دکتر محسن حافظیان
گروه ایرانشناسی، دانشکدۀ پژوهشهای ادیان، دانشگاه کنکوردیا- کانادا*
کتاب «زبان باز، پژوهشی دربارهیِ زبان و مدرنیت» نوشتۀ پژوهشگر نامآشنای ایرانی آقای داریوش آشوری است که نشر مرکز در تهران به چاپ رسانده است. این کتاب، بسیار خواندنی است و برانگیزاننده؛ خواندنی است؛ چراکه برخی از رایجترین کجفهمیها از مقولۀ زبان را با نثر بسیار شیوایی بر آفتاب انداخته است و برانگیزاننده است؛ چراکه به مانند بیشینۀ نوشتههای ایشان از زبان، این شاکلۀ بنیادین هویت فردی و ملی، گفته به میان آمده است.
در آنچه در پی میآید، به نکاتی چند از درونمایۀ این کتاب میپردازم؛ هم برای ادای دین به آنانی که آموزگارم بودهاند و هم به پاسداشت زبانی که دل در گرو آن داریم.
1. سامانۀ زبان
زبان سامانهای است اجتماعی و پویا که هم ریشه در تجربههای تاریخی و فرهنگی گویندگانش دارد و هم دریافتهای برآمده از این تجربهها را سامان میبخشد و در داد و ستدهای انسانی در دسترس همگان میگذارد. به مانند هر سامانهای، بر کارکرد و دگرگونیهای تدریجی زبان بایستهها و نابایستههایی چیرگی دارند که کشف و دریافت و آموختنشان را نزد دستورنویسان، واژهشناسان، آواشناسان و … میشود سراغ گرفت.
از سویی، بر مبنای همین دانستههاست که میتوان آگاهانه این یا آن فرآوردۀ زبانی را پذیرفت، ساخت یا کنار گذاشت و از دیگرسو، این ناخودآگاه اجتماعی زبانی است که برآمد و ماندگاری یا حذف فرآوردهای از فرآوردههای زبانی را در درازای زمان باعث است. آرایش و پیرایش دادههای زبانی تنها و تنها در درون امکانات و بایسته و نبایستههای سامانۀ یادشده، شدنی است و با پذیرش آنها در زندگی هر روزه یا در زمینههای تخصصی ماندگار. آن «تولید مکانیکی واژگان» که نویسنده به تکرار میگوید، هیچگونه خویشاوندی با نگاه زبانشناسانه به زبان ندارد.
اندیشهای که نویسنده در سراسر کتاب دربارۀ پیوند «انسانِ مدرن» و «زبان» به قلم میآورد، از دوسو نارواست. از سویی، پای در گلِ میراث قرن 18 باختریان، زبان را هم به مانند طبیعت میدان تاخت و تاز انسان «مدرن» میبیند و میخواهد: «کاری که ذهنیت مدرن با زبان کرده است میتوان بنا کردن یک شاهراه زبانی نامید. شاهراههای مدرن همهی راهبندهای طبیعی را از سر راه بر میدارند و زمین را هموار و آسفالت میکنند تا رانندگان بتوانند از سر راستترین مسیر با بیشترین سرعت به سوی سرمنزلی که میخواهند روانه شوند. شاهراه در مسیر خود اگر به رودخانه و دره بربخورد روی آن پل میزند؛ اگر به کوه بربخورد زیر آن تونل میزند؛ اگر به جنگل بربخورد آن را میبرد؛ یا آن را دور میزند و از کنارشان میگذرد.»[1] آرزوی این که دست این «ذهنیتِ مدرن» را از زبان طبیعی کوتاه خواهیم، تا با زبان همانی نکند که با محیط زیست، در پی خراشیدنها، تراشیدنها و بریدنها، در این سدههای «مدرن» کرده است، آرزویی انسانی است.[2] از دیگر سو، زبان نه در زایشش، نه در بالیدنش و نه در کاربریاش پدیدهای بیرون از انسان و از ذهنش نیست. فهم انسانی در درون سامانهای زبانی جوانه میزند، میبالد، شکل میگیرد و به زبان میآید.[3] فروکاهیدن زبان به دستگاهی که تنها به کار واژگان چسبانی به مفاهیم میآید، برآیند همان دید مکانیکی است که از توضیح سادهترین نمودهای سامانۀ زبان وامیماند.
