اندر چرایی سَره‌گویی و سَره‌نویسی

کزازی

دکتر میرجلال الدین کزّازی

زبان شکرین و شیوای پارسی که می‌توانیم بی درنگ و دودلی، آن را نغزترین و توانمندترین زبان زیباشناختی در جهان بدانیم، سرشت و ساختاری دوگانه و ناسازوارانه دارد: از سویی زبانی است بسیار سوده و ساده، نغز و نازک، با زنگ و آهنگی دلاویز و خنیایی و گوشنواز؛ از دیگر سوی، زبانی استوار و سخت‌جان و پایدار که توفان‌ها و تندبادهایی سهمناک و ستیزآمیز را از سر گذرانیده است و در درازنای سده‌ها و هزاره‌ها، برجای و برپای مانده است و باری گران و تن‌فرسای و توانکاه و پشت‌شکن را بر دوش کشیده است که فرهنگ گرانسنگ و نازشخیز ایرانی است. این زبان، بهره‌جوی از توانایی‌ها و دلاویزی‌های خویش، همواره امروزیان ایران را به دیروزیان و پسینیان را به پیشینیان و نوادگان را به نیاکان پیوسته است و رشته‌ای سخت و استوار و ناگسستنی بوده است که گذشته ایران را اکنونی و روزآمد گردانیده است و پایگاه و پایبندان پیوستگی و یکپارچگی فرهنگ و تاریخ ایران گردیده است.

زبانی که مایه‌ورترین و نغزترین سامانه سرودینه و سراودین (شعری) جهان را، در چندی چونی، در خود پدید آورده است و آوازه ایران را تا دورترین سرزمین‌های گیتی درگسترده است و سخنورانی بزرگ و ورجاوند را، در آفرینش شاهکارهای جاودان ادبی به کار آمده است؛ شاهکارها و سخنورانی که به هیچ گمان گزافه همانند و همالی برایشان در سراسر جهان نمی‌توان یافت. شگرفی و شاهواری این زبان و سختگی و ستواری آن تا بدان پایه بوده است که سخن پارسی و ادبِ در پیوسته آن را آنچنان مایه بخشیده است و بربرده است که فرازنای فرخنده فرهنگ و هنر ایران و ستیغ استوار و سر بر سپهر این هنر و فرهنگ گردیده است.

یکی از هدف‌های سره‌گویی- سره‌نویسی این است که از زیان‌هایی که واژگان بیگانه به ساختار آوایی و گوشنواز زبان پارسی و همچنین رسایی، پختگی و استواری آن وارد می‌کنند، جلوگیری کنیم. اینکه زبان پارسی نمی‌باید وامواژه‌ها را در خود راه دهد، دیدگاهی دانشورانه و بر پایه برهان‌های زبانشناختی است.

در ایران پس از اسلام، همواره آنچه مایه نازش و سربلندی ما ایرانیان بوده است و بدان بر پهنه گیتی بالا برافروخته‌ایم و خویشتن را از دیگر مردمان والاتر دانسته‌ایم و نازان سرافرازان گفته‌ایم که: «که ماییم که توانسته‌ایم سخنورانی سترگ و بی‌مانند چون فردوسی و خیام و مولوی و سعدی و حافظ در دامان فرهنگ خویش بپروریم و ببالانیم!» سخن پارسی بوده است.

آسیب واژگان بیگانه به بافتار نازک و دلاویز و آهنگین زبان پارسی

یکی از هدف‌های سره‌گویی- سره‌نویسی این است که از زیان‌هایی که واژگان بیگانه به ساختار آوایی و گوشنواز زبان پارسی و همچنین رسایی، پختگی و استواری آن وارد می‌کنند، جلوگیری کنیم. اینکه زبان پارسی نمی‌باید وامواژه‌ها را در خود راه دهد، دیدگاهی دانشورانه و بر پایه برهان‌های زبانشناختی است.

