دکتر ضیاالدین هاجری
بگویم همین داستانِ شگفت
کــنون مرد دانا شگفتی گرفت
(شاهنامه فردوسی)
—
بخش نخست
—
بزرگ نویسنده و واژهشناسی برجسته و شناسایی بخرد و شیفته را تنها از راه نوشتههایش میشناسم که براستی شگفتی آفریده است. این بزرگوار را جستاری است به نام «ریشههای فارسی در زبانهای دیگر» که بسیار ساده و فشرده آن را «ریشههای فارسی» نامیده است.
این نژادهمرد «شین پرتو» نام دارد. در یادمانش که در ۷۵ رویه فراهم شده، پرده از چهرهی بسیار واژگان برداشته و بخوبی و آگاهانه و بهآسانی نشان داده است چگونه ریشههای زبان پارسی به دیگر زبانها راه یافته است.
این گوهرهمرد، آنچنان با چوبدستِ افسونگری خود از راه نمودن «دِگَرِش واژگان»، آدمی را به جهانهای دیگر و سراهای ناشناخته میبرد که درمییابیم چرا براستی «واژه» آغاز و پایهی همه چیز بوده و هست. وی به شناخت و شناسایی واژگان باور دارد. به ما میآموزد که باید با «ویگونگی» و «سرشتِ» واژگان آشنا گردیم. اگر به راز و پوشیدگی و شناسایی واژهها پی ببریم، آنگاه است که میتوانیم بسادگی دریابیم که «ریشارد» فرانسوی همان « اردشیر» پارسی است. آری هر شناسایی که از راز و رمز پنهانگیِ «سرشتِ» آگاه است با «کلید» شناخت و شناسایی، «کلون» ها را بسیار ساده میگشاید.
دگرش یکی از دیدمانها و بهری ارزشمند از «دستورزبان پارسی» است و نباید بههیچرو از آن بسادگی گذشت. در بیشتر دستورها بدین نکته نگرش نشده و بسا استادان و کارشناسان ارجمند زبان و ادب پارسی هم در آموزگاهها بدان نمیپردازند. شایسته است بدانیم که «دگرش» کلیدکار و پایه و مایهی «واژهشناسی» است.
درخورِ یادآوری است که دگرش یکی از دیدمانها و بهری ارزشمند از «دستورزبان پارسی» است و نباید بههیچرو از آن بسادگی گذشت. در بیشتر دستورها بدین نکته نگرش نشده و بسا استادان و کارشناسان ارجمند زبان و ادب پارسی هم در آموزگاهها بدان نمیپردازند. شایسته است بدانیم که «دگرش» کلیدکار و پایه و مایهی «واژهشناسی» است. ازهمینرو، باید بدان نگرش بایسته شود و بخوبی برای دانشآموزان، دانشجویان و جویندگان دانش زبان و دستورزبان گزارش گردد. بیگمان شناخت این دیدمانِ شالودهیی میتواند برای آنان سودمند باشد.
اکنون اگر میخواهید از چَم و اندریافت واژهی «دگرش» آگاه شوید، شایسته است بخوبی به واژگان پایین که زیر دو شماره (۱، ۲) آورده شده است بنگرید و براستی ژرفبینی نمایید تا رازهایی فراوان برایتان آشکاره شود.
۱) اصطخر، اصطهبانات، اناطول، ایطالی، پطرس، صد، صومالی، طبرزین، طبس، طراز، طناز، طوس، طومار، طهران، طهماسب، طهمورث، طیسفون، لاطین.
۲) عرابه، عراده، عوج، بادزهر، بنجره، برکار، فرکار، فستق، فور، توث، دخدا، شهم، ثرید، شاروف، ساروق، جوسق، استار، جهار، شاکر، طناز، حرباء، کوره، سنباذج، ضحاک، باطیه، زنجبیل، ارزن، رزدق، طربوش، ابریسم، طست، خندق، دمق، جرجان، طالش، شابورقان، کنز، آذریون، أنجر، عسکر، ابستاق، افستا، بابونج، رمق، طاجن.
۳) از واژههای یادآوری شده در شمارههای ۱ و۲ چه در مییابید؟ ازکدام زبان است؟ چه پیشبینی کردهاید؟ هرچه دربارهشان پنداشتهاید، اکنون دیدگاه زیر را نیز دربارهی آنها بدانید.
