دکتر ضیاالدین هاجری
۱) رهآورد فرنگ
گروهی میپندارند چون زبان فارسی و بسیار از زبانهای اروپایی از ریشهی «آریایی» یا «هندواروپایی» است، ازهمینرو بدهبستان واژه میان این گروه از زبانها، دشواری و گرفتاری به بار نمیآورد.
پوشیده نیست که زبان نخستینِ ایرانیان و بسیار از اروپاییان «آریایی» است، لیک این زبان پسازآنکه از خاستگاه خود بیرون رفت و به سرزمینهای دیگر راه یافت، در هر مرز و بومی با سرشت و ویژگیهای آن جایگاهها همآهنگ و سازگار شد. ازهمینرو، زبان آریایی را به «آسیایی» و «اروپایی» بخش میکنند. بخش آسیایی آن: هندی، ایرانی، ارمنی و بخش اروپایی آن: سلت، آلمانی، آلبانی، اسلاو، گِرِک (یونی)، ایتالیایی و… است. بیگمان هر کدام از آنها به شاخهها و دستههایی کوچکتر بخشبندی شدهاند که میتوانید همگی آنها را در «تنومند درخت زبانهای آریایی / هندواروپایی» بیابید.
در میان این زبانهای آریایی (هندواروپایی) چُنان دگرگونی و واجدایی میبینید که اگر براستی شیوهی ساختاری آنها همگون نبود، برایمان بسی دشوار بود که باور کنیم این زبانها همگی از یک تنه (آریایی) هستند. این دگرگونیها را میتوان در الفبای هر زبان، هر وات، هر واژ، واکه، همخوان، در تاریخ و دستورزبان هر کدام از آنها دید و به این واجداییها پی برد که برای پیشگیریشدن از درازگویی از یادآوری آن خودداری میشود.
گفتنی است، آنچه زبان کنونی بیشترِ مردم اروپا را پدید آورده است، بیش از پانزده درسد (۱۵%) ریشهی آریایی ندارد و هشتاد و پنج درصد (۸۵%) آن واژههای بومی، سامی، آفریکایی و واژههای پیوندی است که پس از کوچ آریاییان به اروپا، دردرازنای سه هزار تا سه هزار و پانسد سال، پا به هستی گذاشته است.
آنچه امروزه از فرنگ میآید «واژهی فرنگی» است نه «واژهی آریایی»؛ و واژهی «فرنگی» آلودهکنندهی زبان فارسی است و باید پیشازآنکه بیش از این زهر خود را بریزد و زبان شیرین و شیوای پارسی را رنجور و بیمار وزمین گیر کند، بیدرنگ در پی پادزهر و داروی درمان و پیشگیری از این ویرانسازی باشیم و همگی مردم ایرانزمین دست به دست هم دهیم و بهپا خیزیم.
پس، این دیدگاه که چون زبان فارسی با بیشترِ زبانهای اروپایی همریشه است، بدین انگیزه «وامگیری» از آن زبانها ناهنجاری و نازیبایی برای زبان فارسی به بار نمیآورد، سخنی نادرست و نارواست و سرابی بیش نیست.
سخن در آن است که آنچه امروزه از فرنگ میآید «واژهی فرنگی» است نه «واژهی آریایی»؛ و واژهی «فرنگی» آلودهکنندهی زبان فارسی است و باید پیشازآنکه بیش از این زهر خود را بریزد و زبان شیرین و شیوای پارسی را رنجور و بیمار وزمین گیر کند، بیدرنگ در پی پادزهر و داروی درمان و پیشگیری از این ویرانسازی باشیم و همگی مردم ایرانزمین دست به دست هم دهیم و بهپا خیزیم و برای رهایی زبان مادریمان گامهایی راستین برداریم.
میدانیم که زمینهی آشنایی اروپاییان با ایران در هزارهی کنونی از سدهی سیزدهم ترسایی، آن هم با آمدن «مارکوپولو» ونیزی از برون برای بازاریابی و فروش کالا و از درون برای شناساندن آیین ترسایی آغاز میشود. سپسها که گردشنامهی او چاپ شد، دیگر کشورهای اروپایی راهی آسیا شدند.
