شهربراز
۱) نام کسان
به نظر من بهتر است مانند بیشتر فرهنگهای معتبر، مانند فرهنگ معین، به جای آن که نام کسان یا به اصطلاح «اَعلام» در سراسر فرهنگ پخش شده باشد و در میان درآیههای اصلی و «واژه»ها بیایند، در جلدهای جداگانه آورده شوند.
۲) نامهای جغرافیایی
نامهای جغرافیایی نیز بهتر است در جلدهای جداگانه و به صورت مستقل چاپ شوند؛ زیرا چنین اطلاعاتی بیشتر جزو فرهنگ جغرافیایی به شمار میروند. برای نمونه نتیجهی جستوجوی «علیآباد» در تارنمای برخط فرهنگ دهخدا (که به بنیاد دهخدا وابسته نیست؛ اما بر پایهی فرهنگ دهخداست)، نزدیک ۲۰۰ درآیهی مستقل و نزدیک ۳۰۰ درآیهی ترکیبی مانند «علیآباد کتول» و «علیآباد شور» و مانند آن برمیگردد.
۳) درآیههای ناهمگون
در فرهنگنویسی واژههایی که همشکلاند، اما از نظر ریشهشناسی و کاربرد متفاوتاند درآیههای جداگانه برای خود دارند؛ اما متاسفانه در فرهنگ دهخدا، گاهی در یک درآیه چندین واژه با معنای مختلف که روشن است ارتباط معنایی با هم ندارند در کنار هم آمدهاند. برای نمونه:
کریشک [ک َ/ک ِ ش َ]
مرد جنگی (آنندراج)(جهانگیری). مرد جنگی و جنگ کننده.
|| (اِ) جوژهی مرغ (آنندراج)(ناظم الاطباء). جوجهی مرغ (برهان). جوژهی هر مرغ را گویند(جهانگیری).
|| به معنی مغاک و گودال هم به نظر آمده است (برهان). حفره . گو. کنده. حفیره. (یادداشت مولف). چاله.
در اینجا میبینیم که سه معنای کاملا مختلف یعنی مرد جنگی و جوجهی مرغ و گودال در کنار هم آمده است. جالب آن که درآیهی دیگری برای کریشک هست:
کریشک [کَ] (اِ)به معنی انگشت کهین است، چنان که مهذب الاسماء در ترجمهی خِنصِر گفته است (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری).
پرسش این است که چرا این معنا درآیهی جداگانهای یافته است و چرا در همان درآیهی پیشین نیامده است. این ناهماهنگی خود ایراد دیگری است.
۴) بازبردهای گمشده و کور
۵) تصحیفها
بنگر که «اُنس» نیز به تصحیف «آتش» است (خاقانی)
یا سعدی در بوستان چنین میگوید:
مرا «بوسه» گفتا به تصحیف ده
که درویش را «توشه» از «بوسه» بِه!
این دو مورد بازیهای هنری و ادبی با تصحیف است؛ اما گاهی به خاطر تصحیف واژههای تازهای ساخته شده که از نظر ریشهشناسی غلطاند. برای نمونه در شاهنامهی فردوسی جمشید مردمان را به چهار گروه بخش میکند. در شاهنامهی ویراست دکتر جلال خالقی مطلق چنین آمده است:
گروهی که «آثوربان» خوانیاش
به رسم پرستندگان دانیاش
جدا کردشان از میان گروه
پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان
نوان پیش روشن جهاندارشان
صفی برکشیدند و بنشاندند
همی نام «نیساریان» خواندند
کجا شیرمردان جنگاورند
فروزندهی لشکر و کشورند
کزیشان بود تخت شاهی به پای
وزیشان بود نام مردی به جای
«بسودی» سه دیگر گُرُه را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند
به گاه خورش سرزنش نشنوند
ز فرمان تن آزاده و خورده نوش
از آوای پیغاره آسوده گوش
تن آزاد و آباد گیتی بدوی
بر آسوده از داور و گفتوگوی
چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد
که آزاد را کاهلی بنده کرد
چهارم که خوانند «اهتوخشی»
هم از دستورزان با سرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پراندیشه بود
اما در چاپ مسکو، واژهی «آثوربان» به صورت «کاتوزیان» آمده است حال آنکه دکتر خالقی مطلق چنین ضبطی را در پانویس نیاورده است. به نظر میرسد «کاتوزیان» در واقع بدخوانی «کآثوربان = که آثوربان» است.
