زبان آذربایجان

شهربراز: در سنگ‌نبشته‌ی داریوش بزرگ درباره‌ی سرزمین‌های زیر فرمانش، نام «پرثوه» (Parthava) آمده که امروزه به صورت «پارت» (Parthia) گفته می‌شود. پرثوه به پرثو (Parthav) ساده شد و بعد پرثو با تبدیل «ر» به «ل» و «ث» به «هـ» به شکل «پلهو» (Palhav) درآمد. پلهو نیز برای سادگی بیان، به پهلو (Pahlav) تبدیل شد.

به نوشته‌ی ابن‌ مقفع منطقه‌ی شمال ایران به ویژه ری و اصفهان و همدان و نهاوند و غرب ایران را پهلو می‌گفتند. شکل عربی شده‌ی پَهلَو «فَیله» است که «لرهای فِیلی» نام خود را از همین نام گرفته‌اند.

پهلوی و پهلوان صفت نسبی پهلو است. گویش این ناحیه را نیز «پهلوی» می‌گفتند. از این رو ترانه‌های سروده شده به این زبان را «فهلویات» می‌نامند. زبان ماد و آذربایجان نیز گونه‌ای از زبان پهلوی بود.

مشهورترین فهلویات سروده‌های باباطاهر همدانی است که خود به این زبان سخن می‌گفت. قطران تبریزی، شاعر ایرانی سده‌ی پنجم هجری، در یکی از غزل‌های خود به این موضوع اشاره کرده است:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل / گه پارسی نوازد و گاهی زند دری

در اینجا منظور از دری همان پارسی دری است که در سده‌های پس از اسلام از شرق ایران از خراسان برآمد و به دیگر جاها رسید و منظور قطران از پارسی همان گویش خودش است.

جریان دیدار قطران تبریزی و ناصرخسرو بلخی تاکیدی بر همین است. قطران برخی واژه‌های شعر مُنجیک ترمذی و دقیقی را – که به زبان رایج در خراسان بوده و احتمالا وام‌واژه‌های سغدی در آن بوده – نمی‌دانسته و از ناصرخسرو پرسیده است. حالا پان‌ترکان بیسواد و سودجو این را بهانه کرده‌اند که زبان آذربایجان پارسی نبوده است و ترکی بوده! همین الان شما به جنوب تهران بروید واژه‌هایی می‌شنوید که در بالای شهر نمی‌دانند یعنی چه! در حالی که این فاصله با ماشین یک ساعت بیشتر نیست. طبیعی است که هزار سال پیش بین تبریز و بلخ و ترمذ از این تفاوت‌ها باشد.

در دوران ما احمد کسروی تبریزی در مقاله و کتاب مشهور خود به نام «آذری یا زبان باستان آذربایگان» نام آذری را به گویش پهلوی رایج در آذربایجان داد و با نقل نمونه‌های تاریخی نشان داد که زبان مردم آذربایجان مانند باقی مردم ایران از خانواده‌ی زبان‌های ایرانی بوده که به خاطر ساکن شدن ترکمانان و ترکان و به ویژه از دوران صفویان اندک اندک به زبان ترکی تبدیل شده است و البته این ترکی به خاطر زیرچینه‌های (substrata) زبانی و فرهنگی سخنگویان خود بسیار زیر تاثیر پارسی است.

از آن زمان پژوهش‌های فراوانی روی زبان مردم آذربایجان شده است. یافته شدن کتاب «سفینه‌ی تبریز» و انتشار آن نشان داد که تا سده‌ی هشتم هجری مردم تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان مانند دیگر نقطه‌های ایران به زبانی ایرانی سخن می‌گفتند و هنوز زبان مردم شهرنشین ترکی نشده بود. پس از آن نیز یافته شدن کتاب ارزشمند «نزهت المجالس» و انتشار آن به دست شادروان استاد دکتر محمدامین ریاحی خویی نشان داد که نه تنها مردم آذربایجان که حتا مردم آن سوی رود ارس در ارّان و شروان نیز به زبان پارسی سخن می‌گفتند و ترانه‌های عامیانه و رباعی‌های پیشه‌وران نیز به همین زبان بوده است.