زبان پارسی در درازنای زندگانی‌اش به پایه‌ای از سودگی و سادگی، پیراستگی و نابی رسیده است که هنجار‌ها و کارکردهای برون زبانی در آن از میان رفته و تنها آنچه به یکبارگی و به نابی، نیازهای راستین و ناگزیر زبانشناختی را برمی‌آورد و به کار می‌آید در آن برجای مانده است. هنجارها و ساخت‌هایی برون زبانی و باورشناختی چون نرینگی (تذکیر) و مادگی (تانیث) و امردی (تخنیث) که هیچ کارکرد زبانشناختی ندارند و به «ته‌نشست‌هایی» از باورهای باستانی و اسطوره‌ای‌اند که در زبان بازمی‌تافته‌اند و به نمود می‌آمده‌اند در زبان پارسی، یکسره از میان رفته‌اند.

زبان پارسی بسیار پیشرفته است. زبانی بوده است بسیار پویا. از دید زبانشناسی تاریخی، پیشرفته‌ترین زبان کنونی است. این از آنجاست که زبان آیینه فرهنگ است. فرهنگی که پویاست، زبانی هم‌سنگ و هم‌ساز با خویش را پدید می‌آورد. فرهنگ ایرانی چون فرهنگی پویا و پیشتاز بوده است، زبان پارسی هماهنگ با آن بسیار دگرگون شده و پیشرفت کرده است.

زبان پارسیِ امروز، ساختاری دارد که با بسیاری از دیگر زبان‌های جهان هم‌روزگار نیست. به سخن دیگر، آن زبان‌ها از دید کاربرد‌های سرشتین و بنیادین، در روزگاران و ساختارهایی مانده‌اند که دیری است زبان پارسی از آن‌ها گذشته است. دیگر زبان‌های جهان با پارسی دری یا همان پارسی نو، هم‌روزگار نیستند. برای نمونه با پارسی میانه سنجیدنی‌اند، حتا با پارسی باستان. اگر زبان پارسی که بسیار پیشرفته است، از این زبان‌ها که در سنجش با آن هنوز کهن مانده‌اند، واژه بستاند، بر خود زیان زده است. این واژه‌ها با ساختارها، هنجارها و رفتارهای زبان پارسی سازگار نیستند. از این روی آن‌ها را گزند می‌رسانند و برمی‌آشوبند.

وام‌واژه‌های درشتناک و ناهموار و گوش‌آزار، بافتار نازک و دلاویز و آهنگین زبان پارسی را می‌پریشند و زنگ و آهنگ خنیایی آن را زیان می‌رسانند. آسیب‌های دیگر که از این رهگذر به دیگر سامانه‌های زبان همچون سامانه گردانشی (صرفی و نحوی) و ماناشناختی (معنی‌شناختی) می‌رسد، نهان است و دیرپیدا و زبان را از درون می‌فرساید و می‌پوساند.

نخستین و آشکارترین زیان و گزندی که زبان‌های بیگانه به زبان پارسی می‌زنند، آن است که بافتار آهنگین و خُنیایی و هموار و گوشنواز، آوایی را در این زبان از میان می‌برند. واژه‌های ایرانی هنگامی ‌که از روزگاران باستانی میانه به روزگار نو رسیده‌اند، واژه‌های پارسی شده‌اند (پارسی دری)، از دید ساختار آوایی، سوده و ساده و نرم و هموار گردیده‌اند. برای نمونه، یک واژه درشتناک گران اوستایی مانند خورنه (khoarnah) در پارسی شده است، فر (Far) که از دید ساختار آوایی، به فرجام خود رسیده است؛ یعنی واژه‌هایی مانند «فر» بیش از این سوده و کوتاه نمی‌تواند بشود؛ اما واژه‌هایی که ما از زبان‌های دیگر می‌ستانیم، می‌توانند واژه‌هایی درشت و گران و ناهموار باشند که ساختار دلاویز آوایی را از میان می‌برد.

