چند واژه و عبارت در گویش مردم دایکندی

عباس سلیمی آنگیل: گاهی در گویش‌های گوناگون زبان فارسی واژه‌ها و عبارت‌هایی یافت می‌شود که شنیدن و شناختنشان خوشایند ذوق‌های سخن‌سنج است. افزون بر این، یعنی افزون بر نگاه زیبایی‌شناختی، جور دیگر هم می‌توان به این واژه‌ها و عبارت‌ها نگریست: می‌توان به جای برخی از وام‌واژه‌ها ازشان بهره برد؛ در پژوهش‌های ادبی و زبانی هم راهگشایند.

تاکنون هیچ فرهنگ و واژه‌نامه‌ای نتوانسته همه‌ی واژه‌های رایج زبان فارسی در ایران و افغانستان و فرارود و ترکیه و پاکستان و… را در یک مجموعه‌ی چندجلدی گرد آورد. در کشورهای افغانستان و تاجیکستان هم چنان بودجه‌هایی برای چنین کارهایی در میان نیست. بماند که اکنون افغانستان در چنگال گروه طالب و هم‌پالکی‌های بنیادگرا و اهریمنی‌اش است و این گروه دهشت‌افکن و نافرهیخته آشکارا می‌کوشد زبان فارسی، زبان بیشترینه‌ی مردم افغانستان، را در زادگاه ناصرخسرو و سنایی و مولانا و… نابود کند.

این چند واژه را از زبان دوستی اهل ولایت دایکندی افغانستان شنیده‌ام:

سیخ عنبر: عود (ماده‌ی خوش‌بو)

لب‌تَرسَک: تبخال

یخمالَک: آنچه در ایران به آن سرسره‌بازی می‌گویند، گروهی از فارسی‌زبانان افغانستان به آن یخمالک و گروهی دیگر به آن لخشک‌بازی (لغزشک‌بازی؟) می‌گویند.

یَخَک‌مار: نوعی مارمولک

مُلاگَک: نوعی سوسک

شیرینک/ قند‌ولک: ملوس و دوست‌داشتنی (صفت گربه و کودک)

دست‌زورکان/ دست‌چپکان/ کشتی‌دست: مچ‌اندازی

فشارگرمی: گرمازدگی (فشارگرمی زدن: گرمازده شدن)

پوف و پَتَنگ: لاف (لاف و گزاف)

و…

* دُم‌پُشتَک: کژدم

این واژه در زبان کردی سورانی «دوپِشک» تلفظ می‌شود. ریشه‌ی واژه‌ی «دوپشک» برایم ناآشنا بود تا اینکه با «دُم‌پُشتک» آشنا شدم. می‌بینیم که زبان‌های ایرانی بسیار به هم نزدیک‌اند و گاهی برای دریافتن معنای واژه‌ای در یک زبان می‌توان از زبان دیگر یاری جست.

* هنر

معنای امروزی واژه‌ی «هنر» برای زبان‌وران کم‌وبیش روشن است. یکی دیگر از معناهای آن، که در برابرِ گوهر و نژاد و مرده‌ریگ و… به کار می‌رود، در برخی گویش‌ها هنوز باقی است. مردم دایکندی می‌گویند: «هنر بهتر از مال پدر.» هنر در اینجا همان معنای کهن خود را دارد و این مَثل صورت‌بندی عامیانه‌ای است از «هنر برتر از گوهر آمد پدید».

* جهان خوردن و جهان‌خواری

همین مردم زبانزد دیگری دارند: «از جهان خوردن کرده، جهان دیدن بهتر است» (در ستایش سفر و جهان‌گردی و تجربه‌اندوزی به کار می‌رود). این مَثل را پیش‌تر به شکل «جهان دیدن به از جهان خوردن» شنیده بودم. در مجموع، «جهان‌خواری» و «جهان خوردن» به معنای بهره‌مند بودن از دنیا و فرمانروایی است. چنین می‌نماید که در گذشته معنای منفی نداشته است: «جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است» (تاریخ بیهقی، ذکر بر دار کردن حسنک وزیر). آنچه پس از انقلاب ۵۷ از این واژه، در عبارت «آمریکای جهان‌خوار»، فهمیده می‌شود معنای تازه‌ای است که در گفتمانی نوبنیاد پا گرفته است. این مَثل در خراسان و سیستان و مناطق دیگر هم به شکل «دنیا گشتن بهتر از دنیا خوردن است» رواج دارد.


آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

جستارهای وابسته

  • مدرسه‌های ترکیه‌ای در پهنه‌ی ایرانشهرمدرسه‌های ترکیه‌ای در پهنه‌ی ایرانشهر عباس سلیمی آنگیل: سیاست خارجی ترکیه از سال‌های پایانی خلافت عثمانی تاکنون، بیش از یک سده، دگرگونی بنیادینی نداشته است. عثمانی در جنگ جهانی نخست از آشفتگی دولت ایران و دربار قاجار بهره برد و نام سرزمین ارّان و شروان را به آذربایجان دیگرگون کرد و هم‌زمان در فرارودان (آسیای میانه) اندیشه‌های پان‌ترکیستی را تبلیغ می‌کرد. این روزها نیز دولت […]
  • نگاهی گذرا به آیین‌ها، مناسبت‌ها و نمادهای واگرای این چهار دههنگاهی گذرا به آیین‌ها، مناسبت‌ها و نمادهای واگرای این چهار دهه عباس سلیمی آنگیل: پس از انقلاب ۵۷، آیین‌ها و مناسبت‌ها و پوشش‌ها و نمادهایی در ایران ساخته و پرداخته شد که آشکارا واگرا و قوم‌وقبیله‌محورند. از آنجا که همه‌ی این‌ها سویه‌ی نمادین دارند و در دل خود خواستی سیاسی را نمایندگی می‌کنند، می‌توان با نگاهی روادارانه و آسان‌گیرانه همه‌شان را زیر واژه‌ی «نمادهای واگرا» جای داد. چنان‌که خواهیم دید، […]
  • دهن‌کجی طالبان به زبان پارسی در تهراندهن‌کجی طالبان به زبان پارسی در تهران کورش جنتی: سران طالبان در دیدار با سران جمهوری اسلامی ایران از مترجم بهره بردند. این شاید برای بسیاری خبری کوتاه و کم‌اهمیّت باشد؛ ولی دوستداران زبان پارسی می‌دانند که این کنش نمادین تا چه اندازه درنگیدنی و نگران‌کننده است. طالبان از آغاز روی کار آمدنش نشان داد که بی‌هیچ پرده‌پوشی سیاستی قومی را پیش می‎بَرَد و پارسی‌زدایی یکی از […]
  • دگرگونی‌های تازه در زبان فارسیدگرگونی‌های تازه در زبان فارسی عباس سلیمی آنگیل: در نوروز امسال زمان دست داد تا چند روزی کنار خانواده باشم. در چنین روزهایی، چنان‌که افتد و دانی، بازی با ورق (حکم و چاربرگ و ...) یکی از سرگرمی‌های خانواده‌های ایرانی است. بهار بود و هوا دل‌پذیر، ما هم نشستیم و چند دستی بازی کردیم. در یکی از دست‌های نفس‌گیر، خواهرزاده‌ی نوجوانم با شادی گفت: «پنج را سر کن. پنج دل را سر […]
  • یعقوب یسنا: باید اتحادیه‌ی کشورهای پارسی‌زبان را برپا داشتیعقوب یسنا: باید اتحادیه‌ی کشورهای پارسی‌زبان را برپا داشت یسنا: دید ما به ایران امروز، آخرین سنگر زبانی و فرهنگی ما است و می‌خواهیم ساکنان این سنگر این خطر را درک کنند. افغانستان آخرین جغرافیای بیرون از ایران امروز است‌ که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی از آنجا زدوده و حذف می‌شود. من مطمئن استم پس از حذف زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در افغانستان، بحث حذف زبان فارسی به داخل ایران امروز کشانده […]
  • دژ استوار شلخته‌نویسیدژ استوار شلخته‌نویسی عباس سلیمی آنگیل: وبگاه ورزش سه از پربیننده‌ترین پایگاه‌های خبری ایران است و بیشتر مخاطبانش هم جوانان و نوجوانان‌اند. این رسانه، با این‌همه نام و آوازه، نه ویراستاری دارد و نه خبرنویسانش به چیزی که می‌نویسند اهمیت می‌دهند. درست آن است که بگوییم بیشتر خبرنگاران و یادداشت‌نویسان و دست‌اندرکاران وبگاه ورزش سه الگوهای شلخته‌نویسی هستند، اما […]