2. زبان طبیعی و زبان «علمی»
همچنان که از نام کتاب برمیآید و به تکرار، و به صد زبان، در درون کتاب هم خوانده میشود، نویسندۀ کتاب به گسستی ژرف میان دو بستر زبانی زبان طبیعی و «زبان علمی» باورمند است. این کژبینی آشکارا بر زمینههای نظری و پیشفرضهای نادرستی استوار است که به آن میپردازم:
ا. زبان در سامانۀ خویش از لایههای گوناگونی شکل گرفته است که در ساز و کار آن عهدهدار نقشهای گوناگونی در پیوند با یکدیگرند. در سراسر کتاب، هرگاه که نویسنده از «زبان علمی» گفته است نمونه از واژهها آورده است. اگر ایشان میتوانستند دستکاریِ «زبان علوم و فنون مدرن» را که «زبانی است، یا بهتر است بگوییم، زبانمایهای است که انسان در آن مانعهای طبیعی زبان و محدودیتهای آن را از میان بر میدارد یا آنها را دور میزند و…»[4] در دیگر لایههای زبانی چون گزارهها، آواها و … هم نشان میدادند، کار به فرجام میرسید و گره بر زبان طاعنان فرو بسته میشد.
ب. پیشفرض وجود زبانی به نام «زبان علمی» از بیخ و بن نادرست است و تبیینناپذیر. آنچه را که ایشان «زبان علمی» میخوانند، در واقع، گروهی از واژههای ساده و ترکیبیِ فنی و تخصصیاند که برای نامیدن مفاهیم و پدیدههای حوزههای دانش بشری برساخته شدهاند یا از دیگر زبانها به وام گرفته شدهاند. در تاریخ انسانی، ساختن واژههای نو برای مفاهیم و تجربیات تازه در درون و بر پایۀ دادههای زبان طبیعی جاری پدیدهای نو نیست. واژگان تخصصی هر حوزۀ علمی (ستارهشناسی، فلزشناسی و …) هم بنا به نزدیکی یا دوری به زندگی روزمره وارد زبان طبیعی گویندگانش شدهاند یا در حاشیه ماندهاند. زبان طبیعی بستری است که بر آن واژگان و گفتار تخصصی پدید میآیند و میبالند؛ پیچیدهترین فرمولهای ریاضیات نیز به زبان طبیعی فهم میشوند و به گفته میآیند. نا گفته نگذارم که وجود عبارت نادرست «واژۀ دانشورانه» (mot savant) در واژگان نامهها به جای عبارتهایی چون «واژۀ فنی» (mot technique) و «واژۀ حرفهای» (jargon) خطایی آشکار است و رنگ و بوی فرادستخواهی فرهنگی سیاستگذاران فرآوردههایی مهم و تاثیرگذار از این دست است. گفتن بدین سیاق از «زبان علمی» پیآمدهای دیگری هم دارد.
ج. گفتن از «زبان علمی» برای اشاره به محتوای گفتار یا نوشتاری، در زبانی طبیعی، دریافتنی و پذیرفتنی است. گزافه گویی آنجاست که نویسنده از «شأن علمی» واژۀ یونانی Dermo- میگوید.[5] از سویی، با چنین گفتی نویسنده به ماهیتی در این واژه، و در دیگر واژههای «علمی»، اشاره میکند که گویی در درون ناپیدای آن لانه کرده است. این همان باور ناسالمی است که نویسنده در سراسر کتاب، با عبارتهایی چون «دو زبان کهن مادر علم و فرهنگ اروپایی، یعنی یونانی و لاتینی، …»[6] و «… زبانهای مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن …»[7] میپراکند و از ریشه با نظریۀ قراردادی بودن دادههای زبانی در تناقض است. از دیگرسو، اگر نویسنده مرادش از علمیبودن این دست واژهها، کاربردشان در درون حوزههای تخصصی است که میبایستی بپذیرد که واژههایی چون »داء» عربی در «داء الاسد»، «داء الثعلب»، «داء الخنازیر» و «میز» فارسی در «میزاب»، «میزک»، «میزراه» و «میزش» را هم واژههای علمی بداند که با دریافتهای ایشان البته بعید میدانم؛ چراکه این واژهها از زبانیاند که، به زعم نویسنده، به «…زبانهای پیشرو اندیشه و علم مدرن، یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی…»[8] تعلق ندارند.