استاد ریاحی در پیشگفتار این کتاب می‌گوید وقتی در کتاب «عشاق‌نامه»ی عبید زاکانی، شاعر سده‌ی هشتم هجری، غزلی از همام تبریزی، شاعر سده‌ی هفتم، به گویش پهلوی دیدم متوجه شدم که این گویش می‌بایستی گویش همه‌ی مردم شمال و غرب ایران بوده باشد که عبید در قزوین و مخاطبانش در شهرهای دیگر به آسانی این غزل را درک می‌کرده‌اند (و این تاکیدی است بر سخن ابن مقفع در همین باره). زبان گفتاری در شمال و شمال غرب ایران پهلوی بوده؛ اما زبان نوشتاری پارسی دری بوده است. بسته به آن که دیگران در کدام منطقه با این زبان برخورد می‌کردند نام آنجا را به زبان داده‌اند برای نمونه زبان رازی، زبان آذری و مانند آن.

در عشاق‌نامه به کوشش زنده‌یاد عباس اقبال آشتیانی غزل همام تبریزی چنین آمده است:

بدیدم چشم مستت، رفتم از دست —— گوام دایر دلی گویایی هست

دلم خود رفت و می‌ترسم که روزی ——– به مهرت هم نسی خوشکامم اج دست

به آب زندگی این خوش عبارت ——— لوانت لاوه نج من دیل و کان بست

دمی بر عاشق خود مهربان شو ———— کج ای مهروانی کسب او می کست

اگر روزی ببینم روی خوبت ———– بجم شهر اندر و سر زبان دست

ز عشقت گر همام از جان برآید ——— مواجش کان یوان بمردو وارست

بگوش خا وا کنی پشتش بوینی ———– به بویت خسته یی جهنامه سرمست

در پانویس صفحه نیز چنین آمده است: بعضی از مصراع‌های این غزل به یکی از لهجه‌های ولایتی و ظاهراً به فهلوی تاتی است که در عصر همام در آذربایجان معمول بوده. به علت مغلوط بودن نسخه‌ها، تصحیح آن‌ها میسر نشد.

البته امروزه دانش ما از این گویش/زبان بهتر است و می‌توانیم آن را بهتر دریابیم. برای نمونه:

بیت ۲) اج دست = از دست

بیت ۳) لوانت = لبانت

بیت ۴) مهروانی = مهربانی

بیت ۶) مواجش = مگویش (واجیدن = گفتن). به او مگو! باباطاهر می‌گوید: چه واجُم؟ از چه واجُم؟ با که واجُم؟

بیت ۷) بوینی = ببینی

در کتاب‌های عبدالعلی کارنگ و غلامرضا انصاف‌پور این غزل به شکل زیر آمده است:

بدیدم چشم مستت رفتم از دست / کوام آذردلی بو کو نبی مست؟

دلم خود رفت و می‌دانم که روزی / به مهرت هم بشی خوش گیانم اج دست

به آب زندگی ای خوش عبارت / لوانت لاو جَه‌من دیل و گیان بست

دمی بر عاشق خود مهربان شو / که زی سر مهرورزی گست بی، گست

به عشقت گر همام از جان برآیذ / مواجش کان یوان بمروت و وارست

گرش خا واکَنی لشنش بوینی / به بویت خُته بام ژاهنام سرمست

و

بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست / کوام و آذر دلی کویا بتی مست

دلم خود رفت و می‌دانم که روژی / به مهرت هم بشی خوش گیانم اژ دست

به آب زندگی ای خوش عبارت / لوانت لاود جمن دیل و کیان بست

دمی بر عاشق خود مهربان شو / کزی سر مهرورزی کست و نی کست

به عشقت گر همام از جان برآیذ / مواژش کان بوان بمرت وارست

کرم خا وابری بشم بوینی / به بویت خته بام ژاهنام سرمست

(فقیه، ص ۱۹۶؛ انصاف‌پور، ص ۷۱ و ۷۲)