زبان پارسی زبانی است توانمند و بی‌نیاز. این توانمندی در زبان پارسی، برمی‌گردد به سامانه و دستگاه واژه‌سازی در این زبان که بسیار نیرومند و کارآمد و آفرینش‌گرایانه و بی‌کرانه است. ما می‌توانیم بی‌شماره در پارسی، واژه بسازیم.

زبان پارسی در درازنای زندگانی‌اش به پایه‌ای از سودگی و سادگی، پیراستگی و نابی رسیده است که هنجار‌ها و کارکردهای برون زبانی در آن از میان رفته و تنها آنچه به یکبارگی و به نابی، نیازهای راستین و ناگزیر زبانشناختی را برمی‌آورد و به کار می‌آید در آن برجای مانده است. هنجارها و ساخت‌هایی برون زبانی و باورشناختی چون نرینگی (تذکیر) و مادگی (تانیث) و امردی (تخنیث) که هیچ کارکرد زبانشناختی ندارند و به «ته‌نشست‌هایی» از باورهای باستانی و اسطوره‌ای‌اند که در زبان بازمی‌تافته‌اند و به نمود می‌آمده‌اند در زبان پارسی، یکسره از میان رفته‌اند. از آن است که آمیختگی زبان پارسی با دیگر زبان‌ها که با آن همروزگار نیستند و هنوز آغازینه و لایناک و آلوده به کارکردهای برون زبانی مانده‌اند، بدین زبان نغز و ناب آسیب‌ها می‌رساند و آن را می‌آلاید. آشکارترین و برجسته‌ترین آسیب که پیش و بیش از دیگر آسیب‌ها فرادید می‌آید، آسیب آواشناختی است. وام‌واژه‌های درشتناک و ناهموار و گوش‌آزار، بافتار نازک و دلاویز و آهنگین زبان پارسی را می‌پریشند و زنگ و آهنگ خنیایی آن را زیان می‌رسانند. آسیب‌های دیگر که از این رهگذر به دیگر سامانه‌های زبان همچون سامانه گردانشی (صرفی و نحوی) و ماناشناختی (معنی‌شناختی) می‌رسد، نهان است و دیرپیدا و زبان را از درون می‌فرساید و می‌پوساند.

زبان پارسی مانند بسیاری از زبان‌های جهان کالبدینه نیست؛ بدینسان که پیمانه‌ها و ریخت‌های از پیش نهاده برای واژه‌سازی در این زبان نمی‌بینیم. زبان پارسی بسیار نرمش‌پذیر است؛ به موم می‌ماند. هرچه مایه و توان و دانش شما در زبان پارسی بیشتر باشد، این زبان را آسان‌تر و مایه‌ورتر می‌توانید به کار بگیرید.

خواست سره‌نویسان بازگشت به زبان زمان فردوسی نیست؛ اگر نوشته و سروده‌های پارسی‌گرایانه امروز به زبان فردوسی می‌ماند، از آن روی نیست که آن نویسنده یا سراینده، آن زبان را به کار می‌گیرد یا می‌خواهد به شیوه فردوسی بسراید، از آنجاست که زبان پارسی بدان سان که استاد توس یا سعدی به کار گرفته است، از دیدی دیگر، نزدیکترین زبان به زبان سرشتین پارسی است. هنگامی که ما می‌کوشیم به این زبان برسیم، خواه ناخواه، آنچه به دست می‌آوریم، نزدیک فردوسی خواهد بود.

 بی‌نیازی زبان پارسی از واژه‌های بیگانه

ناتوانی، کمبود و بیتوشی از زبان پارسی نیست، از کسانی است که این زبان را به کار می‌گیرند.