با آمدن برادران شرلی با گروه ۲۵ تنه از انگلستان وگروه ۵۰ تنه به سرپرستی آنتونیو دوگووا از اسپانیا، به دربار شاهعباس صفوی، راه برای دیگران نیز هموار گشت. جهانگردانی چون ژان تاورنیه، ژان شاردن، ریچارد استل و… نیز در زمانهای گوناگون راهی ایران شدند و هر کدام «گردشنامه» هایی فراهم کردند و راه را برای دیگران یا به دیگر گفته برای دستاندازی بر ایران آماده ساختند!
چنانچه گفته شد، پیش از این هم پارهی کشورهای اروپایی با ایران آشنا بودند. روسیه در همسایگی ایران بود و از سالیان دراز، پس از نیرو یافتن دودمان رومانف، با ایران پیوند دوستی و بازرگانی داشت. انگلیس و فرانسه هم از سدهی هفدهم ترسایی، در روزگار شاهعباس صفوی، با ایران و ایرانیان آشنا شدند و به دربار صفوی راه یافتند، لیک این آشناییها و وابستگیها مایهی آن نبود که واژههای فرانسوی، انگلیسی، روسی… به زبان فارسی ژرفانه رخنه کند. راهیابی واژههای فرنگی از سدهی نوزدهم ترسایی آغاز گردید.
زبان فارسی که هنوز از زیر بار سنگین واژگان تازی بیرون نیامده بود، دوباره از برون با سرازیری واژههای فرنگی و از درون هم با تازیگرایی، آن هم به شیوهیی بس شگفت و «مندرآوردی» روبهرو گردید. ازهرسو، دوباره واژههای دورگه و چندرگه و واژههای فرنگی از زمین سر برآورد.
همگی این دستاندازیها، نخست از راه کالاها بویژه پارچههای گوناگون بود. فرانسه و انگلیس راهی آسیا شدند. در جنگ ایران و روس، در آغاز سدهی نوزدهم ترسایی، فتحعلی شاه قاجار، پس از شکست ایران از روسیه به اندیشهی فراهم نمودن ارتشی تازه و نوکردن سازوبرگِ آن برآمد.
از پی این گونه کارها و درخواستها بود که فرنگیان هم ازخداخواسته، یکی پس از دیگری و با چشموهمچشمی با همدیگر هرچه داشتند و تا آنجا که میشد به ایران سرازیر کردند: در همه زمینهها و رشتهها (دیوانی، آموزشی، لشکری و ارتشی، پزشکی، ورزشی، هنری، خوردنیها و آشامیدنیها و بسیار واژههای دیگر در زمینههای گوناگون) که اگر بخواهیم از همگی آنها نام ببریم خود به رویههای فراوان نیاز دارد. تنها، شما خوانندهی گرامی را به یادمانی از این نگارنده به نام «فرهنگ بیستهزار» بازگشت میدهم تا شاید راهگشا باشد.
ایرانیان که با رفتن به فرنگ بسیار چیزها دیدند و به گفتهیی با دانشهای گوناگون آشنا شدند، چون در پی چند سده خموشی تودمانی، یکباره شگفت زده شده بودند، خواستند که این واپسماندگی را بهگونهیی برکنار سازند. هرکه به ایران برگشت، از فرنگ «رهآوردی» با خود آورد. شور و انگیزه به دیدهها و شنیدهها و… آنان را واداشت که به برگردان نوشتهها دست بزنند.
آنان که به برگردان نوشتههای اروپایی پرداختند، چون برای برخِ از واژههای فرانسوی و انگلیسی، برابر فارسی نمییافتند و نمیتوانستند و یا نمیخواستند به واژهسازی دست بزنند، ازهمینرو واژگان اروپایی را لابهلای واژههای فارسی بهکار گرفتند.
