زبانِ فارسی یا «زبانِ تاجیکی»: روی‌آوری به همبستگی یا گسستگی‌یِ فرهنگی؟!

جلیل دوستخواه

دکتر جلیل دوستخواه

بر پایه‌ی گزارشِ رسانه‌ها، مجلسِ نمایندگانِ تاجیکستان با از تصویب گذراندن قانونی، نام زبانِ رسمی‌ی آن کشور را تاجیکی دانست و کاربُردِ فارسی‌ی تاجیکی را ممنوع شمرد! با تأسّف باید گفت که این اقدامِ ناروا، گام نهادن در راهِ بازگشت به گذشته است!

در نخستین سال‌هایِ شکل‌گیری‌یِ حکومتِ شوروی‌یِ پیشین، نظریّه‌پردازانِ حزبِ کمونیستِ روسیّه (”حزبِ برادرِ بزرگتر”!)، در راستایِ سیاستِ مرزبندی و کشورسازی در سرزمین‌های جُز روسیّه که با تاخت و تازها و دست‌یازی‌های دولت روسیّه تزاری به کشور روسیّه ملحق گردانیده شده بود و به منظورِ پیش‌گیری از روی‌کردِ دیگرباره‌یِ مردم آن سرزمین‌ها به خاستگاه‌های تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی‌ی خود، به نام‌گذاری و مرزبندی و کشورسازی و قالب زدنِ نام‌ها و عنوان‌های تازه و ساختگی برایِ کیستی‌یِ (/هویّتِ) تاریخی، زبانی، ادبی و فرهنگی‌ی آن‌ها پرداختند و خطِّ کهن فارسی را به خطِّ بیگانه‌ی سیریلیک (روسی) تبدیل کردند تا همه‌یِ گنجینه‌ی فرهنگ و ادبِ نیاکان از دست‌رسِ نسل‌های جدید دور بماند و یک گسستِ بزرگِ تاریخی و فرهنگی پدید آید و حافظه‌ی تاریخی‌یِ مردمان، پاک شود که متأسّفانه شد و برآیندِ آن را می‌بینیم!

پدیدارشدنِ شمارِ زیادی «جمهوری»یِ به اصطلاح «سوسیالیستی» بر نقشه‌یِ این بخش از جهان، در عمل، انگیزه‌یِ تنش‌ها و نابه‌هنجاری‌هایی شد که بعد از نزدیک به یک سده و در پیِ فروپاشی آن حکومت نیز، هنوز برجا و مایه‌ی رنج و شکنجِ گروه‌های قومی‌ی فروافتاده در آن “طاسِ لغزنده” است و میراث‌خوارانِ روس و جُزروسِ آن شعبده‌بازی، همچنان به پای‌بندی بر آن بساط، اصرار می‌ورزند.

ناهمگونی‌ی زبانِ کنونی‌ی مردم تاجیکستان و بسیاری دیگر از ساکنانِ فراز رود (/ آسیای میانه) با زبانِ فارسی‌یِ معیار در ایران، تنها اختلافِ گویشی است و نه جدایی‌یِ ساختاری‌ی زبان‌شناختی و در نهایت، از تفاوتِ میانِ فارسی‌ی گفتاری و نوشتاری‌ی رسمی با گویش‌ها و شاخه زبان‌ها و لهجه‌های گوناگون در پهنه‌ی ایران، درنمی‌گذرد