3 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. “تاکنون هیچ فرهنگ و واژه‌نامه‌ای نتوانسته همه‌ی واژه‌های رایج زبان فارسی در ایران و افغانستان و فرارود و ترکیه و پاکستان و… را در یک مجموعه‌ی چندجلدی گرد آورد.”
    آری چـُنین است. مـَن خود واژه‌نامه یِ بزرگ ه لامردی (Lamerdi) گرد آورده ام، که در آن واژه‌ها یِ ناب ی هست که فارسی سخت به آن نیازمند است. این واژه‌نامه به چاپ نه رسیده، و فرهنگستان هم یاری نه می کند.
    چند واژه یِ سودمند در اینجا می آورم:
    ناشتا، ناشتائی = صبحانه
    چاشت = ظـُهر، ناهار
    پـَسین = عـَصر
    گـَه، گاه = زود (صـُبح ه گـَه = صـُبح ه زود)
    اِشکـَفت = غار
    اِشکال = شکار
    خـَلـَپه = خراب، اوراق
    پـَرپـَچو-واویدن = قاطی‌کردن
    واپـُلیدن = عـَوَض‌کردن
    خـُناهـِشت = صـِدا یِ سهمگین (ه آبشار)
    کـُرُهپـِشت = صـِدا یِ بَم (مانـَند ه خوردن سر به دیوار)
    تـُلـُهپـِشت = صدا یِ زمینن‌خوردن
    واخوردن = نوشیدن (در برابر خوردن)
    بیخه = دشت ه باریک و دراز میان ه دو کوه ه همراستا (میان دریا یِ پارس و پـَسکرانه‌ها یِ آن)
    [وا]کـُلـُپیدن = قرشدن
    وارُمبیدن = فروریختن (پیشوند ه rhomb- در زبان‌ها یِ اروپائی معنا یِ “کجیده”، “خمیده”، “لوزی‌شده” را می رساند.)
    کلاتین (کلات + تین) = خرابه (در بنیاد، به معنی یِ آن چه از کلات مانده)
    واهـِشتـَن = نگهداشتن،
    آینـَک = عینـَک
    جـُمیل = دوقلو (همریشه با زبانها یِ اروپائی)

    از نگاه دستوری و نحوی نیز این گویش بسیار پربار است، که یک نمونه یِ آن ضمیرها یِ همراه است.
    حالت رائی:
    گفت-ـُم-ـِت، اِت گفت-ـُم، (goft’om’et, et goft’om) = “گفتمت (گفت-ام-ات)
    گفت-ـُم–ِش، اِش گفت-ـُم (goft’om’eš, eš goft’om) = گفتمش (گفت-ام-اش)
    گفت-ـُم-ـِتون، اتون گفت-ـُم (goft’om’etun, etun goft’om) = گفتمتان (گفت-ام-اتان)
    گفت-ـُم-ـِشون، اِشون گفت-تُم (goft’om’ešun, ešun goft’om) = گفتمشان (گفت-ام-اشان)
    (شناوری یِ ضمیر را در این حالت می بینید.)
    حالت بائی:
    ته گفت-ـُم (ta goft’om) = به تو گفتم
    شه گقت-ـُم (ša goft’om) = به او گفتم
    تونه گفتُم (tuna goft’om) = به شما گفتم
    شونه گفتُم (šuna goft’om) = به ایشان گفتم
    بهره:
    آن چه در زبان ه کنونی به آن ضمیر ه متصّل گفته می شود، در پایه ضمیر همراه است، و نه باید به فعل چسپانده شود، زیرا فعل و ضمیر از یک گون نیستند؛ واژه‌ها یِ مستقل ی هستند که باید جدا نوشته شوند (همانند ه “ه” یه افزونی و “ی” یه ناشناسی).
    شاد باشید!

  2. درود
    هنر، نژاد وگهر و مردریگ نیست هنر چیزیست که به الفختن بدست میاید
    به گهر ویژه و سخته به هنر
    به خرد چاک و بدانش فرزان


    جهانخواری بد نیست در استان فارس نیز میگویند جهان دیدن بهز جهان خواری

    بهز که شوربختانه انرا بعض میپندارند بهز است به از

    جهان خواری در شاهنامه هم امده

    بسیاری از واژگان را در این زمان ۵۷یان دگرگون کردند یکی همین واژ «شورش»
    که از شور و شورش است و بسیار خوب است که کسی شوره مرد و شوره زن و شورشی باشد انچه بد است اشوب و انقلاب است
    دگر مزدور مردمی که کار میکنند و مزد میگیرند مزدورند

    اینک که شما از دایکندی گفتید من هم چند واژ از پشه ای بگویم

    سیاه را شامیک و سرخ را خونیک گویند که شامیک از رنگ شب گرفته اند و سرخ از خون
    باران را واشن گویند که همان باران است همانگونه که دار داشتن گرد گشتن میگوییم بار به واش و باران واشن شده

دیدگاهی بنویسید.


*