واژه‌گزینی دانشی با بهره از «شاهنامه»

علی کافی

پیشگفتار

امروزه، زبان فارسی بیش‌ازآنکه شاخه‌ای از هنر باشد ابزاری است برایِ انتقال اطلاعات. سبب این امر پیشرفت فزایندۀ علم و تکنولوژی است. زبان طبیعی هنوز عمده‌ترین و اصلی‌ترین ابزار انتقال اطلاعات در علم و فن محسوب می‌شود و بعید به نظر می‌رسد که در آینده‌ای نزدیک مثلاً زبانی نمادین، به‌طورِکامل، جایگزین زبان طبیعی دراین‌مورد شود.

بنابراین، برایِ اینکه زبانی طبیعی بتواند به حیات خود ادامه دهد لازم است خود را به ابزارهای لازم و جدید مجهز سازد وگرنه به‌زودی از تأثیر دامنۀ نفوذ آن کاسته خواهدشد و درنهایت تنها به‌صورتِ زبانی صرفاً محاوره‌ای و نه علمی، شاید برایِ آرایه‌پردازی‌های هنری، به کار آید.

یکی از شیوه‌هایِ تجهیزِ زبانْ ساختنِ آن واژه‌های جدید علمی است که قبلاً سابقه‌ای در زبان فارسی نداشته‌اند. ساختن و گزینش واژه روش‌ها و ضوابطی دارد که به‌تفصیل در مقالۀ «مبانی علمی واژه‌سازی و واژه‌گزینی»، به قلم نگارنده، در روزنامۀ سامان (چاپ تاجیکستان، شماره‌مسلسل ۶۵، آبان‌ماه ۱۳۷۲)، به آن‌ها پرداخته شده‌است.

در مقالۀ حاضر، نگارنده، برایِ دستیابی به واژگان شاهنامه، از کتاب واژه‌نامک، تألیف عبدالحسین نوشین (انتشارات دنیا، تهران، ۱۳۶۳)، بهره گرفته‌است و همۀ واژه‌های آن را بررسی کرده و آن دسته را که به‌نحوی به مسائل مربوط به واژه‌گزینی (ازجمله به روش‌ها و ضوابط آن) مربوط بوده‌است جدا و طبقه‌بندی کرده و ازاین‌راه گوشه‌ای از شیوۀ استفاده از شاهنامۀ فردوسی را در واژه‌گزینی و واژه‌سازی نوین شرح داده‌است.

–  روش جستجو: بنابر این روش، واژه‌گزین، پیش از ساخت واژه، باید متون مربوط را بررسی کند و چنانچه واژه‌ای را با مفهوم موردِنظر خود منطبق یافت، از آن بهره جوید. در اینجا نمونه‌هایی از واژه‌های شاهنامۀ فردوسی، که امروزه می‌تواند در زبان علم به کار رود، در سه گروه زیر طبقه‌بندی شده‌اند:

۱) واژه‌هایی از شاهنامه که درحالِ‌حاضر کاربردی ندارند و می‌توانند بخشی از نیازهای زبان علم را برآورده سازند. نمونه‌ها: انباز (جفت، همتا)، اوژنیدن (افکندن)، باژ (نیایشی که آهسته و به‌زمزمه خوانند)، باهو (الوار)، سفتن (سوراخ‌کردن، مثلاً برایِ punch در علم کامپیوتر [رایانه])، اثیر (اتر در فیزیک)، آهنجیدن (کشیدن. مثال: دودآهنج = دودکش)، دیزه یا دیز (رنگ)، گاز (ابزاری برایِ بریدن زر و سیم و مانند آن)، کهین (کوچک‌ترین، مثلاً برایِ minimum)، کاف (شکاف، مثلاً برایِ gap)، کاربند (به‌کاربرنده، به‌کارگیرنده، مثلاً به‌جایِ user در علم کامپیوتر که اکنون به‌صورتِ کاربر رایج شده‌است و چنانچه قبلاً از وجود کلمۀ کاربند آگاه بودند، آن را به کار می‌بردند)، فَرَسپ (دارِ ستبر که بدو بام را بپوشانند و ثقل همه بر وی بود – در مهندسی عمران)، شادْوَرد (گستردنی)، سوده (از فعل سودن به معنی ساییده‌شده، کوبیده – در علم فیزیک و مواد)، سختن (سنجیدن)، زهش (اسم‌مصدر از زاییدن)، دمه (باد سخت با برف و سرما)، تفتن (گرم و داغ شدن)، پَروَز (نژاد، گوهر)، تفسیدن (بسیار گرم و داغ شدن)، پُرسه (آمار، شمار – در علم آمار)، بیجاده (گوهری سرخ‌رنگ شبیه یاقوت که خاصیت کهربایی دارد – در علم فیزیک، مواد و معدن)، بسودن، پسودن، بساویدن، پساویدن (دست‌زدن، مالیدن، لمس‌کردن. مثلاً می‌توان برایِ ترکیب finger touch «انگشت‌بساو» را پیشنهاد کرد)، اِزار (شلوار کوتاه در ورزش، خاصه در کشتی)، اَدیم (پوست دباغی‌شده)، اخترگرای (ستاره‌سنج در نجوم)، آسیمه (آشفته، پریشان، در روان‌شناسی)، آجیدن (ایجاد شیار روی سوهان و غیره – در علم مکانیک و ابزارشناسی)، نابسود (نا + بسوده [دست‌مالیده، لمس‌شده]: آنچه قبلاً به کار نرفته و دست‌کاری نشده‌باشد (مثلاً به‌جایِ کلمۀ «آک‌بند»، که در زبان فارسی ایرانی به کالایی گفته می‌شود که پیشتر به کار نرفته‌باشد).

