شهربراز
غربیان در دورههای تاریخی گوناگون به دلیلهای بسیار منطقهی غرب آسیا را – که از نظر زبانی و دینی و قومی و … دارای گوناگونی شایان نگرشی است – به گونهی تودهی یکسان و یکشکلی دیده و و شناساندهاند و امروزه هم با وجود «انفجار اطلاعات» تصور مردم عادیشان از این بخش از جهان – که از سدهی بیستم میلادی و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم با عنوان «خاور میانه» نامیده میشود – چنان است که گویی همهشان در بیابان و ریگزار در چادر زندگی میکنند و با شتر جابهجا میشوند و به زبان عربی سخن میگویند. همهی زنان این منطقه در پشت بُرقع هستند و هر مردی دست کم چهار همسر دارد. اگر به آنها بگویی در تهران برف میبارد و در نزدیکی آن یکی از بهترین پیستهای اسکی قرار دارد یا در تبریز و اردبیل و عجبشیر زمستانهای سرد و سوزان و کشنده است و از بارش برف جادهها بسته میشود، یا گمان میکنند که آنها را دست انداختهاید و با لبخند به شما نگاه میکنند یا با دهان و چشمان باز شما را نگاه میکنند.
معنای «ریاضیات اسلامی» چیست؟ آیا با این حساب، باید ریاضیات اروپاییان را هم «ریاضیات مسیحی» نامید؟ آیا اگر دانش ابنسینا و رازی «پزشکی اسلامی» است پزشکی ویلیام هاروی (William Harvey) و هنری گری (Henry Gray) انگلیسی و دیگر پزشکان اروپایی را هم باید «پزشکی مسیحی» خواند؟ در میان این ریاضیدانان یا پزشکان «اسلامی» گاه ایرانیان زرتشتی یا یهودی یا مسیحی نیز دیده میشوند. آیا باید دستاورد آنها را از «پزشکی اسلامی» جدا کرد؟ منظورم آن است که این گونه نامگذاریها غیر علمی و گاه باغرض است.
این وضع گاه از روی ناآگاهی است و گاه برای راحتی خیال و گاه با مقصدهای خاص سیاسی. این سادهبینی و ناآگاهی و یکدستانگاری غربیان تا حدی سابقه در دوران تاریک اروپا دارد؛ یعنی زمانی که همهی مردم این بخش زمین را «ساروسن» میخواندند (Saracen به نظر برخی در اصل «شرقییّن» بوده است.) به همین دلیل است که وقتی کتابهای علمی را در دوران تاریک اروپا از عربی به لاتین ترجمه کردند همهی ایرانیان و دیگران را «دانشمندان عرب» نامیدند و «فلسفهی عرب» و «جغرافی عرب» و «پزشکی عرب» و «ریاضیات عرب» پدید آمد.
در دوران معاصر نیز که شناختشان از منطقهی غرب آسیا بیشتر شده است این بار به دلیلهای سیاسی و گاه برای ایجاد تفرقه، دانشمندان ایرانی را یا همچنان «عرب» میخوانند یا به جای آن تنها به قید «مسلمان» بسنده میکنند با این باور یا غرض که در آن دوران هویت «ایرانی» وجود نداشته است. دانش این دانشمندان «مسلمان» نیز در نتیجهی همین فرض یا باور، تنها «دانش اسلامی» میشود مانند «ریاضیات اسلامی» و «پزشکی اسلامی» و … حال آن که دانش طبیعی و علوم دقیق اساساً مستقل از دین است. معنای «ریاضیات اسلامی» چیست؟ آیا با این حساب، باید ریاضیات اروپاییان را هم «ریاضیات مسیحی» نامید؟ آیا اگر دانش ابنسینا و رازی «پزشکی اسلامی» است پزشکی ویلیام هاروی (William Harvey) و هنری گری (Henry Gray) انگلیسی و دیگر پزشکان اروپایی را هم باید «پزشکی مسیحی» خواند؟ در میان این ریاضیدانان یا پزشکان «اسلامی» گاه ایرانیان زرتشتی یا یهودی یا مسیحی نیز دیده میشوند. آیا باید دستاورد آنها را از «پزشکی اسلامی» جدا کرد؟ منظورم آن است که این گونه نامگذاریها غیر علمی و گاه باغرض است.