در فرهنگ دهخدا، بسیاری از شکلهای تصحیف شده به عنوان درآیهی اصلی آمده و به جای آنکه خواننده به درآیهی اصلی فرستاده شود. گاهی این بدخوانیها هم باعث سرگردانی میشود. برای نمونه، درآیهی جلالالدین ابوسعید خواننده را به «ابوسعید بویرانی» ارجاع میدهد.
جلالالدین [ج َ لُدْ د] (اِخ) ابوسعید. رجوع به ابوسعید بویرانی در همین لغت نامه شود.
اما ابوسعید بویرانی وجود ندارد. اگر نام «ابوسعید» را بجویید، بیش از ۳۲۵ درآیه برمیگردد که یکی از آنها «ابوسعید بوبرانی» (با «ب» نه «ی») چنین آمده است:
ابوسعید [اَ س َ] (اِخ) بوبرانی یا بورانی یا نوبرانی شیخ جلال الدین. از علمای هرات بود به زمان سلطان بدیع الزمان میرزا. رجوع به ص ۲۷۷، ۲۹۶ حبط ج ۲ شود.
همچنین هیچ درآیهای برای «ابوسعید بورانی» و «ابوسعید نوبرانی» دیده نمیشود.
۶) بازبردهای ناآشنا:
گاهی بازبردها به شکل ناآشناست. برای نمونه اگر شما در فرهنگ دهخدا به دنبال نام شیخ اشراق «سهروردی» بگردید، نخست به این درآیه میرسید:
سهروردی [ س ُ رَ وَ ]: (اِخ) یحیی بن حبش بن امیرک . ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح. رجوع به ابوالفتوح در همین لغت نامه شود.
حال اگر به دنبال «ابوالفتوح» بگردید باز نزدیک ۲۰۰ نتیجه برمیگردد که یکی از آنها چنین است:
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) سهروردی. رجوع به ابوالفتوح شهاب الدین … شود.
بعد باید به ترتیب الفبایی درآیههای «ابوالفتوح» را نگاه کنید بالاخره به این دو درآیه میرسید که دومین آنها شرح مفصلی از زندگی و آثار شهابالدین سهروردی است.
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) یحیی بن حبش . شهاب الدین سهروردی . رجوع به ابوالفتوح شهاب … شود.
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ …) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یا شهید معروف به شیخ اشراق
حال آن که بهتر بود در همان درآیهی نخست سهروردی شرح حال و آثار کامل او بیاید و درآیههای دیگر به همان درآیهی سهروردی ارجاع دهند.
۷) تکرار غلطهای فرهنگهای گذشته
۸) ریشهشناسیهای اشتباه
۹) شاهد مثالهای فراوان
۱۰) در برخی درآیهها، چندین برابر عربی و جملههای عربی داده شده که به نظر من چندان لازم نیستند. برای نمونه:
خفتن: [خ ُ ت َ] (مص) خواب کردن. خسبیدن. به خواب رفتن (ناظم الاطباء). غنویدن. خفتیدن. مقابل بیدار شدن. خوابیدن. تمام سر و گردن و تنه و پایها را به درازا بر زمین گستردن. به خواب شدن. هجعت (یادداشت به خط مولف ). رقد. رقود. رقاد. تهجد (تاج المصادر بیهقی). سبت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
دیدگاهی بنویسید.