خنک کننده
    کوزاک:خنک نگهدارنده، خنک کننده
    کوزاگ:خنک نگهدارنده، خنک کننده
    کوزان:خنک نگهدارنده، خنک کننده
    کوزیشن:خنک نگه داشتن، خنک کردن
    کوزیشنیک:قابل خنک نگه داشتن، قابل خنک کردن؛ خنک نگهدارنده، خنک کننده؛ بسته به خنک نگهداشتن، بسته به خنک کردن
    کوزیشنیها:با خنک نگهداشتن، با خنک کردن
    کوزیشنیه:خنک نگه داشتن، خنک کردن
    کوزَک:کوزه
    کوزَگ: کوزه، نامی که همه می دانیم نامی پارسی است که پس از یورش اعراب مسلمان، گ به ه دگرگون شده است و کوزه کُنان نیز نشانگر درستی این سخن است و ساختار واژه نیز همین را نشان می دهد
    کوزینَک:ابزاری برای خنک نگهداشتن و خنک کردن
    کوزینَگ:ابزاری برای خنک نگهداشتن و خنک کردن
    کوختَک:خنک نگهداشته شده، خنک کرده شده
    کوزیدَگ:خنک نگهداشته شدگی، خنک کرده شدگی
    کوزی|هیستَن (کوزی|ه-) یا کوزی|ستَن (کوزی-): خنک بودن، خنک شدن
    کوزی|هیستَک: کوزی|ستَک:خنک، خنک شده
    که همه از بن “کوزی|ه: کوزی|: خنک؛ سایه؛ شمال” ساخته شده اند.
    و همین طور ناباورانه است که بدانیم واژه عربی نوشته شده اصطکاک (ایستَکاک)و واژه استکان (ایستَکان) با واژه های ای|ستَکیتَن (ای|ستَک-): ایست کردن، در جا نگاه داشتن، توقُّف کردن، متوقّف کردن و ای|ستیشن: ماندگار، ماندگاری، جای، جایگاه، منزلگاه، دوام؛ توقّف پیشروی (ستارگان)، سکون همریشه و همخانواده است.

دیدگاهی بنویسید.


*