کشور کنونی‌ی تاجیکستان، بخشی از سرزمین‌هایِ ایرانی‌ی کهن بنیادِ فرازرود / فرارود/ وَرارود/ وَرَررود با پیشینه‌یِ هزاران ساله‌یِ زبان فارسی و فرهنگ مشترک با دیگر گروه‌های ایرانی، یکی از نتیجه‌های برنامه‌ی یادکرده‌ی روسیان است. امّا به رغمِ همه‌ی این تمهیدها و بازی‌هایِ هدف‌مند، تاجیکان در همین کالبدِ سیاسی‌ی کنونی نیز — حتّا با گنجانیده شدنِ بخشی از آن‌ها در درونِ خط‌کشی‌یِ نام بُردار به «ازبکستان»– همچنان فارسی‌زبانان ایرانی فرهنگ‌اند و دل و جان‌شان پیوند و پیمانی ناگسستنی با ایران و ایرانی دارد. آنان شاهنامه‌ی فردوسی را حماسه‌ی ملّی‌ی خود می‌دانند و فیلم‌های سینمایی‌یِ سهراب و سیاوش را بر بنیاد آن ساخته‌اند و هنگامی که به تعبیر سیاسی، اعلام استقلال از مجموعه‌یِ روسیّه کردند، با برداشتنِ تندیس لنین از کانون شهرِ دوشنبه، تندیسِ فردوسی را به جای آن برافراشتند و از آن سربند تاکنون — به گفته‌ی دوستم نصرت‌الله نوح سمنانی: «فردوسی‌ی شعرآفرین/ استاده بر جایِ لنین».

سال‌ها پیش از این، دکتر وزیروف، وزیر فرهنگِ وقتِ تاجیکستان، در سفری به ایران، گفت: «در تاجیکستان، مادران، شب هنگام با خواندنِ شعرِ حافظ، کودکان خود را می‌خوابانند و دیوانِ خواجه‌ی شیراز را در زیرِ بالشِ آنان می‌گذارند تا خوابی آرام و خوش داشته باشند.»

کمال خجندی، شاعر اهل خجند در گستره‌ی جغرافیایی‌ی کنونی‌ی تاجیکستان، در ستایشِ اصفهان گفت: «اصفهان نیمی از جهان گفتند / نیمی از وصفِ اصفهان گفتن». و همه‌ی ایرانیان، رودکی‌ی اهلِ همان سرزمین را به حقّ، پدرِ شعرِ فارسی می‌شمارند.

پس این پروا و پرهیز از کاربُردِ عنوانِ فارسی برایِ زبانِ رسمی و رایجِ کنونی در تاجیکستان، برای چیست و چه معنایی جُز دهن کجی‌ی یک برادر (/ خواهر) به برادر (/ خواهر) خود، آن هم تنها بر پایه‌ی بازی‌های سیاسی، می‌تواند داشته باشد؟!

ناهمگونی‌ی زبانِ کنونی‌ی مردم تاجیکستان و بسیاری دیگر از ساکنانِ فراز رود (/ آسیای میانه) با زبانِ فارسی‌یِ معیار در ایران، تنها اختلافِ گویشی است و نه جدایی‌یِ ساختاری‌ی زبان‌شناختی و در نهایت، از تفاوتِ میانِ فارسی‌ی گفتاری و نوشتاری‌ی رسمی با گویش‌ها و شاخه زبان‌ها و لهجه‌های گوناگون در پهنه‌ی ایران، درنمی‌گذرد.

چشم‌داشت ما از خواهران و برادران‌مان در تاجیکستان، این‌ست که تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک‌مان را فدایِ گرایش‌ها و رویکردهای روزمرّه‌ی سیاسی نکنند

گفتنی است که در خود ایران، قشقاییان — که زبانِ مادری‌شان شاخه‌ای از زبان‌های ترکی است – فارسی‌زبانان را تاجیک می‌نامند و آشکارا می‌بینبم که این عنوان را برای هر کس که زبان مادری و اصلی‌اش فارسی است به کار می‌برند و تاجیک را نه به معنی‌ی کسی از سرزمینی دیگر؛ بلکه به مفهومِ هر ایرانی‌یِ فارسی زبان و جزقشقایی‌ی ترکی زبان، می‌گیرند.

از سوی دیگر، هم اکنون، شاهد آنیم که ماهنامه‌ی ادبی – فرهنگی‌ی معتبرِ بُخارا در تهران، نه تنها نامِ خود را از نامِ یکی از خاطره‌انگیزترین شهرهایِ ایرانی‌یِ فرازرود گرفته است، بلکه در هر شماره‌اش، بخشی به نامِ تاجیکستان دارد که در آن خواندنی‌هایی سودمند و آگاهاننده از نوشته‌های تاجیکان و ایرانیان را نشرمی‌دهد و هیچ خواننده‌ای احساس نمی‌کند که سخن از سرزمین و مردم و فرهنگی غریبه و جُزایرانی در میان است.