معنی بیت‌های آذری:

کدام آذردلی است که مست نشود

به مهرت هم برود جان خوشم از دست

لاف لبانت ز من دل و جان بستد

که زین سان مهرورزی زشت باشد زشت

مگویش کآن جوان بمرد و وارست

اگر خاکش را واکَنی لاشه‌اش را ببینی / به بویت خفته باشم در آرامگاهم سرمست

بیت دیگری به زبان پهلوی که در پایان غزل دیگری از همام تبریزی در عشاق‌نامه آمده است چنین است:

وَهار و وُل و دیم یار خوش بی / اَوی یاران مَه وُل بی مَه وَهاران

معنی: بهار و گل به چهره یار خوش است، بی یاران نه گل باشد نه بهاران

– کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، ۱۳۳۳

– انصاف‌پور، غلام‌رضا: «تاریخ تبار و زبان آذربایجان»، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۷

– فقیه، جمال‌الدین: «آتورپاتکان و نهضت ادبی»، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران

اولیا چلبی

یکی از نویسندگان ترک عثمانی به نام اولیا چلبی (Evliya Chelebi درگذشته ۱۶۸۲ م.) هم که در پایان دوران صفویان به ایران و قفقاز سفرهایی کرده است و سفرنامه نوشته است به این نکته‌ی مهم اشاره کرده و می‌گوید: بیشتر زنان مراغه به زبان فهلوی سخن می‌گویند. درباره‌ی شهر نخجوان در قفقاز نیز چلبی می‌گوید که مردم عوام به زبان دهقانی سخن می‌گویند و تحصیل‌کردگان و شاعران و نویسندگان و مردم شهرنشین هم فهلوی و پارسی دری و تازی می‌دانند و هم ترکی مغولی. اما ترکمانان در روستاها تنها به گویش ترکی مغولی سخن می‌گویند.

سفرنامه‌ی مهندس عبدالله

در شماره‌ای از مجله‌ی بخارا مطلبی منتشر شده است درباره‌ی سفرنامه‌ی عبدالله مهندس که در زمان مظفرالدین شاه (۱۳۱۷ قمری/۱۹۰۰ میلادی) مامور می‌شود مسیر سفر شاه به فرنگ را بررسی کند و به همین دلیل از تهران به راه می‌افتد و تا آذربایجان می‌رود و در مسیر خود درباره‌ی شهرهای مختلف و زبان و گویش و رسم‌های آنان هم سفرنامه می‌نویسد. کتاب سفرنامه را سیروس آرین‌پور در سال ۱۳۸۹ منتشر کرده است.

این مقاله را در مجله‌ی بخارا آقای داریوش آشوری نوشته و در میان برخی سطرها نیشی هم به عبدالله مهندس و در کل به ایرانیان زده است. برای نمونه عبدالله مهندس درباره‌ی ریشه‌شناسی قزوین می‌گوید که این واژه در اصل کژبین بوده است چون ساکنان اصلی آنجا احول و کژبین بوده‌اند و رفته رفته نام کژبین به قزوین تبدیل شده است. بعد آشوری چنین می‌گوید: ایرانیان درس خوانده در آن زمان، که مهندس عبدالله یکی از نمونه‌های خوب آنان است، کم‌ترین آشنایی با زبان‌شناسی تاریخی نداشته‌اند و داستان‌پردازی‌های عامیانه را درباره‌ی ریشه‌شناسی نام شهرها واقعیت می‌پنداشته‌اند.

همچنین است وقتی عبدالله مهندس در توضیح نام زنجان می‌گوید چون آب و هوای زنجان در پرورش زنان زیبا موثر بوده آنجا را زنجان نامیده‌اند.

