نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی

نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی

زنده‌یاد دکتر محمد امین ریاحی خویی

 

 به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند

سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

در سده‌های بسیار، زبان شیرین فارسی و فرهنگ گران‌مایۀ ‌ایران بر بخش بزرگی از جهان متمدن قدیم سروری و سرافرازی داشت و از کرانه‌های اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر و از فرغانه تا بغداد و از دهلی تا قسطنطنیه و سرانجام از سنگاپور تا اسپانیا زبان اهل ادب و ذوق و حال بود. در سدۀ هشتم هجری، در همان سال‌ها که معماران چیره‌دست ایرانی در ساختن بنای معروف الحمرا در اسپانیا می‌کوشیدند،‌ خنیاگران چینی برای ابن بطوطه، جهانگرد مراکشی، غزل سعدی را می‌خواندند:

تا دل به مهرت داده‌ام / در بحر فکر افتاده‌ام

چون در نماز استاده‌ام / گویی به محراب اندری

در همان سال‌ها کتیبۀ سنگ‌های مزار را در جاوه و سنگاپور به فارسی می‌نوشتند. ازجمله، بر سنگ قبری از سال ۸۲۳، که سی سال پیش در مالایا کشف شده، این غزل سعدی را نگاشته‌اند:

بسیار سال‌ها به سر خاک ما رود / کاین آب چشمه آید و باد صبا رود

درآن‌میان، زبان و ادب فارسی در آسیای صغیر و دیگر سرزمین‌های قلمرو عثمانی جلال و شکوهی دیگر داشت و وضع هیچ کشوری جز شبه‌قارۀ هند قابلِ‌سنجش با آن نیست. زبان فارسی در آسیای صغیر چندین سده زبان رسمی و منحصربه‌فرد مملکت بود و طبقۀ مبرز بدان سخن می‌گفتند و شعر می‌سرودند و کتاب می‌نوشتند. نامه‌نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود، و در آن مدت در آن دیار، افزون بر کتاب‌هایی که در محل تألیف شده‌بود، هزاران نسخه از دیگر متن‌های فارسی را استنساخ کرده‌اند که اکنون شمار چشمگیری از آن‌ها هم در کتابخانه‌های ترکیه هم در مراکز علمی ایران و اروپا و امریکا موجود است. این‌ها همگی اسناد گویایی از نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین است. این نکته را هم باید دانست که نفوذ فارسی منحصر به قلمرو آسیایی عثمانی نبود و در دیگر متصرفات آن دولت، ازجمله در ممالک جنوب شرقی اروپا، رواج داشت: در یوگسلاوی، در آلبانی، در بلغارستان و در قبرس هنوز این نفوذْ چشمگیر است. در رومانی و یونان نیز کمابیش آثاری هست.

بیان تفصیلی این موضوع نیازمند کتاب‌هایی است تا به‌واسطۀ آن‌ها سیر زبان و ادب و فرهنگ ایرانی در خارج از چهاردیوار کنونی ایران شناخته شود و حق ایران‌دوستانی که دور از ایران به زبان و ادب ملی ما خدمتی کرده‌اند، ادا شود و البته در این فرصت کم شدنی نیست. ازاین‌رو، به‌ناچار بحث را به آسیای صغیر محدود می‌کنم و در این گستره نیز تنها به نفوذ زبان و ادبیات فارسی دری بسنده می‌کنم و به دیگر لهجه‌های ایرانی هیچ اشاره‌ای نمی‌کنم.

‌ازنظرِ نفوذ زبان و ادب فارسی، وضع فرهنگی آسیای صغیر را در دورۀ اسلامی به سه دورۀ مشخص می‌توان بخش کرد:

۱- از آغاز یورش سلجوقیان تا یورش‌ مغول؛

۲- از یورش‌ مغول تا فتح استانبول و تشکیل امپراتوری عثمانی؛

۳- دورۀ عثمانی‌ها.

ناگفته پیداست که فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر ریشه‌‌های کهنی از ۲۵۰۰ سال پیش دارد. این سرزمین زیبا و زرخیز به‌مدتِ سیصد سال جزو استان‌های شاهنشاهی هخامنشی بود و هنوز هم آثاری گران‌قدر از آن روزگار بر دل کوه‌ها و در خزانۀ موزه‌ها محفوظ است. در تاریخ آن سرزمین نیز دوره‌ای به نام «دورۀ پارسیان» شناخته شده‌است. گرچه آثار فرهنگی آن دورۀ سیصدساله در طول زمان در زبان و زندگی مردم راه زوال پیموده‌باشد، به‌علّتِ همسایگی و وجود روابط بازرگانی و احتمالاً مهاجرت‌ها و جهانگردی‌های مسلمانان، بعدها، زبان و فرهنگ ایرانی دستِ‌کم در شهر‌های هم‌جوار نفوذ کرد. به‌عنوانِ‌نمونه، سی سال پیش از نفوذ سلجوقیان در آسیای صغیر، هنگامی‌که ناصرخسرو به شهر اخلاط می‌رسد، در سفرنامۀ خود می‌نویسد: «در شهر اخلاط به سه زبان سخن می‌گویند: تازی و پارسی و ارمنی».

اما نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی از سال ۴۶۳ هجری آغاز می‌شود که الب ارسلان در جنگ ملازگرد رومانوس دیوجانس قیصر روم شرقی را شکست داد و دروازه‌های آسیای صغیر را بررویِ اسلام و فرهنگ ایرانی گشود. محیط دستگاه سلجوقیان روم یک محیط کاملاً ایرانی بود به‌گونه‌ای‌که از شانزده تن پادشاه آن خاندان هشت تن نام ایرانی کیانی داشتند: سه نام کیخسرو، سه کیقباد، و دو کیکاووس.