۲) واژه‌هایی از شاهنامه که واژه‌گزینان، خاصه فرهنگستان اول، از آن‌ها برایِ بیان مفاهیم نو بهره گرفته‌اند. نمونه: برخ (به‌جایِ کسر. البته این واژه متداول نشده‌است اما برایِ اشتیاق fractional اکنون برخال به کار می‌رود)، اَسْپریس (میدان اسب‌دوانی: پیشنهادی فرهنگستان اول)، گُسَل (در زمین‌شناسی به‌جایِ fault  به کار می‌رود)، کافتن (تحلیل‌کردن / analysis)، کارکرد (به‌جایِ performance کاملاً رایج شده‌است)، شوشه (مترادف شمش)، فام (رنگ)، رای‌زدن (مشورت‌کردن. اکنون رایزن به‌جایِ مستشار در علم سیاست به کار می‌رود)، خیم (خو، طبع، طبیعت. اکنون در پزشکی در واژه‌های بدخیم و خوش‌خیم به کار می‌رود)، خستو (معترف، مقر. پیشنهادی فرهنگستان اول)، خارا (نوعی سنگ سخت. پیشنهادی فرهنگستان اول)، برزن (کوی، محله، کوچه. پیشنهادی فرهنگستان اول)، برازیدن (اکنون به‌جایِ fit (to)، در ریاضیات به کار می‌رود)، بخش (تقسیم و توزیع. پیشنهادی فرهنگستان اول)، بایسته (لازم و ضرور، چنانکه باید و شاید. پیشنهادی فرهنگستان اول. اکنون در علوم اداری به کار می‌رود)، بالیدن (رشد و نموکردن. اکنون در شعر و ادبیات کاربرد دارد)، مغاک (گودال، چاله. در زمین‌شناسی به کار می‌رود).

۳) واژه‌هایی از شاهنامه که امروزه در معنای نو و متفاوت یا خاص‌تری نسبت به معنای موردِنظرِ شاهنامه به کار می‌رود. نمونه: چک (حجت، قباله، منشور، برات در بانکداری)، گوژ (خمیده که در معنای خاص‌ترِ «خمیدۀ محدب» نیز به کار می‌رود)، کارآگاه (جاسوس، که در معنای خاص‌تر در زبان فارسی به کار می‌رود).

–  استفاده از اشتقاق در واژه‌سازی: بسیاری از واژه‌هایِ علمیِ امروز مشتق از یک مصدرند و ساخت زبان فارسی به گونه‌ای است که باید از ویژگی اشتقاق در ساختن واژه بهره جست. فردوسی، در شاهنامه، فراوان از اشتقاقات بهره گرفته‌است. نمونه‌هایی از مصدرها و اشتقاقات آن‌ها، که حتی برخی می‌تواند به‌عنوانِ واژه‌های علمی به کار رود، عبارت‌اند از: پالودن، پالایش، پالوده. گداختن، گدازیده. پژوهیدن، پژوهش، پژوهنده. گذاردن، گذارده، گذارنده، تابیدن، تابان، تابش، تابنده، کوشیدن، کوشش، کوشایی، کوشان. نازیدن، نازان، نازش.

