سامان حسنی*: در جستار پیشین [اینجا] به چم واژهها در گویشهای روستایی پرداختم. یکی دیگر از نکتههایی که در گردآوری گویشهای روستایی باید بدان پُرنگر بود همانا کوتاهشدنِ واژههاست که در این جستار به آن میپردازم.
کوتاهشدنِ واژهها به چند دیسه روی میدهد. یکی ترادیسش واکهایِ با آوای بلند (آ، ای، او) به واکهای با آوای کوتاه (ـَ ، ـِ ، ـُ) است؛ مانند: «بوته» که شده «بُته»، «کیپ» که شده «کِپ»، «هاونگ» که شده «هَوَنگ»، «کولاک» که شده «کُلَک». دیگری افتادن واکهاست؛ مانند: افتادن واک «د» در «برادر» که شده «بِرار»، «گندم» که شده «گنم»، «دنده» که شده «دنه»؛ افتادن واک «ﻫ» در «خواهر» که شده «خُوار» (در اینجا واک «و» خوانده میشود و بیانکنندۀ آن است که این واک در گذشته خوانده میشدهاست)؛ افتادن واک «ت» در «دسته» که شده «دسه»، «دستمال» که شده «دِسمال»، «آستین» که شده «آسین». سدیگر، افتادن واک پایانی واژهها است. برایِنمونه، هنگامیکه دو واک پایانی ساکن باشند؛ مانند: افتادن واک «ت» در «پوست» که شده «پوس»، «دوست» که شده «دوس»، «ماست» که شده «ماس»، «دست» که شده «دس» و نیز افتادن واک «د» در «بلند» که شده «بلن»، «بند» که شده «بن» و «داماد» که شده «داما».
شایان یادآوری است، گاهی افزون بر افتادن واکها، دگردیسی در خود واژهها هم رخ میدهد؛ مانند: «آهسته» که شده «آسا»، «هنوز» که شده «هَنی»، «استخر» که شده «اِسِل»، «آبستن» که شده «اِوِس»، «خواب» که شده «خِو».
پارهای از واژهها آنچنان کوتاه شدهاند که تنها دو یا سه واک از آنها بازماندهاست. برایِنمونه، واژگان: اِو (آب)، تِو (تب)، چِو (شایعه)، خِو (خواب)، رِو (روان)، شِو (شب)، گِو (گاو).
هرگاه واژههای کوتاهشده به واژۀ دیگری بپیوندند و واژهای نو بسازند، شناختشان برای کسانی که با این گویشها آشنایی ندارند دشوار خواهدبود و گردآورنده باید آنها را روشن سازد. در زیر به دو گونه از این واژههای ترکیبی اشاره میکنم.
واژههایی که یکسان کوتاه شدهاند
گاهی کوتاهشدن یک واژه در همۀ ترکیبها یکسان است، مانند واژۀ «آب» که در بسیاری از گویشها به آن «اِو» گفته میشود و در ترکیب با دیگر واژهها به دیسۀ «ـِو» درمیآید. به نمونههای زیر بنگرید:
اَسیِو: آسیاب.
جَرِو (= جِر + آب): پس از کشت بوستان، نخستین آبیاری را دیر انجام میدهند تا بوستان به آب کم خو بگیرد؛ به این کار جَرو میگویند (پادواژۀ نازو).
خَرِو (= خره + آب): آب گلآلود. خَره = لژن (لجن).
دَسِو (= دست + آب): شنا.
سَردِو (= سرد + آب): سرداب، گودالی سرپوشیده برای سرد نگهداشتن آب.
سِزِو (= سِز + آب): آپیکی (مایع) از فراوردههای شیر، که با آن قَرهقوروت میسازند.
کنارِو (= کنار + آب): توالت.
گَنوِ (= گند + آب): گنداب، فاضلآب.
لِفوِ (= لـِف + آب): سیلاب. لف = سیل.
نازِو (= ناز + آب): به بوستانی که به آبیاریِ زودبهزود خو گرفتهباشد، میگویند «نازو» شدهاست (پادواژۀ «جرو»).
نَمِو (= نم + آب): گونهای آبیاری که در آن همهجای زمین بهخوبی خیس بخورد.
یَخِو (= یخ + آب): به آبیاری باغ در پایان پاییز، زمانیکه شبها آب یخ میزند، «یخو» میگویند.
در اینگونه نمونهها باید به کوتاهشدن واژههایی هم که به واژۀ اصلی میپیوندند، پُرنگر بود. برایِنمونه، «دست» در واژۀ «دسو» به دیسۀ «دس» کوتاه شدهاست، و «گند» در واژۀ «گنو» به دیسۀ «گن» کوتاه شدهاست.
شایان یادآوری است، در بسیاری از واژههای دیگر که به «ا + ب» پایان میگیرند «اب» به «ـِو» دگرگونه میشود؛ مانند: آفتاب که شده «اَفتو»، مهتاب که شده «مافتِو»، خواب که شده «خِو»، تاب که شده «تِو».
واژههایی که به دیسههای گوناگون کوتاه شدهاند
گاهی کوتاهشدۀ یک واژه در ترکیبهای گوناگون یکسان نیست. برایِنمونه به چگونگی کوتاهشدنِ واژۀ «گاو» در واژههای زیر نگاه کنید:
«گِوچرون» که همان گاوچران است.