تازیان برای توانمندی زبان خود بسیار کوشیدند و بهگونهیی رفتار کردهاند که کمتر کس میتواند بسادگی دریابد به سرِ واژگان پارسی یا دیگر زبانها چه آوردهاند!
آری! آنان در نگارشِ واژ دگرگونی پدید میآورند. نویسههای واژگان پارسی را تازی میکنند. برای نمونه چون نویسه یا وات «ت» و «س» را با آوای سنگین بهکار میبرند ناگزیر این دو واژ را بهگونهی «ط» و «ص» مینویسند. از «دگرش» و «تازیگردانی» بهره میجویند و بر شمار واژگان خود میافزایند.
اکنون با این گزارش ساده، یک بار دیگر به واژگان یادآوری شده در شماره «۱» بالا بنگرید، بسادگی درمییابید که واژههای زیبای پارسی نگاشتهی: استخر، استهبانات، اناتول، پترس، سد، سومالی، تبرزین، تبس، تراز، تنناز (تناز)، توس، تومار، تهران، تهماسب، تیسفون، لاتین و… چگونه به چهره و رخسار نوشته شده در شماره «۱» درآمدهاندکه براستی با زبان پارسی ما بیگانهاند.
۴) تازیگردانی: برخِ از نویسهها، واژها و واتهای پارسی بهگونهی زیر به تازی «دگرش» یافته یا به دیگر گفتار «تازیگردانی» شدهاند که آگاهی از آنها بسیار از دشواریهای واژهشناسی پارسی را گشوده و روشن خواهد کرد که براستی درشگفت خواهیدشد.
الف: ع
ارابه، عرابه / اَراده، عراده / اوگ، عوج.
ب: ج
تابه، طاجن
پ: ب، ف
پادزهر، بادزهر / پنجره، بنجره / پرگار، برکار، فرکار / شاپورگان، شابورقان / پسته، فستق / پور، فور.
ت: ث، د، ش، ط
ترید، ثرید / توت، توث / تختدار، دخدا / تهم، شهم / ترخون، طرخون.
ج: ز، ش، ق
ارج، ارز / گنج، کنز.
چ: اس، ج، ش، ص
چهار، استار / چهار، جهار / چاکر، شاکر / چنار، صنار.
خ: ح، ک
خورپای، حرباء / خوره، کوره.
د: ذ، ض، ط
سنباده، سنباذج / اژی دهاک، ضحاک / بادیه، باطیه.
ز: ذ
برزن، برذن.
ژ: ج، ز
ژنگویر، زنجبیل / ارژن، ارزن.
س: ز، ص، ط
رسته، رزدق / سنوبر، صنوبر / سرپوش، طربوش.
ش: س
ابریشم، ابریسم / تشت، طست.
ک: ج، خ، ق
کوشک، جوسق / کندک، خندق / دمک، دمق / کاووس، قابوس.
گ: ج، ط، ق، ک، ی
گرگان، جرجان / گالش، طالش / شاپورگان، شابورقان / گنج، کنز / آذرگون، آذریون.
ل: أ، ع
لنگر، أنجر / لشکر، عسکر.
و: ب، ف
اوستا، ابستاق / اوستا، افستا / کاووس، قابوس.
ه: ج، ح، ق، ن
بابونه، بابونج / هیز، حیز / رمه، رمق / پسته، فستُق / تابه، طاجن.
با این آگاهیهای بسیار فشرده و اندک، اکنون بازهم به شمارههای ۱ و ۲ بازگردید و یک بار دیگر خود را بیازمایید. آیا از این پس هم بسادگی میپذیرید که هر واژهیی که گفتهاند تازی است به تازیبودنش باور داشته باشید؟ آری از راه «دِگَرِش» میتوان به بنیاد هر واژه پی برد و دریافت چه دگرگونیهایی در آن رخ داده است.
۵) دِگَرِش همخوانها در پارسی: اکنون، شایسته است تا اندازهیی هم به دِگَرِش در زبان پارسی بپردازیم. در زبان پارسی هم پارهی واتها، واژها و نویسهها به یکدیگر دگرش مییابند که شناخت آنها بسیار بایسته است. در زیر برخِ از آنها بهگونهی فشرده یادآوری میشود.
ا (ء): ه
است، هست / ایچ، هیچ / استه، هسته.
ب: پ، ج، د، غ، ف، ک، گ، م، و، ه، ی
– بشولیده، پژولیده / برستنده، پرستنده / بجشک، پزشک / شبان، چوپان / برنج، پرنج.
