بی ریشۀ «ما» ساقۀ «من» خشکیده است

کورش جنتی: رودکی از پنجکنت، جایی در تاجیکستان امروزی، اَنوری از اَبیورد، جایی در ترکمنستان امروزی، مولوی از بلخ، جایی در افغانستان کنونی، خاقانی از شِروان، و نظامی از گنجه، جایی در اران یا جمهوری آذربایجان کنونی، ادیب پیشاوری و اقبال لاهوری از جایی در پاکستان کنونی، خواجه عبدالله انصاری از هرات، جایی در افغانستان کنونی، دولتشاه سمرقندی از سمرقند، جایی در ازبکستان کنونی، امیرخسرو دهلوی از هندوستان کنونی، و فردوسی و حافظ و سعدی و شمس تبریزی از ایران کنونی و …

آری، پارسی زبان یک قوم یا قبیلۀ ویژه نبوده و نیست. پارسی زبان فراگیر یک تمدن است. تمدنی که فیلسوف هم‌روزگار ما، جواد طباطبایی، از آن با نام «ایرانشهری» یاد می‌کند. در گسترۀ ایرانشهر یا ایرانِ بزرگ فرهنگی، که فراتر از مرزهای کشور کنونی ایران است، زبان‌ها و گویش‌های محلی بسیاری وجود دارد. همۀ این زبان‌ها ارزشمند و سزاوار پُرنگری‌اند. با این همه، ایرانیان از دیرباز در هر کجای این گسترۀ پهناور که می‌زیسته‌اند، اندیشه و دانش خود را در چهارچوب این زبانِ سراسری و فراقومی می‌ریختند و به دست دیگر هم‌میهنان خود می‌رساندند. جهان‌بینی، اندیشه‌ورزی و فرهنگ‌پردازی ایرانیان در درون زبان پارسی زاده و پرورده شده است. «منِ» یک سیستانی، آذربایجانی، مازنی، کرد، لر، بلوچ، هراتی، بَدَخشانی، مَروی و بخارایی به میانجی این زبان گستردگی و بالندگی‌ای به پهناوری ایرانشهر یافته است.

جدایی‌سازان، به ویژه در یکی دو سدۀ گذشته، با پروبال دادن به هویت‌های قومی و محلی کوشیده‌اند ایرانشهریان را از هویت یکپارچه‌ساز و فراگیرِ تاریخی خود دور کنند و در راه رسیدن به این آماج بیش و پیش از هر چیز پارسی‌زدایی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. بررسی آنچه در تاجیکستان، ازبکستان، اَران، پاکستان و هند رخ داده، ژرفای این فاجعه زبانی و هویتی را به خوبی نشان می‌دهد. برای به دست دادن نمونه‌ای از پارسی‌زدایی بررسی جایگاه زبان پارسی در دو شهر بخارا و سمرقند روشنگر خواهد بود.

دو شهر بزرگ و پارسی‌زبان «بخارا» و «سمرقند» در بخش‌بندی‌های کشوری، پس از فروپاشی شوروی، پیوستِ ازبکستان شدند و این دولت در در پارسی‌زدایی تا آنجا پیش رفت که در زمان‌هایی پارسی‌زبانان را از داشتن مدرسه و روزنامه به زبان پارسی نیز محروم کرد. اندوه و دریغِ این رخداد زمانی بیشتر می‌شود که به یاد آوریم بخارایی که امروزه زبان پارسی در آن در حال فراموش شدن است همان جایی است که هزار سال پیش پادشاهان ایران‌دوست سامانی آن را پایتخت خود قرار دادند و از آنجا با پشتیبانی از پارسی‌نویسی و پارسی‌گویی در برابر گسترش و چیرگی زبان عربی ایستادگی کردند.

شوربختانه این روند بیگانه­سازی ایرانیان با هویّت فراگیر و تاریخی خود همچنان ادامه دارد. امروزه نیز در دنبالۀ همین سیاست جدایی‌ساز،  زبان پارسی را در افغانستان «دری» و در «تاجیکستان»، «تاجیکی» می‌خوانند. چنین نام­گذاری­های دیگرسانی (متفاوتی) هر چند در نگاه نخست ناچیز و بی­اهمیت به نگر برسد، در آینده می­تواند بستری برای طرح­ریزی جدایی­های هویتی شود.