د. باید از نویسندۀ کتاب « زبان باز» پرسید که این کتاب را به «زبان علمی» نوشته است یا به زبان طبیعی. اگر به زبان نخست نوشته است که باید بدانیم که آیا علمیبودن آن را باید در حوزۀ مورد گفتوگو و محتوایش جستوجو کنیم یا در به کارگیری پارههایی از «زبانهای پیشرو» در واژههای برساختۀ ایشان چون «ناسیستمانه» و «مدرنگری». اگر هم میپذیرند که کتاب را به «زبان طبیعی» نوشتهاند به معنایی که برای آن برشمرده اند؛ «… «زبان طبیعی» چیزی جز همان زبان آشنا و عادی نیست که در هر حوزهای بیاندیشه و زحمت به کار میرود»[9]، خوانندۀ مکتوب ایشان را جز تسلیم و رضا کو چارهای.
3. سامانۀ واژهسازی زبان
نویسنده با نوشتن «با پیدایش زبانهای باز دست انسان برای دستکاری در زبان گشوده میشود»،[10] « زبانمایهی علمی و فنی و نظری، […] نیازمند دستگاه واژگانی آزاد از محدودیتهای زبان طبیعی و ادبی است»[11] و «به عبارت دیگر، زبان علمی یک منطقۀ «آزاد زبانی» در اندرون زبان طبیعی پدید میآورد که از پیروی از حکمهای دستوری و معنایی زبان طبیعی آزاد است و از حکمهای خود – که مکانیکی به کار بسته میشود- پیروی میکند؛ یعنی کاربرد یکدست و بدون استثنای آن حکمها»، [12] چشم بر سامانمندبودن زبان بسته و محدودیتهایی چون محدودیتهای ساختاری و معنایی ناشی از آن را هم از یاد برده است. به چند نکته در این زمینه اشاره میکنم:
ا. نمونههای برآمد محدودیتهای یاد شده در ساختن واژهها بسیارند. برای نمونه میتوان از وند لاتینی ablilis از زبان لاتین که تنها به فعلهایِ گذرایِ زبان فرانسه که به er و ir ختم میشوند، در گونههای able و ible، افزوده میگردد گفت و از وند ure، که تنها به فعلهایی در زبان فرانسه افزوده میشود که به کاری محسوس اشاره دارند (Casser → Cassure (شکستن)) و در نتیجه، نمیتوان آن را به فعلی مانند Concevoir (درک کردن، …) افزود. بر همین سیاق، هیچ سوادداری وند «ناک» را به واژۀ «جالب» نمیچسباند و نمیگوید که «کتاب جالبناکِ زبان باز».
ب. نظریۀ «واژهسازی مکانیکیِ» نویسندۀ کتاب بر این توهم استوار است که شماری واژۀ پایه پیشوند و پسوند تکمعنایی وجود دارد و هرکس میتواند مکانیکوار اینها را به هم بچسباند و واژۀ جدیدی با معنایی «سرراست» برای مفاهیم جدید بسازد. در کتاب میخوانیم «پیشوندهای وامگرفته از یونانی و لاتینی آن چنان از آن سرمایهی واژگانی این زبان شده است که به آسانی هر کسی میتواند آنها را بر سر هر واژهای از هر سرچشمهی زبانی که آمده باشد بنشاند.»[13] در این سطح گفتار اصلاً نیازی نیست که از بار معنایی انضمامی واژهها و تأثیر متن بر برآمد معنا و پیوندهای معنایی سازههای شاکلۀ واژۀ مرکب بگویم. با ارادهای معطوف به راستی ایشان هم میتوانند در واژگان نامههای در دسترسشان ببینند که واژههای «علمی» ایشان هم میتوانند به دام چند معنایی در آیند؛ astrolabe با دو معنی، astronomique با سه معنی و atome با سه معنی در «فرهنگ کوچک روبر» آمدهاند. فراتر از آن وندهای اشتقاقی هستند که بیش از یک معنا دارند. برای نمونه، وند یونانیتبار ana در واژهها فرانسوی که در پی میآید به ترتیب دارای معناهای «از پایین به بالا»، «در پشت»، «درحاشیه» و «نو» است: anachorète و anaglyphe و anaphylaxie و anabaptiste. وندهای یونانی (cata) cat و وندهای لاتینی dé (dés) و dis هم نمونههای دیگری از وندهای چند معنای یاد شدهاند.