«جُونِگِو» که گاوِ جوانِ نری را گویند که هنوز توانِ شخمزدن و خرمنکوبیدن ندارد.
«گاگِل» که از «گاو» و«گله» ساخته شده و همان «گلۀ گاوان» است.
«گادوشه» از «گاو» و «دوشیدن» ساخته شدهاست و ظرفی سفالی است که برای دوشیدن، اندازهگیری و جابهجایی شیر به کار میرود.
«گارون» از «گاو» و «راندن» ساخته شدهاست و چوبی است که گاو را با آن میرانند.
«گُیار» از «گاو» و «یار» ساخته شده و به کشاورزی گویند که گاو را در شخمزدن یاری و همراهی میکند.
«ورزِو» به گاو نری گفته میشود که از «ورز» (ورزیدن) و «گاو» ساخته شدهاست و بیانکنندۀ کارکرد این گاو است که همانا شخمزدن و کوبیدن خرمن است.
در این نمونه، واژۀ گاو نخست به دیسۀ «گِو» و سپس به دیسههای «گا» و «گُ» کوتاه شده و سرانجام تنها واک «ـِو» از آن بازماندهاست.
چنانچه در بالا یادآوری شد، در اینگونه ترکیبها میبایست به کوتاهشدن واژهای که به واژۀ اصلی میپیوندد پُرنگر بود؛ مانند: واژۀ «گاگل» که بخش دوم آن، «گله»، به دیسۀ «گل» کوتاه شدهاست و واژۀ «جونگو» که بخش نخست آن، «جوان»، بهگونۀ «جون» کوتاه شدهاست.
ناشناختهبودن واژهها
واژههایی وجود دارد که بهآسانی نمیتوان گفت که چگونه کوتاه شدهاند. شناخت چنین واژههایی به کندوکاو در زبانهای باستانی ایران نیاز دارد. در زیر به چند نمونه اشاره میکنیم:
به خیار خیلی کوچک که تازه از گل بیرون آمدهاست «زُچه» میگویند. «چه» در اینجا نشان کوچکبودن است ولی اینکه «زُ» کوتاهشدۀ چه واژهای است روشن نیست.
واژۀ «شِلنگ» به چم «گام کشیده و بلند» است. این واژه از «شِ» و «لِنگ» ساخته شدهاست. لِنگ به چم پاست و «شِ» نیز شاید کوتاهشدۀ «شاه» باشد.
در زمستان بخار آب موجود در هوا یخ میزند و به دیسۀ بلورهای زیبا و سفید بهرویِ شاخۀ درختان مینشیند و به آن «غِدو» میگویند. بخش پایانی این واژه میتواند «اِو» باشد که همان آب در گویش محلی است. اگر اینچنین باشد، آنگاه، بخش نخست آن، یعنی «غِد»، چیست؟
واژۀ «زَغُولِه» به چم «خیلیکم» است. در اینجا پسوند «اُوله» نشان کوچکبودن است، ولی بخش نخست آن، یعنی «زغ»، چیست؟
واژۀ «گِورَه» به چم بزرگ مانند گاو است. بخش نخست، «گِو»، کوتاهشدۀ گاو است اما بخش دوم آن، «رَه»، چیست؟ شاید این واژه کوتاهشدۀ «گاوواره» (گاومانند) باشد.
همانندی واژههای کوتاهشده
گاهی کوتاهشدههای دو یا چند واژه میتوانند همانند باشند. برایِنمونه، کوتاهشدۀ دو واژۀ «تب» و «تاب» در گویشی میشود «تِو» و کوتاهشدۀ «بابا» و «بگو» در گویشی دیگر میشود «بِو». در اینجا گردآورنده باید به هریک از این واژهها جداگانه اشاره کند.
این همانندی را در واژههای ترکیبی نیز میتوان دید. برایِنمونه، به دو واژۀ «وَرزِو» و «دَسِو» نگاه کنید. هر دو به «ـِو» پایان میگیرند. در نخستین واژه «ـِو» بازماندۀ «گاو» است ولی در دومی «ـِو» کوتاهشدۀ «آب» است. در این نمونهها گردآورنده باید معنا را روشن کند.
یادآوری
وارونۀ آنچه گفته شد هم میتواند رخ دهد، بدینگونهکه واژههایی هستند که در زبان نوشتاری واکهایی از آنها افتادهاست ولی اینگونه واکها همچنان در گویشهای روستایی به جای ماندهاند؛ مانند واک «الف» که در گذر واژهها از پارسیمیانه (پهلوی) به پارسینو افتادهاست ولی در گویشهای روستایی به جای مانده: اشکس [شکست]، اشکافت [شکافت]، اشکفت [شکفت]. نمونۀ دیگر واک «خ» است که در واژۀ «پخشه» افتاده و شده «پشه» ولی در گویشهای روستایی به جای ماندهاست یا واژۀ «گِرِک» که در زبان نوشتاری به دیسۀ «گره» کوتاهشده ولی در گویشهای روستایی به همان دیسۀ پیشین، یعنی گِرِک، به جای ماندهاست.
* مردمشناس، دبیر پیشین ادبیات و علوم انسانی
دیدگاهی بنویسید.