– برسام، جرسام.
– بالان، دالان.
– جوب، جوغ (= جوی).
– ابزار، افزار / اریب، اریف / زنجبیل، زنجفیل / زبان، زفان / بغ، فغ / خبه، خفه / کبتر، کفتر.
– بوف، کوف / برنج، کرنج.
– بستاخی، گستاخی / بنجشک، گنجشک.
– غژب، غژم
– بالیدن، والیدن / ریباس، ریواس / تاب، تاو / آب، آو / نانبا، نانوا / باز، واز / زابل، زاول / گرمابه، گرماوه / بزغ، وزغ / بیران (بیرانه)، ویران، ویرانه / ترابیدن، تراویدن / نبی، نوی (قرآن) / نبرد، نورد / بزرگ، وزرگ / خراب، خراو / سبز، سوز.
شناختِ «سرشت» و «ویگونگی» و اندریافتِ واژگان بسادگی هم انجام نمیگیرد. شاید بتوان برخِ از آنها را از راه دانش زبان و دستورزبان و «دگرش» و… بهدست آورد، لیک کسی به راز و پوشیدگی و پنهانگی واژگان پی خواهد برد که بیگمان شناسای راستینِ واژهها گردد.
– شناب، شناه.
– سابیدن، ساییدن.
پ: ب، ج، ف
– اپاختر، باختر / پدید، بادید / پگاه، بگاه / اسپ، اسب / گشتاسپ، گشتاسب.
– پالیز، جالیز.
– پیل، فیل / پارس، فارس / پیروز، فیروز / پادزهر (پازهر)، فادزهر و فازهر / پرمان، فرمان / پرموده، فرموده / گوسپند، گوسفند / سپید، سفید.
ت: د، ژ، س
– کوت، کود / تگمه، دگمه / تنبک، دنبک / زرت، زرد / پوت، پود / گرت، گرد.
– ارتنگ، ارژنگ.
– تفتیدن، تفسیدن.
ث: س، ه
– پوثره، پسر.
– میثره، مهر.
ج: پ، ت، چ، خ، ز، ژ، س، ش، غ، گ، ی.
– جالیز، پالیز.
– تاراج، تارات / جشنگی، تشنگی.
-جوجه، چوزه.
– اسپاناج، اسپاناخ.
– ارج، ارز / آویج، آویز.
– جیوه، ژیوه / لاجورد، لاژورد / باج، باژ / کج، کژ.
– بوج، بوس / ریواج، ریواس.
– کاج، کاش / کچکول، کشکول / کلاج، کلاش.
– کلاج، کلاغ / ایلجار، ایلغار.
– میانجی، میانگی / نارنج، نارنگ / زنجی، زنگی.
– جاری، یاری (زنِ برادر شوهر).
چ: ج، د، ز، ژ، س، ش، ک، ی
– چوزه، جوجه
– کوچک، کودک / ماچه، ماده
– نایچه، نایزه / پچشک، پزشک.
– کاج، کاژ / دانچه، دانژه (= عدس).
– چریس، سریش / کریچه، کریسک.
– پخچ، پخش / لوچ، لوش / چلتوک، شلتوک / چوپان، شبان / پوچال، پوشال / چنبر، شنبر / پاچیدن، پاشیدن.
– پوچ، پوک / چمچه، کمچه / کرچ، کرک / انچوچک، انچوکک.
– ماچه، مایه / پاچه، پایه / مورچانه، موریانه.
خ: ج، ز، س، ش، غ، ف، ک، و، ه.
– اسپاناخ، اسفناج.
– میختن، میزیدن.
– نشاختن، نشاستن.
– فراخیدن، فراشیدن / فراخه، فراشا.
– ستیخ، ستیغ / سخته، سغده / الفختن، الفغدن.
– درخشان، درفشان.
– نارخوک، نارکوک / خم، کم / خرنا، کرنا / خمان، کمان / خمند، کمند.
– دشخوار، دشوار / نشخوار، نُشوار.
– خستو، هستو / خاک، هاک / خیری، هیری / خور، هور / خجیر، هجیر.
د: ب، ت، چ، ذ، گ، ن، ی
– دالان، بالان.
– زردشت، زرتشت / آمیغدن، آمیختن / دیرک، تیرک / زرد، زرت / دایه، تایه / کود، کوت / کدخدا، کتخدا.
– ماده، ماچه / کودک، کوچک.