در میان شاهزادگان آن دودمان هم به نام‌های شاهنشاه، کیخسروشاه، جهانشاه، کی‌فریدون و فرامرز برمی‌خوریم. نگاهی به کتاب‌های تاریخ آن دوره، مثل «الاوامرالعلاییه» از ابن بی‌بی و «مسامره الاخبار» از آقسرایی، می‌رساند که وزیران و رجال آنان نیز بیشتر ایرانی بودند: از توسی و تبریزی تا اصفهانی و کاشانی… . آثار و بناهای بازمانده از آن روزگار هم نام معماران ایرانی را در آن دیار جاویدان ساخته‌است. در کاخ قبادآباد، پایتخت علاءالدین کیقباد در صدکیلومتری قونیه، که به‌تازگی به کوشش محمد اُندر، باستان‌شناس معروف ترک، از زیر خاک به‌در آمده‌است، دیواره‌های تالارها با تصویرهایی از داستان‌های شاهنامه آراسته شده‌اند. این تصویرها قدیم‌ترین تصویرهایی است که در آن‌ها داستان‌های شاهنامه موضوع نقاشی قرار گرفته‌است و افزون بر اهمیتی که از جنبۀ هنری و تاریخ هنر دارد، ازنظر بیان نفوذ حماسۀ ملی ایران در آن سرزمین دارای ارزش بسیار است و سبب رواج آن‌همه نام‌های کیانی را روشن می‌کند. دربارۀ شعر فارسی در عصر سلجوقیان روم این اندازه باید گفت که دربار آنان درست مانند درگاه محمود غزنوی پرورشگاه شعر فارسی بود.

علاءالدین کیقباد، مردی که نجم‌الدین رازی با اهدای مرصادالعباد بدو نامش را در ادبیات فارسی جاویدان ساخته‌است، خودْ شاعر بود و یک رباعی از او در تاریخ ابن بی‌بی آمده‌است. ذکر کتاب‌های بسیار فارسی که به تشویق او یا به نام او تألیف شده، خود فرصت کافی می‌خواهد. رکن‌الدین سلیمان دوم، که از ۵۹۷ تا ۶۰۰ﻫ.ق سلطنت می‌کرد، نیز شاعر بود و به برادرش قطب‌الدین ملکشاه دوم امیر قیصریه نوشت:

ای قطب فلک‌وار ز تو سر نکشم / تا چون نقطت به دایره درنکشم

بر کوس کشیده باد کیمخت تنم / گر پرچمت از کاسۀ سر برنکشم

او قدر شاعران را نیز نیک می‌شناخت. ظهیر فاریابی قصیده‌ای در مدح او دارد با این مطلع:

زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند / جان اگر جان درنیندازد گران‌جانی کند

ابن بی‌بی گوید: «جایزۀ این قصیده دوهزار دینار سلطانی، ده سر اسب،‌ پنج سر استر و ده شتر بیسَراک و پنج نفر غلام و پنج نفر کنیزک خوب‌روی رومی و پنجاه قد جامه از زربفت و اطلس و قطبی و عبایی و سقرلاط بدو فرستاد و نیز نامه‌ای مبنی‌بر ستایش و دعوت او به درگاه». احمد بن محمود قانعی توسی کلیله‌ودمنه را به نام کیکاوس دوم به نظم آورد. قانعی، به‌طوری‌که در مقدمۀ کتاب خود گوید، از مردم توس بود، و به سال ۶۱۷ در حادثۀ مغول ترک وطن کرد و به روم رفت و بیش از چهل سال مداح علاءالدین کیقباد و عزالدین کیکاوس بود و نسخۀ منحصربه‌فرد کتابش در موزۀ بریتانیا موجود است. ترکیب‌بند بسیار لطیفی در تاریخ ابن بی‌بی آمده که از دختر حسام‌الدین سالار، حکمران موصل، در مدح عزالدین کیکاووس است و سلطان به هر بیتی از آن صد دینار سرخ و برای ۷۲ بیت آن ۷۲۰۰ دینار فرستاد.

چنین برمی‌آید که شعر فارسی در آن دوره در سراسر آسیای صغیر رواج تام داشته‌است. مثلاً مردی به نام ابوحنیفه عبدالکریم بن ابی‌بکر گزیده‌هایی به نام «مجمع الرباعیات» ترتیب داده و به محی‌الدین مسعود، حاکم آنکارا، هدیه کرده‌است. در این مجموعه، افزون بر شعرهای شاعران نامدار ایران، رباعیاتی از سه شاعر آنکارایی به نام‌های بدیع پسر منتخب انگوریه‌ای، محیوی انگوریه‌ای، حکیم محمود انگوریه‌ای آمده‌است. می‌بینید که در یک شهر کوچک در آنکارای آن روزگار، که شاید بیش از بیست‌سی‌هزار نفر جمعیت نداشته، دستِ‌کم سه شاعر توانای فارسی‌گوی در یک زمان می‌زیسته‌اند. مجموعۀ دیگری به نام «انیس الخلوه و جلیس السلوه» مشتمل بر نظم و نثر از مردی به نام مسافر بن ناصر ملطیوی در دست است که از نظر اشتمال بر شعرهای شماری از شاعران گمنام بسیار مهم است. در سده‌های هفتم و هشتم در آسیای صغیر بیشتر کتاب‌ها به فارسی نوشته می‌شد و در مقدمۀ آن‌ها تصریح می‌شد که زبان فارسی بیش از عربی مفهوم عامۀ مردم آن دیار است. بااینکه می‌ترسم ذکر نام کتاب‌های مهجور و نقل عبارت‌هایی از آن‌ها ملال‌آور باشد، ناچارم به‌اختصار شواهدی بیاورم (این شش نمونه را از دوست عزیز نابهنگام‌رفته، پروفسور احمد آتش، ایران‌شناس، نقل می‌کنم. یادش گرامی باد.):

۱- در مقدمۀ رساله‌ای به نام «مدح فقر و ذم دنیا» (مضبوط در کتابخانۀ فاتح)، که به نام جلال‌الدین قراطای از امیران سلجوقیان ترجمه شده، چنین می‌خوانیم: «اشارت فرمود تا این مخدَّره را از جملۀ کحلی لغت تازی برون آرم و در لباس کافوری پارسی، بر دیدۀ افهام خاص و عام جلوه دهم».