داریوش آشوری توجه نمی‌کند که درباره‌ی سال ۱۹۰۰ م. سخن می‌گوید و در همان اروپا هم بحث ریشه‌شناسی عامیانه را نخستین بار به طور علمی در سال ۱۸۵۲ م. ارنست فورسته‌مان مطرح کرد و پس از وی فردیناند سوسور در سال ۱۹۱۳ در کتاب «درس‌هایی در زبان‌شناسی عمومی» تنها در حد سه چهار صفحه بدان پرداخت. زبان‌شناسی تاریخی نیز به عنوان بحث دانشگاهی از همان دوران تازه داشت شکل می‌گرفت. گذشته از این، واقعیت آن است که ریشه‌شناسی‌های عامیانه در طبیعت مردم است و بخشی از هر زبان است. همین امروز هم در شهرهای پاریس و لندن و نیویورک (که لابد به باور ایشان مرکز تمدن است و همه چیز علمی است) ریشه‌شناسی عامیانه رایج است و همین گونه افسانه‌ها درباره‌ی نام شهرها و آدم‌ها نقل می‌شود.

بگذریم. فصل هشتم سفرنامه‌ی مهندس عبدالله «تحقیق در باب لسان اهل آذربایجان» نام دارد و عبدالله مهندس می‌نویسد که مردم آذربایجان تا سال ۵۰۰ هجری به زبان مخصوصی سخن می‌گفتند که در تاریخ به نام «لسان آذریه» ضبط شده است. سپس می‌نویسد پس از ورود سلجوقیان و تا دوران صفویان اندک اندک زبان ترکی رایج شده است.

بدین ترتیب در دوران ما مهندس عبدالله نزدیک ۲۵ سال پیش از احمد کسروی درباره‌ی زبان آذری سخن گفته است. البته به نظر من با جست‌وجوی بیشتر می‌توان منبع‌های بیشتری در این باره یافت.

هم چنین ن.ک. زبان آذری کهن در پایگاه آذرگشنسپ

آگاهی: برای پیوند با ما می‌توانید به رایانشانی azdaa@parsianjoman.org نامه بفرستید. همچنین برای آگاهی از به‌روزرسانیهای تارنما می‌توانید هموندِ رویدادنامه پارسی‌انجمن شوید و نیز می‌توانید به تاربرگِ ما در فیس‌بوک یا تلگرام یا اینستاگرام بپیوندید.

 