– استفاده از وند در واژه‌سازی: پیشوندها و پسوندها در واژه‌گزینی نقش بسزایی دارند و زبان فارسی ازاین‌حیث نسبتاً قوی است. لذا، باید پیشوندها و پسوندهای موجود در زبان را شناسایی و، تاآنجاکه ممکن است، از آن‌ها استفاده کرد. برخی از پیشوندها و پسوندهایی که در شاهنامه دیده می‌شوند و اکنون می‌توانند گرهی از مشکلات واژه‌سازی باز کنند عبارت‌اند از:

گان: پسوند جمع‌ساز؛ مانند: دینارگان، درمگان.

فش: پسوندی است که مانندگی را می‌رساند؛ مانند: خورشیدفش.

ان: پسوندی است که نسبت را می‌رساند؛ مانند: آبدستان (آب + دست + ان)

نا / ن: پیشوند نفی‌ساز؛ مانند: نستوه = بی‌ستوه، نیز در نابسود، نابه‌سود. ناسود = نه‌آسود، نفرین = نه‌آفرین، نیرانی = نه‌ایرانی.

بَد یا بُد: پسوندی است در معنی سروری و سالاری؛ مانند: سپهبد.

ب: پیشوند صفت‌ساز و قیدساز از اسم؛ مانند: بنیرو = نیرومند، بزور، ببردگی.

پاد = پات = پا: پیشوند مخالف و ضدساز؛ مانند: پاداش = پاد + دهش (از دادن)، پادزهر، پات‌سخُن (پاسخ)

وار: پسوندی است که درخوربودن و سزاواری را می‌رساند؛ مانند: دستوار، گوشوار.

ـه: پسوند اسمِ‌آلت‌ساز؛ مانند: پوشه = پوش + ـه (پیشنهادی فرهنگستان): پیمانه = پیمان (از پیمودن به معنی سنجیدن) + ـه

– مصدر شینی: اسم‌مصدر از مقولات دستوری است که بخش قابلِ‌توجهی از واژه‌های علمی و فنی از همین مقوله‌اند. یکی از شیوه‌های ساختن اسم‌مصدر عبارت است از افزودن شین به بُن فعل مضارع. این روش امروزه در ساخت واژه بسیار کارساز است. فردوسی در شاهنامه از این نوع اسم‌مصدر فراوان استفاده کرده‌است و نمونه‌هایی از آن عبارت‌اند از:

بُوِش (هستی، آفرینش): از مصدر بودن.

انجامش: از مصدر انجامیدن.

فزایش: از فزودن.

گریزش: از گریختن.

آویزش: از آویختن.

کشش: از کشیدن.

 

واژه‌های مترادف

در گزینش واژه‌های علمی گاه بهتر است که به‌جایِ واژه‌ای رایج و متداول که معنی عام یافته، واژۀ مترادف و مهجور به کار رود. برخی از دلایل این امر رکیک‌بودن واژۀ رایج، عادی‌بودن و هویت واژۀ علمی بخشیدن به اصطلاحات علمی است. در شاهنامه واژه‌های مترادفِ واژه‌های عادی فراوان دیده می‌شود و از آن‌ها می‌توان به منظورهای ذکرشده استفاده کرد. چند نمونه عبارت است از:

هال به معنی آرام‌وقرار به‌جایِ quiescent در انگلیسی. مثلاً quiescent point را می‌توان نقطۀ هال نامید.

میز به معنی شاش و ادرار که فرهنگستان اول از آن استفاده کرده و میزراه را به معنی دستگاه ادراری به کار برده‌است.

گُشن به معنی نر.