۲- ابراهیم بن حسین قارصی، مترجم رسالۀ «هدایه الغبی فی اخلاق النبی» گوید: «عبدالله بن محمد… اخلاق وی را به تازی جمع کرده‌بود که فایدۀ آن مقصور بود به جماعتی، و محصور آن طایفه… دوستی… درخواست که آن معبر باشد به عبارات زبان پارسی، تا فایده آن عام باشد، جمهور امت را و جملۀ ملت را، پس بنابراین ابراهیم بن الحسین القرصی… واجب دید که اشارت آن بزرگ را اجابت کند».

۳- جمال‌الدین محمد آقسرایی، که در فاصلۀ سال‌های ۷۷۰ تا ۷۸۰ درگذشته‌است و به چهار پشت از نوادگان فخر رازی بود، در مقدمۀ رساله‌ای به نام «اسئله و اجوبه» گوید: «اسئله و اجوبه‌ای چند از علم تفسیر به زبان پارسی، که اهل این دیار را از لغت تازی و عبارت حجازی انفع و استفهام دقایق را بر افهام خلایق اوقع است، تحریر کنم».

۴- قطب‌الدین شیرازی، حکیم معروف ایرانی که خلاصه‌ای از «نهایه الادراک» عربی خود را به نام «اختیارات مظفری» به فارسی بازنوشته و آن را به یولق ارسلان، حکمران قسطمونی، هدیه کرده‌بود، در مقدمۀ آن گوید: «از حضرت… یولق‌ارسلان… اشارتی رفت که فصلی چند در شرح اوضاع و افلاک و اجرام پردازد… و تعبیر آن به الفاظ فارسی طرازد تا عواید فواید او خاص و عام را شامل بود».

۵- یوسف بن محمد نوری کتاب «لسان‌الطیور و الازهار» را به نام عیسی بیگ، که در سال‌های ۷۹۳ تا ۷۴۹ در آیدین در مغرب آسیای صغیر حکومت می‌کرد، ترجمه کرد. وی از قول ممدوح گوید: «می‌فرمود اگرچه کتابی است به این شریفی، امّا فواید معانی او مخصوص است به طایفۀ اعراب که عاری نباشند از علم اعراب و طوایف دیگر محروم‌اند از جواید فواید این کتاب. پس به بندۀ حقیر اشارت فرموده تا لباس آن کتاب شریف را به خلعت فارسی مبدل سازد».

۶- شرحی از قصیدۀ ابن فارض در دست است که املای عالم و مدرسی است که آن شرح را در ۷۲۳ در انطالیه (شهری در جنوب غربی آسیای صغیر) تدریس می‌کرده‌است و آشکارا نشان می‌دهد که در آن دوره زبان تدریس نیز فارسی بوده‌است. در آن دوره در نامه‌نویسی نیز بیشتر زبان فارسی به کار می‌رفت و مجموعه‌های متعددی از نوشته‌های فارسی آن دوره در دست است که معروف‌ترین آن‌ها «تقاریر المناصب» و «روضه الکتاب» ابوبکر بن زکی قونیوی است. یکی از علت‌های مهم رواج زبان فارسی این بود که در یورش مغول شماری از دانشمندان و شاعران بزرگ ایرانی از قبیل خاندان مولوی، نجم‌الدین رازی، اوحدالدین کرمانی، ابن بی‌بی، فخرالدین عراقی، ‌سعید فرغانی و سیف فرغانی از بد حادثه به آسیای صغیر مهاجرت کردند. ازآنجاکه بیشتر آوارگانی که پای گریز داشتند از صوفیان و عارفان بودند، آثار فارسی‌ای که پیش‌ازآن جنبۀ علمی و ادبی داشت ازآن‌پس رنگ عرفان گرفت و آثار گران‌بهایی درزمینۀ تصوف، به‌ویژه در طریقت مولویه و در آیین فتوت، که گسترش فراوانی در آسیای صغیر داشت، پدید آمد. معرفی همۀ دانشمندان فارسی‌نویس و فارسی‌گوی و ذکر آثار فارسی‌ای که در آن دیار تصنیف شده نیازمند تألیف کتاب‌های مفصلی است و ما تنها از چند تن نام می‌بریم:

۱- نظامی مخزن الاسرار را به نام فخرالدین بهرام شاه بن داود، امیر ارزنجان و چهارمین تن از اُرتقیان، به سال ۵۵۲ سروده است. بهرام‌شاه مردی دانش‌پرور بود و به سال ۵۸۶ ترجمۀ تاریخ طبری در یک جلد برای کتابخانۀ او استنساخ شده که اکنون در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است و بنیاد فرهنگ ایران آن را به‌صورتِ چاپ عکسی منتشر کرده‌است.

۲- شهاب‌الدین سهروردیِ شهید رسالۀ پرتونامۀ خود را به روایتی به نام قلیچ ارسلان دوم و به روایتی به نام برکیارق امیر نیکسار هدیه کرده‌است.

۳- محمد بن غازی ملطیوی، از مردم ملطیه، کتاب روضه‌العقول را در سال ۵۹۷ به نام رکن‌الدین سلیمان دوم و بریدالسعاده را که مشتمل بر چهل حدیث و چهل کلمه از خلفای راشدین و بیست سخن از حکیمان و بیست ضرب‌المثل است، در سال ۶۰۶ به نام کیکاوس ابن کیخسرو تألیف کرده‌است.