هرگاه مردم و دولت تاجیکستان بر آن باشند که همچنان در یک چهارچوبِ جغرافیایی و سیاسی و اداری‌ی جدا از ایران بمانند، این گزینش و حقِّ بی‌چون و چرایِ آن‌ها، سزاوارِ احترام‌گذاری از سوی ما ایرانیان و دیگران است. امّا چشم‌داشت ما از خواهران و برادران‌مان در تاجیکستان، این‌ست که تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک‌مان را فدایِ گرایش‌ها و رویکردهای روزمرّه‌ی سیاسی نکنند.

مثالی بزنم: زبان انگلیسی، زبانِ انگلوساکسون‌ها و در اصل، زبانِ بخشِ بزرگی از مردمِ جزیره‌ی بریتانیا است. امّا امروزه زبان رسمی و اداری‌یِ کشورهای پهناوری همچون استرالیا، کانادا هندوستان، پاکستان و جز آن، نیز هست. آیا کسی در جایی شنیده یا خوانده است که مردم این سرزمین‌ها بگویند که این زبان با این نام، زبانِ مردم بریتانیاست و ما باید همان زبان را با همان ساختار و چهارچوب (گیرم که با پاره‌ای ویژگی‌های جداگانه در تلفظ و نحوه ی کاربردِ برخی از واژه‌ها و کلیدواژه‌ها)، به نامی دیگر جز انگلیسی بنامیم؟

اگر فردوسی، شاعر مشترک و بزرگِ ایرانیان و همه‌ی هم‌زبانان و هم‌فرهنگان آنان، زبان خود را فارسی یا دری یا فارسی‌ی دری می‌نامد، چه انگیزه‌ای کسانی از تاجیکان امروز (همان دوستان و دوست‌دارانِ شاهنامه و فردوسی و فرهنگ ایرانی) را بر آن می‌دارند که نسبت به پیشینه‌ی هزاران ساله ی زبان خود و یادگار درخشانِ شاعرِ محبوب خود، چنین بی‌پروا و ناهمدلانه رفتار کنند؟!

اکنون پرسیدنی است که اگر تاجیکان، فردوسی را — چنان که گفته شد — به منزله‌ی شاعر ملّی خود می‌شناسند و جشن هزاره‌ی سرایش شاهنامه‌ی او را برمی‌گزارند و تندیس وی را در قلب پایتخت خود برمی‌افرازند و مدالی برای بزرگداشت او نشرمی‌دهند یا نگاره‌ی چهره‌ی وی را بر پرچم ملّی‌ی خود به نمایش درمی‌آورند و کتابخانه‌ی بزرگ ملّی‌ی خود در شهرِ دوشنبه را  کتابخانه‌ی ملّی‌ی ابوالقاسم فردوسی می‌نامند و نوروز، جشنِ ملّی‌ی خود و همه‌ی ایرانی فرهنگان را با شور و شکوه تمام بر پا می‌دارند آیا هیچ گاه در جایی از شاهنامه، دیده‌اند که فردوسی از زبان خود، به نامِ تاجیکی یاد کرده باشد؟

پس اگر شاعر مشترک و بزرگِ ایرانیان و همه‌ی هم‌زبانان و هم‌فرهنگان آنان، زبان خود را فارسی یا دری یا فارسی‌ی دری می‌نامد، چه انگیزه‌ای کسانی از تاجیکان امروز (همان دوستان و دوست‌دارانِ شاهنامه و فردوسی و فرهنگ ایرانی) را بر آن می‌دارند که نسبت به پیشینه‌ی هزاران ساله ی زبان خود و یادگار درخشانِ شاعرِ محبوب خود، چنین بی‌پروا و ناهمدلانه رفتار کنند؟!