– استفاده از مصدر ساده: از مشکلات امروزی زبان فارسی ایران دوری‌گزیدن از مصادر ساده و استفاده‌کردن از مصدر مرکب است. حال‌آنکه مصادر ساده زایا هستند و می‌توان از مشتقات آن‌ها استفاده کرد و برایِ مفاهیم نو واژه‌ای جدید ساخت. استفادۀ مکرر فردوسی از مصادر ساده (بسیط) به ما می‌آموزد که مشکل امروزی ما جنبه‌ای عارضی دارد و می‌توان از مصادر ساده استفاده کرد. نمونه‌هایی از مصادر ساده یا مشتقات آن‌ها که فردوسی به کار برده‌است عبارت‌اند از: آشوبیدن، بسیجیدن، پرهیزیدن، پناهیدن، خروشیدن، ژَگیدن (قُرزدنِ زیرِلب)، ستردن، ستیزیدن، سزاییدن، سزیدن، شکوهیدن، شکیبیدن، شَمیدن (آشفته و پریشان شدن)، گزیردن (چاره‌داشتن)، مولیدن (درنگ‌کردن)، موییدن (گریستن).

– واژه‌های فارسی برایِ اسامی خاص: برایِ برخی از اسامی خاص که نام فارسی ندارند می‌توان از متون کهن مدد گرفت و نام‌های ایرانی یافت.

– مصدر مرخم فعل‌های مرکب به‌عنوانِ اسم‌مصدر: یکی از انواع اسم‌مصدر که در زبان علمی فراوان به کار می‌رود مصدر مرخم است. به قیاس واژۀ «یادکرد» در شاهنامه می‌توان اسم‌مصدرهای فراوان ساخت که عملکرد، کارکرد و رویکرد نمونه‌های متداول آن در فارسی امروزند.

– اسم مفعول به‌عنوانِ واژه: فردوسی در شاهنامه از مصدر کندن اسم مفعول یعنی کَنده را به‌جایِ خندق به کار برده‌است و می‌توان به قیاس آن، واژه‌های جدید ساخت.

– الهام‌گرفتن از واژه‌سازی فردوسی برایِ ساخت واژه‌های نو: در شاهنامه با واژه‌هایی چون «دست‌ورز» مواجه می‌شویم که مرکب است از دست + ورز (از مصدر ورزیدن) به معنی کسی که کاردستی می‌کند. به این قیاس می‌توان اندیشه‌ورز را ساخت که می‌تواند به معنی کسی باشد که کار فکری انجام می‌دهد. در شاهنامه واژه‌های مرکب فراوانی وجود دارد که می‌توان به قیاس آن‌ها به الگوهایی نو در واژه‌سازی دست یافت که نمونۀ فوق مثالی از آن است.

– استفاده از واژه‌های علمی ساخته‌شده به روش ترجمۀ تحت‌اللفظ: در شاهنامه با واژۀ «جانِ سخن‌گوی» مواجه می‌شویم که ترجمۀ تحت‌اللفظ «نفس ناطقه» است. این اصطلاح را ابوعلی‌سینا به‌صورتِ «جان سخن‌گویا» در دانشنامۀ علایی و نیز ناصرخسرو به همان صورت جان سخن‌گو به کار برده‌اند. به‌هرحال، فردوسی از این واژه استفاده کرده‌است که درواقع تأیید روش «loan translation» یا ترجمۀ تحت‌اللفظِ اصطلاح است.

 

چکیده

۱) برایِ بقا و پایداری زبان فارسی باید این زبان را به واژه‌های نو، برایِ بیان مفاهیم نو، مجهز کرد.

۲) واژه‌گزینی و واژه‌سازی روش‌ها و ضوابطی دارد که باید به تدوین آن‌ها پرداخت و براساسِ همین روش‌ها و ضوابط به واژه‌سازی اقدام کرد.

۳) شاهنامۀ حکیم فردوسی منبعی است که می‌توان از آن برایِ اخذ روش‌ها و ضوابط واژه‌گزینی بهره گرفت.

۴) در شاهنامه واژه‌هایی وجود دارد که می‌توان از آن‌ها مستقیماً برایِ بیان مفاهیم نو استفاده کرد.

۵) در شاهنامه از روش اشتقاق در واژه‌سازی به‌کَرّات استفاده شده‌است.

۶) در شاهنامه وندهایی وجود دارد که می‌توان از آن‌ها برایِ ساختن واژه استفاده کرد.

۷) مصدر شینی، واژه‌های مترادف، واژه‌های فارسی برایِ اسامی خاص، مصدر مرخم و مصدر ساده در شاهنامه فراوان‌اند که می‌توان از این الگوها در ساخت واژه بهره گرفت.

۸) واژه‌های برساختۀ فردوسی منبع الهامی برایِ واژه‌سازی نوین محسوب می‌شوند.