 در آذربایجان نیز کسان و گروه­هایی زیرِ هَنایش (تحت تأثیر) اندیشه­های ترک­گرایانه، آذری­های ایران را ترک می­نامند. یعنی در سدۀ بیست‌ویکم گروهی برای پیشبرد پروژۀ بیگانه­سازی  بخشی از مردمان یک کشور، عاملی نژادی را پایۀ  کار خود قرار داده­اند. ترک نامیدن آذری­های ایران، درحالی است که در خود ترکیه تنها حدود سیزده درصد شهروندان از نگر نژادی ترک هستند۱. این نام­گذاری که جدای از نادرست بودن، سویه­های آشکارا نژادپرستانه  نیز دارد، نخستین گام برای بیگانه­کردن بخشی از ایرانیان با گذشته هویتی و تاریخی و زبانی۲ خود است.

همه ما از هر قومی که هستیم و با هر زبانی که سخن می‌گوییم، رودهای جداشده از یک دریای هویتی هستیم و زبان پارسی ما را به آن هویت یکپارچه و تاریخی پیوند می‌دهد. بی این زبان، رشته‌های پیوند ما با گذشتۀ تاریخی و فرهنگی خود گسسته خواهد شد. بی این زبان به جای «ما»، «من»‌های جدامانده‌ای برجای خواهد ماند.

گر درختی از خزان بی‌برگ شد/ یا کرخت از سورت سرمای سخت

هست امیدی که ابر فرودین/ برگ‌ها رویاندش از فَرّ بخت

بر درخت زنده بی‌برگی چه غم/ وای بر احوال برگ بی‌درخت … (شفیعی کدکنی)

پی‌نوشت:

۱.  مقدمه ای بر مطالعه ژنتیکی و تبارشناسی مردمان تُرک، در این نشانی:

۲. علی­خانی، بابک، «فهرستوارۀ گویش پهلوی آذری» (منبع­شناسی گویش پهلوی (فهلوی) آذری، گویش کهن آتورپاتکان)

***

آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

جستارهای وابسته

  • شادی گُهَرِ ماستشادی گُهَرِ ماست کورش جنتی: برکامۀ همۀ دشمنی‌ها و سخت‌گیری‌ها، زبان پارسی و جشن‌هایی چون نوروز بر جای ماندند و در بیش از هزار سال گذشته چون دژی استوار نگاهبان و نگاهدار فرهنگ و هویّت ایرانشهری شدند. امروز ایرانیان و ایرانی‌تباران، به گونه‌ای روزافزون، به اهمیت بازگشت به اندیشه‌ها و آیین‌های باستانی خود، آگاهی می‌یابند. کوشش در راه زنده کردن جشن‌ها و […]
  • نگاهی به اندیشه‌های سَره‌گرایانۀ احمد کسروینگاهی به اندیشه‌های سَره‌گرایانۀ احمد کسروی کورش جنتی: سره‌گرایی در ایران بیش‌و‌کم با نام احمد کسروی تبریزی گره خورده‌ است. کسروی در کتاب «زبان پاک» به بیان دیدگاه‌های خود دربارۀ سره‌گرایی پرداخته است.
  • چرایی پالایش پارسی از وام‌واژه‌های عربیچرایی پالایش پارسی از وام‌واژه‌های عربی کورش جنتی: دلیل‌های بسیاری در پشتیبانی و پدافند از پالایش زبان پارسی از واژه‌های عربی وجود دارد. در این نوشتار می‌کوشیم به سه دلیل و انگیزۀ برجسته در این زمینه اشاره کنیم و هر یک را به کوتاهی […]
  • زبان پارسی و هویت ایرانی، در دورۀ میانه و باستانزبان پارسی و هویت ایرانی، در دورۀ میانه و باستان کورش جنتی: پارسی کنونی فرزند پارسی میانه است و پارسی میانه فرزندِ پارسی باستان. پارسی باستان خود متعلق به دریای بزرگتر زبان‌های ایرانی است که اوستایی یکی از بزرگترین نمایندگان است و اینها همه رشته‌هایی هستند که ایرانیان را به گذشتۀ تاریخی و کیستی فرهنگی و هویّتی خود پیوند می‌دهند. […]
  • ولنگاری زبانی گزارشگران ورزشیولنگاری زبانی گزارشگران ورزشی کورش جنتی: گزارشگران ورزشی به یاد داشته باشند که کاربرد واژه‌های انگلیسی به جای واژه‌های پارسی نشانۀ توانمندی آنها در زبان انگلیسی نیست که نشانۀ ناتوانی آنها در زبان پارسی است.
  • جایگزینی «پَنامیدن» به‌جای « ممنوع‌کردن»جایگزینی «پَنامیدن» به‌جای « ممنوع‌کردن» کورش جنتی: یکی از برجسته‌ترین کوشش‌هایی که می‌تواند در زمینه پاسداری و پالایش زبان پارسی انجام پذیرد، جایگزین کردن مصدرهای ساده پارسی به جای مصدرهای همهشته(مرکب) پارسی- عربی است.