– آدر، آذر / گدار، گذار / گنبد، گنبذ / کاغد، کاغذ.
– آوند، آونگ / اورند، اورنگ / کلند، کلنگ.
– نموده، نمونه / گزیده، گزینه.
– آذربادگان، آذربایگان / مادندر، مایندر / خدو، خیو / ماده، مایه / خود، خوی.
ذ: د، ر، ز، ل، ی،(ی)
-گذار، گدار / گنبذ، گنبد.
– اسفندیاذ، اسفندیار / بذاذر، برادر.
– دوشیذه، دوشیزه.
– مذ، مل / ناذ، نال.
– پاذ، پای.
ر: ش، غ یا (ق)، ل، ی
– انگاردن، انگاشتن / انباردن، انباشتن / آغاردن، آغاشتن / رمیدن، شمیدن.
– زنبر، زنبغ (زنبق) / کنار، کناغ.
– چنار، چنال / غوره، غوله / مارمورک، مارمولک / اروند، الوند / لوری، لولی / سوفار، سوفال / کاچار، کاچال / برگ، بلگ / زورفین، زولفین / دیوار، دیفال / کارزار، کالیجار / ریواس، لیواس / پاردم، پالدم / تراوش، تلاوش / تراویدن، تلابیدن / گُرپایگان، گلپایگان / سور، سول / سیر، سیل.
– قالیشور، قالیشوی / شور، شوی / مردهشور، مردهشوی.
ز: ج، چ، ژ، س، ش، غ، ک، ه.
– سوز، سوج / رازی، راجی / تیریز، تیریج / ارز، ارج / روز، روج / جوزه، جوجه.
– پزشک، پچشک / نایزه، نایچه.
– زکیدن، ژکیدن / زیره، ژیره / مزده، مژده / بازگونه، باژگونه / زنده، ژنده.
– زفت، سفت / دیز، دیس / شبدیز، شبدیس / ایاز، ایاس.
– زنگله، شنگله / دریوز، دریوش / لغزیدن، لخشیدن.
– گریز، گریغ / آمیز، آمیغ / انباز، انباغ / فروز، فروغ.
– مزیدن، مکیدن.
– ستیزیدن، ستیهیدن.
ژ: ت، ج، ر، ز، س، ش.
– ارژنگ، ارتنگ.
– موژان، موجان / لاژورد، لاجورد / کژ، کج / هژده، هجده. هژیر، هجیر، خجیر / لژن، لجن / باژ، باج / کژاوه، کجاوه.
– واژون، وارون.
– کوژ، کوز / ژکیدن، زکیدن / ژیره، زیره / گواژه، گوازه.
– تکژ، تکس
– باژگونه، باشگونه / دژ، دش / خاکژی، خاکشی.
س: ت، ج، چ، خ، ز، ژ، ش، ه.
– تفسیدن، تفتیدن / تفسیده، تفتیده.
– ریواس، ریواج / بوس، بوج.
– خروس، خروچ / سبک، چابک.
– نشاستن، نشاختن.
– دیس، دیز / شبدیس، شبدیز.
– سفت، زفت / ایاس، ایاز.
– تکس، تکژ.
– سمور، شمور / سیم، شیم / فرستوک، فرشتوک. فرسته، فرشته / کستی، کشتی / ماسوره، ماشوره / پابوس، پابوش / پالوس، پالوش.
– آگاس، آگاه / پسر، پوهر، پور / راس، راه / کس و مس، که و مه / گاس، گاه / آسمند، آهمند / آماس، آماه.
ش: ت، ج، چ، خ، ر، ز، ژ، س، غ، ل، ه.
– بخش، بخت / رخش، رخت
– کاش، کاج / کشکول، کجکول / هشده، هجده، هیجده.
– پاشیدن، پاچیدن / پوشال، پوچال / کاشی، کاچی / لخشه، لخچه.
– افراشتن، افراختن / فراشا، فراخه.
– انباشتن، انباریدن / انگاشتن، انگاریدن / کاشتن، کاریدن / گذاشتن، گذاردن / گشتن، گردیدن / گماشتن، گماردن / نوشتن، نوردیدن / نگاشتن، نگاریدن.
– افراشتن، افرازیدن / لخشیدن، لغزیدن / روشن، روزن / شنگله، زنگله.
– باشگونه، باژگونه / خاکشی، خاکژی / دُش، دژ / بشولیده، پژولیده.