ج. واژههای موجود یک زبان، همۀ واژههای ممکنی نیست که در سازوکار سامانۀ زبان میتوانستهاند پدید آیند؛ واژههای Acception و Aspiration و Nomination و به ترتیب بر مبنای واژههای لاتین Acceptio و Aspiratio و Nominatio در روند واژهسازی زبان فرانسه ساخته شدهاند و واژههای همگن دیگری چون Effectio و Offentio و Scriptio تا امروز از این روند اشتقاقی برکنار ماندهاند. همۀ زبانهای طبیعی توان بهرهوری از امکانات به کار گرفته نشدهشان را در واژهسازی دارند. با توجه به پیوند تنگاتنگ زبان و اندیشه، هر واژه و پدیدهای که از زبان و فرهنگ بیگانه فهم شود و به اندیشه آید میتواند به زبان ملتی دیگر برگردان شود یا توضیح داده شود و اگر نیازش باشد به آفرینش واژگانی نو در همان زبان بیانجامد. زمزمۀ «میدان تنگ زبانهای طبیعی»[14] زمزمۀ ناخجستۀ اندیشهای است که زبان خودی را فرودست میبیند و میخواهد.
د. در دادههای زبانی همۀ زبانها، از جمله واژگان، شمار اندکی از سازههای استثنایی هم وجود دارند. برای نمونه، میتوان از واژۀ Futurible (شدنی در آینده) گفت که از واژۀ لاتینی Futur (آینده) و وند ible (شدنی) ترکیب شده است و این در حالی است که وند لاتینی ible تنها به بن فعلی افزوده میگردد. این استثناها، که در زبان فارسی هم هست و نویسندۀ کتاب به چند نمونه از آنها اشاره کرده است (ص. 29)، نه دلیلی بر ناکارآمدی زبانهای طبیعیاند و نه حجتی بر فرا و فرودست بودن این یا آن زبان.
ه. نوشتهاند که زبانهای انگلیسی و فرانسوی «با بهرهگیری از سرچشمۀ زبانهای کلاسیک» 6 معادل برای پیشوند «هم» فارسی دارند. پیشوندهای ششگانه را هم نوشتهاند: co، con، com و sym،syn ، syl . نخست اینکه وند cor را از قلم انداختهاند. سپس اینکه ایشان باید بدانند که این وندها گونههای دو وندپایهاند (co و sy) که بنا به متن آوا-نوشتاری نویسههایی به خود میگیرند، به همانگونه که «گی» در واژۀ «خانگی» گونهای از وندپایۀ «ی» است. سوم آنکه همیشه این وندها به معنی «هم» نیستند؛ sy در واژههای synarchie و synclinal و co در واژههای coefficient و cofacteur به ترتیب به معنی «باهم»، «دارای»، «شمار، درصد» و «شریک» هستند.
پشتِ صحنۀ نمایش شعبدۀ زبان مدرنی که نویسندۀ کتاب سخت شیفتهاش شده است، همین قوانین وزن و رنگ و جابهجایی زندگی هرروزۀ زبان جاری است.
