اختلاف لهجه، ملیّت نزاید بهر کس/ ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای/ صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو/ جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
(شهریار)
عباس سلیمی آنگیل: خبر ممنوعیت زبان فارسی در نشستهای شورای شهر ارومیه، و قهر نمایندهٔ کردزبان، خالد حاتمی، ممکن است خیلیها را شگفتزده کند، ممکن است برای خیلیها فضای ترکیه و سوریه و دیگر بازماندگان عثمانی را فرایاد آورد، اما من شگفتزده نیستم که هیچ، از تعجب دوستان متعجبم.
استان آذربایجان غربی، به مرکزیت ارومیه، دستکم از خرداد ۱۳۷۶ که نشریات وابسته به باکو و آنکارا، زیر نام اصلاحطلبی، مجوز انتشار گرفتند، تاکنون، پایگاهی برای ترویج خشونت قومی و انواع تهدید و توهین نسبت به کردها و ارمنیان، و بعضاً آشوریان، بوده است. اگر به بایگانی این نشریات، که از کاغذ یارانهای دولت (دولت ایران، نه کشورهای همسایه) برخوردار بودهاند نگاهی بیندازید، سطری، جملهای و حتی شبهجملهای در ترویج همدلی بین تیرهها و مذاهب ایران و یا تأمین منافع ملی نخواهید یافت. در عوض، با چند هزار یادداشت و مقاله مواجه خواهید شد که به ترویج نژادپرستی و جدال مذهبی مشغولاند. یکی از مهمترین وظایف این رسانهها، ساختن تاریخی جعلی برای مردم آذربایجان بوده است؛ تاریخی که با خوانش رسمی کشورهای همسایه و نظریههای نژادی و خونین معاصر همخوانی داشته باشد. اگر دانشجویی، پایاننامهٔ خود را به این موضوع، بررسی رشد قومگرایی و قومستیزی در استان آذربایجان غربی، اختصاص دهد، و با روشی علمی کار را پیش ببرد، حاصل کارش، جهان آکادمیک را متحیر خواهد کرد. از گفتن همهٔ دلایل این تحیر معذورم، اما یکیاش راهبرد موذیانهٔ جریان قومگرا در منطقهٔ آذربایجان، و خاصه استان آذربایجان غربی، است.
بیخبری مردم ایران از تغییر گفتمان سیاسی-فرهنگی شهر ارومیه
شاید برخی از خوانندگان ندانند که «قوم» در تاریخ ما هیچگاه معنای امروزین خود را نداشته است. واقعیت این است که این کلمه عمر چندانی ندارد و همزاد استعمار است. با این حال، در همین دوره معاصر، که این واژه برای همخوانی با منافع روس و انگلیس تغییر معنا داد، هیچگاه چنین بار معنایی ترسناکی به خود نگرفته بود. معنایی که امروزه شماری از نمایندگان ارومیه در مجلس شورای اسلامی بر این کلمه تحمیل میکنند، فقط در کشورهایی مانند ترکیه و رواندا- کشورهای نوبنیادی که مرتکب نسلکشی شدهاند- فهمیدنی است.
جو سیاسی و فرهنگی استان آذربایجان غربی، گرتهبرداری ناشایستی از جو سیاسی و خونبار ترکیه است. جو این استان، با استانی مانند اردبیل، زمین تا آسمان فرق میکند. برخی از مسئولان شهر ارومیه، واژهٔ «یوخ» را «یوک» تلفظ میکند تا استانبولیتر به نظر بیایند. بسیار مایلم روزی محمدمهدی شهریاری، استاندار کنونی آذربایجان غربی، خاطرات خود را بنویسد و یا مصاحبهای مفصل و چندقسمتی انجام دهد تا مردم ایران از پشت پردهٔ وقایع خطرناک این استان باخبر شوند. تا جایی که من میدانم، شهریاری از انگشتشمار مسئولانی بوده که در برابر جریانهای نژادپرست و کنشهای قومگرایانهشان ایستاده و تاوانهایی هم داده است. بسیاری از مسئولانی که پیشتر به این استان میرفتند، برای دوری از دردسر، با گروههایی که حامی راهبردهای درازمدت دولتهای باکو و ترکیه بودند، درنمیافتادند.