جستارهای وابسته

  • زبانِ آذربایجان در گذرِ زمانزبانِ آذربایجان در گذرِ زمان پارسی‌انجمن: «زبانِ آذربایجان در گذرِ زمان» نوشته‌ی پژوهنده‌ی آذربایجانی دکتر عباس جوادی است. جوادی در تبریز زاده شد و، پس از دانش‌آموختگی از دبیرستانِ فردوسیِ تبریز و دانشگاهِ آنکارا، دکترای خود را در رشته‌های زبانشناسی، خاورشناسی و زبان و ادبِ آلمانی از دانشگاهِ کلن گرفت. ایشان در این نبیگ به سد پرسشِ همگانی درباره‌ی تاریخ و فرهنگ و […]
  • بارگیریِ «گویشِ آذری» از روحی انارجانیبارگیریِ «گویشِ آذری» از روحی انارجانی پارسی‌انجمن: گواهیها و پژوهشهای دانشمندان به استواری نشان می‌دهد که پیش از ترکی، گویشِ پهلویِ آذری تا سالهای انجامینِ سده‌ی دهم و نیز تا نیمه‌ی سده‌ی یازدهمِ مَهی در همه‌ی آذربایجان روایی داشته است. از این گویشِ ایرانی ـ که شوربختانه با ترک‌تازی ترکان به آذربایجان جایش را ترکی گرفت ـ نمونه‌هایی درخور برجای مانده که بزرگ‌ترین نمونه‌ی […]
  • پان‌ترکان و دشمنی با زبان پارسیپان‌ترکان و دشمنی با زبان پارسی شهربراز- از آنجا که زبان پارسی یکی از عامل‌های پیونددهنده‌ی ایرانیان در طول تاریخ – به ویژه پس از اسلام – بوده است تجزیه‌طلبان و دشمنان ایران به تازگی برای رسیدن به هدف‌های شوم خود نوک حمله را به سوی زبان پارسی […]
  • دو نبیگ ارزشمند درباره‌ی زبان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان و اراندو نبیگ ارزشمند درباره‌ی زبان، تاریخ و فرهنگ آذربایجان و اران در این نوشتار، خوانندگان با دو نسک «آذری یا زبان باستان آذربایجان» نوشته‌ی احمد کسروی تبریزی و «آذربایجان و اران» نوشته‌ی «پرفسور عنایت‌الله رضا» آشنا می‌شوند و همچنین می‌توانند، کتاب نخستین را به گونه‌ی Pdf بارگذاری […]
  • بارگیری «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران»بارگیری «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» پارسی‌انجمن: ناصح ناطق در زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران به زبان کهن آذربایجان، آذری، که پیش از ترکیْ زبان آذربایجانیان بود، پرداخته و دنباله‌ی پژوهش‌های زنده‌یادان احمد کسروی، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ و منوچهر مرتضوی را پی گرفته است. گفتنی است که همه‌ی پژوهشگران نامبرده که در زبان باستان آذربایجان پژوهیده‌اند خود […]
  • لغتِ فُرسِ اسدی توسیلغتِ فُرسِ اسدی توسی بزرگمهر لقمان: «لغتِ فُرس» گردآورده‌ی اسدی ‌توسی از نویسندگانِ سده‌ی پنجمِ اسلامی است. فرجام‌آهنگِ اسدی آن بود که چامه‌سرایانِ ارانی و آذربایجانی را که به پارسی و پهلویِ آذری (زبانی که پیش از ترکی زبانِ آذربایجانیان بود) چامه می‌سرودند با واژه‌های پارسیِ گویشِ خراسانی نیز آشنا کند و گویا این فرهنگ به خواهشِ یکی از همین چامه‌سرایانِ […]

4 دیدگاه فرستاده شده است.

  1. درود.سخن شما زیبا و پسندیده است.اکنون آیا اگر به ترک زبانان هم وطن بگویم که زبان سرزمین های شمال غرب یا آذربایجان پهلوی بوده است و برایشان هم اثبات بکنیم.آنها آیا خود را در دایره ی زبان پارسی احساس می کنند؟ به هر روی این دسته از هم وطنان دارند به ترکی سخن می گویند چه بکنیم که این بخش از سرزمینمان پیوند خود را با زبان پارسی از دست ندهند.بهانه ی پان ترکیست ها هم همین است که ما ترکیم و کاری به فارس ها نداریم و از احساسات مردم آذربایجان به سود بیماری خود(همان استقلال خواهی) استفاده می کنند.ما دردها را می شناسیم اما درمانی را پیش نمی نهیم.

