در این رایاپخش(پادکست)، مانیِ پارسا با همراهیِ شهریارِ صیامی از رادیو فردا، با سر زدن به گوشه و کنارِ آذربایجان و نوشتههای کهن، چند و چون زبانِ کهنِ آذربایجان را بررسیدهاند و نشان دادهاند که این زبان که در روزگاری دراز و تا پیش از ترکتازیِ ترکی زبانِ آذربایجانیان یا آذریها بوده، چه ویژگیها داشته است.
این برنامه را در زیر بشنوید:
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
دشمنان خارجی به شدت ایران جانمان را تهدید می کنند .
خطرات داخلی از جمله مشکلات متعدد معیشتی و اقتصادی و نیز قومیت گرایی به شدت آینده ایران عزیزمان را تهدید می کند . ( بعید می دانم ترکها هیچگاه مجاب شوند که زبان آذربایجان ، همیشه ترکی نبوده است ).
در خبرها آمده بود که موقعیت ایران در قفقاز ضعیف است و باکو و آنکارا ، دالان زنگزور را ایجاد می کنند ؛ این یعنی محاصره شدن توسط جهان ترک .
ایران از داخل و خارج مورد تهدید است .
چه کار می توان کرد ؟!
فقط باید دعا کرد !
فقط باید دعا کرد !
فقط باید دعا کرد !
نگران نباشید و دل بدارید. من خود بارها به سرزمین آذربایجان و شهر تبریز سفر کرده ام بیشتر مردم آنجا خود را ایرانی و میراثدار فرهنگ ایرانی می شناسند…
زبان مردم آذربایجان به خوبی و بسندگی نشان می دهد که مردم این بخش از کشور دارای نژاد آریایی و گویشی از زبانی هستند که زبان شناسان آن را پارسی پهلوی نامیده اند. برای روشن کردن این سخن خود بسنده است که به نام اندام های بدن در زبان مردم این بخش از میهنمان بپردازیم:
باش: همان سر است، که از ریشه بودن و باش- می باشد چرا که همان زنده بودن و هم کیستی (چه کسی بودن) را نشان می دهد و چون بر بالای بدن جای دارد و بر بدن فرمانروایی می کند، به جای رییس و مقام ارشد هم به کار گرفته شده است.
گوز: گوز به چیم (معنی) گردو است و گردو گرد است و از این روی برای نامیدن چشم به کار برده شده است، همچنان که مردم آسیای دور را چشم بادامی می شناسیم.
بورون: برون یا همان بیرون است که در زبان مردم آذربایجان به جای بینی به کار گرفته می شود چون از سر و رخ بیرون زده و برجسته است.
اوز: در زبان پارسی پهلوی به چیم رو و صورت و بالای چیزی است و در زبان مردم آذربایجان نیز همین چیمان (معانی) را دارد.
غولاغ یا غولاگ: در زبان پارسی پهلوی به چیم شنونده است و به جای گوش یا همان اندام شنوایی به کار برده می شود. همچنین، آزغولیدن یا آزغولیتن به چیم گوش دادن در زبان پارسی پهلوی است و در گویش مردم آذربایجان همانند دیگر زبان هندی اروپایی (زبان آلمانی)به صورت جدا شدنی به کار برده می شود. برای نمونه: غول آز به چیم بشنو، گوش بده.
دوداگ: در زبان مردم آذربایجان، این واژه پارسی پهلوی به لَب گفته می شود و دوداگ از بن دودیتن یا دودیدن و دود- است به چیم دود و بخار کردن، و دود در زبان پارسی پهلوی به دود و هم بخار آب گفته می شود. چون در آذربایجان، وَی (هوا) سرد است و در گذشته نیز شاید سردتر هم بوده است، از این رو، به هنگام بازدم از میان لبها بخار یا دود بیرون می زده و واژه پارسی پهلوی دوداگ (دود و بخار کننده) برای نامیدن لب به کار گرفته شده است.
آغیز، آغاز: همان واژه پارسی آغاز است به چیم شروع! چون جایگاهی است که سخن از آن بیرون می آید و آب و خوراک راه خود را از آن جای به بدن آغاز می کند.
دیل: این دقیقا یک واژه پارسی پهلوی به چیم دل است و در زبان مردم آذربایجان به زبان گفته می شود که آنچه را که در دل می گذرد، می نمایاند.
سینه: سینه که واژه پارسی است.
اَل: برای من این واژه یک چیستان بود تا این که سرانجام به پارسی پهلوی بودن این واژه نیز پی بردم. اَل در زبان مردم آذربایجان به چیم دست به کار برده می شود. این واژه به راستی یک بُن نونیگ (مضارع) اَل- (اَلیتَن) است که در نام اَلَک: غربال، سرند، ابزاری برای گرفتن و به دست آوردن نیز همچون دیگر واژه های پارسی مانند ماله، سُنبه، شویه، … نیز به کار برده می شود. همچنین این واژه در نام شهر اَلیگودرز (اَل ی گودرز: دَست -ِ گودرز) در شمال خوزستان و جنوب لرستان نیز دیده می شود که همه می دانیم گودرز یک نام پارسی است. به گمان می رسد که این واژه به زبان انگلیسی نیز راه یافته است.
آیاگ: در زبان پارسی پهلوی این واژه از بن آمدن (آی-) به چیم آینده (آن که می آید) است. در زبان مردم آذربایجان با گویش های گوناگون آیاخ، آیاغ، اَیاخ، اَیاغ برای نامیدن پا (اندام رفت و آمد) به کار گرفته می شود.
پارماگ یا پارماک یا بارماگ یا بارماق، بارماخ: این واژه در زبان ترکی اُستانبولی هم دقیقا نگه داشته شده است. پارماگ از بن پارمیدن/ پارمیتن (پارم-) به چیم چند کار را انجام دادن است و این واژه برای نامیدن اندام همه کاره (همه فن حریف) بدن، آی (یعنی) انگشت در زبان مردم آذربایجان کاربری یافته است. نام کهن پارمیدااز همین ریشه است که به پیشتر از زبان پارسی پهلوی ساسانی و اشکانی نیز برمی گردد و واژه پارسی هخامنشی است. همچنین واژه پرمیدن و پرمیتن (پَرم-) نیز دارای همان چیم هستند که برمک و برمکیان اَرمائیلی (عربی) شده همان پرمگ یا پرمک و پرمگیان یا پرمکیان هستند.
درناخ یا دیرناخ: از واژه پارسی درناگ دگرگونی یافته اند که از بن درنیدن (درن-) شاید به چیم شیار انداختن آمده و به چیم کُنایی شیار اندازنده است و در زبان مردم آذربایجان برای نامیدن ناخن کاربری دارد.
بارساق یا بارساخ: همان واژه پارساگ (پارسا) از بن پارسیدن یا پارسیتَن (پارس-) به چیم نگه داشتن (بدی ها) است. همچنان که مرد و زن پارسا خود را از زشتی ها نگه می دارند. در زبان مردم آذربایجان این واژه به روده گفته می شود چون چیزهایی را نگه می دارد که برای بدن دیگر شایستگی و کاربردی ندارند.
پیشنهاد می شود که گروهی از دانشجویان و استادان زبان پارسی پهلوی به پژوهش درباره واژگان بپردازند.