خلاصه آنکه عموم مردم ایران هنوز متوجه تغییر گفتمان در استان آذربایجان غربی نشدهاند. تعدادی از نمایندگان مجلس، نمایندگان شورای شهر و صاحبان رسانه و سرمایه، فضای فرهنگی این شهر را به شکل خطرناکی قومی-قبیلهای کردهاند. مفهوم شهروند دارد در این استان جای خود را به مفاهیم دیگر میدهد. این روزها، سردادن شعارهای نژادپرستانه در نزد گروهی از مسئولان این استان هیچ قبحی ندارد.
راهبرد جریان قومگرا در آذربایجان
قومگرایان و جریانهای پانترکی، مفاهیمی تازه برای خود ساختهاند؛ بین جمهوری اسلامی، و مفهموم «ایران» مرز مشخصی میگذارند. هیچ هراسی ندارند که دشمنی خود را با زبان فارسی و ایران نشان دهند اما همزمان خود را موافق جمهوری اسلامی مینمایند. کردها را در دوگانهٔ برادران اهل سنت/ تروریست قرار میدهند. ارمنیها را داشناک/مسیحی میگویند. زبان فارسی، زبان خاقانی و نظامی، را زبان پهلوی (حکومت پهلوی) مینامند. حتی یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به این هم بسنده نکرد و به صورت کنایی، زبان فارسی را زبان حیوانات نامید.
پانترکها با همین سیاست، راه ملتسازی و هویتپردازی خطرناکی پیش گرفتهاند که البته در مواردی به فکاهی پهلو میزند. مثلاً جا زدن لباس قزاقهای روس به اسم لباس آذری. خیلیها معتقدند این رفتارها چنان سخیف است که ارزش بحث کردن ندارد اما دقت نمیکنند که اگر امروز جعلی بودن این لباس و سویههای کمیکش بر بیشترینه مردم هویداست، در دو دههٔ آینده چنین نخواهد بود. این اتفاق برای رقص لزگی هم افتاده است. حال ببینیم نتیجهٔ این سیاستها، نتیجهٔ این دوگانهسازیهای جعلی، چه بوده است تا امروز؟ فقط نه مورد از نتایج عینی (نه تحلیل ذهنی) این سیاستها را با هم مرور میکنیم:
کرد بودن جرم است: اخراج یک فرد از ورزشگاه به جرم پوشیدن لباس کردی
ارمنستانی بودن جرم است: اخراج بازیکن ارمنستانی از باشگاه تراکتورسازی تبریز به جرم ملیتش
گیلکها از انزلی و آستار بروند: قومیتی شدن فوتبال پس از حضور دوم تراکتورسازی در لیگ
لباس کردی جرم است: پوشاندن اجباری لباس قزاقی بر تن دانشآموزان کردزبان شهر اشنویه در جشنوارهٔ دانشآموزی نیشاپور
پرچم ایران افراشته مباد: پایین آوردن پرچم ایران در ورزشگاه آزادی و برافراشتن پرچمی سرخرنگ که مشخص نیست پرچم ترکیه است یا پرچم باشگاه تراکتورسازی
هر کسی فارسی حرف زند، دشمن ماست: ناسزاگویی به مردم افغانستان در ورزشگاهها
خوشرقصی برای پانعربیسم: شعار خلیج ع.ر.ب.ی
و دهها دستاورد دیگر!
مهم این است که این شعارها هیچکدام از جنس شوخیهای قومیای نیست که تا دو سه دهه پیش در ایران رایج بود، و شاید کموبیش هنوز باشد؛ از گفتمانی دیگر میآید، از سرزمینهایی دیگر. سرد و غریبه و ترسناک است، رنگوبویی خصمانه و تلخ دارد؛ زیر همین شعارها چند میلیون انسان در آناتولی و قفقاز کشته شده است.
همزبانی؛ همزبانی با قومگرایان اصلاحطلب و اصولگرا
از مجموع مصاحبهها و اظهارنظرهای آقایان نادر قاضیپور، هادی بهادری، روحالله حضرتپور (نمایندگام مجلس شورای اسلامی) و آقای محمد حضرتپور (شهردار ارومیه) و دیگر مردان قومگرای این استان، چنین برمیآید که خود را تابع ولایت میدانند. اینطور نشان میدهند که مشکلشان فقط ایران و زبان فارسی است، و با اصل جمهوری اسلامی مشکلی ندارند. من هم فرض را بر همین میگذارم و چفیه گذاشتن و «یا حسین» گفتنشان را از سر ایمان میدانم. فقط از این بزرگواران، که برنامههای خود را زیر شعارهای انقلابی پیش میبرند، چند پرسش دارم.