    • تنها راه کوشش بیشتر برای آگاهانیدن مردم ایران چه پارسی گویان و چه تورکی گویان از داستان راستین و زبان مادری راستین مردم آذربایجان و ایران، زبان پارسی پهلوی است. مردم آذربایجان میهن خودشان ایران را دوست دارند و آگاهانیدن آنان با روش دانشیگ (علمی) و با بهره گیری از والَنتورهای (شبکه های اجتماعی) گوناگون، و حتی نشان دادن فیلم بابک خررمدین همراه با انگشت نهادن بر کیستی ایرانی، زبان پارسی پهلوی و یا نقد دانشیگ و ارجمندانه نیبیگ ها (کتاب ها)، و دانینَگان (مقالات) نوشته پانتورکان می تواند به آگاهی هم میهنان گرامیمان و رهاندن آنان از چنگ بیگانگان و تورهای برخی انیرانیان خودفروخته و استوارتر شدن رشته های مهرورزی و همبستگی مردم ایران یاری بدهد. ناگفته نماند که برخی تارنماهای گردشگری، برخی رسانه های رایانه ای ایز (حتّی) درون کشورمان و برخی رایینیداران (مدیران) باشگاه های ورزشی و تارنماهای آنان به زیان کشور و مردم میهنمان و بویژه مردم آذربایجان دروغ پراکنی و دشمنی انگیزی می کنند. این بر مردم ایران است که فریب سودهای اندک و زودرس بیگانگان و سرسپردگان آنان را نخورند، هر چه را می خوانند راستی آزمایی نمایند، بپرسند، و در پایان بدانند که توانمندی در همبستگی مردم ایران و نه در از هم گسیختگی آنان است. ما در درازای داستان (تاریخ) کهنمان همواره با هم بوده ایم. کشورهای افغانستان، قرقیزستان، کازاگستان، تاجیکستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، پاکستان، آراگ (عراق، سرزمین آسیاب)، کویت، امارات متحده عربی، بحرین، مُکران (عمان)، بخشی از ترکیه (آنان خود تورکی گوی هستند نه تورک و نژاد آریایی دارند)، بخشی از سوریه، بخشی از روسیه(کازان، دربند، داغستان، چچن، آستاراگان) همه مهره های ایرانشهر بزرگ هستند که با گذر زمان و با دسیسه های بیگانگان به ویژه روسیه و انگلستان از هم جدا نگهداشته شده اند، برایمان زبان و قوم و دین و مذهب جدا جدا ساختند که زندگی هر دو اَخوان (جهان) ما را از ما بستانند. اینک این گوی و این میدان! یا رستم، آریوبرزن، یوتاب، آرتمیس، بزرگمهر، آرش باید باشیم و بر دانش و توانمان بیفزاییم و از نادانی ها بگریزیم و یا باید گرفتار اهریمنانی بمانیم و باشیم و بشویم که هشت سال دو مردم ایران بزرگ را به جان هم بیندازند، تورکی گوی را در برابر دیگر برادر آریایی نژاد کرد، آذری تورکی گوی را در برابر برادر پارسی گوی، بلوج زاده سرزمین رستم را جدای از ایرانش، افغانی را به دری و تاجیکی را به تاجیکی خواندن زبان از ایرانشهر، و ایرانیان را با روزنامه “ایران” و “خین و خین ریزی” به جان هم بیندازند. رستم و فرزندش نیز همدیگر را نشناختند که به جان هم افتادند و دشمن ایران آن دو تهمتن و پهلوان را به جان هم انداخت تا این که به داستان اندوهبار فرزندکُشی رستم به دست خود این نامدار پرزور ولی ناآگاه از کیستی پاره تنش انجامید!!!! آیا داستان خون آلود و اندوهبار رستم و سهراب را ما ایرانیان دوباره خواهیم چشید؟ و بیگانگان و یک مشت نادان سرسپرده اهریمن را مجال پوزخند به خودمان را خواهیم داد؟

  2. آنجا که سخن از جُستاری دانشی یا گپ‌وگفتی تاریخی است، نباید در پی مصلحت‌اندیشی بود.
    زبان پارسی، زبانی قومی نیست و همه‌ی ایرانیان -از هر قوم و زبان و آیینی- در پاگیری و گسترش آن نقش بسزایی داشته‌اند.
    در سده‌های اخیر، آذربایجانیان ترک‌زبان خود سلسله‌جنبان گسترش و پاسداری از زبان پارسی بوده‌اند و این مهری است که با شیر اندرون شده و با جان به در خواهد شد.
    زبان ترکی نیز زبان ارجمندی است و پاسداشت آن به معنای رویارویی با زبان پارسی نیست.
    در این دویست و اندی کشور جهان، کشورهای بسیار کمی را می‌توان یافت که مردم آنها تنها به یک زبان سخن بگویند و اگر بنا باشد که دولت-ملت‌سازی بر پایه‌ی زبان استوار باشد کشوری چون هندوستان باید به هزاران کشور تکه‌پاره شود!
    سخن خود را وامی‌نهم، یاد چامه‌ی استاد شهریار می‌افتم که خطاب به آذربایجان چنین سرود:
    تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
    پور ایران‌اند و پاک‌آیین نژاد آریان
    اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
    ملتی با یک زبان کمتر بیاد آرد زمان
    گر بدین منطق تو را گفتند، ایرانی نه‌ای
    روز را خوانند شام و آسمان را ریسمان
    مادر ایران ندارد چون تو فرزند دلیر
    روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان
    بی‌کس است ایران به حرف ناکسان از ره مرو
    جان به قربان تو ای جانانِ آذربایجان