– خروش، خروس / شاره، ساره / فرشته، فرسته / لِشتن، لیسیدن.
– شنج، غنج.
– هشتن، هلیدن.
– غرنبش، غرنبه / گزارش، گزاره.
غ: ج، خ، ز، ک، گ، ه.
– ایلغار، ایلجار / کلاغ، کلاج.
– ستیغ، ستیخ / لغزیدن، لخشیدن / آمیغدن، آمیختن.
– آمیغ، آمیز / گریغ، گریز.
– زاغ، زاک / کژاغند، کژاکند (قزاکند) / چغاد، چکاد / غژگاو، کژگاو.
– چغندر، چگندر / آغشته، آگشته / آغوش، آگوش / پیلغوش، پیلگوش / زغال، زگال / غلوله، گلوله / غاو، گاو / شغال، شگال / غلیواژ، گلیواژ / لغام، لگام / ارمغان، ارمگان.
– گیاغ، گیاه / میغ، مه / اسپرغم، اسپرهم.
ف: ب، پ، خ، و
– افزار، ابزار / اریف، اریب.
– فیروز، پیروز / فادزهر، پادزهر / فارس، پارس / سفارش، سپارش.
درفشان، درخشان / درفشنده، درخشنده.
– دیفال، دیوار / یافه، یاوه / فش، وش / فرهنج، ورهنج (= فرهنگ) / گاف، گاو.
ک: ج، چ، خ، ز، غ، ه.
– کفک، کفج.
– پوک، پوچ / کمچه، چمچه.
– کمان، خمان / کم، خم.
– مکیدن، مزیدن.
– زاک، زاغ / شکا، شغا / کج، غج / کژگاو، غژغاو / کجآکند، غجآکند.
– ببک، ببه / تک، ته / چنبرک، چنبره / چوبک، چوبه / جوجک، جوجه / کارنامک، کارنامه.
گ: أ، ب، ج، د، غ، ک، و، ی.
– گستاخ، اُستاخ.
– گنجشک، بنجشک.
– سیرگان، سیرجان / گرگان، جرجان.
– آونگ، آوند / اورنگ، اورند / دنگ، دند / کلنگ، کلند.
– شگال، شغال / زگال، زغال / گلوله، غلوله / چگندر، چغندر. لگام، لغام / گاو، غاو.
– آگنده، آکنده / گژدم، کژدم.
– گرگان، ورگان / گناه، وناس.
– زرگون، زریون / آذرگون، آذریون / هماگون، همایون.
ل: ر، ک، ن، ی
– الوند، اروند / بلگ، برگ / بلسام، برسام / تلابیدن، تراویدن / چنال، چنار / دیفال، دیوار / سولاخ، سوراخ / خلوار، خروار / زلو، زرو / گلپایگان، گرپایگان.
– لُپ، کپ.
– لیفه، نیفه / لیلوپر، نیلوفر.
– بنلاد، بنیاد.
م: ب، ن
– غژم، غژب.
– کجیم، کجین / (جامهیی که در آن اریب یا کجی باشد) / بام، بان
ن: خ، ل، م، و، ی
– نشاندن، نشاختن.
– نیلوفر، لیلوپر / نیفه، لیفه / چندن، چندل.
– خُنب، خم / پاردُنب، پاردم / بان، بام.
– نشگون، وشگون.
– سون، سوی.
و: ب، پ، ش، ف، م، ی
– نوشتن، نبشتن / کاوین، کابین.
– وام، پام.
– خدیو، خدیش.
– یاوه، یافه / دیوار، دیفال / اوسون، افسون.
– مویز، ممیز.
– بساود، بساید.
ه: – (واکه = خوانا): اَ (ء)، اِ (ء)، ب، ت، ج، خ، ز، س، غ، ک، ی
– هست، اَست / هَمباز، اَنباز / هپیون، اَپیون / فراخه، فراشا.
– هِیچ، اِیچ / هزاره، اِزاره / هنگامه، اِنگامه.
– شناه، شناب.
– بارهنگ، بارتنگ.
– ماه، ماج / ناگاه، ناگاج.
– هاک، خاک، هژیر، خجیر / هستو، خستو / بهر، برخ / سهر، سرخ.
– ستیزه، ستیزش / باهو، بازو.
– آماه، آماس / پلاه، پلاس / خروه، خروس.
– اسپرهم، اسپرغم / آهاردن، آغاردن / مه، میغ.