آیا از نظرات مقام معظم رهبری دربارهٔ لزوم حفظ، گسترش و بهداشت زبان فارسی خبر دارید یا نه؟ اگر خبر ندارید در رأس امور چه میکنید؟ اگر خبر دارید، مخالفتتان با زبان فارسی و تلاش شبانروزیتان برای نابودی این زبان را چگونه توجیه میکنید؟
آقای محمد حضرتپور! مطمئنم شما بیانات اخیر رهبر انقلاب، و نگرانیهایشان دربارهٔ زبان فارسی را شنیدهاید. با این حال، چند ماه بعد، زبان فارسی را در جلسات شورای شهر-به این بهانه که تسلط چندانی بر آن ندارید- ممنوع میکنید. به نظر خودتان، رفتارتان چه معنایی دارد؟
آقای قاضیپور، شما سالهاست در مجلساید و قانون تصویب میکنید، و سالهاست با نظرات مقام معظم رهبری دربارهٔ زبان فارسی آشنایید، با این حال، مدام به این زبان توهین میکنید و حتی به طور ضمنی آن را زبان حیوانات نامیدهاید. این تناقض را چگونه توجیه میکنید؟ چرا دربارهٔ زبانی که رهبر انقلاب نگران آن است، این اندازه سخیف نظر میدهید؟
قبیلهگرایان محترم، میدانید که استعمار روس و انگلیس با هیچ زبانی به اندازهٔ فارسی مخالفت نکردند. دلیل هم مشخص بود. فارسی به صورت خودجوش، زبان نوشتار و میانجی مردمان این منطقه بود. فهم مشترک ایجاد میکرد. فارسی را از هند و آسیای میانه زدودند. حال شما چه اصراری دارید که در ایران هم آن را از بین ببرید؟ چرا سطح مخالفت شما با زبان فارسی، بسیار بسیار بیشتر از سطح مخالفت ملکه انگلیس و تزار روس با این زبان است؟ چرا علیه منافع ایران شمشیر را از رو بستهاید؟
مردان قومگرا! میدانید که دهها رسانه در خارج از ایران برای جنگ مذهبی و قومی در این کشور تلاش میکنند. حامیان مالی این رسانهها هم کمابیش مشخصاند؛ چون به این نتیجه رسیدهاند که در نهایت، جمهوری اسلامی را با جنگ قومی و مذهبی از سر راه بردارند. همنوایی خودتان با این جریانها را چگونه توجیه میکنید؟ شما و این جریانها در یک جا به هم میرسید و آن اصل «واگرایی» است. یعنی ایجاد تشتت و آشوب ذهنی و عینی در کشور. طراحی لباس ملی جعلی برای گروهی از ایرانیان، و تلاش برای دگرسان نشان دادن آنها، از چه انگیزههایی سرچشمه میگیرد؟ قرار است مردم آذربایجان با چه کسانی فرق کنند؟ سودش به جیب کدام کشورها میرود و زیانش برای کیست؟
چطور ممکن است کشوری را به صدها قوم و قبیله و عشیره (هدف استعمار) تقسیم کرد اما داعیه مبارزه با استعمار را داشت؟ این تناقضها و ناسازواریها را چگونه توجیه میکنید؟
اصلاحطلب و اصولگرا
حفظ همبستگی و همدلی مردمان این سرزمین، در درجهٔ نخست وظیفهٔ حاکمیت است. این دو جناح، علیرغم اخطار آشکار مقام معظم رهبری، مبنی بر تحریک نکردن گسلهای قومی و مذهبی در انتخابات، عموماً، کارشان تحریک همین گسلهاست. حاضرند برای یک رأی تن به هر خفتی بدهند و رهنمودها را نادیده بگیرند. تا امروز، جریانهای قومگرا در سراسر ایران از این خصلت وطنفروشانهٔ احزاب ایرانی (خصلتی که از ۱۳۲۰ شروع شده است) استفادهٔ بسیار کردهاند. دولت و مجلس، اگر باقی مانده باشند، باید هر چه زودتر قانونی تصویب کنند و قومیتی کردن انتخابات را ممنوع کنند.
نه هر که درد دیار و غم وطن دارد / به راستی خبر از درد و داغ من دارد
ز روزگار خرابم کسی شود آگه/ که خار در جگر و قفل بر دهن دارد… (ملک الشعرا بهار)
***
آگاهی: برای پیوند با ما میتوانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از بهروزرسانیهای تارنما میتوانید هموندِ رویدادنامه پارسیانجمن شوید و نیز میتوانید به تاربرگِ ما در فیسبوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.