4. زبان و «مدرنیت»
در چند و چون «مدرنیت» و پیوندش با «زبان باز» نویسنده با گشادهدستی و کرنشی از سر ارادت مکرر اشاره به زبان و فرهنگ یونانی-لاتینی دارد؛ «به کار گرفتن سرمایهی واژگانی زبانهای کلاسیک به صورت اصلی یا با بهرهگیری از تکنیکهای توسعه ی واژگان سبب شده است که زبانهای مادر اندیشه و علوم و تکنولوژی مدرن از توانایی بیمانندی برخوردار شوند و زبانهای دیگر را نیز بارور کنند»،[15] «زبان یونانی حامل میراث پرارج و خیرهکنندهی علم و فلسفه و فرهنگ یونان باستان، و لاتینی زبان نوشتاری کلیسا و علم و فرهنگ اروپای غربی از روزگار باستان تا سدهی هجدهم بود»[16] و… باید از نویسندۀ کتاب باز هم پرسید که آنچه از زبان یونانی یا لاتینی زبان «علمی» ساخته است چیست؟ اگر این زبانها در ماهیت و ذات خویش چیزی از «علمی» بودن دارد چگونه میتواند حامل اندیشههای کلیسا باشد؟ همان کلیسایی که، به گفتۀ نویسنده، حدود یکهزاره فرهنگ محمول این زبانها را به نام فرهنگ کفر سرکوب کرده بودند.[17] اگر هم این زبانها به مانند دیگر زبانهای طبیعی حامل و شکلدهنده و از شاکلههای اندیشه و فرهنگ دورههای مختلف بوده است که این دستکزدنهای «واژگان زبانهای پیشاهنگ مدرنیت» و «ارزش والا و کشش بسیار نیرومند علم و فلسفه و هنر و ادبیات یونانی-رومی» برای چیست؟ در خطکشیهای عالمانهای که نویسنده میان «زبانهای مدرن» و «زبانهای پیشامدرن» ترسیم میکند، در هیچ کجای این افسانه از دورانی که زبان و فرهنگ یونان و رم به دوران پیش از دوران درخشان «مدرنیت» تعلق داشتهاند نشانی نیست. گویی یونانیان و رومیان از همان غارهای پیش از تاریخشان منقل «مدرنیت» را میگیراندهاند.[18]
روی دیگر این اندیشۀ بیگانهباور خوارشمردن خودی است و این همانجاست که داریوش آشوری، نویسندۀ کتاب، از «واپسماندگی زبان فارسی»[19]، از «زبان فارسی نمونهای از همۀ زبانهای جهان سوم»[20] و «کاستیها و لنگیها و گنگیهایش»[21] میگوید. زبان و اندیشۀ به کار رفته در این کتاب را «غربزده» نمیگویم؛ چراکه این اصطلاح را دیگر روشنفکران «مدرن» ما دوست نمیدارند و کهنهاش میپندارند و توانش هم در این باره اندک و نارساست. زبان و اندیشۀ این کتاب زبانِ آشفتۀ دیوزدگی است، همین.
* این نقد برای نخستین بار در سال 2008 در مجلهی ایرانشناسی منتشر شده است.
پینوشت
[1] نک. ص. 48. کتاب «زبان باز».
[2] ظاهراً گرد و غبار شوق و ذوق ساختن شاهراهههای آسفالتۀ «مدرن» راه بر پرسشی را که از سمت و سوی این شاهراه میپرسد بر ذهن نویسندۀ کتاب بسته است.
[3] تمثیل مولوی خواندنی است: «با زبان سبز و با دست دراز از ضمیر خاک میگویند راز».
[4] نک. ص. 49. کتاب یاد شده.
[5] نک. ص. 64. کتاب.
[6] نک. ص. 53. کتاب.
[7] نک. ص. 71. کتاب.
[8] نک. ص. 18. کتاب
[9] نک. ص. 57. کتاب
[10] نک. ص. 27. کتاب
[11] نک. ص. 68. کتاب
[12] نک. ص. 49. کتاب و همچنین صفحات 28، 49، 50 و 69. کتاب یاد شده.
[13] نک. ص. 72. کتاب
[14] نک. ص. 52. کتاب
[15] نک. ص. 71. کتاب
[16] نک. ص. 54. کتاب
[17] نک. ص. 55. کتاب
[18] پرسش از اینکه چگونه میشود در این والگی نقش دیگر تمدنها و فرهنگها و زبانها را در رشد دانش بشری نادیده گرفت و از نقبی چنین مستقیم از امروزۀ خویش به دوران باستانی رومی-یونانی زد را میگذارم برای دیگران.
[19] نک. ص. 18. کتاب
[20] نک. ص. 8. کتاب
[21] نک. ص. 8. کتاب
۰۸th February 2018
az naweshte-ye baa dastak wa khob shama sepaas-gozaram dost arjmand dr.mohsen hafezayan. in ham-mihan per-merd maa gahi daste goli be aab mi dahad. khordw-giri haa-ye kotaa wa deraz der bare-ye pare-ye nabeshte haa-ye arjamand dariush aashori ferawan shode ast ,amaa eshan hich wakoneshi neshan ne dade ast ? beter ast eshan daliri ne mode wa az kotaa-hi haa-ye ke naa-danest az eshan ser zade ast ,az dorost sazi anhaa ne harasand