– ته، تک
– برناه، برنای / تاه، تای / فربه، فربی / شاهگان، شایگان.
یادآوری: «ها» به «آ» دگرش مییابد مانند: هاشکارا، آشکارا.
ه: – (همخوان = بی آوا): ا، د، ک
– خاره، خارا / دیبه، دیبا / بوزینه، بوزینا / گونه، گونا / یاوه، یاوا.
– زاغه، زاغد / شنبه، شنبد.
– جفته، جفتک / چنبره، چنبرک / چوبه، چوبک.
ی: ز، ل، م، و، ه
– آوای، آواز.
– نای، نال.
– یزدان، مزدام.
– سیوم، سوم.
– فربی، فربه / پادشایی، پادشاهی / گوایی، گواهی.
۶) فرآمد گفتار
با نگرش به گفتههای بالا و ژرفبینی در آنها، اکنون یک چشمهی دیگر از شناخت و دیدگاههای «شین پرتو» را بررسی میکنیم تا بخوبی با اندریافت واژهی «دگرش» آشنا شویم. سخن را از همان واژهی «کلون» که ایشان بهکار برده بود، آغاز مینماییم. اگر از این واژه، واتِ «ن» را بیندازیم «کلو» میماند. چون نویسهی «د» بدان بیفزاییم ویگونهی واژهی «کلید» ساخته میشود. «ون» به چم جا و جایگاه است که در زبان انگلیسی به «این، ین» دگرش یافته است مانند: inside.
کنون به واژهی clé یا clée در زبان فرانسوی برمیگردیم که همان کلید است و از بن و پایه key است که از همان «کلو» ساخته شده است و key (کی) انگلیسی بینویسهی «ل» بهدست آمده است.
در زبان تازی، کلید بهگونهی «مِقلَد» درآمده و گروههی آن «مقالید» میباشد. وات «ک» در «کلو» یا «کلی» به «ش» دگرش یافته است و در زبان آلمانی آن را «شیلیس schliss» میگویند.
تازیان برای توانمندی زبان خود بسیار کوشیدند و بهگونهیی رفتار کردهاند که کمتر کس میتواند بسادگی دریابد به سرِ واژگان پارسی یا دیگر زبانها چه آوردهاند! آنان در نگارشِ واژ دگرگونی پدید میآورند. نویسههای واژگان پارسی را تازی میکنند. برای نمونه چون نویسه یا وات «ت» و «س» را با آوای سنگین بهکار میبرند ناگزیر این دو واژ را بهگونهی «ط» و «ص» مینویسند. از «دگرش» و «تازیگردانی» بهره میجویند و بر شمار واژگان خود میافزایند.
نمونهیی دیگر آنکه شیرازیها به فرزند پسر «رود» میگویند. میدانیم که واتهای «ر» و «ل» جای یکدیگر را میگیرند. پس واژگان «رود، لود» یکی است و ریشهی «وَ لَد» تازی نیز از همین «رود» پارسی است. اکنون وات «چ» را که از بن «ش» است بهگونهی رمز به «ولد» بیفزایید. چه مییابید؟ درست است همان واژهی «چولد، چایلد» پدید میآید که «چایلد» هم در زبان انگلیسی برابر با «رود، وَلَد» است.
با این جستار کوتاه و ساده اکنون درمییابیم که «اِبدال» تازی که همان «دگرش» به زبان پارسی است، براستی چیزی جز جایگزینی واتها، نویسهها و واژها بهجای همدیگر نیست.
در پایان، همانگونهکه «شین پرتو» یادآور شدهاند، شناختِ «سرشت» و «ویگونگی» و اندریافتِ واژگان بسادگی هم انجام نمیگیرد. شاید بتوان برخِ از آنها را از راه دانش زبان و دستورزبان و «دگرش» و… بهدست آورد، لیک کسی به راز و پوشیدگی و پنهانگی واژگان پی خواهد برد که بیگمان شناسای راستینِ واژهها گردد.
برخی از همین دگرشها مایهی پدیدار شدن واژههای نوینی شده است همچون آونگ و آوند/ اروند و الوند/ارز و ارج/گزیده و گزینه که هر کدام به یک اندریافت جداگانه وابسته است.
از سویی همین دگرش گاهی مایهی زیبایی شده است. همانند بوس که آن را بوج نوشته است. پیداست که بوسیدن زیباتر از بوجیدن است. یا گنجشک و بنجشک/زرد و زرت/ دشوار و دشخوار