به کوشش: مجید شمس

برگرفته از مجلۀ نشر دانش، سال چهاردهم، شمارۀ ششم، مهر و آبان ۱۳۷۳

جستارهای وابسته

  • «بیتا دریاباری» از کمک دو میلیون دلاری‌اش به «بخش شاهنامه» کمبریج می‌گوید«بیتا دریاباری» از کمک دو میلیون دلاری‌اش به «بخش شاهنامه» کمبریج می‌گوید «بیتا دریاباری» از ثروتمندان نیکوکار ایرانی ساکن امریکا، دو میلیون دلار به «بخش شاهنامه» دانشکده پمبروک دانشگاه کمبریج کمک کرده است تا پژوهش، روی این اثر جاودانه استاد سخن، فردوسی توسی رونق بیشتری گیرد. آنچه در ادامه می‌آید، گفت‌وگوی «مسعود لقمان» با ایشان […]
  • بارگیری فرهنگ انگلیسی- اوستا کانگابارگیری فرهنگ انگلیسی- اوستا کانگا فرهنگ انگلیسی- اوستا دستور کاووس‌جی کانگا در ۱۹۰۹ در مومبای هندوستان چاپ شده است و با گذشت بیش از یکسده از چاپ آن، برجسته‌ترین فرهنگ اوستایی است که در دست داریم. نگاه پارسی‌انجمن برای توانمندسازی زبان پارسی از آغاز به سرچشمه‌های پارسی: زبان‌های اوستایی و پارسیگ[=پهلوی] بوده است. بنیاد این زبان‌ها یکی است و بایسته است که پارسی از همین […]
  • واژه‌گزینی در دوران ساسانی و تأثیر آن در فارسی دریواژه‌گزینی در دوران ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری دکتر حسن رضایی باغ‌بیدی در این جستار، شـیوه‌های واژه‌گزینی و واژه‌سازی برای دانش‌واژه‌ها به ویژه در زمینه‌های فلسفی، پزشکی و سـتاره‌شناسی را در نوشته‌های پارسیگ[=پهلوی] و پیوند این شیوه‌ها با نوشته‌های ناسرودینِ پارسی دری به ویژه در سده‌های چهارم و پنجم و در نوشته‌های بزرگانی چون پورسینا، بیرونی و ناصرخسرو را […]
  • واژه‌های پارسی پورسینا و تأثیر آنها بر دیگر دانشمندانواژه‌های پارسی پورسینا و تأثیر آنها بر دیگر دانشمندان دکتر محمد معین در این جستار دانش‌واژه‌هایی [=اصطلاحاتی] را که پورسینا در برخی از نوشته‌های پارسی خود (: دانشنامه‌ی علایی و رگ‌شناسی) بهره برده است، نشان می‌دهد و می‌افزاید که چگونه دانشمندان آینده از این دانش‌واژه‌ها در نوشته‌های فلسفی خود سود جسته‌اند و نیز خودْ واژه‌هایی تازه به این گنجینه […]
  • فرهنگستان دومفرهنگستان دوم احمدِ صفّار مقدّم- فعالیت‌‌‌‌های علمی فرهنگستان در چارچوب دو برنامه‌ی عمده صورت می‌‌‌‌گرفت: یکی برنامه‌ی واژه‌گزینی که به گزینش معادل‌‌‌‌های فارسی برای لغات و اصطلاحات بیگانه اختصاص داشت؛ دیگری برنامه‌ی وسیع تحقیقاتی که بررسی‌‌‌‌ها و مطالعات گوناگون درباره‌ی زبانِ فارسی و به‌‌‌‌طورکلی زبان‌‌‌‌ها و گویش‌‌‌‌های ایرانی را در […]
  • واژه‌گزینی در تاجیکستان و دشواری‌های آنواژه‌گزینی در تاجیکستان و دشواری‌های آن استاد زنده‌یاد محمدجان شکوری بخارایی: ‌‌‌برای آنکه زبان ملی ما دوباره جان بگیرد، ضرور است که ملت رو به آغازگاه‌های‌ خود‌ بیاورد، از سرچشمه‌های هستی معنویِ خود سیراب شود و از اصالت سخن فارسی بهره‌ور گردد. چون امروز تاجیکستان به استقلال رسیده‌ است،‌ نباید‌ از یاد برد که استقلال فرهنگی لازمِ ذاتِ استقلال ملی است و شه‌پایه‌ دولت ملی همانا […]