۴- کتاب مشهور راحه الصدور راوندی در ۵۹۹ در آسیای صغیر تألیف شده‌است.

۵- از دانشمندان معروف و پرکار یکی شرف‌الدین ابوالفضل حبیش تفسیلی است که از او نُه کتاب فارسی در دست است: کامل التعبیر، بیان النجوم، قانون الادب، کفایه الطب یا بیان الطب، اصول الملاحم یا ملحمات دانیال، بیان الصناعات، ترجمان القوافی، وجوه القران، جوامع البیان فی ترجمان قران.

۶- نجم‌الدین رازی کتاب بسیار مشهور مرصاد العباد را به سال ۶۲۰ به نام علاءالدین کیقباد هدیه کرده و چندین رسالۀ دیگر به فارسی نوشته‌است؛ ازجمله: مزامیر داودی و مرموزات اسدی به نام داود پادشاه ارزنجان، و رسالۀ عقل و عشق، سراج القلوب و نیز رساله الطیر.

۷- از صدرالدین قونیوی، درگذشتۀ در ۶۷۳، «تبصرﺓ المبتدی» در دست است و ترجمۀ مقالات او و وصایایش.

۸- از نظام‌الدین یحیی بن صاعد بن احمد سلجوقی کتاب «حدایق السیر فی آداب الملوک» به نام علاءالدین کیقباد در دست است که نسخۀ به‌ظاهر منحصربه‌فرد آن در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار موجود است.

۹- «فسطاط العداله فی قواعد السلطنه» نیز که محمدبن محمدبن خطیب در ۶۸۳ تألیف کرده کتابی نفیس است از نوع سیاست‌نامه.

۱۰- «روضه الکتاب و حدیقه الالباب» مجموعۀ نوشته‌هایی از ابوبکر بن زکی قونیوی است که در سال ۶۷۷ تألیف شده و علامه قزوینی و به پیروی از آن فقید، مرحوم بهمنیار، آن را «الترسل الی التوسل» و مؤلفش را بدرالدین نخشبی رومی گمان برده‌اند.

۱۱- نسخۀ منحصربه‌فردی از کتابی به نام «الولد الشفیق»، تألیف قاضی احمد نیکده‌ای، در دست است که به‌ویژه فصل‌هایی به یک لهجۀ ناشناختۀ ایرانی دارد و هنوز مورد پژوهش و بررسی قرار نگرفته‌است.

۱۲- شاعری به نام ناشری فتوت‌نامۀ منظومی به سال ۶۷۹ ساخته و نیز رساله‌ای به نام اشراقات در ۶۹۹ نوشته‌است.

۱۳- یوسفی ارزنجانی کتابی به نام خاموش‌نامه را که شامل ده حکایت است، به سال ۶۹۹ سروده‌است.

۱۴- تاریخ مشهور «الاوامر العلاییه» تألیف ابن بی‌بی در سال ۶۸۴ و «مسامره الاخبار» تألیف محمود بن محمد معروف به کریم آقسرایی در سال ۷۲۳.

۱۵- بزم و نظم عزیز بن اردشیر استرآبادی تألیف‌شده در ۷۹۶ در تاریخ قاضی برهان‌الدین سیواسی.

***

ازآن‌میان، مهم‌تر از همه آثار مولوی و یاران اوست. جای دارد که شهرت و نفوذ شخصیت عظیم مولوی در دورۀ حیاتش و عظمتِ تأثیرِ دیرپایِ آثارش پس از او موضوع کتاب خاصی قرار گیرد. مولوی و آثارش در سی سال اخیر به کوشش استاد فروزانفر به‌خوبی شناخته شده‌است. افزون بر مثنوی، که از هفت سدۀ پیش همواره موردِتوجه اهل اندیشه و عرفان بوده، دیوان کبیر و فیه مافیه او و معارف معلمش برهان محقق ترمذی و معارف پدرش بهاءولد به کوشش فروزانفر انتشار یافته و مکتوبات و مجالس سبعۀ او نیز به چاپ رسیده‌است. همچنین رسالۀ فریدون سپهسالار را مرحوم نفیسی و مناقب العارفین را تحسین یازیجی منتشر کرده‌اند.

از دیگر آثار مهم مولویه مقالات شمس، و معارف سلطان ولد، و مثنوی‌های او به نام‌های «ابتدانامه»، «انتهی‌نامه» و «رباب‌نامه»، که خلاصه‌ای از آن‌ها را استاد همایی به نام «ولدنامه» چاپ کرده‌است بهتر است که دوباره به چاپ برسد. گذشته از این‌ها رساله‌ها و منظومه‌های بسیار دیگری از مولویه در دست است. اهمیتی که اجتماعات طریقۀ مولویه از نظر نشر زبان فارسی داشته خود موضوعی درخور توجه است. در خانقاه‌های مولویه همیشه مثنوی می‌خواندند و کسانی به نام «مثنوی‌خوان» تا سال‌های اخیر وجود داشتند. وقتی‌که انسان در آرامگاه مولانا در قونیه آن‌همه شعر و عبارت فارسی را بر در و دیوار می‌بیند خویشتن را در محیط آشنا و در دیار یاران می‌یابد.