*

سخن کوتاه: از دست اندرکارانِ مجلس ملّی و دولت تاجیکستان، انتظار می‌رود که بدین کردار خود ژرف – بی‌ندیشند و کاری نکنند که عنوان ستیزه‌گر با زبان و تاریخ و فرهنگ مشترک خود با دیگر دارندگان این مرده‌ریگ ارجمند نیاکان، داغ ننگی ماندگار بر پیشانی‌شان گردد. هنوز هم دیر نشده است و آنان می‌توانند در تصمیم نادرست خود، بازنگرند و کارِ نام‌گذاری‌ی زبانِ یگانه‌یِ خود و ما (این — به گفته‌یِ ” آواره‌یِ یمگان” — «قیمتی دُرِّ لفظِ دَری») را به سامانی پذیرفتنی بازآورند. چُنین باد!

جستارهای وابسته

  • پاسخِ فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمنپاسخِ فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن فرهاد رحیمی، فرنشینِ فرهنگستانِ دانشهای تاجیکستان (رئیس آکادمی علوم تاجیکستان)، به نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان پاسخ داده است که به دنباله می‌خوانید.
  • بازتابِ نامه‌ی سرگشاده‌ی «پارسی‌انجمن» در رسانه‌هابازتابِ نامه‌ی سرگشاده‌ی «پارسی‌انجمن» در رسانه‌ها نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان بازتابهایی چند در رسانه‌ها داشت. «عصر ایران» در گزارشی با برنامِ «نامۀ دانشوران زبان پارسی به مقامات تاجیکستان: زبان پارسی تاجیکی را جایگزین زبان روسی کنید» بدین نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن پرداخت. تارنما و روزنامه‌ی «مردم‌سالاری» نیز در گزارشی با برنامِ «درخواست استادانِ زبان و […]
  • نامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستاننامه‌ی سرگشاده‌ی پارسی‌انجمن به سررشته‌دارانِ تاجیکستان می‌دانیم که سده‌ی بیستم سده‌‌ای بسیار تلخ و دردناک برای زبانِ پارسی در آسیای میانه یا فرارودان بود. در این سده، زبانِ پارسی در تاجیکستان ضربه‌هایی بسیار سخت خورد، آسیبهایی بسیار دید، و سست و ناتوان گردید. اکنون، در زمانِ فرخنده‌ی استقلال، امید است که آنچه زبانِ ما در سده‌ی بیستم از کف داد در سده‌ی بیست‌ویکم دوباره به دست آورد […]
  • صفر عبدالله: پیش‌زمینه‌ی پیشرفتِ تاجیکستان بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی استصفر عبدالله: پیش‌زمینه‌ی پیشرفتِ تاجیکستان بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی است پارسی‌انجمن: در این گفت‌وگو، استاد یکی از بدبختیهای تاجیکستان را از میانِ رفتنِ دبیره‌ی پارسی می‌داند و می‌گوید که شوروی هم سمرقند و بخارا را از ایرانیانِ فرارود گرفت و هم دبیره‌ی پارسی را. وی به دنباله به چرایی بازگرداندنِ دبیره‌ی پارسی به تاجیکستان می‌پردازد و […]
  • کیستی تبرخورده‌ی زبان پارسی (۲)کیستی تبرخورده‌ی زبان پارسی (۲) پارسی‌انجمن: جستارِ پیشِ رو، به انگیزه‌های جداسازیِ دروغین و به سه نام خواندن زبانِ پارسی در سه کشورِ ایران، افغانستان و تاجیکستان پرداخته است.
  • کیستی تبرخورده‌ی زبان پارسی (۱)کیستی تبرخورده‌ی زبان پارسی (۱) پارسی‌انجمن: جستارِ پیشِ رو، به انگیزه‌های جداسازیِ دروغین و به سه نام خواندن زبانِ پارسی در سه کشورِ ایران، افغانستان و تاجیکستان پرداخته است. این نوشته به زبانِ انگلیسی در «تاجیکستان‌وب» بازتاب یافته و «شهربراز» آن را به پارسی گردانده […]

1 دیدگاه فرستاده شده است.

دیدگاهی بنویسید.


*