زبان پارسی زبانی است توانمند و بی‌نیاز. اگر گاهی به وام‌واژه‌ها نیاز دارد، این نیاز در همان مرز و اندازه است که هر زبان می‌تواند داشت و حتا بسیار کمتر از بسیاری از دیگر زبان‌ها نیازمند وام‌واژه است. این توانمندی در زبان پارسی، برمی‌گردد به سامانه و دستگاه واژه‌سازی در این زبان که بسیار نیرومند و کارآمد و آفرینش‌گرایانه و بی‌کرانه است. ما می‌توانیم بی‌شماره در پارسی، واژه بسازیم. زبان پارسی مانند بسیاری از زبان‌های جهان کالبدینه نیست؛ بدینسان که پیمانه‌ها و ریخت‌های از پیش نهاده برای واژه‌سازی در این زبان نمی‌بینیم. زبان پارسی بسیار نرمش‌پذیر است؛ به موم می‌ماند. هرچه مایه و توان و دانش شما در زبان پارسی بیشتر باشد، این زبان را آسان‌تر و مایه‌ورتر می‌توانید به کار بگیرید. برای نمونه، یکی از واژه‌های بسیار آشنا در زبان پارسی، واژه «دست» است. با این واژه می‌توان ده‌ها واژه ساخت؛ گذشته از آن واژه‌ها که دیگران پیش از این، از این واژه ساخته‌اند. بسنده است که این واژه را با واژه‌های دیگر بپیوندید تا واژه‌های نو به دست آید: فرادست، فرودست، زیردست، زبردست، بالادست، پایین‌دست، دستاویز، دستبند، دستگیره و … حتا می‌توانیم فرهنگی خرد از واژگانی را که تاکنون با این واژه‌ها ساخته شده است، فراهم بیاوریم. از این روی، این زبان در سرشت و ساختار، زبانی تُنُک‌مایه نیست که از برآوردن نیاز‌های روز ناتوان باشد و بخواهد از وام‌واژه‌ها بهره برد. ناتوانی، کمبود و بیتوشی از زبان پارسی نیست، از کسانی است که این زبان را به کار می‌گیرند. از این روی می‌توان از واژه‌های بیگانه بپرهیزید؛ برای واژگانی که به هر انگیزه‌ای در این زبان راه جسته‌اند، برابرهای پارسی بیابیم؛ اندک‌اندک این واژه‌ها را از زبان پارسی برانیم و آن واژگان دیگر را به جای آن‌ها بنشانیم.

می‌توان از واژه‌های بیگانه بپرهیزید؛ برای واژگانی که به هر انگیزه‌ای در این زبان راه جسته‌اند، برابرهای پارسی بیابیم؛ اندک‌اندک این واژه‌ها را از زبان پارسی برانیم و آن واژگان دیگر را به جای آن‌ها بنشانیم.

زبان پارسی گزندهایی گران و آسیب‌هایی بزرگ را تا کنون از سر گذرانیده است و از بوته هر آزمون دشوار تاریخی سربلند و پیروزمند بیرون آمده است. با این همه، این زبان شکرین و دلاویز که یکی از فرهنگ‌ ترین زبان‌های جهان است و درخشان‌ترین، مایه‌ورترین سامانه ادبی جهان در آن پدید آمده است، در این روزگار با دشمنی سخت نیرومند و زیانکار روبروست که فناوری رسانه‌ای است.‌

فناوری رسانه‌ای که حتا تا نهانگاه خانه‌های کسان راه جسته است، زبان‌های بومی‌ را که پیشینه‌ای دیرینه و چندهزار ساله دارند، می‌فرساید، می‌کاهد؛ از تاب و توش می‌اندازد تا سرانجام آن‌ها را یکسره از میان بردارد. پس حتا زبانی به ستواری و سخت‌جانی زبان پارسی نیز در برابر هماوردی چنین سهمگین و سترگ، نیاز به یاری و پشتیبانی و دستگیری دارد. بر هر دوستدار زبان پارسی است که به یاری آن، به هر شیوه که می‌تواند بشتابد.