Âfrin âfrin âfrin ba šomâ kârmandân e Pârsianjoman
šâd bavâd (bâšid)
درد این مرز و بوم بیشتر از دشمنان دانای نادان نمایی است که روزنامه “ایران” در آن به گویندگان یک زبان دشنام می دهد و به جای آگاهانیدن مردم ایران زمین از داستان (تاریخ) سرافراز و پر نام و نشانشان، آنان را به به تاریکی دشمنی با همدیگر فرومی برند. شوربختانه مردم ایران داستان خود را فراموش کرده اند. بارها با هشت چیم (دلیل) نوشتم که زبان مردم آدورپایگان (آذربایجان، پس از تاخت و تاز ارمائیلان (اعراب)) زبان پارسی پهلوی بوده است که به خوبی از نام روستاگان (شهرها) و رودها و کوه ها و از چگونگی ساخت ساختمان ها و دژهای آن و نیز از نام سردارانی چون پاپَک خُررَمدین پیداست. یام (جام، جَم، کوه زیستگاه جمشید پیشدادی)، سَگَند (نماد نستوهی کوهی که پس از تازش ارمائیلان به سهند دگرگون شد)، ساوالان (سبلان، ستُرگ چون پشته های باژ دربار ساسانیان، ساو: باژ)، اَراز (آشکار چون رود همیشه روان در دشت پهناور و هموار مغان، اَرَس، یا آراز)، دشت مُغان (دانشمندان دین زرتشت)، گولپا (جُلفا)، مَرَند (جایی که در بازسازی آن پس از رخداد زمین لرزه ای دانش به کار گرفته شده یا یک جانی در آن فرو رفته و جان باخته است) ، تاوریژ (چون دژی در کوهستان که کاهنده تاب و توان است، تبریز)، میانَگ (میانه)، اَرداویل (اردبیل یا شهر راستی و درستی)، خسروشاه (جایگاه ماندن خسروپرویز که امروزه خسروشهر می شناسیم)، خوی (عرق، که در تابستان بسیار گرم و نمناک است)، سراب یا سراو (سر + آب، جایگاه جوشش و روان شدن رود)، خی اُ (شهر آب خوشگوار و خوب)، سر اُ (سر + آب)، دهخوارگان و توفارگان و هرومیا (اُرومیا، نزدیک به روم شرقی) همه نشانگر پارسی پهلوی بودن زبان مردمان آدورپایگان می باشند. به راستی که نادانی درد بزرگی است که بیگانگان چشم آز به این زخم دردناک مردم ایران دوخته اند. سیستان و بلوچستان زادگاه رستم، آدورپایگان رزمگاه پاپک خررمدین، و اسپَهان رزمگاه مرداویچ، و خوزستان رزمگاه پور ماهَک و تختگاه داریوش هخامنشی است. ایرانیان نباید بازیچه سخن بازیگرانی باشند که دانسته یا نادانسته به زیان کشورشان سخن می رانند. دردا که بیگانه پرستی به جایی رسیده که ایرانی به پرچم سرخ کشوری بنازد که خود بخشی از ایران زمین بزرگ یا ایرانشهر ساسانی بوده است و دردا که ایز (حتّی) در آنجا نیز همین از خود بیگانگی به جنگ جانسوز مردم ترک زبان (ترکی زبان بیگانه برای خود مردم ترکیه نیز می باشد) و کُردزبان (شاخه ای از پارسی پهلوی) انجامیده است. پاینده ایران.
این تجزیه طلبها گرداگرد آتشی میرقصن که تا مغز استخوانشان را خاکستر و به باد میدهد این درنده خویی و دست درازی بی پروا حاصل وطن فروشی ست … مردم آذربایجان باید این مسئولین و طرفدارنشان را قلع و قمع کنن دیگر مدارا کردن با این جماعت خیانت به وطن و نوعی وطنفروشیست
درود هم میهن فرهیخته
اگر امروز مزدوران بیگانه و بویژه ترک گرایان سرسپروه جمهوری خودخوانده آران اینگونه گستاخ شده اند نشان دهنده همراهی و همکاری زسانه نامرومی ایران و ترکتازی این ایران ستیزان در رسانه های دیداری و شنیداری و رخنه در درون دولت است وگرنه این پلشت زادگان زهره چنین گستاخی هایی را نداشتند و در فرجام اینکه اندیشه جدایی خواهیی در برابر اندیشه میهن گرایی مروم ایران بزرگ شکست خواهد خورد