در طریقت مولویه، که آداب و رسوم و سنن ویژه‌ای دارد، همۀ تعبیرها و اصطلاح‌ها فارسی است. در اینجا نمونه‌ای از این اصطلاح‌ها را عیناً می‌آورم:

آستان            درگاه مولانا و آرامگاه او

آتشبار            آشپز، مطبخی

آیین              شعرهایی که در مراسم سماع می‌خوانند

آیین‌خوان        خوانندگان آیین

برگ سبز        نیاز نذری که مولویان به درگاه مولانا می‌آورند

جان               خطاب مولویان به یکدیگر

چله               عبادت خاص چهل‌روزه

دم               وقت

درگاه           اقامتگاه شیخ

دستار            عمامه

دسته‌گل          نوعی پیراهن

دستور            اجازه (مخفف دستوری)

خاموشان         مردگان، گورستان

خاموشنامه       گورستان

شب عروس      (= شب عُرس) شب وفات مولانا که در همۀ درگاه‌ها مراسم سماع برقرار می‌شود

سماع             رقص دسته‌جمعی پیروان مولوی که با آهنگ خاصی در شب‌های جمعه اجرا می‌شد و اکنون هر سال از ۲۲ آذرماه به‌مدتِ یک هفته به یادبود سال درگذشت او اجرا می‌شود

تنوره             لباس بی‌آستین و بی‌یقه ویژۀ سماع

تیغ‌بند            کمربند ویژۀ سماع

مطربان            اجراکنندگان موسیقی ویژۀ مولویه

مطربخانه          محل اجرای آن موسیقی

نی                ساز سنتی مولویه و نی‌زن

پوست            مقام معنوی

پوست‌نشین      شیخ صاحب مقام

مثنوی‌خوان      کسی که شغل خواندن مثنوی داشته‌است (نظیر شاهنامه‌خوان در ایران)

هفت سلام       هفت آیه که در مراسم نوروز می‌خواندند

عشق و نیاز      به‌جایِ سلام

مهمان            واردان غیردرویشان مولویه

نونیاز             درویشان نوسفر.

آنچه ذکر شد برای نمونه کافی است و علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب بسیار مفید و روشنگر پژوهشگر ارجمند و مولوی‌شناس بزرگ پرفسور عبدالباقی گلپنارلی به نام «آداب و ارکان مولویه» مراجعه کنند. زندگی و عبادت مولویه سراسر شعر بود. آنان شعر فارسی را در غم و شادی، در سوگ و عروسی و در سفر و مهمانی هماواز با بیت‌هایی از مولوی می‌خواندند و آن را «گلبانگ» می‌نامیدند. مثلاً به‌هنگامِ سفر عزیزان و وداع یاران این گلبانگ را سر می‌دادند:

بده مرا تو خدایا در این خجسته سفر / هزار نصرت و شادی هزار فتح و ظفر

بر سر خاک عزیزان بدین گلبانگ اشک می‌ریختند:

ای ز هجران فراقت آسمان بگریسته / دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته

در شب‌های عروسی بدین گلبانگ بزم خود را پر از شور و شادمانی می‌کردند:

بادا مبارک بر جهان سور و عروسی‌های ما / سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما

یا این گلبانگ را می‌زدند:

پیشتر آ، پیشتر آ، جانِ من / پیکِ درِ حضرتِ سلطانِ من

بر سفرۀ مهمانی بدین گلبانگ دست به خوراک می‌بردند:

ما صوفیان راهیم، ما طبل خوار شاهیم / پاینده دار یا رب، این کاسه را و خوان را

رسم چنین بود که نخست شیخ گلبانگ را می‌خواند و سپس مریدان دسته‌جمعی آن را تکرار می‌کردند، در پایان درمیانِ سکوتِ حاضرانْ شیخ این عبارت را بیان می‌کرد: «دم حضرت مولانا، سر شمس تبریزی، کرم امام علی، هو…» و حاضران هماواز هو می‌کشیدند…

***

به سال ۸۵۶ با فتح استانبول به دست محمد دوم، معروف به فاتح، دورۀ امپراتوری عثمانی آغاز شد. در نیمۀ نخست این دوره بازهم زبان فارسی زبان رسمی و زبان مکاتبه و تألیف و شعر و ادب بود. در همۀ تاریخ‌های عثمانی نوشته‌اند که در همان روز فتح که سلطان‌محمد گام در کاخ امپراتوران بیزانس نهاد، این بیت را می‌خواند:

بوم نوبت می‌زند بر طارم افراسیاب / پرده‌داری می‌کند در قصر قیصر عنکبوت

محمد دوم می‌خواست جامی را از خراسان به استانبول ببرد و چون این منظور عملی نشد مستمری سالیانه دربارۀ او برقرار کرد و نامه‌نگاری‌های آن دو موجود است. در آن دوره شعر و ادب فارسی در اوج رواج بود. دیوان فارسی دو شاعر از معاصران فاتح به نام‌های حامدی و قبولی به مناسبت پانصدمین سال فتح استانبول به‌صورتِ عکسی چاپ شده‌است. سلطان‌سلیم و سلطان‌سلیمان قانونی هم دیوان فارسی دارند. نامه‌های پادشاهان عثمانی بیشتر به فارسی بود، و بخشی از آن‌ها در منشآت السلاطین فریدون‌بیگ جمع‌آوری شده‌است. در این دوره کتاب‌های مهمی درزمینۀ تاریخ و لغت و ادبیات به فارسی تألیف شد که ازجمله هشت بهشت بدلیسی و غزانامۀ روم از کاشفی، و بهجه التواریخ شکرالله رومی و همچنین فرهنگ معروف لسان العجم شعوری و وسیله المقاصد خطیب رستم مولوی و فرهنگ قاضی لطف‌الله حلیمی و فرهنگ نعمت‌الله از آن‌هاست. بااین‌همه، زبان فارسی اندک‌اندک از صورت زبان رسمی به‌صورتِ زبان دوم درآمد و ویژۀ طبقۀ اشراف شد. نتیجه آنکه، اگر در این دوره آثاری ادبی پدید نیامده‌بود که در سایۀ لطف و فصاحت خود موردِپذیرش فارسی‌زبانان باشد، درمقابل کتاب‌هایی به عربی یا ترکی تألیف شد که ازنظرِ پژوهش در ادبیات فارسی موردِاستفاده است. ازجمله کشف‌الظنون حاجی‌خلیفه ازنظرِ کتاب‌شناسی شرقی همواره دارای اهمیت و اعتبار خواهدبود یا شرح سودی بر حافظ و شرح مثنوی انقروی و شرح‌هایی که شمعی و سروری و دیگران بر دیوان حافظ و بوستان و گلستان نوشته‌اند، برای فارسی‌زبانان خالی از سود نیست. در این دوره زبان و فرهنگ ایرانی در عمق وجود ساکنان ممالک قلمرو عثمانی نفوذ کرد. به همان صورتی که در سده‌های نخستین اسلامی کلمه‌های عربی وارد زبان فارسی شده‌بود، البته در مقیاسی بسیار گسترده‌تر کلمات فارسی وارد زبان ترکی شد تاآنجاکه به‌موجبِ آمار ۷۵ درصد واژه‌های عثمانی، به‌ویژه اصطلاحات اداری و اجتماعی و مدنی، فارسی بود. مثلاً اولیا چلبی در سفرنامۀ خود در نیمۀ سده یازدهم هنگامی‌که طبقات و اصناف مردم استانبول را می‌شمارد می‌بینیم که همۀ الفاظ فارسی است:

خوانندگان و سازندگان، نیزنان، قدوم‌زنان، شش‌تاریان، نکته‌شناسان، شعبده‌بازان، تیراندازان، جانبازان و پهلوانان، صدف‌کاران، مهتران، قلمکاران، سرمه‌کشان، آهن‌کشان، زردوزان، سکه‌زنان، مهرکنان، کشتیبانان، خواجگان، مرده‌شوران، پیلداران، تبرداران.

هنوز هم بسیاری از کلمه‌های عربی یا اصطلاح‌های بیگانه برای برخی مفهوم‌ها در زبان فارسی به‌کار می‌رود درحالی‌که در آن سرزمین برای آن‌ها واژه‌های نغز و نژادۀ فارسی از پیش از مغول بر سر زبان‌ها به یادگار مانده‌است. مثلاً:

استره             به‌جایِ تیغ سلمانی، و تیغ ژیلت

آویز              به‌جایِ لوستر

بند                به‌جایِ سدِّ آب

یگانه             به‌جایِ منحصربه‌فرد

شاهانه            به‌جایِ عالی

نادیده             به‌جایِ عدیم‌النظیر

چشمه            به‌جایِ سقاخانه

و صدها کلمۀ دیگر مانند پدر، برادر، چابک، چالاک، چاره، چارناچار، زیرا، شاید، مگر، گویا، گرچ و… که در گفت‌وگوی روزمره به گوش می‌رسد.

اصطلاح «شکرآویز» در بیتی از قصیده‌های حافظ از مشکل‌هایی بوده‌است که علامه قزوینی هم در پژوهش معنی آن به جایی نرسیده‌است:

ترا رسد شکرآویز خواجگی گه جود / که آستین به کریمان عالم افشانی

اما این کلمه در زبان عامۀ مردم آن دیار هنوز زنده است و به معنی دنبالۀ آویزان عمامه است که طول آن نشانه تشخص صاحبش بوده‌است.

نام‌های زنان و دختران نیز بیشتر نام‌های زیبای فارسی است. نظیر گل، گل‌رُو، گل‌رخ، گاتن، غنچه، نهال، نسرین، نرگس، مژگان، جانان و مانند این‌ها.

اصطلاح‌های موسیقی ازجمله نام سازها و مقام‌ها هم فارسی است: سه‌گاه، چهارگاه، نوروز، اصفهان، بیات اصفهان، خسروانی، نهاوند، ساقی‌نامه، پرده، مقام و…؛ همچنین ساز، چنگ، نی، نای، نی‌داود، نای منصوری، شاه‌نی، بربط، عود، دف، سرنا.

گفته              به‌جایِ تصنیف

گفته‌کار           به‌جایِ تصنیف‌ساز

بسته              به‌جایِ آهنگ

بسته‌کار          به‌جایِ آهنگ‌ساز

حضور صدها کلمۀ فارسی مربوط به ساز و آواز در آن زبان می‌رساند که (۱) موسیقی ایرانی نیز ریشه‌های اصیلی در متصرفات عثمانی دارد (۲) و اینکه در سیصد سال گذشته به‌علّتِ فترتی که در موسیقی ایران حاصل شده، بسیاری از اصطلاح‌ها در ایران فراموش شده‌است. اما چون در آنجا موسیقی کمتر در زیر فشار و تضییق متعصبان بوده، ره‌آورد هنرمندان ایرانی، یعنی اصطلاح‌های اصیل و کهن موسیقی، برجای مانده‌است. در تدوین فرهنگ موسیقی ایرانی از این منبع غنی غافل نباید بود. عثمانی‌ها به گرفتن واژه‌های فارسی بسنده نکردند و در آن‌ها نوعی تصرّف کردند و این واژگان را به تملک خود درآوردند. مثلاً آفتاب را به مجاز به معنی زیباروی و ماه‌روی، آسایش را به معنی امنیت عمومی و صلح و رفاه عمومی، گشادکردن را به معنی محاصره و مکافات را به معنی جایزه و پاداش به کار بردند. هزاران ترکیب فارسی در زبان عثمانی ساخته شده و به کار رفته‌است؛ مانند کارآشنا (کارشناس) لسان‌آشنا (زبان‌دان، و آگاه به زبان‌های خارجی) کارآزما (کارآزموده) آرزوکش (مشتاق) جهان‌آشوب (برهم‌زنندۀ جهان) آشوبگاه (محل بروز اغتشاش).