فناوری رسانه‌ای که حتا تا نهانگاه خانه‌های کسان راه جسته است، زبان‌های بومی‌ را که پیشینه‌ای دیرینه و چندهزار ساله دارند، می‌فرساید، می‌کاهد؛ از تاب و توش می‌اندازد تا سرانجام آن‌ها را یکسره از میان بردارد. پس حتا زبانی به ستواری و سخت‌جانی زبان پارسی نیز در برابر هماوردی چنین سهمگین و سترگ، نیاز به یاری و پشتیبانی و دستگیری دارد. بر هر دوستدار زبان پارسی است که به یاری آن، به هر شیوه که می‌تواند بشتابد تا این زبان بتواند این توفان و تندباد (رسانه‌ای) را نیز از سر بگذراند و از این بوته آزمایش (سخت) نیز پیروزمند و سربلند بدر آید.

جستارهای وابسته

  • پارسی کرمانشاهیپارسی کرمانشاهی استاد میرجلال‌الدین کزازی- اگر دانش‌ورانه و بر پایه‌ی زبان‌شناسی تاریخی به پارسی کرمانشاهی بنگریم و آن را بررسیم و بکاویم، برهان‌ها و نشانه‌هایی آشکار از دیرینگی این گویش خواهیم یافت و واژه‌ها و کاربردها و هنجارهایی زبانی را در آن به دست خواهیم آورد که ما را به روزگاران کهن در تاریخ و فرهنگ ایران باز خواهد […]
  • چرا کزازی سره سخن می‌گوید؟چرا کزازی سره سخن می‌گوید؟ دو دهه پیش باور کردم که می‌توان به یاری زبان پارسی شتافت تا از گزند و آسیب روزگار در امان باشد؛ از همین‌رو بر آن شدم ...
  • پدیدارشناسی زبان پارسی از نگاه كزازی در «آوایی از ژرفا»پدیدارشناسی زبان پارسی از نگاه كزازی در «آوایی از ژرفا» «آوایی از ژرفا» دربردارنده‌ی گفت‌وشنودهای درازدامان «محمدرضا ارشاد» با «میرجلال‌الدین کزازی» در پدیدارشناسی زبان پارسی است. آماج این کتاب نگاهی به زبان پارسی در بستر فرایند مدرنیته‌ی ایرانی […]
  • ۵. چند واژه‌ی به کار گرفته‌ شده از سوی میرجلال‌الدین کزازی۵. چند واژه‌ی به کار گرفته‌ شده از سوی میرجلال‌الدین کزازی
  • گزارش نشست «زبان پارسی، وضعیت کنونی و پیشینه آن در کردستان عراق»گزارش نشست «زبان پارسی، وضعیت کنونی و پیشینه آن در کردستان عراق» در این نشست، میرجلال‌الدین کزازی درباره‌ی پیوند زبان پارسی و زبان کردی گفت، زبان شکرین و شورانگیز پارسی با زبان کردی هیچ ستیزی ندارد؛ چراکه پارسی به نواده می‌ماند و زبان کردی به نیا؛ پس چگونه نیا و نواده می‌توانند با هم سر ستیز داشته باشند؟! هر کدام که دیگری را براند، خود را خوار داشته است […]
  • پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟پارسی‌گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می‌نامیدند؟ بزرگمهر لقمان: امروزه، بیشتر، زبانِ پارسیِ روزگارِ هخامنشیان را «پارسیِ باستان» و روزگارِ پس از آن تا فروافتادنِ ساسانیان را «پهلوی» نامند، لیک پارسی‌گویانِ باستان، خود، زبانِ خویش را چنین […]

2 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. درود بر استاد بزرگوار وفرهیخته فرهنگ افرین کزازی گرامی ! فرزندان حوزه زبان پارسی زیاد نیازمند این هستند که زبانشان را با واژه های مهرآگینش بدانند وبه آن سرفراز شوند ، امیدواریم که نوشته های نیک وپاکیزه شما بدسترس همه فرزندان تشنه به بازپیوندی فرهنگ پارسی برسد واز آن بهره ببرند. تندرستی شما را خواهانیم.

دیدگاهی بنویسید.


*