3 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. Hargez mardom-i ba nâm e Âzari yâ Âzarbâyjâni baveš (vojud) nedârand. išân râ evâz mitavân Mâdik nâmidan, yâ evâz mardom e âdarbâdgân.

  2. درود

    سالهای پیش تحقیق ژنتیکی توسط دولت جمهوری ترکیه برای تعیین نقشه ژنتیکی اناطولی توسط دانشگاه بوغاز ایچی استانبول انجام شد. مدیر این تحقیقات خانم اسلی تولون در مصاحبه ای که با روزنامه میلیت ترکیه دانشته به این موضوع اعتراف میکند که اهالی اناطولی بیش از انکه به مردم ترک و مغول مربوط باشند از لحاظ ژنتیکی شبیه به یونانیان، ایتالیایها و بلغارها هستند. http://www.milliyet.com.tr/2003/11/27/yasam/yas02.html

    • مردم ترکیه بیشتر خود مردمی آریایی هستند و به گمان بنده، مانایی آنان با ایرانیان نه تنها در ژن های آنان که در نام های روستاگان (شهرستان ها) و واژگان کلیدی زبان آنان به روشنی هویدا است. همانان که بازمانده ایران را تکه تکه کردند، و همانان که با فریب و داستان سازی بخشی را عثمانی و سنّی و بخشی را ایرانی و شیعی کردند و به جان هم انداختند تا هر دو بخش ناتوان و زار شوند، هرگز دوست ندارند که مردم ایرانشهریگ به هم بپیوندند. من دستاوردهای پژوهشی؟؟؟ آنان را نمی پدیرم. افزون بر مردم گُرد و آریایی نژاد در کوستگان گُردنشین ترکیه، ترکی گویان ترکیه نیز خود آریایی نژادان دربند فرهنگ ترکان مغول چنگیزی و تیموری بی درنگ پس از سده ها فرمانروایی اَرمائیلان (اعراب) مسلمان هستند. من در نامه ای از پایرَمپَت (رئیس جمهور) ارجمند ترکیه خواستم که از جنگ با آریاییان کرد دست بردارد، و امیدوارم مردم بزرگ ترکیه نیز با پژوهش خود راه یکپارچگی با هم میهنان خویش را با دستیابی به راستی های (حقایق) داستان (تاریخ) خود در پیش بگیرند که داستان آنان نه با یورش مغولان بیابانگرد و نه با یورش ارمائیلان (اعراب) مسلمان آغاز نمی شود که عثمان نماینده فرهنگ آن مرز و بوم باشد. به هر روی، همه مردم این گیتی باید و بهتر است که همواره راه مهرورزی و آشتی را پیشه ی خود نمایند.

دیدگاهی بنویسید.


*