3 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. گویش های ایرانی نیز گنجینه ای گرانقیمت برای واژه گزینی است مانند گویش لری (چند نمونه):
    تیچیدن: از هم پاشیدن
    هشتن: گذاشتن (واژه پارسی که در زبان کنونی کمتر به کار میرود)
    کریدن(kerridan): سابیدن
    پیت خوردن: تابیدن (مثل مار تابیدن، پیچ و تاب)
    پر و پیت: دست و پا زدن هنگام مرگ
    گرمسیر: قشلاق
    سردسیر:ییلاق
    بر افتو (برآفتاب): رو به آفتاب
    چکیدن (Chokidan): فرو رفتن و گیر افتادن (مانند فرو رفتن در گل و یا قیر)
    یکگیر کردن: جمع و جور کردن (وسایل) و آماده شدن
    ویر: یاد، توجه
    وندن: اندختن
    گپ: بزرگ
    وا هشتن: گیر دادن، پیله کردن
    کپونی گرفتن: ادای چیزی را در آوردن
    تر (tor): رد (مثل رد پا)، دنباله
    دامون: پایین
    دما: عقب
    پسین: غروب
    شب چره: مثل تخمه و گندم برشته …
    چرزاندن: خوردن برخی شب چره ها (مثلا تخمه چرزاندن)

  2. نه تنها حروف الفبای کنونی که از عربی گرفته شده برای ضبط متنهای پهلوی و یا لغات فرس قدیم ناقص است، بلکه لهجه ها و زبانهای بومی ایرانی را نیز نمیتوان با این حروف ضبط کرد. حتا برای فارسی معمولی نیز شایسته نمیباشد. مثلن یک نفر چک یا فرانسوی میتواند فارسی را به حروف زبان خود بنویسد و اگر آن را به همزبان خود بدهد که فارسی نداند آن شخص قادر است متن فارسی را بی غلط بخواند. ولیکن اگر زبان چک یا فرانسه را به حروف فارسی بنویسند و به یک نفر فارسی زبان بدهند که از این زبانها با اطلاع باشد، غیر ممکن است که بتواند آن را بی غلط بخواند. فارسی معمولی را نیز نمیتوان با تلفظ کامل و دقیق با حروف کنونی نوشت و به همین علت فارسی نوشته و زبانی دو زبان جداگانه شده است. مثلن «رفتم و بهش گفتم» را باید معرب و به شکل ساختگی: «رفتم و به او گفتم» نوشت. موضوع تغییر خط احتیاج ضروری و حیاتی است و هیچ ربطی با تفریح یا فرنگی مابی و یا تقلید ندارد. غرور ملی را نیز جریحه دار نمیکند، زیرا خطوط قدیم فارسی نیز مانند: میخی، پهلوی و اوستایی اختراع سد در سد ایرانی نبوده، چنان که حروف فارسی کنونی اختراع ایرانی نمیباشد و به تناسب موقع با احتیاجات خود و فق داده اند. امروزه هم بی آنکه لازم باشد اختراع تازه ای در خط فارسی بکنند، باید حروف فارسی به صورت الفبای لاتینی بسیار ساده و با حروف سدادار باشد تا بتوان تمام مشخصات زبان را با آن ضبط کرد. «از پیشگفتار زند وهومن یسن نوشتهّ صادق هدایت»

  3. این خط الان و خط پهلوی و… اختراح ایرانیها هست. و خط اوستاییو داریم که کهنترین خطه ولی بخاطر سرعت نوشتاری بیشتر مصوت های کوتاه رو حذف کردن. چون یه ایرانی راحت کلمه رو میفهمه. خط اوستایی هم عالیه. برای استفاده. تاحالا عربستان واسه اسلام هیچ کاری نکرده. این خط الان و قبل از حکومت اعراب توی عراف آثارش هست. که مرکر حکومت اشکانیان و ساسانیان بوده. عربستان حتی یه دانشمندم نداشته. این خط ایرانیه و به اشتباه عربی حساب شده. و این واژه های عربی ۸۰ درصد فارسیه که شکل عربی گرفته مثل صندل و مهندس و تاریخ و…..

دیدگاهی بنویسید.


*