جالب آنکه در این معرکه، کشورکهای عربی و پانعربان و متعصبان عرب نیز در این آتش میدمند و برای نمونه در فرانسه «مرکز مطالعات ریاضیات عرب» به راه انداختهاند! یا جورج صلیبا استاد دانشگاه لبنانی از دانشگاه کالیفرنیا در رشتهی «علوم اسلامی» (Islamic sciences) مدرک دکتری گرفته است. در زبان پارسی و در میان ما ایرانیان برداشت از «علوم اسلامی»، یعنی فقه و کلام و حکمت اسلامی و حدیث و علم رجال و تفسیر قران و … حال آن که منظور او چیز دیگری است.
اصطلاحی که چندی است زیاد بدان برمیخوردم «زبانهای اسلامی» (در انگلیسی: Islamic languages) است و منظورشان هم زبانهای عربی و پارسی و ترکی است. نمیدانم چه گونه از نظر علمی و زبانشناسی میتوان «زبان اسلامی» را تعریف کرد. اگر منظور زبانی است که مسلمانان بدان سخن میگویند باید گفت که یهودیان و مسیحیان ایران هم به زبان پارسی سخن میگویند. پس آیا باید زبان پارسی را زبان مسیحی و زبان یهودی هم نامید؟ مسیحیان لبنانی و دیگر کشورهای عربی (مانند مصر) نیز به زبان عربی سخن میگویند. پس نه زبان پارسی، زبان تنها مسلمانان است و نه زبان عربی. آیا میتوان بر همین قیاس و تعریف غربیان، «زبانهای مسیحی» را هم به کار برد و گفت منظور از «زبانهای مسیحی» یعنی زبانهای انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی؟
اما اصطلاحی که چندی است زیاد بدان برمیخوردم «زبانهای اسلامی» (در انگلیسی: Islamic languages) است و منظورشان هم زبانهای عربی و پارسی و ترکی است. باز من نمیدانم چه گونه از نظر علمی و زبانشناسی میتوان «زبان اسلامی» را تعریف کرد. اگر منظور زبانی است که مسلمانان بدان سخن میگویند باید گفت که یهودیان و مسیحیان ایران هم به زبان پارسی سخن میگویند. پس آیا باید زبان پارسی را زبان مسیحی و زبان یهودی هم نامید؟ مسیحیان لبنانی و دیگر کشورهای عربی (مانند مصر) نیز به زبان عربی سخن میگویند. پس نه زبان پارسی، زبان تنها مسلمانان است و نه زبان عربی. همچنین امروزه مسلمانان فراوانی هستند که به دلیل زاده شدن یا بزرگ شدن در غرب به زبانهای انگلیسی و فرانسه سخن میگویند. آیا زبان انگلیسی و فرانسه را هم باید جزو «زبانهای اسلامی» به شمار آورد؟! باز باید پرسید آیا میتوان بر همین قیاس و تعریف غربیان، «زبانهای مسیحی» را هم به کار برد و گفت منظور از «زبانهای مسیحی» یعنی زبانهای انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی؟ آنگاه تکلیف یهودیانی که چندین سده در اروپا زندگی کردهاند و به زبانهای محلی اروپا سخن میگویند چه میشود؟
اصل داستان بدین خاطر است که گویا در این میان، مردم خاورزمین «موضوع مطالعه»اند و از خود حق و اختیاری ندارند و این «مطالعهکننده»ی غربی است که آزادانه برای «راحتی کار خود» و «صرفهجویی در نوشتن و گفتن» تصمیم میگیرد که این مردم را – مانند حشرهها و گیاهانی که در آزمایشگاه روی آنها مطالعه میشود – دستهبندی کند و برچسب بزند و دربارهشان چیز بنویسد.
دیدگاهی بنویسید.