در برگردان نوشتههای اروپایی بهجای آنکه از واژههای فارسی بهرهوری کنند، واژههای تازی «تازهساخت!» را بهکار گرفتند. در این دوره، آرامآرام از شمار واژگان تازی کم شد و بر شمار «واژههای فرنگی» افزوده گشت. در کنار این روند تازه، دستکاریهایی ناروا هم در واژگان پارسی روی داد که برخِ از آنها بدینگونه است:
– کاربرد دوکژه / دوسرکژ برای واژگان فارسی: زباناً، گاهاً، نژاداً، جاناً و…
– نهادن پسوند «-یت» تازی در بن واژگان فارسی: برتریت، خریت، دوئیت، سروریت…
– مادینه بهشمارآوردن واژههایی که به «ه» یا «ت» پایان مییابد و همآهنگ و سازوارنمودن فروزه و فروزیده: پست مبارکه، یادداشت اعتراضیه…
– زبان فارسی را به بند نرینگی و مادینگی کشیدن: وزارت امور داخله، سکنه تهران…
در برگرداندن واژهها ونوشتهها از زبانهای بیگانه باید به شیوهی «واژهسازی» و «وَچَکپردازی» فارسی نگرش نمود و بسیار از واژهها را در انگارهها و چارچوب زبان فارسی، به این زبان برگرداند. لیک در این میان گفتنی است که میان «واژه» و «اندیشه» پیوندی ناگسستنی است و «واژه»ی هر زبانی تنها نمودارِ «اندیشه» و نمایشگرِ «مغزِ» سخنگویان و سخنوران همان زبان است.
اکنون درمییابیم، زبان فارسی که هنوز از زیر بار سنگین واژگان تازی بیرون نیامده بود، دوباره از برون با سرازیری واژههای فرنگی و از درون هم با تازیگرایی، آن هم به شیوهیی بس شگفت و «مندرآوردی» روبهرو گردید. ازهرسو، دوباره واژههای دورگه و چندرگه و واژههای فرنگی همچون سماروغ، پس از تندر و آذرخش، از زمین سر برآورد.
روشن است که در برگرداندن واژهها ونوشتهها از زبانهای بیگانه باید به شیوهی «واژهسازی» و «وَچَکپردازی» فارسی نگرش نمود و بسیار از واژهها را در انگارهها و چارچوب زبان فارسی، به این زبان برگرداند. گفتنی است که میان «واژه» و «اندیشه» پیوندی ناگسستنی است و «واژه»ی هر زبانی تنها نمودارِ «اندیشه» و نمایشگرِ «مغزِ» سخنگویان و سخنوران همان زبان است.
برای نمونه نمیتوان «اندیشههای اروپایی» را که در انگارههای واژهی هر زبان بیگانه (آلمانی، تازی، ترکی، فرانسوی و …) جای گرفته است با «اندیشهی» ایرانی، بیکموکاست، همساز کرد و به انگاره واژهی فارسی ریخت، لیک نباید گذاشت واژهها و وَچَکها و کاربردهای نادرست و «مندرآوردی» هم بُنلاد و بنیاد استوار زبان پارسی را لرزان و لغزان سازد.
این دشواری نه تنها برای برگردان واژههای ایرانی در پیش است که وارونهی آن نیز درست است؛ زیرا نمیتوان ایرانی اندیشید و به یکی از زبانهای بیگانه سخن گفت، باید مانند آنان اندیشید و همچون آنان گفت و نوشت.
گروهی بر این باور و اندیشهاند که آشنایی با زبان مردم پیشرفتهی جهان، پیشرفت را آسان و نوسازی ایران را هموار میکند، بدینروی بهکار گرفتن واژههای اروپایی را گرهگشای گرفتاریها و دشواریها و راهگشای زمینههای پیشرفت میپندارند. گرچه در بهرهوری از مایههای مغزی مردم باختر و مایهگیری از دانش پیشرفتگان گیتی، دانستن زبانهای اروپایی ناسودمند نیست، لیک باید بدانیم که هیچ کس با فراگیری چند واژهی بیگانه در لابهلای گفتار و نوشتار فارسی به آن زبان بیگانه دست نمییابد و کارگشا نخواهد بود. کسانی هستند که این کار را مایهی بالندگی و خودبزرگبینی خویش میپندارند و با خوارداشت زبان پارسی در برابر شماری واژه که از آنها سردرنمیآورند و شاید هم آن واژگان را بلغور میکنند، میخواهند خود را بزرگ نمودار سازند.