    • زبان راستین و تاریخی آذربایجان همان گونه که نام این سرزمین و شهرهای آن (حتی نام های پیش از دگرگونی های زمان رضاشاه) گواهی می دهند زبان پارسی پهلوی بوده است. شوربختانه، آنان که در رشته ادبیات پارسی پهلوی سرگرم هستند، کوشش چندان بایسته ای را به انجام نرسانده اند که باید مایه شرمساری در پیشگاه مردمی باشند که با هزینه کرد آنان درس آموخته اند. من برخی کتاب ها را دیده ام که بسیار کم مایه تر از آن هستند که درستی ها و راستی های پوشیده در لای سده ها چیرگی بیگانگان ددمنش را به روشنی به مردم ایران و آذربایجان بنمایانند و در این میانه نیز بیگانگان و سرسپردگان درون میهنمان نیز بسیار کوشیده اند تا از ناآگاهی مردم و بدبختی های برآمده از اَن اَبَرمانی ها (بی مسئولیتی ها) بهره برده و ناخرسندی مردم را در راه ار هم گسستن یکپارچگی میهنمان به کار بگیرند. من در اندازه توان خود در دو دانینَگ (مقاله) به نام های “کیستی ما مردم آذربایجان و چیستی زبان ما” و “نقدی بر کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران-محمدتقی زهتابی” کوشیدم تا با سیزده چیم (دلیل) پارسی پهلوی بودن زبان راستین و تاریخی مادران آذربایجان کهنمان، آریایی نژاد بودن مردم این بخش از میهنمان، و ایرانی بودن فرهنگ آذربایجان را نشان دهم و چون دیدم که کتاب آقای زهتابی (کیریشچی) مغزهای جوانان آذری را درگیر و گرفتار دروغ ها و بدخواهی ها انیرانی کرده است، با بررسی این نیبیگ آن را نقد کرده و نشان دادم که نویسنده دروغ پردازی و بد اندیشی کرده است. پیشینه دانش آموختگی نویسنده و پیشینه کردارهای والَنیگ (اجتماعی) ایشان نیز یا روشن نیست و یا نومید کننده است. حتی نام برزن و کوی های ریشه دار و تاریخی تبریز مانند سُرخاب، ششگیلان، اهراب،و … نیز پارسی پهلوی هستند. واژگانی هم که تورکی می شناسیم، در اوج ناباوری، پارسی پهلوی هستند: بالیگ (بال + یگ: دار: ماهی که باله دارد)، کَسیگ/ کَسیک (بیشتر از آنچه باید باشد)، اَکسیک / اَکسیگ (کمتر از آنچه باید باشد)، اولدوز (اول: بالا، دوز: از بن دوختن؛ دُزد به معنی ستاره)، بیبَر (بی، اَبی: بدون و بَر: میوه به معنی پیلپَل یا همان فلفل)، ششگیلان (خوشگلان از شوش: خوب، زیبا و گیل، گِل: گِل، خمیرمایه)، ساوالان (پُشته های بلند ساو یا همان باج و خراج)، سئیوان (سه و ایوان: کاخ) و … همه واژگان پارسی پهلوی هستند. تاریخ ایران با کشف تخت جمشید در زمان رضاشاه تازه رمزگشایی و بررسی می شود و بر همه ایرانیان و به ویژه دانشمندان و دانشجویان زبان پارسی پهلوی است که کوشش خود را بیشتر نمایند.

دیدگاهی بنویسید.


*