در میان این ترکیب‌ها که در زبان فارسی پیشینه نداشته‌است، به نمونه‌های نغز و دلاویزی هم برمی‌خوریم که جای آن‌ها در زبان فارسی خالی است. درهرصورت بررسی دراین‌زمینه ازنظرِ پژوهش‌های زبان‌شناسی و گردآوری شواهدی جدید برای اثبات قدرت زبان فارسی و استعداد آن در ترکیب‌پذیری ضرورت بسیار دارد.

عثمانی‌ها به‌علّتِ نزدیکی به اروپا پیش از ما به مفهوم‌های جدید اداری و اجتماعی و سیاسی و قضایی برخوردند و واژه‌هایی از فارسی یا عربی برای این مفهوم‌های جدید برگزیدند یا ساختند که بعدها همان واژه‌ها وارد زبان فارسی نیز شد؛ مانند مشروطه، قانون اساسی، مجلس ملی، مجلس مبعوثیان، مجلس مؤسسان، صدراعظم، عدلیه، نظمیه، دیوان تمیز، دیوان محاسبات، محاکم جنحه و جزا و تمیز، علم حقوق، انتخابات، اصلاحات، ادبیات، مطبوعات، هیئت‌رئیسه، انجمن نظارت، سفیرکبیر، مستشار، اقلیت… و صدها کلمۀ دیگر که در ۳۵ سال گذشته با سیر و پیشرفت طبیعی زبان واژه‌های نغزتر و فصیح‌تری جانشین بخشی از آن‌ها شده‌است. در سال ۱۱۴۱ هجری نخستین چاپخانه در استانبول تأسیس شد و با گسترش چشمگیری که زبان فارسی در آن روزگار در کشور عثمانی داشت طی دویست سال شمار زیادی از متن‌های ادبی و دیوان‌های شاعران ایران در استانبول به چاپ رسید و بعدها روزنامه‌ها و مجله‌های فارسی نیز به‌تدریج منتشر شد. وقتی هم که مدرسه‌های جدید به سبک اروپایی افتتاح شد، چون آموختن زبان عثمانی بدون آشنایی با زبان فارسی شدنی نبود، فارسی جزو برنامۀ رسمی مدرسه‌ها قرار گرفت و به‌ناچار شمار بسیاری از کتاب‌های خواندن و دستورزبان فارسی برای مدرسه‌ها تألیف و چاپ شد. البته آن کتاب‌های دستور بعدها در ایران موردِاستفاده و تقلید قرار گرفت.

در آخرین بخش این نوشته به شاهد عظیم و جاویدان نفوذ زبان فارسی در آن دیار باید اشاره کنم و آن وجود گنجینه‌های گران‌قدری از نسخه‌های خطی فارسی است، که همواره موردِتوجه و عنایت پژوهشگران و عاشقان زبان و ادب و فرهنگ ایرانی خواهدبود. امروز در ترکیه نزدیک به دویست تا سیصدهزار نسخۀ خطی در کتابخانه‌های دولتی استانبول، آنکارا، قونیه، بورسا، ازمیر، قیصریه، ادرنه، قسطمونی موجود است که یک‌سوم از آن‌ها فارسی و شمار بسیاری از آن‌ها از یادگارهای پیش از مغول است. بخشی از این نسخه‌ها از ایران رفته و بخش مهمی نیز طی هفت سده در آسیای صغیر استنساخ شده‌است. هر یک از آن نسخه‌ها شاهدی بر رواج زبان فارسی در زمانی خاص و مکانی خاص است. بیش از هشتصد نسخه از این کتاب‌ها به گزینش و سفارش استاد مینوی و شماری دیگر به‌وسیلۀ بنده عکس‌برداری شده و دراین‌مورد مساعدت و تسهیلات مقام‌های کشور دوست و برادر و دقت و توجه کارکنان کتابخانه‌ها درخور سپاس فراوان است.

از مجموع آنچه بیان شد امیدوارم این نتیجه حاصل شده‌باشد که زبان فارسی و ادبیات گران‌قدر آن چنان ارزش و اهمیتی دارد که افزون‌براینکه پدران ما، ساکنان این سرزمین بزرگ، سده‌ها بدان عشق می‌ورزیدند و بدان سخن می‌گفتند، در خارج از این سرزمین نیز، از کران تا کران جهان متمدن، سده‌های دراز موردِعلاقه و ستایش هزاران‌هزار صاحب‌دل بوده‌است و مؤثرترین وسیلۀ پیوند فکری و فرهنگی با دیگر ملت‌ها و مایۀ سربلندی و افتخار ملت ما شمرده می‌شده‌است.

جای دارد که امروز ملت ایران، به‌ویژه نسل برومند و دانادل جوان ما، قدر زبان فارسی را بدانند و پاس ثروت گرانسنگش را بدارند و در افزودن بر این ثروت عظیم و جاویدان بکوشند و در برابر نفوذ نامعقول زبان‌های خارجی، که متأسفانه امروز مایۀ رونق بازار بی‌دانشان و کوته‌بینان است، سدی از دانش و بینشِ آمیخته به عشق و ایمان بکشند. باشد که تا جهان است زبان فارسی مایۀ سرافرازی و بلندنامی ملت ما برجای بماند.

– – –

این مقاله در بیستم فروردین ماه سال ۱۳۴۹ در برنامۀ «مرزهای دانش» رادیو ایران به‌وسیلۀ آقای دکتر ریاحی به‌صورتِ سخنرانی ایراد شده‌است.

برگرفته از: مجلۀ هنر و مردم، دورۀ هشتم، شمارۀ ۹۲، خرداد ماه ۱۳۴۹، برگه‌های ۴۰ تا ۴۶.