میتوان فرهنگ و پیشرفت اروپایی و ویژگی و برجستگی زندگی باختر زمین یا هر جای پیشرفتهی دیگر را پذیرفت، لیک از پذیرش زبان آن بهجای زبان فارسی سر باز زد و با این پذیرش، زبان فارسی را آلوده نکرد و فرهنگی نایافته، فرهنگ میهنی خود را از دست نداد. آنچه امروزه، ایران، ایرانی و این سرزمین اهورایی و خدایی را سرپا نگه داشته است، چیزی جز زبان آن نیست. آری، این زبان پارسی است که در این روزگار دراز چندهزارساله، همگی ما ایرانیان را به دور هم گرد آورده است تا از میهن، فرهنگ، آبرو، شکوه و بالندگی خود پاسداری نماییم. همین «زبان» است که به ما شناخت و سُهِش پی بردن به واژههای فارسی را ارزانی میدارد تا با چنگ و دندان برای همه چیز ایرانزمین، آن هم از جان و دل بکوشیم و دمی باز نایستیم و کوتاهی نکنیم.
۲) نمودهای تازهی زبان
سدهی نوزدهم ترسایی، دوران دگرگونی اروپاست. در این سده، مردمی پا به گیتی نهادند که با اندیشههای تازهی کدیوری، انگارههای کهن را درهم ریختند و به زندگی گروههای گوناگون مردم اروپا چهرهیی تازه بخشیدند.
گرچه بسیار از این اندیشهها، از گفتههای دانشمندان گِرِک (یونان) و خردمندان روم مایه میگیرد، لیک چون پس از هزار و چند سد سال نیرومندی کلیسای سدههای میانه، برای آغازین بار شکفته شد، بسیار آسان و شتابان جا باز کرد و مردم را بهسوی خود کشاند.
درخشش کشور جوان و نوپای امریکا و کوشش مردم آن سرزمین در برانگیختن اروپاییان سودمند افتاد و زمینه را برای چیرگی اندیشههای نوِ کدیوری هموارتر گردانید.
در این دگرگونی، اندیشههای تازهی کدیوری، بسیار از انگارهها و پندارهای دیرین را برهم زد و جهان را بهسوی «سودجویی» و «سودیابی» کشاند.
آنچه امروزه، ایران، ایرانی و این سرزمین اهورایی و خدایی را سرپا نگه داشته است، چیزی جز زبان آن نیست. آری، این زبان پارسی است که در این روزگار دراز چندهزارساله، همگی ما ایرانیان را به دور هم گرد آورده است تا از میهن، فرهنگ، آبرو، شکوه و بالندگی خود پاسداری نماییم.
با واژگونی بنیادهای کهن، زندگی نو بر پایهی «بهرهی بیشتر در زمان کمتر» پا گرفت و در کنار این نشان، زبانزد «زمان زر است» از میان مردم انگلیسی زبان برخاست و برخِ از سرزمینهای اروپایی را فراگرفت.
آرامآرام، زبان هم، گرچه از روزگاران گذشته ابزاری برای سودآوری بود، آشکارا در این زمینه پا گذارد. بدینگونه، «شتاب» که یکی از نیازهای آغازین زندگی دستگاهی و کدیوری است، بر «زبان» هم رخنهگر شد و در کنارِ «کوتاهگویی» و «کوتاهنویسی» زبانزدهای دیگر همچون: تندنویسی، تندخوانی، تندگویی پدید آمد.
ابزارها و دستگاههای تازهی سخنپراکنی (دورنگار، دورآوا، گیرانه و…) مایهی دگرگونی در چگونگی بهرهوری از «سخن» شد و «سخن» را از «دین» و «ادب» بیرون آورد و به راه «بازرگانی» و «کدیوری» کشاند. زبانزدها و خُردواژهها و کوتاهوارهها جایگزین درازگویی شد. برای نهادها و سازمانها و دیوانهای جهانی «خُردواژه» ها پیشبینی گردید.
بدینروی، بهرهوری از «زبان» در نیمهی دوم سدهی بیستم ترسایی با دگرگونی ژرف روبهرو گردید و «سخن» از سرگرمی روزانه درآمد و در شمار بزرگترین پایههای بازرگانی و کدیوری جای گرفت.
گفتنی است که این دگرگونی هنوز هم آن گونه که باید و شاید در ایران و بویژه برای زبان پارسی جا نیفتاده است.
جدای از به کارگیری پسوند -یت توسط برخی نویسندگان ایرانی . این پسوند در تر کیه نیز به شدت فعال است و من متوجه شدم که در میان قشرهای که به ترکیه سفرهای بیشتری دارند این پسوند را بیشتر استفاده میکنند همینطور است پسوند -اً.