جستارهای وابسته

  • بارگیری کتاب «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی»بارگیری کتاب «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» کتابی پژوهشی است نوشتۀ دکتر محمدامین ریاحی. این کتاب نخستین‌بار در سال ۱۳۶۹ در تهران چاپ شده‌است.
  • واژه‌های پارسی در فرهنگ عثمانی-فرانسهواژه‌های پارسی در فرهنگ عثمانی-فرانسه در این جُستار برخی از واژگان فارسی رایج در زبان ترکی عثمانی معرفی شده که با اندوه باید گفت در ایران به فراموشی سپرده شده‎اند. شایان توجه است که شماری از این واژگان هنوز هم در زبان ترکی عثمانی کاربرد […]
  • پان‌ترکان و دشمنی با زبان پارسیپان‌ترکان و دشمنی با زبان پارسی شهربراز- از آنجا که زبان پارسی یکی از عامل‌های پیونددهنده‌ی ایرانیان در طول تاریخ – به ویژه پس از اسلام – بوده است تجزیه‌طلبان و دشمنان ایران به تازگی برای رسیدن به هدف‌های شوم خود نوک حمله را به سوی زبان پارسی […]
  • اورتایلی: برای ما ترکان فرهنگ و تمدن ایران مرتبه یونان برای اروپا را دارداورتایلی: برای ما ترکان فرهنگ و تمدن ایران مرتبه یونان برای اروپا را دارد ایلبر اروتایلی، تاریخ‌نگار و ترک‌شناس نامدار ترک، در سخنرانی‌ای در دانشگاه ازمیر ترکیه به جایگاه فرهنگ ایرانی در ترکیه و پیوندهای زبان و فرهنگ و شهرآیینی ایرانی و زبان و فرهنگ ترکی پرداخت و گفت: «تاریخ گذشته‌ی ایران در دنیا جایی مستثنا دارد. فرهنگ ترکی و زبان ترکی نسبت به فرهنگ ایرانی یک فرهنگ روستایی است. ایران استاد ما است و ترکان در […]
  • درباره‌ی فقر فرهنگی مهاجمان و گسترش زبان فارسیدرباره‌ی فقر فرهنگی مهاجمان و گسترش زبان فارسی دکتر جلال متینی- ادامه‌ی حیات زبان فارسی در دوران حکومت مهاجمان ترک و ترکمان و ... معلول بی‌فرهنگی آن اقوام از یکسو، و وجود زبان و فرهنگ غنی فارسی از سوی دیگر است. اگر آنان زبانی داشتند که با آن می‌توانستند کارهای اداری خود را انجام دهند، بی‌شک کوشش‌های صفاریان و سامانیان و حتا فردوسی نیز به جایی نمی‌رسید و از زبان فارسی از سده‌ی پنجم […]
  • رفعت یالچین: بسیاری از واژه‌های ترکی از فارسی گرفته شده‌اندرفعت یالچین: بسیاری از واژه‌های ترکی از فارسی گرفته شده‌اند رفعت یالچین بالاطه (دانشگاه اژۀ ازمیر): ازآنجایی‌که ترکیه کشوری مسلمان بود، دین باعث ورود زبان عربی به ترکیه شد اما در مقایسه با زبان فارسی، تأثیر زبان عربی محدود است. بسیاری از واژه‌هایی که در نوشتن شعر و نثر ترکی به کار برده می‌شوند، از فارسی گرفته […]

5 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. در زمانِ صفوی این دیدگاه پا گرفت که واژه‌یِ «نه» شوم‌ست. از این رو، اسمِ خیر /xæjr/ جانشینِ این قیدِ نفی می‌شود و یا آن را تکمیل می‌نماید (= نه خیر /næ xæjr/):
    hanuz payusâ ye pâsox dâdan ba porsešhâyam (az duy e šomâ) am

  2. دویچه‌وله سابقاً تنها خبرهای و موضوعات کوچکی را پوشش میداد. در چند سال اخیر این بنگاه خبری طیف گسترده‌ای از اخبار پوشش میدهد. و در مواردی به موضاعاتی که گهگاه در شبکه های اجتماعی پررنگ میشوند میپردازد و سوار موج میشود.از دیدگاه من دویچه وله آن اعتبار سابق را ندارد.
    بعلاوه ترکیب جمعیتی ایرانیان آلمان شامل افردا زیادی است که زبان مادریشان فارسی نیست. و این متفاوت است با ترکیب جمعیتی ایرانیان مهاجر به کشورهای مثل آمریکا. لازم به یادآوری هم نیست که آلمان با بعضی از کشورهای همسایه ما چه مبادلات تجاری هنگفتی دارد.

    به این به اصطلاح اخبار هم از دویچه وله توجه کنید:

    http://www.dw.de/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%88%D9%82-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D9%87%D9%85-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%DA%A9/a-18265523
    اگر لینک باز نشد در اینترنت جستجو کنید “تهرانی‌ها در شوق یادگیری زبان ترکی برای فهم سریال‌‌های ترک” و به اصطلاح خبر دویچه وله را در این زمینه ببینید

    مورد دیگری از این بنگاه خبری:

    http://www.dw.de/%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D9%85%D8%A7/a-18271930

    اگر لینک باز نشد در اینترنت جستجو کنید “تخریب-زبانهای-غیر-فارسی-در-ایران-توسط-صدا-و-سیما”

  3. زبان فارسی امروزی …و دری ..قدیم اگر زبان ..درباری..دری..نبود نمیدونم شما پارسهای پهلوی زبان ..به کدام زبان تکلم میکردی شما پارسهای سگ حتا لباس ملی یل مشخص ندارید چی برسد به تاریخ و زبان همه چیز که در ایران است فرهنگ زبان بیشتر از تورکان و مغولان جهان هستش که هزاران سال در ایران و جهان حکومت میکردند

    • تنها پان‌ترکیسم می‌تواند آدمی را به چنین درجه از فرومایگی و سفاهت برساند که به جای خواندن و تأمل کردن بر چنین نوشته‌ی پرمغزی چنین مهملاتی از خودش صادر کند.

دیدگاهی بنویسید.


*